داستانهاى كودكى بزرگان تاريخ
جلد ۲
احمد صادقى اردستانى
- ۵ -
جرج جرداق حدود
سال 1926 ميلادى در جديده مرجعيون واقع در جنوب لبنان در يك خانواده مسيحى چشم به
جهان گشود. پدر و مادرش منتسب به يك قبيله يمنى باديه نشين بودند و نسبت به مسائل
فرهنگى، علمى و ادبى و آموزش اهتمام خاصى داشتند. آنان به حضرت على (ع) بسيار ارادت
مىورزيدند و بر سر درب خانه خود، سنگى را نصب كرده بودند، كه روى آن جمله لا فتى
الا على، لا سيف الا ذوالفقار حك شده بود. برادر بزرگش به نام فواد جرداق شاعر و
زبان شناس بزرگ لبنان بود، كه تاليفات زيادى دارد. جرج جرداق دوره ابتدايى را
در شهر خود به پايان رسانيد، سپس به بيروت كه يكى از مراكز مهم آموزش عربى محسوب
مىشد، عزيمت نمود. او با نبوغ ذاتى، علاقه و شوق به كسب علم و تلاش شبانه روزى،
پيشرفت فوقالعادهاى در تحصيل داشت. از دوازده سالگى با تشويق برادر بزرگش به
مطالعه نهج البلاغه پرداخت و بخشهاى زيادى از اين كتاب را حفظ كرد. جرج جرداق در
سنين كودكى همواره با قرآن و نهج البلاغه مانوس بود و مدام آنها را مطالعه مىكرد.
بيش از سيزده سال نداشت، كه اولين اثر خود را به صورت نمايشنامهاى منظوم، در رابطه
با آداب دوستى نوشت. در سن هفده سالگى كه در دبيرستان تحصيل مىكرد، كتابى تحت
عنوان عن الموسيقى و كتاب ديگرى به نام الفيلسوف نوشت و منتشر ساخت. اين كتابها
مورد استقبال بسيارى از نويسندگان برجسته عرب، مثل دكتر طه حسين قرار گرفت و به
عنوان كتاب درسى براى دانشجويان دورههاى عالى كشور مصر تعيين شد. جرج جرداق
بعد از پايان تحصيلات، تدريس ادبيات و فلسفه اسلامى را در دانشگاه بيروت بر عهده
گرفت و ضمن تدريس به عنوان نويسنده با مطبوعات عربى و هم چنين با راديو تلويزيون
لبنان همكارى داشت. علاوه بر اين شعر مىسرود و اشعارش از حيث زيبايى، وزن و موسيقى
ممتاز بود، به طورى كه بسيارى از خوانندگان مشهور عرب، اشعار جرج جرداق را براى
آوازهاى معروف و ماندگار خود بر مىگزيدند. جرج جرداق در نويسندگى روش تازهاى
انتخاب كرد، كه از لحاظ ظرافت، تصويرگرى، عمق و تاثيرگذارى، شيوهاى جديد و تازه
بود و به همين دليل است كه بسيارى از آثار اين نويسنده توانا، به زبانهاى ديگر
ترجمه و منتشر شده است. اين استاد آزاده علاوه بر مقالات علمى و برنامههاى
راديويى و تلويزيونى، بيش از سى كتاب ارزشمند تاليف كرده است. كتابهاى جرج جرداق
متنوع و در زمينههاى قصه، تاريخ، هنرهاى نمايشى، نقد و بررسى، مفاسد آمريكا و دو
مجموعه شعر مىباشد. يكى از مهمترين آثار جرج جرداق كه آن را در 28 سالگى
نوشته كتاب امام على، صداى عدالت انسانى است، كه در سال 1958 ميلادى انتشار يافت.
