بر درگاه دوست

استاد محمد تقى مصباح يزدى‏

- ۲ -


اثرات دعا

الف ـ اثرات تربيتى

از نظر تربيتى دعا چه نقشى دارد؟ آيا اساساً دعا در زندگى انسان نقشى دارد؟

برخى تصوّر كرده اند كه اثر تربيتى دعا فقط از جهت تلقين به نفس است؛ يعنى وقتى انسان مطالب خوبى را بر زبان مى آورد به خودش تلقين مى كند كه بايد اين چنين باشد؛ مثلاً با خواندن دعاى «مكارم الاخلاق» به نفس تلقين مى شود كه بايد اخلاق خود را اصلاًح كنيم، صفات خوب كسب نماييم و از صفات بد اجتناب ورزيم. اينان اثر تربيتى دعا را فقط در همين جنبه مى دانند و دعاهايى را كه فاقد اين جنبه باشند، دعاهاى استعمارى قلمداد مى كنند!

اين تصوّر ناشى از كوته بينى و نقص شناخت نسبت به معارف اسلامى است. بزرگترين اثر دعا همان حقيقت عبادى است كه در آن نهفته است؛ همان كه موجب تكامل معنوى انسان و انسانيت او مى شود. البته ممكن است در بعضى از دعاها آثار تلقين به نفس و نظاير آن نيز وجود داشته باشد؛ اما اين آثار مانند حركت آرواره ها به هنگام غذا خوردن است كه در عين آنكه كار جويدن غذا را انجام مى دهد، خود نيز ورزش كرده و از اين جهت تقويت مى گردد. اين ورزش را نمى توان فايده حقيقى غذا خوردن دانست؛ فايده حقيقى غذا خوردن تأمين مواد لازم براى بدن است.

فايده حقيقى دعا نيز توجه به خدا و بندگى اوست. اين گونه آثار كه گاهى بر بعضى از دعاها مترتب مى شود، فوايد بسيار ناچيزى است كه در مقابل فايده اصلى چيزى به حساب نمى آيد.

كمال انسان در اين است كه فقر خود را نسبت به خدا درك نمايد و به اين حقيقت اعتراف كند.(19) تا انسان نسبت به اين واقعيت اعتراف نكند، فقر خود را به درستى نشناسد و به كمال انسانى نائل نمى شود.

يكى از چيزهايى كه موجب مى شود انسان به اين معرفت نزديك گردد يا معرفت او كامل شود دعاست. دعا خود عبادت است و تنها راه تكامل انسان نيز عبادت مى باشد. بنابراين، دعا يكى از راههاى تكامل انسان است.

خداوند در آيه شريفه «اَلَّذينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتي...»(20) مى فرمايد: مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم. سپس اضافه مى فرمايد:

محقّقاً كسانى كه از بندگى من سرپيچى كنند و خود را بزرگتر از آن بدانند كه در مقابل عظمت الهى سر تعظيم فرود آورند و متكبّرانه از عبادت من سرپيچى كنند، با ذلّت و خوارى وارد جهنّم خواهند شد. دو جمله مذكور در آيه شريفه در حكم صغرى و كبراست: دعا عبادت پروردگار است؛ و هر كه از عبادت خدا سرپيچى كند به عذاب دردناك و خواركننده اى مبتلا خواهد شد. نتيجه آنكه: هر كه از دعا سرپيچى كند به عذاب الهى گرفتار خواهد شد.

همچنان كه ذكر گرديد، فايده و اثر اصلى دعا همان تكامل معنوى انسان در اثر بندگى و اعتراف به ذلّت در مقابل خداوند است؛ اما بر دعا اثرات فرعى و جنبى نيز مترتّب است كه به برخى از آنها اشاره مى شود:

ب ـ اثرات جنبى

1ـ شناخت خدا: عمده ترين دليل نيايش و دعا شناخت پروردگار است. اين معرفت ريشه همه سعادتها و موجب تمام اصلاًحات است.

عده اى به حضور امام صادق (عليه السلام) رسيدند و عرض كردند كه چرا ما دعا مى كنيم ولى مستجاب نمى گردد؟ حضرت فرمودند: براى اينكه شما كسى را مى خوانيد كه او را نمى شناسيد.(21)

اسامى مبارك خداوند كه او را بدانها مى خوانيم(22) و مى ستاييم همه سرشار از معانى متعدّد است و تكرار آنها فوايد بسيارى در بر دارد كه از جمله آن فوايد توجّه به معانى وصفى آنها و تكميل معرفت انسان نسبت به خداوند است.

وقتى اسامى پروردگار را از قبيل رحمان، رحيم، سميع، بصير، منعم، غفور و غيره بر زبان جارى مى كنيم، توجّه پيدا مى كنيم كه پروردگارى مهربان، شنوا، بينا و آمرزنده داريم و در نتيجه به رحمت و آمرزش او اميدوار مى شويم. دعا كننده با تدّبر و تعمّق در اين صفات، خود را مرتبط با خدايى مى بيند كه هيچ چيزى در برابر قدرت او مشكل نيست. اصلاً مشكل و آسان براى او مطرح نيست. اين مسأله اميد و نشاط تازه اى به شخصى كه از همه جا نااميد شده مى دهد.

در اين مختصر، نيازى به تذكّر تأثير اميد در حيات، نشاط، كار و تحمّل شدايد نيست. و نيز توجّه به اين مطلب كه او رفتار و گفتار ما را مى بيند و مى شنود موجب مى گردد كه گوينده به انجام عمل شايسته و پرهيز از گفتار و كردار زشت تشويق شود. علاوه بر اين، برخى از دعاها يك دوره درس خداشناسى و توحيد در سطحى بسيار عالى است. دعاهايى نظير دعاى عرفه امام حسين (عليه السلام) دعاى صباح، دعاى ابوحمزه و دعاهاى بسيار ديگرى كه بويژه در صحيفه سجاديه آمده از اين قبيل است.

