شيطان در چند جا زوزه كشيد
|
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْاول ، وقتى كه حضرت آدم عليه السلام
توبه كرد و خداوند توبه او را پذيرفت - هنگامى كه او از بهشت
اخراج شد، دويست سال گريه كرد تا اين كه جبرئيل نازل شد و گفت
: اى آدم آن اسامى كه بر ساق عرش نوشته بود بخوان و خدا را به
آنها قسم بده تا توبه ات قبول شود - و آنها را به آدم ياد داد.
- چون حضرت آدم خدا را نافرمانى كرد و از بهشت بيرون آمد،
شيطان خوش حال كه آدم هم مانند او از بهشت رانده شده است ؛ ولى
آدم با توجه به خدا توبه اش پذيرفته شد. اين شيطان ملعون از
سوز دل ناله كرد كه ملائكه آسمان و زمين را متوجه كرد و همه او
را لعنت كردند.
(400)
دوم ، روزى بود كه حضرت يوسف از دست زليخا گريخت ، ووقتى زيلخا
يوسف را خريد، عاشق او شد و او را در سالن شاهى برد و درها را
بست ، شيطان خوش حال شد كه پيغمبر زاده و گبر زاده را در مجلس
خلوتى جمع كرده ، يوسف زنا مى كند، و نامش از مرتبه نبوت محو
خواهد شد! هنگامى كه يوسف فرار كرد و خود را نجات داد، بر مقام
و مرتبه او افزوده مى شود - اين بود كه شيطان از سوز دل ناله
اى كرد كه ملائكه صداى او را شنيدند و لعنتش نمودند.
(401)
سوم ، در عيد غدير خم وقتى كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله
و سلم حضرت على عليه السلام را به خلافت نصب كرد و فرمود:
((من كنت
مولاه فعلى مولاه )) بعد
فرمود:اى مردم ! دوستى على حسنه است . با دوستى و ولايت على
هيچ گناهى مانع از رفتن به بهشت نمى شود. در اين هنگام شيطان
از دل پر درد خود ناله اى كشيد و گفت : از اين پس چه كنم و
چاره من چيست ؟ اولاد خود را جمع كرد و گفت : تا مى توانيد
مردم را به شك اندازيد. محبت و ولايت و دوستى على را چنان بر
مردم مشتبه كنيد كه او را به خدايى باور كنند و از راه غلو به
جهنم بروند. و عده اى از راه و روش او برگردند و جهنمى شوند.
(402)
چهارم ، روز عاشورا بشيار زحمت كشيد تا زمينه اى فراهم آورد به
طورى كه همه لشگر عمر سعد عليه امام حسين عليه السلام شوريدند
و او را به قتل رساندند! آن گاه همه شياطين ، روى زمين پخش
شدند و با شادى و خوانندگى ابراز خرسندى كردند. شيطان مى گفت :
عجب خلق خدا را گمراه كردم . گاهى به صورت شمر و گاهى به صورت
عمر سعد مردم را واداشت تا بجنگند. سرانجام گفت : كار را
درباره فرزندان آدم به پايان رساندم . آن چه مقصود من بود
امروز دست گيرم مى شود. جبرئيل پرسيد: اين همه سرخوشى تو براى
چيست ؟
راست گوى و در دغا زوزه مجو
|
گفت : به خاطر اين كه از زمان حضرت آدم تا كنون چنين حادثه اى
واقع نشده و نخواهد شد.
بعد از آن كه حضرت عليه السلام به شهادت رسيد، درهاى آسمان
گشوده شد تا ملائكه ، كربلا را ببينند. زمانى كه شيطان با خبر
شد خداوند چه ثوابى براى پيروان و زيارت كنندگان او قرار داده
، از كرده خود پشيمان شد از روى حسرت و ندامت نعره اى كشيد كه
جميع ملائكه او را لعنت كردند. گفت
((واويلاه
)) قضيه بر عكس شد و مردم بيشتر
داخل بهشت شدند.
(403)
پنجم ، روزى كه بهشت بر او حرام شد و به زمين آمد از ناراحتى
فريادى زد كه ، چرا از آن مقام قرب و جمع ملائكه رانده شده و
بايد در زمين تنها باشد.
(404)
ششم ، وقتى تكبر نمود و آدم را سجده نكرد، خداوند و جميع
ملائكه او را لعن كردند. او از حسرت و دورى از بهشت و از دست
رفتن حسنات و عبادت هايش فريادى كشيد.
(405)
هفتم ، وقتى كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم به
پيامبرى مبعوث شد و مردم را از نادانى و گمراهى و جهنم نجات
داد و به سوى بهشت رهنمون ساخت ، زوزه اى كشيد.
(406)
هشتم ، زمانى كه آيه توبه نازل شد،
(407)
مبنى بر اين كه انسان اگر گناهى كند يا ظلمى به خود و ديگران
روا دارد و سپس خدا را بخواند و طلب استغفار نمايد، خداوند
تمام گناهان او را مى بخشد. در اين موقع شيطان فريادى كشيد و
ناله زد به طورى كه تمام بچه شيطان ها دور او جمع شدند و احوال
او را پرسيدند؟ گفت : آيه اى نازل شده كه خدا تمام گناهان را
مى بخشد و زحمات ما باطل مى شود.
(408)
نهم ، بعد از تولد حضرت عيسى عليه السلام وقتى مى خواست به
آسمان رود، فرشتگان به دستور خداوند او را سنگ باران نمودند و
از آسمان چهارم برگداندند.
(409)
دهم ، وقتى كه آخرين پيامبران (حضرت رسول صلى الله عليه و آله
و سلم ) پا به عرصه وجود گذاشت ناله او بسيار سوزناك بود.
يازدهم ، وقتى سوره مباركه
((حمد
))
نازل شد فريادى زد و ياران خود را فرا خواند و داستان آمدن
سوره را بيان كرد. وبه او گفتند:اى
((عزازيل
!
)) چرا از نازل شده اين سوره
ناليدى !؟
گفت : من در لوح محفوظ ديدم كه نوشته بود، اگر بنده اى از
بندگان خدا در تمام طول روز گناه كرده باشد و پيش از آن كه
آفتاب غروب كند، طهارت بگيرد و سه مرتبه اين سوره را بخواند،
به بركت آن ، همه گناهانش آمرزيده مى شود و بدون واسطه از ميان
عرش ندايى آمد كه اى بنده من ! گناهانت را آمرزيدم و اسم تو را
در دفترى كه اسم صالحان را در آن نوشته ام ثبت كردم !