اين كتاب در پنج جلد تدوين گرديده است و انتشار آن به عنوان يك حادثه عظيم در جهان
انديشه اسلامى، نظر بزرگان شيعه و سنى را به خود جلب نمود. استاد توفيق ابراهيم
درباره اين كتاب مىنويسد: اين كتاب عالىترين شاهكارى است، كه به جهان عرب
اهداء گرديده و بزرگترين خدمتى است، كه به لبنان و ميراث عرب شده است. هنگامى
كه از جرج جرداق سوال مىكنند، كه انگيزهاش از تاليف اين كتاب چه بوده؟ وى پاسخ
مىدهد: من معتقدم كه اختلاف زيادى بين اسلام و مسيحيت وجود ندارد، انسانيت،
همه اديان را در يك نقطه جمع مىكند. همه اديان در واقع يك دين هستند و اختلاف بين
اديان، در حقيقت ناشى از اختلاف زمانى و شرائط حاكم بر زمانهاى مختلف است. او
ادامه مىدهد: در دوران كودكى موقعى كه از مدرسه خارج مىشدم، زير درخت بلوط
مىنشستم و به حفظ كردن سورههاى قرآن و خطبهها و مواعظ امام على (ع) مىپرداختم،
با چنين حال و هوايى چگونه مىتوانستم، درباره نهج البلاغه چيزى ننويسم، در حالى كه
قانون اساسى دلانگيز نهج البلاغه، مهمترين متون فلسفى و ادبى عرب را كه هر
دانشجويى به آن نياز دارد، در خود جاى داده است. از آغاز تحصيل در مدرسه و
دانشگاه، با اين موضوع آشنا و مانوس بودم و دريافتم كه عليرغم آن چه نويسندگان
معروف مانند عفاد و ديگران درباره امام على (ع) نوشتهاند، درباره زندگى امام على
(ع) تحقيق برجستهاى انجام نگرفته و نويسندگان تنها به اثبات حقانيت او در ولايت و
خلافت پرداختهاند، لذا اين انگيزه در من بوجود آمد كه درباره نهج البلاغه فكر كنم
و به چيزى كه ديگران، از پرداختن به آن باز ماندهاند، بپردازم و... بعضى از
آثار جرج جرداق، درباره حضرت على (ع) و نهج البلاغه، كه به زبان فارسى ترجمه شده
است عبارتند از: 1 - امام على (ع) صداى عدالت انسانى، توسط سيد هادى خسروشاهى و
مرحوم استاد مصطفى زمانى در شش جلد. 2 - شگفتىهاى نهج البلاغه، توسط فخرالدين
حجازى. اين دانشمند متعهد و آزادانديش، هم اكنون در منطقه شرقى بيروت زندگى
مىكند، منطقهاى كه به عنوان يك منطقه بسته مسيحى، معبر هيچ مسلمانى نمىباشد،
شخصيت بزرگى را در دل خويش پرورش داده است، كه حقيقت جوئى، همه مرزها را در برابرش
فرو ريخته است. جنگ ويرانگر سالهاى اخير بيروت، اين پايگاه فرهنگى و ادب عرب را به
ويرانهاى مبدل كرده و بيروت شرقى و غربى را با حصارى خونين، از هم جدا ساخته است،
اما در وراء همين مظلوميت هايى كه بر مسلمانان رفته، چشمه هايى از انصاف و عشق، در
دل جرج جرداقها تراويده است، كه على (ع) را چونان خورشيدى مىبينند، كه بر همه
انسانها لازم است، از پرتو نور و حرارتش بهره گيرند و گرم شوند. جرج جرداق
درباره امام خمينى (ره) مىنويسد: در عظمت شخصيت اين بزرگ، هيچ ترديدى ندارم،
در واقع ايشان با ويژگىهاى بارز خويش، جهان اسلام و عرب را، با اقدامات آزادى
خواهانه و نهضت اسلامى خود، كه اينك همه پايتختهاى جهان اسلام و عرب را درنورديده،
تحت تاثير قرار داده است. امام خمينى (ره) نيروى عظيمى در ايجاد خود باورى در
انسانها بودند. او انديشهاى آزاد و گسترده داشت، كه ملت و امتى را در جهت برقرارى
حكومت عدل الهى رهنمون ساخت. امام خمينى (ره) در مدت كوتاهى توانست ميراث عظيمى
از خاطرات، عواطف، آمادگىها و روحيات انقلابى به يادگار گذارد. تعدادى ديگر از
آثار و داستانهاى تاريخى جرج جرداق، عبارتند از: 1 - ابونواس. 2 - آوارگان.