2ـ كسب اخلاق خدايى: در دستورات مذهبى و احاديث شريفه توصيه شده است كه به اخلاق خدايى درآييد.

«تَخَلَّقُوا بِاَخْلاقِ اللّهِ»(23)

دعاكننده از طريق دعاى خود سعى مى كند صفات خدايى را در خود ايجاد و تقويت نمايد و كوشش مى كند كه همچنان كه خدا را به صفاتى مانند مهربانى و گذشت متّصف مى سازد او نيز با ديگران مهربان و باگذشت باشد.

3ـ پاكى و پاكيزگى: از آداب دعا، پاك بودن لباس و حلال بودن غذاى دعا كننده و مباح بودن مكان دعاست. پيامبر گرامى (صلّى الله عليه وآله وسلّم) مى فرمايند: كسى كه دوست دارد دعايش مستجاب شود بايد خوراك و كسبش را پاكيزه كند.(24)

وقتى دعاكننده مقيّد گردد كه از راه حرام ارتزاق نكند و كسب و كار ناروا نداشته باشد به كمال معنوى مى رسد. جامعه اى كه افراد آن با چنين دعايى سروكار داشته باشند چه ملّت خوشبخت و داراى چه مدينه فاضله اى خواهد بود!

4ـ سركوبى نفس: بزرگترين فايده دعا و حتى همه عبادات، جلوگيرى از طغيان نفس است. حضرت على (عليه السلام) در خطبه قاصعه، در نكوهش تكبّر مطالب مفصّلى بيان مى دارند. در قسمتى از اين خطبه مى فرمايند: اين خوى پليد بزرگترين دام شيطان و قوى ترين ابزار فريب او شمرده مى شود.

نابود ساختن خودخواهى به منزله ريشه كن كردن تمامى معايب اخلاقى و آماده نمودن خود براى كسب همه فضايل است. خداوند در قرآن مى فرمايد:

«قَدْ اَفْلَحَ مَنْ زَكّيه»(25

هر كه نفس خود را از گناه و بدى پاك سازد رستگار خواهد شد.

نيايشگر با ايستادن در پيشگاه خدا، و توجه نمودن به كبريايى و عظمت او، و در نظر گرفتن كوچكى و حقارت خود، فقر و نياز سراپاى وجود خويش را در مقابل خداوند اظهار مى نمايد و بدين وسيله، خود را از هر مخلوقى بى نياز و تنها به او نيازمند مى بيند. پس دعا فروتنى توأم با مناعت و عزّت نفس را به دنبال دارد.

شرايط استجابت دعا

با اينكه خداوند در قرآن كريم وعده استجابت دعا را داده و فرموده: «اُدْعُونى اَسْتَجِبْ لَكُمْ»(26) چرا معمولاً دعاها مستجاب نمى شوند؟ آيا براى استجابت دعا شرايطى وجود دارد؟

براى همه كسانى كه به امر الهى به دعا مى پردازند، اين سؤال مطرح مى گردد.

علماى علم كلام مى گويند: تخلّف در «وعيد» ممكن است و چنين كارى عقلا قبيح نيست؛ ولى تخلّف در «وعده» عقلا قبيح است و انجام فعل قبيح بر خداوند محال است. پس تخلّف از اجابت كه در اين آيه «وعده» داده شده عقلا قبيح است. به فرض آنكه هيچ دليل عقلى نيز بر اين مطلب نداشته باشيم خود قرآن مى فرمايد:

«اِنَّ اللّهَ لا يُخْلِفُ الْميعادَ»(27

خداوند در وعده تخلّف نمى كند.

همين آيه كافى است كه ما منتظر اجابت همه دعاهاى خود از سوى خداوند باشيم. با توجه به لزوم وفاى به وعده و تأكيد الهى بر اين مطلب، پس علت مستجاب نشدن دعاهاى ما چيست؟

اين مطلب مكرّراً از ائمّه اطهار (عليهم السلام) سؤال مى شد و آن بزرگواران نيز متناسب با فهم سؤال كننده جوابهايى به اشخاص گوناگون مى دادند. در بعضى از روايات، براى دعاكننده شرايطى ذكر شده يا براى دعا، آداب يا اوقات خاصّى تعيين گرديده است.

آيا اين موارد به معناى مقيّد كردن اطلاق آيات است؟ يعنى آيا دعاى ما به شرطى مستجاب مى گردد كه در فلان زمان، فلان مكان و فلان حال باشد؟ اگر در غير از اوقات و حالات خاصّى باشد وعده خداوند تحقّق نخواهد يافت؟ يا اينكه اين روايات معناى ديگرى دارد؟

آنچه از ظاهر اين آيه به نظر مى رسد اين است كه اطلاق كلّى دارد و احتمال مقيّد بودن آن بسيار ضعيف است. براى توضيح مطلب، مثالى ذكر مى شود: اگر انسان سخاوتمندى عده اى را به ميهمانى دعوت نمايد و پس از حضور آنان از اغلب آنها پذيرايى نكند، آيا به او اعتراض نمى كنند كه چرا به وعده خود عمل نمى كنى؟ و پاسخ او به آنها كه چون لباسهاى شما تميز نيست يا مثلاً چند دقيقه دير آمده ايد قابل قبول نيست؛ چون دعوت او مطلق بوده و چنين شرايطى در آن ذكر نشده بود. پس لازم است او به وعده خود عمل كند و از همه آنان پذيرايى نمايد، مگر آنكه دليلى قطعى بر تقييد كلام او جود داشته باشد.

