مقدمه
بسم الله الرحمن الرحيم
گلچين صدوق گزيده اى تربيتى - اخلاقى -
عقديتى از كتاب من لا يحضره الفقيه تاليف
شيخ صدوق محمد بن على بن بابويه قمى (متوفى 381 هجرى قمرى ) است . اين
كتاب ، كه يكى از كتب چهار گانه اصلى و محورى فقه شيعه است ، مجموعه اى
است نفيس كه در عين اختصار، يك دوره كامل از احكام دين بر مبناى مكتب
اهل بيت عليه السلام ارائه كرده است .
اين يادگار ارزشمند صدوق ، گوهرى بى بها است كه اين عالم گرانقدر و
مخلص ، براى صيانت سنت صحيح نبوى از دستخوش تحريف تحريف گران ، به امت
اسلام بخشيده است .
من لا يحضره الفقيه ، در عين حال كه براى
خواص ، مجموعه اى فقهى است ، نكته هاى اخلاقى ، تربيتى ، عقيدتى ،
تاريخى و درسهاى زندگى فراوانى در بر دارد، كه آشنايى با آنها، براى
عموم مردم ضرورت دارد.
از آنجا كه اين نكته ها و درسها و تذكرها، در لابلاى صفحات آن مجموعه
پراكنده بود، گلچين صدوق به عنوان دسته
گلى از ميان اين بوستان روح انگيز و معطر فراهم آمد، تا عموم طبقات ،
به ويژه جوانان و نوجوانان را به كار آيد. و چراغى فرا راه زندگى آينده
آنان روشن دارد.
تذكر چند نكته در مورد كتاب ، ضرورت دارد:
1 احاديث ، بر مبناى سازندگى تربيتى آنها براى زندگى عموم طبقات معاصر
به ويژه نسل جوان و آينده سازان اين مرز و بوم گزينش شده است .
به همين دليل ، از انتخاب احاديث مشكل يا مفصل يا احاديثى كه به توضيح
نياز دارد، خوددارى شد.
2 اين كتاب ، كتاب فتوايى شيخ صدوق بوده است . لذا در اين گزينش دقت شد
تا از ورود به بيان احكام فقهى خوددارى شود. و اگر هم اشاره به بيان
حكم فقهى گرديده است . مبنى بر آن بوده كه مطابق با حكم فقهى فقهاى
معاصر باشد.
رحم الله امرى ء عرف قدره و لم يتعد طوره
.
3 براى حل مشكلات بعضى احاديث ، به منابع فراوان مراجعه شده ، كه حاصل
تمام اين تلاشها، در ترجمه منعكس شده است . به همين دليل ، ترجمه با
وجود توجه دقيق به متن حديث با توضيحاتى همراه شده ، كه گاه در پرانتز
و گاه در پاورقى بيان گرديده است .
4 در ترجمه احاديث ، دقت شده تا ساده ترين زبان و بيان انتخاب گردد. به
همين دليل ، هر حديث ، چند بار ترجمه شد، تا دقيق ترين و ساده ترين
ترجمه ، عرضه شود.
با اين وجود، مدرك اصل حديث (بر اساس متن كتاب
من لا يحضره الفقيه تصحيح و تحقيق استاد محقق جناب آقاى على
اكبر غفارى ، چاپ جامعه مدرسين قم ) بيان شد، تا خوانندگان پژوهنده و
فاضل ، در صورت ضرورت به متن حديث دست يابند.
همين جا، از اين گروه خوانندگان انتظار مى رود كه چنانچه ترجمه اى دقيق
تر و روان تر، براى احاديث ياد شده داشته باشند، از بيان نظرات خود
دريغ ندارند.
5 براى آشنايى خوانندگان با سيره اخلاقى بزرگان شيعه ، گوشه اى از نكات
آموزنده تربيتى ، علمى ، تاريخى از زندگانى شيخ صدوق ، به عنوان بخش
اول اضافه گرديد.
6 بايد توجه داشت كه هدف مرحوم شيخ صدوق در كتاب
من لا يحضره الفقيه ارائه يك مجموعه مختصر از فقه شيعه بوده است
، نه بيان داستانهاى انبياء و ائمه عليه السلام ، چنانچه خود نيز در
اين كتاب به اين نكته تصريح نموده است . لذا توقع داستان سرايى از اين
كتاب نمى توان داشت . طبيعتا اين گزيده نيز داعيه قصه گويى ندارد. به
همين دليل ، وفادارى به دقت متن ، فداى عناصر داستان پردازى گرديد.
7 همانگونه كه در مقدمه كتاب قطره اى از دريا
(گزيده الغدير مرحوم علامه امينى ) گزيده نگارنده ، آمده است ، يكى از
اهداف اين گزينش و نشر، آشنا ساختن جوان با متون اصلى مكتب انسان ساز
تشيع مى باشد.
گلچين صدوق نيز، گامى ديگر در همين مسير به حساب
مى آيد.
اميد است اين مجموعه مورد قبول مربى واقعى و امام و هادى امت ، امام
زمان عج الله تعالى فرجه الشريف واقع شود و تلاشگران و خوانندگان آن از
دعاى حضرتش بهره مند گردند.
والسلام على عباد الله الصالحين
تهران محمد حسين صفا خواه
ميلاد حضرت زهرا سلام الله عليها 1418
آبانماه 1376
بخش اول : برگى از كتاب زندگى شيخ صدوق
شيخ صدوق ، معروف به ابن بابويه قمى
شيخ صدوق محمد بن على بن الحسين ، معروف به
ابن بابويه و شيخ
صدوق يكى از ستارگان فروزان و چهره هاى درخشان علم تشيع است .
اين محدث جليل و خدمتگزار مكتب مقدس اهل بيت عليه السلام ، در شهر مقدس
قم در خانواده اى مذهبى و به دعاى امام زمان عليه السلام در حدود سال
306 قمرى متولد شد.
پدر بزرگوارش ، ابوالحسن على بن الحسين بن موسى بن بابويه قمى ، معروف
به صدوق اول است . وى در سفرى كه به عراق
نمود، با سومين نايب از نواب اربعه امام زمان عليه السلام ، ابوالقاسم
حسين بن روح ، ملاقات نموده است .
شيخ صدوق ، در شهر قم به تحصيل پرداخت . وى ابتدا نزد پدرش به فرا
گرفتن معارف مشغول شد. و سپس در حوزه درس رئيس محدثين قم محمد بن حسن
بن وليد حضور يافت ، و از برجسته ترين شاگردان او گرديد.
شيخ صدوق ، بيشتر ايام زندگيش را در شهر رى گذرانيد.
در اين زمان آل بويه در شهر رى حكومت مى كردند. و وزير دانشمندى چون
صاحب بن عباد بر اين منطقه فرمان مى راند.
