داستانهاى كودكى بزرگان تاريخ
جلد ۱
احمد صادقى اردستانى
- ۵ -
يوهانس
كپلر در سال 1571 در آلمان بدنيا آمد . دوران كودكى او با فقر و بدبختى گذشت . پدر
و مادرش توانائى نگهدارى او را نداشتند، بدين جهت او را به پدر بزرگ و مادر بزرگش
سپردند، مدتى بعد به خانه شوهر خواهر خود رفت و به نگهدارى حيوانات مشغول شد . كپلر
در سيزده سالگى بيمار شد، پزشكان تشخيص دادند، كه او ديگر به درد كارهاى مزرعه و
دامدارى نمىخورد، ناچار او را به مدرسه طلاب پروتستان فرستادند. كپلر در
مدرسه، استعداد خود را نشان داد، اساتيد او را به دانشگاه
((توبينكن)) اعزام نمودند. او در
سن بيست و سه سالگى، به مسئوليت معلمى رياضيات مدرسه شبانه روزى پروتستان انتخاب
گرديد، اما باز هم با فقر و تنگدستى دردناكى دست به گريبان بود. با اينكه
كپلر، گمنام زيست و مورد توجه واقع نشد، اما در عين حال توانست، قوانين اكتشافى خود
را در زمينه نجوم در سال 1609 منتشر سازد. البته در بسيارى از مواقع، وضع
دانشمندان و عناصر علمى و فرهنگى اينگونه است و آنان بعد از مرگ خود بيشتر شناخته
مىشوند، كپلر هم درباره كارهاى علمى خود به چنين وضعى مبتلا بود، به همين جهت
مىگفت: من كتاب خود را مىنويسم، خواه خوانندگان آن افراد موجود يا آيندگان باشند،
زيرا اين كتاب مىتواند سالها انتظار خوانندگان واقعى خود را بكشد! پى يرسيمون لاپلاس در سال 1749 در فرانسه تولد يافت
. پدرش كشاورز فقيرى از اهالى ((نورماندى))
بود، از كودكى او اطلاع زيادى در دست نيست، زيرا به محض اينكه، لاپلاس به عنوان يك
رياضيدان بزرگ مشهور شد، اصل و مبدأ خود را انكار كرد و هميشه مىكوشيد ، آن را
مخفى نگهدارد. لاپلاس نظريات علمى خود را به اطلاع را به اطلاع دالامبر
رياضيدان معروف فرانسوى رسانيد و از سوى دالامبر، استاد مدرسه نظامى پاريس شد، سپس
عضو آكادمى علوم گرديد . او اكتشاف عظيم خود را تحت عنوان
((ميكانيك آسمانى)) در پنج جلد انتشار
داد . كتاب ((تئورى تحليلى احتمالات))
را نوشت و در سال 1812 كتاب مطالعات فلسفى درباره احتمالات را منتشر ساخت .
آخرين سخن لاپلاس اين بود: آنچه ما مىدانيم بسيار ناچيز است و آنچه را
نمىدانيم وسيع و عظيم مىباشد .
البته غير از لاپلاس، دانشمندان ديگرى هم به ناچيز بودن علم و معلومات بشر، در
برابر اقيانوس بيكران علم و اسرار جهان هستى، اظهار عجز و ناتوانى كردهاند . لئونيكلا يويچ تولستوى در بيست و
هشتم اوت سال 1828 ميلادى در دهكده ((پاستاپوليانا))
در 110 كيلومترى مسكو، پا به عرصه وجود گذاشت . پيش از آن كه به سن دو سالگى برسد،
مادرش را از دست داد و هنوز نه سال تمام نداشت، كه پدرش نيز چشم از جهان فرو بست .