براى فهم بهتر اين آيه لازم است در آن دقت بيشترى بنماييم:

1ـ «اُدعُوا» يعنى چه؟ آيا معناى «دعا» اين است كه خواسته خود را بر زبان بياوريم، هر چند معناى آن را نفهميم؟ يا حتى اگر معناى آن را مى فهميم بدان توجه نداشته باشيم؟ يا در صورت توجه به معناى آن با ميل باطنى مان موافق نباشد؟

درست است كه معمولاً به تكلّم الفاظ، كه همراه با درخواست باشد، «دعا» گفته مى شود؛ مثلاً، كسى را صدا بزنيم و از او چيزى بخواهيم، اما الفاظ از مافى الضمير انسان حكايت مى كنند و خود اصالت ندارند. اين گونه نيست كه شكل الفاظ در حوادث جهان تأثيرى داشته باشد و هر لفظ از زبان هر كس كه ادا شود مؤثّر باشد. همان گونه كه قبلا بيان شد، دعا امرى قلبى است و زبان فقط از آنچه در دل است حكايت مى كند. پس دعا بايد از روح و دل انسان صادر شود و انسان واقعاً خواستار چيزى باشد. اگر فقط الفاظى را به زبان بياورد و در دل توجه نداشته باشد، بطور جدّى درخواست ننموده و در حقيقت دعا نكرده است.

دعا بايد همراه با خواست جدّى قلبى باشد و انسان در وقت دعا توجّه داشته باشد كه چه مى خواهد. واقعيت اين است كه بسيارى از دعاهاى ما از روى عادت و صرف لقلقه زبان است؛ عادت كرده ايم بعد از نماز چند جمله دعا كنيم بدون آنكه توجه جدى داشته باشيم و واقعاً درخواست از خدا داشته باشيم.

2ـ دعا بايد مصداق «اُدْعُونى» باشد؛ درخواست فقط از خدا باشد. اگر انسان شرايط مذكور را رعايت كند، ولى دل او متوجّه به خدا نباشد واقعاً دعا نكرده است؛ مثلاً، ما درخواست علم مى كنيم، واقعاً هم علم را دوست داريم، در درخواست خود نيز جدّى هستيم؛ اما تصور مى كنيم كه عالم شدن به خدا ربطى ندارد و فقط به سعى و كوشش خودمان بستگى دارد. مى گوييم:

«اَللّهُمَّ اِنّى اَسْأَلُكَ عِلْماً نافِعاً وَ عَمَلا صالِحاً...»؛

پروردگارا، علم سودمند و كردار شايسته از تو طلب مى كنم.

اما در عمق جان اعتقاد نداريم كه خدا به انسان علم مى دهد. به عبارتى، تنها به دنبال جنبه تلقينى دعا هستيم كه علم چيز خوبى است و بايد به دنبال تحصيل آن رفت و از «اَللّهُمَّ» استنباط «اِنْ شاءَاللّه» داريم كه در بسيارى از كارهايمان فقط براى تشريفات بكار مى بريم و در واقع تعليقى بر مشيّت خدا نيست؛ همچنانكه در آغاز بسيارى از كارها «بسم الله الرحمن الرحيم» را صرفاً به عنوان تشريفات بكار مى بريم، اما بسيار كم اتفاق مى افتد كه حقيقتاً به ياد خدا باشيم و هر كارى را با نام و ياد او شروع كنيم. بسيارى از دعاهاى ما نيز به همين نحو است، با وجود آن كه در ظاهر مطلبى را از خدا درخواست مى نماييم، اما در واقع، به اين مطلب اعتقاد نداريم كه خدا بايد خواسته ما را عطا فرمايد. در اين صورت نيز نبايد منتظر اجابت دعايمان باشيم.

چنين دعاهايى كه صرف تكلّم برخى الفاظ است و در واقع خواستن از خدا نيست هيچ گاه به اجابت نخواهد رسيد؛ چون درخواست واقعى ما از خدا نيست، بلكه به اسباب مادّى و قدرت خود متّكى هستيم. حتى اگر از كسانى كه اين گونه دعا مى كنند سؤال شود كه آيا واقعاً خداوند به انسان علم عطا مى كند، يا توفيق عمل مى دهد. پاسخ مى دهند و مجادله مى كنند كه خير، اين مطلب هيچ ربطى به خدا ندارد!

علّت عدم استجابت اين گونه دعاها همين مطلب است كه آنها اعتقادى به قدرت خدا ندارند و به واقع از او چيزى نمى خواهند. بنابراين، دعاى واقعى آن است كه درخواست ازخدا باشد و معتقد باشيم كه اعطاى مطلوب تنها به دست اوست، وگرنه نوعى تشريفات خواهد بود. امّا اينكه اين تشريفات تا چه حد سودمند است بحث ديگرى است و مجال ديگرى مى طلبد، ولى خلاصه آن كه دعاى حقيقى نيست؛ مانند بسيارى از تعارفاتى كه به يكديگر مى كنيم؛ مثلاً، از دوستى مى پرسيم: «حال شما چطور است؟» او نيز پاسخ مى دهد كه الحمد لله، از دعاى شما بد نيستيم! در حالى كه ممكن است اصلاً دعايى در كار نبوده و صرفاً تعارف است.

ما بايد از اين گونه دعا كردن، از درگاه خداوند طلب استغفار كنيم؛ چون با اين شكل دعا كردن و با اين طرز فكر، خدا را ضعيف و ناتوان به حساب آورده ايم، درباره او به چيزهايى معتقد شده ايم كه در شأن او نبوده است.

