شيطان در كمين گاه

نعمت الله صالحى حاجى آبادى

- ۱۰ -


ستايش شيطان از زن ها

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
در ملاقاتى كه شيطان با حضرت يحيى عليه السلام داشت در ضمن گفت و گوهاى زيادى كه با هم داشتند. عرض كرد: يا ((نبى الله !)) اميدوار كننده ترين چيزها پيش من و آن چيزى كه پشت من را محكم مى كند و باعث روشنى چشم من مى شود زن ها هستند؛ چون آنها وسيله گمراهى مردم و دام ها و تيرى هستند كه به خطا نمى روند. پدرم به فداى آنان باد. اگر آنان نبودند، قدرت نداشتم يك نفر را گمراه نمايم . به وسيله آنها به مقصد مى رسم ، مردم را به مهلكه مى اندازم ، چقدر آنان خوب هستند.
وقتى نيكان بر من غالب شدند و لشكريانم را تار و مار كردند، پيش زنها مى روم ، قلبم روشن و غضبم تمام مى شود. اگر زن ها از ذريه آدم نبودند، من آنها را سجده مى كردم آنان سرور من هستند، جايگاه آنان گردن من است ، آنان را بر گردن خود مى نشانم .
اگر خواسته اى داشته باشند، نه با پا، بلكه با سرانجام مى دهم ؛ چون ايشان مايه اميد، قوت كمر، نگه دار، تكيه گاه ، مورد وثوق ، و فرياد رس من هستند.(452)

شيطان اولين بت را ساخت

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
تاريخ بت پرستى بر مى گردد به زمان حضرت نوح عليه السلام . بت پرستى به اين خاطر شايع شد كه آدم پنج فرزند صالح داشت به نام هاى ((ود))، ((سواع ))، ((يعوق ))، ((يغوث )) و ((نسر)) اول ((ود)) از دنيا رفت . مردم به خاطر مرگ او بسيار غمگين شدند، و در سرزمين بابل اطراف قبر او اجتماع كردند و از آن دور نمى شدند.
هنگامى كه ابليس اين صحنه را ديد، در سيماى انسانى ، نزد آنها آمد و گفت : مى خواهيد براى شما صورتى بسازم كه وقتى به آن نگاه كنيد به ياد فرزند آدم بيفتيد؟
گفتند: آرى .
آن ملعون مجسمه اى براى آنها ساخت . بعد از آن هر يك از فرزندان آدم كه از دنيا مى رفتند، مجسمه اى ساخته و نام او را بر آن مى گذاردند. سپس با گذشت زمان ، شيطان اين مطلب را به نسل هاى بعد هم القا كرد كه نياكان شما اين مجسمه ها را مى پرستيدند، شما هم پرستش كنيد: در اين جا خداوند نوح را فرستاد تا آنها را از بت پرستى باز دارد.
اولين كسى كه بت را در ميان عرب برپا داشت ، ((عمرو بن لحى )) از قبيله ((خزاعه )) بود. او براى انجام كارى به شام رفته بود. در آن جا گروهى را ديد كه بت مى پرستيدند. وقتى از آنها توضيح خواست ، گفتند: ما اين بت ها را پرستش مى كنيم . از آنها باران مى خواهيم ، به ما باران مى دهند. يارى مى طلبيم ما را يارى مى كنند. گفت : ممكن است يكى از اين بت ها را به من دهيد تا به سرزمين عرب ببرم ؟! آنها بتى به نام ((هبل )) كه از عقيق و به صورت انسانى ساخته شده بود به او دادند. آن را به مكه آورد و داخل كعبه نصب كرد. مردم را به عبادت آن فرا خواند. از آن پس ، افرادى كه از سفر مى آمدند، پيش از آن كه به خانه خود بروند بعد از طواف خانه خدا به سراغ بت مى رفتند.(453)

شيطان دستور آتش پرستى مى دهد

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
اولين كسى كه دستور آتش پرستى را داد ابليس ملعون بود. حضرت آدم عليه السلام براى اين كه بر حق بودن فرزندان خويش را ثابت كند، به هابيل و قابيل دستور داد كه قربانى كنند. هابيل چون دام دار بود يك گوسفند بزرگ و چاق گرفت و بالاى كوه برد. برادرش قابيل هم چون كشاورز بود يك دسته گندم پوچ و بى مايه را برداشت به بالاى كوه برد.
آتش آمد و گوسفند هابيل را سوزاند! اما دسته گندم قابيل سالم ماند؛ زيرا او قصدش اطاعت از پدر و خدا نبود. وى به منظور مسخره كردن ، اين كار را انجام داد. به خلاف برادرش كه فقط براى رضايت و اطاعت از پدر و مادر و خدا اين عمل را انجام داد.
شيطان از فرصت استفاده كرد و به قابيل گفت : مى دانى چرا قربانى تو قبول نشد و قربانى برادرت هابيل پذيرفته شد؟ قابيل جواب داد: علت آن را نمى دانم براى من بيان كن . شيطان گفت : علتش اين است كه برادرت آتش ‍ پرست بود! از اين رو، قربانى او پذيرفته شد. تو هم اگر مى خواهى قربانيت قبول افتد، بايد آتش پرست شوى و در برابر آن كرنش كنى !
قابيل گفت : من آتشى را كه برادرم پرستش مى كرد، نمى پرستم . وليكن آتش ‍ ديگرى را عبادت مى كنم و قربانى نزد او مى برم كه از من هم قبول كند.
پس از آن ، آتشكده هايى ساخت و قربانى براى آنها برد. خداى خود را رها كرد و از عبادت او سرپيچيد و آتش را تعظيم نمود و آتش پرستى را براى فرزندانش به ارث گذاشت . شيطان هم از اين كار خرسند گشت و از او خواست تا آتش پرستى را در جهان رواج دهد.