3 - اسطوره عرب. 4 - داستانها و دختر شيطان. 5 - درباره شعر ادبى. 6 -
شيطان در پرده. 7 - صلاح الدين. 8 - عرب و اسلام. 9 - فتنههاى پاريس.
10 - قصيدهها و ياران. 11 - قطرهها و كاخها. 12 - قلب شير. ميرزا ابوالحسن جلوه در ماه ذيقعده سال 1238 هجرى
قمرى در احمدآباد واقع در گچرات هندوستان چشم به جهان گشود. پدرش سيد محمد طباطبايى
پزشك ماهرى بود و شعر هم مىسرود. ميرزا ابوالحسن جلوه هفت ساله بود، كه همراه
با پدرش به اصفهان عزيمت كرد در سن چهارده سالگى پدر دانشمند و فداكارش را از دست
داد و به شهر زواره زادگاه آباء و اجدادى خود رفت و در انبوه مشكلات يتيمى و فقر و
تنگدستى قرار گرفت. تنها چيزى كه مايه دلگرمى وى بود، فضل و دانش اجدادش بود، كه در
او شوق و عشق عجيبى به تحصيل علم بوجود آورده بود و به همين دليل وطن اصلى خود يعنى
زواره را ترك نمود و به اصفهان مراجعت كرد و در مدرسه كاسه گران اصفهان مشغول تحصيل
علوم دينى شد. ميرزا ابوالحسن جلوه هوش و استعداد سرشارى داشت و به خصوص شيفته
كسب اطلاعات در علوم عقلى بود. وى مقدمات علوم الهى را نزد استاد حسن حكيم و
سپس حكومت، عرفان و الهيات را نزد ملا عبدالجواد خراسانى آموخت. او علاوه بر تحصيل
گاهى هم شعر مىسرود، ولى به تدريج متوجه شد، كه سرودن شعر، مانع پيشرفت تحصيلاتش
مىشود، لذا شعر و شاعرى را رها كرد و تمام وقت خود را صرف مطالعه و مباحثه نمود،
به طورى كه لحظهاى از تحقيق و بحث علمى غفلت نمىكرد. ميرزا ابوالحسن جلوه
اگرچه با فقر و نادارى دست به گريبان بود و در دوران نوجوانى يتيم شد، اما وى
مشكلات را پذيرا گرديد و سختىها را تحمل كرد و در راه كسب علم و فضيلت بى وقفه
جديت و تلاش نمود، تا به مقام والائى از علم و معنويت دست يافت. طلاب باهوش و
خوش استعداد پيوسته با وى در ارتباط بودند و با تشكيل جلسات بحث و گفتگوى علمى، از
وجود او بهره مىبردند. شرائط نامساعد اجتماعى از يك طرف و فقر و تنگدستى شديد
از سوى ديگر، او را ناچار ساخت كه در سال 1273 هجرى قمرى به تهران عزيمت نمايد.
وى در تهران خانهاى براى سكونت نداشت و همواره در مدرسه دارالشفاء در حجره محقرى
زندگى مىكرد. در اين مدرسه بود، كه آثار نبوغ و انديشه درخشان وى نمايان گشت و
مورد توجه اهل فضل و دانش قرار گرفت و شيفتگان و تشنگان علوم الهى پروانهوار دور
شمع وجودش گرد آمدند و از انديشههاى بلند او در باب حكمت و فلسفه بهرهها بردند.
