داستانهاى كودكى بزرگان تاريخ
جلد ۴
احمد صادقى اردستانى
- ۳ -
زورف ارنست
رنان، در 27 فوريه سال 1823 ميلادى، در يكى از شهرهاى فرانسه، به نام
((تره گيه)) چشم به دنيا گشود. اما چون
وى هفت ماهه به دنيا آمده بود، چنان ضعيف و ناتوان بود كه كسى اميدى به زنده ماندن
او نداشت. پدر رنان ناخداى ورشكستهاى بود، كه وقتى به سال 1828 ميلادى از
دنيا رفت ((هانرى بت))
دختر هفده ساله و رنان پنج ساله را از خود به جاى گذاشت، و آنان با تحمل درد يتيمى،
از لحاظ تامين مخارج زندگى با سختى به سر مىبردند. اما
((هانرى يت)) كمر همت بست، نخست از راه
آموزگارى و بعد از راه معلمى در يك خانواده هلندى، حقوقى را بدست مىآورد و زندگى
خود و برادر كوچك و مادر داغدار را تامين مىكرد. رنان كوچك، به دبستان كليساى
((تره گيه)) رفت، تحصيلات ابتدائى را به
پايان رسانيد، و از خود چنان هوش و استعداد سرشارى نشان داد، كه توانست در 15 سالگى
براى فراگرفتن علوم دينى وارد مدرسه مذهبى ((نيكلا
دو شاردونه)) پاريس گردد. وى دوره
چهارساله اين مدرسه را به خوبى پشت سرگذاشت، و براى ادامه تحصيلات عالى به دانشكده
((سن سولپيس)) وارد شد. در اين دانشكده
مىبايست نخست در سال اول فلسفه آموخت، اما اين كار در مركز اصلى آن صورت نمىگرفت،
بلكه كلاسهاى فلسفه در خانه زيباى ((مارگريت
دووالو)) همسر اول
((هانرى چهارم)) متعلق به قرن هفدهم در
نقطه ييلاقى حومه پاريس تشكيل مىشد. در محوطه اين دانشكده باغ زيبا و با
صفائى قرار داشت، كه رنان بيشتر اوقات خود را در آنجا مىگذرانيد، در يكى از
خيابانها روى نيمكت سنگى مىنشست و بدون اين كه خسته شود، به مطالعه مىپرداخت و به
اميد آيندهاى درخشان، به فكر و انديشه فرو رفت. رنان دوره سه ساله اين
دانشكده را هم به خوبى گذرانيد، و با پشتكار زياد به مبانى علوم الهى و قواعد
زبانها عبرانى و سريانى و عربى مسلط شد، اما به خاطر مقررات سخت اخلاقى، وى در 16
اكتبر 1845، آن دانشكده را ترك گفت و به شغل دبيرى پرداخت. ولى در آن روزها
((رنان)) دوستى پيدا كرد، كه در اثر
معاشرت و گفتگو با او، تحول فكرى جديدى در زندگيش پديدار گشت. نام اين دوست كه چهار
سال از ((رنان كوچكتر))
بود، ((مارسلن برتلو))
بود، كه دانشجوى علوم بود، و طولى نكشيد كه يكى از ستارگان درخشان
((علم شيمى)) در عصر خود محسوب گشت.
اين دو دوست، خوب همديگر را درك كردند، ((برتلو))
در هوش و اخلاق با ((رنان))
برابرى مىكرد، اما در علم و معرفت ((برتلو))
بود، كه دانشجوى علوم بود، و طولى نكشيد كه يكى از ستارگان درخشان
((علم شيمى)) در عصر خود محسوب گشت.
اين دو دوست، خوب همديگر را درك كردند، ((برتلو))
در هوش و اخلاق با ((رنان))
برابرى مىكرد، اما در علم و معرفت ((برتلو))
برترى داشت و مكمل رنان محسوب مىگرديد، بدين جهت ((رنان))
در عين حالى كه به سال 1752 دكتراى خود را در ادبيات گرفت، چنان تحت تاثير افكار
((برتلو)) واقع شد، كه تحت عنوان
((آينده علم)) كتابى به قلم
((رنان)) در سال 1859 منتشر شد.
