لزوم تعبّد در احكام
دين و آثار حرمت شكنى
نكته ديگرى كه بايد
بدان توجه شود اين است كه با توجه به اينكه دعا درخواست چيزى از خدا و سخن گفتن
با اوست و انسان طبعاً چيزى را مى خواهد كه آن را مى شناسد و در مقام خواستن مى
فهمد كه چه مى خواهد و چه مى گويد، به اين دليل، براى بعضى اين توهّم پيش آمده
كه كسانى كه معانى ادعيه مأثوره را نمى فهمند خواندن آن ادعيه برايشان سودى
ندارد؛ چون نمى فهمند كه چه مى گويند و از خدا چه مى خواهند و فقط برخى الفاظ
را قرائت مى كنند. پس بهتر است كسانى كه معانى آن دعاها را نمى فهمند آنها را
نخوانند و به جاى آن با زبان خود و مطابق فهم خود با خدا صحبت كنند. نظير اين
شبهه درباره تلاوت قرآن نيز مطرح شده است. مى گويند: خواندن قرآن براى كسانى كه
معانى آن را نمى فهمند فايده اى ندارد و موجب اتلاف وقت آنها مى شود!
البته اين درست است كه
بين دعايى كه انسان معناى آن را مى فهمد با دعايى كه فقط لقلقه زبان است، تفاوت
بسيارى وجود دارد. همچنين است تلاوت قرآن. و نيز فهميدن معنى بدون حضور قلب با
فهميدنى كه همراه با حضور قلب باشد تفاوت بسيارى دارد. در اين مطلب، جاى شكّى
نيست.
لذا كسانى كه معناى دعا
يا آيات قرآن را نمى فهمند بايد تلاش كنند آن را بياموزند تا بفهمند كه با خدا
چه مى گويند يا خدا به آنها چه مى گويد؛ ولى ندانستن معانى دعاها يا آيات قرآن
نمى تواند مجوّزى براى ترك قرائت آنها باشد، يا آنكه جملات آنها را به زبانى
غير عربى بگوييم.
اگر اين فكر توسعه پيدا
كند، كار به جايى مى رسد كه گفته مى شود ـ همانطور كه برخى گفته اند ـ بهتر است
كه نماز نيز به زبانهاى ديگر ترجمه شود، و هر قومى با زبان خودش نماز را بخواند
(گويا اين سخن در تركيه اظهار شده است) سپس كم كم گفته مى شود كه اصلاً حركات و
سكنات نماز نيز لزومى ندارد و نيازى به خم و راست شدن نيست! مگر خدا ديكتاتور
است كه در مقابل او خم شويم؟ بدين ترتيب، روح «تعبّد» نسبت به دستورات خدا و
پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) ضعيف
مى گردد و از بين مى رود.
نقطه انحراف بعضى از
گروههاى سياسى كه ادعاى اسلام داشته اند و حتى بسيارى از آنان كه بواقع مسلمان
هم بودند، از همين جا شروع شد: روشنفكر مآبى در مسائل تعبّدى. بنابراين، بايد
با احتياط بيشترى با مسائل تعبّدى برخورد كنيم. نبايد مرز تعبّديّات را شكست،
وگرنه به عاقبت شوم ديگران دچار مى شويم.
اسلام نيز مانند ساير
اديان آسمانى داراى امورى تعبّدى است كه تابع شناخت، معرفت و فلسفه بافيهاى ما
نيست. اصولاً روح اسلام همان تسليم بودن در مقابل خدا(64) و تعبّد است. بنده آن
است كه در مقابل خدا فرمانبردار باشد، خواه حكمت فرمان را بفهمد، و خواه نفهمد،
بايد بندگى كند، ببيند كه مولى از او چه خواسته، همان را عمل كند. اگر تنها در
پى عمل به چيزى باشد كه راز آن را مى فهمد، در واقع، خود پرستى كرده است، نه
بندگى. اگر فقط به دستوراتى عمل كنيم كه بدانيم براى ما نفع دارد، اين در حقيقت
خودپرستى است نه خدا پرستى. روح خداپرستى اين است كه انسان به آنچه خدا فرموده،
عمل كند چه به نفع او باشد چه به ضرر او.
وقتى به حضرت ابراهيم (عليه
السلام) وحى شد كه بايد فرزندت را قربانى كنى به ذهن مبارك ايشان خطور
نكرد كه آيا اين كار براى خودم، فرزندم يا جامعه مصلحتى دارد يا ندارد. او با
خود نگفت كه احكام شرع تابع مصالح و مفاسد است و قتل نفس قبيح مى باشد. به محض
آنكه به او امر شد، به ذبح فرزندش همّت گمارد. اين عمل او نشان دهنده روح تعبّد
اوست.
اصولاً فلسفه تشريع دين
براى تقويت روح تسليم و بندگى انسانهاست تا در مقابل خدا مطيع محض باشند و از
راه بندگى و فانى كردن اراده خود به خدا نزديك شوند.
البته ما مى دانيم كه
احكام اسلام تأمين كننده مصالح فرد و جامعه است، ولى نبايد انگيزه ما براى
اطاعت امر الهى تأمين منافع شخصى يا اجتماعى باشد، بلكه بايد به انگيزه عبوديت،
خدا را بپرستيم. بندگى مى كنيم چون او مولى است و ما بنده ايم. البته روشن است
كه مولاى حكيم به گزاف امر نمى كند؛ اما انگيزه ما نبايد تأمين منافع خود يا
جامعه باشد.
چه بسا، بسيارى از
احكام و قوانين شرع بدين منظور تشريع شده باشد كه روح عبوديّت ما تقويت شود.