شيخ صدوق ، در شهر رى به فعاليتهاى علمى و خدمات مذهبى مشغول بود. و در
ترويج مذهب حقه تشيع تلاش مى كرد.
وى از مكتب اهل بيت عليه السلام با قلم و بيان دفاع كرده و شبهات مطرح
شده نسبت به ساحت مقدس اهل بيت عليه السلام را پاسخ مى داد.
همو، مدتى را نيز به عنوان مرجع شيعيان خراسان ، در نيشابور اقامت
گزيده ، و در ترويج مذهب شيعه بسيار تلاش نمود. و در اين شهر به فكر
تاليف كتاب كمال الدين افتاد و در شهر رى
تاليف آن را به پايان رسانيد.
شيخ صدوق ، مسافرتهاى زيادى به بلاد شرق و غرب اسلامى انجام داد و با
محدثين بزرگ ملاقات نمود. همچنين يكبار به بيت الله الحرام مشرف گشته و
دو مرتبه نيز به زيارت مرقد مطهر حضرت رضا عليه السلام نائل گرديده است
.
شيخ بزرگوار، پس از فعاليتهاى پى گير و تلاشهاى خستگى ناپذير، سر انجام
در سال 381 در شهر رى ديده از جهان فرو بست و عالم اسلام را متاثر
نمود. آرامگاه او در رى به فاصله كوتاهى از مرقد حضرت عبد العظيم حسنى
عليه السلام و در كنار باغ طغرل قرار دارد.
درباره شرح حال زندگى مرحوم شيخ صدوق بنگريد به :
1 مقدمه كتاب من لا يحضره الفقيه ، على اكبر غفارى
2 مقدمه كتاب معانى الاخبار، ربانى شيرازى
3 مقدمه كامل و جامع كتاب خصال صدوق ، مرحوم كمره اى
4 مقدمه كتاب علل الشرايع ، سيد محمد صادق بحر العلوم
5 اختران فروزان رى و طهران ، شيخ محمد رازى
6 آثار تاريخى طهران ، سيد محمد تقى مصطفوى
7 مقدمه كتاب مصادقة الاخوان ، سعيد نفيسى
8 مقدمه كتاب مواعظ شيخ صدوق
9 قصص العلماء، تنكابنى
10 تنقيح المقال ، مامقانى
11 منتخب التواريخ ، خراسانى
12 روضات الجنات ، خوانسارى
13 فوائد الرضويه ، قمى
تولد شيخ صدوق ، به دعاى
امام زمان عليه السلام
على بن حسين بن موسى بن بابويه قمى پدر شيخ صدوق فرزندى نداشت .
لذا به حسين بن روح يكى از نواب اربعه امام زمان عليه السلام نامه اى
نگاشته و از او درخواست كرد كه از امام زمان عليه السلام خواهش كند كه
برايش دعا فرموده و از خداوند، طلب فرزندى براى او بنمايد.
پس از چندى ، جواب درخواست او آمد:
در مورد خواسته تو، برايت دعا كرديم .
و در آينده نزديك دو فرزند پسر پر خير و بركت نصيب تو خواهد گرديد.
پس از مدتى ، خداوند عزوجل به دعاى حضرتش ، دو فرزند به وى عطا نمود.
كه هر دو فرزند از اساطين تاريخ ستيهنده شيعى بودند. و هر كدام چراغ
هدايت شيعيان گرديدند. و مشعل فروزان و اسطوره هاى مكتب تشيع قرار
گرفتند.
يكى از آن دو فرزند، شيخ صدوق بود كه طلايه دار مكتب تشيع بود. و ديگرى
برادر شيخ صدوق حسين بن على كه وى نيز از فقهاى اماميه و استاد سيد
مرتضى و برادرش سيد رضى موسوى بوده است .
شيخ صدوق رحمه الله نيز در طول زندگى خود همواره به عنوان شرف و
افتخار، به چگونگى تولدش به دعاى امام زمان عليه السلام اشاره مى
فرمود.
پدر شيخ صدوق
خاندان ارجمند شيخ صدوق در شهر مقدس قم يكى از مهمترين و
والاترين خاندانهاى شيعه بوده اند. و همواره به بزرگى و عظمت ، مورد
ستايش قرار گرفته اند. و عده فراوانى از دانشمندان و شخصيتهاى علمى از
ميان آنان برخاسته و گروهى از نوادر علمى و دينى و حاملان حديث و فقه
از آن خاندان شريف بوده اند.
ابوالحسن على بن الحسين پدر شيخ صدوق بزرگ شيعه و فقيه آنان در زمان
خود، و مرجع ايشان در مسائل و احكام شرعى بود. با وجود آنكه در آن زمان
بسيارى از علماء و محدثين در شهر قم حضور داشتند، مراجعه عموم شيعه به
اين بزرگوار، عظمت او را نشان مى دهد.
وى در سال 329 هجرى قمرى در گذشت . اين سال را، سال تناثر نجوم ناميده
اند. چرا كه
(1)، كه گروهى از علماى شيعه مانند: ثقة الاسلام كلينى
، و على بن محمد سيمرى (نايب خاص امام عصر عليه السلام ) نيز در چنين
سالى در گذشته اند.
على بن بابويه ، در قم دفن شد. و مدفن او در جوار قبر حضرت معصومه عليه
السلام ، محل مراجعه شيفتگان اهل بيت عليه السلام است .
وى بيش از دويست كتاب نوشته ، كه در ميان آنها، كتاب
الامامة و التبصرة من الحيرة (درباره
امامت ائمه اطهار عليه السلام )، و رساله اى در فقه كه براى فرزندش
محمد بن على بن بابويه صدوق نوشته ،
موجود است .
شيخ صدوق ، در كتاب من لا يحضره الفقيه
از اين رساله مطالب بسيار نقل كرده ، چنانكه در مقدمه كتاب خود نيز به
اين مطلب تصريح دارد.
نامه اى كه امام حسن عسكرى عليه السلام ، خطاب به اين بزرگوار (پدر شيخ
صدوق ) نگاشته اند بر عظمت و جلالت او بهترين دليل است .
(2)
آثار و خدمات شيخ صدوق
آثار و خدمات اين بزرگوار در ترويج دين و نشر اخبار اهل بيت
عليه السلام و جمع آورى احاديث آنها بسيار است ، كه بعضى از تاليفات او
را تا سيصد جلد دانسته اند. و كتب مشهور او عبارتند از:
1 كتاب من لا يحضره الفقيه كه از كتب
اربعه شيعه است . و درباره اصول و فروع مذهب حقه اثنا عشريه است .
2 كتاب توحيد
3 كتاب نبوة
4 اثبات الوصية
5 مدينة العلم كه كتاب جامع و بزرگى بوده و تا زمان شهيد اول محمد بن
مكى و سيد بن طاووس هنوز موجود بوده و آنها از آن استفاده مى كردند كه
بعدها از ميان رفته است .