حوزه تدريس اين عالم ربانى بسيار مرتب و منظم بود و همواره حدود صد نفر از فضلاء از
جلسه درس او استفاده مىكردند. حكيم و فيلسوف ميرزا ابوالحسن جلوه، زائيده
رنجها و سختىها بود و مشكلات و آوارگىها او را همانند پولادى آبديده، انسانى
وارسته و استادى شايسته گردانيده بود و تلاش علمى، روحيه عرفانى و زندگى معنوى اش،
او را به يك عنصر نورانى و يك عالم روحانى و تكامل يافته درآورده بود. مقام
علمى و معنوى اين استاد فرزانه، آن چنان رفيع بود، كه علماء و دانشمندان بزرگ و
گاهى ناصرالدين شاه فاجار و ساير مقامات حكومت وقت در مدرسه دارالشفاء به ديدار او
مىرفتند و با اين شخصيت برجسته و بزرگ علمى و معنوى ملاقات مىنمودند. حكيم با
اينكه با اركان ملت و رجال دولت، الفت داشت، در عين حال رعايت قناعت و زندگى
زاهدانه را شيوه خود قرار داده بود و هرگز حاضر نبود، دانش و معنويت خويش را با
زخارف فريبنده و مظاهر مادى دنيوى معامله كند. او طبعى منيع داشت و از آشنا و
بيگانه هرگز تمنائى نكرد. اين فيلسوف سترك قرن سيزدهم و چهاردهم هجرى قمرى،
هرگز اسير غرور و خودخواهى نشد و پيوسته در برابر همگان خضوع و فروتنى عملى داشت و
همواره يار محرومان بود. كمتر حرف مىزد و به ندرت داد سخن سر مىداد و بيشتر سكوت
مىنمود و در فكر و انديشه به سر مىبرد. در زمان ناصرالدين شاه قاجار، بين
حكماء و فقهاء، بر سر مسائل علمى اختلاف نظرى پيش آمد، سردسته فقهاء ميرزا حسن
آشتيانى و بزرگ حكماء ابوالحسن جلوه بودند. قرار شد جلسهاى تشكيل شود و موضوع مورد
اختلاف را با بحث و گفتگو حل كنند، اما بحث به سر و صداى زيادى كشيد و در اين ميان
حكيم جلوه، كمتر سخن مىگفت و گاهى اصلا ساكت و خاموش مىماند. پسر ميرزا حسن
آشتيانى از حكيم جلوه سوال كرد: چرا خاموش نشستهاى؟ حكيم جلوه بدون تامل،
اين شعر را خواند: اين ديگ زخامى است، كه در جوش و خروش است
چون پخته شد و لذت دم برد خموش است حكيم جلوه در رشتههاى مختلف
تدريس داشت و شاگردان فراوانى را پرورش داد و مرجع طلاب و ملجا محققين و دانشمندان
بود. هر كه با او مصاحبت مىكرد، شيفته خلق و خوى نيكو، همت عالى و طبع متعالى
وى مىگشت و پيوندى عاطفى با حكيم جلوه برقرار مىكرد و به مقام علمى و معنوى او
ارادت مىورزيد. حكيم جلوه، بر كتاب شرح هدايه ميبدى، مبدا و معاد و اسفار
ملاصدرا شرح و حاشيه نگاشت. مثنوى مولوى را تصحيح كرد و رسالهاى درباره تركيب
و احكام آن تاليف نمود. اشعار حكيم جلوه با مقدمه آقاى سهيلى خوانسارى در سال
1348 هجرى قمرى انتشار يافت و ديوان وى كه مجموعهاى از قصيدههاى توحيدى، مسائل
بقاء نفس، اثبات واجب و معاد، مدح پيامبر (ص) و حضرت على (ع) مىباشد، چاپ و منتشر
گرديده است. حكيم ابوالحسن جلوه كه همانند ستاره پرفروغى در آسمان علم و حكمت
درخشيد و آثار علمى و شاگردان فراوانى از خود به يادگار گذاشت. سرانجام در شب جمعه
ششم ذيقعده سال 1314 هجرى قمرى، در سن هفتاد و شش سالگى زندگى را بدرود گفت و در
جوار قبر شيخ صدوق، على بن بابويه قمى مدفون گرديد. حاج ملا هادى سبزوارى متخلص به اسرار در سال 1212
هجرى در سبزوار متولد شد، در حدود هفت هشت سالگى آموزش صرف و نحو را شروع كرد.