(410)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْشيطان از بعضى كارها، گفتارها و
برنامه ها خرسند مى شود! گاهى خوشحالى او چنان زياد است كه
فرياد مى زند و آن خبر دل نشين را به فرزندان و دوستان و طرف
داران خود مى دهد:
1. امام صادق عليه السلام مى فرمايد: آن اندازه كه مرگ عالم ،
فقيه و دانش مند شيطان را خوشحال مى كند هيچ چيز ديگر او را
خوشحال نمى كند.
(411)
2. شيطان مى گويد: از جمله كسانى كه اندوه مرا بر طرف و سرخوشى
و شادابى به من مى دهند و به همين خاطر آنها را بر گردن خود
سوار مى كنم ،
زن ها هستند! آنان نور چشمان من اند. وقتى كه لعن و نفرين
بندگان صالح بر من جمع مى شود، پيش زن ها مى روم . با هم نشينى
با آنان تمام ناراحتى بر من بر طرف مى شود.
(412)
3. شيطان از الاغ خوشش مى آيد، به خصوص اگر الاغ سياه باشد. مى
آيند و با او بازى مى كنند. گاهى آن را مى ترسانند، حيوان مى
رمد و صاحب خود را بر زمين مى زند و آنها مى خندند. گاهى خارى
زير دم آن مى گذارند، الاغ بر مى جهد و لگد مى زند. گاهى هم
صاحب الاغ مى خواهد از راهى برود كه شياطين دم الاغ را مى
گيرند و نمى گذارند برود.
(413)
4. از شيطان پرسيدند: كدام طايفه را بيشتر دوست دارى ؟
گفت : دلالان را، چون من به دروغ گويى آنان قانع بودم . آنها
قسم دروغ را هم بر آن مى افزايند!
(414)
5. وقتى دو نفر با هم نزاع كرده و از هم قهر نمايند، شيطان از
خوشحالى در پوست خود نمى گنجد و فرياد مى زند.
(415)
6. روزى حضرت سليمان بن داوود عليه السلام از شيطان پرسيد: چه
كارى نزد تو محبوب تر است كه همان كار نزد خداى متعال
منفورترين كارها است . گفت : در هم آميختن مرد به مرد و زن به
زن - مرد با مرد عمل زشتى انجام دهد كه آن را لواط گويند و زن
با زن عمل زشتى انجام دهد كه آن را مساحقه گويند.
7. شيطان از رنگ و لباس قرمز خوشش مى آيد؛ چون خون انسان و
اغلب حيوانات قرمز است . او با ديدن رنگ قرمز رام مى شود. آن
ملعون تشنه خون است و از خون ريزى استقبال مى كند.
8. خنده و قهقهه او را خوشحال مى كند.
9. شيطان از آدم لخت و عريان خوشش مى آيد و از او لذت مى برد و
در او طمع مى كند. در احاديث آمده است : كراهت دارد انسان لنگ
در زير آسمان يا در ميان آب در حمام غسل كند.
(416)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْاز چند عمل و چند چيز است كه شيطان
بدش مى آيد. او به وسيله آنها ناراحت مى شود و فرار مى نمايد،
در اثر ناراحتى گريه مى كند و دست و پاى خود را مجروح مى سازد
و گوشه نشينى را اختيار مى نمايد از جمله :
1- سجده كردن براى خدا؛
زيد شحام مى گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه فرمود:
انسان مؤمن وقتى در برابر خدا سجده مى كند و آن را طول مى دهد،
شيطان از ناراحتى فريادش بلند مى شود، به كنارى مى رود گريه مى
كند و مى گويد: اى واى بر من ! چگونه اين بنده خدا، او را
اطاعت مى كند و من معصيت كردم ، او سجده مى كند و من از آن
سرپيچى نمودم .
(417)
در حديث ديگرى وارد شده كه : سجده هاى خود را طولانى كنيد؛
زيرا سجده طولانى بينى شيطان را به خاك مى مالد.
(418)
2. تلاوت قرآن ؛(419)
يكى از چيزهايى كه شيطان را ناراحت مى كند خانه اى است كه در
آن قرآن تلاوت شود؛ زيرا خانه اى كه در آن قرآن تلاوت نمايند
بركت در آن زياد مى شود، ملائكه در آن وقت و آمد مى كنند. جايى
براى شيطان باقى نمى ماند و از آن جا دورى مى كند؛ در حالى كه
از آن خانه و اهلش ناراحت است و با چشم غضب به آنها مى نگرد.
(420)
3. ديدار با مؤمن ؛
ديد و باز ديد مؤمنان از يك چنان شيطان و لشكريان او را ناراحت
مى كند كه صداى خود را به استغاثه بلند مى كنند، و به صورت خود
مى زنند و دست و پاى خود را زخمى مى نمايند.
(421)
4. صدقه دادن ؛
روزى حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم از شيطان پرسيد:اى
ملعون ! چرا مانع از صدقه دادن مى شود؟ عرض كرد: عرض كرد: يا
رسول الله ! اگر اره اى بر سر من گذارند و مانند درخت و چوب
سرم را اره كنند، براى من راحت تر است از صدقه دادن اشخاص . آن
حضرت فرمود: چرا از صدقه ناراحتى ؟ در جواب گفت : در صدقه دادن
پنج خصلت است .1. مال را زياد مى كند. 2. مريضان را شفا مى
دهد. 3. بلاها را دفع مى كند. 4. صدقه دهندگان به سرعت برق از
پل صراط عبور مى كنند. 5. بدون حساب داخل بهشت مى شوند و عذابى
براى آنان نيست . رسول گرامى صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
خدا عذابت را زياد گرداند.
(422)
5. فرو بردن غضب ؛
موقعى كه انسان غضب مى كند، شيطان شاداب مى شود، اما اگر
بتواند غضب خود را فرو مى برد و از آن بكاهد، به شيطان زجر
داده و او را ناراحت كرده ؛ به طورى كه از او ماءيوس مى شود و
از او مى گريزد.
6. مسواك زدن ؛
زمانى كه انسان هنگام نماز و خواب و غيره دهان خود را مسواك مى
كند شيطان را به غضب مى آورد.
