داستانهاى كودكى بزرگان تاريخ
جلد ۱
احمد صادقى اردستانى
- ۴ -
توماس آلوا اديسون، بچه قوى هيكلى نبود، ولى سرش آن قدر بزرگ بود، كه طبيب شهر
هميشه مىگفت: اين بچه مغز فوق العادهاى دارد. يك بار در كانال آب افتاد و
چيزى نمانده بود، كه آب او را ببرد، اما به موقع او را از كانال بيرون كشيدند.
بار ديگر در يك آسانسور گندم افتاد و مدتى در ميان گندمها دفن شد، ولى باز به موقع
او را نجات دادند . يك روز مىخواست، تسمهاى را كوتاه كند، دو سر تسمه را با
انگشتان خود نگه داشت و به يك پسر بچه دستور داد، آن را با تيشه قطع كند، اما تيشه
به انگشت اديسون اصابت كرد و در نتيجه يك انگشت خود را از دست داد . در يك
آزمايش، اسيد روى صورتش ريخت، صورتش زخم شد، اما چون چشمهايش بسته بود، آسيبى به
چشمان او نرسيد. اديسون ده ساله بود، كه كارهاى آزمايشگاهى را در زيرزمين
خانهاش شروع كرد . بيش از دويست شيشه در طاقچه زيرزمين گذاشته بود و بر روى برچسب
شيشهها نوشته بود، زهر، تا كسى به آنها دست نزند . كتابى در مورد علم فيزيك
خريد، با اينكه مطالب كتاب را مىخواند و خوب مىفهميد، اما تا چيزى را آزمايش
نمىكرد، به آن اعتماد پيدا نمىنمود . اديسون در سن يازده سالگى، كارهاى
نيوتن، تاريخ آمريكا، كتاب مقدس و آثار شكسپير و شعراء و مورخان و دانشمندان مشهور
را خوب يادگرفته بود. او در دوازده سالگى براى بدست آوردن پول بيشتر، در اوقات
بيكارى به روزنامه فروشى پرداخت و با سماجت و پشتكار توانست، اجازه فروش روزنامه،
كتاب، مجلات و ميوه و شيرينى در قطار بين راه ((پرت
هون)) و ((دتروا))
را كسب نمايد . پس از مدتى اديسون، يك آزمايشگاه شيمى در قطار داير كرد.
اديسون به تدريج شش آزمايشگاه بزرگ تشكيل داد، كه كارگرانش نزديك به دويست و پنجاه
نفر مىرسيد و آزمايشگاهههاى او مدت هفتاد و دو سال فعال بود. او از ساعت هفت
صبح تا ساعت هفت شب كار مىكرد. اولين اختراع اديسون، يك دستگاه تلگراف بود. اديسون
سرانجام با مطالعه، تحقيق، كار و تلاش شبانه روزى و فوق العاده، مجموعا 122 اختراع
را به نام خود، به ثبت رسانيد، از جمله اختراعات او، آثار ارزشمندى مانند لامپ برق،
گرامافون، تلگراف، تلفن و راديو بود، كه در سراسر جهان از آنها استفاده مىشود.
اديسون در سال 1847 ميلادى به دنيا آمده بود و به سال 1931 چشم از جهان فرو بست،
اما سراسر زندگى 74 ساله او آميخته با كار و تلاش و تحول و اختراع بود، با حوادث
سخت و تلخى هم در طول زندگى روبرو مىشد، از هر حادثهاى هم تجربه و درسى مىآموخت
. يك بار هم كه ناخن پاى اين محقق و نابغه بزرگ افتاده بود، گفت: امروز ناخن من
افتاده است، اگر همه جمعيت روى كره زمين جمع شوند و با هم همكارى كنند كه ناخن مرا
آن طور كه بوده است بسازند، همه ناتوان مىمانند، اما بيش از يك ماه طول نمىكشد كه
خداوند توانا ناخن مرا همانطور كه اول بود مىسازد و اين دليل بزرگى است كه همه
موجودات عالم را پروردگار عالم به وجود آورده است. ماركونى در بيست و پنجم آوريل سال 1874 ميلادى در
شهر بولونى متولد شد . اولين چيزى كه توجه ديگران را به او جلب مىكرد، گوشهاى بزرگ
ماركونى بود، به طورى كه يكى از خدمتكاران خانواده در اولين برخورد با نوزاد،
ناخودآگاه فرياد كشيد: چه گوشهاى بزرگى! ماركونى در سن دوازده سالگى، يك
لابراتور خصوصى در خانه تأسيس كرد و در آن آزمايشهاى علمى انجام مىداد. اوقات
بيكارى خود را به مطالعه فيزيك و شيمى مىپرداخت. چهارده ساله بود، كه با
پيرمرد نابينائى آشنا شد، پيرمرد كارمند اداره پست و تلگراف بود و به رموز الفباى
مورس آشنائى داشت . بيست سال داشت، كه در مورد امواج الكترو مانيتيك به مطالعه
پرداخت و به انتقال صدا بدون استفاده از سيم و هادى علاقمند شد . در بيست و يك
سالگى، موفق شد، علامات بىسيم را، تا فاصله يك مايلى انتقال دهد.ماركونى نتيجه
موفقيت خود را در اختيار دولت ايتاليا گذاشت، ولى دولت ايتاليا، آن را جدى نگرفت .