ده سال داشت كه پدرش براى انجام مناسك حج، به مكه رفت و هنگام بازگشت از سفر حج در
بين راه در شيراز بيمار شد و در همان شهر فوت نمود. با اينكه مرگ پدر مشكلات و
معضلات زيادى را براى اين كودك ايجاد كرده بود، اما فقدان پدر مانع پيشرفت تحصيلى
او نشد و ملا هادى با تمامى توان در راه كسب علم و دانش تلاش كرد و پس از مدتى به
مشهد مقدس عزيمت نمود و نزد استاد ملا حسين سبزوارى به تحصيل اصول، فقه و درسهاى
عربى پرداخت. در سن بيست سالگى به اصفهان رفت و در حوزه علميه ملا محمد اسماعيل
اصفهانى و ملا على نورى حكيمان نامدار و مشهور آن زمان، به تحصيل علم حكمت پرداخت.
در مدت هشت سال اقامت در اصفهان، تمام وقت به تحصيل و مطالعه اشتغال داشت به طورى
كه جز درس خواندن همه چيز را فراموش مىكرد. در شرح زندگى اين حكيم بزرگ
نوشتهاند: در همان روزهاى جوانى كه وى در اصفهان به تحصيل مشغول بود، از وطن برايش
نامه هايى مىآمد، ولى حكيم هيچيك از نامهها را باز نمىكرد، كه مبادا در آنها خبر
ناگوارى باشد و سبب حواس پرتى و مانع تحصيل او شود، تا پس از پايان تحصيل كه
مىخواست به وطن برگردد، آنها را باز كرد، در يكى از نامهها خبر درگذشت يكى از
آشنايان را يافت، اين بود كه شكر خداى را بجاى آورد، كه چه خوب شد زودتر از آن خبر
ناگوار مطلع نشده تا سبب لطمه به تحصيل او شود. سپس به مشهد مقدس بازگشت و
در يكى از حوزههاى علمى آن شهر، به مدت پنج سال، به تدريس فقه و اصول و حكمت
اشتغال ورزيد. بعد عازم سفر حج بيت الله الحرام شد، پس از بازگشت از سفر حج به
سبزوار رفت و در آن شهر اقامت نمود. ملا هادى سبزوارى تا آخر عمر در سبزوار بود و
به مطالعه، تحقيق، تدريس طلاب علوم دينى و تاليف اشتغال داشت. آثار حكيم حاج
ملا هادى سبزوارى عبارتند از: 1 - حواشى بر اسفار اربعه آخوند ملاصدرا. 2 -
حواشى بر كتاب: الشواهد الربوبيه. 3 - حواشى بر كتاب: مبدا و معاد ملاصدرا.
4 - حواشى بر كتاب: مفاتيح الغيب ملاصدرا. 5 - شرح مثنوى، مولا جلال الدين
رومى. 6 - تاليف كتاب: اسرارالحكم، كه حاوى اسرار عبادات است. 7 - شرح
اسماء كه بر اساس آيات قرآن كريم اسماء الهى را شرح داده است. 8 - شرح منظومه.
اين كتاب يك دوره علم منطق و فلسفه است، حكيم آن را در اوائل جوانى خود نوشته و
منتخبى از كتاب اسفار و ساير آثار ملاصدرإ؛بب$ است. اين كتاب از تاريخ تاليف تاكنون
جزو متون درسى حوزههاى علميه مىباشد. اين كتاب چون از كتابهاى مهم درسى است،
بيش از ساير آثار حكيم سبزوارى به چاپ رسيده و فلاسفه و حكماى بزرگى بر آن شرح و
حاشيه نوشتهاند. برخى از شارحين و حاشيههاى منظومه بدين قرار است: 1 -
استاد بزرگ، ميرزا ابوالحسن شعرانى. 2 - دانشمند نامدار ايزوتسو استاد دانشگاه
مك گيل و ساير دانشگاههاى معتبر، شرح و حواشى و مقدمهاى بر اين كتاب نوشته و به
مناسبت صدمين سال درگذشت حكيم حاج ملا هادى سبزوارى، به انگليسى چاپ شده است. 3
- سيد فاضل ميلانى قسمت امور عامه شرح منظومه را با حواشى خود حاجى و تعليقهاى شيخ
محمد تقى آملى، چاپ كرده است. 4 - استاد شهيد مرتضى مطهرى نيز شرح منظومه حكيم
سبزوارى را در دو مرحله خلاصه و مبسوط شرح داده، و هر دوره، در دو جلد چاپ شده است.