(423)
7. نماز اول وقت ،
نماز اول وقت علاوه بر آن كه فضيلت زياد دارد و اقتدا كردن به
امام زمان است ، باعث قبولى آن مى شود كه ناراحتى و اذيت او را
در پى دارد.
(424)
8. صله رحم ؛
ديد و باز ديد كه خويشان و كمك نمودن به ايشان ، بينى شيطان را
به خاك مى مالد و او را مى رنجاند.
9. دعا هنگام عطسه ؛
وقتى كسى عطسه كند و ديگرى برايش دعا كند و بگويد
((يرحمك الله
)) و عطسه كننده در جواب بگويد:
((يغفر الله لك
))
براى شيطان سخت تر از آن هيچ چيز نيست .
(425)
10. سكوت ؛
در مجالس و گرد هم نشستن ها، پشت سر كسى چيزى نگفتن او را به
غضب مى آورد.
(426)
شيطان از اين ها نفرت دارد
|
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْ1. خطاف ؛
پرستو، يكى از پرندگانى است كه شيطان از او فرار مى كند. آن
پرنده قرآن مى خواند. امام صادق عليه السلام مى فرمايد: اين
پرنده حافظ قرآن است و سوره حمد مى خواند و كلمه
((ولاالضالين
)) او مثل گفتن انسان است .
(427)
2.كبوتر؛
كبوتر لاعى ، بلكه همه كبوترها شيطان را دور مى كنند. امام
صادق و امام معصوم عليهم السلام اين پرنده را در خانه نگاه مى
داشتند و مى فرمودند: بال كبوتر براى شيطان به منزله بادبزن
است . همين طور كه بادبزن مگس ها را پراكنده مى كند و مى راند
صداى بال كبوتر شيطان را فرارى مى دهد.
3.خروس ؛
خروس هم يكى ديگر است ، خصوصا خروس سفيد، ناراحتى شيطان از اين
پرنده ، به اين دليل است كه تسبيح و ذكر مى گويد و ذكر او
((سبوح قدوس رب الملائكه و الروح
)) و
((اذكرو
الله يا غافلين
)) مى باشد. اين
حيوان وقت شناس است و مانند مؤ ذن اوقات نماز را اعلام مى كند.
ما خروسان چون مؤ ذن راستگو
|
گركنى طشتى به روى ما نگون
(428)
|
4.گريز از روزها؛
روز عرفه ، عيد قربان ، جمعه و روز عيد فطر، از روزهايى هستند
كه خداوند گناهان را مى آمرزد.
5.بلند گفتن بسم الله ؛
شيطان از بلند گفتن
((بسم الله
)) بدش مى آيد. از امام جماعتى
كه
((بسم الله
)) را بلند بگويد فرار مى كند. امام زين
العابدين به ابوحمزه ثمالى فرمود: وقتى كه صف جماعت بسته مى
شود. ابليس مى آيد و از شيطانى كه موكل بر امام جماعت است ، مى
پرسد: آيا امام جماعت
((بسم الله
)) را بلند گفت تا آهسته ؟ اگر
بگويد بلند گفت ، مى گريزد و اگر بگويد آهسته گفت ، شيطان مى
آيد و بر دوش آن پيش نماز، سوار مى شود تا از نماز فارغ شود.
(429)
6.استغفار؛
برگشتن از گناه ، اميد شيطان را قطع مى كند راحت و آرامش نمى
گذارد تا وقتى كه باز او را به گناه و معصيت وادار نمايد.
(430)
تسلط شيطان بر اموال ايوب
بيش ترين كوشش شيطان اين است كه اگر كسى خدا را بپرستد يا شكر
نعمت هايش را ادا نمايد يا كارهاى نيك ديگرى انجام دهد وى را
از عبادت و شكر خدا باز دارد و به انحراف و گمراهى اندازد و از
حق و حقيقت دور بدارد. درباره يكى از كسانى كه آن ملعون آخرين
سعى خود را كرد تا منحرفش كند و از كار خير و عمل صالح بازش
دارد، حضرت ايوب عليه السلام بود؟
ابوبصير از امام صادق عليه السلام پرسيد: بلاهايى كه حضرت ايوب
عليه السلام به آن مبتلا شد به چه سبب شد؟ فرمود: براى نعمت
بسيارى كه خداوند به آن حضرت عنايت فرمود و او هم شكر نعمت هاى
خدا را آن طور كه شايسته بود به جا مى آورد و در شكر گزارى
كوتاهى نمى كرد.
شيطان وقتى شكر گذارى به امام ايوب عليه السلام را ديد آتش خود
بينى اش شعله ور شد عرض كرد: پروردگارا! ايوب عليه السلام به
اين جهت شكر و ثناى تو را مى كند كه نعمت فراوان به او عنايت
كرده اى . اگر از نعمت هايى كه به او عنايت نموده اى محرومش
نمايى ، خواهى ديد كه ديگر سپاس گر نخواهد بود، براى امتحان ،
مرا بر دارايى اش مسلط كن تا بدانى ديگر هرگز تو را شكر نمى
كند!
خطاب از
((رب الارباب
)) به شيطان رسيد: تو را بر
اموال و ثواب او مسلط كردم ، هر كارى كه مى توانى انجام بده ،
تا براى همه معلوم شود كه شكر ايوب براى مال و ثروت نيست .
بلكه شكر و حمد و ثناى او فقط براى اين است كه مرا شناخته و به
من عشق مى ورزد.
شيطان از شنيدن اين فرمان شاد شد و همه ثروت ايوب را از بين
برد. امام سپاس گزارى هاى ايوب زيادتر شد. عرض كرد: خدايا! مرا
بر زراعت هاى او مسلط فرما، ايوب چون دلش خوش است كه زراعت
دارد از اين جهت ، شكر مى كند. خداوند او را بر آنها هم مسلط
كرد.
شيطان با همه يارانش بر زراعت هاى او دميدند، و همه آنها
دستخوش آتش شدند اما شكر او زيادتر شد. خداوندا! مرا بر
گوسفندان و گاوها و شتران او مسلط فرما؛ زيرا هنوز اميد او به
چهار پايانش هست . خداوند به او رخصت داد. آن ملعون هم تمام
گوسفندان و شترهاى حضرت ايوب عليه السلام را نابود كرد. باز
روحيه بندگى او افزونى يافت .
