داستانهاى كودكى بزرگان تاريخ
جلد ۴
احمد صادقى اردستانى
- ۲ -
محمد
فرزند احمد معروف به ((ابوريحان بيرونى))
سوم ذيحجه سال 362 هجرى در ((بيرون))
از نواحى خوارزم- قسمتهاى بين درياى جيحون و درياى خزر- كه جزو ايران آن روز محسوب
مىشد، چشم بدنيا گشود. محمد بسيار خردسال بود، كه تحصيل علم را آغاز كرد و
((ابو منصور)) منجم و رياضيدان بزرگ
خوارزمى به سرپرستى و تربيت او پرداخت. هوش و استعداد اين كودك آن چنان جوشان و
فعال بود، كه در سن هفده سالگى با ابتكار خود از يك حلقه درجه دار كه بيش از نيم
درجه را نشان نمىداد، استفاده كرد و ارتفاع نصف النهارى خورشيد را در شهر خود
اندازه گرفت. چهار سال بعد تصميم داشت رصدهاى ديگرى انجام دهد، براى اين كار
دايرهاى به قطر هفت متر و نيم با وسائل ديگر فراهم كرد، اما فقط فرصت يافت در
دهكدهاى در جنوب شهر و مغرب ((آمودريا))
انقلاب صيفى سال 385 را رصد كند، كه در آن سرزمين جنگ داخلى درگرفت و ابوريحان مدتى
آن محل را ترك گفت و آواره و بى سرو سامان گرديد! ابوريحان گفته است: پس
از آن مدت چند سال نتوانستم در يك جا بمانم، تا اين كه روزگار برايم آرامش خاطر
فراهم كرد و توانستم به كارهاى خود بپردازم... مدت آوارگى ابوريحان را كه با
فقر و تنگدستى سخت دست به گريبان بوده، حدود 2 سال مىتوان دانست، كه در اين مدت به
قول برخى از مورخين او در ((رى))
و گيلان به سر مىبرده است، اما در سال 387 باز به وطن خود باز مىگردد و به
مطالعات و خدمات نجومى خود مىپردازد. اما آنطور كه از شواهد تاريخى بدست
مىآيد، آشفتگيهاى جنگ و اجتماعى سبب مىشود، كه ابوريحان وطن خويش را ترك كند و با
يك مسافرت چهل ساله در هند و مناطق مختلف آن زندگى كند. در همين روزگار است كه
كار مطالعه و تحقيق ابوريحان، او را به عنوان دانشمندى بزرگ مطرح مىگرداند، كه در
علم نجوم، رياضيات، تاريخ، جغرافيا، تفسير، لغتشناسى، طب و ادبيات معلومات زيادى
كسب مىكند و آثار عميق فراوانى از خود به جاى مىگذارد. وضع آوارگى و گرسنگى
اين دانشمند بزرگ داستانهاى زيادى دارد، او براى بدست آوردن نسخه يك كتاب تاريخى كه
مورد احتياجش بود، مدت چهل سال جستجو مىكرد، مطالعه و كار و تلاش او آنقدر زياد
بود، كه در سن پنجاه سالگى به بيماريهاى سختى دچار شد، چشم و گوش او بسيار ضعيف شده
بود و با دستيارى يك نفر ديگر كارهاى خود را انجام مىداد، اما هرگز از مطالعه و
نوشتن و تحقيق جدا نمىشد. در حالى كه از بيماريهاى سخت رنج مىبرد، شبى در
خواب ديد كه در جستجوى هلال ماه نو است، وقتى هلال پنهان شد هاتفى به او گفت: صد و
هفتاد بار ديگر اين كار را خواهد كرد. اين خواب مايه اميد و دلگرمى او شد و
ابوريحان در طول عمر آنقدر تلاش و مطالعه كرد، كه زبانهاى عربى و فارسى و هندى را
به خوبى فرا گرفت و توانست از خود 146 اثر و كتاب با حدود سيزده هزار برگ يا صفحه
به جاى بگذارد، كه آثار او به زبانهاى مختلف زنده جهان ترجمه شده است.