5 - استاد زين الدين (جعفر) زاهدى، منظومه را در سه جلد و 1930 صفحه به فارسى شرح
نموده است. 6 - استاد سيد محمد جواد ذهنى تهرانى نيز، منظومه را تحت عنوان:
فصول الحكمه، در سه جلد و 1200 صفحه شرح و تفسير كرده است. اثر ديگر حكيم
سبزوارى رسائل است، كه از يازده قسمت از سوالهاى دانشمندان و پاسخ به آنها از سوى
حكيم سبزوارى تشكيل يافته، و استاد و حكيم بزرگ، سيد جلال الدين آشتيانى آنرا تصحيح
كرده، مقدمه نوشته و در سال 1370 هجرى شمسى به چاپ رسانده است. اين حكيم بزرگ،
در زمينه فقه و اصول و رجال هم تدريس و آثارى داشته، كه متاسفانه روى آنها كارى
صورت نگرفته و اقدام به چاپ نشده است! خصوصيات اخلاقى حكيم سبزوارى را اينطور
نوشتهاند: 1 - مطالعه و تلاش پيوسته علمى. 2 - به هدر ندادن وقت و حداكثر
استفاده از آن. 3 - پرهيز از نام و عنوان و مظاهر دنيايى. 4 - خوددارى از
بند و بستهاى معمول دنيايى. 5 - انتخاب زهد و ساده زيستى. 6 - تامين زندگى
از دارايى شخصى و ملك موروثى خود. 7 - خوددارى از نزديك شدن به حكومتها براى
بهره بردارى مادى و اندوختن مال و ثروت. 8 - مراقبت از اينكه فرزندانش از عنوان
او استفاده نكنند و به جان و مال مردم نيفتند و از اين ناحيه سوء استفاده و فسادى
ناشى نگردد. 9 - استفاده از دعاها و ذكرهايى كه از ناحيه ائمه اطهار وارد شده و
شيوه حكماء و فقهاء بزرگ هم در مورد رياضت، بر آن استوار بوده است. 10 - حكيم
سبزوارى در مشرب عرفان پيرو ملاصدرا و ميرداماد و عرفاى ديگرى بود، كه در شيوه
عرفانى خود در چارچوبه شرع و احاديث اهل بيت (ع) حركت مىكردند. اين عالم گرانقدر علاوه بر
مراتب علمى و عملى و اخلاقى، در سرودن شعر به زبانهاى عربى و فارسى نيز طبعى روان
و شيوا داشت و آثار گرانبهايى از خود به يادگار گذاشت. ديوان شعر اسرار سبزوارى
مشتمل بر غزليات، ترجيع بند، رباعيات و ساقى نامه مىباشد و تاكنون چندين مرتبه
تجديد چاپ و منتشر گرديده است. سرانجام حكيم سبزوارى در سال 1289 هجرى در
سبزوار، در 77 سالگى بدرود حيات گفت و در همين شهر مدفون گرديد. رابرت هوك، فيزيكدان شهير انگليسى روز هيجدهم ژوئيه
سال 1635 ميلادى در دهكده فرش واتر واقع در ساحل جنوبى انگليس چشم به جهان گشود.
