مردان علم در ميدان عمل (جلد هفتم)

سيد نعمت الله حسينى

- ۱ -


بخش اول : در فضيلت و شان علم و عالم

احاديث و رواياتى در فضيلت دانش در اسلام
درباره تشويق به علم در روايات و احاديث مطالب جالب و ارزنده اى از معصومين عليهم السلام به ما رسيده است كه به قسمتى از آنها با رعايت اختصار در اين بخش اشاره شده و مى شود.
قال ابوعبدالله عليه السلام : يا مفضل لايفلخ من لا يعقل و لايعقل من لايعلم .(1)
كسى كه عقل خود را بكار نبندد نجات پيدا نمى كند و كسى كه به دنبال دانش نرود عاقل نيست .
رسول گرامى اسلام فرموده است : العلم نعم وزير الايمان .
دانش چه نيكو يار و مدد كارى براى ايمان است .(2)
و نيز فرموده اند: من دخل فى الايمان بعلم ثبت فيه .
آن كس كه از راه علم و دانش ايمان پيدا كند در آن ايمان ثابت خواهد ماند.
على عليه السلام فرموده است : لا اغتفر فقد عقل ولادين لان مفارقة الدين مفارقة الامن فلا يتهنا يحياة مع مخاقة و فقد العقل فقد الحياة .(3)
از حضرت على عليه السلام روايت شده است كه : از نظر من نبودن عقل و دين دو امر نابخشودنى است زيرا جدائى از دين جدائى از امنيت است و زندگى با ترس گوارا نيست و نداشتن عقل مساوى از دست دادن زندگى است .

آنچه براى خردمند از دانش او خيزد
مى اسلام فرموده است : و اما العلم فيتشعب منه الغنى و ان كان فقيرا و الجود و ان كان بخيلا و المهابة و ان كان هينا و السلامة و ان كان سقيما و القرب و ان كان قصيا و الحياء و ان كان صلفا و الرفعة و ان كان وضيعا و الشرف و ان كان رذلا و الحكمة و الحظوة فهذا ما يتشعب للعاقل بعلمه قطوبى لمن عقل و علم .(4)
و اما آنچه از دانش منشعب شود:
1 بى نيازى گر چه ندار باشد.
2 بخشش گر چه دريغكار است .
3 هيبت و گر چه نرمش كند.
4 سلامت و گر چه بيمار بود.
5 نزديكى و گر چه دور است .
6 آزرم و گر چه پرروئى كند.
7 سرورى و گر چه زبون است .
8 شرافتمندى و گر چه پست است .
9 حكمت .
10 بهره مندى .
اينها كه براى خردمند از دانش او خيزد، خوشا بر آنكه خرد و دانش يافت .
و نيز فرمود: العلم خزائن و مفاتيحه السوال فاسئلو رحمكم الله ، فانه توجر اربعة . السائل و المتكلم و المستمع و المحب لهم .
دانش گنجينه هاست و كليدهايش پرسش است بپرسيد خدايتان رحمت كناد زيرا چهار كس اجر و مزد دارند، پرسش كن و سخنگو و شنونده و دوستدارشان .(5)
اميرالمؤ منين عليه السلام فرموده است : ايها الناس انه لا كنز انفع من العلم و لا عز انفع من الحلم و لا حسب ابلغ من الادب و لا نصب اوجع من الغضب و لا جمال احسن من العقل و لا قرين شر من الجهل و لا سوءة اسوء من الكذب و لا حافظ احفظ من الصمت و لا غائب اقرب من الموت .
گنجى سودمندتر از دانش نيست ، عزتى بالاتر از بردبارى و نه حسبى رساتر از ادب و نه تعبى دردناكتر از خشم و نه جمالى آرايش كن تر از خود و هيچ رفيقى بدتر از نادانى و هيچ زشتى بدتر از دروغ نيست و هيچ پاسبانى نگهدارتر از خموشى و هيچ غائبى نزديكتر از مرگ نيست .(6)
و نيز فرمود: ايها الناس اعلموا ان كمال الدين طلب العلم و العمل به و ان طلب العلم اوجب عليكم من طلب المال ، ان المال مقسوم بينكم مضمون لكم قد قسمه عادل بينكم و ضمنه سيفى كلم به ، و العلم مخزون عليكم عند اهله قد امرتم بطلبه فاطلبوه ، و اعلموا كثرة المال مفسدة للدين مقساة للقوب و ان كثرة العلم و العمل به مصلحة للدين .
اى مردم بدانيد كه كمال دين در طلب علم و بكار بستن آن است دانش جستن از طلب مال لازمتر است زيرا مال دنيا ميان شما تقسيم و براى شما ضمانت شده است و عادلى او را ميان شما قسمت و بزودى وفا كند ولى دانش براى شما نزد اهلش ذخيره است و ماءموريد به طلب علم از آنها الش برويد و بدانيد كه مال بسيار دين را فاسد و دلها را سخت گرداند و علم توام با عمل دين را اصلاح كند و وسيله رفتن به بهشت باشد و خرج كردن مال آنرا بكاهد و علم با خرج كردن بيفزايد و خرج كردن علم به آن است كه آنرا در ميان حافظان و راويان او منتشر كنى .(7)
و نيز فرموده است : العلم قائد و العمل سائق ، و النفس حرون .
دانش جلودار و كردار راننده و نفس اماره سر كش و غير منقاد است .(8)
و نيز فرمود: من كساء العلم ثوبه اختفى عن الناس عيبه .
هر كس را لباس علم بپوشاند عيبش از مردم نهان گردد.(9)
قال على عليه السلام : كل شى ء يعز حيث يندر و العلم يعز حيث يغزرللّه .
هر چيزى عزيز مى شود هنگامى كه ناياب باشد ولى علم عزيز مى شود هنگامى كه فراوان مى گردد.(10)
در كتاب سفينة البحار از قاضى سعيد قمى قدس سره نقل نموده كه در شرح توحيد فرموده است : بدان كه غذا بر دو نوع است غذاى جسم و غذاى جان و در خبر است در تفسير قول خداى تعالى كه فرموده است : وفاكهة مما يتخيرون و لحم طير مما يشتهون . مراد به فاكهه و ميوه اى كه اختيار كنند عالم و دانشمند و چيزى است كه از او خارج مى شود از علم و دانش پس همچنان كه لطيفه غذاها جزء بدن مى شود و به سبب آن بدن كامل و قوى مى شود همچنين علم و دانش جزء انسان شده و به سبب آن معارف و دقائق علوم و لطائف دانش نفس ‍ كامل و قوى مى گردد تا به حدى كه اگر آسمانها و زمين را در زاويه اى از زواياى قلب او گذارند آنرا در نيابد و جوع و عطش او در معارف زياد شود تا اينكه غذاى روح خود را از خدا بگيرد پس در آن هنگام به نحوى سير و سيراب مى شود از علم و دانش كه هيچگاه عطش و تشنگى در خود نيابد.
از ارسطو نقل شده است كه گفت : لم ازل اشرب فازاد عطشا حتى عرفت الله جل شانه فلما عرفته رويت من غير شرب يعنى پيوسته جرعه هاى علم و دانش را آشاميدم پس زياد شد عطش و تشنگى من تا اينكه خداى و عزوجل را شناختم پس سيراب شدم بدون آشاميدن .
و از حضرت سيد المرسلين منقول است كه فرمود: انى ظل عند ربى فيطعمنى و يسقينى به درستى كه من اقامت مى نمايم نزد پروردگار خويش پس اطعام مى نمايد و سيراب كند مرا.(11)