معروفترين آثار علمى ابوريحان بيرونى، كه برخى از آنها به زبان فارسى هم ترجمه شده،
عبارت است از: 1- آثار الباقية من القرون الخالية. 2-
كتاب فى استيعاب الوجوه الممكنة فى صنعة الاسطرلاب . 3- حكاية
آلالة، المسماة بالسدس الفخرى. 4- تحديد نهايات الاماكن
لتصحيح مسافات المساكن . 5- مقالة فى النسب التى
بين الفزات و الجواهر فى الحجم . 6- افراد المقال فى امر الظلال.
7- استخراج الاوتار فى الدائرة. 8- التفهيم لاوائل صناعة التنجيم. 9-
تحقيق ما للنهد... 10- قرة الزيجات. 11 قانون المسعودى. 12- تمهيد
المستقر لتحقيق الممر. 13- الجماهر فى معرفة الجواهر. 14- كتاب الصيد نه
فى الطب. ابوريحان بيرونى دانسمند محققى بود، كه حقيقت را فقط در نوشتهها و
گفتهها نمىجست، بلكه علاقه شديدى به تحقيق مستقيم روى پديدههاى طبيعى داشت و اين
كار را گاهى در سخترين شرائط انجام مىداد. اعتقاد اسلامى او آن چنان محكم بود كه
براى نوشتن كتاب ((لوازم الحركتين))
كه تحقيقى بهتر از آن نمىتوان سراغ داشت، بيشتر مطالب آن را از آيات قرآن كريم
گرفته است. در عين حالى كه بيشتر زندگى ابوريحان در آوارگى و مسافرتهاى همراه
با فقر و گرسنگى و رنج و سختى سپرى مىشد، او دانشمندى خوش اخلاق و خوش برخورد بود،
زبان نرم و لحن جذابى داشت و زندگى خود را با پاكى و پاكدامنى و عفت سپرى نمود. روح
قناعت و مناعت طبع او آن چنان بلند و زيبا بود، كه وقتى كتاب
((قانون مسعودى)) را تصنيف كرد سلطان
براى او جايزه و مال فراوانى فرستاد، ابوريحان آن را نپذيرفت و گفت: آن را به
خزانه برگردانيد، من از مال و ثروت بى نيازم چون عمرى را با قناعت گذراندهام و ترك
اين عادت براى من هرگز سزاوار نيست. مهمترين ويژگى اين دانشمند بزرگ اين است،
كه هيچگاه دست و چشم و فكر او از كار و تلاش باز نمىماند، قلم و كاغذ از او جدا
نمىشد، پيوسته در حال انديشيدن و مطالعه و تحصيل عمل بود، تمام روزهاى سال را به
كار و تحقيق اشتغال داشت و فقط دو روز ((نوروز))
و مهرگان را براى تهيه وسائل زندگى و استراحت تعطيل مىكرد.
در مورد مسائل علمى بسيار دور انديش و گشاده فكر بود، و به همين دليل گاهى مورد خشم
و بى مهرى عالمان ديگر قرار مىگرفت، چنانكه وقتى وسيلهاى ساخت كه ساعات نماز را
تعيين مىكرد و آن را به عالمى نشان داد، آن عالم استفاده از اين وسيله را تقليد از
كفار دانست و او را مورد انتقاد شديد قرار داد. روحيه كار و كوشش و عشق به
مطالعه و دانا شدن اين دانشمند كم نظير تا آنجا بود، كه فقيه بزرگ ابوالحسن بن عيسى
مىگويد: وقتى ابوريحان در بستر بيمارى افتاده بود براى احوالپرسى به عيادتش رفتم،
او در حالت سخت جانكندن قرار داشت و با سختى نفسهاى آخر را مىكشيد، چون حضور مرا
احساس نمود، چشم باز كرد، و گفت: راستى جواب آن مسئله فقهى درباره ارث كه يك روز
مطرح كردى چه شد؟ گفتم: اكنون حال تو مناسب نيست و چنين صحبتهائى جائى ندارد.
ابوريحان گفت: اى مرد! كدام يك از اين دو كار بهتر است؟ اين مسئله را بدانم و
بميرم، يا نادانسته و با جهل از دنيا بروم؟! آن گاه من آن مسئله فقهى را توضيح
دادم و مطلب براى او روشن شد، و چون او حال خوبى نداشت خانه را ترك گفتم، اما هنوز
چند قدم از خانه دور نشده بودم، كه از خانه صداى گريه و ناله بلند شد و متوجه شدم
ابوريحان جان به جان آفرين تسليم كرده است.