6 علل الشرايع
7 معانى الاخبار
8 ثواب الاعمال
9 عقاب الاعمال
10 المقنع در فقه
11 خصال
12 مجالس يا امالى
13 عيون اخبار الرضا عليه السلام
14 اكمال الدين و اتمام النعمه كه به امر امام زمان ارواحنا فداه نوشته
شده است .
و صدها كتاب ديگر كه اغلب آنها از بين رفته اند.
انگيزش نگارش كتاب
من لا يحضره الفقيه
شيخ صدوق ، در مقدمه كتاب من لا يحضره الفقيه ، انگيزه تاليف
كتاب خود را بيان داشته است . كه در اين قسمت بخشى از آن را با اقتباس
و تحرير مجدد مى آوريم :
در مسافرتى كه به سرزمين بلخ از قصبه ايلاق
داشتم ، به لطف و خواست خداوند متعال با يكى از اولياء خدا و
افراد متقى و كم نظير عصر خويش آشنا شدم . و اين آشنايى را همواره باعث
سرور و افتخار و سرا افرازى خود مى دانم .
در آن ايام ، همنشينى و مجالست با او را بسيار مغتنم مى داشتم . چرا كه
همصحبتى با او احساس آرامش و شادمانى و فرح و نشاط خاصى را براى من
فراهم مى نمود.
وى ، فردى عالم ، و متقى و متعهد، و پايبند به دين ، و از خانواده اى
با شرافت و با اصالت ، و از نوادگان و سلاله خاندان نور و فضيلت ربوبى
بود. و با اخلاق حميده و صفات كريمه خود، همچون : حياء و آرامش و وقار،
عفت و تقوى ، و تواضع و فروتنى ، بر شايستگى خود افزوده بود.
او، ابو عبد الله محمد بن حسن بن اسحاق بن حسن بن حسين بن اسحاق بن
موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسين بن على بن ابى طالب عليه السلام ،
معروف به سيد نعمت بود.
سيد نعمت روزى به من چنين بيان داشت :
محمد بن زكرياى رازى طبيب ، براى كسانى
كه در موقع احتياج به طبيب ، طبيب در دسترس ندارند؛ كتابى در علم طب
نگاشته است . و آن را من لا يحضره الطبيب
نام نهاده است . و آن كتاب در موضوع خود، با وجود حجم كم ، جامع و وافى
و كافى و پر فايده است . و همگان در حد نياز خود از آن بهره مند مى
گردند.
وى در ادامه از من خواست كه من هم كتابى در موضوع فقه و شرايع و احكام
به گونه اى جامع و كامل بنويسم تا مورد اطمينان و اعتماد مردم باشد، و
همه آنچه را كه همگان در موضوعات فقهى ، و مقررات و قوانين شرع ، و
حلال و حرام شريعت ، به آن احتياج دارند؛ در آن گرد آورى شود. تا مردم
با مراجعه به آن بتوانند به دستورات آن عمل كنند. و همه كسانى كه آن را
خوانده و به آن عمل مى كنند. و همه كسانى كه آن را خوانده و به آن عمل
مى كنند و از آن نسخه بردارى مى كنند و به ديگران مى رسانند تا در اجر
و ثواب آن نيز شريك باشند.
سيد نعمت اين كلام را در حالى بيان مى
كرد كه خود، به تمامى كتابهاى كه تا آن زمان نوشته بودم و بالغ بر 245
مجلد مى شد، آگاهى كامل داشت و از بيشتر آنها استنساخ نموده ، و يا خود
وى احاديث آنها را از من شنيده بود و اجازه نقل كردن آنها را نيز از من
گرفته بود.
اما با تمام اين احوال ، احساس ضرورت نگارش همچنين كتابى را در باب فقه
(كتاب من لا يحضره الفقيه ) مى كرد. و اين سخن را به من متذكر گرديد.
من نيز چون او را به خوبى مى شناختم و او را فردى صاحب نظر و شايسته مى
دانستم ، و همچنين خود نيز احساس ضرورت نوشتن چنين كتابى را مى كردم .
و بعلاوه در خواست وى را در خصوص اين عمل ، مناسب ديدم ؛ پيشنهاد او را
پذيرفتم ، و اين كتاب را حذف سندهاى احاديث نگاشتم .
اگر چه ذكر رجال سند حديث از فوايد بسيارى دارد، لكن در اين كتاب بنا
را بر اختصار و استفاده عموم مردم قرار دادم .
زيرا در اين كتاب ، نخواستم مانند ديگر كتب خود و يا مانند بعضى از
مصنفين ديگر باشم ، كه تمام احاديثى را كه از مشايخ خود شنيده اند، در
كتابهاى خود آورده اند، نقل نمايم . بلكه هدف از نگارش اين كتاب را، بر
اين اساس قرار دادم كه آن دسته از رواياتى را نقل نمايم ، كه به صحت
آنها و صحت صدور آنها از معصومين عليه السلام وثوق و اطمينان دارم . و
بتوانم به آنها حكم داده و فتوا دهم .
و عقيده دارم كه اين احاديث ، و اين عمل ، حجت ميان من و پروردگار
تبارك و تعالى مى باشد.
(3)
علت نگارش كتاب اكمال
الدين و اتمام النعمة
شيخ صدوق مى گويد:
مسافرتى به خراسان كردم و وارد نيشابور شدم و ديدم كه شيعيان آنجا در
مورد غيبت حضرت مهدى عج الله تعالى فرجه الشريف به شك و شبهه افتاده و
از طريق حق عدول نموده و به عقايد فاسد گرايش نموده اند.
براى ارشاد آنان كوشش بسيارى كردم و اخبارى كه از پيامبر و ائمه طاهرين
صلوات الله عليهم اجمعين وارد شده بر ايشان نقل نمودم .
هنگامى كه به قم بازگشتم ، شخصى از بخارا كه صاحب علم و فضل بود بر ما
وارد شد. او جناب ابو سعيد محمد بن حسن بن محمد بن على بن احمد بن على
قمى بود، من كه از قبل مشتاق ديدار او بودم ، از حضور او بسيار خوشحال
شدم ، زيرا او صاحب راى محكم و فردى عالم بود و پدرم از جد او محمد بن
على بن احمد قدس الله اسرار هم بسيار توصيف مى كرد و از فضل و علم و
زهد و عبادت خود او نيز تعريف مى نمود.
روزى ابوسعيد گفت :
در بخارا، يكى از بزرگان فلاسفه و منطق ، در امر
فصاحت حجت خدا و طول غيبت و انقطاع اخبار آن بزرگوار، صحبت كرد و مرا
به تحير
(4) و تعجب انداخت .
