داستانهاى كودكى بزرگان تاريخ
جلد ۲
احمد صادقى اردستانى
- ۳ -
استاد
شحات محمد انور در سال 1329 هجرى شمسى، در روستاى كفر وزيز در مصر به دنيا آمد.
سه ماهه بود، كه پدرش را از دست داد و تحت سرپرستى دائى خود قرار گرفت. دائى وى كه
از علاقمندان و حافظان قرآن بود، از همان دوران طفوليت محمد انور، در تربيت و تعليم
او جديت زيادى نمود. محمد انور از سه سالگى، حفظ كردن قرآن را شروع كرد و در سن
نه سالگى تمام قرآن را حفظ كرد، سپس نزد استادان فن تلاوت قرآن رفت و علم تجويد
قرآن را به خوبى آموخت. از سن دوازده سالگى تلاوت قرآن كريم را در مجالس و
محافل و هم چنين در مناسبتهاى مختلف آغاز كرد و با توجه به صوت زيبا و گرمى كه در
قرائت قرآن داشت به زودى شهرت يافت. محمد انور تحصيلات خود را تا سال دوم
دانشگاه الازهر مصر ادامه داد. هنگامى كه يكى از مدرسين دانشگاه صوت گرم و حزين او
را شنيد، مشتاق تلاوت قرآن محمد انور شود و شيفته و مجذوب او گرديد و به او گفت:
به جاى ادامه تحصيل در دانشگاه، بهتر است كه در رشته قرآن كار كرد. بيست و هفت
سال داشت كه وارد صدا و سيماى مصر شد و تلاوت قرآن كريم را در راديو و تلويزيون
آغاز كرد. در سال 1358 هجرى شمسى، بنا به تقاضاى استاد عبدالباسط رياست انجمن
قاريان مصر، به عضويت هيات رئيسه اين انجمن منصوب گرديد و تاكنون نيز در اين
مسئوليت فعاليت دارد. استاد شحات محمد انور از كشورهاى زيادى از جمله ابوظبى،
ايران، نيجريه، قطر، اوگاندا و مالديو ديدن كرده و به تلاوت قرآن مجيد مبادرت نموده
است. او در سال 1369 و سال 1370 شمسى دو بار به كشور اسلامى ايران مسافرت كرد و
با قرائت قرآن مجيد و صوت گرم و زيباى خود، شور و نشاط خاصى به محافل قرآن ايران
بخشيد. در دومين مسافرتش به ايران هنگامى كه از او سوال شد: بهترين و موثرترين
سبك و روش تلاوت قرآن كريم، براى جلب شنوندگان كدام شيوه است؟ پاسخ داد: بهترين
سبك و روش تلاوت قرآن كريم، رعايت تقواى الهى است، زيرا تقواى الهى در قارى قرآن
مىتواند قلب و دل شنوندگان را تسخير نمايد. امام على (ع) درباره تاثير سازنده
تقوى فرموده است: تقواى الهى سبب درمان بيماريهاى دلهاى شماست، تقوى كورى دلها
را شفا مىبخشد و بيماريهاى جسمها را مداوا مىگرداند. تقوى آلودگيهاى درونى را
برطرف مىكند و باطن را به صلاح و سلامت مىرساند. تقوى پردههاى ظلماتى را از جلو
چشمها كنار مىزند و به انسان بينش و بصيرت مىدهد و نيز تقوى پريشانى و آشفتگى و
اضطراب را از جان و روان انسان مىزدايد و به جاى آن نورانيت و آرامش جايگزين
مىنمايد. استاد شحات در مسافرت به
ايران وقتى قاريان جوان را در اطراف خود مشاهده كرد، از اين صحنه زيبا و اميدوار
كننده احساس شادمانى نمود و براى پيشرفت و كاميابى آنان دعاى خير كرد. دوران كودكى محمد اقبال لاهورى، شاعر، فيلسوف،
متفكر و از بانيان كشور بزرگ پاكستان، دوران پرفراز و نشيب و بس آموزندهاى است.