گفت : اى خدا! ايوب 12 پسر رشيد دارد و اميدش به فرزندانش است
و مى گويد: با كمك فرزندان باز هم مال و ثروت به دست خواهم
آورد. گوسفندان و شتران باز پيدا مى شوند، كشاورزى رونق مى
گيرد و كشت و كار به جريان مى افتد. مرا بر پسران او مسلط
فرما، وقتى رخصت گرفت شبى كه همه فرزندان ، مهمان برادر بزرگتر
بودند آن ملعون ساختمان را بر سرشان خراب نمود. چون خبر به
ايوب عليه السلام رسيد، حمد خدا را كرد و گفت : خدايا! روزى به
من فرزند دادى و روزى گرفتى اختيار همه به دست تو است .
(431)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْوقتى كه شيطان ايوب را چنين ديد،
دشمنى اش فزونى يافت و عرض كرد: خداوندا! سپاس ايوب براى اين
است كه بدنش سالم مى باشد و مى گويد: باز كار مى كنم و اموالى
به دست مى آورم . او مى داند كه به زودى آن چه از او گرفته اى
باز پس خواهى داد، هنوز شكر تو را مى كند و خود را نباخته است
.
الحال اگر مرا بر بدنش مسلط كنى خواهى ديد كه ديگر شكر نخواهد
كرد! خطاب از جانب خداوند به او رسيد كه تو را بر بدنش مسلط
گردانيدم - به غير از عقل و دل ، گوش و چشم و زبان او زيرا تو
را در آنها تصرف نيست و آنها مربوط به من است .
آن ملعون چون رخصت يافت به سرعت فرود آمد كه مبادا ايوب رحمت
الهى را در يابد و بين او و شيطان حائل شود. آمد تا سد راه آن
شود. پس از آتشى كه خودش از آن خلق شده بود، در سوراخ هاى
بينى ايوب دميد كه از تاپايش زخمى گشت . مدت بسيارى در رنج
بود. هم چنان ايوب را در حمد و شكر الهى كوشتاتر مى يافت و
زبانش دايما در ياد خدا بود.
مصيبت بر آن حضرت سخت شد كه ديگر نتوانست داخل شهر بماند، از
شهر و زندگى در آن دست شست و به بيرون شهر رفت . هر روز
ناتوانى اش بيشتر مى شد و در عوض شكر و سپاس گزارى او افزايش
مى يافت . يك مرتبه نشد كه از درد خويش گلايه كند. روزى عيال
او
((رحيمه
))
عرض كرد: اى ايوب ! مرض تو طول كشيد از خدابخواه كه تو را
عافيت عنايت فرمايد.
فرمود: اى زن ! چند سال در حال رفاه و سلامت بودم . گفت :
متجاوز از هفتاد سال . فرمود: چند سال است كه بلا و مرض به من
روى آورده ؟ گفت حدود هفت سال . فرمود: هفتاد سال در رفاه و
سلامت بودم اگر هفت سال در بلا و رنج باشم آيا جا دارد كه
تندرستى خود را از خدا بخواهم ؟
وقتى شيطان ديد هر چه اندوه بيشتر مى شود، شكر گزارى اش فزونى
مى يابد، ناراحت شد، رفت پيش جماعتى از ياران ايوب و گفت :
بياييد برويم نزد آن بنده مبتلا شده و از او بپرسيم به چه دليل
به اين بلاى عظيم مبتلا گرديده است . چون نزد ايشان آمدند،
گفتند: كاش ما را از گناه خود خبر مى دادى ، زيرا ما گمان
نداريم اين بيمارى تو را مگر به واسطه گناهى كه از ما پنهان
كرده اى !
فرمود: به عزت پروردگار سوگند مى خورم كه من گناهى نكرده ام .
هرگز طعامى نخورده ام ، مگر آن كه يتيمى يا مسكينى را با خود
شريك كرده ام . هرگز دو طاعت براى من پيش نيامده ، مگر اين كه
هر كدام را بر من دشوارتر و سخت تر بوده است برگزيده ام شيطان
از كار او سرگردان گشته بود. چه كند كه او را از شكر گزارى باز
دارد؛ زيرا حيله او در آن حضرت اثر نكرد و به مقصودش نرسيد.
(432)
شيطان در مرحله اول زمين خورد
|
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْاگر گفتار و كردار و حركات انسان
براى خدا باشد از دشمن نمى ترسد، بر شيطان دشمنان دين غالب
خواهد شد و اگر از روى هوا و هوس و ماديات باشد شيطان و بى
دينان بر او غالب خواهند گشت .
گويند: در بنى اسرائيل عابدى بود. او را گفتند: در فلان جا
درختى است كه قومى آن را مى پرستند. او براى رضاى خدا و تعصب
در دين خشم گرفت و از جاى برخاست ، تبر بر دوش نهاد و رفت تا
آن درخت را از بيخ و بن قطع كند.
ابليس به قيافه پيرمردى در آمد جلوى او را گرفت . از وى پرسيد:
كجا مى روى ؟ عابد گفت : به فلان جايگاه مى روم تا آن درخت را
قطع كنم كه ديگر مردم آن را نپرستند.
ابليس گفت : برو به عبادت خود مشغول باش كه اين كار از دست تو
بر نيايد عجله ناراحت شد و با وى در آميخت ، ابليس را بر زمين
زد و روى سينه او نشست .
ابليس گفت :اى عابد! خداوند پيامبرانى دارد، اگر بخواهد اين
درخت قطع شود، يكى از پيامبران خود را مى فرستد تا آن را ببرد،
به تو چه مربوط است ؟ خداوند به تو چنين دستورى را نداده است .
عابد گفت : من بايد اين درخت را قطع كنم و چاره اى غير از اين
نيست .
ابليس گفت : تو مردى فقير و عيال مند هستى و مردم خرجى تو را
تاءمين مى كنند. اگر دست از كار خود بردارى و درخت را قطع نكنى
، من قول مى دهم كه هر روز دو دينار در زير بالش تو بگذارم تا
هم خودت از آن استفاده كنى هم به عابدهاى ديگر صدقه دهى و
انفاق نمايى و هر روز از بابت صدقه ثوابى عايد تو گردد. عابد
قدرى در اين باره فكر كرد و با خود گفت : يك دينار را به مصرف
خود مى رسانم و يكى ديگر را صدقه مى دهم . اين كار براى من
بهتر است تا كندن آن درخت ؛ زيرا كندن آن ، كار پيامبران است
نه كار من ! برگشت بامداد روز اول و دوم دست زير بالين خود، دو
دينار را برداشت و به مصرف رسانيد. روز سوم ديد كه از دينار
خبرى نيست . خشم گرفت ، تبر را برداشت و حركت كرد. گفت : اين
دفعه تا درخت را قطع نكنم بر نمى گردم .