چون او سوره بقره مى داند بايد امير لشكر باشد
در خبر است كه : سيد كائنات در يكى از غزوات خواست كه لشكرى را اميرى تعيين كند افراد را يك يك خواست فرمود: تو از قرآن چه سوره اى مى دانى ؟ مى گفت : فلان سوره را مى دانم تا نوبت جوانى كه سن كمى داشت رسيد حضرت از او پرسيد چه سوره اى از قرآن را مى دانى عرض كرد: من سوره بقره را مى دانم حضرت فرمود: من ترا امير اين لشكر قرار دادم ، عرض كردند يا رسول الله جوانى كه سالش از همه كمتر است امير مى سازى ؟ فرمود: او سوره بقره را مى داند و شما نمى دانيد.
از اين حديث شريف معلوم مى شود كه منصب حكومت و امارت به علم است و فضيلت نه به سن و سال .
در كتاب اسرار البلاغه آورده است كه : حسن بن سهل به فرزند خود گفت : فرزندم براى خود طلب كن علم و مال را تا جمع شود در تو دو رياست به جهت اينكه خواص اشخاص از مردم فضيلت مى دهند تو را به سبب دانشت و عامه مردم برترى مى دهند تو را به جهت اينكه مال دارى لان الخواص تفضلك بما تعلم و العامة تفضلك بما تملك . مانند سيد مرتضى علم الهدى عليه الرحمه .(12)
در كتاب اثنى عشريه از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده است فرمود:
خصلتان فريضتان على كل ذى ايمان طلب العلم و طلب الكسب طلب العلم لصلاح دينه و طلب الكسب لصلاح دنياه .
دو خصلت است كه بر هر صاحب ايمان فريضه است طلب كردن دانش و در پى كسب رفتن طلب دانش و علم براى اصلاح و نيكو شدن دينش و در پى كسب رفتن براى به صلاح آوردن امور دنيا و معاش و زندگى .(13)

علوم آشكار و پنهان
دانشها به دو گروه بخش مى شوند، يكى دانشهاى آشكار و ديگرى دانشهاى پنهان ، دانشهاى آشكار دانشهائى اند كه دانشجويان در مدرسه ها آنها را مى خوانند و كتابهاى آن نيز مشهورند. اما دانشهاى پنهان از كسانى كه اهليت آن را ندارند پنهان داشته مى شود و حكيمان هميشه در پنهان شند و آن را به رمز مى نويسند كه مرسوم و متداول نيست و به پنج دسته تقسيم مى شوند: كيميا، ليميا، هيميا، سيميا و ريميا و يكى از حكيمان بزرگ درباره اين پنج گونه كتابى پرحجم تاءليف كرده است و آن را (كله سر) ناميده است كه آن نام اشاره به اين دانشها دارد و در اين نامگذارى به پنهان نگاه داشتن اين دانشها اشاره شده است .(14)

سازگارى سخنان پيامبران با گفته هاى فيلسوفان
مرحوم شيخ بهائى فرموده است : يكى از حكماى اسلام كوشيده است تا ميان سخنان فيلسوفان و گفته هاى پيامبران را سازگارى دهد و او گر چه در برخى از موارد توفيق يافته است اما به ناچار به برخى از تكلفات دور متوسل شده و به تفسير سخنان پيامبران پرداخته است تا كار خود را كامل كند، ولى درست آن است كه سخن پيامبران را ميزان قرار دهند چه آن به وحى متكى است و بايد توجهى به اينكه برخى از گفته هاى فيلسوفان با آن سازگارى ندارد نداشته باشند.(15)

داستان مردى كه آخوند ملا حسين قلى همدانى او را توبه داد
مرحوم سيد احمد فهرى گويد: شنيدم از عارف كامل حاج شيخ جواد انصارى همدانى كه مى فرمود: مرحوم آية الله آخوند ملا حسين قلى همدانى قدس الله نفسه به يكى از شيوخ و بزرگان عرب توبه داده بود و در مقدمه توبه موظف بود كه هر چه حق الناس بر ذمه دارد ادا كند آن مرد نيز به فرموده استادش عمل كرد و پس از اداى همه حقوق مردمى به خاطرش رسيد كه روزى در حال غضب با شمشيرش دست يكى از ملازمان و نوكران خود را از بدنش جدا نموده است ، از دوستانش تقاضا كرد كه آن شخص را نزد او بياورند، وقتى حاضر شد جريان كار خود را به او گزارش داد و اظهار ندامت و عذر خواهى كرد و دستور داد مبلغ زيادى پول حاضر كردند و گفت : اكنون بابت ديه دستت هر چه مى خواهى بردار.
آن مرد راضى به گرفتن ديه نشد و قبول نكرد. شخص تائب دستور داد شمشيرى حاضر كردند و به نوكرش گفت : من آماده قصاصم ، اين تو و اين شمشير و اين هم دست من هر چه خواهى بكن .
نوكر اندكى فكر كرد و سپس گفت : نو ستمى بر من كرده اى و بدون جهت مرا از نعمت دست محروم كرده اى اكنون گيرم كه من دست ترا به قصاص بريدم چه نتيجه اى به حال من خواهد داشت ؟ من كه ديگر صاحب دست نخواهم شد پس چه بهتر كه محاكمه من و تو همچنان براى روز قيامت بماند و داد خواهى در پيشگاه عدل الهى انجام گيرد.
شخص تائب كه اين سخن را شنيد اميدش از هر طرف قطع شد و آتش به جانش افتاد و آن چنان بيچاره شد كه با تمام غرورى كه داشت و مخصوص شيوخ عرب است شروع كرد به هاى هاى گريه كردن . چون ناله اش به گريه بلند شد رحمت الهيش دريافت و خداى مقلب القلوب دل صاحب حق را نرم كرد و به حال او رقت كرده گفت : بدون ديه و قصاص عفو كردم .(16)