او روز جمعه سوم ذى قعده سال 1294 هجرى قمرى مطابق با 9 نوامبر 1877 ميلادى به
هنگام اذان صبح در شهر سيالكوت در يك خانه كوچك يك طبقهاى، در اطاق كوچكى كه فقط
نور كم رنگ شمعى آن را روشن مىكرد، چشم به جهان گشود. اقبال دو ساله بود كه
متوجه شدند چشم راستش ضعيف است، در آن زمان او آن قدر كودك بود، كه نمىدانست و
نمىفهميد چشمش سالم نيست، بدين جهت پزشكان تصميم گرفتند از چشم او خون بگيرند.
زمانيكه وى دوران دانشجويى خود را مىگذرانيد عينك مىزد، خود مىگفت: چشم من
در دو سالگى ضايع شد! اقبال چهار سال و چهار ماه داشت كه پدرش شيخ نور محمد او
را به مكتب مولانا غلام حسن سپرد و او آموزش قرآن را در مكتب و مسجد مىآموخت، شبها
درسهاى خود را در خانه كوچك و فقيرانه ايكه در اطاقهاى آن برقى وجود نداشت، در پرتو
نور شمع مىخواند و به خاطر مىسپرد. يك روز مولانا سيد مير حسين به آموزشگاه
رفت، وقتى اقبال كوچولو را مشغول درس خواندن ديد، پيشانى گشاده و قيافه معصوم و
موهاى خاكسترى اين كودك او را سخت تحت تاثير قرار داد و از استاد او خواست غير از
آموزشهاى دينى، آن كودك را با آموزش علوم جديد هم آشنا كند كه با موافقت پدر اقبال
استاد او را به آموختن ادبيات فارسى، اردو و عربى وادار نمود. اقبال بسيار
باهوش و زيرك بود و آموزش اين دوره را تقريبا به مدت سه سال به پايان رسانيد در عين
حالى كه با درآمد كمى كه از مغازه پدر به دست مىآورد، زندگى سادهاى را سپرى
مىكرد. پدر اقبال مغازه كلاه و نقاب دوزى و چادردوزى داشت، اما وقتى خرج
روزانه خود را در مىآورد، در مجالس علماء و دانشمندان شركت مىكرد و همراه آنان به
مناجات و عبادت خداوند مىپرداخت. اضافه بر اين كتابهاى: فتوحات مكيه و فصوص
الحكم، محى الدين ابن عربى را مىخواند. اقبال مىگويد: از سن چهارسالگى گوشهاى
من با اسم و تعليمات اين كتابها آشنا شد و مدتها تدريس هر دو كتاب در خانه ما ادامه
داشت، ولى در ابتداى كودكى همه اين مسائل از قدرت فهم من بيشتر بود. با اين وجود در
اين مجالس درس شركت مىكردم، اما وقتى به زبان عربى آشنايى پيدا كردم، قدرت و فهم
من اضافه شد و بر اثر پيشرفت در علم و تجربه شوق و شناخت من بيشتر گرديد. او در
سال 1884 ميلادى به پنجاب رفت و تحت تعليم استادانى كه اعتقاد و ايمان عميقى داشتند
و عاشق قرآن و حفظ آن بودند، آموزش زبان فارسى، عربى، ادبيات اردو، علم و حكمت را
ادامه داد و در تهذيب نفس و فضائل اخلاقى داراى رتبه بلندى شد. قبلا اشاره
كرديم فضاى خانواده اقبال يك فضاى معنوى بود، پدر او هم هرگاه مىخواست فرزند خود
را به عملى وادار سازد، يا از كار ناپسندى منع كند، از آيات قرآن و رفتار پيغمبر
(ص) براى وى مىخواند وقتى هم اقبال از زبان پدر آيهاى از قرآن يا حديثى را
مىشنيد، بدون كوچكترين ناراحتى آن را مىپذيرفت و آرامش خاطر مىيافت. بدين
جهت اقبال هشت نه ساله خود هر روز صبح تلاوت قرآن مىكرد، پدر هم وقتى او را در اين
حال مىديد مىگفت: وقتى فرصت پيدا كردم به تو يك مطلب مهمى را خواهم گفت.