ماركوى ناچار، در سن بيست و دو سالگى به انگلستان رفت و اختراع خود را در لندن به
ثبت رسانيد . دولت انگلستان اختراع ماركونى را جدى تلقى كرد و پس از يك سال، يك
شركت انگليسى، براى اختراع تلگراف بىسيم تأسيس گرديد و نصف سهام شركت را به نام
ماركونى كردند، به طورى كه ماركونى در سن بيست و سه سالگى يك ثروتمند بزرگ شد .
ماركونى بعدها به دريافت جايزه نوبل مفتخر گرديد و در سال 1912 ميلادى، دستگاه
((راديو كونومتر)) را براى كشتيها
اختراع كرد و همين دستگاه سبب شد، 706 نفر از سرنشينان كشتى تيتانيك از مرگ نجات
يافتند. ماركونى يك دانشمند و مخترع خود ساخته بود، زيرا تحصيلات او، از حدود
ديپلم تجاوز نكرد، او با مطالعه و بررسى و تحقيق شخصى، بر معلومات خود افزود.
او به هنگام كار و مطالعه، بسيار جدى بود، به طورى كه، اگر كسى در موقع كار و
مطالعه، مزاحم او مىشد، سخت عصبانى مىگرديد . ماركونى سرانجام توانست، راديو و
تلگراف بىسيم را اختراع نمايد و بدين وسيله خدمات ارزشمند و جاويدانى به جامعه
بشريت انجام دهد.
از ويژگيهاى ديگر اخلاقى ماركونى اين بود كه ساده و بىآلايش زندگى مىكرد، با
افراد مهربان و صميمى مىشد، در انجام كارها صبر و حوصله زيادى به خرج مىداد، روى
يك طرح ساعتها كار مىكرد، هرگاه هم در كارى شكست مىخورد خم به ابرو نمىآورد و
همچنان استقامت مىورزيد، در اوقات فراغت هم تفريح مىكرد و نشاط و شادآبى خود را
به دست مىآورد، تا بهتر بتواند كار مفيد و مؤثر صورت دهد.
بالاخره ماركونى در سال 1930 ميلادى دستگاه بىسيم را اختراع كرد، درباره او
نوشتهاند: او نمونه درخشانى از پيروزيهائى است، كه او لايق آن بود، اين مخترع
خوشبخت تمام شرائط لازم را در خود جمع داشت، مىدانست چه مىخواهد و هدفى را كه
دنبال مىكرد، در نظرش روشن بود چون حوصله و كاردانى و عزمى راسخ داشت، جلب اعتماد
مىكرد، و وسائل مالى لازم را براى كارهاى خود فراهم مىآورد .
خلاصه وسائل ارتباطى مانند راديو، تلگراف و بىسيم، كه اكنون از عمر آن حدود 96 سال
مىگذرد و جهان را به صورت يك خانواهد، بزرگ بهم ارتباط داده، وسائل مهم و مفيدى
هستند، كه ماركونى و ديگران براى اختراع آن زحمات طاقت فرسائى كشيدهاند . بلز پاسكال در نوزدهم ژوئن سال 1632 ميلادى در
كلرمون فران ((فرانسه
)) چشم به جهان گشود . پدرش درباره او مىنويسد: بلز در دوازده سالگى،
با شنيدن آهنگ صداى برخورد كارد با بشقاب بدل چينى، در مورد صوت، مشغول مطالعه شد و
كتابى را در اين مبحث تأليف كرد . پدر بلز دوست داشت، فرزندش به جهان ادب وارد شود
و نمىخواست، بلز در علوم تجربى كار كند. براى اين منظور، هرگونه كتاب رياضيات
را از دسترس بلز دور نگه مىداشت، اما اينها مانع راه بلز نشد. يك روز پدر
سرزده، وارد اطاق بلز گرديد، ديد كودك روى زمين نشسته و با يك قطعه زغال، شكلهائى
را رسم كرده و به فكر كردن مشغول است . پدر از بلز پرسيد: چه كار مىكنى؟ بلز
جواب داد: مىخواهم ثابت كنم، كه مجموع زاويههاى هر مثلث، مساوى دو زاويه قائمه
است . پدر سؤالات ديگرى از فرزندش كرد و با تعجب متوجه شد، بلز بسيارى از
احكام سى و دو قضيه اوليه اقليدس را خود به خود كشف كرده است، و اين در حالى بود،
كه بلز هرگز، كتابى در رابطه با هندسه نديده بود!ژيلبرت خواهر بلز مىگويد:
پدرم از عظمت انديشه و قدرت تفكر اين نابغه بزرگ، چنان متأثر شده بود، كه بدون گفتن
كلمهاى، بلز را ترك كرد و به سراغ آقاى ((لوپايور))
رفت و در حالى كه اشك شوق مىريخت، فرياد كشيد: ببينيد فرزند من چه كرده است؟
او با وجود مراقبتهاى شديد من، رياضيات را از نو كشف كرده است! بلز در شانزده
سالگى، كتابى درباره مقاطع مخروطى نوشت، كه هنوز هم يكى از قضاياى آن به نام پاسكال
است . او در هجده سالگى، اولين ماشين حساب را اختراع كرد و بعدها همراه با
((فرما)) رياضيدان بزرگ، حساب احتمالات