علامه مجلسى و ادله دهرى مذهبها
روزى مرحوم مجلسى در مجلس درس خود ادله دهرى مذهبها را ياد مى كرد يكى از شاگردان گفت : با اين دلائل اين مذهب كرد كه بنشين تا جواب آن را بگويم گفت : اين دليل جواب ندارد. آن بزرگوار پس از آن درس حمكت و كلام را ترك نمود.
معروف است كه بعضى از علماى جن در مجلس درس او حاضر مى شدند.(17)
گر راه را ز چاه شناسند رهروان
از پرتو هدايت آل محمد است
آيت اگر ز آل محمد طالب كنند
دانش بزرگ آيت آل محمد است
روزى رسان خداست وليكن كليد رزق
در كف با كفايت آل محمد است .
كسب رضاى حق بعمل ممكن است ليك
شرط عمل ولايت آل محمد است
فرانسس بيكن گفته است مختصرى از فلسفه فكر شخص را الحاد متمايل مى سازد ولى تعمق در آن انديشه انسان را به طرف دين سوق مى دهد. هماهنگى و سازش دانش و دين نه فقط به شكل دو گل روى يك ساقه بلكه به شكل دو نيمه يك گل جلوه گر است .

عبدالله بن عباس چه علمى را آرزو مى كرد؟
ز مخشرى در كتاب ربيع الابرار كه ابن عباس چنين آرزو مى كرد كه : (وددت انى اعرف الهفت و دوازده ) يعنى دوست دارم كه هفت و دوازده را بشناسم . مقصود وى از هفت سبعه سياره يعنى هفت ستاره كه به عقيده قدماء هر يك فلكى يا دائره دارند كه مسير آنها است و هرگز از آن تجاوز نكنند و با نظريه عصر اخير نه يا ده ستاره اند كه برگرد آفتاب مى چرخند و تابع آفتابند و موسومند به نظام شمسى .
و بروج آسمان دوازدهند، و ماهها نيز دوازدهند و پيشوايان شيعه دوازده و ياران مسيح دوازده ... و حروف الا اله الا الله و محمد رسول الله ، و على ولى الله هر يك دوازدهند (زيرا حرف ى در دو كلمه على و ولى مشدد است و هر يك دو حرف است ) از اين خبر و امثال آن خوب مستفاد مى شود كه در آن زمان لغات علمى منحصر بوده است به زبان فارسى چونان كه امروز منحصر است به زبان لاتينى ، و در سنن ابن ماجه و صحيح مسلم گروهى از اين لغات در ضمن بيانات پيغمبر اسلام و ائمه و خلفاء نقل شده است .(18)

اشعارى در رابطه با علم و عالم



عالم اندر ميان جاهل را
مثلى گفته اند صديقان
شاهدى در ميان كوران است
مصحفى در سراى زنديقان
علم خوان گرت ز آدمست رگى
زانكه شد خاص حق به علم سگى
ننگ دارد بسى بطوع و به دل
سگ عالم به آدم جاهل
(سنائى )
كسى است زنده كه از فضل جامه اى پوشد
نه آنكه هيچ نيرزد اگر شود عريان
چو آب و رنگ به چهره ز علم نيست چه سود
ز رنگ جامه زربفت و زيور رخشان
براى گردنت و دست زن نكو پروين
سزاست گوهر دانش نه گوهر الوان
(پروين )
ز دانش در بى نيازى بجوى
اگر چه از آن سختى آيد بروى
بياموز و بشنو ز هر دانشى
كه يابى ز هر دانشى رامشى
تمتعى كه من از فضل در جهان بردم
همان جفاى پدر بود و سيلى استاد
بپرس هر چه ندانى كه ذل پرسيدن
دليل راه تو باشد به عز دانائى
(سعدى )
درخت اين جهان را نزد دانا
خردمند است بار و بى خرد خار