مطلب مهمى را كه پدر به اقبال كوچك گفت، اين بود: پسرم! وقتى قرآن تلاوت
مىكنى، فكر تو اين باشد كه قرآن بر تو نازل شده است، يعنى خدا خودش با تو سخن
مىگويد. يك وقت ديگر هم پدرش به او گفته بود: آن زحمتى كه براى آموزش تو كشيدم
بايد پاداش آن را بگيرم. پاداش من اينست كه به اسلام خدمت كنى. اقبال مىگويد:
من خواسته پدرم را پيوسته در نظر داشتم، آن را در اشعار خود هم مىآوردم، شهرت
شاعرى من هم گسترش مىيافت، من براى نوجوانان سرود اسلامى مىنگاشتم و آنان با شوق
و ذوق اين اشعار را مىخواندند و حفظ مىكردند. وقتى هم پدرم در بستر بيمارى بود
براى ديدنش رفتم و از او پرسيدم: پدرجان! آيا به آن پيمانى را كه براى خدمت به
اسلام با تو بسته بودم، وفا كردهام؟ پدر در حالى كه در بستر مرگ قرار داشت،
گواهى داد كه پاداش زحمات او را دادهام. اقبال در رشته فلسفه دانشگاه لاهور
ثبت نام كرد و از درس سر توماس آرنلد بهرهمند گرديد. و دوره فوق ليسانس را در سال
1899 در رشته فلسفه با احراز رتبه اول در دانشگاه پنجاب به پايان برد و پس از اتمام
تحصيلات در آن دانشگاه، در رشتههاى تاريخ و فلسفه و علوم، به استادى برگزيده شد.
او مدت دوازده سال در دانشگاه لاهور در رشته تاريخ و اقتصاد و فلسفه تدريس مىكرد،
در هفته هيجده ساعت تدريس داشت و كتابهاى زير را هم تاليف و ترجمه نمود: 1 -
نظريه توحيد مطلق، نوشته شيخ عبدالكريم جبلى، ترجمه به زبان انگليسى. 2 - ترجمه
و تلخيص كتاب پولتيكان آكانومى از واكر به زبان اردو. 3 - ترجمه و تلخيص كتاب
ارلى پلانتيجنس اثر استبس به زبان اردو. 4 - علم الاقتصاد، به زبان اردو.
اقبال در سال 1905 به تشويق پرفسور سر توماس آرنلد به انگلستان مسافرت كرد و در
دانشگاه كمبريج به فراگرفتن فلسفه مشغول شد و رساله دكتراى خود را به نام سير فلسفه
در ايران به زبان انگليسى تهيه كرد. در سال 1908 از دانشگاه مونيخ براى نوشتن
آن رساله، درجه دكتراى فلسفه دريافت كرد و همان سال به كشور خود بازگشت. محمد
اقبال چندين سال رئيس دانشكده مطالعات شرقى و مدير گروه آموزشى فلسفه در دانشگاه
پنجاب بود، در عين حال به كار وكالت دادگسترى مىپرداخت. اما محيط نابسامان زندگى،
اختلافها و كشمكشها و همچنين علاقه به آزادى او را به شركت در كارهاى سياسى كشانيد،
در سال 1928 به عضويت مجلس قانونگذارى پنجاب انتخاب شد، و در سال 1932 در كنفرانسى
كه در لندن براى بنيان گذارى قانون اساسى شبه قاره هند و پاكستان ترتيب داده شده