قسمت عمده اعمال و مناسك حج را اينگونه احكام تشكيل مى دهد، مانند اقامت در
اماكن مشخص به مقدار تعيين شده و در زمان معيّن، اجتناب از عطر، اصلاًح مو و
اعمالى از اين قبيل، طواف به دور خانه كعبه و سعى بين صفا و مروه به شكل خاص و
دفعات معيّن شده و ساير اعمال. اينگونه اعمال به قول يكى از وعّاظ «تمرين
بندگى» است.(65)
انسانى كه براى حج به
مكّه مى رود، در واقع با رعايت شرايط و برگزارى مراسم و مناسك مى گويد خدايا
چون تو مى فرمايى مى روم، و طبق فرمان تو مى ايستم، مى دوم، موهاى خود را كوتاه
نمى كنم، بوى خوش استعمال نمى نمايم.(66) و... در اعمال عبادى و در تعبّديّات
اسلام، بدون شك، بر اين تأكيد شده است كه مردم بايد تابع فرمان خدا باشند و
روحيه تعبّد كه مبارزه با خودپرستى و مصلحت انديشى است، در انسان تقويت شود و
در فكر خود نباشد، بلكه در فكر اطاعت از امر خدا باشد.
پس نبايد در همه احكام
و دستورات اسلامى به دنبال درك مصالح و حكمتهاى آنها باشيم. در احكام اسلام، با
مراجعه، به كتاب و سنّت، هر چه را بدان امر شده است بكار مى بنديم، نه آنكه در
پى يافتن مصلحت يا تجربه باشيم. در روش شناخت احكام اسلام، جايى براى تجربه
وجود ندارد؛ ابتدا سند مطالب را بررسى مى كنيم و پس از تشخيص دلالت آنها، بدان
عمل مى كنيم.
البته پيشوايان دينى در
بسيارى از موارد حكمتهاى احكام را بيان كرده اند؛ اما اين بدان معنا نيست كه هر
كجا حكمت حكمى را نفهميديم آن را نپذيريم، يا در آن شبهه كنيم. اعمال دينى بايد
بدون چون و چرا و به همان شكلى كه رسيده مورد عمل واقع شود. هر آنچه حكمتش را
بيان كرده اند يا به علم و تجربه به اثبات رسيده مى پذيريم و آنچه را هم كه
حكمتش بيان نشده يا به تجربه اثبات نگرديده است رد نمى كنيم؛ گرچه معرفت ما نيز
بايد توسعه پيدا كند تا مصالح و مفاسد احكام را بهتر بشناسيم.
بنابراين، قرائت قرآن،
نماز يا دعا بايد به همان گونه باشد كه فرموده اند و حركات و سكنات نماز نيز به
همان شكل و ترتيبى باشد كه از ما خواسته اند. نمى توان گفت كه اگر نماز صبح را
پس از طلوع آفتاب بخوانيم بهتر است؛ چون با نشاط تريم و مسائلى از اين قبيل.اين
سخنان با روح تعبّد مخالف است و فضولى در كار خداست. در زندان رژيم گذشته،
بودند برخى از روشنفكرمآبان كه روزانه چند ساعت قرآن تلاوت مى كردند يا در
نمازهاى خود سوره هاى بلندى، مانند سوره بقره مى خواندند، ولى نماز صبح آنها
قضا مى شد و هيچ ناراحت نمى شدند. شكستن مرز تعبّد به چنين جاهايى منتهى مى
شود.
گاهى برخى از آنها،
مسأله انضباط را مطرح مى كردند، مى گفتند: انسان بايد منظّم باشد و هر نمازى را
رأس ساعت معيّنى بخواند، مثلاً نماز صبح را هميشه رأس ساعت شش بخواند و نماز
ظهر را همواره رأس ساعت دوازده!
اما روشن است كه به
دليل تغيير زمان شرعى با زمان رسمى، وقت نمازها نمى تواند اينگونه انضباط يابد،
لذا گاهى ظهر شرعى در ساعت دوازده است و گاهى چند دقيقه قبل يا بعد از آن. اگر
بخواهيم به اسم نظم و انضباط نمازهاى خود را قبل يا بعد از وقت شرعى آنها
بخوانيم اين خود، به نوعى، شكستن مرز تعبّد است.
انجام اعمال دينى به
شكلى كه شارع از ما خواسته، اگر هيچ فايده اى در بر نداشته باشد، دست كم روح
تعبّد را در انسان تقويت مى كند. همين دليل كافى است كه شخص را به انجام آنچه
شارع گفته است، مقيّد كند. اين بالاترين فايده از انجام امور تعبّدى است. اگر
هم جايى حكم خدا براى شخص يا اجتماع ضررى داشته باشد، مصلحت تعبّد، آن را جبران
مى كند. اين روحيه حافظ دين، سنّتها و احكام الهى است و كسى كه مقيّد به انجام
تعبّديات است هيچ گاه اجازه نمى دهد كه قانون الهى شكسته شود و مثلاً، اقتصاد
سوسياليستى يا اقتصاد سرمايه دارى به جاى اقتصاد اسلامى مطرح گردد، هر چند فكر
كند كه اين منافع بيشترى براى جامعه دارد و دراقتصاد اسلامى منافعى نبيند.
انسان مؤمنِ متعبّد به آنچه خدا گفته عمل مى كند.
با شكسته شدن مرز
تعبّديات و حريم قوانين الهى، بتدريج، اين مطلب مطرح مى شود كه احكام اجتماعى
اسلام براى زمان خاصّى بوده و ما اكنون احكام بهترى داريم، تشريع خمس و زكات
براى كم كردن فاصله طبقاتى بوده؛ ولى امروزه مسأله «تساوى عمومى» مطرح است و
مالكيت خصوصى ملغى شده است. بنابراين، خمس و زكات موضوعيتى پيدا نمى كند.