رواياتى درباره مسائل علمى جهان شناسى
عن عبدالله بن سنان عن ابى عبدالله (ع ) قال : قلت له رجل ذهبت احدى بيضته ، فقال : ان كانت اليسار فيها الدية . قلت : اليس قلت ما كان فى الجسد النان فقيه نصف الدية . فقال : لان الوالد من البيضة اليسرى .
عبدالله بن سنان از امام جعفر صادق عليه السلام روايت مى كند كه به آن حضرت عرض كردم : يكى از دو بيضه مردى را كسى از بين برده است چه ديه اى بايد بپردازد؟
فرمود: اگر بيضه سمت چپ باشد بايد ديه كامل بدهد (يعنى تمام ديه قتل يك انسان )، گفتم : مگر نفرموده ايد كه اگر يكى از اعضاء در بدن جفت (يعنى دوتا) باشد و كسى يكى از آن دو را از بين ببرد بايد نصف ديه قتل را بدهد؟
فرمود: در بيضه چپ بايد تمام ديه را بدهد زيرا فرزند از بيضه چپ پيدا مى شود.(19)
در تفسير آيه والارض و ضعها للانام فرموده اند:
الانام الخلق و هم الف الف امة ستماة الف فى البحر و اربعماة الف فى البر .
يعنى آفريدگان كه خدا زمين را براى زندگى آنان مهيا كرده است ، و آنان يك ميليون نوعند كه ششصد هزار نوع از آنان در درياها و چهار صد هزار نوع در خشكيها هستند.
در توحيد مفضل امام صادق عليه السلام در باره ستارگان فرموده است :
كل واحد منها يسير سيرين مختلفين احداهما عام مع الفلك نحو المغرب و الاخر خاص لنفسه نحو المشرق كالنملة التى تدور على الرحى فالرحى تدور ذات اليمين و النملة تدور ذات الشمال و النملة تحرك حركتين مختلفتين احداهما بنفسها فتوجه امامها و الاخرى مستكرهة مع الرحى تجد بها الى خلفها .
هر يك از ستارگان دو نوع سير دارند يكى حركت عمومى دسته جمعى كه نسبت به ما از جهت مشرق است و يك حركت ديگر مخصوص خود هر ستاره است كه بر خلاف آن جهت از مغرب به مشرق است مانند مورچه اى
كه روى سنگ آسياب حركت كند، سنگ آسياب به طرف راست در حركت و مورچه در روى آن به طرف چپ راه مى رود بنابراين مورچه در حقيقت دو نوع حركت مختلف دارد: يكى با اراده خودش كه رو به جلو مى رود و حركت ديگر بدون اختيار است كه سنگ آسياب او را به طرف عقب مى كشد.
عن ابى عبدالله (ع ) قال : ان من وراء ارضكم ارضا بيضاء ضوئها منها فيها خلق يعبدون الله لا يشركون به شيئا .
حضرت صادق عليه السلام فرموده است : پشت سر اين زمين شما زمين نورانى ديگرى است كه روشنائى آن از آن تاءمين مى شود در آنجا مردمى هستند كه خدا را بندگى مى كنند و چيزى را با او شريك نمى دانند.
عن ابى عبدالله عليه السلام قال : ان من وراء عين شمسكم هذه اربعين عين شمس فيها خلق كثير و ان من وراء قمركم اربعين قمرا فيها خلق كثير و ان من وراء قمركم اربعين قمرا فيها خلق كثير لا يدرون ان الله خلق آدم ام لم يخلفه ؟
حضرت صادق عليه السلام فرموده است پشت سر اين خورشيد چهل خورشيد ديگر است (كنايه از كرات زياد ديگر) كه مخلوق زيادى در آنها زندگى مى كنند.
غير از اين ماه شما (ماههاى ديگر) چهل ماه ديگر نيز هست كه مخلوقاتى در آنها هستند اساسا اطلاع ندارند كه آيا مخلوقى در زمين به نام آدم آفريده شده است يا نه ؟
خلقت الدنيا منذ ماة الف عام عشر مرات و كانت خرابا خمسين الف عام ثم فى عمارتها خمسين الف عام .
اين دنيا از حدود يك ميليارد سال پيش آفريده شده است و آن پس از آفرينش در حدود پنجاه هزار سال بدون سكنه و غير قابل سكونت بود، سپس تا مدت پنجاه هزار سال آباد و قابل سكونت شد.
لله قبات كثيره الا ان خلف مغربكم هذه تسعة و ثلاثون مغربا ارضا بيضاء مملوة خلقا بنورها .
خدا دستگاههاى زيادى نظير آسمان شما ايجاد كرده است آگاه باشيد كه به دنبال اين مغرب شما 39 مغرب ديگر هست زمين نورانى ديگرى كه پر از مخلوقاتى است و شما از نور آن بهره منديد.
درباره طولانى بودن عمر جهان مى فرمايد:
ارايت ثو صبت فى الارض خردل حتى منذ الهواء و ملا ما بين الارض و السماء ثم اذن لك على ضعفك ان تنقله حبة حبة من المشرق الى المغرب ثم لك فى العمر حتى نقلته و احصيته لكان ذلك ايسر من احصاء ما لبث العرش على الماء قبل خلق الارض و السماء و صفت لك جزءا من عشر عشر من جزء من ماة الف جزء و استغفر الله من التقليل فى التمديد .
مين پر از خردل شود به طورى كه تمام هوا را پر كند و بين زمين و آسمان از آن پر گردد و سپس در عين ناتوانى تو به تو اجازه دهند كه دانه دانه آن را بردارى و از مشرق به مغرب ببرى و آن اندازه عمر طولانى كنى تا بتوانى آنها را ببرى و بشمارى اين براى تو آسانتر است از آن كه مدت باقى ماندن كاخ وجود (عرش ) را بر آب پيش از آفرينش زمين و آسمان بشمارى و تازه من فقط يك صدم اين زمان را برايت بيان كردم و اين زمان يك جزء از ده ميليونيم است كه حساب كرديم و باز هم از خدا طلب آمرزش مى كنم چون حد زمان وجود را خيلى كم گرفته ام .(20)