من اخبارى را كه پاسخگوى شبهات در مورد غيبت حضرت خاتم الاوصياء بود،
ذكر نمودم . و او با دانستن حقايق ، از شك و دودلى بيرون آمد. و به اين
وسيله براى او تسكينى حاصل شد و خواهش كرد كه در اين موضوع كتابى
بنويسم .
براى اجابت خواهش وى ، با كمال ادب قبول كرده و وعده دادم : اگر خداوند
توفيق بازگشت به وطن خود يعنى شهر رى را عنايت فرمود. كتابى را درباره
پاسخگوئى به اين شبهات ، مى نويسم .
شبى درباره اعتقادات و ايمان و آينده فرزندان خود فكر مى كردم كه بعد
از من چه خواهند كرد و چه بر ايشان خواهد رسيد؛ در اين فكر بودم كه به
خواب رفتم . در عالم رويا ديدم در اطراف كعبه طواف مى كنم . و در طواف
هفتم ، حجر الاسود را استلام
(5) مى كردم و مى گفتم :
الهى امانتى اديتها و ميثاقى تعاهدته لتشهد لى
بالموافاة .
آنگاه آقايم امام عصر حضرت صاحب الزمان عليه السلام را زيارت كردم كه
در خانه كعبه ايستاده است . نزديك آن بزرگوار آمدم و سلام كردم . جواب
دادند و فرمودند:
چرا كتابى درباره غيبت نمى نويسى تا آنچه قصد
توست كفايت كند؟
عرض كردم : يا بن رسول الله ! كتابى درباره غيبت نوشته ام .
فرمودند: به اين گونه نمى گويم ، بلكه امر مى نمايم ، كتابى در غيبت
هاى انبياء بنويس .
آنگاه بيدار شدم و شروع به تاليف كتاب اكمال
الدين و اتمام النعمة براى امتثال امر ولى الله عليه السلام
نمودم .
دقت نظر شيخ صدوق (1)
مرحوم شيخ صدوق در نقل اخبار و احاديث ، دقت نظر بسيار زيادى
داشته است . اهتمام وى در تدوين اخبار و بيان آنها بر كسى پوشيده نيست
. نكته مهم اين است كه در نقل تمامى احاديث معصومين عليه السلام سعى بر
آن داشته است كه كلامى از غير معصوم عليه السلام ، در آنها وارد نشود.
و همچنين مى كوشد كه آنچه نقل مى نمايد، اخبار صحيحى باشد كه بتواند به
آنها استناد نموده و حكم دهد.
اين نكته ، در كتابهايى كه از او باقى است كاملا به چشم مى خورد و در
جاى جاى اين كتابها به روشنى مشهود است . و هر جا كه ، سخنى را از فردى
غير معصوم و يا كلامى از جانب خود بيان مى كند، آن را به بيانى جدا
ساخته ، يا به نحوى مشخص مى نمايد. يك نمونه از كاربرد اين اصل چنين
است :
مرحوم شيخ صدوق رحمة الله ، پس از بيان الفاظى در باب زيارت حضرت صديقه
كبرى ، فاطمه زهرا سلام الله عليها مى نويسد:
در ميان اخبار، لفظى كه مخصوص زيارت حضرت صديقه
سلام الله عليها باشد نيافتم . لكن براى كسى كه كتاب مرا مى خواند،
همان الفاظى را پسنديدم كه خود هنگام زيارت حضرتش مى خوانم .
(6)
اين كلام مرحوم صدوق ، دقت نظر او را در رعايت مسائل شرعى و روايت
اخبار و احاديث مى رساند.
همانگونه كه در مقدمه كتاب من لا يحضره الفقيه
خود تذكر داده است . فقط اخبار و احاديثى را روايت نموده كه به
آن فتوى داده است . لذا در اين گونه موارد كه حديثى را نيافته و مطلبى
را ذكر نموده ، به صراحت مى گويد كه :
اين كلام ، سخن امام معصوم عليه السلام نيست .
البته نكته اى كه بايد متذكر شد آن است كه :
مرحوم شيخ صدوق در كتاب من لا يحضره الفقيه ، داعيه استقصاء(7)
و روايت تمامى احاديث را نداشته است . و همانگونه كه خود او بيان داشته
است ، درباره حضرت صديقه سلام الله عليها به زيارت ماثوره اى دست
نيافته است . لكن در كتب روايى ديگر، از ناحيه امامان معصوم عليه
السلام زيارات مختلفى در اين باب نقل شده است . از آن جمله :
زيارتى است كه ضمن صلوات چهارده معصوم عليه السلام از امام حسن عسكرى
صلوات الله عليه نقل شده است .
اين زيارت را علامه مجلسى در بحار الانوار جلد 94 صفحه 74، و محدث قمى
در اواخر مفاتيح الجنان در باب زيارات جامعه آورده است .
بزرگان شيعه نيز در كتب خود، بابى را به احاديث وارده پيرامون زيارات
حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها اختصاص داده اند. از آن جمله :
1 علامه مجلسى در بحار الانوار جلد 100، صفحه 191 الى 203، باب پنجم
2 شيخ حر عاملى در وسائل الشيعه جلد 14، صفحه 367 الى 372، باب هفدهم
(چاپ اسلاميه )
3 محدث نورى در مستدرك وسائل الشيعه جلد 10، صفحه 210 الى 211، باب
چهاردهم (چاپ آل البيت بيروت )
دقت نظر شيخ صدوق (2)
شيخ صدوق ذيل حديث 2279 (مربوط به داستان حضرت ابراهيم عليه
السلام و ذبح او كه مختصرى از آن را آورده است ) مى نويسد:
دوست ندارم اين كتاب را با ذكر قصه ها طول بدهم ، زيرا هدف من از نگارش
اين كتاب ، بيان نكته هاى اخبار است . و قصه ها را مشروحا در كتاب
النبوة نقل كرده ام .
(8)
همچنين ذيل حديث 2586 (مربوط به لبيك گفتن در حج و منشا آن ) مى نويسد:
اين حديث ، طولانى است . قسمت مورد نياز آن را
در اينجا نقل كرديم . و تمام آن را در كتاب ديگر خود تفسير القرآن
روايت كرده ام .
(9)
ذيل حديث 5408 (مربوط به وصيت رسول خدا صلى الله عليه و آله بر امامت
ائمه هدى عليه السلام ) مى نويسد:
اخبار مسند صحيح ، در اين موضوع را در كتاب كمال
الدين و تمام النعمة روايت كرده ام . و از آن اخبار در اينجا
چيزى نياوردم ، زيرا اين كتاب را فقط در موضوع فقه نوشته ام ، نه مطالب
ديگر.