بسيارى از كسانى كه
چنين مسائلى را مطرح مى نمايند در ظاهر مخالف اسلام نيستند، بلكه تصوّر مى
كنند، اين گونه احكام اسلام براى چهارده قرن پيش بوده؛ امّا امروزه عقل بشر
تكامل يافته است و نيازى به تبعيّت از دستورات وحى ندارد و مى تواند براى خود
قانون جعل كند!
پس شبهه مزبور مبنى بر
حُسن استفاده از زبان غير عربى در دعاها به دليل نفهميدن معانى آنها، در نهايت
به مطرود دانستن وحى و قوانين آسمانى منجر مى گردد. بنابراين، بايد حريم احكام
الهى و تعبّديات را محترم شمرد. دين از جانب خدا آمده و به هيچ يك از بندگانش
حقّ دخالت در آن را نداده است:
«اِنِ الْحُكْمُ اِلاّ لِلّه»؛(67)
فرمانى جز براى خدا
نخواهد بود.
«وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما اَنْزَلَ اللّهُ فَأُلئِكَ هُمُ الْكافِرُون»؛(68)
و هر كه برخلاف آنچه
خدا فرستاده حكم كند از كافران خواهد بود.
«اصحاب سَبت» يكى از اقوام بنى اسرائيل بودند كه در كنار دريا زندگى مى كردند و
از راه صيد ماهى به امرار معاش مى پرداختند. از جانب خدا دستور آمد كه روزهاى
شنبه به صيد ماهى اقدام نكنند و به عبادت خدا بپردازند. خداوند خواست آنان را
آزمايش كند؛ ماهيان در روزهاى شنبه به كنار دريا مى آمدند، ولى در ساير روزها
از آنها خبرى نبود. آنان براى اينكه به درآمد بيشترى دست يابند و از ضرر
اقتصادى خود جلوگيرى كنند، تدبيرى انديشيدند: در كنار دريا، حوضچه هايى حفر
كردند. روزهاى شنبه بين آن حوضچه ها و آب دريا راهى باز مى كردند تا ماهيان به
سوى آنها سرازير شوند؛ سپس راه خروج آنها را سد مى كردند و روز بعد آنها را صيد
مى نمودند. در ظاهر، اين كار هيچ اشكالى نداشت و برخلاف شرع نبود. آنها از صيد
ماهى نهى شده بودند، نه از پر كردن حوضهاى آب و سد كردن راه ماهيان؛ حيله اى در
توجيه شرع و بسيار موجّه تر از حيله هايى كه برخى از ما در توجيه احكام خدا مى
انديشيم (مانند آنچه درباره ربا برخى انجام مى دهند.) چه بسا، اگر ما نيز از
زمره آنان بوديم اين كار را بطور كلّى تأييد مى كرديم؛ اما خداوند اين قوم را
به دليل ارتكاب اين خلاف مسخ كرد.
اين مطلب افسانه نيست،
از مطالب تحريف شده انجيل و تورات نيز نمى باشد، بلكه در قرآن آمده است.(69)
كسانى كه تقوا دارند
بايد از اين داستان ها پند گيرند، دين خدا و احكام الهى را به بازى نگيرند و
براى آن «كلاه شرعى» درست نكنند. دين همان است كه خدا فرموده و احكام آن همان
كه از سوى پيغمبر و ائمّه (عليهم السلام)
بيان شده است.
بكار بردن حيله در
احكام شرعى اين بلاها را نيز به دنبال خواهد داشت. به بازى گرفتن دين خدا به
محو دين منجر خواهد شد. به هرحال، خواندن نماز، دعا و قرآن لازم است، گرچه
انسان معناى هيچيك از كلمات آنها را نفهمد. خواندن نماز به عربى واجب است؛ اما
خواندن دعا و قرائت قران مستحب. مجدّداً تأكيد مى شود كه بين دعايى كه انسان
معناى آن را مى فهمد با دعايى كه معناى آن را نمى فهمد فرق بسيارى است. با وجود
اين، نمى توان گفت كه دعا يا تلاوت قرآن كسى كه معناى كلمات آن را نمى فهمد بى
فايده است. اگر هيچ فايده اى نداشته باشد جز تقويت روح تعبّد بر همه اعمال كسى
كه معناى آنها را مى فهمد، ولى بدعت گزار باشد برترى دارد. يك عمل كوچك تعبّدى
بر صدها سال عبادتى كه از خود ابداع كرده باشيم رجحان دارد. اين بندگى است؛ اما
آن خودپرستى.
دعاهاى مأثوره نيز چنين
است. در آنها؛ ملاك تقويت روحيه تعبّد وجود دارد، گرچه شايد فوايد ديگرى نيز در
برداشته باشد. شخص بى سوادى كه رو به قبله مى نشيند و با وضو دعاى «كميل» مى
خواند، آيا مى توان گفت كه هيچ توجهى به خدا ندارد؟ آيا نمى خواهد كه مشمول
مضامين عالى دعائى كه از خدا مى خواهد واقع گردد؟ او با وجود آنكه معانى فقرات
دعا را نمى داند، ولى به خدا توجه دارد و مى خواهد كه آنچه را حضرت على (عليه
السلام) در دعاى خود از خدا خواسته به او نيز مرحمت شود. پس علاوه بر
تقويت روح تعبّد، ذكر و توجّه به خدا نيز لازمه دعا و تلاوت قرآن است كه بسيار
با ارزش نيز مى باشد.
البتّه مجدّداً تأكيد
مى شود كه نبايد تنها به خواندن اكتفا كرد، بلكه بايد سعى شود تا معرفت ما نيز
به خداوند زياد گردد و بفهميم كه به خدا چه مى گوييم يا او با ما چه مى گويد؛
ولى اگر معنايشان را نفهميديم نبايد از آنها دست بشوييم.