داستان كندى و فقيه در مجلس ماءمون
در طول سيزده قرن كه از نفوذ اسلام گذشت فقط مدتى نزديك دويست سال علوم طبيعى و فلسفه ، رياضى با روش تحقيقى و تا حدى همراه با عمل و قياس تدريس مى شد يعنى اوائل خلافت بنى عباس علوم طبيعى و رياضى و استادان دانشهاى مزبور مورد علاقه مندى و احترام خلفا قرار گرفت و در عهد هارون و ماءمون به اوج ترقى رسيد اما بتدريج هر قدر كه از قدرت سياسى خلفا كاسته مى گشت بر اقتدار فقيهان خشك بويژه مفتيان مالكى و حنبلى افزوده مى شد و آن طبقه پيشرفت كار خود را در ضديت با علوم حقيقى و طبيعيات مى پنداشتند و بطور عموم با فلسفه و حتى عرفان دشمن بودند.
يكى از بزرگترين علل عقب ماندن مسلمانان در علم تشريح همانا مخالفت فقهاى مزبور بود بطورى كه استادان طب در مدارس بغداد ناگزير بودند غالبا حيوان كوچكى را مانند سگ و گربه و خرگوش در خفيه و با ترس و لرز تشريح كنند و ساختمان جسد حيوان را به شاگردان خود نشان دهند و حال آنكه اگر مفتيان بغداد به اصل اجتهاد معتقد بودند با اهميت عظيمى كه شارع اسلام براى علم طب قائل شده است البته هر عملى را كه موجب تكميل پزشكى و توسعه آن علم مى گردد جايز و مباح مى شمردند.
فشار مفتيان نسبت به علوم و علماى طبيعى همانطور كه اشاره شد با ضعف سياسى خلفا رو به شدت نهاد و حال آنكه در عهد قدرت آنها اصل كلى در احترام و عزت افراد فقط براى آنها از حيث دانش و فضيلت بود چنانكه اين حكايت راجع به دوره قدرت خلفا از طرف مورخين معتبر نقل شده است و مدعاى بالا را به ثبوت مى رساند:
يكى از پزشكان معروف در عهد ماءمون عباسى فردى بود يهودى كه او را فرزند (اسحق كندى ) مى ناميدند، كندى در رشته هاى مختلف فلسفه صاحب نظر بود و در پزشكى و نجوم كه آن زمان هر دو علم مزبور لازمه فن طبابت شمرده مى شد مهارت كامل داشت و در جمله پزشكان رسمى دربار خلافت قرار گرفته بود.
روزى كندى به مجلس خليفه وارد شد و بالاى دست يكى از فقهاى دربار نشست فقيه از رفتار كندى سخت بر آشفت و گفت : تو مردى ذمى (يعنى غير مسلمان از اهل كتاب ) هستى چگونه به خود جرات دادى كه برتر از فقيه مسلمان بنشينى ؟ كندى پاسخ داد: من به حكم قرآن از تو نمى دانى و قرآن فرموده است : والذين اوتوا العلم درجات پس هر كه دانشش بيشتر درجه اش بيشتر.
فقيه گفت : حال كه ادعاى دانش مى كنى بايد به ثبوت برسانى پس از مجادلات چون كندى از حيث دانستن نجوم و پزشكى خود را برتر از فقيه چيزى بر كاغذ بنويسد و زير مسند خليفه بگذارد و هر گاه كندى با محاسبه نجومى موضوع نوشته را كشف كرد عباى فقيه را بستاند (زيرا فقيه بينوا چيزى بهامندتر از آن حاضر نداشت ) امام اگر خطا رفت و كشف نكرد يا راس قاطر با زين و لگام طلا كارى كه به مبلغ هزار دينار زر ارزيابى مى شد و در جلو كاخ خلافت در دست غلام كندى انتظار خواجه خود را مى كشيد تعلق به فقيه پيدا كند و تسليم وى شود.
فقيه پنهانى چيزى بر كاغذ نوشت و آن را مهر و موم كرده زير مسند ماءمون نهاد سپس كندى اصطرلاب خود را بيرون كشيده ارتفاع آفتاب و ساعت وقت را بدان وسيله تعيين كرده آنگاه زايچه ستال را طرح كرده بعد از محاسباتى گفت : در آن كاغذ از چيزى نامبرده شده كه در آغاز كار جنس روئيدنى بود سپس حيوانى شده است .
خليفه به دست خود كاغذ را از زير مسند در آورده گشود ديد نوشته است عصاى موسى ، همه بر اين پاسخ كندى آفرين گفتند اما استاد مزبور ضعف نژادى خود را از حيث اخلاق نشان داد زيرا با نوعى از كينه و لجاج عبادى فقيه را گرفته از هم دريد و به خليفه گفت : آن را قطعه قطعه كرده براى پاك كردن كفشهايم بكار خواهم برد.
اين سخن كندى در بغداد شهرت يافت و ضرب المثل شد اما قاطبه بزرگان كه در آن جلسه حاضر بودند گفتند: هر گاه كندى تهذيب اخلاق مى داشت به همين قدر كه مورد تحسين و تصديق همگان قرار گرفت كفايت مى نمود و با دريدن عباى فقيه موجبات شرمسارى وى را فراهم نمى كرد و مسلمانان را رنجيده خاطر نمى نمود بهتر بود.
داستان بالا به ما نشان مى دهد كه در عهد خلفاى عباسى مقام دانش و علوم طبيعى تا چه حد بالا بود و علماى آن علوم تا چه حدى حرمت داشتند.(21)

زنده كردن اديب اسماعيل هروى قصاب را
در عهد سلجوقيان و اوائل خوارزميان شهر هرات كه پايتخت خراسان بود به اوج آبادانى و عمرانى رسيده مركز دانشمندان و اهل هنر شناخته مى شد در آن زمان طبيبى به نام (اديب اسماعيل ) در هرات مى زيست كه از حيث جمال صورى و معنوى و حسن خلق و مردم نوازى شهر بود اديب مانند پزشكان خوب قديم نه فقط فقرا را مجانى معالجه مى كرد بلكه دارو و غذا نيز به رايگان مى داد و هر چه از دستش مى آمد در يارى و غمخوارى اهل هرات كوتاهى نمى نمود، روزى اديب از بازار مى گذشت قصابى را ديد كه شكم گوسفندى را مى گشايد و در حين بيرون كشيدن شكمبه آنچه از پيه به دستش مى افتد گرم گرم آنرا مى خورد و مى بلعد، اديب پس از تماشاى عمل قصاب نزد يكى از همسايگان وى رفت و گفت : از تو خواهشمندم هر وقت خبر مرگ قصاب را شنيدى بيدرنگ مرا آگاه سازى آن مرد كه اديب را مى شناخت گفت : منت پذيرم .
چندى بعد قصاب دكانش بسته ماند و چون به خانه اش مراجعه كردند ديدند قصاب سكته كرده و مرده است ، كسان قصاب خواستند جنازه را به گورستان حمل كنند آن مرد همسايه سفارش اديب را به خاطر آورد و شتابزده نزد او رفته خبر مرگ قصاب را رسانيد.
اديب اسماعيل همراه همان مرد بر سر جنازه آمد و پس از معاينه اظهار تاءسف نمود كه چرا دير به او خبر دادند اما به مداوا و معالجه پرداخت و ساعتى نگذشت كه مرده زنده شد.
خلاصه آن قصاب از مرگ نجات يافت ولى قسمتى از بدنش مفلوج ماند و سالها پس از آن واقعه بزيست . اين معالجه معجزه آسا در شهر هرات اثر عظيمم كرد بطورى كه مردم عوام در حق اديب قائل به دم مسيحا شدند.(22)