(10)
از اين جملات نكاتى فهميده مى شود. از جمله اينكه :
1 اگر كتابهاى ديگر شيخ صدوق مانند تفسير و نبوت به دست ما مى رسيد،
بسيارى از حقايق را در اختيار داشتيم . كه متاسفانه حملات وحشيانه
دشمنان دين و نابودى مراكز علمى شيعه ، ما را از آنها محروم ساخته است
.
2 تلاش بى دريغ و بى وقفه و خالصانه علماى گرانقدر شيعه ، موجب حفظ
همين مقدار كتابهاى موجود شده است . و نقش همين كتابها در حفظ كيان
عقيدتى شيعه از هجوم فرهنگى دشمنان ، بر كسى پوشيده نيست .
3 بديهى است كه اگر تمام آن كتابها موجود بود، براى مبارزه با بسيارى
از تحريفات و اخبار جعلى ، حربه هاى بسيارى در دست بود.
از خداى عزيز حكيم خواستاريم با تعجيل در فرج امام منتقم موعود صلوات
الله عليه و على آبائه الطاهرين بنيانهاى دروغ و تهمت و افترا نسبت به
دين را از ريشه بكند، و آن سرچشمه جوشان علوم الهى را اذن ظهور عنايت
فرمايد.
ان شاء الله
انهم يرونه بعيدا و نريه قريبا
دقت نظر شيخ صدوق (3)
شيخ صدوق ، بعضى از اخبار مربوط به دجال و افراد معمرين را از
كتب داستانى پيشينيان (و نه از كتابهاى حديثى ) نقل كرده و در پى آن مى
نويسد:
كسانى كه اهل عناد و لجاجت هستند، اين گونه اخبار را كه درباره دجال و
غيبت و طول عمر و خروج او در آخر الزمان است ، قبول دارند و تصديق مى
نمايند؛ اما امام زمان عليه السلام ، و غيبت طولانى آن بزرگوار، و ظهور
آن حضرت ، و پر شدن زمين از قسط و عدل را كه اخبار نبوى و ائمه اطهار
عليه السلام بر آن تاكيد دارد، تصديق نمى كنند. در حالى كه اين احاديث
(حتى جزئيات زندگى آن حضرت ) اسم و غيبت و نسب آن بزرگوار را به روشنى
بيان داشته اند.
آنها (اهل عناد و لجاجت ) اراده كرده اند كه نور خدا را خاموش كنند، و
سخنان ائمه عليه السلام را باطل نمايند، اما خداوند ابا دارد، حتى اگر
مشركان كراهت داشته باشند، مى خواهد كه نور خود را كامل كند.
مهمترين نكته اى كه در مورد شوون حضرت مهدى عليه السلام به آن اشكال و
آن را انكار مى كنند، اين است كه مى گويند:
اين احاديث پيرامون طول عمر امام زمان عليه السلام به ما نرسيده است !
به همين گونه ، سخنان كسانى كه انكار نبوت پيامبر ما صلى الله عليه و
آله و سلم را مى نمايند. يعنى ملحدين ، براهمه ، يهود، نصارى ، مجوس كه
مى گويند:
صحت معجزات و دلائل نبوت پيامبر اگرم صلى الله عليه و آله براى ما قابل
قبول نيست . و به بطلان نبوت آن حضرت اعتقاد پيدا كردند. امروز نيز عده
زيادى از اين طوايف گويند:
عقول ما نمى پذيرد كه شخصى بيش از حد معمول عمر كند، و عمر طولانى
داشته باشد. و طعنه مى زنند كه :
چگونه عمر امام شما بيشتر از عمر افراد ديگر مى باشد؟!
پاسخى كه به اينان داده مى شود همان پاسخى است ، كه به منكران نبوت مى
دهيم . و آن اين است كه :
دجال را در حالى كه عمرى بسيار طولانى تر از افراد ديگر دارد و در غيبت
زندگى مى كند، و ابليس لعين را كه عمرى طولانى دارد، تصديق مى كنيد.
اما امام زمان عليه السلام با آن همه نصوص فراوان كه درباره غيبت و طول
عمر و ظهور آن بزرگوار، و قيام او به امر خداى عزوجل كه از اهل بيت
عليه السلام به ما رسيده است ؛ شك نموده و حضرتش را تصديق نمى كنيد.
(11)
شيخ صدوق ، همچنين پس از نقل حكايت بلوهر و بوذاسف گويد:
اين حكايت و حكايات ديگر شبيه به آن ، درباره
معمرين كه ذكر گرديد به آن جهت نيست كه از طريق اينگونه اخبار، به غيبت
امام زمان عليه السلام ، اعتقاد پيدا كرده و ايمان آوريم .
زيرا ما، تنها از طريق اخبار صحيحى كه از نبى اكرم صلى الله عليه و آله
و ائمه هدى عليه السلام به ما رسيده است ؛ به غيبت امام عصر عليه
السلام اعتقاد نموده و ايمان آورده ايم ، همانگونه كه به دين اسلام و
احكام و شرايع آن اعتقاد داريم .
اما در احاديث ، مى بينيم كه براى بسيارى از پيامبران و رسولان الهى
عليه السلام ، و بعضى از حجتهاى پس از آنان ، و بعضى از پادشاهان صالح
، ايام غيبتى وجود داشته است ، و درباره غيبت آنها هيچ يك از مخالفين
شك و شبهه اى ندارند و منكر آن نيستند.
اما شگفت اينجاست كه پيرامون امام عصر عليه السلام روايات صحيح و
فراوانى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و ائمه اطهار عليه
السلام نقل شده است كه درباره غيبت طولانى حضرتش ، و قساوت قلبها در
اين ايام غيبت ، و ياس از ظهورش در دلها، و بالاخره ظهور حضرتش پس از
ياس ، و روشن شدن زمين به نورش و جايگزينى عدل به جاى ظلم دلالت دارد.
با اين حال عده اى اين اخبار را انكار مى كنند!
و هيچ فردى با اقرار به حكايات تاريخى ، اين گونه احاديث و نظاير آن را
تكذيب نمى كند، مگر اينكه قصد خاموش كردن نور الهى و تباه كردن دين خدا
را داشته باشد.
اما خداوند نور خود را كامل مى گرداند. و كلمه خود را علو مى بخشد. و
حق را ظاهر و باطل را ابطال مى فرمايد، حتى اگر كافران و تكذيب كنندگان
از اين امر كه خدا آن را از زبان بهترين پيامبرش به عالميان مژده داده
است كراهت داشته باشند.
اما هدف از نقل اين حكايت و نظاير آن ، اين است كه :
تمام مخالفين و موافقين ، به اين گونه حكايات تمايل دارند، و اگر در
اين كتاب ، به چنين مطالب و حكاياتى دست يافتند، به ديگر احاديث صحيح
نيز كه در كتاب آمده مشتاق مى گردند.
به عبارتى ديگر، مردم در مورد امر وجود امام زمان عليه السلام يا
منكرند، يا بى تفاوت ، يا شكاكند و يا مقر به آن هستند.