پدرش كشيش همان محل بود و در خانه كوچكى زندگى مىكرد. هوك از بدو تولد بسيار ضعيف
و لاغر بود و چنانچه از يادداشتهاى دوران جوانى او بدست مىآيد، كمتر غذايى به
مزاجش سازگار بود، به علت التهاب سينوسهاى پيشانى اش، همواره سردرد و سرگيجه داشت،
دائما مبتلاء به زكام بود و از اين بيمارى به شدت رنج مىبرد، شبها نمىتوانست
بخوابد و اگر هم ساعتى مىخوابيد، در خواب با روياهاى ترسناك و كابوسهاى وحشتناكى
دست به گريبان مىشد و درد و بى خوابى سبب تندخويى و بىحوصلگى هوك و در نتيجه باعث
گله و شكايت ديگران و رنجش دوستانش مىگرديد. علاوه بر اين، هوك از جمال و
زيبايى بهرهاى نداشت، دماغش بسيار بزرگ و دهانش گشاد بود و قيافه مضحك او هر
بينندهاى را از آينده وى نااميد مىساخت! هوك سيزده ساله بود، كه پدرش را از
دست داد. او پس از مرگ پدر به لندن رفت و به عنوان شاگرد، پيش سر پيتر للى يكى از
نقاشان معروف مشغول به كار شد، اما بوى رنگهاى نقاشى، سردرد او را افزايش داد،
ناچار نقاشى را ترك كرد و وارد مدرسه شهر وست مينستر شد. طولى نكشيد كه مورد توجه
دكتر بوسياى استاد مدرسه قرار گرفت و بوسياى يار و همدم زندگى او شد. با آموختن
هندسه و آشنايى جزئى با زبانهاى لاتينى و يونانى در 18 سالگى وارد دانشگاه عجيب او
در حكاكى روى چوب و فلز مورد توجه قرار گرفت و با آشنايى به موزيك، به عنوان آوازه
خوان در دانشكده كرايست چرچ دانشگاه آكسفورد مشغول به كار شد. هوك در اين
دانشكده، پيش خدمت شخصى به نام گودمن بود و با پولى كه از پيش خدمتى و آوازخوانى به
دست مىآورد، زندگى خود را اداره مىكرد. در دانشگاه آكسفورد، عده معدودى از
جوانان با استعداد، كه علاقه خاصى به علوم آزمايشگاهى داشتند، دست به يك رشته
مطالعات تازهاى زدند. رابرت بويل جزء گروه فوق بود، كه در زندگى هوك تاثير
فراوانى داشت. ولى هفت سال از هوك بزرگتر بود و مال و ثروت زيادى در اختيار داشت.
رابرت بويل در سال 1655 هوك را كه هنوز محصل بود، به عنوان معاون آزمايشگاه خود
استخدام كرد. هوك در اين آزمايشگاه، پمپ باد را اختراع نمود. در سال 1661 كتابى
درباره خاصيت لولههاى موئين و صعود مايعات در لولههاى موئين نوشت و در اين باره
بررسى بيشترى نكرد، اما كتاب او مملو از نظريات تيز و داراى روح آزمايش بود.
هوك دريافت كه حركت اجسام ريز، روى سطح مايعات و بالارفتن نفت از فتيله چراغ و حركت
شيره خام و پرورده ذرختان بر اثر خاصيت لولههاى موئين است. در سال 1662 هنگامى
كه انجمن سلطنتى امتياز خود را دريافت كرد، هوك را به عنوان كتابدار و متصدى انجمن
استخدام نمود. در اينجا هوك اجازه داشت فقط هر هفته هنگامى كه انجمن تشكيل مىشود،
چهار آزمايش مهم انجام دهد. او در سال 1665 كتابى درباره ميكروگرافيا نوشت، اين
كتاب باعث شد كه نام هوك جزء علماء بزرگ در تاريخ علوم ثبت گردد. كتاب او در
انجمنهاى علمى انگلستان مورد توجه خاصى قرار گرفت و بعدها اسم هوك جزء دانشمندان
مطالعه ميكروسكپى بيولوژى ثبت گرديد. هوك با ميكروسكوپى كه اختراع كرده بود، پس
از مطالعات زيادى، شرحى درباره چشم مركب مگس و دگرديسى حشرات و ساختمان پر پرندگان