شيطان همراه مد پرستان

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
يكى از مسائلى كه در تمام دنيا رونق يافته فساد، تحريك شهوات ، خودنمايى ها، اسارف و تبذير، مسئله لباس و خودآرايى مانند سرطان ، در همه جا ريشه دوانيده است . و ثروت هاى عظيمى را به نابودى كشانده كه رقم بسيار مهمى را تشكيل مى دهد. و اگر اين سرمايه صرفه جويى مى شد، بسيارى از مشكلات جامعه را حل مى كرد و محرومان بسيارى را به رفاه مى رساند.
مد پرستان و كسانى كه لباس هاى تنگ و زننده مى پوشند، كم بود و عقده حقارت دارند! اين ها چون نمى توانند با اعمال نيك و كار پسنديده اى ، خود را به جامعه نشان دهند، سعى مى كنند با لباس هاى زننده و قيافه اى استثنايى ، خود را انگشت نماى خاص و عام گردانند. اين ها شيطان صفتانى هستند كه به شيطان آبرو مى دهند.
خيال مى كنند اگر با ظاهرى ويژه و متمايز از ديگران در ميان مردم آشكار شوند، مى توانند محبوبيت نداشته خود را به كف آورند.
تاءسف در اين است كه 20 سال پيش از ظهور جمهورى اسلامى ، در بعضى از ادارات و ارگان ها هنوز كسانى هستند كه با اين نوع نگرش ، خودنمايى مى كنند. گويى با فرهنگ و باورهاى دينى مردم كشور خود هيچ آشنايى ندارند.
پيشوايان دين با تجمل و مدپرستى مخالف بودند، تا جايى كه جواب سلام آنها را نمى دادند و صورت خود را از آنان مى گردانيدند و مى فرمودند: شيطان با اين ها و همراه ايشان است .
در تاريخ اسلام آمده ، بعد از ظهور اسلام هيئتى از مسيحيان نجران به خدمت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله وسلم رسيدند، در حالى كه لباس هاى ابريشمى بسيار زيبا، كه تا آن زمان در اندام عرب ها ديده نشده بود، در تن داشتند و انگشتر طلا به دست كرده بودند. هنگامى كه به خدمت پيامبر رسيدند و سلام كردند، پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله وسلم جواب سلام آنان را نداد، صورت خود را برگرداند. حتى يك كلمه با آنان سخن نگفت .
از على عليه السلام در اين باره چاره خواستند و علت را پرسيدند؟ فرمود: من چنين فكر مى كنم كه اين ها بايد اين لباس ها و انگشترهاى گران قيمت را بيرون آورند، آن گاه خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم برسند. آنها هم اين كار را كردند. حضرت جواب سلام آنها را داد و با آنان سخن گفت : سپس فرمود: سوگند به خدايى كه مرا به حق فرستاده ، اولين بار است كه اين ها بر من وارد شدند، ديدم شيطان نيز همراه آنها است .(454)

شيطان هم اين را نمى پذيرد

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
مردم بر سه دسته اند؛ يك دسته را فقط خدا مى پذيرد و يك دسته را فقط شيطان ، دسته سوم را نه خدا مى پذيرد و نه شيطان .
آن دسته اى كه نه مورد قبول شيطان و نه مورد قبول خدا هستند، كسانى اند كه با آبروى مردم بازى مى كنند و با هر وسيله ممكن مى خواهند حيثيت و آبروى مؤمنان را بريزند.
يكى از صفات بسيار زشت و ناپسندى كه قرآن هم بارها آن را نهى كرده ، ريختن آبروى مردم است و حتى براى آن ، وعده عذاب و مجازات داده شده .
بردن حيثيت و آبرو، ممكن است از چند راه باشد يا با مسخره كردن مردم و خنداندن عده اى از دوستان باشد تا وسيله تفريحى فراهم شود كه نتيجه اش ‍ خود را برتر و ديگران را پست تر شمردن است .
ممكن است از راه ايجاد بدبينى و بدگمانى در ميان ديگران باشد، كه اين صفت نه تنها به طرف مقابل و حيثيت او لطمه وارد مى كند، بلكه براى خود او نيز بلايى است بزرگ ؛ زيرا سبب مى شود او از چشم مردم بيفتد. چنان كه اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد: ((كسى كه به مردم گمان بد داشته باشد از همه كس مى ترسد و وحشت دارد.))
ممكن است آبرو بردن از راه غيبت كردن ديگران باشد و اين از بزرگ ترين گناهان شمرده شده . گناه آن از عمل زنا بالاتر است ! چه غيبت با زبان باشد، چه با چشم و ابرو و اشاره .
ممكن است از راه جست و جو كردن از كار ديگران ، و به دست آوردن اسرار و افشاى آنها باشد. كه آيات و روايات زيادى در نهى از آن وارد شده .(455)
ممكن است با القاب زشت و ناپسند حيثيت شخص را لكه دار نمود و آنها را با لقب هاى زشت تحقير و كوچك نمايد و آبروى مردم را ببرد.(456)
ممكن است اشخاص را مورد لعن و عيب جويى قرار دهد و با اين وسيله مردم را بى اعتبار كند.(457) كسانى كه با يكى از اين صفات ، حيثيت و آبروى افراد را ببرند، جزو هيچ حزبى نخواهند بود، حتى حزب شيطان .
امام صادق عليه السلام در اين باره مى فرمايد: كسى كه به منظور عيب جويى و ريختن آبروى مؤمنى ، سخن بگويد تا او را از نظر مردم بيندازد، خداوند او را از ولايت خودش بيرون كرده ، به سوى ولايت شيطان مى فرستد، و شيطان هم او را نمى پذيرد.(458)