چندى از فوائد وجود علما
مرحوم محدث قمى گويد: شيخ ما ثقة الاسلام نورى در كلمه طيبه اخبار بسيار در فضيلت علما و فوائد وجود آنها ذكر كرده از جمله فرموده است : و از فوائد وجود علما آنكه ايشانند اسباب دوست داشتن خداوند تعالى بندگان را و دوست داشتن ايشان خداوند را و اين دو محبت غايت سير سالكين و آخرين مراحل رجوع كنندگان به سوى خداوند است . چنانچه رسول خدا فرموده است خداوند اطاعت كرده مى شود به علم ، و خير دنيا و آخرت با علم است و شر دنيا و آخرت با جهل است ، آيا خبر ندهم شما را از جماعتى كه نه انبيائند و نه شهداء، غبطه مى برند به منزلت ايشان در نزد خداوند در روز قيامت كه بر منبرهاى نورند، كسى عرض كرد: كيستند ايشان يا رسول الله ؟ فرمود: ايشان آنانند كه محبوب مى كنند بندگان . عرض كردند اينكه محبوب مى كنند خداوند را در نزد بندگان . عرض كردند اينكه محبوب مى كنند خداوند را نزد بندگان مى دانيم ولى چگونه بندگان را محبوب مى كنند نزد خداوند؟
فرمود: امر مى كنند ايشان را به آنچه خدا امر فرموده و دوست دارد و نهى مى كنند از آنچه خدا منع فرمود و مكروه دارد و چون اطاعت كردند ايشان را دوست مى دارد خداوند آنها را.
و از فوائد وجود علما چند برابر شدن ثواب نمازها است با ايشان چنانچه شيخ شهيد (ره ) روايت كرده كه نماز با عالم در غير مسجد جامع مقابل هزار ركعت است و در مسجد جامع مقابل صد هزار ركعت و همچنين مضاعف شدن ثواب صدقات است بر آنها چنانچه علامه حلى رحمه الله در رساله سعديه و ابن ابى جمهور در عوالى اللئالى روايت كرده از رسول خدا صلى الله عليه و آله كه صدقه بر علما به ازاى يكى از هفت هزار است .
و همچنين رسيدن خير و رحمت به همنشين ايشان چنانچه در امالى از حضرت صادق عليه السلام مروى است كه هيچ مؤ منى نمى نشيند نزد عالمى يك ساعت مگر آنكه ندا مى كند او را پروردگارش نشستى نزد علما محبوبتر است نزد خداوند از عبادت هزار سال .
و در جامع الاخبار از حضرت رسول صلى الله عليه و آله روايت نموده كه يك نظر بر روى عالم محبوبتر است نزد خداوند از عبادت شصت سال .
و همچنين نظر به خانه عالم عبادت است چنانچه در كتاب مذكور روايت كرده .
و زيارت علما را بدل زيارت ائمه عليهم السلام قرار داده اند چنانچه در كافى جناب كاظم عليه السلام روايت كرده كه هر كس قدرت ندارد به زيارت قبور ما پس زيارت كند صلحا و برادران ما را. و همچنين برداشته شدن عذاب دنيا و برزخ از گناهكاران به سبب وجود علما. موافق رواياتى كه ذكرش در اينجا موجب تطويل است .(23)
محدث قمى گويد: شايسته ديدم اين اشعار حكمت آميز را كه در مدح علم و عمل است در اينجا ذكر كنم
نيست از بهر آسمان ازل
نردبان پايه به ز علم و عمل
علم باشد دليل نعمت و ناز
خنك آنرا كه علم شد دمساز
علم خوان گر ز آدمى ست رگى
زان كه شد خاص شه به علم سگى
ننگ دارد بسى به جان و به دل
سگ عالم ز آدمى جاهل
كار بى علم تخم در شور است
علم بيكار زنده در گور است
كار بى علم بار و بر ندهد
تخم بى مغز چون ثمر ندهد
حجت ايزدى است در گردن
خواندن علم و كار ناكردن
آنچه دانسته اى بكار در آر
خواندن علم جوى از پى كار
تا تو در علم با عمل نرسى
عالمى فاضلى ولى نه كسى
علم در مزبله فرو نايد
كه قدم با حدث نمى پايد
چند از اين ترهات محتالى
چشمها درد و لاف كحالى
دانش آن خوبتر ز بهر بسيج
كه بدانى كه مى ندانى هيچ


علمى بياموزيد كه هميشه همراه شما است
در تاريخ حكماى شهر زورى نوشته است كه كشتى در دريا شكست و مردى از آن به جزيره اى افتاد. بر زمين شكلى هندسى كشيد برخى از مردم جزيره ديدند و او را نزد پادشاه بردند پادشاه او را گرامى داشت و نعمت بخشيد و به ديگر نقاط كشور نوشت كه اى مردم دانش و هنرى بياموزيد كه اگر كشتى شما در دريا بشكند نيز با شما باشد.(24)

پايه گذاران علوم در جهان پيش از اسلام
حكيمانى كه قانون علمى را بر جهان حاكم كرده اند و بيشتر دانشها از ايشان انتشار يافته است و ستون هاى حكمت اند يازده نفرند: 1- افلاطون الهى 2 ابرخس 3 بطلميوس : در رصد و هيئت و مجسطى 4 و 5 بقراط و جالينوس در پزشكى 6، 7، 8، 9 ارشميدس و اقليدس و ابلينوس در فنون مختلف رياضيات ، 9 ارسطو در علوم طبيعى و منطق ، 10، 11 سقراط و فيثاغورث در اخلاق .(25)

خلاصه علم در پنج چيز
آورده اند: دانشمندى ، سيافى را گفت : چرا تحصيل علم نمى كنى ؟ سياف (شمشير زن ) گفت : آنچه خلاصه علم است به دست آورده ام ، پرسيد: خلاصه علم چيست ؟ گفت : پنج چيز است ، اول آنكه تا سخن راست هست دروغ نگويم ، دوم تا حلال هست به سوى حرام دست نبرم ، سوم آنكه تا از تفتيش عيوب خود فارغ نشدم جستجوى عيب مردم نكنم ، چهارم آنكه تا رزق خداوند به پايان نرسيده به در خانه كسى نروم و پناه نبرم ، پنجم اينكه تا قدم در بهشت ننهم از كيد شيطان و غرور نفس ايمن نباشم و آسوده نشوم .(26)