قرآن خواندن افراد مؤمن
در ماه رمضان حافظ دين است، همچنان كه عزادارى بر سيدالشّهدا و ساير ائمه (عليهم
السلام) تا كنون موجب بقاى اسلام و تشيّع شده است. گرچه شكل آنها در
پاره اى موارد ايده آل نيست؛ اما روح والايى در آنها نهفته است: تسليم خدا
بودن، احترام به دين و اولياى دين گزاردن و.... البتّه بايد تلاش شود كه شكل
آنها نيز مطلبوب تر گردد. بايد شكل بهترى پيدا كند و از محتواى برترى برخوردار
گردد و روح تعبّد را نيز دارا باشد. ولى تا دستيابى به شكل مطلوب تر، بايد همين
سنّتها حفظ شود.
البتّه تعبّديات را نمى
توان تغيير داد؛ اما امورى مانند مراسم عزادارى را كه عَرَضى است، مى توان به
شكل بهترى برگزار كرد، در اين گونه امور، بهترين شكل همان است كه از فطرت پاك
مردم سرچشمه مى گيرد، همان كه عواطف دينى مردم ايجاب مى كند، بدون اينكه كسى به
آنها ياد دهد.
اگر تصوّر شود كه
چنانچه عزاداريهاى ما به شكل منظّم و به آرامى انجام شود بهتر است، مانند
تظاهراتى كه در كشورهاى غربى انجام مى شود، اشتباه است؛ چون تظاهرات دينى بايد
از شور دينى سر چشمه بگيرد و آرامش با شور دينى سازگار نيست. نسبت به عرفيات،
موضوع اين گونه است؛ اما آنچه را كه حتى شكل و نحوه انجام آن نيز از سوى شارع
معيّن شده است، نبايد سر سوزنى تغيير كند و بايد همان گونه كه خداوند امر
فرموده انجام شود، حتى اگر ما فكر كنيم كه شكل بهترى هم وجود دارد.
در روايت آمده است كه
امام صادق (عليه السلام) به شخصى دعايى
تعليم داد؛ به او فرمود: بگو: «يا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِتْ قَلْبي عَلى
دينِكَ». او گفت: «يا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ «وَالاَْبْصارِ» ثَبِّتْ قَلبي عَلى
دينِكَ». حضرت به او فرمود: همانگونه كه به تو تعليم دادم بگو. آن شخص عرض كرد:
مگر خدا مقلّب القلوب و الابصار نيست؟ فرمود: بلى، اما آنگونه كه من گفتم
بخوان.(70)
اگر انسان سخن امام يا
مطلبى را كه در شرع وارد شده عوض كند به اين معناست كه مى خواهد بگويد: من از
امام يا شارع مقدّس بهتر مى فهمم. اين روحيه از انانيّت و غرور سرچشمه مى گيرد
و با عبادت و بندگى سازگار نيست. لازمه عبادت شكستگى، فروتنى و خودباختگى است.
امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد:
شيطان به خداوند عرض
كرد: پروردگارا، به عزتّت سوگند، اگر مرا از سجده آدم معاف كنى، در عوض، تو را
چنان عبادت مى كنم كه هيچكس در عالم نكرده باشد. خداوند فرمود: «اِنّي اُحِبُّ
اَنْ اُطاعَ مِنْ حيثُ اُريدُ»(71)؛ اگر مى خواهى اطاعت كنى همانگونه كه من مى
گويم انجام بده.
اگر آنگونه كه دلمان مى
خواهد خدا را اطاعت كنيم در واقع اطاعت دل خود كرده ايم، نه اطاعت خدا. كوتاه
سخن آنكه بايد آنچه را از سوى شارع رسيده به همان صورت عمل كنيم، چه در واجبات
و چه در مستحبّات؛ متعبّد باشيم و سر سوزنى از آن تخطّى نكنيم؛ نگذاريم مرزهاى
تعبّد سست گردد. شكستن مرز تعبّد مساوى با نابود شدن دين است.
اين مطلب نيز منافاتى
با اين ندارد كه ما سعى كنيم مصالح احكام دين را بدست آوريم. بسيارى از آنها در
روايات و حتى در قرآن آمده، برخى نيز ممكن است با تجربه و علم اثبات شود. اين
نيز در جاى خود مطلوب است. آنچه نامطلوب است متوقّف كردن پذيرش دين بر شناخت
مصالح آن است.
همچنين بايد توجه داشته
باشيم كه اگر يكى از مصالح احكام دين را با بيان پيغمبر يا امام (عليه
السلام) يا از راه علم و تجربه شناختيم نبايد تصوّر كنيم كه مصلحت همان
است و بس. ممكن است دهها مصلحت ديگر نيز در كار باشد كه ما آنها را نشناخته
ايم.
بنابراين دعا، نماز و
قرآن را بايد به همان شكلى كه شارع فرموده بخوانيم و در عين حال، درصدد فهم
معناى آن و كسب حضور قلب بيشتر نيز بوده و متوجّه باشيم كه ارزش روح تعبّد از
عبادات ساختگى خودمان بمراتب والاتر است.