آيه «اُدْعُونى اَسْتَجِبْ لَكُمْ» شرطى است كه به شكل امر بيان شده و در واقع اين گونه است كه «اِنْ تَدْعُونى اَسْتَجِبْ لَكُمْ». اين شرط در صورتى تحقّق پيدا مى كند كه اولاً، در درخواست خود جدّى باشيم و ثانياً، درخواست ما از خدا باشد و او را در تحقّق دعايمان مؤثّر بدانيم. در اين صورت، شرايط استجابت دعا محقّق گرديده است. آيا مى توان گفت كه چنين دعايى نيز مستجاب نمى گردد؟

نقل شده كه بنى اسرائيل دچار قحطى طولانى شده بودند. حضرت موسى (عليه السلام) همراه جمعى جهت نماز استسقاء (طلب باران) از شهر خارج شدند وحى آمد:

«كَيْفَ اَستَجيبُ لَهُمْ وَ قَدْ اَظْلَمَتْ عَلَيْهِمْ ذُنُوبُهُمْ... يَدْعُونَنى عَلى غَيْرِ يَقين»؛

خداوند فرمود: چگونه دعاى اين جماعت را اجابت كنم در حالى كه گناهان بر آنها سايه افكنده و مرا مى خوانند در حالى كه يقين ندارند (باور ندارند كه خدا توانايى انجام خواسته هاى آنان را دارد).

نكته ديگرى كه در اينجا قابل ذكر است مربوط به لوازم استجابت دعاست. ممكن است از خداوند درخواستى داشته باشيم و صلاح خود را در استجابت آن دعا بپنداريم و آن را براى خود موجب كسب كمالى بدانيم؛ اما در واقع، در تشخيص مصداق دچار اشتباه شده باشيم. نمى دانيم كه اگر خواست ما تحقّق پيدا كند چه لوازمى دارد، آيا لوازم آن نيز به حال ما مفيد است يا نه؟ اگر ما به لوازم آن آگاهى داشتيم، قطعاً دعاى ما به شكل ديگرى اظهار مى گرديد. به عبارت ديگر، اگر خداوند به ما بفرمايد كه استجابت دعاى تو چنين لوازمى را در بر دارد، آيا باز هم حاضرى با تحقّق آن لوازم دعايت مستجاب گردد، قطعاً پاسخ منفى خواهيم داد.

اين گونه درخواستهاى ما از خداوند مانند خواست بچه اى است كه چيزى از والدين خود مى خواهد ولى به ضرر آن آگاه نيست و اگر از ضرر آن مطلع بود آن خواهش را نمى كرد.

در چنين مواقعى كه ما درخواست يك مصلحت كلّى داريم، ولى در تطبيق مصداق دچار اشتباه شده ايم، ممكن است دعاى ما مستجاب گردد؛ اما بر اساس مصلحت واقعى ما. ممكن است خداى متعال در چنين مواردى از خطاى ما چشم پوشى كند و بر اساس درخواست مصلحت كلّى كه از او داشته ايم دعاى ما را اجابت فرمايد؛ به ما چيزى عطا كند كه اگر مى دانستيم، همان را از او مى خواستيم. در اين صورت، خداوند هم ما را از لطف خويش مأيوس نساخته و هم اشتباه ما را تصحيح كرده است.

با توجه به اين سه نكته ـ درخواست جدّى، درخواست از خدا، مصلحت واقعى ما ـ كه از آيه مذكور استفاده مى شود، مى توان گفت كه اطلاق آيه هيچ قيد و شرطى ندارد.

بسيارى از شرايطى كه در روايات ذكر شده ناظر به همين موارد مذكور است. برخى از آنها نيز آدابى است كه براى كمال دعا و كمال توجّه به خدا مؤثّر است و در واقع تقييد يا تخصيص نسبت به آيه شريفه نيست.

گاهى اوقات نيز به جاى استجابت دعا در اين دنيا، خداوند مقاماتى را در آخرت به انسان عطا مى فرمايد. اين مطلب مربوط به نكته سوّمى است كه از آيه شريفه استنباط گرديد؛ يعنى كسى كه به در آخرت ايمان دارد، اگر توجه پيدا كند كه درخواست او درباره امر دنيوى در مقابل پاداش اخروى قابل مقايسه نيست، قطعاً سعادت و كمال خويش را طلب خواهد كرد؛ اما در اثر غفلت، به مسائل دنيوى توجه پيدا كرده است. اگر واقعيت براى او آشكار مى گرديد كه در آخرت به چنين چيزهايى نيازمندتر است، آنها را براى آخرت درخواست مى كرد.

خداى متعال چون مى داند كه مؤمن به دليل ايمانش علاقه بيشترى به امور اخروى دارد، گاهى دعاى او درباره امور مادّى را براى آخرتش ذخيره مى كند. او هم وقتى ببيند كه در آن جهان به چه مقاماتى نايل مى گردد از خداوند تشكّر خواهد كرد و از اين معامله با خداوند خرسند خواهد گشت. در دعاى افتتاح به اين مطلب اشاره شده است.

«... وَ لَعَلَّ الَّذى اَبْطَأَعَنّى هُوَ خَيْرٌلي لِعِلْمِكَ بِعاقِبَةِ الاُْمُور...»؛

شايد تأخير تو در استجابت دعاهاى من به مصلحت بوده و براى من بهتر باشد؛ چون تو از عاقبت كارها و مصالح و مفاسد زندگى خبر دارى.

از رسول خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم) نقل شده كه فرمود:

«ما مِنْ مُسْلِم يَدْعُو بِدَعْوَة لَيْسَ فيها اِثْمٌ وَ لا قَطيعَةُ رَحِم اِلاّ اَعْطاهُ اللّهُ بِها إحدى ثَلاث: اِمّا اَنْ يُعَّجِلَ دَعْوَتَهُ وِ اِمّا اَنْ يُدَّخِرَها لَهُ فِى الآخِرَةِ وَ اِمّا اَنْ يَكُفَّ عَنْهُ مِنَ الشَّرِ مِثْلَه»؛(28)

هيچ مسلمانى خدا را نمى خواند ـ به دعايى كه گناه يا قطع رحم نباشد ـ مگر اينكه خدا يكى از سه چيز را به او عطا مى كند: يا دعاى او را مستجاب مى كند يا آن را ذخيره آخرتش قرار مى دهد و يا اينكه معادل آن، بدى و بلا را از او دفع مى كند.