اين كتاب يك تحقيق اجتماعى، يك مقدمه براى مطالعات علمى و يك كوششى بود براى ايجاد
فلسفهاى بر اساس حقايق تجربى، براى دست يافتن به ارزشهاى علمى در حل مسائل
اجتماعى، چنانكه دوستى ((برتلو))
تا آخر عمر با ((رنان))
هم چنان صميمى و بر پيمان مقدس بدون هيچگونه خصومت و ناراحتى باقى ماند. رنان
در سالهاى 1849 و 1850 سفرى به ((ايتاليا))
كرد، در اين سفرذوق به هنر و زيبائى در او پديدار گشت، و چنان افكار او را پخته و
سنجيده كرد، كه توانست اولين كتاب خود را دو سال بعد از اين مسافرت، به نام
((آو- روس)) به چاپ برساند و پيشرفت
خوبى در كار خود بدست آورد. در سال 1854 رنان با
((كرنلى)) دختر خواهر))
((آرى شفر)) نقاش هلندى ازدواج كرد، و
آن گاه هم كه خواهر او ((هانرى بت))
از لهستان بازگشت، با آنان و با مادر پير خود، كه بعد به فرزندان خود پيوست، در عين
داشتن مشكلات عادى، زندگى خوبى را ادامه مىدادند. رنان، در مجله
((دو جهان)) و
((روزنامه كوشش)) مقاله مىنوشت، و نيز
در دايره كتابهاى خطى ((كتابخانه ملى))
كار مىكرد، و به سختى مىتوانست مخارج سنگين عائله خود را تامين نمايد، تا اين كه
به سال 1857 ((كلورد برناد فرانس))
استاد كرسى فرهنگستان علوم فرانسه درگذشت، و رنان به دليل نوشتن كتاب
((تاريخ عمومى زبانهاى سامى)) و عضويت
در ((انستيتو))
تنها كسى بود، كه با شايستگى اشتغال آن كرسى را عهده دار شد. اما عقائد مذهبى
((رنان)) مانع اين انتصاب شد و دولت هم
به خاطر جبران ظلمى كه بر اين استاد وارد گرديد، او را به يك مسافرت علمى به
((فينيقيه)) قديم فرستاد، ولى اين
مسافرت براى رنان فرصت مناسبى به دست آورد، زيرا اين سفر روح هنر ورى او را تقويت
كرد، او اطلاعات باستانى و عكسها و مطالبى به دست آورد، كه توانست جلد اول كتاب
((مبادى مسيحيت)) را بنويسد. البته
خواهر رنان ((هانرى يت))
هم به عنوان منشى همراه او بود، و آن گاه كه به ((فلسطين))
سفر كردند، هر دو در اثر هواى گرم و مرطوب ((شام))
بيمار شدند و قبل از آن كه به نواحى كوهستانى ((خضير))
بروند رنان خواهر فداكار و مهربان خود را در سپتامبر سال 1861 از دست داد و جسد او
را زير نخلهاى آن منطقه به خاك سپرد اما وى اين حوادث را تحمل كرد و حتى طرح ريزى
كتاب زندگى مسيح را انجام داد، و آن را به سال 1763 منتشر ساخت، كه مورد استقبال بى
نظير واقع شد. با انتشار اين كتاب، شهرت نويسندگى
((رنان)) افزون گشت، وضع زندگى او
مقدارى بهتر شد، و آن گاه وى خاطرات زندگى خود را تحت عنوان
((يادگارىهاى كودكى و جوانى)) كه يكى
از پر جاذبهترين شرح زندگىها است، به دست چاپ سپرد. اين كتاب آن چنان مورد
استقبال مرد فرانسه قرار گرفت، كه نظير آن را جز در كتاب
((خاطرات پس از مرگ)) نمىتوان سراغ
داشت، اما افسوس كه ((هانرى بت))
خواهر مهربان و رنج كشيده او ديگر زنده نبود، كه روزگار شهرت مقام و عظمت علمى
همراه با رفاه نسبى زندگى برادر را مشاهده كند، رنان هم در اكتبر سال 1892 در
((پاريس)) چشم از جهان فروبست. اما
آنچه ارنست رنان را به عنوان يك فيلسوف بزرگ مذهبى مطرح كرده اين است كه، وى ضمن
اعتقاد محكم به حقيقت علم، روح مذهب و تورات و انجيل را پيراسته از
((تثليث و الوهيت مسيح)) و امور بى اساس
ديگر دانسته، به مبانى استوار دين عقيده داشته، و قسمت عمده تحقيقات او درباره دين
يهود و مسيحيت است و مىگويد: از ذات باريتعالى، جز اين كه وجود او را تصديق كنيم،
نبايد سخن گفت.