دام هاى شيطان و شيطان صفتان

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
بعد از آن كه شيطان در برابر آدم سجده نكرد و رانده درگاه شد. باد غرور و خودخواهى بر عقل و هوشش غالب گرديد، و از خدا مهلت خواست . عرض كرد:
خدايا! اگر به من تا روز قيامت مهلت دهى ، اين موجودى را كه بر من مقدم داشتى تمام فرزندانش را گمراه خواهم ساخت و ريشه آنها را از بيخ و بن بر مى كنم و به گمراهى مى كشانم .
خداوند در جوابش فرمود: برو، و هر كدام از آنها را كه مى توانى با صداى خودت تحريك و وسوسه كن و از راه راست منحرف نما، اين برنامه خود شيطان است .
اما برنامه شيطان صفتان ؛ با نغمه هاى هوس انگيز موسيقى و خوانندگى ، تبليغات گمراه كننده و وسايل صوتى و سمعى و بصرى فاسد، مردم را به انحراف مى كشانند. مخصوصا در دنياى امروز كه دنياى فرستنده هاى راديويى و دنياى تبليغات گسترده سمعى و بصرى است كه بيش از هر زمانى مهيج تر است . چرا كه شياطين و احزاب آنها در شرق و غرب جهان ، بخش عظيمى از سرمايه هاى خود را در اين راه مصرف مى كنند، تا بندگان خدا را استعمار نمايند و از راه حق كه راه آزادگى و استقلال و تقوا است ، دور سازند و به صورت بردگانى بى اراده و ناتوان در آورند.
خداوند نيز خطاب به شيطان كرد و گفت : برو، لشكر سواره و پياده ات را به سوى آنها گسيل دار، با نهيب و فرياد خود آنها را به سوى گمراهى بخوان و از آنان كه دست ياران و مددكاران تواند كمك بگيرد.(459) شيطان صفتان و ستم گران جهان هم براى به بند كشيدن درماندگان ، ناگهان به نيروهاى تحت فرمان خود فرمان مى دهند به مناطقى كه ممكن است با مقاومت آزادى خواهان روبه رو شوند، حمله كنند. همانند آن چه امروزه قدرت هاى بزرگ و جهان خواران شرق و غرب ، نيروى ويژه اى را تدارك ديده اند تا بتوانند آنها را در كوتاه ترين مدت در هر منطقه اى از جهان كه منافع نامشروع شيطانيشان به خطر بيفتد، اعزام كنند و هر جنبش حق طلبانه اى را در نطفه خفه كنند.
باز خداوند در جواب شيطان كه گفت : همه را از راه راست بيرون مى برم ، فرمود: برو ((در اموال و اولاد آنها كه از تو پيروى مى كنند شركت جوى و شريك شو)).(460) اين هم يكى ديگر از وسايل مؤ ثر نفوذ شيطان در انسان است .
شيطان صفتان هم از همين شيوه استفاده مى نمايند و با شركت در اموال محرومان كارهايى مانند ربا، رشوه ، قمار، دزدى ، گران فروشى را رواج مى دهند. شيطان هاى جهان خوار در روزگار ما هم براى شركت در اموال مردم كشورهاى مستضعف ، برنامه سرمايه گذارى ، تاءسيس شركت ها و ايجاد انواع كارخانه ها و مراكز توليدى به راه مى اندازند و در زير پوشش آنها، انواع فعاليت هاى ناروا را انجام مى دهند. جاسوسان خود را به نام كارشناس ‍ فنى و يا مشاور اقتصادى و مهندسى ، به اين كشورها مى فرستند و با هر نيرنگى كه شده آخرين رمق آنها را مى گيرند و از رشد و بالندگى اقتصادى آنها جلوگيرى مى كنند.
شيطان صفتان هم در شكل گيرى انسان ، مانند شركت شيطان در نطفه - در صورتى كه نام خدا برده نشود - نقشى فعال دارند. مثلا در مراكز فساد و فحشا، مدارس ، دانشگاه ها، كتاب خانه ها، بيمارستان هايى كه دختر و پسر مختلط هستند و بى بند و بارى در آن جا حاكم است ، كوشاتر مى شوند.
ايجاد مراكز فساد تحت پوشش تفريحات سالم ، چون ساختن هتل هاى بين المللى و گردهم آيى ها و تفريحات به نام علمى ، سينماها و پخش فيلم هاى زننده از برجسته ترين برنامه هاى مخرب پيروان شياطين است . نه تنها فساد و فحشا را از اين طريق ترويج مى كنند بلكه نسلى منحرف و سست ، بى اراده ، بى خيال و هوس باز پرورش مى دهند. و در تار و پود فرهنگ و افكار آنها ريشه مى دوانند. به طورى كه افكار آنان به دست شياطين است و و به هر راهى كه مى خواهند مى كشانند.

اتحاد شياطين جنى و انسى

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
شيطان هاى جنى و انسى در چند مورد با هم شبيه اند و در چند مورد با هم فرق دارند. اما آن مواردى كه مانند هم هستند، از اين قرار است :
1. شيطان جنى ، انسان را به راه خلاف و گناه مى كشاند و شيطان انسى هم همين كار را مى كند.
2. شيطان جنى با لباس حق به جانبى و دل سوزانه و خيرخواهانه مى آيد كه انسان به او مشكوك نشود و حرف او را قبول كند، شيطان انسى هم با همين لباس و زبان چرب و نرم مى آيد.
3. شيطان جنى انسان را از انجام كار خير باز مى دارد و نمى گذارد آن كار را انجام دهد و او را از عاقبت آن مى ترساند. مثلا در انفاق كردن و دست گيرى از محرومان مى گويد: مال خود را انفاق نكن كه فقير خواهى شد، اگر خدا فلانى را دوست مى داشت به او هم مال و ثروت مى داد و او را بى نياز مى كرد! تو زن و فرزند دارى ، آينده تو روشن نيست ، پيرى و كورى دارى ، مال خود را بگذار براى روز تنگ دستى و سختى . شيطان انسى هم به همين دستور مى دهد.
4. وسوسه هاى شيطان جنى در قلب انسان اثر مى گذارد. وسوسه هاى شيطان انسى هم همين طور است ، تا جايى كه طرف داران شان آن وسوسه ها را وحى منزل مى دانند و تخلف از آنها را گناه نابخشودنى ، و اطاعت از آنان را اطاعت خدا مى دانند و خود را مستحق ثواب و بخشش ‍ قلمداد مى كنند.
در زمان ما هم ديديم كه وسوسه هاى سران منافقان (461) چنان در دل هواداران گذاشت كه بهترين علما و دانشمندان ، پاكان و خوبان را به شهادت مى رسانند(462) به اميد اين كه تكليف شرعى خود را انجام داده باشند و به بهشت بروند.

