داستانهاى كودكى بزرگان تاريخ
جلد ۱
احمد صادقى اردستانى
- ۶ -
محمد
منشاوى در سال 1299 هجرى شمسى در شهر ((منشاة))
مصر متولد شد، پدرش از قاريان مشهور زمان خود به شمار مىرفت . اولين آموزگار
و مشوق منشاوى پدرش بود، كه به آموزش معارف و علوم قرآنى و تعليم قرائت قرآن فرزندش
همت گماشت . منشاوى با استعداد فوق العادهاش، در روزگار كودكى به حفظ سورههاى
قرآن كريم پرداخت و از نه سالگى در شبهاى ماه مبارك رمضان، قرائت قرآن برگزار
مىكرد، تا اينكه به سن جوانى رسيد و طنين صدايش رساتر و پختهتر گشت و به عنوان
قارى صاحب سبك در شهر و ديارش مشهور شد . پس از مدتى راديو جمهورى عربى مصر، او را
دعوت كرد و با پخش تلاوت قرآن محمد منشاوى در راديو، شهرتش افزون گشت و به صورت يكى
از استادان مشهور مصر درآمد . استاد منشاوى عمرش كوتاه بود و تنها به كشورهاى
سوريه، كويت و برخى از كشورهاى حاشيه خليج فارس مسافرت كرد و در مجامع مختلف به
تلاوت قرآن پرداخت . منشاوى قارى بزرگى بود، كه در ميان متأخرين بىنظير و در
بين متقدمين كم نظير بود . او از مفاخر قاريان و مبتكر الحان مختلف قرائت قرآن به
شمار مىرفت . سبك خاص، تلاوت زيبا، صوت گرم، لحن حزين، تلفظ صحيح و بيان
كلمات به صورت قوى، از ويژگيهاى قرائت قرآن منشاوى بود، كه با مهارت كامل و تسلط
فوق العادهاى، شنونده را به آيات روح بخش الهى متوجه مىساخت. استاد منشاوى
از اساتيد مهم فن تلاوت قرآن بود و در قرائت هفتگانه و دهگانه مهارت زيادى داشت .
علاوه بر مجموعه قرائت تحقيق، صداى دلنشين او در قرائت ترتيل نيز به يادگار مانده
است . هم اكنون گنجينهاى از نوارهاى قرائت قرآن منشاوى در آرشيو نوارخانههاى
معروف قرآن در سطح جهان موجود مىباشد . استاد منشاوى، از ناحيه قرائت و آموزش
قرآن لحظهاى غفلت نمىكرد و عمر پر بركت خود را در اين راه به پايان رسانيد، و
سرانجام به خاطر بيمارى حنجره، در سن 49 سالگى، به سال 1348 هجرى شمسى در شهر قاهره
چشم از جهان فرو بست .
آرى، استاد منشاوى با يك عمر سراسر افتخار در خدمت قرآن و به عنوان منادى و مبلغ
قرآن، سعادتمندانه از جهان چشم فرو بست و از خود هم شاگردانى به يادگار گذاشت و سبك
دلنشين و شيوه عظمت دادن به قرآن با آهنگ روح افزاى او، براى همه ما بايد درس
آموزندهاى باشد . تا اضافه بر حفظ قرآن و قرائت خوب و جذاب آن، سفارش دلسوزانه و
تقاضامندانه مولاى خود امام على (ع) را هم مورد توجه جدى قرار دهيم . امام على
(ع) در وصيت جاويدانش، آنگاه كه در بستر مرگ قرار داشت و آخرين پيامهاى عميق و
انسانى خود را به حسن و حسين (ع) و همه پيروانش اعلام مىداشت، پس از سفارش به تقوى
و خدا را بر خود حاضر و ناظر داشتن و رعايت حقوق ديگران فرمود: شما را به خدا،
شما را به خدا سوگند، پيوسته خدا را در نظر داشته باشيد، هرگز از قرآن و دستورهاى
آن فاصله نگيريد و مبادا روزى بيايد، كه ديگران در عمل به دستورهاى قرآن بر شما
پيشى بگيرند و به پيشرفت و عزت دست يابند و شما همچنان عقب افتاده و زبون باقى
بمانيد . خانم پروين اعتصامى در بيست و پنجم اسفند
ماه سال 1285 شمسى در تبريز به دنيا آمد. در دوران كودكى، ادبيات فارسى و عربى را
نزد پدرش آموخت و از سن هشت سالگى سرودن شعر را آغاز كرد . پروين با نبوغ ذاتى و
استعداد درخشانى كه داشت، همه اطرافيان و هم سن و سالهاى خود را دچار بهت و حيرت
ساخت. آن گاه براى ادامه تحصيلات خود به تهران آمد و در مدرسه آمريكائى تهران،
تحصيلات خود را به پايان رسانيد و بعد هم در همان مدرسه، مشغول تدريس شد . ديوان
ارزشمند اشعار پروين اعتصامى، بيش از ده بار تجديد چاپ گرديده است و آمار آن به
يكصد هزار نسخه مىرسد . اشعار پروين، سراسر گوياى سوز و احساس انسانى است و از
لحاظ اخلاقى و آموزشى، درخور استفاده فراوان مىباشد .