بار ديگر ابليس سر راهش را گرفت و گفت : اى عابد! از اين كار
دست بردار كه از عهده ات بر نمى آيد. اين بار هم باز در هم
آويختند ابليس عابد را بر زمين زد و روى سينه زمين زدى .
ابليس پاسخ داد: دفعه اول تو به قصد رضاى خدا براى قطع درخت
حركت كردى ، خشم تو خدايى بود و خداوند هم مرا مغلوب كرد و بر
زمين زد و تو مسلط شدى ؛ چون هر كس براى خداكارى انجام دهد،
مرا بروى تسلطى نيست ؛ ولى اين دفعه تو با طمع و براى دنيا خشم
گرفتى و تابع هواى نفس خود شدى ، از اين جهت من بر تو غالب
شدم و ترا زمين زدم .
(433)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْدر روايات آمده ؛ هنگام مرگ انسان ،
شيطان به سراغ او مى آيد و با هر وسيله و نويدى مى خواهد او را
دو دل كرده و ايمانش را بگيرد؛ ولى مؤمن واقعى او را خوب مى
شناسد و ابدا به وعده هاى او دل خوش نمى كند.
ابن خديجه مى گويد: امام صادق عليه السلام فرمود: تمام كسانى
كه در آستانه مرگ قرار مى گيرند، ابليس يكى از ماءموران خود را
وا مى دارد كه نزد او برود و او را به كفر بخواند. او هم آن
قدر شبهه در دين او وارد مى كند كه با دو دلى روحش از بدنش جدا
مى شود؛ ولى مؤمن حقيقى نمى گذارند شيطان بر گرده او سوار شود.
بنابر اين ، هر ديدار كننده با بيمار در حال مرگ بايد شهادت به
توحيد و نبوت را به وى تلقين نمايد و:
((لا اله الا الله محمد رسول
الله )) را به او ياد
آورد شود تا آن كه بيمار جان دهد.
(434)
در اسلام سفارش شده كه هنگام ديدار با بيمار نبايد به حالت جنب
رفت و نيز موقع داخل شدن بر ميت بايد شخص با وضو باشد، سوره
((يس
))
و
((وصافات
))
را بخواند، دعاى عديله بخواند، اطاق را معطر كنند؛ چون زمان
فرود آمدن ملائكه است و آنها از بوى عطر خشنود مى شوند و
شياطين از بوى عطر و قرآن خواندن و بسم الله گفتن ناراحت مى
شوند و بيرون مى روند.
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْاصبغ بن نباته از امير المومنين نقل
مى كند كه فرمود: سوگند به آن كسى كه محمد را به حقيقت
برانگيخته و خاندانش را گرامى داشته ، هيچ چيز از وردها و
دعاها نيست كه شما آنها را بجوييد از براى محافظت مرض و از
سوختن ، غرق شدن ، دزدى ، گمشده و گريختن چهارپايان ، مگر اين
كه در قرآن است . هر كه خواهد از من بپرسد - تا به او جواب
گويم .
مردى برخاست و عرض كرد: يا اميرالمؤمنين براى ايمنى از دزد اگر
آيه اى در قرآن است ، به من بگو؛ زيرا كه پيوسته شب ها از من
دزدى مى شود.
فرمود: چون به بستر خواب رفتى - اين آيه را تا آخر سوره بخوان
-:
((قل
ادعوا الله او ادعوا الرحمن اياما تدعوا....))
تا آن جا كه مى فرمايد: و كبره تكبيرا.
(435)
و پس از آن فرمود: هر كس در بيابان خالى از سكنه شبى را به سر
برد - آين آيه را خواند:
((ان ربكم
الله الذى خلق السموات و الارض فى سته ايام ثم استوى على العرش
...)) تا آن جا كه مى
فرمايد:
((تبارك
الله رب العالمين ))(436)
فرشتگان او را محافظت كنند و شياطين از او دور گردند.
بعد آن مرد به مسافرت رفت ، به ويرانه اى رسيد، شب را در آن جا
خوابيد، ولى اين آيات را نخواند. شيطان به سراغ او رفت و بينى
او را گرفت . در اين حال رفيق شيطان به او گفت : او را مهلت
بده ، آن مرد - از اين حرف - بيدار شد و آيه را خواند، همان
آيه اى را كه اميرالمؤمنين فرموده بود.
در اين حال شيطان به رفيقش گفت : خدا بينى تو را به خاك ماليد.
اكنون بايد تا به صبح او را پاس دارى كنى . چون صبح شد. نزد
اميرالمؤمنين عليه السلام آمد و جريان را گفت : بعد از آن عرض
كرد: يا على در سخن شما شفا و راستى يافتم . وقتى آفتاب بالا
آمد به آن جا رفت و جاى موهاى شيطان را در زمين ديد.
(437)
بلى ، اگر كسى به آيات قرآن معتقد باشد، و آنها را
((وحى
))
و از جانب خدا دانسته و بداند كه خواندن آنها اثر دارد و با
همان اعتقاد بخواند اثر خواهند داشت .
اگر چه بعضى معتقدند كه هر چه بايد واقع شود، مى شود و چيزى
نمى تواند جلوى آن را بگيرد؛ ولى خداوند متعال خودش در قرآن مى
فرمايد:
يمحو الله ما يشاء و يثبت و عنده ام
الكتاب .
((خداوند هر چه را كه بخواهد -
از چيزهايى كه براى انسان مقدر كرده - محو و نابود مى كند و
چيزهاى ديگر را به جاى آنها برقرار مى كند و پيش خدا است ام
الكتاب (لوح ) محفوظ
))(438)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْيكى از گناهان كبيره در اسلام ،
رباخوارى است كه خداوند به خورندگان آن وعده عذاب داده و آن را
از هر گناهى بزرگتر به حساب آورده است . حضرت رسول صلى الله
عليه و آله و سلم مى فرمايد: ربا هفتاد نوع است و كوچكترين آن
پيش خدا مانند كسى است كه با مادر خود نزديكى كرده باشد.
(439)
روايتى ديگر از جميل بن دراج از امام صادق عليه السلام مى گويد
آن حضرت فرمود: يك درهم ربا پيش خدا از هفتاد زنا كه تمام آنها
با محارم انسان در بيت الله الحرام انجام شده باشد، بزرگتر است
.