هم چنين رنان مىگويد: ممكن است روزى هر چه را دوست مىدارم، نابود و از هم پاشيده
شود، و هر چه را كه نزد من لذتبخشتر و بهترين نعمتهاى حيات است از ميان برود، و
نيز ممكن است آزادى بكار بردن عقل و دانش و هنر بيهوده گردد، ولى محال است، كه
علاقه به دين متلاشى يا محو شود، بلكه همواره و هميشه باقى خواهد ماند، و در كشور
وجود من شاهدى صادق و گواهى ناطق بر بطلان ماديت خواهد بود. يعنى بر بطلان مسلكى كه
مىخواهد اين موهبت الهى، يعنى فكر عالى انسانى را در تنگناى پست زندگى خاكى محدود
و مقيد سازد.
رنان باز مىگويد: آثار و كتابهاى علمى و فنى علماى اسلام، بوسيله جنگهاى
((صليبى)) به اروپا رفت، و پيش از
جنگهاى صليبى نيز بين عرب و اروپا از راه ((اندلس))
ارتباط پيدا شد، و همه اين عوامل اروپاى فقير و درمانده را به گنجهاى فناناپذير
علمى، كه نتيجه استعداد مسلمانان بود، راهنمائى كرد، و انتشار علم و نهضت علمى در
سراسر اروپا، اين قاره را به تمدن كنونى رسانيد.
كتابهاى ديگر ((رنان))
هم عبارت است از: تاريخ اديان، تاريخ ملت بنى اسرائيل، و ترجمه سه كتاب از
((تورات)). ابوالقاسم روز دوم اسفند ماه سال
1299 هجرى شمسى، در يك خانواده يزدى كه ساكن كرمان بودند، ديده به جهان گشود. پدرش
شغل آزاد داشت و مادرش خانه دار بود. خانواده ابوالقاسم، از يك فرهنگ مذهبى خوبى
برخوردار بودند و زندگى بسيار سادهاى داشتند. ابوالقاسم از پنج سالگى تحصيلات
خود را آغاز كرد و در يكى از مكتب خانههاى تهران، قرآن كريم و گلستان سعدى را فرا
گرفت. در سن هفت سالگى به دبستان رفت. در آن زمان هر دانش آموزى كه با دست چپ، چيزى
مىنوشت، تنبيه مىشد و او را كتك مىزدند، اما ابوالقاسم كه چپ دست بود، به خاطر
هوش سرشارى كه داشت و به سوالات معلمين خوب پاسخ مىداد، تنبيه نمىشد. وى در
دبستان، قرآن، عربى، حساب، هندسه، فارسى، علم الاشياء، ديكته، خط و شرعيات
((تعليمات دينى)) را آموخت و در سيزده
سالگى دوره ابتدائى را به پايان رسانيد. سپس به دبيرستان رفت و در دبيرستان ادبيات،
تاريخ، فيزيك، زبان فرانسه و شيمى فرا گرفت. او در كنار تحصيلات خود، شعر هم
مىسرود و مقالاتى نيز مىنوشت. در سال 1316 پس از گرفتن مدرك سيكل اول
دبيرستان، وارد دانشسراى مقدماتى كرمان گرديد و پس از دو سال، دوره دانشسرا را سپرى
كرد و چون شاگرد ممتاز بود در سال 1318 وارد دانشسراى عالى تهران گرديد. وى با توجه
به استعداد خويش توانست، در سال 1322 ليسانس فيزيك و شيمى را دريافت نمايد. وى
پس از اخذ ليسانس به شهر يزد رفت و به تدريس پرداخت و همزمان با دختر عمويش ازدواج
كرد. او در سال 1335 به تهران رفت و در دبيرستان 15 بهمن به تدريس پرداخت. دو سال
بعد براى تربيت نيروى انسانى مركز اتمى، از طرف دانشگاه تهران، به پاريس اعزام
گرديد و پس از سه سال يعنى در سال 1342 با اخذ درجه دكتراى علوم فيزيك، به ايران
بازگشت و در مركز اتمى دانشگاه تهران، به عنوان عضو پژوهشى مشغول خدمت شد و تا سال
1364 كه بازنشسته گرديد، در همين مركز اشتغال داشت. او مىگويد: قرار بود من
شش ماه در فرانسه بمانم، ولى به سبب تحقيقات طولانى كه در آنجا كردم، آنها خيلى