نوشت. وى در شرح ساختمان چوب پنبه براى اولين بار لغت سل به معناى سلول را به
كار برد و آن را كوچكترين جزء چوب پنبه ناميد. هوك به وسيله ميكروسكوپ نه تنها
در دنياى موجودات جاندار مطالعات فراوانى نمود، بلكه روى ساختمان اجسام جامد نيز
مطالعه كرد. و اشكال مختلف بلورهاى برف را تشريح و نقاشى نمود. با كمك آن دستگاه
بيش از 60 نوع اشياء را مشاهده مىنمود. او در تمامى رشتههاى علوم، آزمايشهاى
دقيقى داشت. اولين دستگاه سنجش نور در مايعات و هم چنين اولين بارومتر يا هواسنج
چرخى و غلظت سنج الكلى و اولين رطوبت سنج را اختراع كرد. هوك اولين كسى بود كه
درجه صفر ميزان الحراره را نقطه انجماد آب قرار داد. او بنيانگذار علوم مربوط به
آثار جوى بود. تئورى مكانيكى گرما و حرارت را تشريح كرد و ثابت نمود كه: اجسام
بدون وجود هوا نمىسوزند. هوك پس از آزمايش در ساختمان بلورهاى كوارتز در داخل
سنگ چخماق نتيجه گرفت، كه ساختمان اجسام از بلورهاى مخصوص و به اشكال مختلف تشكيل
شدهاند و بدينوسيله تفاوت فلزات و نمكها را مشخص كرد. طاعون كبير در سال 1665
و آتش سوزى بزرگ در سال 1666 نصف بيشتر لندن و اهالى اين شهر را از بين برد. هوك به
كمك كريستو فرورن در آبادى شهر لندن كوشيد و يك هفته بعد از حريق، نقشه جديدى براى
ساختن لندن، كه شكل يك مثلث بود، پيشنهاد كرد. نقشه شهرسازى هوك بعدها براى
احداث ساختمانهاى نيويورك بكار رفت. در سال 1674 هوك كتابى درباره ستارگان و
فاصله آنها نوشت و براى مشاهده آنها اولين تلسكوپ را اختراع كرد. مشهورترين
اختراع هوك، اختراع پاندول ساعت و تنظيم كار عقربههاى ساخت مچى بوسيله فنر بود. او
پس از چند سال رقاص ساعت را اختراع كرد. در سال 1677 الدينبرگ منشى انجمن
سلطنتى مرد و هوك به جاى او منصوب شد. هوك در زمان اشتغال در انجمن، چندين بار با
نيوتن مكاتبه نمود و درباره كشف علوم، با وى اشتراك مساعى كرد. در سال 1682 هوك
انجمن سلطنتى را ترك نمود. در سال 1687 پسر برادرش كه سالهاى متمادى با او
زندگى مىكرد، فوت شد و اين واقعه، يك تشنج شديد براى هوك بود. بعد از گذشت يكى دو
سال از اين واقعه، هوك سلامت خود را از دست داد و در سوم مارس سال 1703 ميلادى و در
68 سالگى در لندن درگذشت. دو سال بعد از مرگ هوك، نسخه هايى از كارهاى علمى او
كه در حدود چهارصد هزار لغت بود، پيدا شد. اين يادداشتها باعث شد كه نام وى در
زمره دانشمندان بزرگ در تاريخ علوم جاودان بماند. اگر چه هوك، بررسىهاى علمى و
تحقيقات خود را به حد كمال نرسانيد، ولى با فعاليتها و تلاشهاى مداوم و
خستگىناپذير خود توانست، كليه تئورىهاى علمى را در اختيار علماء و دانشمندان بعد
از خود قرار دهد. ل - ت- مور در شرح حالى كه براى نيوتن نوشته، چنين متذكر
مىشود: بهتر بود كه نيوتن در اوج شهرت و معروفيت خود، گذشت بيشترى از خود نشان
مىداد، و نسبت به هوك، يعنى اين مغز متفكر و روح بزرگى كه در زندان تن رنجور محبوس
بود، محبت بيشترى مىورزيد! بدين ترتيب رابرت هوك فيزيكدان معروف انگليسى، با
به جاى گذاشتن دهها اكتشاف عظيم علمى، به خاطر اخلاق تند و خشن خود، مظلومانه و
بدون مقبره مشخصى به آغوش خاك آرميد.
|