كودك به جاى نااميدى و يأس، با قدرت اراده، استعدادهاى خود را به كار گرفت، تحصيلات
دوره متوسطه را در دبيرستان ادبى ((ژيمناز))
به پايان رسانيد و در سال 1844 وارد دانشگاه ((غازان))
شد و در مدت سه سال، زبانهاى شرقى و علم حقوق را آموخت . در سال 1851 داوطلبانه در
جنگهائى كه در قفقاز رخ داد شركت كرد و داستان كودكى و داستان دوران نوجوانى را در
قفقاز نوشت ، كه باعث شهرت او شد . تولستوى سفرهاى علمى و سياحتى زيادى به
مسكو، سوئيس، آلمان، ايتاليا، بروكسل، لندن و اروپاى شرقى داشت و در سال 1863 كتاب
((جنگ و صلح)) بزرگترين اثر ادبى قرن
را آغاز كرد و براى تأليف آن، پنج سال تمام زحمت كشيد. علاوه بر سه كتاب بالا،
هفده اثر ارزنده ديگر از تولستوى باقى مانده است، كه اسامى آنها عبارتست از:
آناكارنينا، اعتراف، حاجى مراد، اسير قفقاز، نيروى جهل، رستاخيز، هنر چيست؟ آهنگ
كرتزر، شيطان، يك تير كشور دوزخ، تابش نور و ظلمت، انتقام شوهر، زناشوئى ناپسند،
ميوههاى خرد، سه مرگ، دو سرباز، و چه بايد كرد؟ جالب توجه است كه تولستوى
علاوه بر فعاليتهاى فرهنگى و نويسندگى، در جريان قحطى موحشى كه در سالهاى 1891 و
1982 گريبان گير ملت روس شد، فعاليتهاى خدماتى درخشان و ابتكارى انجام داد، 188
خانه داير كرد كه در آن خانهها قحطى زدگان را غذاى كافى مىدادند. دارالايتامهائى
براى اطفال تا سن دو سالگى تأسيس كرد . براى كشت بهاره، بذرهائى تقسيم نمود و
نانوائيهائى براى فروش نان ارزان راه اندازى كرد . تولستوى براى انجام اين كارها،
حتى از خوراك روزانه خود كاست، تا بهتر بتواند خدمات خود را به انجام برساند .
تولستوى به تعليم و تربيت جوانان علاقه زيادى داشت، از وضع فقر و تنگدستى شهرهاى
مسكو بسيار ناراحت بود و مشاهدات خود را در كتابى به نام
((چه بايد كرد؟)) منتشر ساخت . او
عياشى و شهوترانى را براى جامعه سبب نابودى و تيره بختى مىدانست و در آثار
((ادبى عشقى)) خود آن را تشريح كرده
بود، از فقر و فلاكت مردم رنج مىبرد، و شرمسار مىشد و آن را در دفتر خاطرات خود
هم يادداشت كرده بود. تولستوى داراى روحى حساس و عاطفه انسانى عجيبى بود، او
از فقر و تنگدستى مردم رنج مىبرد و در اين زمينه مقاله هائى هم تحت عنوان
((چرا روستائيان دچار قطحى هستند؟))
مىنوشت و اين كار نزديك بود موجب توقيف و بازداشت او گردد . او به آزادى در
جامعه مىانديشيد و براى آن مىكوشيد و حتى در برابر حكومت با شجاعت به استبداد
اعتراض مىكرد و آنگاه هم كه از بيان عقائد خود مأيوس گرديد، در سال 1910 ميلادى
تصميم گرفت از وطن خود خارج شود، و در دفتر خاطرات خود هم نوشت: من بيش از پيش از
رفاه و آسايش خود و فقر و نادارى اطرافيانم رنج مىبرم . بارى، تولستوى براى
خارج شدن از وطن موفق نشد، اما رنج برد و به خونريزى ريه مبتلا شد و سرانجام
بزرگترين نابغه علم و ادب در هفتم نوامبر 1910 ميلادى در ساعت شش و نيم صبح در
هشتاد و دو سالگى زندگى را به درود گفت . برت راند راسل، روز هيجدهم ماه مه سال 1872
ميلادى، در ترلك انگلستان تولد يافت . چهاره ساله بود كه نه پدر داشت و نه مادر، در
نتيجه مادر بزرگش، سرپرستى او را برعهده گرفت. راسل در بيست و دو سالگى، از
دانشگاه كمبريج فارغ التحصيل شد و در سال 1903 كتاب ((ريشههاى
رياضيات)) او انتشار يافت . اين كتاب، اركان
رياضيات زمان را تحت تأثير قرار داد، به طورى كه منتقدان، آن را در زمره صد كتاب
عظيمى كه از آغاز تاريخ، تا آن زمان، نوشته شده بود، قرار دادند . راسل در
بسيارى از دانشگاهها مانند هاروارد، شيكاگو، كاليفرنيا، پكن و كمبريج تدريس داشت .