خوشحال شدند و بدين جهت تا مدت سه سال براى گرفتن دكتراى علوم فيزيك در آنجا بودم،
در پايان اين دوره تحصيلى مركز اتمى فرانسه نمىخواست من به ايران برگردم، بدين
خاطر پيشنهاد حقوق زيادى به من كردند تا در آنجا بمانم، اما من گفتم: ايرانى هستم و
بايستى به كشور خود برگردم، زيرا من مديون و بدهكار كشور خود هستم. دكتر
ابوالقاسم قلمسياه، پس از بازنشستگى، به عنوان مشاور آموزشى مركز اتمى، با دانشگاه
همكارى داشت. او در زمينه پژوهشى، با دانشجويان دوره فوق ليسانس كار مىكرد و براى
يافتن مجهولاتى كه كشور ايران با آنها روبرو بود تلاش مىنمود و دانشجويان را يارى
مىكرد، براى تعيين ميزان راديواكتيويته در هوا، آب باران، مواد غذائى، برگ گياهان،
چاى، حبوبات، گندم، برنج و آبهاى معدنى همراه با دانشجويانش، فعاليتهاى گستردهاى
به عمل آورد. دكتر قلمسياه در تدوين و تاليف كتابهاى علمى و تحقيقات نيز تلاش
زيادى داشت و در اين زمينه با وزارت آموزش و پرورش، دانشگاه تهران و سازمان انرژى
اتمى همكارى كرد. او معلمى را به قدرى دوست داشت، كه مىگفت:
((اگر باز هم نوجوان شوم، مجددا شغل معلمى را انتخاب خواهم كرد.))
اين استاد بزرگ، يك سفارش به جوانان دارد و آن اين است كه:
((موفقيت در سايه سعى و تلاش و كوشش بدست مىآيد. جوانان ببينند، چرا آلمان
و ژاپن در جهان امروز، كه بر پايه تكنولوژى استوار است، اين همه موفق بودهاند؟ من
در ژاپن بودهام، در آنجا، سرتاسر زندگى مردم تلاش و كوشش است، تا كارشان تمام نشود
به منزل نمىروند. جوانان ما هم بايد همواره در راه صحيح و منطقى كوشش كنند و
هدفشان اين باشد، كه به مردم خدمت نمايند و سطح علمى جامعه را بالا ببرند. من در
طول زندگى، خود را وقف خدمت به اجتماع كردهام و در نظر من، زندگى يى كه بر اين
پايه باشد، شيرين است)). دكتر قلمسياه كه
هم اكنون 75 سال دارد، درباره رفتار روزگار كودكى و برنامه منظم تحصيل و تحقيق و
كار پر تلاش خود مىگويد: ((از بچگى سحر
خيز بودم و به سحر خيزى عادت داشتم، معمولا ساعت 5 / 10 شب مىخوابيديم و ساعت 5 /
2 بعد از نيمه شب از خواب بيدار مىشدم، ابتدا نماز شب مىخواندم و بعد مشغول كار
مىشدم و هنوز هم اين برنامه ادامه دارد. به طور كلى در شبانه روز بيشت از 4
ساعت نمىخوابم و بقيه اوقات را صرف مطالعه و تحقيق و تاليف مىكنم. هر معلم و
دبيرى كه درس را خودش خوب فهميده و علاقمند باشد و بتواند خوب درس را به
دانشآموزان منتقل نمايد، دانشآموزان از او استقبال مىكنند. جوانان بايد
عادت كنند، به كارهاى خود نظم بدهند، در هرج و مرج كارها هيچ وقت سامان نمىيابد،
نا آگاهى، بى نظمى، كاهل كوشى و زيادهطلبى، عوامل موثر ركود يك جامعه هستند و
جوانان بايد كوشش كنند، تا با اين نكات منفى مقابله نمايند.))
تعدادى از آثار و كتابهاى علمى استاد عبارتند از: 1- زندگينامه علمى دانشوران.
2- مكانيك بركلى 3- فرهنگ علم. 4- مبانى راكتورهاى هستهاى. 5-
فرهنگ انديشه نو 6- فيزيك سال اول مركز تربيت معلم. 7- مكانيك سال چهارم
رياضى فيزيك. 8- فيزيك دورههاى نظرى 6 جلد. 9- اندازهگيرى راديو
اكتيويته طبيعى هواى تهران. 10- حافظت راديولوژيكى محيط زيست. 11- مقالات
متعدد درسى براى دورههاى كارشناسى و كارشناسى ارشد.
|