(1) شرح فرازهايى از دعاى افتتاح
اَلّلهُمَّ اِنّي
اَفْتَتِحُ الثَّناءَ بِحَمْدِكَ وَاَنْتَ مُسَدِّدٌ لِلصَّوابِ بِمَنِّكَ وَ
اَيْقَنْتُ اَنَّكَ اَنْتَ اَرْحمُ الّراحمينَ في مَوْضِعِ الْعَفْوِ وَ
الرَّحمَةِ وَ اَشَدُّ المُعاقِبينَ في مَوْضِعِ النَّكالِ و النَّقِمَةِ وَ
اَعْظَمُ المُتَجَبَّرِينَ في مَوْضِعِ الكْبرياءِ وَالْعَظَمَةِ. اَلّلهُمَّ
اَذِنْتَ لي في دُعائِكَ وَ مَسْئَلَتِكَ فَاسْمَعْ يا سَميعُ مِدْحَتي
وَاَجِبْ يا رَحيمُ دَعْوَتى وَ اَقِلْ يا غَفُورُ عَثْرَتي.
پروردگارا، ستايش را با
حمد تو آغاز مى كنم، در حالى كه تو با احسان خود، ديگران را در راه راست استوار
ميدارى و يقين دارم كه تو از همه مهربانان مهربانترى، در جاى بخشش و مهربانى و
از همه كيفر دهندگان سخت گيرترى، در مقام عقاب و كيفر و بزرگترين جبارانى در
جاى بزرگى و كبريايى. پروردگارا، به من اجازه دادى تو را بخوانم و از تو
بخواهم؛ پس اى خداى شنوا، سپاس مرا بپذير واى خداى مهربان خواسته ام را اجابت
كن و اى خداى آمرزنده، از لغزشم در گذر.
رمضان فرصتى گرانبها
زندگى به سرعت در گذر
است و انسان توجه ندارد كه چه سرمايه اى را از دست مى دهد. گاهى كه موفق مى شود
گذشته هاى خود را مرور كند مى بيند كه روزگارى از او گذشته، نيروهايى صرف كرده
و تلاشهايى انجام داده است، ولى چيزى به دست نياورده است.
در طول سال، پيوسته به
دنبال به دست آوردن فرصتى هستيم تا درباره زندگى خود و آغاز و انجام آن
بينديشيم مسيرى را انتخاب كنيم كه زندگى ابدى را براى ما رقم زند؛ اما كمتر
چنين فرصتى به دست مى آوريم. شايد بهترين اوقاتى كه مى توان براى اين منظور از
آن استفاده كرد «ماه مبارك رمضان» باشد. همواره، به خود وعده مى دهيم تا ماه
رمضان فرا رسد و بهتر از ساير اوقات به عبادت بپردازيم، از دنيا و دنيا پرستى
تا حدى چشم بپوشيم و به سوى خدا برويم و بينديشيم كه كيستيم، از كجا آمده ايم،
به كجا مى رويم و در اين سرا چه بايد بكنيم.
سرانجام، انتظار پايان
مى پذيرد و ماه رمضان از راه مى رسد، اما شيطان مى كوشد تا چون گذشته، انسان
نتواند از اين اوقات شريف و لحظات گران بها استفاده كند و به توفيقات الهى دست
يابد. همه جا دست پيدا و پنهان او در كار است تا انگيزه انسان به اغراض نفسانى
و دنيوى آلوده شود و دعا، مناجات و عبادت او با سنگينى و كسالت توأم گردد و حال
راز و نياز از او سلب شود. در اين كشمكش و تضاد بين عوامل الهى و عوامل نفسانى
و شيطانى، انسان بايد از خدا توفيق بخواهد و فرصتهاى پيش آمده را مغتنم بشمرد و
عبادت و دعا را به اوقات ديگر موكول نكند. بايد تلاش نمايد هر قدر كه ممكن است
گامى مثبت در مسير تكامل خود بردارد و به خدا نزديك شود. يكى از اعمالى كه در
ماه مبارك رمضان بسيار به آن سفارش شده و اين ماه بهار آن است، دعا و مناجات
است. رمضان و دعا پيوندى ناگسستنى با يكديگر دارند.
چگونه رمضان را غنيمت
بشماريم؟
براى اينكه بهتر
بتوانيم از اوقات اين ماه پربركت استفاده كنيم، ابتدا، بايد از خود دعا كمك
بگيريم؛ يعنى بايد از خدا بخواهيم كه به ما توفيق راز و نياز عطا فرمايد البته
ما نيز بايد در حد توان خود تلاش كنيم تا حال عبادت و توفيق آن را به دست
آوريم؛ سعى كنيم در اين ماه قدرى از كارهاى روزانه كم كنيم و بخشى از وقت خود
را به دعا و عبادت اختصاص دهيم. بايد در وضع خواب و خوراك دقت كنيم؛ خواب و
خوراك ما به گونه اى نباشد كه موجب كسالت و سنگينى شود. بايد برنامه غذايى خود
را به گونه اى تنظيم نماييم كه بتوانيم روزه بگيريم و در عين حال، به انجام
وظايف ماه رمضان و عبادت نيزموفق گرديم. مصرف غذاى مورد نياز غير از پرخورى
است؛ اوقات خواب را نيز بايد به گونه اى تنظيم نماييم كه در وقت عبادت، نشاط
داشته باشيم، نه اينكه كار مستمر روزانه در جاى خود باشد و توقع داشته باشيم كه
در عبادت سحر نيز حالى داشته باشيم.
توجه به حقيقت دعا
مناسب است قبل از
خواندن دعا اندكى فكر كنيم كه كيستيم، مى خواهيم با چه كسى روبرو بشويم، دعا
يعنى چه. اين چه مقام ارزشمندى است كه انسان به تكلم و راز و نياز با خداى خود
موفق شود! لازم است در مضامين دعا دقت كنيم و دست كم، پيش از خواندن دعا، در
ترجمه فارسى آن تأمّل نماييم تا از مضامين آنچه مى خوانيم اجمالا آگاه باشيم و
صرفا تلفظ مشتى الفاظ عربى نباشد، به طورى كه نفهميم چه مى گوييم و چه مى
خوانيم. در دعاهايى كه از اهل بيت عليهم السلام
نقل شده، مضامين عالى و بلندى نهفته است كه اگر حال دعا و مناجات نيز مطرح
نباشد مطالعه آنها بسيار ارزنده است. بنابراين، بجاست كسانى كه با زبان عربى
آشنايى ندارند پيش از شروع به خواندن دعا، بخصوص دعاهايى كه براى اين ماه وارد
شده است، ترجمه فارسى آن را مطالعه كنند و از مضامين آن مطلع گردند.