اما كسانى كه به اين امر والاى الهى اقرار دارند، با اينگونه اخبار،
بصيرتشان افزون مى گردد.
اما كسانى كه منكر غيبتند، حجت خدا بر آنها تمام مى گردد.
و كسانى كه در آن شك دارند، اين ترديد آنان را به بحث و جستجوى بيشتر
درباره امام زمان عليه السلام و غيبت او ترغيب مى كند.
كه اميد مى رود، با اين جستجو هدايت گردند.
چون بحث و جستجو درباره مطلبى صحيح ، موجب تاكيد آن مى شود. مانند
طلايى كه هر بار داخل آتش شود، خلوص و مرغوبيت آن بيشتر مى گردد و شفاف
تر مى شود.
(12)
سفرهاى علمى شيخ صدوق
شيخ صدوق ، در شهر قم به دنيا آمد. و در آنجا رشد كرد. و نزد
استادان آن ديار، به فراگيرى علوم آل محمد عليه السلام پرداخت .
در آن روزگار شهر قم به خاطر اساتيد بزرگوارى كه در آن شهر ساكن بودند،
شهره مردمان خود بود. و مردم براى استفاده از بزرگان آن سامان به آن جا
مسافرت مى كردند. و از علماى آن ديار استفاده مى نمودند. و گاه براى
رهبرى و هدايت اهالى شهر خود نيز، از آن اساتيد دعوت مى كردند و از
ايشان تقاضاى سكونت در شهر خود را مى نمودند. مردم رى نيز به همين
منظور، متوجه آن سامان گشته و به سراغ انديشمندان شهر قم رفتند. و به
راهنمائى ايشان نزد شيخ صدوق آمدند و از او دعوت كردند تا براى مرجعيت
و هدايت اهالى شهر رى در آنجا سكنى گزيند. شيخ صدوق نيز دعوت ايشان را
اجابت كرد، و به شهر رى مسافرت نمود، و در آنجا اقامت گزيد.
شيخ صدوق ، سفرهاى فراوان علمى به شهرهاى مختلف داشت ، كه با توجه به
سختى مسافرت در آن روز و روزگار، اهميت و شخصيت و اهتمام ايشان را به
تعليم و تعلم علوم آل محمد عليه السلام نشان مى دهد. از جمله سفرهاى
او، كه در كتابهاى خود، به آن اشاره مى كند، مى توان از اين سفرها نام
برد:
1 خراسان
در خاتمه كتاب عيون اخبار الرضا عليه السلام
، از سفر خود به زيارت حضرت رضا عليه السلام در ماه رجب سال 352
هجرى قمرى ياد كرده است تكه قبل و بعد از آن به ديدار ركن الدوله وزير
آل بويه نيز رفته است .
در ماه ذى الحجه سال 367 هجرى قمرى نيز مشهد الرضا عليه السلام سفر
كرده است . كه مجلس روز غدير سال 367 را در آن شهر، با عظمت فوق العاده
اى برگزار نموده است . چنانچه در مجلس 26 از امالى خود نيز به آن اشاره
دارد.
پس از آن به رى بازگشته است و مجلس 27 امالى را در اول محرم 368 هجرى
قمرى در رى بر پا داشته است .
بار ديگر، در شعبان سال 368 هجرى قمرى در مسير خود به ماوراء النهر، به
زيارت مشهد مقدس رفته ، و در اين شهر، چهار مجلس بيان حديث داشته است .
(مجلس 94 تا 97، شب 17 تا 19 شعبان 368).
2 استر آباد و گرگان
در اين دو شهر، تفسير امام حسن عسكرى عليه السلام
(13) را از محمد بن قاسم ، مفسر استر آبادى روايت كرده
است . و با قاسم بن محمد استر آبادى ، عبدوس بن على جرجانى ، و محمد بن
على استر آبادى نيز ديدار نموده است .
3 نيشابور
در شعبان سال 352 هجرى قمرى يعنى در اولين سفر وى به مشهد مقدس ، در
مسير بازگشت به رى وارد اين شهر شد. و مدتى در آنجا اقامت گزيد. و مورد
مراجعه مردم بود، كه در مقدمه كتاب اكمال الدين از آن خبر مى دهد.
4 مرو رود
شهرى در نزديكى مرو شاه جهان در خراسان ،
كه در ضمن سفر خراسان به آن شهر وارد شد.
5 سرخس
در راه خود به خراسان به اين شهر نيز وارد شد.
6 سمرقند
از مهمترين شهرهاى ماوراء النهر، كه در سال 368 از آن شهر ديدار كرد.
7 بلخ
به اين شهر نيز در سال 368 وارد شد.
8 ايلاق
از شهرهاى ماوراء النهر، كه شيخ صدوق در سال 368 به آن شهر رسيد، و
مدتى در آنجا اقامت گزيد.
در همين شهر، با شريف ابو عبد الله محمد بن حسن موسوى ، مشهور به
سيد نعمت ملاقات كرد. و همين ملاقاتها به
تاليف كتاب من لا يحضره الفقيه منتهى شد.
شريف نعمت در همين سفر، 245 كتاب از تاليفات صدوق را استنساخ نمود، و
از شيخ صدوق اجازه نقل روايات آن را گرفت .
نكته مهم اين است كه در اين سال ، تنها چهار سال از وفات محمد بن
زكرياى رازى گذشته است (وفات رازى در سال 364 بوده است ). و تاليف
من لا يحضره الفقيه در سال 368، نشان مى
دهد كه شيخ صدوق ، تا چه اندازه به نيازهاى شيعيان آن روز وقوف داشته
است .
9 فرغانه
از شهرهاى بلخ ، كه در ضمن بلخ به آن رسيد.
10 همدان
، در راه سفر حج به آن وارد شد.
11 بغداد
اين شهر، كه در قرن چهارم مركز علما و فقها و محدثان بوده است ، در سال
352 هجرى پذيراى شيخ صدوق گرديد. وى در حالى كه در سنين ميانسالى در
اين شهر، در جمع محدثان كهنسال حضور يافت ، و براى آنان حديث گفت .
يك بار ديگر نيز در سال 355، در راه بازگشت از سفر حج ، در اين شهر، به
افاضه علمى پرداخت .
از جمله كسانى كه در اين شهر، از شيخ صدوق بهره علمى بردند، اين افراد
هستند:
ابو محمد حسن بن يحيى حسينى علوى ، ابوالحسن على بن ثابت دواليبى .
در اين شهر، همچنين از مشايخ از جمله محمد بن عمر حافظ و ابراهيم بن
هارون هيبتى روايت كرد.
12 كوفه
شيخ صدوق در راه سفر حج وارد كوفه شد.