را به وجود آورد و بعد هم چرخ دستى خاك كشى را اختراع نمود، اما افسوس كه اين
رياضيدان بزرگ فرانسوى، در سن 39 سالگى جان سپرد. بارى، بلز پاسكال رياضيدان
بزرگ فرانسوى كه پدرش مرد حقوق دانى بود، وى در رياضى و اختراعات زيادى آن چنان
شهرتى يافت كه او را در رديف دكارت، فرماو گاليله دانستهاند، اما اين دانشمند كه
به اين مقام بلند علمى دست يافت و عمر او هم به چهل سال نرسيد، از دردها و
بيماريهاى مختلفى رنج مىبرد، گرفتار بىخوابى دردناكى بود، ولى هيچ گاه از تلاش و
فعاليت دست نكشيد .
آرى، بلز پاسكال از همان دوران كودكى داراى استعداد فوق العاده و نبوغ فكرى درخشانى
بود، اما پدر او هم وقتى از اين قابليت و توانائى با خبر شد، براى اينكه اين
استعداد سرشار بيهوده تلف نشود، كسب و كار خود را رها كرد، و براى مراقبت و همراهى
با فرزند خود، راهى پاريس گرديد . پاسكال هم اين استعداد را در راه علم و
اختراع به كار گرفت، با استادان و دانشمندان بزرگ ارتباط برقرار كرد، و همانطور كه
در بالا خوانديم به خاطر تحمل رنج و دردهاى فراوان، به مقام بلند و درخشانى رسيد .
به همين جهت ((سعدى))
گفته است: نابرده رنج، گنج ميسر نمىشود - - مزد آن گرفت جان
برادر، كه كار كرد هر كو عمل نكرد و عنايت اميد
داشت - - دانه نكاشت ابله و دخل انتظار كرد . . آمپروار پاره در سال 1509 در شهر
((لاوان)) فرانسه متولد شد . پدرش به
قدرى فقير بود، كه نتوانست او را به مدرسه بفرستد، ناچار آمپروار پاره را براى
نوكرى نزد كشيش روستا گذاشت، تا هم نانى بخورد و شكمش سير شود و هم اينكه شايد چيزى
بياموزد . اما كشيش او را به تيمار قاطر خود و ساير كارهاى پست و سنگين خانه گماشت
و ديگر وقتى براى درس خواندن او باقى نماند . در همين اوقات
((كوتو)) جراح معروف را براى جراحى
مثانه يك نفر به روستا آوردند . آمپروار پاره هم جزء تماشاچيان بود، وقتى كه جراح
از كارش فارغ شد، آمپروار پاره تصميم گرفت، جراح شود . او كشيش را ترك كرد و
خدمتگزارى يك نفر دلاك را برعهده گرفت . طولى نكشيد كه آمپروار پاره، رگ زدن و
دندان كشيدن و اينگونه كارها را آموخت. او پس از چهار سال به پاريس رفت و در
مدرسه طب مشغول تحصيل گرديد و هزينههاى زندگى و تحصيل خود را از طريق دلاكى تأمين
مىكرد. آمپروار پاره پس از مدتى، معاون مريضخانه
((موتل ريو)) شد و سپس معلم مدرسه ارتش
گرديد و جراحى در ارتش ((مونمراسنى))
را بر عهده گرفت . او به معلومات تلقينى و مطالعه كتاب اكتفا نمىكرد و پيوسته
درباره حرفه خود فكر و انديشه مىنمود و مىخواست راههاى جديدى را در جراحى كشف كند
. سرانجام با تلاش و جديت شبانه روزى خود به موفقيتهاى چشمگيرى دست يافت، تا آنجا
كه دانشمندان آن زمان، از او تقاضا كردند، نتايج انديشهها و ابتكارات و تجربيات
موفق خود را بنويسد، تا همه جراحان و دانشمندان از آن استفاده كنند . حاصل كار
آمپروار پاره، هيجده جلد كتاب طراز اول و مفيد در طب و جراحى بود . ويليام هرشل در سال 1738 ميلادى، در انگلستان
چشم به جهان گشود . او موسيقى دان فقير و تهيدستى بود و ويولون مىزد . روزى دكتر
((مولر)) از كنار او مىگذشت، دكتر از نحوه ويولون زدن هرشل خوشش آمد و او
را براى سكونت در منزل خود دعوت كرد. هرشل اين دعوت را پذيرفت و فرصت مطالعه از
كتابخانه دكتر مولر را مغتنم شمرد . در همين ايام اكتشافاتى در علم هيأت و
ستارهشناسى رخ داد، كه باعث شد، هرشل را به مطالعه درباره هيأت بكشاند. ويليام
هرشل يك تلسكوپ از يكى از دوستان خود قرض گرفت و با آن كار كرد، بعد خواست، يك
تلسكوپ خريدارى كند، اما قيمت آن زياد بود و توانائى خريد آن را نداشت، هرشل از
همان ساعت تصميم گرفت، خود تلسكوپ بسازد . او وقتى كه تلسكوپ هفت قدمى را مىساخت،
بيش از دويست بار شيشه آن را عوض كرد، تا تلسكوپ او چيز خوبى از كار در آمد .