كه درس عشق در دفتر نباشد
گفته شده وقتى در كاشان مدرسه اى بنا مى كردند مرحوم حاج ملا احمد نراقى از آنجا عبور مى كرد، فرمود:
در حيرتم آيا زچه رو مدرسه كردند
جائى كه در آن ميكده بنياد توان كرد
صاحب تاريخ كاشان درباره سيد محمد تقى كاشانى نوشته است وى از فحول علماء و فقها و عرفاى عصر خود بود، و براى مرضى و مبتلايان از پس مانده غذاى او استشفا مى نمودند مقامات و كرامات و تاءليفات او شايع تر از آنست كه نياز به اظهار داشته باشد.
هنگامى كه طواف بيت الله مى كرد و در عتبات عاليات مكرر مى فرمود:
بشوى اوراق اگر همدرس مائى
كه در عشق در دفتر نگنجد(27)
اى بى دانش دانش اين زبان كليد نيكى و كليد بدى است پس دهانت را مهر كن همچنان كه پول و كاغذ خود را مهر مى زنى . (28)

چرا از فتواى سه گانه خود پشيمان شد
امام ابوالليث گفته است : من سه چيز را فتوا مى دادم و از آن رجوع كردم : فتوا مى دادم كه حلال نيست معلم را كه اجرت تعليم قرآن بگيرد، و فتوا مى دادم كه سزاوار نيست صاحب علمى نزد سلطان برود و فتوا مى دادم كه سزاوار نيست صاحب علم به روستاها برود و وعظ كند تا چيزى جمع كند و يا به او بدهند و از اين سه فتوا رجوع كردم .
صاحب محيط گفته است از آن جهت رجوع كرد كه ترسيد قرآن و علم و حقوق ضايع گردد و الله اعلم .(29)
امام رضا عليه السلام فرموده است : دانشمند در ميان مردم نادان مانند فرد زنده اى است در ميان مردگان . پس در پى كسب دانش بر آئيد زيرا كه آن وسيله ارتباط شما با خداوند متعال است دانش اندوزى بر هر فرد مسلمان واجب است .(30)

توجه و دقت ، و هشدار به جامعه مسلمانان
نويسنده خاطرات زندگانى فقيه سبزوارى نقل كرده است :
در بحرانهاى گذشته ايران روزى در خدمت يكى از اساتيد عاليقدرى كه افتخار شاگردى او را داشتم نشسته بودم كتابى را كه تا آن تاريخ نديده بودم بر روى كتابهاى استاد ديدم و با كسب اجازه دقايقى را به مطالعه آن طى كردم .
آن كتاب از ناحيه و املى محرب دين منتشر شده بود و مسائل مختلفى مورد بحث و گفتگو قرار گرفته بود، فصلى مربوط به روحانيت بود و در آن فصل مفصل اين چنين اظهار عقيده كرده بود كه : استيلا و تسلط ما بر اجتماع و مردم هنگامى ممكن است كه افراد آن اجتماع از قيود دين و ب آزاد باشند و براى آداب و مراسم مذهبى احترامى قائل نباشند، براى آنكه قيد و بند دين را از دست و پاى مردم بر داريم ، بايد آنها را از روحانيت و رهبران دينى جدا سازيم و براى اين هدف و منظور و امكان جدائى و فاصله ملت از روحانيت بايد به عناوين مختلفه تخم بدبينى بپاشيم و از هر راهى كه ممكن باشد اجتماع را از روحانيت جدا سازيم .
اين مطلب را بدان جهت نقل كرديم تا مسلمانان بيدار باشند و بدانند كه دشمنان دين براى اجراى نقشه هاى شوم نيل به آرزوهاى ننگين خود از هر فرصتى استفاده مى كنند و مخصوصا براى فريب دادن مردم ساده لوح و زود باور از حربه هاى ناجوانمردانه استفاده مى كنند. دروغ مى گويند تهمت مى زنند و سم پاشى مى نمايند، حقيقت را وارونه مى كنند و خلاصه هر چه از دستشان برآيد كوتاهى نمى كنند، ما از پشت پرده بى اطلاعيم اما اثرات شوم اين نقشه را در اجتماع مى بينيم .(31)

فايده وجود علما در ايام غيبت امام زمان عليه السلام
طبرسى حديثى را به به اسناد از امام دهم امام هادى عليه السلام در رابطه با نقش علما و فقهاء روايت مى كند كه آن حضرت فرمود: پس از غيبت قائم ما، گروهى از علما مردم را به اعتقاد به امامت او (قائم ) فرا مى خوانند و با استفاده از حجتهاى ربانى از دين او دفاع مى كنند تا مؤ منان ضعيف النفس را با وساوس شيطانى و پيروان ابليس را از فريبكاريهاى ضد علويان (نواصب ) مصون دارند. اگر اين علما نباشند همه از دين خدا منحرف خواهند شد همچنان كه ناخدا، سكان كشتى را در دست دارد، علما قلوب شيعيان را با صلابت در اختيار گرفته و از انحراف آنان جلوگيرى مى كنند آن علماء در پيشگاه خداوند متعال مرتبه اى ممتاز دارند.(32)
امام حسين عليه السلام فرمود:
مجارى الامور و الاحكام على ايدى العلماء بالله الامناء على حلاله و حرامه للّه .(33)
عالمان دين شناس و فقيهان متعهد به خدا اداره و اجراء قوانين و ضوابط جامعه اسلامى را به عهده گرفته اند كه امناى خداوندند بر حلال و حرامش .

تاءثير وجود عالم خوب در تربيت جامعه
امام خمينى رحمة الله عليه مى فرمايد: من در جوانى در ايام تابستان كه گاهى به بعضى از بلاد مى رفتم در بعضى جاها مى ديدم كه همه مردم خوبند از آن جمله محلات را مى ديدم كه همه مردمش متدين و خوبند وقتى متوجه مى شدم مى ديدم يك عالم خوب آنجا است . بنابراين هر جا يك عالم عاقل و متدين باشد مسائل را اصلاح مى كند و در مقابل اگر خداى نخواسته انحرافى در اين قشر پيدا شود اين انحراف به مردم نيز سرايت مى كند.(34)