بود شركت نمود. او در نويسندگى و شاعرى استعداد فوق العادهاى داشت و آثار
منظومش به زبانهاى فارسى و اردو، آثار جاويدان و كم نظيرى است. زيرا وى روى اعتماد
به نفس و بازگشت به هويت اسلامى همه مسلمانان جهان تاكيد فراوان داشت. آثار
منظوم علامه محمد اقبال، به فارسى عبارتند از: 1 - اسرار خودى 2 - رموز بيخودى
3 - پيام شرق 4 - زبور عجم 5 - جاويدنامه 6 - مسافر 7 - چه بايد كرد؟ آثار او
به زبان اردو عبارت است از: 1 - بانگ درا 2 - خضر راه 3 - طلوع اسلام 4 - بال
جبرئيل 5 - ضرب كليم 6 - شكوه 7 - جواب شكوه 8 - سير فلك 9 - ارمغان حجاز به فارسى
و اردو. كتاب عميق و فلسفى ديگر علامه اقبال احياى فكر دينى در اسلام است، كه
در سال 1930 در لاهور به چاپ رسيده و در سال 1336 هجرى شمسى توسط دكتر احمد آرام،
به فارسى ترجمه شده است. اقبال مدتى را هم در آلمان به سر برد و در سال 1923
كتاب پيام شرق را در جواب كتاى ديوان غربى گوته شاعر آلمانى سروده است. اگر چه
علامه محمد اقبال لاهورى به ايران نيامده بود، اما اشعار و ديوان ارزشمند او كه در
ايران هم به چاپ رسيده، از فصاحت و بلاغت و مفاهيم بلند اسلامى برخوردار است.
اقبال در سال 1933 از افغانستان ديدن كرد و مزار حكيم سنائى را زيارت نمود، چهارم
دسامبر 1933 از دانشگاه پنجاب درجه دكتراى افتخارى گرفت. اما در سال 1934 به گلودرد
مبتلا شد، در سال 1938 به تنگى نفس و ضعف قلب دچار گرديد و سرانجام اين دانشمند
بزرگ، كه به راستى احياگر سترك فكر دينى در مشرق زمين بود، بيست و يكم آوريل 1938،
مطابق با ساعت پنج صبح پنجشنبه بيستم ماه صفر 1357 هجرى قمرى، در 61 سالگى با عزت و
سربلندى درخشانى، در پاكستان چشم از جهان فرو بست. استاد عبدالكريم قريب، نويسنده، محقق و
زمين شناس معروف به سال 1291 هجرى شمسى در جنوب تهران چشم به جهان گشود. او
مىگويد، دو ساله بودم كه پدرم از كارهاى دولتى بازنشسته شد و ما با وسيله حمل و
نقل آن روز كه عبارت از قاطر يا شتر بود، و روى آنها پالكى مىبستند به وطن اصلى
خود گركان بازگشت كرديم. اين مسافرت از تهران تا وطن، چهار روز تا قم سه روز تا
گركان جمعا به مدت هفت روز طول كشيد. پدر من با علوم قديمى و ادبيات فارسى كاملا
آشنا، بود شعر مىسرود و خط زيبايى هم داشت و از سن شش سالگى آموزش و تعليم مرا به
عهده گرفت. بدين ترتيب هر روز صبح نزد پدر به تحصيل مىپرداختم، پس از فراگرفتن
الفبا و خواندن و نوشتن، به خواندن كتابهاى عم جزء، ترسل، گلستان، بوستان، نصاب،