(440)
از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم روايت شده : وقتى مرا
به آسمان بردند، مردانى را ديدم كه شكم آنها مثل خانه هايى است
كه پر از مارها باشند و از بيرون داخل آنها پيدا است . پرسيدم
: اى جبرئيل ! اينان چه كسانى هستند؟ گفت : اين ها ربا خواران
اند.
(441)
و به گفته قرآن : ربا خواران روز قيامت بر نمى خيزند مگر مانند
كسى كه شيطان آنان را مس كرده باشد.
(442)
علامت ربا خواران اين است كه شيطان ، هم در دنيا و هم در آخرت
آنان را مس مى كند و حالت جنون و صرع به آنها دست مى دهد.
تعادل خود را از دست مى دهند و مانند ديوانگان به اين طرف و آن
طرف مى افتند.
درباره مس شيطان در دنيا، روايتى از امام صادق عليه السلام هست
كه گويد: رباخوار از دنيا بيرون نمى رود، مگر اين كه به نوعى
از جنون دچار خواهد شد.
اين روايت ، مس شيطان در دنيا را بيان مى كند: در همين دنيا
ربا خوار، اگر چه يك روز به آخر عمرش باقى مانده باشد، به صرع
و جنون و از كار افتادن مغز گرفتار مى شود.
(443)
و اما مس شيطان بر رباخوار، در آخرت اين كه مال ربايى و ثروت
حرامشان و بال آنان خواهد شد. حديثى است كه پيامبر اكرم صلى
الله عليه و آله و سلم كه فرمود: هنگامى كه به معراج رفتم ،
دسته اى از مردم را ديدم كه شكم آنان بس بزرك بود، هر چه تلاش
مى كردند برخيزند و راه بروند، براى آنان ممكن نبود و پى در پى
به زيمن مى خوردند. از جبرئيل پرسيدم اين چه افرادى هستند؟ و
جرمشان چيست ، جواب داد: اين ها ربا خواران هستند.
(444)
هم چنين ممكن است روز رستاخيز و هنگام زندگى در آن جهان در شكل
ديوانگان و مصروعان محشور شوند.!
شيطان ، اول انسان را به ربا گرفتن وادار مى كند و در آخر عمر
هم او را به جنون و ديوانگى و از كار افتادن مغز دچار مى
نمايد. در قيامت هم بى اختيار شدن و پى در پى به زمين خوردن و
در آخرين مرحله هم انسان را محكوم كردن و گناه را به گردن او
انداختن است .
شيطان و شراب خواران قمار باز
|
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْاز جمله چيزهايى كه شيطان را به
سرمايه گذارى روى آن تشويق مى كند، اختلاف انداختن در ميان
مردم است ، چون بر اثر دشمنى ، آمد و شدها قطع شده و اختلاف و
جدايى پديد مى آيد. در نتيجه به زد و حورد و كشت و كشتار، مى
انجامد و مايه خرسندى او مى گرد.
به طورى كه قرآن گفته : عداوت و دشمنى از شراب و قمار ناشى مى
شود.
(445)
انسان شراب خورد عقل خود را از دست مى دهد و ديگر كسى را نمى
شناسد، مانند حيوان درنده به همه افراد حمله مى كند و آنها را
مى زند، مجروح كرده و مى كشد. تاريخ به ياد دارد، كسان زيادى
كه در اثر شرب خمر كشته و مجروح شده اند.
و قمار باز، وقتى باخت دشمنى برنده را در دل مى گيرند و در
كمين مى نشيند، هر وقت فرصت پيدا كرد انتقام خود را از وى مى
گيرد.
قمار باز چندين ساعت تمام حواس خود را جمع كرده تا بر حريف خود
غالب شود. او به هيچ چيز جز برنده شدن نمى انديشد، اگر ناكام
بماند با تنى رنجور و اعصابى در هم ريخته به مردم پرخاش مى كند
و ناسازگارى مى نمايد و اگر خسته به خانه و بازار رود. ديگر
تحمل شنيدن هيچ چيز را ندارد و حاضر است به بهانه هاى پوچ
زمينه اى فراهم شود كه با مردم نبرد كند، همان چيزى كه شيطان
به دنبال آن است .
طبق گفته قرآن و اخبار: چند چيز از خواسته هاى شيطان است .
مانند شراب و قمار، بت پرستى و بخت آزمايى ، بازى با شطرنج و
حتى بازى بچه ها با پول و گردو. كسانى كه اين بازى ها را مى
كنند، سينه خويش را براى شيطان لانه كرده اند نه نام خدا و
رحمان .
تا به كى ابليس را بر عرش
يزدان راه دادن
|
از چه ديو دزد را بر گنج دل
محرم نمودن
|
شيطان عاقبت را از آن اغنيا مى داند!
|
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْامام صادق عليه السلام فرمود: در
بنى اسرائيل عابدى بود كه مكرر مى گفت
((الحمد
الله رب العالمين و العاقبه للمتقين
)).
شيطان از مداوت او بر اين گفتار در خشم شده و شيطانى را نزد او
فرستادو به او گفت بگو:
((و
العاقبه للاءغنياء
)) يعنى عاقبت
نيكو از براى توان گران است .
چون شيطان پيش عابد آمد و اين را گفت : ميان او و عابد مؤمن
نزاع در گرفت قرار گذاشتند نخستين كسى را كه ببينند، از او
بپرسند و به نظر او راضى شوند. به شرط اين كه نظر هر كدام
موافق بود، او دست ديگرى را قطع كند. كمى رفتند تا به شخصى
رسيدند كه از شياطين بود به شكل انسان از او پرسيدند: آيا
عاقبت نيك از آن پرهيزگاران است يا توان گران ؟
گفت : عاقبت نيكو مال توان گران است . چون شيطان اين را شنيد
فورا دست عابد را قطع نمود. باز عابد مى گفت :
((الحمد
الله رب العالمين و العاقبه للمتقين )).