اين لطف بزرگى است كه خداوند فقط به دعاى بندگان توجّه نمى كند، بلكه بيش از آن به كمال و سعادت واقعى آنها توجّه دارد و با عنايت به اين مسأله خواسته هاى آنها را اجابت مى كند؛ بعضى را مقدّم مى دارد، بعضى را به تأخير مى اندازد و برخى را نيز، به عنوان ذخيره آخرت انسان، به روز قيامت موكول مى كند.

علاوه بر موارد مذكور، در روايات علل ديگرى نيز براى مستجاب نشدن دعا ذكر شده است؛ مثلاً در برخى از روايات آمده است مردمى كه «امر به معروف» و «نهى از منكر» را ترك كنند، خداوند آنها را به دو بلا گرفتار مى سازد: نخست، دعاى آنان مستجاب نمى گردد؛ دوم، بدترين و فاسدترين افراد را بر آنان مسلّط مى گرداند.

شخصى نزد اميرالمؤمنين (عليه السلام) از عدم اجابت دعاهايش شكوه كرد. حضرت (عليه السلام) علت آن را چنين بيان فرمود:

«اِنَّ قُلُوبَكُمْ خَانَتْ بِثَمانِ خِصال: اَوَّلُها اِنَّكُمْ عَرَفْتُمْ اللّهَ فَلَمْ تُؤَدُّوا حَقَّهُ كَما اَوْجَبَ عَلَيْكُمْ فَما اَغْنَتْ عَنْكُمْ مَعْرِفَتُكُمْ. اَلثّانِيَةُ...»

دلهاى شما در هشت چيز خيانت كرده اند (لذا دعايتان مستجاب نمى شود.)

1ـ خدا را شناختيد؛ ولى حق او را چنانكه بايد ادا نكرديد.

2ـ به رسول او ايمان آورديد، سپس با سنّتش مخالفت كرديد.

3ـ كتاب او را خوانديد ولى بدان عمل نكرديد.

4ـ مى گوييد از كيفر و عقاب خدا مى ترسيد، اما همواره اعمالى مرتكب مى شويد كه شما را به آن نزديك مى كند.

5ـ مى گوييد به پاداش الهى مشتاقيد، لكن همواره كارى مى كنيد كه شما را از آن دور مى سازد.

6ـ از نعمتهاى خدا بهره مى بريد و شكر او را بجا نمى آوريد.

7ـ به شما گفته شده دشمن شيطان باشيد، ولى شما با او دوستى مى كنيد.

8ـ عيوب مردم را نصب العين خود كرده ايد و از عيوب خود غافليد.

با اين همه چگونه انتظار داريد دعايتان مستجاب شود در حالى كه خود درهاى آن را بسته ايد. سپس فرمود: تقوا پيشه كنيد، اعمال خود را اصلاًح كنيد، نيّات خود را صادق گردانيد، امر به معروف و نهى از منكر كنيد تا دعاى شما مستجاب شود.(29)

گذشته از اين، ما معمولاً آنچه را از طريق عادى بدست مى آوريم اجابت دعا نمى دانيم و از ناحيه خدا تلقّى نمى كنيم؛ در حالى كه قرآن تمام امور را به خدا نسبت مى دهد. علاوه بر آن اجراى بى چون و چراى دعا آن گونه كه ما تصوّر مى كنيم، بنابر صراحت قرآن، براى خداوند الزام آور نيست. اگر قرار بود كه هر كس دعايش مستجاب شود، اجتماع نقيضين پيش مى آمد و نظام جهان بر هم مى خورد. خداوند مى فرمايد:

«وَ لَوِاتَّبَعَ الْحَقُّ اَهْوائَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَالاَْرضُ وَ مَنْ فيهِنَّ»؛(30)

اگر حق تابع هواى نفس آنان شود آسمانها و زمين و هر آنچه در آنهاست فاسد خواهد شد.

خداوند نه تنها دعاى پيامبر خود، حضرت نوح (عليه السلام) را كه نجات فرزندش را تقاضا كرده بود اجابت ننمود، بلكه او را بدين علّت سرزنش نيز كرد:

«... يا نُوحُ اِنَّهُ لَيْسَ مِنْ اَهْلِكَ اِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِح فَلا تَسْئَلْنِ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ اِنّي اَعِظُكَ اَنْ تَكُونَ مِنَ الْجاهِلين»؛(31)

اى نوح فرزند تو هرگز با تو اهليت ندارد؛ زيرا او عملى ناشايست است. پس از من تقاضاى امرى كه از آن آگاه نيستى، مكن. من تو را پند مى دهم كه از مردم جاهل نباشى.

گذشته از موارد مذكور، به فرض آنكه بنابر ظاهر آيه شريفه «اَسْتَجِبْ لَكُمْ» انجام بى چون و چراى خواسته بنده باشد؛ ولى زمان اجابت دعا از سوى خداوند تعيين مى گردد. حضرت يعقوب (عليه السلام)، پيامبر خدا، پس از آنكه دعا كرد كه خداوند يوسف را به او بازگرداند، با وجود استجابت دعايش، قريب چهل سال طول كشيد تا خدا يوسف را به او باز گرداند.

در برخى از روايات آمده است كه گاهى بنده مؤمن دعا مى كند و خدا به فرشتگان مى فرمايد: دعاى او مستجاب است، ولى اجابت آن را به تأخير بيندازيد؛ زيرا من دوست دارم صداى او را بشنوم.(32)

اين مطلب در تأييد اين سخن است كه با توجّه به كمال نفسانى كه در سايه ارتباط با خدا و دعا براى انسان حاصل مى شود و خداوند نيز اراده دارد كه انسان را به كمالات بيشترى برساند. لذا، اجابت دعا را به تأخير مى اندازد. در واقع، كمال حقيقى انسان در ارتباط او با خداست، نه در استجابت دعاى او، مثلاً، كسى كه گرفتار بيمارى شده و از درد شديد خود به خدا پناه مى برد و به درگاه او دعا مى كند و از او شفا مى طلبد. دعايش موجب كمال معنوى و تقرّب او به خدا مى شود و روحش تعالى پيدا مى كند. در صورتى كه اگر همان روز اوّل شفا پيدا مى كرد. دعاى او قطع مى شد و به خدا توجّه نمى كرد،0 يا توجهش به خدا ضعيف مى گشت.