انديشيدن در محتواى
دعا، پيش از خواندن آن، موجب مى گردد كه بهتر بتوانيم از آن استفاده كنيم.
استفاده از دعا نسبت به افراد گوناگون داراى چنان اختلاف مراتبى است كه براى ما
قابل درك نيست. دعايى كه صرف خواندن الفاظ باشد و حداكثر تلفظ صحيح حروف آن
مراعات شود با دعايى كه به مضامين آن نيز توجه مى شود و حال انسان هم در هنگام
دعا مساعد باشد بسيار متفاوت است، آنچنان كه قابل توصيف نيست. چه بسا، دو نفر
دعايى را مى خوانند و هر دو آداب ظاهرى آن، مانند با وضو بودن، روبه قبله
نشستن، مؤدّب بودن و امثال آن، را رعايت مى كنند، ولى استفاده اى كه اين دو از
دعا مى برند ممكن است چنان متفاوت باشد كه ما نتوانيم اختلاف آن را تصور كنيم.
پس استفاده از دعا به حال انسان و توجهات قلبى او نسبت به خداى متعال و صفات
او، بخصوص صفاتى كه در دعا به آنها اشاره شده، بستگى دارد.
رمضان و «افتتاح»
دعاهاى فراوانى براى
اين ماه وارد شده است. تنها در كتاب «مفاتيح الجنان»، كه گلچينى از دعاهاى
منقول از معصومين عليهم السلام است، دعاهاى
بسيارى وارد شده است كه شايد ما در طول عمر خود موفق نگرديم، حتى براى يك بار،
همه آنها را بخوانيم؛ چه رسد به دعاهاى ديگرى كه در كتابهاى بزرگ ادعيه، مانند
«اقبال» سيد بن طاووس و ديگر كتابهاى ادعيه نقل شده است؛ مثلاً، دعاهايى طولانى
براى قرائت در بين نوافل ظهر و عصر ماه رمضان وارد شده است كه ما حتى به خواندن
اصل آن نافله ها نيز كمتر موفق مى شويم تا چه رسد به دعاهاى آن. اگر گاهى نيز
موفق شويم دعايى بخوانيم روح دعا يعنى حضور قلبى كه در هنگام خواندن دعا لازم
است، در ما وجود ندارد.
يكى از دعاهاى بسيار
مناسب و پرمحتوا، كه براى قرائت در شبهاى اين ماه وارد شده، «دعاى افتتاح»(72)
است. اين دعا از مضامينى عالى برخوردار مى باشد و مطالب آن به گونه اى است كه
به داعى مى آموزد كه در هنگام دعا، چه آدابى را بايد رعايت كند و متوجه چه
مسائلى باشد.
ستايش خدا، نقطه شروع
اين دعاى شريف با حمد و
ستايش الهى شروع مى شود:
اَللَّهُمَّ اِنّي
اَفْتَتِحُ الثَّناءَ بِحَمْدِكَ...»
پروردگارا، ستايش را با
حمد تو آغاز مى كنم.
در اين جهان پرهياهو
موانع بسيارى در سر راه توجه به خدا وجود دارد. با اينكه تنها راه سعادت انسان،
بندگى خدا و پرستش اوست و ساير چيزها در حكم مقدمه اين حقيقت است، ولى جاى بسى
تأسف است كه غالب مردم از اين واقعيت غافل اند؛ به همه چيز توجه دارند به جز
خدا و آنچه تكامل و سعادت واقعى انسان را تأمين مى كند.
با رسيدن رمضان؛ موانع
توجه به خدا كاهش مى يابد و زمينه لازم براى دعا و عبادت فراهم مى گردد در اين
بهار دعا و عبادت مشتاقان به ياد معبود خويش زمزمه سر مى دهند. و با تمام وجود
او را مى خواهند و مى خوانند. حال در اين بهار، كه خداوند زمينه هاى لازم براى
دعا و عبادت را براى ما فراهم آورده است دعا را چگونه شروع كنيم؟ برترين سخنى
كه مى توان دعا را بدان شروع كرد ستايش خدا و حمد و ثناى اوست: اى خدايى كه همه
چيز از توست؛ هر كه هر چه دارد تو به او عطا كرده اى. هر كس به هر كمالى رسيده
به خواست تو بوده است. توفيق خواندن دعا را نيز تو بايد عطا كنى. خدايا، دست ما
را بگير و به ما توفيق دعا مرحمت فرما. چه بسيار بندگانى كه در سراسر جهان از
ياد تو غافل اند! پروردگارا، اگر دست ما را نگرفته بودى ما نيز در زمره غافلان
بوديم. آنچه هست در پرتو توفيقات توست؛ «بِيَدِكَ الْخَيْرُ اِنَّكَ عَلى كُلِّ
شَىْء قَدير»(73)
پس بايد دعا را ابتدا
با حمد و ستايش خدا شروع كرد كه توفيق توجّه به خود را به ما عطا فرموده است.
انتخاب راه صحيح و
تأييد الهى
«وَاَنْتَ مُسَدِّدٌ لِلصَّوابِ بِمَنِكَّ»؛
تو با احسان خود،
ديگران را به راه راست هدايت مى كنى و استوار ميدارى.