اختلاف اين دو دسته شيطان

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
اما جاهايى كه شياطين جنى و انسى با هم فرق دارند از اين قراراند: 1. شيطان جنى تو را مى بيند و تو او را نمى بينى ، كلام او در دلت اثر مى كند بدون اين كه آن را با گوش بشنوى . قرآن مى فرمايد: او و قبيله اش شما را مى بينند ولى شما آنان را نمى بينيد.(463)
ولى شيطان انسى با شما تماس دارد او را مى بينيد و صدايش را با گوش ‍ خود مى شنويد و در دل شما اثر مى گذارد! انسان را دعوت به فساد و فحشا و منكرات مى كند و آنها را مى آرايند و زينت مى دهند.
امام فخر رازى در تفسير خود مى گويد: همان طور كه شيطان جنى گاهى انسان را وسوسه مى كند و گناه را پيش تو خوب جلوه مى دهد و از كار خير تو را باز مى دارد، شيطان انسى هم همان را انجام مى دهد. فقط فرقش اين است كه شيطان جنى خودش ديده نمى شود، ولى حرفش در دل اثر مى كند و شيطان انسى هم خودش را مى شود ديد و هم حرفش شنيده مى شود و در دل اثر مى كند.

شيطان در نطفه اينها شركت كرده است :

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
خداوند درباره نقش شيطان در اموال و اولاد انسانها چنين مى فرمايد:
و شاركهم فى الاموال والاولاد
((در اموال و فرزندان آنان شركت كن )).(464)
درباره چگونگى شركت شيطان در اولاد انسان حديثى از حضرت صادق عليه السلام وارد شده كه فرمودند: شيطان مى آيد و با زن و شوهرى در حال نزديكى هستند شركت مى نمايد و با آن دو همكارى مى كند.
ابوبصير عرض كرد: از چه راه شناخته مى شود - كه اين شخص از نطفه شيطان است يا انسان - حضرت فرمود: به دوستى و دشمنى ما اهل بيت . هر كس ما را دوست داشته باشد، نطفه او از انسان ، و هركس ما را دشمن داشته از شيطان است .
راجع به كسانى كه شيطان در نطفه آنها شركت جسته ، رواياتى از معصومان عليهم السلام وارد شده : كه به بعضى از آنها اشاره مى كنيم .
1. فحاش ؛ امام صادق عليه السلام فرمود:
از نشانه هاى شركت شيطان - در نطفه بعضى از انسان ها - كه ترديدى در آن نيست ، اين است كه شخص بد زبان باشد. از آن چه مى گويد، و از آن چه درباره او مى گويند، باكى نداشته باشد. (و ناراحت نشود).(465)
نيز آن حضرت از رسول خدا فرمودند: هرگاه مردى را ديديد كه باكى ندارد ازا آن چه مى گويد و آنچه به او گفته مى شود پس به درستى كه يا از زنا يا از شركت شيطان - در نطفه او - است .(466)
اميرالمؤمنين عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم روايت كرده كه آن حضرت فرمود: خدا بهشت را بر بى آبرو و بى شرمى كه حيا نداشته باشد، از آن چه گويد و آن چه به او بگويند، حرام زاده است ؛ زيرا اگر از احوالش بازرسى كنى ، يا از زنا است ، يا از شركت شيطان در نطفه او. به وى عرض شد: آيا در ميان مردم شركت شيطان هم هست ؟ فرمود: آيا گفتار خدا در قرآن را نخوانده اى كه به شيطان مى فرمايد: شركت كن با ايشان در مال ها و فرزندانشان .(467)
2. زنا زاده ؛
يكى ديگر از كسانى كه شيطان در شكل گيرى نطفه اش نقش داشته ، زنا زاده است . زن و مردى كه از راه زنا و فحشا به هم رسيده اند فرزندى از آنها متولد شده شرعى نيست .
عبدالملك بن اعين مى گويد: از امام باقر عليه السلام شنيدم فرمود: هنگامى كه شخصى مى خواهد زنا كند در همان وقت شيطان هم دست به كار مى شود و با وى شريك شده و عمل زنا را با هم انجام مى دهند. در همان زمان نطفه آن دو مخلوط مى شود و اولادى كه به وجود مى آيد از شيطان است .(468)
3. خريدن كنيز از مال حرام ؛
از جاهايى كه شيطان در اولاد انسان شركت مى كند، خريدن كنيز با مال حرام يا مال حرام را مهريه زن خود قرار دادن كه شيطان در اولاد او شركت مى كند.(469)
4. نگفتن بسم الله موقع جماع ؛
وقتى انسان مى خواهد با عيال شرعى خود نزديكى كند، اگر ((بسم الله )) نگويد، شيطان حاضر مى شود و با آن مرد همكارى كرده و در نطفه او شركت مى كند.(470)
5. كسانى كه اين صفات را داشته باشند؛
امام صادق عليه السلام فرمود: كسانى كه باكى نداشته باشند، از آن چه به مردم مى گويند و يا مردم به آنها مى گويند، كسانى كه باكى نداشته باشند كه مردم آنها را در حال گناه و معصيت ببينند، كسانى كه غيبت ديگران را كنند، كسانى كه عشق و علاقه به حرام دارند و آنهايى كه علاقه به زنا دارند شيطان در نطفه آنان شركت داشته است .
6. جماع در اول و نيمه ماه ؛
اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: اگر يكى از شما بخواهد با عيال خود نزديكى كند، بايد اول و نيمه ماه نباشد؛ زيرا شيطان هم در اين دو زمان مى خواهد صاحب فرزند شود كه مى آيد و با انسان در جماع شركت مى كند. اگر فرزندى از آنان به وجود آيد شيطان در آن شريك است .(471)
در پايان لازم است اقوال مفسرين در رابطه به شركت شيطان در اولاد انسان را بيان كنيم . راجع به آن چه خدا به شيطان فرمود: در اولاد انسان شركت كن ، ايشان چند قول گفته اند: يكى اين كه : شيطان انسان را به وسايل حرام و زنا و امثال آن دعوت مى كند.
2. وادار كردن انسان به اين كه فرزندان خود را به نام هاى بت ها بگذارند؛ مانند: عبدالعزى و عبدالات ، كه نام دو بت ، در جاهليت بود، (يعنى بنده عزى و بنده لات ).
3. اين كه فرزندان انسان را به گمراهى مى كشد مانند اين كه آنها را به كيش هاى باطل و كارهاى زشت دعوت مى نمايد.