پروين، به خاطر دقت نكردن پزشك براى معالجه بيمارى حصبه او 16 فروردين 1320 در 35
سالگى جان خود را از دست داد، و در صحن حرم حضرت معصومه (ع) كه مقبره خانوادگيش
بود، به خاك آرميد .
از جمله اشعار اخلاقى و آموزنده ((پروين))
بدين قرار است: گويند عارفان، هنر و علم كيمياست - - وان مس
كه گشت همسر اين كيميا طلاست فرخنده طائرى، كه
بدين بال و پر پرد - - همدوش مرغ دولت و هم عرصه هماست
وقت گذشته را، نتوانى خريد باز - - مفروش خيره، كاين گهر پاك بىبهاست . خانم بورگيلد داهل، خودش مىنويسد: من
فقط در آغاز زندگى يك چشم داشتم، كه آن هم بر اثر زخمها، طورى پوشيده شده بود، كه
فقط يك روزنه كوچكى در سمت چپ آن بود . من مجبور بودم، كتاب را كاملا به روزنه چشم
نزديك كنم، تا آنجا كه مژه هايم به صفحه كتاب مىخورد و تا حد ممكن، اعصاب چشم را،
با فشار به طرف چپ مىچرخاندم، تا به سختى ببينم . با اين حال، اين زن، از آه
و ناله و افسوس خوددارى مىنمود و بين خود و ديگران تفاوتى احساس نمىكرد، تا اينكه
از همان كودكى خواندن و نوشتن را در خانه ياد گرفت . او با اين زحمت و مشقت درس
خواند و بر معلومات خود افزود و از دو كالج فارغ التحصيل شد . مدتى در روستاى كوچك
((توين والى)) به شغل معلمى پرداخت و
بعدها مدرك پروفسورى روزنامه نگارى و ادبيات دريافت كرد و سيزده سال در كالج
((آگوستانا)) به تدريس مشغول بود، او در
كلوپ زنان سخنرانى مىكرد و كنفرانسهاى راديوئى داشت . پنجاه و دو سال از
عمرش گذشته بود، كه معجزه شگفت انگيزى رخ داد و طى يك عمل جراحى، قدرت بينائى او
چهل برابر افزايش يافت . يكى از آثار مهم خانم داهل، كتاب
((من دلم مىخواهد ببينم)) است .
درباره اين كتاب نوشتهاند كه خواندن آن بر همه كس واجب مىباشد . خانم
((داهل)) كه با آن همه رنج و مشقت
بينائى خود را بدست آورده بود، و با آن همه زحمت و مرارت سواد خواندن و نوشتن
آموخته بود، تا بالاخره توانست كتاب با ارزشى بنويسد، كتاب خود را با اين جملهها
به پايان مىرساند: خدايا!اى خداى بزرگ من!به خاطر زيبائيها و توانائىهاى كه
به من ارزانى داشتهاى، از تو سپاسگزارى مىكنم . عبدالباسط محمد عبدالصمد در سال 1349 هجرى
قمرى در روستاى ((ارمنت))
به دنيا آمد . روستاى ((ارمنت))
كه اكنون به شهر مبدل شده است، از توابع استان ((قنا))
در جنوب مصر مىباشد . عبدالباسط در مكتب خانه روستائى، به آموزش قرآن پرداخت
و در سن ده سالگى قرآن را حفظ نمود، او عاشق قرآن بود و با تمام وجود به دنبال
آموزش علوم قرآنى و قرائت آن، همت گماشت، در آن زمان شيخ رفعت و شيخ شعشاعى در
راديو قرآن مىخواندند . عبدالباسط در خانه راديو نداشت، بدين جهت براى شنيدن تلاوت
قرآن از راديو، مسافتى حدود سه كيلومتر را پياده طى مىكرد، همچنين براى استفاده از
ساير قاريان قرآن، در جلسات شبانه قرآن شركت مىنمود . استاد مكتب و پدرش، همواره
عبدالباسط را تشويق مىكردند و اين تشويقها در پيشرفت او بسيار مؤثر بود، به طورى
كه دوازده ساله بود، كه قرائت هفتگانه را ياد گرفت و در چهارده سالگى قرائت ده گانه
را فرا گرفت . عبدالباسط علاوه بر حفظ، تجويد و قرائت قرآن، معانى قرآن را هم آموخت
و كمكم در منطقه ((صعيد))
شهرت يافت . تقريبا در همه جلسات قرآن و برنامههاى ((شبى
با قرآن)) عبدالباسط را دعوت مىكردند .