شيطان ناراحت شد و گفت : هنوز همين را مى گويى ؟ باز ميان آن
دو، مشاجره شد. اين بار نيز قرار گذاشتند از اولين كسى كه مى
بينند بپرسند. بار ديگر شيطان مجسم شد. چون قضيه را براى او
گفتند، گفته شيطان را تاءييد كرد، و گفت :
((والعاقبه للاءغنياء
))
شيطان دست ديگر عابد را قطع نمود. باز هم عابد آن جمله را
زمزمه مى كرد كه مرتبه سوم نزاع ميانشان واقع شد. اين دفعه
قرار شد به اول كسى كه برخورد كنند و وى به نفع هر كس قضاوت
نمايد او گردن ديگرى را بزند. پس خداوند ملكى را به صورت شخصى
فرستاد. چون قضيه را مطرح نمودند. آن شخص گفت : عاقبت نيكو
براى تقوا پيشگان است و فورا دست هاى آن عابد را به جاى خود
گذاشت و دست بر آن ماليد سالم شد او هر گردن شيطان را زد.
از آيات و روايات به دست مى آيد كه فقط پرهيزگاران رستگار مى
شوند و اعمال آنان مورد قبول است . قرآن هم با صراحت مى
فرمايد:
انما يتقبل الله من المتقين
((همانا خداوند اعمال صالح را از
افراد متقى قبول مى كند
))(446).
مهر شيطان بر پيشانى اين شخص
|
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْانس بن مالك نقل مى كند: در زمان
حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم مردى بود كه از عبادت و
كوشش او در نماز تعجب مى كرديم . نام و كيفيت عبادتش را به عرض
مبارك آن حضرت رسانديم . حضرت او را نشاخت ، هيكل و قيافه اش
را شرح داديم باز نشناخت . در همين بين خودش از راه رسيد. ما
عرض كرديم : يا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم آن شخصى
كه گفتيم همين فرد است .
فرمود: شما از كسى مى گوييد كه در پيشانيش مهر شيطان است . آن
شخص وقتى كه به ما رسيد سلام نكرد!؟
حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم به او فرمود: تو را به
خدا راست بگو، وقتى به اين جمع رسيدى با خود نگفتى كه در بين
اين ها يك نفر از من بهتر نيست ؟
جواب داد: بلى ، صحيح است . آن گاه براى اداى نماز حركت كرد.
حضرت رسول صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: چه كسى مى تواند
اين مرد را بكشد؟ ابوبكر گفت : من . حضرت فرمود: برو او را بكش
، او هم به راه افتاد. وقتى كه درون مسجد رفت ، آن مرد در نماز
بود. با خود گفت :
((سبحان
الله )) مردى را در نماز
بكشم ؟ با اين كه پيغمبر صلى الله عليه و آله وسلم از كشتن
نمازگزار نهى فرموده است .
وقتى ابوبكر برگشت ، فرمود: چه كردى ، عرض كرد: يا رسول الله !
او مشغول نماز بود و به فرموده شما نمازگزار را نبايد كشت .
باز فرمود: چه كسى مى رود او را بكشد؟ عمر برخاست و گفت : من .
اجازه گرفت و رفت . وقتى به آن مرد رسيد او را در حال سجده
ديد. گفت : ابوبكر از من بهتر است او اين كار را نكرد، عمر هم
برگشت . حضرت پرسيد چه كردى ؟ گفت : او را در سجده ديدم ، لذا
از كشتن او صرف نظر كردم .
براى بار سوم حضرت فرمود: چه كسى آن شخص را مى كشد؟ حضرت على
عليه السلام عرض كرد: يا رسول الله ! من او را مى كشم . فرمود:
حركت كن و او را بكش .
حضرت على عليه السلام حركت كرد. وقتى درون مسجد رفت ، آن مرد
بيرون رفته بود. على عليه السلام برگشت . پيامبر صلى الله عليه
و آله وسلم پرسيد: يا على ! چه كردى ؟ عرض كرد: يا رسول الله !
او رفته بود. آن جناب فرمود: اگر او امروز كشته مى شد دو نفر
از امت من با هم اختلاف نمى كردند.
(447)
آن مرد ذوالثديه
(448) است كه در اثر سجده پيشانى او پينه بسته
بود. وى در جنگ نهروان فرمانده و در راءس فتنه بود! و با 12
هزار نفر در مقابل لشكر حضرت على عليه السلام صف كشيدند و جنگ
نهروان را برپا كردند. لشكريان حضرت على او و چهار هزار نفر از
طرف دارانش را در كنار نهر به هلاكت رسانيدند و بعد از جست و
جو پيكر كثيف او را در آب يافتند.
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْدانشمند بزرگ مصرى
((محمد فريد وجدى
))
در كتاب دائرة المعارف خود نوشته است : در جزيره
((مرتيبك
))
طايفه اى بودند به نام
((اتباع
خناس
)). آنها شيطان پرست بودند.
در آن جا كوهى بود كه به سبب آتشفشانى بيست هزار نفر از بين
رفتند. از جمله كسانى كه نجات يافتند، همين شيطان پرستان
بودند.
از آن پس
((معبد
))
خود را از آن جا به نيويورك برده ، به طور مخفى و براى اينكه
كسى آنها نشناسد - كه شيطان پرست هستند در آن جا زندگى مى
كنند، تا اين كه
((اسعد افندى
)) مالكى با يكى از رؤ ساى آنها
دوست شد و به هر وسيله بود به
((معبد
))
آنها رفت و گفت : در آن جا مجسمه شيطانى به رنگ سرخ و داراى دو
شاخ و دم طولانى بود كه همانند افعى غضب ناك به نظر مى رسيد.
شيطان پرستان در اواخر شب مشغول عبادت ابليس مى شدند.
((افندى
))
مى گويد: در همان شب كه من داخل
((معبد
))
آنها راه يافته بودم زنى مى خواست به دين آنها در آيد. (من در
آن هنگام بسيار ناراحت بودم كه چطور زن ها را به دام خود مى
اندازند).
خلاصه ، زن نزديك
((مطران
)) رئيس شيطان پرستان آمد. او به
زن دستور داد به نماز ايستد و به ركوع رود. زن ركوع كرد. بعد
به او گفت : دست ها را بلند كند، سپس
((مطران
)) به زن چيزهايى تلقين كرد كه
از كفر ابليس هم بدتر بود. ايشان در نماز خود خطاب به مجسمه
شيطان كرده و مى گويد: اى نور! به احترام و محبت خودت وجود ما
را نگه دارى كن ؛ چون تو خلاصه و چكيده صلح و صلاحى . تو اى
ابليس ! نور ابدى هستى ، روح و جسم من در اختيار تو است !
از يكى شان پرسيدم : چه معنى دارد كه شما شيطان را پرستش مى
كنيد و او را خداى خود مى دانيد؟!