در مسجد جامع كوفه ، از محمد بن بكران نقاش ، احمد بن ابراهيم فامى ،
حسن بن محمد هاشمى ، ابوالحسن على بن عيسى و جمعى ديگر حديث روايت كرد.
در حرم مطهر امير المومنين عليه السلام ، از محمد به على كوفى ؛ در
خانه ابوالحسن على بن حسين همدانى از او، و در مواضع ديگر شهر كوفه از
ابوذر يحيى بن زيد بزاز و حسن بن محمد سكونى مزكى حديث شنيد.
13 و 14 مكه و مدينه
به حج مشرف شد.
15 فيد
مكانى ميان مكه و مدينه است ، كه پس از بازگشت از مكه ، نزد ابوعلى
احمد بن ابى جعفر بيهقى رفت و از او حديث شنيد.
چنانكه گفته شد، اهميت اين سفرها زمانى معلوم مى شود كه به مشقت مسافر
در آن زمان توجه گردد.
(14)
وفات
شيخ صدوق
شيخ صدوق در سال 381 هجرى ، پس از يك عمر، افتخار خدمتگذارى
مكتب اهل بيت عصمت و طهارت عليه السلام ، در حدود سن هفتاد سالگى چشم
از جهان فروبست .
(15)
آرامگاه وى در شهر رى ، نزديك مرقد مطهر حضرت عبدالعظيم حسنى رضوان
الله تعالى عليه در كنار باغ طغرل ، در باغچه اى مصفا قرار گرفته است .
آرامگاه وى ، داراى بقعه و بارگاهى است كه در عين سادگى ، از شكوهى
روحانى برخوردار است .
(16) و مردم به زيارت آنجا مى روند و بدان تبرك مى
جويند. و به واسطه آن بزرگوار، حوائج خود اگر از خداوند عزوجل درخواست
مى نمايند.
و مكرر ديده شده است ، به خاطر مقام و منزلت وى نزد خداوند و اهل بيت
عليه السلام ، زائرين قبر مطهرش ، از فيض زيارت او و بركات قبر شريفش
بهره مند گرديده اند. و حوائج خود را از خداوند گرفته اند. و چه بسيار
بيمارانى كه در بارگاه ملكوتى او شفا يافته اند. و گرفتارانى كه به
عنايت خداوند، از ايشان دستگيرى شده است . و حكايات و داستانهائى بسيار
در اين باره نقل شده است .
بسيارى از مردم به منظور پناه بردن به خدمتگزارى از آستان مقدس اهل بيت
عليه السلام و ايمن شدن از عذاب الهى ، اموات خود را اطراف مرقد مطهر
او دفن نموده اند. و بدين گونه قبرستان وسيعى در اطراف مرقد مطهر او
پديد آمده است كه علما و زهاد بسيارى نيز در اين قبرستان مدفونند. از
جمله آنان :
1 شيخ محمد حسين زاهد تهرانى (رحمة الله عليه ) كه در تهران به تقوا و
زهد و پارسائى ، مشهور و زبانزد همگان بود و به اين صفت سر آمد روزگار
خويش بود. و هنوز شاگردان متقى و پارساى وى در تهران و ديگر شهرستانها
در قيد حيات به سر مى برند.
(17)
2 ميرزا ابوالحسن حكيم متخلص به جلوه (رحمة الله عليه )، عالم زاهد با
تقوا، كه مجلس درسش مرجع خاص و عام بوده است .
(18)
3 ميرزا لطفعلى نصيرى ، ملقب به صدر الافاضل
(رحمة الله عليه )، دانشمندى فاضل و از مشاهير علم و تقوى در
قرن چهاردهم هجرى و از بزرگان عالم تشيع بوده است .
(19)
4 ميرزا طاهر تنكابنى (رحمة الله عليه )، از علماى معروف تهران بوده
است .
(20)
5 سيد محمد تنكابنى (رحمة الله عليه ) (صاحب كتاب ايضاح الفوائد)، را
از مشاهير دانشمندان علماى اسلامى به شمار مى رود. و مراتب قداست و زهد
و تقواى وى زبانزد خاص و عام مى باشد.
(21)
6 مرحوم شيخ رجبعلى نكو گويان معروف به خياط، كه از اوتاد و اتقياء و
از سالكين الى الله زمان خود بود. (رحمة الله عليه )
(22)
براى آشنائى بيشتر با بزرگانى كه در آرامگاه مرحوم شيخ صدوق مدفونند.
بنگريد به :
تذكرة المقابر فى احوال المفاخر (اختران فروزان رى و تهران / صفحه 343
400 نگاشته مورخ معاصر شيخ محمد شريف رازى .
بزرگان و علماى بسيارى نيز سفارش به زيارت قبر آن بزرگوار نموده اند.
از آن جمله :
محدث جليل مرحوم حاج شيخ عباس قمى صاحب مفاتيح الجنان ذيل زيارت حضرت
عبد العظيم حسنى مى فرمايد:
مخفى نماند كه در صحن امامزاده حمزه عليه السلام
، قبر شيخ جليل سعيد، قدوة المفسرين ، جمال الدين ابوالفتوح حسين بن
على خزاعى (ابوالفتح رازى ) صاحب تفسير معروف است ، بايد آن جناب را
زيارت نمود. و همچنين از زيارت جناب شيخ صدوق ، رئيس المحدثين معروف به
ابن بابويه كه در نزديكى شهر رى (بلد شاهزاده عبد العظيم ) است ، غفلت
نبايد نمود.
(23)
مرحوم محدث قمى ، مشابه همين بيان را در كتاب هديه الزائرين (چاپ سنگى
/ 350) نيز بيان كرده است .
قبر مرحوم شيخ صدوق قدس الله سره به واسطه ويرانى شهر رى ، به دست
چنگيزيان و مغولان و خوارزميان و تيموريان و همچنين سيلهاى مهيب و سخت
، چندين مرتبه خراب و ويران شده است . و ساليانى چند در زير توده هاى
خاك ، پنهان گرديده و مردم از فيض زيارت او، و بركات قبر شريفش بى بهره
بودند.
(24)
سرداب قبر مطهر مرحوم شيخ صدوق ، در زمان يكى از سلاطين قاجار چنانچه
ماجراى آن به تفصيل خواهد آمد مكشوف گرديد، و پيكر مطهرش پديدار شده
و سردابى كه بدن مبارك وى در آنجا قرار داشت ، بازسازى شد و بارگاه او
نيز تجديد بنا گرديد.(25)
آشكار شدن آرامگاه شيخ
صدوق و پديدار شدن جسد او
آرامگاه شيخ صدوق ، همانگونه كه گذشت ، درگذر زمان به خاطر حمله
مغولان و جنگهاى خوارزميان و تيموريان ، و همچنين به علت حوادث مختلف
چندين مرتبه خراب و ويران شد. و سالها در زير توده هاى خاك پنهان
گرديده بود.