يا كسى از خدا درخواست ثروت كند تا در راه خدا انفاق كند و به ثواب نايل گردد؛ ولى چون خدا مى داند كه اگر ثروتمند شود از ياد خدا غافل مى شود او را به كمال مورد آرزويش نمى رساند. لكن، خداوند وسيله انفاق او را به شكل ديگرى برايش فراهم مى كند تا همان ثواب را ببرد.

در هر حال، خداوند نسبت به بندگان مؤمن خود چنين ولايتهايى را اعمال مى كند. اينها از شؤون ولايت خدا نسبت به مؤمنان است.

ولايت خدا نسبت به مؤمنان

ولايت خداوند نسبت به انسان چند گونه است:

1ـ ولايت عامّى كه نسبت به همه انسانها دارد، بر اين اساس كه ولىّ مطلق است و بر همه چيز ولايت دارد.

2ـ ولايت خاصّى كه نسبت به مؤمنان دارد. قرآن به اين قسم ولايت الهى اشاره مى فرمايد:

«... اللّهُ وَلِىُّ الَّذينَ آمَنُوا...»؛(33)

خداوند ولىّ كسانى است كه ايمان آوردند.

اين ولايت مختصّ مؤمنان است، همچنان كه هدايت خدا نيز دو نوع است: هدايت عمومى كه شامل همه انسانها مى شود، از اين جهت كه به آنها عقل و ابزار شناخت داده، هدايتى خاص نيز نسبت به مؤمنان دارد؛ يعنى كسانى كه دعوت انبيا را لبّيك گويند و از دعوت الهى استقبال كنند، تحت اين هدايت الهى، راه حق را مى يابند و خداوند نورانيت بيشتر، درك صحيح تر و شناخت عميق ترى به آنها عطا مى فرمايد. اين هدايت مخصوص كسانى است كه به خدا ايمان مى آورند و همه چيز خود را به خدا واگذار مى كنند. در دعاى عرفه مى خوانيم:

«اِلهي اَغْنِني بِتَدْبيرِكَ عَنْ تَدْبيرى وَ بِاخْتِيارِكَ عَن اِخْتيارى)؛

خدايا، با انتخاب خود مرا از انتخاب كردن بى نياز كن. (كار مرا خودت تدبير كن و مرا محتاج تدبير خودم مگردان).(34)

كسانى كه به اين مرحله رسيده اند، خداوند نيز ولايت خاصّ خود را در حقّ آنها اعمال مى كند، در همه شؤون زندگى آنها تصرّف مى كند، امور زندگى آنان را اداره مى نمايد و آنان را محتاج تدبيرات خودشان نمى گرداند. از اين رو، گاهى به جاى سلامتى به بنده مؤمن خود بيمارى و به جاى ثروت براى او فقر اختيار مى كند. حتى گاهى كه بيمار است و براى سلامتى خود دعا مى كند، بر اثر اين دعا مرضش شدّت مى يابد! اين شدّت مرض نيز نعمتى است كه خدا به او مى بخشد تا در اثر دعا، آمادگى و تحمّل بيشترى پيدا كند و در اثر صبر به كمالات بيشترى برسد. و به همين جهت است كه برخى از دعاهاى ما به جاى استجابت در امور دنيوى براى مصالح اخروى ذخيره مى گردد يا به شكل ديگرى كه مصلحت دنيوى فرد اقتضا مى نمايد مستجاب مى شود.

البته اين گونه موارد در حّد فهم همه كس نيست و تنها كسانى مى توانند اين سخنان را درك كنند كه به اين مقامات رسيده باشند.

اين گونه ولايت را خداوند تنها نسبت به بندگان خاصّ خود اعمال مى كند، نه نسبت به همه افراد. البته خداوند از بخل منزّه است؛ اما چون ديگران نخواسته اند، در حقّ آنان چنين ولايتى را اعمال نمى كند؛ زيرا انسان بايد بر اساس اختيار خود به پيش برود و از روى ميل، خود را در اختيار خدا قرار دهد تا هر چه را خداوند صلاح مى داند درباره او اِعمال كند، وگرنه كسانى كه اين گونه نمى خواهند خداوند به اجبار ولايت خاصّ خود را نسبت به آنان اِعمال نمى نمايد.

مطلوبيت ذاتى دعا

از اجابت مهمتر، نفس دعا و راز و نياز با خداست. گرچه ما معمولاً براى قضاى حوايج و تأمين نيازهاى مادّى خود دعا مى كنيم؛ يعنى وقتى در زندگى خود دچار مشكل مى گرديم و احساس كمبود مى كنيم دست به درگاه الهى بلند مى نماييم و از او استمداد مى طلبيم.

البته اين كار علاوه بر اينكه لازمه اعتقاد به ربوبيّت الهى و اظهار بندگى است، مى تواند در انسان نقش سازنده اى داشته باشد. ولى بايد توجه داشت كه فلسفه دعا و بطور كلى مناجات و راز و نياز، تنها قضاى حوايج، بويژه حوايج دنيوى نيست؛ بلكه همان گونه كه از مضامين بسيارى از ادعيّه نقل شده از معصومين (عليهم السلام) استفاده مى شود نفس دعا و مناجات با خدا، صرف نظر از اجابت يا عدم اجابت آن، موضوعيت دارد، خود «طلب» مهمتر از «مطلوب» است.