گفت : به جهت آن كه ما از عبادت ابليس لذت مى بريم ، ولى از
عبادت خالق منان ، آن لذت را نمى بريم .
وقتى قانون و كتب دينى و آسمانى خدا را مى خوانيم ، همه اش ترس
و خوف از آخرت است ، انسان را از هر چه كه لذت و كيف دارد باز
داشته ، لذا دلهاى ما به سوى آنها گرايش ندارد و از عبادت خدا
لذت نمى بريم . اما شيطان عكس او است ؛ زيرا تمام چيزهايى را
كه حرام است ، تمام لذتها و اموال و محارم و شهوات را براى ما
مباح و حلال كرده ، ما هر چه را دوست داريم و ميل ما مى كشد
جايز دانسته ، پس عبادت شيطان را بر عبادت خداى رحمان مقدم
داشتيم .
(449)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْگوشه اى از جنايات و كارهاى منافى
عفت شيطان پرستان را كه از زبان دو دختر انگليسى نقل شده :
بيان مى كنيم تا ماهيت آنها براى همگان روشن تر شود.
دو خواهر نوجوان پرده از روى كارهاى منافى عفت شيطان پرستان
مقيم انگليس برداشتند. و شكايت نامه اى را تسليم مقامات قضايى
انگليس كردند شكايت آنها از والدين خود و جمعى از شيطان
پرستان بوده به گفته آنها در يك مراسم مذهبى شيطان پرستان به
اين دو دختر تجاوز كرده اند.
اين دو خواهر در زمان وقوع حادثه - كه در سال 1361 اتفاق افتاد
- فقط 5 سال سن داشتند. ايشان در اظهارات خود خطاب به دادگاه
عالى جنايى انگليس اعلام كرده اند، در اين گونه مراسم ، طرف
داران اين فرقه بدون لباس به رقص و نوشيدن خون خرگوش مى
پردازند.
اين دو دختر در اعترافات تكان دهنده شان در اين دادگاه گفته
اند: شيطان پرستان خرگوش ها را به محل مراسم مى آوردند و آنها
را زنده ، گردن مى زدند و خون تازه آنها را مى نوشيدند.
نيز گفته اند: والدين آنها كه شيطان پرست اند، ايشان را مجبور
به نوشيدن خون خرگوش مى كردند. در مواردى هم به جاى خون خرگوش
از خون بچه هاى نوزاد استفاده مى شود و سپس اجساد آنها را مى
سوزاندند. گاهى از آنها خواسته شده ، در كشتن نوزادان مشاركت
كنند.
در اين دادگاه ، 5 شيطان پرست از جمله پدر و مادر اين دو دختر
به 20 فقره جرم ، شامل تجاوز جنسى ، لواط، اغفال و امثال آنها
متهم شده اند.
اين ماجرا به طور جدى افكار عمومى انگليس را تكان داد. اين
گونه رخدادها كه در انگليس اتفاق مى افتد برخى از روشن فكران
انگليسى آنها را به كشورهاى جهان سوم نسبت مى دهند. در بسيارى
موارد از آداب و سنت هاى ملت ها از جمله مسلمانان حتى رعايت
حجاب را براى بانوان به عنوان آداب قديمى و كهنه و حتى متعلق
به عصر بربريت نام مى برند.
(450)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْاول كسى كه به خدا كفر ورزيد شيطان
بود. قبل از او، كسى به خدا كافر نشده بود. خداوند درباره كفر
او مى فرمايد:
فسجد الملائكة كلهم اجمعون الا ابليس
استكبر و كان من الكافرين
در آن هنگام - كه روح در آدم دميده شد
((همه
فرشتگان - او را - سجده كردند به جز ابليس كه تكبر ورزيد و او
از كافران بود!
)).
(451)
در اين كه شيطان كافر است شكى نيست ، اما راجع به كفر شيطان كه
چه چيز باعث آن شد، آيا سجده نكردن باعث آن شد؟ يا حسد بردن بر
مقام و منزلت آدم ؟ يا براى معصيت و فسق او؟ هيچ كدام از اين
ها باعث كفر شيطان نبود؛ زيرا اگر بگوييم براى سجده نكردن بر
آدم بوده ، بايد هر كس هم ، به او دستور سجده داده شده و
سجده نكند كافر باشد و چنين نيست . اگر براى حسد باشد، بايد هر
كس كه در دنيا حسد ورزيد كافر باشد در حالى كه حسودان زياداند
و اين هم درست نيست . اگر براى معصيت و فسق او باشد آن هم صحيح
نيست ؛ زيرا هر كسى كه در دنيا گناه و معصيت كند بايد كافر
باشد و اين هم درست نيست .
فقط مى توان كفر او را به خاطر اين دانست كه به خدا نسبت ظلم و
جور داد و معتقد بود كه خدا درباره او ستم كرده ، چون فكر مى
كرد از آتش آفريده شده و آتش از خاك برتر است و خداوند كه
فرمود: آدم را سجده كن مى خواسته او را تحقير و كوچك كند.
از اين رو، وقتى خداوند به او فرمود: چرا آدم را سجده نكردى ؟
دليلى كه آورد اين بود؛ مرا از آتش خلق كردى و او را از خاك .
با اين سخن مى خواست هم حكمت خدا را نفى كند، هم امر او را بى
پايه بشمارد.
از لحن قول ابليس چنين نتيجه گرفته مى شود كه آن ملعون ، براى
خود حاكميت و استقلال در مقابل حاكميت پروردگار قائل بوده و
اين سرچشمه از نافرمانى ها و كفر است .
كفر شيطان از درهم آميختگى خودخواهى ، نادانى و حسد او نشاءت
مى گرفت . همه اين ها دست به دست هم داد و سرانجام سر از كفر
بيرون آورد. او را كه ساليان دراز هم نشين ملائكه بلكه معلم
آنان بود، از اوج قدرت و افتخار پايين كشيد. كفر خودخواهى
سرچشمه حسادت ، و حسادت سرچشمه كينه توزى ، و كينه توزى عامل
خون ريزى و جنايات ديگر است .
كفر شيطان جلوتر از شرك او است . آن ملعون با سرپيچى از
دستورهاى خداوند از دين روگرداند و اول كافر شد؛ چون نخست آدم
را سجده نكرد و سپس مشرك شد و راهى را در پيش گرفت كه غير از
راه خدا بود.