بيش از پنجاه كتاب و جزوه و صدها مقاله، از راسل به جاى مانده است . در سال
1905، به خاطر دفاع هميشگى او، از آزادى و صلح، نامبرده برنده جايزه ادبى نوبل شد .
راسل علاوه بر اينكه، نابغهاى در علم رياضيات بود، در ادب و فلسفه نيز، يد طولائى
داشت . از آثار او مىتوان، شگرفىهاى فلسفه، تصوف و منطق، مهمات فلسفه و تاريخى از
فلسفه غرب را نام برد. عدهاى، سخنان راسل را، همپايه سخنان پيامبران بزرگ
مىدانند . راسل مىگويد: انسان به ايمانى نياز دارد، كه بتواند با آن، در
برابر ناروائيهاى مولود جنگ سرد و گرم مقاومت كند .
سخن راسل، سخن بسيار ارزشمندى است، اما صدها سال قبل از آن هم، پيامبر اسلام فرموده
است: انسان مؤمن در راه ديندارى خود، از كوههاى مقاوم و سر به فلك كشيده استوارتر و
پايدارتر است، زيرا كوهها در اثر زلزله و يخبندان گاهى متلاشى و خراب مىگردد، ولى
يك شخص مؤمن در هر شرائط سختى قرار گيرد، هرگز به خرابى و تباهى ايمان و دين خود
اقدام نمىكند. ژان ژاك روسو، روز بيست و هشتم ژوئن سال 1712
ميلادى در شهر ژنو متولد شد . روسو در كودكى مادر خود را از دست داد . پدر
روسو، ساعت ساز بود، كتابهاى زيادى براى فرزند خود مىخريد و از او مواظبت مىكرد،
اما پدر او نيز همان روزها درگذشت. روسو در سن ده سالگى بدون سرپرست ماند و
مدتى آواره بود و براى زندگى جاى درست و حسابى نداشت، تا اينكه اقوام و بستگانش،
سرپرستى او را بر عهده گرفتند . دوران كودكى روسو، در تنهائى و فقر گذشت او به قدرى
فقير بود، كه هيچ كس فكر نمىكرد، كه روسوى يتيم و فقير، حتى سواد خواندن و نوشتن
ياد بگيرد . روسو عليرغم مشكلات زياد، علاقه زيادى به مطالعه كتاب
((زندگى مردان بزرگ)) اثر
((پلوتارك)) داشت. روسو در طول
زندگى، مسافرتهاى زيادى كرد، او آوارگى و تنگدستى را به جان خريد و با دانشمندان و
نويسندگان مختلف معاشرت و گفتگو داشت . روسو پس از تحصيلات و كسب تجارب و
مطالعات زيادى، در سال 1762 كتاب معروف ((قرارداد
اجتماعى)) و پس از مدتى كتاب
((اميل)) را درباره تعليم و تربيت
كودكان و نوجوانان نوشت، اما مورد غضب پارلمان فرانسه قرار گرفت، تا جائى كه دستور
توقيف او را صادر كردند . او در سال 1770 كتاب معروف
((اعترافات)) را منتشر كرد و با نشر
آثار علمى و فرهنگى خود، يكى از شخصيتهاى صاحب نظر و بلند آوازه، در تاريخ بشريت
گرديد . روسو مردى خود ساخته بود، كه با نيروى اراده و بكارگيرى استعدادهاى
خود، زندگى موفقيت آميزى داشت و به خاطر خدمات علمى و فرهنگى به جامعه بشريت، از
خود نام نيك و خاطره خوبى به جاى گذاشت . آنتوان لالوران لاوازيه، بيست و ششم اوت سال 1743
ميلادى در پاريس به دنيا آمد . او در پنج سالگى مادرش را از دست داد و تربيت او و