صرف مير، امثله، صرف و نحو، مقامات حميدى و كتاب حكيم مومن پرداختم. دوازده
ساله بودم كه به سال 1304 پدرم را از دست دادم و پس از فروش خانه و باغ و
اثاثيههاى منزل، من و مادرم در سال 1306 به تهران آمديم و در خيابان سقاباشى براى
سكونت خانه كوچكى اجاره كرديم و من در مدرسه صفوى كه ميان دروازه دولاب و دروازه
دوشان قرار داشت مشغول تحصيل شدم. درسهاى آن روز دبستان عبارت بود از انشاء
فارسى، عربى، رياضيات، دستور زبان فارسى و خواندن كتاب فرائد الادب كه من چون شاگرد
اول كلاس بودم مبصر كلاس هم شدم. هفده ساله بودم كه دوره ابتدايى پايان يافت. و در
سال 1307 وارد دبيرستان علميه شدم. من هر سال شاگرد اول كلاس بودم، به ويژه در
درسهاى رياضى، فيزيك و شيمى خيلى كار مىكردم و مسلط بودم. در دوران دبيرستان
معمولا درس مىخوانم و اهل بازى نبودم، البته روزهاى جمعه با دوستان براى كوه نوردى
به قله توچال مىرفتيم، ولى روزانه سه ساعت صبح و دو ساعت بعد از ظهر در دبيرستان
بوديم. وقتى به خانه هم مىآدم درسهاى روز بعد را مطالعه و آماده مىكردم و تا ساعت
هشت و نه شب به مطالعه اشتغال داشتم، شب زود مىخوابيدم، ساعت پنج صبح بيدار مىشدم
و بعد از انجام ورزش و خواندن نماز، صبحانه مىخوردم و ساعت شش صبح آماده كار و
رفتن بيرون از خانه مىشدم. در سال 1314 با اخذ ديپلم علمى از دبيرستان علميه
تهران فارغ التحصيل شدم آن روز تعداد ديپلمهها كم بودند، بدين جهت براى ورود به
دانشكده، افراد آزاد بودند. من هم پس از پايان تحصيل مدت شش ماه در رشته رياضى،
رشته علوم طبيعى را انتخاب كردم و تا پايان تحصيلات دوره ليسانس در اين رشته ماندم،
مخصوصا چون زمينشناسى هم در اين رشته بود و من به آن خيلى علاقه داشتم. آرى،
زمينشناسى درسى است كه اگر خوب به آن توجه شود، لذتبخشترين درس براى يك دانشجوست،
شما هرجا نگاه كنيد كتاب زمين باز است، زندگى انسان از لباس تا خوراك همه به خوبى
با زمين ارتباط دارد، به خصوص براى من كه در دهات با زمين و باغ و طبيعت سروكار
داشتهام، اين رشته علمى لذت فراوانى دارد. بعد از گرفتن مدرك ليسانس همه موظف
بودند يك سال هر جا را دولت تعيين مىكند بروند و كار كنند. اهواز جايى بود كه
داوطلب نداشت، من خودم اهواز را انتخاب كردم و در دانشسراى مقدماتى و يك دبيرستان
دخترانه تدريس مىكردم. بعد در سال 1318 به تهران آمدم و تا سال 1320 خدمت نظام و
سربازى را انجام دادم و چون تعهد دبيرى داشتم در دبيرستان ايرانشهر تهران دبير شدم.