نوزده سال داشت كه براى اولين بار به قاهره رفت . به مناسبت ميلاد پيامبر اكرم (ص)
در قاهره جشن گرفته بودند، چند نفر كه عبدالباسط را مىشناختند، از او خواستند كه
قرآن بخواند، اما او قبول نكرد و گفت: در اين جمع، غريب هستم و در ميان قاريان
معروف و مشهور، صلاح نيست كه من قرآن بخوانم . يكى از علماء كه او را
مىشناخت، گفت: ده دقيقه قرآن بخوان . عبدالباسط قبول كرد و شروع به
تلاوت قرآن نمود . مسجد پر از جمعيت بود، مردم او را تشويق مىكردند و از او
مىخواستند كه ادامه بدهد، بالاخره قرائت دلنشين عبدالباسط يك ساعت و نيم طول كشيد
و از همان جلسه بود، كه او را به راديو دعوت كردند و به تدريج در سطح كشور مصر شهرت
يافت . يك سال بعد به حج رفت و براى اولين بار، تلاوت قرآن او را روى نوار ضبط
شد و كم كم كشورهاى اسلامى و ساير ممالك جهان، حتى آمريكا از او دعوت كردند و
عبدالباسط تقريبا به همه كشورهاى جهان سفر كرد . در بعضى از سفرهايش، عدهاى با
شنيدن تلاوت زيباى قرآن او، مسلمان گرديدند، براى نمونه، در
((لوس آنجلس)) شش نفر و در
((اوگاندا)) 92 نفر مسلمان شدند.
عبدالباسط در رابطه با توفيق خود براى تلاوت قرآن چنين گفته است: ساعاتى وجود
دارد، كه همراه با صفا، معنويت و فيوضات الهى است و قارى قرآن احساس مىكند، يك
فضاى نورانى بر جلسه قرآن حاكم است، براى مثال، يك بار در جلسهاى سوره
((مزمل)) را تلاوت مىكردم، يادم هست
حالت عجيبى داشتم، گويا در بهشت، قرآن مىخواندم، به ياد حديث نبوى (ص) افتادم كه
فرمود: ميان محراب و منبر من، بوستانى از باغهاى بهشت است . عبدالباسط
اضافه مىكند: تمام موفقيتى كه نصيب من شده، به بركت آيه آيههاى قرآن است، كه
صداى مرا در نظر مردم دلنشين كرده و در واقع اين نفوذ كلام خداست، كه باعث روى
آوردن مردم غير مسلمان به سوى اسلام شده است .
عبدالباسط با تلاوت و قرآئت آيات نورانى قرآن، خدمات زيادى به عالم اسلام رسانيد، و
سرانجام 25 ربيع الثانى 1409 هجرى قمرى، با سر بلندى و نام نيك در سن 60 سالگى
زندگى را به درود گفت، در ايران اسلامى هم با تشكيل مراسم يادبود، از او تجليل به
عمل آمد . شيخ حبيب الله ذبيحى، اهل هرات
افغانستان است . او در سن شش سالگى به بيمارى آبله مبتلا شد و بينائى خود را به طور
كامل از دست داد . هفت ساله بود، كه به مكتب خانه رفت و در مدت يك سال قرآن
كريم را آموخت و از سن هشت سالگى، حفظ كردن قرآن كريم را شروع كرد و طى دوازده سال
تلاش و كوشش، در سن بيست سالگى، حفظ قرآن را به پايان رسانيد . روش حفظ قرآن
او، بدين ترتيب بود، كه معلم، آيات قرآن را هر روز، ده يا دوازده بار براى او
مىخواند و تكرار مىكرد، او هم تا روز بعد سيصد مرتبه همان آيات را در منزل تمرين
و تكرار مىنمود، علاوه بر اين، آيات حفظ شده روزهاى قبل را نيز تكرار مىكرد و پدر
و برادرش، اشكالاتش را برطرف مىكردند. زندگش شيخ حبيب الله ذبيحى، اين عالم
دينى نشان مىدهد، اگر انسان داراى عزم راسخ و اراده قوى باشد و در زندگى هدف مقدسى
را دنبال كند و تلاش و كوشش نمايد، موانع و مشكلات و حتى نابينائى نمىتواند مانع
راه پيشرفت انسان گردد و آدمى را از موفقيت و ترقى باز دارد .
بدين جهت، ملك الشعراء بهار شاعر تواناى ما گفته است: ز
كوشش، به هر چيز خواهى رسيد - - به هر چيز خواهى، كماهى رسيد
برو كارگر باش و اميدوار - - كه از يأس، جز مرگ نايد به بار
گرت پايدارى است، در كارها - - شود سهل پيش تو، دشوارها .
|