شيطان زاده ها

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
عده اى هستند كه آن ملعون مستقيما با مادرشان زنا كرده و آنها پديد آمده اند. از جلمه :
1. حجاج ؛ زراه نقل مى كند كه :
يوسف پدر حجاج يكى از دوستان امام زين العابدين عليه السلام بود در يكى از روزها داخل خانه خود شد و مى خواست با عيال خود هم بستر شود. عيالش به او پرخاش كرد و گفت :اى يوسف ! چه خبر است ؟ تو چند لحظه پيش با من هم بستر شدى !
يوسف هم از خانه مستقيما به خدمت امام سجاد عليه السلام رفت و داستان همسر خود را نقل كرد: آن حضرت فرمود: از اعيال خود نه ماه كناره بگير و در اين مدت با او هم بستر نشو - چون شيطان با قيافه تو با او نزديكى كرده است - بعد از نه ماه حجاج از او متولد شد. لذا آن شخص مستقيما از فرزندان شيطان است .
علت خون ريزى و سفاكى او هم از اين جهت بود. وقتى از مادر متولد شد، پستانش را نمى گرفت ! در آن زمان طبيبى بسيار حاذق و پرتجربه و معروف به نام ((حارث بن كنده )) بود، به طورى كه بعضى بيماران سخت پيش او مى آمدند و معالجه مى شدند.
مادر حجاج در فكر بود چه كند تا اين بچه پستانش را بگيرد. در اين هنگام شيطان به صورت همان طبيب ، ((حارث بن كنده )) آمده ! شيطان گفت : اى زن ! شنيده ام خداوند متعال پسرى به يوسف عنايت كرده ، ولى او پستان نمى گيرد. من آمده ام او را معالجه كنم . اهل خانه خوشحال شدند و گفتند:اى طبيب ! دستور چيست و چه بايد بكنيم ؟
شيطان گفت : برويد يك بز كوهى را با يك مار سياه بياوريد، رفتند بز و مار را آوردند. شيطان دستور داد، هر دو را بكشيد و خونشان را در يك طشت مخلوط كنيد، آنها هم همين كار كردند. بعد از آن دستور داد بچه را آوردند او را لخت و عريان نموده داخل آن طشت نمودند و به زير خون ها بردند و خون آلود نمودند و به مادر دادند حجاج شروع به شير خوردن كرد.(472)
شيطان در دو مرحله شخصيت او را مى سازد، نخست با مادرش نزديكى مى كند و سپس به نام درمانش ، خون به خورد او مى دهد، و او را با خون آشنا مى كند.
او با اين شخصيت ، سادات و دوستان على عليه السلام را مى كشد و از اين كارش لذت مى برد. در ماه مبارك رمضان دستور مى دهد هر روز دو نفر از سادات را بياورند در مقابل چشمش سر ببرند، و خون آنها را با آرد مخلوط كنند و براى افطار او نان تهيه نمايند. اول با آن نانها افطار نمايد و لذت ببرد. اين است دشمنى او با فرزندان آدم ، (زهى ناپاكى و حرام زادگى .)
2. يزيد؛
يكى ديگر از شيطان زاده ها كه از خون ريزى لذت مى برد و خون هزاران انسان پاك و بى گناه را بر زمين ريخت و بهترين افراد اين عالم را به كشتن داد و افتخار هم مى كرد، يزيد پسر معاويه پسر ابوسفيان (كه نفرين و عذاب خدا بر او باد) بود كه به قول امام حسن مجتبى عليه السلام او از اولاد شيطان بوده است .
از ابن عباس نقل شده كه : روزى امام حسن مجتبى عليه السلام با يزيد پسر معاويه نشسته بودند و خرما مى خوردند. يزيد پليد عرض كرد: اى حسن بن على ! من از تو خوشم نمى آيد و تو را دشمن دارم .
آن حضرت فرمود: پس در اين صورت بدان كه شيطان ملعون با پدرت در نطفه تو شركت كرده است و تو از هر دوى آنها به وجود آمده اى ! اين دشمنى و كينه را از شيطان به ارث برده اى .
از اين بالاتر، بدان كه - شيطان با حرب - جد بزرگ تو - در جماع شركت كرد و صخر جد ديگر تو از آن زاده شد. از اين جهت بود كه جد تو با جدم رسول الله دشمن بود و تو هم الان با من دشمنى .(473)