در سال 1330 يا 1331 قانونى تصويب كردند، كه هر ليسانسيه شاغل در دانشگاه هشت سال
سابقه كار در دانشگاه و تاليفى داشته باشد، مدرك او معادل دكترا شناخته مىشود، من
هم چون ضمن خدمت در آموزش و پرورش ده سال در دانشگاه متصدى آزمايشگاه كانىشناسى
بودم، براى عضويت در دانشسراى عالى پذيرفته شدم و در سال 1333 دانشيار آن جا
گرديدم. در سال 1348 با رتبه ده استادى و سى و هشت سال سابقه كار به درخواست
خودم از دانشسراى عالى بازنشسته شدم و در سال 50 - 1349 مدرسه عالى علوم اراك را
تاسيس كردم و تا سال 1354 مسئوليت آن جا را به عهده داشتم، ولى از آن سال چون مدرسه
عالى ضميمه دانشگاهها شد و وزير علوم وقت در مورد اعتصابات دانشجويان مىخواست
افراد مخفى در بين آنها قرار دهم و با حركات انقلابى آنها برخورد جدى كنم، اين كار
با روحيهام سازگار نبود و در نتيجه بعد از پنج ماه از صدور اين دستور آنجا را رها
كردم و بطور حق التدريس در دانشگاه شهيد بهشتى ملى سابق تا سال 1358 كه دانشگاهها
تعطيل شد به تدريس اشتغال داشتم. از سال 1358 تاكنون مشاور سازمان انرژى اتمى
هستم، يكى دو روز به كميته غارشناسى متشكل از پنج سازمان انرژى اتمى، حفاظت و محيط
زيست، ميراث فرهنگى، زمينشناسى و سازمان تربيت بدنى مىروم، دو روز در دانشگاه
آزاد آشتيان تدريس مىكنم و دو روز ديگر در هفته را در منزل مىمانم. استاد
مىگويد: در ايران تاكنون 260 غار شناسايى شده، ولى هنوز طبقهبندى نشدهاند، كه هر
كدام به درد چه كارى مىخورند. استاد درباره رشته تخصصى زمينشناسى خود
مىگويد: به اعتقاد من تمام زندگى انسان از زمين به دست آمده است و چيزى نيست كه ما
از زمين نگرفته باشيم، زمين در قرآن كريم هم از جايگاه ويژهاى برخوردار است، قرآن
كريم 114 سوره دارد، و در 104 سوره آن از زمين صحبت مىشود. اما متاسفانه زمين
شناسان كشور ما، نسبت به نيازهايى كه داريم كفايت نمىكند، سه سال پيش يونسكو آمارى
ارائه كرد، كه در دنيا حدود سه ميليون و ششصد هزار زمين شناس هست، من دقت كردم
پاكستان 14 هزار، تركيه 10 هزار، عراق 6 هزار، و ايران فقط 2 هزار و سيصد زمين شناس
دارد و اين در حالى است كه كشور ما، دو برابر پاكستان وسعت دارد. دو سال پيش يك
سمينار مهندسى در مادريد برگزار شد، تعداد ايرانى شركت كننده 40 نفر بود، در صورتى
كه از ژاپن 500 نفر شركت كردند با وجود اينكه وسعت ژاپن 000/300 كيلومتر مربع است،
اما وسعت كشور ما حدود 000/600/1 كيلومتر مربع، يعنى بيش از پنج برابر ژاپن است.
استاد دكتر عبدالكريم قريب مىگويد: من تاكنون 25 جلد كتاب تاليف و ترجمه كردهام،
كه تعدادى از آنها چاپ شده و تعدادى هم زير چاپ است. از سال 47 - 1340 با مجله سخن
علمى همكارى داشتم از سال 54 - 1351 مجله دانش روز را در دانشسراى عالى اراك منتشر
مىكرديم، و در تاليف يك دوره هفده جلدى كتابهاى دبيرستانى با استادان ديگر همكارى
داشتهام. اكنون از عمر پربركت استاد
قريب هشتاد و يك سال مىگذرد، در عين حال با مجلات رشد كشاورزى و جغرافياى آموزش و
پرورش همكارى قلمى دارد، و ما ضمن آرزوى دوام عمر و خدمات افزونتر علمى و فرهنگى
او، تاليفات و آثار علمى وى را در ذيل مىآوريم: 1 - زلزله و آتشفشان، ترجمه.
2 - توليد خاك از نظر كشاورزى، ترجمه. 3 - يك دوره 17 جلدى كتابهاى طبيعى براى
دوره متوسطه، با همكارى ديگران. 4 - باورشناسى. 5 - بعضى از كانيهاى جزيره
هرمز. (نشريه موزه نوم پاريس، شماره 3). 6 - كانىشناسى، درباره كانيهاى جزيره
هرمز. 7 - اصول علم كانيها. 8 - شناختن كانيها به وسيله معرفهاى شيميايى.