خواهرش به خاله آنها واگذار شد. لاوازيه در سال 1763 ديپلم خود را از مدرسه
((مازان)) گرفت و يك سال بعد ليسانس در
رشته حقوق را دريافت كرد. او در طول زندگى زحمات فراوانى كشيد و براى تأمين
زندگى و ارائه مطالب خود، به مؤسسات و پستهاى مختلفى وارد شد . لاوازيه در زمينه
ادبيات، رياضيات، نجوم، گياهشناسى، شيمى و زمينشناسى مطالعات و تحقيقات و
نوشتههاى زيادى داشت . در سال 1765 نتيجه تحقيقات خود، در مورد زمينشناسى را به
آكادمى علوم ارائه كرد، كه با موفقيت روبرو شد و سه سال بعد، آثار او از طرف آكادمى
علوم، چاپ و منتشر گرديد. لاوازيه عنوان بنيانگذار علم شيمى نوين را به خود اختصاص
داد و آثار علمى او مشكلگشاى جامعه بشريت گرديد. سرانجام، لاوازيه در سن
پنجاه و يك سالگى، به دنبال عضويت او و پدر زنش در يك مؤسسه مالى، مورد اتهام واقع
شد و پس از محاكمه در يك دادگاه جنائى، به اعدام محكوم گرديد و با گيوتين در شهر
پاريس اعدام شد. ((لاگرانژ))
درباره اعدام لاوازيه چنين مىنويسد: يك لحظه براى بريدن سر لاوازيه كافى بود،
اما براى به وجود آمدن نظير او، صدها سال لازم است . هنگامى كه لاروس، در يك دبستان فرانسه تحصيل مىكرد،
از همان سن چهارده سالگى، به فكر تهيه يك فرهنگ جامع افتاد، با اينكه لاروس همه
روزه تا ساعت نه شب در كارگاه پدر بود و اسب مردم را نعل مىزد، اما از همان دوران
دبستان، مشغول كار تأليف فرهنگ جامع شد . براى اين كار، همه كتابهاى چاپ شده در
فرانسه و ساير نقاط جهان را مطالعه مىكرد، آنگاه كه تحصيلات لاروس پايان يافت،
فرهنگ جامع او هم كامل شد و انتشار يافت . از آن روز به بعد، به دستور
((لوئى فيليپ)) وزير فرهنگ فرانسه،
لاروس، به رياست يكى از آموزشگاههاى مهم شهر ((ديون))
منصوب گرديد، اما لاروس، يكى روز به طور ناگهانى، از رياست آموزشگاه استعفا كرد و
مدت ده سال تمام، مانند يك طلبه فقير زندگى كرد و براى تكميل فرهنگ جامع كوشيد و
شبانه روزى تلاش كرد . لاروس در مجموع چهل سال، روزانه شانزده ساعت كار مىكرد و به
تفسير واژهها و اصطلاحات و نوشتن آنها مىپرداخت و حتى شام و نهار خود را پشت ميز
كار و در حال مطالعه صرف مىكرد . لاروس به اندازهاى به كار خود علاقه داشت،
كه از تراشيدن موى سر و صورت خوددارى مىنمود و گاهى براى اطمينان از معنا يا تشريح
يك عبارت، تا هزار كيلومتر مسافرت مىكرد، به طورى كه بر اثر كار مداوم به بيمارى
معده مبتلا شده بود . او در تمام عمر با سختى زندگى كرد و حتى يك بار هم، يك لقمه
نان راحت نخورد. لاروس بيش از تمام نويسندگان، به علم و فرهنگ خدمت كرد . كتاب
فرهنگ كوچك لاروس، سه ميليون بار تجديد چاپ شده و براى پشت جلد چرمى آن، تاكنون صد
هزار بار بزغاله قربانى كردهاند كتاب فرهنگ جامع لاروس نيز، يكى از پر
فروشترين كتابهاى جهان است .
|