ابوريحان بيرونى دانشمند بزرگ و رياضيدان كم نظير مسلمان قرن چهارم و پنجم هجرى، در
آخر عمر طولانى و پر بركت خود، كه بيش از هشتاد سال بوده، پى از يك زندگى سراسر
افتخار و شرافت، با به جاى گذاشتن كتابهاى علمى كم نظير، در
((غزنه)) بعد از سال 442 هجرى، زندگى را
بدرود گفته است. اين را
هم بايد بدانيم، كه سخن گفتن از مقام بلند ((ابوريحان
بيرونى)) و آثار عميق علمى او، آگاهىهاى
فراوان و فرصت زيادى را مىطلبد، كه بايد به آثار وى و منابع لازم در اين باره
مراجعه نمود، چنانكه علامه ((على اكبر دهخدا))
24 صفحه بزرگ از جلد دوم ((لغت نامه))
خويش را به شرح زندگى ((ابوريحان))
و بررسى آثار علمى او اختصاص داده، و برخى از دانشمندان ايرانى و غير ايرانى هم
كتاب مفصل و جداگانهاى درباره شخصيت اين دانشمند نابغه مسلمان، به رشته تحرير در
آوردهاند.
در سال 1281 هجرى قمرى ((مطابق با سال 1242
هجرى شمسى))، در روستاى
((بيژن گرد)) نيشابورت در خانه كشاورزى
به نام ملا حسين، كودكى به دنيا آمد، كه او را عبد الجواد نام نهادند. او
چهارساله بود كه به بيمارى آبله مبتلا گرديد، چشم راستش كور شد و چشم چپش، پس از
مداوا و معالجات زيادى، تا اندازهاى بينائى اش را باز يافت، به قدرى كه مىتوانست
جلوى پاى خود را ببيند. زمانى كه همسالان عبد الجواد به مكتب مىرفتند، پدرش
حاضر نشد او را به مكتب بفرستد، زيرا مىترسيد در رفت و آمدها چشمش آسيب ببيند و آن
مقدار كم بينائى را هم از دست بدهد. عبد الجواد حافظهاى بسيار قوى داشت. در يكى از
شبهاى ماه مبارك رمضان، پدرش دعاى سحر مىخواند عبد الجواد به دقت آن را گوش كرد و
كاملا حفظ نمود. به طورى كه شب بعد كه پدر موقع قرائت دعا، اشتباهى نمود، عبد
الجواد از جا جست و اشتباه پدرش را به او گفت. ملا حسين از اين موضوع خيلى خوشحال
شد و راضى گرديد پسرش را به مكتب بفرستد. عبد الجواد به مكتب رفت و در اندك
زمانى توانست خواند ونوشتن پارسى و مقدمات تازى را فرا گيرد سپس براى ادامه تحصيل
به شهر نيشابور رفت و همزمان با ادامه تحصيل، اشعار ديوان قا آنى را حفظ كرد و طولى
نكشيد كه خودش شروع به سرودن قصيده هائى به سبك قا آنى نمود. علاوه بر اين وى مهارت
خاصى در خواندن شعر داشت و هر شعرى را متناسب با حال و هواى آن شعر قرائت مىكرد.
عبد الجواد در سن شانزده سالگى به مشهد مقدس رفت و در مدرسه علميه
((خيرات خان)) و مدتى بعد در مدرسه
علميه ((فاضل خان))
و مدرسه ((نواب))
صرف و نحو علوم متداول را به خوبى فراگرفت و سپس به آموختن دروس سطح عالى پرداخت و
همزمان با آن تدريس دروس سطح پايينتر را نيز براى طلاب آغاز كرد. با اينكه وى
از نعمت بينائى، بهره كمى داشت، در عين حال با همت عالى و روح اميدوارى و تلاش
مستمر خود، علوم عربى، فقه و اصول را به خوبى فرا گرفت و به نيشابور مراجعت نمود.