تا آن زمان، منظومه شمسى به سياره زحل محدود مىشد، اما ويليام هرشل اورانوس را كشف
كرد و براى نخستين بار ثابت نمود، كه خورشيد ثابت نيست . هرشل با ساختن تلسكوپ و
اكتشافات خود، شهرت جهانى يافت، جورج سوم او را به سمت منجم مخصوص سلطنتى برگزيد،
هرشل عضو آكادمى علوم فرانسه گرديد، اما در عين حال، هرشل مردى ساده، نيكوكار و
متواضع بود و با دارا بودن آن همه علم و شهرت بلند، هرگز گرفتار غرور و خودخواهى
نشد. زيرا انسان دانشمند هر چه به دانشش افزوده گردد، مانند درخت پر ميوه شاخه
هايش پائين مىآيد، و درختانى چون چنار و سپيدار كه از ميوه و نتيجه بىبهرهاند،
همواره سركش و بلند گرا مىباشند. به هر حال، خدمت علمى هرشل و نام نيك او سبب
شد، كه چند سال بعد از مرگ او هم، كه پسر و نوه هايش در داخل لوله تلسكوپ بزرگ 147
سانتيمترى او اجتماع كردند ، براى آسايش روح پدر و جد خود، كه به وجود آورنده نجوم
فيزيكى بود، مراسم نماز و دعا ترتيب دادند .
آرى، از اكتشاف هرشل در طول تاريخ، استفادههاى خوبى شده است، اما از اختراع((ديناميت))
((آلفرد برنهارد نوبل))،سوئدى و مبتكر
جايزه معروف نوبل، كه اختراع او نخست براى استخراج معدنها بود، متأسفانه سوء
استفاده كردند، و آن را در جنگها وسيله بمببارانها و تخريب شهرها و كشتار انسانها
قرار دادند! نوبل هم وقتى نتيجه اختراع خود را چنين ديد، بسيار ناراحت شد و
افسوس خورد، گرفتار عذاب وجدان و بيمارى روانى شد، آنگاه وصيت كرد: همه سى و يك
ميليون كرون سوئدى دارائى او را به صورت سرمايه كار قرار دهند و درآمد آن را به
عنوان جوايز در اختيار كسانى قرار دهند، كه بزرگترين نفع را به جامعه بشريت
رساندهاند، تا بدين وسيله، مرهمى بر زخم وجدان او گردد .
گاليله، ستاره شناس ايتاليائى هم از اينكه از علم و دانش او سوء استفاده شد، ناراحت
بود و مىنويسد: من دانش خود را به صاحبان قدرت فروختم تا از آن سوء استفاده كنند،
من به شغلم خيانت كردم، هر كس چنان كند كه من كردم، هرگز در زمره دانشمندان جاى
ندارد . اما
نوبل و گاليله و ديگران را خيلى نبايد ملامت كرد، زيرا آنان نخست از اختراع و
اكتشاف خويش قصد خدمت به جامعه بشريت را داشتهاند، بلكه متأسفانه اين قدرتمندان و
سود جويان ناصالح بودهاند، كه از علم و دانش ديگران سوء استفاده كردهاند.
بد گهر را علم و فن آموختن - - دادن تيغ است، دست راهزن
تيغ دادن در كف زنگى مست - - به كه آيد علم نادان را بدست
علم و مال و منصب و جاه و قران - - فتنه آرد در كف بد گوهران.
|