شيطان از بسم الله مى ترسد

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
از جمله جاهايى كه شيطان هنگام گفتن ((بسم الله )) از انسان دور مى شود.
1- در گذشته بيان شد كه شياطين در اموال و اولاد انسان شركت مى كنند. اگر كسى بخواهد شيطان از او دور شود، و در امور زندگى او شركت نكند يك راه دارد و آن گفتن ((بسم الله )) و نام خدا را بر زبان آوردن است ؛ زيرا شيطان از اسم خدا مى ترسد. رواياتى كه در اين باره از پيامبر و امامان عليه السلام نقل شده : مى آوريم تا انسان در تمام كارهاى خود نام خدا را ببرد و به ياد او باشد.
اگر كسى مى خواهد شيطان در اولاد او شركت نكند، بايد موقع جماع نام خدا را ببرد تا او فرار كند.
امام صادق عليه السلام فرمود: وقتى كسى مى خواهد پهلوى عيال خود رود نام خدا را بر زبان آورد و ((بسم الله )) بگويد؛ زيرا اگر بدون نام خدا مشغول شود و صاحب فرزند گردد شيطان در او شركت كرده ، دليل آن هم اين كه او دشمن ما خانواده خواهد بود.
ابو بصير از امام صادق عليه السلام نقل كرده كه آن حضرت فرمود: انسان وقتى مى خواهد با عيال خود هم بستر شود و نشست جايى كه بايد بنشيند،شيطان هم براى همان عمل حاضر مى شود. اگر انسان ((بسم الله )) بگويد؛ شيطان از او دور مى شود. ولى اگر مشغول عمل شد و نام خدا را نبرد شيطان هم آلت خود را داخل مى كند. پس عمل از هر دو و نطفه از يك نفر آنها است .
ابوبصير عرض كرد: جانم به فدايت ، از كجا شناخته مى شوند؟ امام فرمود: به دوستى و دشمنى ما.(474)
2- امام محمد باقر عليه السلام فرمود: وقتى كسى لباس خود را عقب مى زند براى بول كردن يا عريان مى شود براى حمام رفتن ، بايد ((بسم الله )) بگويد. چون وقتى ((بسم الله )) گفت ، شيطان چشم خود را مى بندد و از او دور مى شود.
3. حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم ضمن حديثى فرمودند: وقتى يكى از شما به منزل رسيد بايد ((بسم الله )) بگويد، تا شيطان فرار كند.(475)
4. على بن اسباط گويد: امام رضا عليه السلام به من فرمود: وقتى براى سفر يا غير آن از منزل بيرون مى روى بگو:
((بسم الله امنت بالله توكلت على الله ما شاء الله ، لا حول و لا قوه الا بالله ))
زيرا اگر شيطان با تو ملاقات كرد ملائكه با تازيانه بر سر و صورت او مى زنند و مى گويند: بر او راهى ندارى ؛ چون او نام خدا را برد و ايمان به او آورد و بر او توكل نمود.
5. حضرت امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: اگر كسى از شما موقع وضو نام خدا را بر زبان جارى نكند، شيطان در وضو او شركت مى كند و اگر انسان هنگام خوردن و آشاميدن و لباس پوشيدن ((بسم الله )) نگويد، شيطان در آن كارها شركت مى كند.(476)
6. ابوحمزه ثمالى مى گويد: على بن حسين عليه السلام به من فرمود:اى ثمالى ! هنگامى كه وقت نماز برسد، شيطان مى آيد و روى شانه مى نشيند و مى گويد: آيا نام خدا را برده اى ؟ اگر بگويد: بلى از او دور مى شود و اگر بگويد: خير، بر شانه او مى نشيند تا اين كه نماز خوانده شود و مردم پراكنده گردند.
ابوحمزه ثمالى مى گويد: عرض كردم : آيا آنها قرآن نمى خوانند؟ آن حضرت فرمودند: چرا ولى آن چه تو فكر مى كنى نيست .اى ثمالى ! مراد بلند گفتن ((بسم الله الرحمن الرحيم )) است كه شيطان را دور مى كند.(477)
7. از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم نقل شده : اگر انسان هنگام سوار شدن ((بسم الله )) بگويد، ملكى پشت سر او سوار مى شود و از او محافظت مى كند، تا زمانى كه پياده شود. و اگر سوار شد و ((بسم الله )) نگفت ، شيطان پشتش سوار مى شود و به او مى گويد: آواز بخوان . اگر گفت : من آواز ندارم و نمى توانم بخوانم به او مى گويد: مست و بى حال شو. او مست مى شود، تا وقتى پياده شود.

حضور شيطان موقع نماز

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
زمانى كه انسان مى خواهد نماز بخواند، شياطين دور او را مى گيرند تا نگذارند نماز برگزار شود. وعده مى دهند كه هنوز زود است و براى نماز وقت زيادى مانده ، فعلا خسته اى قدرى استراحت كن ، الان گرسنه اى قدرى غذا بخور، بعدا نماز را خواهى خواند.
بعد از اين كه مشغول نماز شد او را وسوسه مى كنند و توجه او را از نماز و اطاعت منصرف مى نمايند. و به چيز ديگرى مشغول مى دارند، فكر انسان را به همه جا مى برند به جز نماز.(478)
حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرموند: وقتى بنده اى مشغول نماز و ذكر خدا مى شود: شيطان مى آيد و به او مى گويد: به ياد فلان چيز باش ، فكر فلان كار را بكن ، اين قدر وسوسه مى كند تا انسان را از فكر نماز بيرون ببرد و به شك اندازد، به طورى كه نداند چند ركعت نماز خوانده است .
در حديث ديگرى آمده : وقتى انسان مشغول نماز شد شيطان مى آيد سد راهش مى شود و تحريكش مى كند تا از نماز دور گردد. در اين موقع جنگ و نزاع ميان نمازگزار و شيطان بر پا مى شود.(479)
به همين جهت آن مكانى را كه براى نماز انتخاب شده محراب مى گويند، محراب مكان حرب و جنگ است ، چون شيطان موقع نماز در آن مكان مى آيد، وسوسه مى كند كه انسان را منصرف كند و انسان كوشش مى نمايد با او مخالفت نمايد گاهى شيطان غالب مى شود، و توجه انسان را از نماز بيرون مى برد و گاهى انسان ، اين زد و خورد تا آخر نماز ادامه دارد.
لذا به انسان دستور داده شده كه : وقتى مى خواهد نماز يا قرآن بخواند، از اول آمده باشد، و خود را مسلح نمايد، ضربه اول را به او بزند و آن ضربه پناه بردن به خدا از شر شيطان و وسوسه هاى اوست ، قرآن هم با كمال صراحت مى فرمايد:
((هنگام قرآن خواندن ، پناه به خدا ببر از شر شيطان رانده شده )).(480)

خواسته شيطان از اين زن هنگام نماز

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
در زمان حضرت عيسى بن مريم عليه السلام زنى بود پرهيزگار و با خدا. وقت نماز هر كارى را رها مى كرد و مشغول نماز مى شد.
روزى مشغول پختن نان بود كه مؤ ذن بانگ اذان داد و مردم را به نماز فرا خواند. اين زن دست از نان پختن كشيد و مشغول نماز شد. چون به نماز ايستاد، شيطان در وى وسوسه كرد و گفت :اى زن ! تا تو از نماز فارغ شوى همه نان هاى تو مى سوزند.
زن در دل خود جواب داد: اگر همه نانها بسوزد، بهتر است تا اين كه روز قيامت تنم به آتش دوزخ بسوزد و عذاب شوم .
شيطان بار ديگر وسوسه كرد كه :اى زن ! پسرت در تنور افتاد و بدنش ‍ سوخت . زن در دل جواب داد: اگر خداوند مقدر كرده است كه من در حال نماز باشم و پسرم در آتش تنور بسوزد، من به قضاى خدا راضيم و نماز خود را رها نمى كنم و اگر خدا بخواهد او را از سوختن نجات مى دهد.
در اين حال شوهر زن از راه رسيد، زن را ديد كه مشغول نماز است و تنور هم روشن مى باشد، در تنور نان ها را ديد كه پخته شده ولى نسوخته است و فرزندش در ميان آتش بازى مى كند و به قدرت خدا آتش در او اثر نداشت .
وقتى زن از نماز فارغ شد دست او را گرفت نزديك تنور آورد و گفت : داخل تنور را نگاه كن . وقتى زن به درون تنور نگاه كرد، ديد فرزندش سالم و نان ها پخته شده بدون آن كه سوخته باشد. زن فورا سجد شكر به جاى آورد و خداى خود را سپاس گزارد.
شوهر، فرزند خود را برداشت و پيش حضرت عيسى عليه السلام برد و داستانش را براى آن حضرت تعريف كرد! او فرمود:اى مرد! برو از همسرت بپرس چه كرده و با خداى خود چه رابطه اى داشته ؟ شوهر آمد و از او سوال نمود. زن در جواب گفت : من با خداى خود عهد كرده ام چند عمل نيك را انجام دهم . آنها عبارت اند از: 1. هميشه كار آخرت را بر كار دنيا مقدم بدارم 2. از آن روزى كه خود را شناختم بدون وضو نبوده ام 3. هميشه نماز خود را در اول وقت مى خوانم 4. اگر كسى بر من ستم كرد و مرا دشنام داد كينه او را در دل نگيرم ، و او را به خدا واگذارم 5. در كارهاى خود به قضاى الهى راضى باشم 6. سائل را از در خانه ام ماءيوس نكنم 7. نماز شب را ترك ننمايم .
حضرت عيسى فرمود: اگر اين زن مرد بود، پيغمبر مى شد، چون كارهاى پيغمبران را مى كند و شيطان نمى تواند او را فريب دهد.(481)