آگاهى مردم يكى از اهداف قيام امام حسين عليه السلام
يكى از اهداف عاليه حضرت امام حسين عليه السلام از قيام و شهادتش در واقعه عاشورا نجات بندگان خدا و مسلمين از ضلالت و گمراهى و جهالت و نادانى است چنانكه حضرت صادق عليه السلام در زيارت روز اربعين امام حسين عليه السلام بيان فرموده است :
اللهم انى اشهد انه وليك و ابن وليك ... اكرمته بالشهادة و حبوته بالسعادة ... بذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من الجهالة و حيرة الضلالة .
يعنى : خدايا حسين كه ولى تو و فرزند ولى تو بود خون و جان خود را در راه تو داد براى اينكه بندگان تو را از جهل و نادانى و گمراهى و سرگردانى بيرون آورد و نجات دهد براى آنكه معلوم شود منظور و مقصود آن حضرت حاصل شده يا نه بايد در تاريخ اسلام ملاحظه كنيم كه قبل از عاشورا وضع اسلام و مسلمين چگونه بوده و بعد از واقعه عاشورا چگونه شده است ؟(35)

نتيجه مناظره دو عالم بزرگ و با صفاى شيعه و سنى
شيخ سليم بشرى رئيس اسبق جامعه الازهر مصر در پايان مناظره عالمانه و پر از متانت و ادب خود با مرحوم سيد شرف الدين چنين نتيجه گيرى مى كند: گواهى مى دهم كه شما (شيعيان ) در فروع و اصول در همان راهى هستيد كه ائمه از خاندان پيامبر بودند، و شما اين امر را بخوبى روشن و آشكار ساختيد و از روى ابهامات پرده برداشتيد، و در اين باره ترديد مايه سرشكستگى و شك موجب گمراهى است ، و شما حقايق را روشن گردانديد و مرا به نتيجه مطلوب رسانديد بطورى كه نسيم قدسى و عطر آگين آن مرا سرمست ساخت و من قبل از اين ارتباط، در اثر دروغها و تهمتها و سخنان ناروائى كه از متعصبين و ستمكاران شنيده بودم راجع به شما (شيعيان ) در اشتباه بودم و چون خداوند اجتماع ما را فراهم ساخت با راهنمائى شما به علم هدايت و چراغ فروزان دست يافتم و با موفقيت و رستگارى بحث خود را با شما به پايان مى برم ، چقدر بزرگ است اين نعمت الى كه توسط شما به من رسيد و چقدر نيكو است باز تاب آن نزد من الحمدلله رب العالمين .(36)

پيروزى زن مؤ من بر زن كافر
روزى بين يك زن مؤ من و يك زن كافر مشاجره اى بر سر دين پيش آمد، اين موضوع خدمت فاطمه عليها السلام مطرح شد آن حضرت استدلال زن مؤ من را تاييد و تشريع نمود در نتيجه او بر رقيب خود پيروز شد و از اين پيروزى شادمان گرديد.
حضرت زهرا به آن زن مؤ من فرمود: بدان كه شادى فرشتگان به واسطه پيروزى تو بر او بيش از خوشحالى تو است .
اوند به فرشتگان فرمود: به جهت پشتيبانى فاطمه از آن زن هزار هزار درجه در بهشت برين بيش از آنچه براى اين زن تعيين شده برايش منظور داريد و اين را ملاكى قرار دهيد كه هر كس به كمك ياران حق بشتابد و راه پيروزى آنان را هموار سازد هزار هزار مرتبه بيش از پاداش مقرر به او عطا شود.(37)

شيخ احمد قمى و خدمات او در كشور بيگانه
شيخ احمد قمى يكى از علماى ايرانى در سى و نه سال پيش از محله چهار مردان قم به آيوتابا پايتخت سابق سيام (تايلند امروز) سفر نمود.
وى كه ظاهرا براى تجارت به آيوتابا سفر كرده بود چنان مورد وثوق و اعتماد دربار قرار گرفت كه پس از چندى به مقام مشاور پادشاه رسيد و ماءموريت يافت نسبت به كنترل و تنظيم فعاليتهاى تجارى و اقتصادى در بنادر و اصلاح تعرفه ها اقدام نمايد وى سپس به مقام وزارت امور خارجه و وزارت گمرك نايل گرديد.
حمد كه از علوم دينى و فنى زمان خود مطلع بود در كنار اشتغال به كار تجارى و سياسى از تبليغ مذهب شيعه نيز غفلت نورزيد، وى كه موقعيتش در اثر ازدواج با يكى از خاندان شاهى تثبيت يافته بود يك جامعه شيعى را در قلب سرزمين سيام تاءسيس كرد و با انتقال فرهنگ و علوم و تمدن ايرانى در حد توان خويش مسلمانان را از جايگاه والا برخوردار ساخت و در طول خدماتش به وزارت كشور و وزارت دارائى نيز منصوب گرديد كه در تاريخ سيام اين نخستين بار است كه يك بيگانه تا بدان پايه ارتقاى مقام يافته است .
شيخ احمد قمى در سن هشتاد سالگى در آيوتابا وفات يافت و آرامگاه او در شهر باستانى آيتويابا در 70 كيلومترى بانكوك در صحن دانشكده تربيت معلم شهر است كه زيارتگاه شيعيان و مورد احترام مردم اين كشور است . نوادگان وى پس از مرگ او به دو دسته تقسيم شده اند گروه اول كه خود را ايرانى الاصل مى دانند مذهب شيعه را اختيار كرده و گروه دوم كه به خانواده بوناك معروف هستند به مذهب بودا گرويده اند و امروز در رده هاى بالاى دولتى صاحب پست و مقام هستند، رئيس فعلى مجلس نمايندگان تايلند خود را از اين خانواده مى داند.
سفارت جمهورى اسلامى ايران در بانكوك با توجه به موارد فوق الذكر و فراهم بودن زمينه هاى فرهنگى دو جانبه و به منظور شناخت نقش شيخ احمد قمى در تاريخ تايلند و تبليغ روابط تاريخى ، فرهنگى و سياسى دو كشور سمينارى تحت عنوان (احمد قمى و تاريخ سيام ) در سالگرد وفات وى در تاريخ 25 ارديبهشت ماه سال هفتاد و سه در شهر آيوتابا برگزار كرد اين سمينار با حضور حجت الاسلام و المسلمين آقاى معزى نماينده مقام معظم رهبرى ، رئيس مجلس نمايندگان تايلند و استاندار آيوتابا و اساتيد برجسته دانشگاهها و صاحب نظران و انديشمندان تايلندى و چند نفر ايرانى و تايلندى برگزار گرديد.(38)