9 - چگونه كانيها را مىتوان شناخت؟ 10 - مقالاتى چند درباره زمين. 11 -
بلور، ترجمه. 12 - رازهاى درون زمين، ترجمه. 13 - سنگشناسى. 14 -
مبانى زمينشناسى. 15 - زمينشناسى فلات ايران، ترجمه. 16 - پديدههاى
شگفتانگيز در آسمان و زمين، ترجمه. 17 - انسان در نبرد با طبيعت، ترجمه.
18 - اسرار سه اقيانوس، ترجمه. 19 - زمين در فضا، با همكارى ديگران. 20 -
57 درس درباره تقويت حافظه، ترجمه و تاليف. 21 - گركان. 22 - مبارزه با
عوارض پيرى، نگارش. 23 - واژگان زمينشناسى 24 - غارشناسى. 25 - شناخت
سنگها با نگاهى ويژه به سنگهاى ايران. 26 - پيش از تاريخ، سرگذشت زمين و
انسانهاى پيش از دوره تاريخى. 27 - نوشتن بيش از 300 مقاله علمى در مجلات
مختلف.
اكنون شصت و شش سال از كشف داروى پنى سيلين كه ميليونها نفر در سراسر جهان به وسيله
آن از خطر مرگ و ابتلا به بيماريهاى عفونى نجات يافتهاند، مىگذرد. كاشف اين
داروى مفيد و موثر، الكساندر فلمينگ بود، او در 6 اوت سال 1881 ميلادى در لاچفيلد
واقع در جنوب غربى اسكاتلند به دنيا آمد. الكساندر، كوچكترين فرزند بيو فلمينگ
بود و در حالى كه هشت ساله بود، به سال 1888 پدر خود را از دست داد و انجام كارهاى
مزرعه به عهده مادرش افتاد. او در ده سالگى، يعنى به سال 1891 وارد مدرسه لودان
مور گرديد و بعد به مدرسه دارول كه برادرانش در آنجا تحصيل مىكردند رفت. مدرسه
آنها تا خانه بيش از چهار ميل فاصله داشت و الكساندر ضمن پيمودن اين راه در مناظر
طبيعت اطراف خود دقيق مىشد و به فكر و مطالعه مىپرداخت. او در مدرسه شاگردى
ساعى بود و پس از پايان تحصيلات در آن مدرسه، به سال 1893 وارد آكادمى كيلمارنوك
گرديد. در سال 1895 به لندن رفت و به برادر بزرگش كه مىخواست چشم پزشك شود پيوست.
اما وى به خاطر درآمد كم و تنگدستى مجبور به ترك تحصيل شد، بدين جهت در سال 1897 در
يك شركت كشتيرانى كارى به دست آورد و تا سال 1901 در اين شركت مشغول كار گرديد.
او از سال 1901 امكانات و درآمدى فراهم كرد و تصميم گرفت رشته پزشكى را دنبال كند،
در آن روزها همراه برادران خود رابرت و جان به داوطلبان اسكاتلندى پيوست و در آنجا
عضو چند تيم ورزشى از جمله شنا گرديد، و يك مسابقه شنا هم با كالج پزشكى سن مارى
انجام داد. در اين كالج علاقه به تحصيل پزشكى را بيشتر احساس كرد، بدين جهت سال بعد
در امتحانات ورودى شركت كرد و موفق شد. الكساندر، در اين كالج شاگردى جدى و
كوشا بود و در تمام رشتههاى پزشكى از قبيل تشريح، مرضشناسى، و داروشناسى به
مطالعات عميق خود در باكترىشناسى ادامه داد، تا سرانجام در سال 1928 به كشف
پنىسيلين دست يافت. پنى سيلين در سال 1941 قابل استفاده براى عموم مردم شد و
در سال 1945 فلمينگ به اتفاق ارنست چين براى كشف پنى سيلين كه به طور قطع كمتر از
كشف ميكرب توسط پاستور نبود، جايزه نوبل در رشته پزشكى رإ؛33ِِ دريافت كردند.
|