در اين زمان پدرش در بستر بيمارى بود و بالاخره بدرود حيات گفت. بعد از فوت
پدر، عبد الجواد مجددا به مشهد مقدس رفت و در مدرسه ((نواب))
سكونت اختيار كرد و تا آخر عمر هم در همانجا بود و بار ديگر مطالعه و تدريس را از
سر گرفت. با اينكه مطالعه برايش خيلى دشوار بود و چشم چپ او هم گل پيدا كرده
بود و مجبور بود هنگام مطالعه، كتاب را خيلى نزديك چشم نگاه داشته و به سختى كلمات
را تشخيص مىداد، در عين حال به دليل مطالعات فراوان، كلاسهاى درس او روز به روز
رونق بيشترى مىيافت! اطلاعات تاريخى و ادبى او بسيار زياد بود و محفوظاتش از
شعر و نثر زبانهاى عربى و فارسى به قدرى فراوان بود، كه كمتر دانشمندى به آن پايه
رسيده بود و همه آشنايان را به تعجب انداخته بود. او شبانه روز كار مىكرد، يا
مطالعه مىنمود و يا به تدريس مىپرداخت. در رشتههاى مختلف علوم اعم از عربى،
فارسى، حكمت، طبيعى، آراء مذاهب مختلف، هيات، نجوم، حساب، جبر، مقابله، هندسه، طب،
فقه، اصول، حديث و رجال، بد طولانى داشت و مقامى ارجمند نزد صاحبان علوم پيدا كرده
بود. براى مثال بالغ بر دوازده هزار بيت از اشعار اعراب زمان جاهليت را در ذهن خود
حاضر و آماده داشت! عبد الجواد كه بر اثر اشعار فراوانش به
((اديب نيشابورى)) معروف گرديده بود،
بنابر دلائلى، هرگز ازدواج نكرد و در حجره كوچكى، در مدرسه نواب زندگى سادهاى
داشت. با اينكه وى بسيار كم بضاعت و فقير بود، اما به قدرى بلند طبع و قانع بود، كه
هيچكس جرات نمىكرد و به خود اجازه نمىداد، تا او را كمك مالى نمايد. او حتى
در روزهاى تعطيل مانند ولادت و وفات ائمه اطهار ((س))
هم كارش را ادامه مىداد و كلاسهايش هم چنان برقرار بود و مىگفت:
((احترام پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان معصوم عليه السلام به خاطر
علم و آگاهى آنان مىباشد، پس در اين صورت تعطيل علم چه معنايى دارد؟! اگر براى
ولادتها و وفاتها بخواهيم كلاس درس را تعطيل كنيم، يكصد و بيست و چهار هزار پيامبر
داريم و در اين صورت در هر روز چندين پيامبر يا وصى پيامبر از دنيا رفته است، پس
ديگر نبايد درس بخوانيم)). اديب نيشابورى
از جمله اديبانى است كه حق بزرگى به گردن ادبيات و فرهنگ امروزه ايران دارد.
شاگردانى كه توسط او تربيت گرديدهاند، هر كدام، نام آورانى در صحنه ادبيات فارسى
مىباشند. از جمله شاگردانى معروف اديب نيشابورى: بديع الزمان فروزانفر، محمد
پروين گنابادى، محمد تقى اديب نيشابورى، محمد على بامداد، ملك الشعراى بهار، سيد
جلال الدين تهرانى، محمد تقى مدرس رضوى و... مىتوان نام برد. اين اديب
فرزانه، به خاطر نارسائى بينائى خود نتوانست آثار مكتوب زيادى را از خود بجاى
گذارد، اما با وجود همان يك چشم ناتوان، كتابهاى زير را به رشته تحرير در آورده
است: 1- رسالهاى در جمع بين عروض فارسى و عربى. 2- قسمتى از
((شرح معلقات سبع)). 3- چند جزوه
در ((تلخيص شرح خطيب تبريزى))
بر حماسه ادبى ((ابى تمام))
. 4- ديوان اشعار. از آثار اديب نيشابورى متاسفانه چيزى به چاپ نرسيده
است، فقط از مجموع حدود پنجهزار بيت شعر او، تعدادى را
((عبرت نائينى)) در دو كتاب:
((مدينة الادب)) و
((نامه فرهنگيان)) با خط خود آورده است.
اديب نيشابورى، اين دانشمند فرزانه و مربى بزرگ و خدمتگزار، پس از شصت و سه سال عمر
با بركت، صبح روز جمعه پانزدهم ذيقعده سال 1344 هجرى قمرى، مطابق با ششم خرداد ماه
سال 1305 شمسى زندگى را بدرود گفت، جسد او را نزديك در نقره
((دار الحفاظ)) آستان مقدس حضرت امام
رضا عليه السلام به خاك سپردند.
|