اگر كسى توفيق يابد كه
راه حق و صواب را بپيمايد در واقع منّتى است كه خدا بر او نهاده و او را در اين
راه يارى رسانده است. اين فراز از دعا اشاره دارد به اينكه گرچه انسان آزاد
آفريده شده تا خود راه خوب و بد را انتخاب كند، ولى اگر راه صحيح را برگزيد خدا
او را تأييد مى كند. در حديث قدسى آمده است:
«مَنْ تَقَرَّبَ اِلَىَّ شِبْراً تَقَرَّبْتُ اِلَيْهِ ذِراع»؛(74)
هر كس يك وجب به من
نزديك شود من يك ذراع (= دو وجب) به او نزديك مى شوم.
اين لطف مضاعفى است از
سوى خداوند كه هر كه راه او را انتخاب كند خدا او را تأييد مى نمايد.
رحمت و غضب حكيمانه
الهى
ممكن است اين سؤال به
ذهن خطور كند كه اگر خدا منبع همه خيرات و كمالات است و جز خير و خوبى از او سر
نمى زند پس چرا برخى بلاها و گرفتاريها و حتى عذابهاى اخروى نصيب بعضى از
بندگان مى شود؟
حقيقت اين است كه ما
افعال الهى را با معيارها و مقياسهايى كه ساخته و پرداخته ذهن و عقل ناقص مان
مى سنجيم و انتظار داريم كه همانگونه كه ما فكر مى كنيم خدا با ما رفتار كند،
در صورتى كه فكر و علم ما بسيار محدود و ناقص است؛
«وَ ما اُوتيتُمْ مِنَ العِلْمِ اِلاّ قَليل»(75)
و جز اندكى از علم به
شما داده نشده است.
تمام افعال الهى براساس
حكمت و بهترين نظام ممكن استوار است، و از چند و چون و كمّ و كيف آن بى اطلاع
ايم. در جايى كه خدا بايد نسبت به بندگان خود عطوفت و رأفت داشته باشد، آن قدر
رئوف و مهربان است كه فوق آن تصور نمى شود؛ اما گاهى محلى براى رأفت و رحمت
وجود ندارد. در آنجا عظمت، جبروت و كبرياى الهى متجلى است. در اين گونه موارد،
مجازات و عقاب مشهود است و اظهار عظمت خداوند درباره كسانى كه مستحق عقاب هستند
كامل مى باشد. لذا، در ادامه دعا مى فرمايد:
«وَأَيْقَنْتُ اَنَّكَ اَنْتَ اَرْحَمُ الرّاحِمينَ في مَوضِعَ الْعَفْوِ وَ
الرَّحمَةِ»؛
خدايا، بر اين باورم كه
وقتى جايى براى عفو و رحمت باشد تو از همه مهربانترى.
«وَاَشَدُّ الْمُعاقِبِينَ في مَوضِعِ النَّكالِ وَالنَّقِمَةِ وَ اَعْظَمُ
المْمُتَجَبِّرينَ في مَوضِعِ الْكْبرِياءِ وَ الْعَظَمةِ»؛
و آنجا كه جاى عقاب و
عذاب است تو از همه كيفر دهندگان سخت گيرترى و در جاى اظهار بزرگى و كبريايى از
همه با عظمت ترى.
لزوم خوف و رجا
آنچه موجب سعادت انسان
مى گردد اين است كه بفهمد در مقابل خدا و عظمت او بنده اى ذليل است كه از خود
چيزى ندارد.تمام خوبيها متعلق به خداست. و هر چه گرفتارى و بدبختى است در اثر
سوء اختيار خودش گرفتار آن شده است. بايد بداند كه اگر با سوء اختيار خود راه
غلطى را در پيش گيرد، عملا به جنگ خدا رفته است و خدا او را به سختى گوشمالى
خواهد داد. انسان بايد همواره بين خوف و رجا باشد و چنين بينديشد كه ممكن است
با اينكه عبادتهاى بسيارى انجام داده، در اثر يك لغزش به بزرگترين مكرهاى الهى
دچار گردد و با عاقبت بد از دنيا برود و يا با اينكه بسيار گنهكار و پست است،
خدا او را از اين حالت نجات دهد و از حسن عاقبت برخوردار گردد.
احساس امنيت نسبت به
مكرالهى، خود از گناهان كبيره است. انسان اگر تمام عمر خود را به عبادت پرداخته
باشد نبايد بدان خرسند باشد و به خود مغرور شود و از عاقبت كار خود مطمئن گردد.
مغرورشدن و به خود باليدن در پيشگاه خداى متعال، گناه بسيار بزرگى است، بلكه
بايد همواره خائف باشد كه اگر خدا يك لحظه او را به حال خود واگذارد به پايين
ترين درجات سقوط مى كند.
از اينرو كسانى كه نزد
خدا مقرّبترند، مانند انبيا و اوليا، ترسشان از خدا بيشتر است؛ آنان عظمت خدا
را بيش از ديگران درك مى كنند و با وجود مقامى كه خداوند به آنها عنايت كرده
است از اينكه حتى يك لحظه در برابر او مغرور شوند در هراسند.