مناجات با خدا و انس با او به قدرى ارزشمند و لذتبخش است كه اگر كسى آن را درك كند، هرگز به مسائل مادّى و دنيوى توجه نخواهد كرد، چه رسد به آنكه آنها را از خدا درخواست نمايد. بنابراين، آنچه در دعا از اهميت بيشترى برخوردار است سخن گفتن و راز و نياز با خداست. ارزش اين مطلب به مراتب بيش از تحقق موضوع درخواست شده است. همين كه بنده لياقت پيدا مى كند كه با مولاى خود خلوت كند و با او راز دل بگويد براى او از دست يافتن به مطلوب خود بسيار ارزشمندتر است. او نه تنها رخصت يافته كه با خداى ربّ العالمين سخن بگويد، بلكه حتى خداوند از او با لفظ «اُدْعُوني»(35) دعوت بعمل آورده است. زهى سعادت براى چنين بنده اى!

بنابراين، مطلوبيت دعا، نه به دليل تأمين حوايج مادّى است ـ كه آن هم هست ـ بلكه نفس دعا و راز و نياز با خدا برترين ارزش است.

صرف نظر از واقعيّات خارجى و حقيقت استجابت دعا، ايمان و اطمينان به دعا موجب شخصيت يافتن و بسط دامنه احساسات انسان مى شود. شخص داعى در عالم درونى و روانى خود به لذايذ و توفيقاتى دست مى يابد كه دسترسى بدان و درك اين حالات براى غير داعى محال است. اين حالات معرّف ميزان شخصيت و رشد انسان مؤمن است.

آداب دعا

قال الصّادق (عليه السلام): اِحْفَظْ آدابَ الدُّعا وَ انْظُرْ مَنْ تَدْعُو وَ كَيْفَ تَدْعُو»؛(36)

چگونه دعا كنيم؟ آيا دعا كردن آداب و شرايطى دارد؟ آيا به زمان و مكان خاصّى نيازمند است؟

آنچه از روايات اهل بيت عصمت و طهارت (عليهم السلام) و از خود قرآن بدست مى آيد اين است كه براى رفتن به درگاه خدا هيچ زمان و مكان خاصّى وجود ندارد. درِ رحمت الهى هميشه به روى سائلان باز است و هرگاه انسان روى دل به سوى خدا كند، خداوند پاسخ مى دهد.

البته در اين كه بعضى زمانها، مانند شب قدر يا شب جمعه يا بعضى مكانها، مانند مسجد الحرام، مشهد حسينى و مشاهد ساير ائمّه هدى (عليهم السلام) از ويژگى خاصّى برخوردار است، شكّى وجود ندارد؛ اما قرآن و روايات آداب ديگرى نيز براى دعا ذكر كرده اند كه مهمترين آنها توجه به عظمت خداوند هنگام دعا و قبل از آن است.

در آيه اى خداوند مى فرمايد:

«اُدْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْيَةً»؛(37)

خداى خود را به تضرّع و زارى و به آهستگى بخوانيد.

در اين آيه، به دعا امر شده است؛ اما مى فرمايد كه به صورت تضرّع و آهستگى باشد. از اين آيه دو نكته استفاده مى شود: آهسته دعا كردن و حالت تضرّع داشتن؛

1ـ خداوند به بندگانش نزديك است، دعاى بندگانش را مى شنود، لذا نيازى به داد و فرياد نيست. مؤمنين نهى شده بودند كه در حضور پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) صدايشان را بلند كنند. پس چگونه است اگر طرف مكالمه خدا باشد؟ كسى كه خود را در حضور خدا احساس مى كند، شرم دارد كه در حضور او صدايش را بلند نمايد.

2ـ «تضرّع» در قرآن كريم بارها ذكر شده و وجود آن نشان دهنده اين است كه ـ برخلاف آنچه برخى تصوّر مى كنند ـ دعا صرف تلقين به نفس نيست. بلكه در دعا مسأله ديگرى نيز وجود دارد، وگرنه شايد تلقين به صورتهاى ديگرى بهتر از «تضرّع» ممكن بود.

در دو آيه از قرآن كريم، مفهوم مشابهى راجع به تضرّع آمده است؛ در يك آيه مى فرمايد:

«وَ لَقَدْ اَرْسَلْنا اِلى اُمَم مِنْ قَبْلِكَ فَاَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَالضَّرّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ»؛(38)

و ما به سوى امم پيش از تو پيامبرانى فرستاديم، سپس آنها را به بلا و مصيبت گرفتار ساختيم تا شايد به درگاه خدا زارى كنند.

و در آيه ديگرى مى فرمايد:

«وَ ما اَرْسَلْنا في قَرْيَة مِنْ نَبِىٍّ اِلاّ اَخَذْنا اَهْلَها بِالْبَأساءِ وَالضَّرّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ»؛(39)

ما هيچ پيامبرى به هيچ شهر و ديارى نفرستاديم مگر آنكه اهل آن را به بلا و مصيبت گرفتار ساختيم تا به درگاه خدا زارى كنند.

آنچه در اين دو آيه بر آن تأكيد شده دعوت ضمنى مردم به «تضرّع» به درگاه خداست.

چرا تضرّع؟ تضرّع ما چه سودى دارد؟ چرا خداوند بر اين موضوع تأكيد مى فرمايد؟ درباره اين موضوع بسيار بحث شده است كه اين مقال مجال بررسى مفصّل آن را ندارد. فقط بطور خلاصه به آن اشاره مى شود:

ساختار روحى بشر به گونه اى است كه اگر به درگاه خدا تضرّع نداشته باشد، به آفات مبتلا مى گردد. تضرّع انسان را از انانيت و سركشى باز مى دارد و موضع او را در برابر خداى متعال براى خود انسان بهتر روشن مى كند؛ چون تضرّع از باختن شخصيت حاصل مى شود. وقتى انسان گريه و زارى مى كند كه خود را ببازد و به نوعى، احساس شكست كند؛ لذا اين حالت براى عبادت و اظهار عبوديت در پيشگاه الهى بهترين حالت است.