وسوسه هاى شيطان در نماز منار مى سازد

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
در حديثى آمده : اگر انسان دو ركعت نماز با تمام شرايطش كه مورد قبول خداوند باشد بخواند او را عذاب نمى كنند.
يك نفر مورد وثوق و عادل نقل كرد از اين رو، تصميم گرفتم بروم مسجد كوفه و در خلوت ، دو ركعت نماز با همه شرايط بخوانم . به مسجد رفته و مشغول نماز شدم . به قلب من افتاد كه مسجد كوفه با اين عظمت ، منار ندارد و بايد براى ساختن آن اقدامى كرد. به فكر مصالحى مانند گچ و سنگ افتادم ، كه از كجا بايد تهيه شود، با چه وسايلى بايد آورد، از چه راهى ، با كمك چه كسانى ، معمار و بنا و عمله چه كسانى باشند، چه قدر بودجه لازم دارد، چه شكلى بايد ساخته شود! وقتى منار را در ذهن ساختم ، از آن دو ركعت نماز هم فارغ شدم ، پيش خود گفتم : من آمدم منار بسازم ، نيامدم نماز بخوانم .(482)
در نمازى يا كه مى سازى منار
اين نماز تو نمى آيد به كار
اين نمازى را كه خواندى ناصواب
از خداى تو نمى آيد جواب

شيطان بارى غسل و نماز دل سوزى مى كند

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
در جنگ بدر، بعد از آن كه لشكر اسلام و كفر در برابر هم قرار گرفتند، مسلمانان جز جنگ چاره اى ديگر نداشتند و انبوه نفرات دشمن آنها را به وحشت و هراس انداخته بود. دست به دعا برداشته و با خداى خود به راز و نياز پرداخته و با گريه و زارى از او يارى طلبيدند. مدتى بر اين منوال گذشت . پس از آن ، خداوند چنان آرامشى بر دلهاى آنان مسلط كرد كه تمامى ترس و وحشتى كه لشكر مشركين در دل مسلمانان افكنده بود، از ميان رفت .
همگى با اطمينان خاطر، شب را تا صبح خوابيدند، پس از آرامش و تجديد قوا به قصد اقامه نماز صبح ، از خواب بيدار شدند، در حالى كه عده اى زياد جنب شده و احتياج به غسل داشتند. بعضى مى خواستند وضو بگيرند، و گروه ديگر دچار تشنگى شده بودند.
چون كفار زودتر از مسلمانان چاه هاى آب را تصرف كرده بودند و آب در اردوگاه مسلمانان وجود نداشت ، شيطان در اين موقع ، وقت را غنيمت شمرد و در دل آنان وسوسه كرد و آنها را به فكر انداخت كه دشمنان شما چاه هاى آب را تصرف كردند و در حال رفاه به سر مى برند. ولى شما آب نداريد كه بخوريد، بايد در حال نجاست و جنابت و بدون وضو و غسل نماز بخوانيد، نماز با اين وضع فايده ندارد و نخواهد داشت .
خداوند متعال براى جلوگيرى از تاءثير وسوسه و فكر شيطان كه آن ملعون در دل آنان انداخته بود، فورا بارانى فرستاد، مسلمانان با آن آب باران كه در گوالها جمع شده بود، غسل كرده و وضو گرفته و لباس خود را پاكيزه نمودند، و با خاطرى آسوده مشغول جنگ شدند و بر مشركين غالب آمدند. آنها با آن همه نيرو شكست خوردند و فرار نمودند، عده زيادى هم كشته شدند.(483)
شيطان در اين هنگام از در خير خواهى مى گويد: نماز بدون غسل و وضو فايده ندارد و با اين وسيله مى خواهد مسلمين را سست و بى حال كند كه مشركين غالب شوند و آنان را از بين ببرند؛ ولى با كمك خداوند و نيروى لايزال الهى كار بر عكس مى شود و مسلمين كه اندك به حساب مى آمدند، بر كفار كه چند برابر آنان بودند پيروز شدند. اين شكست ، شكست شيطان بود كه كارى از پيش نبرد.