از سوى ديگر، خداوند
يأس از رحمت خود را از گناهان بزرگ به حساب آورده است. انسان هر قدر گنهكار
باشد نبايد از رحمت خدا مأيوس گردد. رحمت الهى آن قدر وسيع است كه اگر انسان
واقعاً توبه نمايد و به سوى او باز گردد مورد بخشش خدا قرار مى گيرد. آنگاه كه
بنده نهايتِ ذلت خود را در برابر خداوند ابراز دارد و حالت خوف و رجاى او به
كمال رسد، در مسير تكامل قدم گذاشته است:
اِنَّهُ لَيْسَ مِنْ
عَبْد مُؤمِن اِلاّ في قَلْبِهِ نُوران؛ نُورُ خيفَة و نُورُ رَجاء؛ لَو وُزِنَ
هذا لَمْ يَزِدْ عَلى هذا وَ لَو وُزِنَ هذا لَمْ يَزِدْ عَلى هذ.(76)
هيچ بنده مومنى نيست
مگر آنكه در قلبش دو نور وجود دارد: نور خوف و نور رجاء؛ اگر سنجيده شوند هيچ
يك بر ديگرى برترى ندارد.
توفيق عبادت، منتّى
الهى بر بنده
پس از توجه به صفات
الهى و ستايش او به دليل توفيقاتى كه به انسان عطا فرموده است، مى فرمايد:
«اَللّهُمَّ اَذِنْتَ لي في دُعائِكَ وَمَسْئَلَتِكَ»
خدايا، (اين تو بودى
كه) اجازه دادى با تو سخن بگويم و از تو درخواست كنم
نكته اى كه در اين فراز
از دعا به آن اشاره شده بسيار لطيف است، ولى غالبا از آن غافل ايم، ما تصور مى
كنيم كه با دعا و مناجات خود كار بزرگى انجام داده ايم و بايد بر خدا منّت
بگذاريم؛ اما در اين فراز امام (عليه السلام)
مى گويد: خدايا چه منت بزرگى بر من نهادى كه اجازه دادى درِ خانه تو بيايم، دعا
كنم و خواسته هاى خود را بازگو كنم. شايد متوجه نباشيم كه خداوند چه لطف بزرگى
به ما كرده كه اجازه داده با او صحبت كنيم، بخصوص با توجه به انبوه گناهانى كه
در طول عمر خود مرتكب شده ايم. از اين رو، امام سجاد (عليه
السلام) به خدا عرض مى كند:
مِنْ اَعْظَمِ
اَلنِّعَمِ عَلَيْناجَرَيانُ ذِكْرِكَ عَلى اَلْسِنَتِنا وَ اِذْنُكَ لَنا
بِدُعائِكَ؛
خدايا، از بزرگترين
نعمتهايت بر ما اين است كه ذكر تو بر زبان ما جارى مى شود و اينكه اجازه دادى
تا تو را بخوانيم و با تو راز و نياز كنيم.(77)
براى روشن شدن اين نكته
لطيف و تقريب بيشتر آن به ذهن ـ گرچه بايد اعتراف نمود كه نمى توان حق مطلب را
بدرستى ادا نمود ـ شخصى را تصور كنيد كه در طول ساليان دراز، از هيچ محبتّى در
حق دوستش كوتاهى نكرده و در حد امكان او را يارى نموده است؛ اما اكنون دوست او
نه تنها خدمات و زحمات او را پاس نمى دارد، بلكه بنا دارد با او دشمنى و مخالفت
كند. اگر چنين رفتارى از كسى سرزند، ممكن است تا چند مرتبه قابل تحمل باشد، ولى
سرانجام صبر انسان به سر مى رسد و دوست خود را رها مى كند. اين قدر جسارت و بى
ادبى در مقابل آن همه خدمت؟! ولى خداوند با وجود آنكه اين همه نعمت به ما
ارزانى داشته كه اگر جن و انس جمع شوند و بخواهند تنها نعمتهايى را كه خدا به
يك بنده عطا نموده است شماره كنند نمى توانند، در عين حال، وقتى همين بنده با
خداوند مخالفت مى كند، خدا نه تن او را از خود نمى راند؛ بلكه توفيق عبادت به
او مى دهد تا او را بخواند.
گناه بنده و دوام فيض
الهى
پس از آنكه لطف خدا را
در اجازه حضور دادن برشمرد، آنگاه درخواست بخشش مى كند و به ذكر صفات الهى و
بيان حاجات خود مى پردازد:
فَاسْمَعْ يا سميعُ
مِدْحَتي وَ اَجِبْ يارَحيمُ دَعْوَتَي وَاَقِلْ يا غَفُورُ عَثْرَتي؛
پس اى خداى شنوا، سپاس
مرا بپذير و اى خداى مهربان، خواسته ام را اجابت كن و اى خداى آمرزنده، از
لغزشم در گذر.
تمام اعضاى انسان، از
چشم و گوش و ساير اعضاى ظاهرى تا قلب او، همه معصيت خدا مى كنند؛ با همان
نعمتهايى كه خدا به انسان ارزانى داشته است، به جنگ او مى رود و او را معصيت مى
كند. اكنون چنين بنده اى مى خواهد با خدا انس بگيرد و خواسته هايش را مطرح كند،
اميد اجابت هم دارد! چنين توقعى كه انسان از خدا دارد با رفتار و گناهان او
سازگار نيست، جا دارد كه خدا چنين بنده اى را از خود براند و به دليل معصيتهايش
او را فراموش كند؛ اما نه تنها خدا بنده اش را از درگاه خود طرد نمى كند و دست
رد به سينه اش نمى زند، بلكه از او دعوت مى كند كه به نزد او برود. در حديث
قدسى وارد شده است:
«لَو عَلِمَ المُدْبِرُونَ عَنّي كَيْفَ اِشْتياقي بِهِمْ لَماتُوا شَوْقاً»؛
اگر بندگان گنهكار من
بدانند كه چقدر مشتاق توبه و بازگشت آنان هستم، از شدت شوق مى ميرند.
آرى، اگر انسان درست
دقت كند، در مى يابد كه اين بزرگترين لطف خداست كه به بنده گنهكار خود اجازه مى
دهد تا از او درخواست كند و خواسته هاى او را نيز اجابت مى كند.