در حديث قدسى نقل شده است كه خداوند به عيسى (عليه السلام) فرمود:

«يا عيسى لا تَدْعُنى اِلاّ مُتَضَرِّع»(40)

و در حديث ديگرى فرمود:

«يا عيسى ذَلِّلْ قَلْبَكَ.»(41)

تحصيل حالت تضرّع و كسب توفيق بر چنين حالتى نيز به خواست خداست. اين گونه نيست كه هر وقت بخواهيم، بتوانيم گريه كنيم يا موفّق به تضرّع گرديم.

البته اظهار ذلّت، خاكسارى، تضرّع و زارى ما براى خدا سودى ندارد و انسان ضعيف تر از آن است كه بتواند با اعمال خود اثرى در خدا ايجاد كند. خداوند با خلاّقيت و فيّاضيت خود و از سر لطف به ما حالاتى عطا مى فرمايد و در اثر آن، ايمان، هدايت و معرفت ما را زياد مى گرداند؛ به ما توفيق مى دهد كه به گناهان خود آگاهى پيدا كنيم و بدانها اعتراف كنيم. اين از الطاف خداست.

آنچه بين ما و او حايل است انانيّت، غرور و خودپسندى ماست. اگر انسان اين پرده ها را بدرد، در مقابل خدا، خود را ذليل، زبون و بيچاره ببيند. آنگاه است كه مشمول رحمت واسعه الهى قرار مى گيرد.

رحمت الهى همچون آبشارى دائماً در حال ريزش است. ما با اعتراف به گناهان و با حالت تضرّع و زارى مى توانيم خود را مشمول رحمت واسعه الهى سازيم و با شكستن خوديّت خود، آن حالت را بدست آوريم و ظرفيتى پيدا كنيم كه بيشتر از آن بهره ببريم وگرنه كار ما رحمت ايجاد نمى كند.

همچنان كه گفته شد، حقيقت دعا همان اظهار ذلّت و بندگى در مقابل خداوند است و هر قدر اين احساس ذلّت بالاتر باشد، انسان در نزد خدا مقرّبتر است. البته نه اينكه، العياذ بالله، خدا مانند ديكتاتورى خودخواه و مغرور باشد و بخواهد همه در مقابل او سر تعظيم فرود آوردند و از اين حالت بندگان لذّت ببرد، بلكه همان گونه كه در جاى خود نيز گفته شد، خداوند هيچ نيازى به هيچ كس ندارد و حتى اگر هيچ موجودى را نمى آفريد احساس وحشت و تنهايى نمى كرد، همچنان كه پيش از آفرينش آنان چنان بود. او در ذات خود واجد تمام كمالات به نحو بى نهايت است و اظهار ذلّت ديگران هيچ احساسى براى او به وجود نمى آورد و كمالى براى او ايجاد نمى كند كه قبلا فاقد آن بوده باشد.

البته از عبادت ما راضى و خرسند است؛ چون موجب كمال ما مى شود و بالاترين كمال انسان اين است كه نقص خود را در مقابل خدا بشناسد و ارتباط خود را با خدا، كه همان عين فقر و تعلّق است، درك كند. در سايه اين معرفت و شناخت به همه چيز مى رسد. اين رمز پيوند انسان با خداست و به اين وسيله است كه به لقاءالله مى رسد. تا انسان فقر و نياز خود را درك ننمايد و در مقابل خدا بدان اعتراف نكند با خدا ارتباط پيدا نمى كند؛ چون وجود او عين ارتباط و عين فقر است. اين مطلب در جاى خود اثبات شده است.

از ديگر شرايط و آداب دعا داشتن حالت خوف و رجاست. دعا در واقع توجه انسان به خدا و تقويت رابطه بندگى است. در اين رابطه، يك طرف خداوند متعال است و طرف ديگر بنده گنه كار. وقتى انسان به گناه خود توجّه مى كند حالت شرمندگى در او ايجاد مى شود و وقتى به رحمت الهى توجّه مى نمايد اميدوار مى گردد. انسان بايد از يك طرف از عذاب الهى نگران و ترسناك باشد و از طرف ديگر متوجّه باشد كه اگر خدا تمام گناهان او را بيامرزد چيزى از او كاسته نمى شود. اين همان حالت خوف و رجاست كه بايد هميشه در انسان وجود داشته باشد. اين نكته بخصوص در دعاى «ابوحمزه ثمالى» مورد عنايت واقع شده است.

آداب ديگرى نيز براى دعا گفته شده، از جمله در روايتى كه از امام صادق (عليه السلام) نقل شده فرمود:

دعا را با حمد و ثناى خدا آغاز كنيد سپس نعمتهاى الهى را برشماريد، پس از آن گناهان خود را يادآور شويد و بدانها اعتراف كنيد و از خدا طلب عفو و بخشش نماييد و بر محمد (صلّى الله عليه وآله وسلّم) و آلش درود فرستيد...(42)

با وضو بودن، رعايت نظافت و طهارت ظاهر و باطن، پاكى قلب از كينه نسبت به مؤمنين، صدقه دادن قبل از دعا، گذشت از خطاى ديگران، مقدم داشتن ديگران در دعا، صلوات فرستادن بر محمد و آل او (عليهم السلام) در آغاز و انتهاى دعا و... از جمله آدابى است كه در روايات اسلامى بدانها اشاره شده است و همه اينها موجب تقويت رابطه انسان با خدا و حضور قلب در هنگام دعا مى شود. نكته اصلى اين است كه بدانيم خداوند بر همه چيز قادر است و ما هر چه داريم از اوست.