شيطان شتر عايشه

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
بدترين شترها در دنيا ((جمل )) عايشه بود، كه با آن به جنگ حضرت على عليه السلام رفت و هزاران نفر را به خاك و خون كشيد. در دفاع از آن شتر حدود هفتاد نفر بى دست شدند.
وقتى عمر، لشكر به جنگ پادشاه عجم مى فرستاد، صاحب شتر، آن را آورده بود در مدينه تا بفروشد. سلمان فارسى ، هر وقت آن شتر را مى ديد، سنگ بر مى داشت و به آن مى زد!
ساربان مى گفت :اى سلمان ! تو كه اذيت كننده نبودى ! چرا بدون دليل شتر مرا مى زنى ؟ اين شتر تو حيوان نيست ، بلكه شيطان است و از طايفه جن . اسم آن ((عسكر)) فرزند كنعان است .
من آن را مى شناسم !اى ساربان اين جا كسى شتر تو را نمى خرد، اگر مى خواهى آن را بفروشى به حوئب ببر، آن جا به هر قيمت بخواهى از تو مى خرند، او هم شتر را برد همان جا كه سلمان گفته بود.
وقتى عايشه از مكه برگشت ، طلحه و زبير او را فريفتند كه بايد به خون خواهى عثمان برخيزى . گفتند: بايد برويم در بصره از آن جا جمعيت برداريم و با على جنگ كنيم .
در راه كه مى آمدند، خواستند شترى براى هودج عايشه بخرند كه از شتران ديگر قوى و بلند و نمايان تر باشد. همين ((عسكر)) پسر كنعان را آوردند و عايشه آن را ديد پسنديد. صاحب شتر شروع كرد تعريف كردن كه چقدر قوى است ، زيرك و باهوش است ، تا جايى كه گفت : تربيتش كرده ام ، وقتى صدا مى زنى مى آيد! وقتى گفتى برو، مى رود. صدايش صدا زد و گفت : ((عسكر، عسكر)) شتر پيش وى آمد.
همين كه عايشه اسم ((عسكر)) را شنيد، گفت : برگردانيد، من بر اين شتر سوار نمى شوم . گفتند: اى خانم ! از اين شتر بهتر پيدا نمى شود، به درد ما مى خورد، خوب شترى است . جواب داد: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مرا از سوار شدن بر آن منع فرموده ، برويد شتر ديگرى بياوريد.
چون آنها شترى از اين بهتر پيدا نكردند، افسار و جهاز و زانو بندش را تغيير دادند و داخل شتران ((يعلى بن منبه )) كردند. شترى كه با يك اهدايى به منظور كمك به طرف داران عايشه تهيه ديده شده بود. تا با على بجنگند. اين حيوان را پيش او آوردند و گفتند: اين قوى تر و از آن شتر بهتر است . بعد محمل عايشه را بر آن بستند و به بصره آمدند و آن شهر را تصرف كردند، بيت المال را تقسيم نمودند، مردم را براى جنگ با على شوراندند و گفتند: مقصود عايشه همسر پيامبر، خون خواهى عثمان است ، صد وبيست هزار نفر از دور و نزديك جمع كردند، در حالى كه لشكر على از دوازده هزار تا بيست هزار نفر نوشته شده . محمل عايشه آماده شد، صفحه هاى آهنى بر آن كوبيدند، تا آسيبى به عايشه نرسد و پرچمى بالاى آن بستند. جنگ شروع شد. در آن دست هفتاد نفر كه بر مهار شتر بود قطع شد. دست هر كس را قطع مى شد، ديگرى مى آمد جلوى شتر و مهار او را به دست مى گرفت ، حدود هفده هزار نفر از لشكر عايشه و دويست نفر از لشكر حضرت على كشته شدند.
حضرت على عليه السلام فرياد مى زد كه خود را به ((شتر)) رسانيد و آن را پى كنيد؛ كه آن شيطان است و تا كشته نشود مردم متفرق نمى شوند. اول محمد بن حنفيه قصد ((شتر)) كرد ولى كارى از پيش نبرد. امام حسن عليه السلام جلو رفت و نيزه اى بر حيوان زد و برگشت . مالك اشتر خود را به ((عسكر)) رسانيد و يك پايش را قطع كرد. يكى از لشكريان عايشه شانه خود را زير ران شتر قرار داد كه زمين گير نشود. مالك او را هم كشت . شتر تا مدتى روى سه پا ايستاده بود. على عليه السلام فرمود: از شياطين زير شتر را گرفته پايش را بزنيد. وقتى ((عسكر)) را كشتند، مردم متفرق شدند و جنگ خاتمه يافت .(484)
داستان جنگ جمل مفصل است . ما قصدمان فقط ((شتر)) عايشه بود تا بدانيم كه آن ماءمور شيطان بود. داستان جنگ جمل در كتاب تاريخ اميرالمؤمنين عليه السلام آمده است .

شيطان دستور دين جديد مى دهد

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
او هر چه كرد كه مال دنيا را به دست آورد و به زندگى خود رونقى بخشد، ممكن نشد. در راه حلال كوشش كرد به دست آورد نشد، از راه حرام باز نشد!
شيطان پيش او آمد و گفت :اى فلانى ! تو نتوانستى دنيا را نه از راه حلال و نه از راه حرام به دست آورى . آيا مى خواهى تو را راهنمايى كنم به كارى كه دنياى تو رونق پيدا كند و همه از تو تبعيت نمايند؟
در جواب گفت : بلى ! شيطان گفت : برو براى خود دينى انتخاب كن و مردم را به آن بخوان . او هم همان كار را كرد. مردم دور او را گرفتند و از وى حمايت كردند، دنيا هم به او روى آورد. بعد از مدتى به اشتباه خود پى برد و گفت : چه كار خلافى كردم ، مردم را گمراه و از دين حق بيرون كردم . ديگر توبه ام قبول نمى شود مگر آن كه كسانى را كه گمراه كرده ام ، آگاه كنم و به راه راست برگردانم .
آنها را گرد آورد و برايشان صحبت كرد و گفت :اى مردم ! اين دينى كه من شما را بدان دعوت كردم ، دين باطلى بود و من آن را به وجود آورده بودم . آن را رها كنيد و به دنبال حق و حقيقت رويد. آنها در جواب گفتند: تو دروغ مى گويى ، همان دين ، حق است ! تو درباره آن شك كرده اى و از آن برگشته اى . آن شخص وقتى چنين ديد، زنجيرى به گردن خود انداخت و ميخ ‌هايى به آن زنجير بست و گفت : من خودم را باز نمى كنم تا اين كه خداوند توبه مرا بپذيرد.
خداوند به پيغمبر آن زمان وحى كرده كه : اى پيامبر! به فلانى بگو: قسم به عزت و جلالم ، اگر آن قدر مرا بخوانى تا بند بندت از هم جدا شود، توبه ات را قبول نمى كنم ، مگر اين كه آن كسانى را كه با اين دين از دنيا رفته اند، زنده كنى و از گمراهى نجات دهى .(485)