در حدود سال 1238 هجرى قمرى ، در زمان يكى از سلاطين قاجار، سيل عظيمى
آمد و تمام اراضى مزروعى و باغات اطراف شهر رى را آب فرا گرفت و بعضى
از مناطق را تخريب نمود. كه در اين حادثه ، واقعه عجيبى نيز اتفاق
افتاد. و بعد از ساليانى طولانى قبر مطهر شيخ صدوق منكشف شده و بدن
شريف وى تازه و معطر و كاملا سالم و بدون هيچگونه تغيير و عيب و نقصى
هويدا گرديد. كه تفصيل اين واقعه را، بسيارى از بزرگان در كتب خود،
مانند:
خوانسارى در كتاب روضات ، تنكابنى در كتاب قصص العلماء مامقانى در كتاب
تنقيح المقال ، خراسانى در كتاب منتخب التواريخ ، قمى در كتاب فوائد
الرضويه ، و رازى در كتاب اختران فروزان رى و تهران و همچنين در مقدمه
كتب مرحوم صدوق ، از جمله كتاب كمال الدين
صدوق و مقدمه كتاب خصال صدوق نقل
نموده اند.
علامه مامقانى در كتاب تنقيح المقال اين واقعه را از عالم جليل القدر
سيد ابراهيم لواسانى تهرانى قدس سره نقل نموده است .
محمد شريف رازى صاحب كتاب اختران فروزان رى و تهران ، شرح اين واقعه را
مستقيما از دو عالم بزرگوار زير، نقل نموده است .
اول : مرحوم آية الله العظمى سيد شهاب الدين مرعشى نجفى به نقل از پدر
بزرگوارشان علامه متتبع حاج سيد محمود مرعشى نجفى كه خود شاهد ماجرا
بوده و بدن شريف شيخ صدوق را زيارت و دست ايشان را بوسيده بود.
دوم : مرحوم حجة الاسلام حاج مويد العلماء آل آقا به نقل از جدش آية
الله حاج آقا محمد فرزند آية الله العظمى آقا محمد على آل آقا
كرمانشاهى كه ايشانى نيز خود شاهد ماجرا بوده و هنگام بازسازى قبر مطهر
شيخ صدوق نظارت داشته است .
اما شرح واقعه چنين است :
باغ مستوفى ، در اطراف شهر رى ، يكى از باغاتى بود كه در آنجا زراعت ،
مى كردند. اتفاقا سيل عظيمى آمد و تمامى اراضى مزروعى را آب فراگرفت ،
و بسيارى از مكانها را تخريب نمود.
بر اثر آب باران ، حفره و شكافى عميق ، در باغ مستوفى نيز پديد آمد.
هنگامى كه به اصلاح و مرمت اين قسمت مشغول بودند، سردابى
(26) ظاهر شد كه آب قسمتى از آن را تخريب كرده بود.
وقتى كه برا بازرسى و جستجو به آنجا وارد شدند، جسدى را مشاهده كردند
كه تمام اعضاء بدن آن سالم و كاملاتر و تازه به نظر مى رسيد، و هيچگونه
عيب و نقصى در آن ديده نمى شد، و با صورتى نيكو آرميده بود! و هنوز اثر
خضاب كردن
(27) بر ناخنهايش مشهود بود! و ناخنهاى يك دست را گرفته
و ناخن دست ديگر را نگرفته بود. و محاسن شريفش روى سينه اش ريخته
بود. و بدن چنان سالم و تازه بود كه چنين به نظر مى آمد تازه از حمام
بيرون آمده است .
و فقط رشته هاى نخ پوسيده كفن كه از هم گسسته شده بود در اطراف جسد بر
روى خاك ريخته بود!
اين خبر در شهر روى و تهران ، به سرعت دهان به دهان گشت ؛ و مردم فورا
به سلطان وقت اطلاع دادند. به دستور سلطان ، سريعا گروهى از علماء و
افراد سرشناس و صاحب نفوذ، كه در بين ايشان مرحوم حاج آقا محمد آل آقا
كرمانشاهى ، و مرحوم ميرزا ابوالحسن جلوه ، حكيم گرانمايه آن روزگار، و
مرحوم آية الله ملا محمد رستم آبادى ، و مرحوم علامه سيد محمود مرعشى
نجفى حضور داشتند؛ انتخاب و براى بررسى وضعيت در منطقه حضور پيدا
كردند، و وارد سرداب شدند و پس از تاييد اصل قضيه ، براى شناسايى جسد،
شروع به تفحص و جستجو نمودند.
با تفحص و بررسى هاى انجام شده در سرداب ، متوجه لوح و سنگ قبرى مى
شوند كه بر روى آن چنين نوشته شده است :
هذا المرقد العالم الكامل المحدث ، ثقة
الامحدثين ، صدوق الطاليفه ، ابوجعفر محمد بن على بن حسين بن موسى بن
بابويه قمى .
پس از بررسى هاى كامل و پيدا شدن اين سنگ نبشته ، و تاييد علماء و
امينان مردم ، در صحت و شناسايى جسد مطهر شيخ صدوق ، جاى هيچگونه
ترديدى باقى نماند؛ و لذا دستور دادند، سرداب را بازسازى كنند و در آن
را بستند، و حفره پديد آمده را نيز مرمت كردند. و بنايى مناسب بر آن
ساختند و به بهترين وجه تزيين و آيينه كارى نمودند.
مرحوم آية الله مرعشى نجفى كلامى را نيز در ادامه بيان مى دارند كه :
مرحوم پدرم ، علامه سيد محمد مرعشى نجفى مى فرمودند:
من دست آن بزرگوار را بوسيدم و ديدم كه تقريبا
پس از نهصد سال كه از مرگ و دفن شيخ صدوق مى گذرد، دست ايشان ، بسيار
نرم و لطيف بوده و حتى در خاطرم هست كه ناخن يكى (يك دست ) را گرفته و
ناخن ديگرى (دست ديگر) را نگرفته بود.
و چنين احتمال مى دادند:
چون ايشان بسيار به عمل كردن به احاديث و فرامين
اهل بيت عليه السلام مقيد بودند كه ايشان فرموده اند:
ناخن گرفتن در روز پنجشنبه و جمعه ، مستحب است .
آن بزرگوار، ناخن يكدستش را روز پنجشنبه گرفته است . و ناخن گرفتن دست
ديگر را براى روز جمعه قرار داده است ، كه روز پنجشنبه ناخن يكدست را
گرفته و عمر او به روز جمعه نرسيده كه ناخن دست ديگر را بگيرد.
و يا ممكن است :
در بين ناخن گرفتن ، اجلش رسيده و عمر شريفش تمام شده است و نتوانسته
ناخن گرفتن دستهايش را به آخر برساند.
(28)
و العلم عند الله