خدا و بنده
((رئيس
اسلام (ص ) )) فرمود:
((حضرت حق تبارك و تعالى ))
فرمود: من ((سوره حمد))
را بين خود و بنده ام تقسيم كرده ام ، نيمى از آن مربوط به من و نصفى
ديگر مربوط به بندگانم است .
وقتى كه بنده ام مى گويد: ((بسم الله
الرحمن الرحيم )) بنام خداوند بخشنده
مهربان .
خداى تبارك و تعالى مى فرمايد: بنده ام به نام من كلامش را شروع و آغاز
كرد، بر من لازم است كه تمام كارهايش را از امور دنيوى و اُخروى به
پايان برسانم و اصلاح و درست كنم و در احوال و اموال او بركت بدهم و
تمام حالات را بر او مبارك گردانم .
زمانيكه بنده مى گويد: ((الحمد للّه رب
العالمين )) ستايش و سپاس ، مخصوص
پروردگار عالم است .
خداى مهربان مى فرمايد: بنده ام مرا ثناء و ستايش مى كند، او فهميده كه
تمام نعمتهايش از جانب من است و بلاها را من با قدرتم از او دفع و رفع
كرده ام .
اى ملائكه ها شما گواه باشيد، علاوه بر نعمتهاى دنيا، نعمتهاى آخرت را
هم به او ارزانى مى دارم ، همانطور كه بلاهاى دنيا را از او برگردانيدم
، بلاهاى آخرت را هم از او بر مى گردانم .
هنگامى كه بنده مى گويد: ((الرحمن الرحيم
)) بخشنده و مهربان است .
خداوند عزّوجلّ مى فرمايد: بنده من گواهى داد كه من بخشنده و رحمان و
مهربان و رحيم هستم .
اى فرشته هاى من شاهد باشيد كه رحمت فراوانى را به او عطا مى نمايم و
نصيب او را از بخششم زيادتر مى كنم .
هرگاه بنده بگويد: ((مالك يوم الدّين
)) صاحب و مالك روز قيامت است .
حق تعالى مى فرمايد: اى ملائكه ها شما را شاهد مى گيرم ، همانطور كه او
اعتراف و اقرار كرد كه من صاحب روز جزا هستم ، منهم در روز قيامت حساب
را بر او آسان مى كنم و حسنات او را قبول مى كنم و از گناهانش مى گذرم
و او را مى بخشم .
در آن هنگام كه بنده بگويد: ((اياك نعبد
واياك نستعين )) فقط تو را مى پرستم و
فقط از تو يارى و كمك و استعانت و استمداد مى جويم .
پروردگار كريم متعال مى فرمايد: بنده ام راست مى گويد، او تنها مرا
ستايش مى كند و از من يارى و كمك و استمداد و مساعدت مى خواهد و به من
پناه آورده .
اى ملائكه ها، شما شاهد باشيد كه به عبادتهايش پاداش و صله و مژدگانى
عنايت مى كنم ، تا هر كه با او مخالف بوده ، به حال او غبطه بخورد. و
در كارهايش او را يارى مى كنم ، در مشكلاتش كمكش مى نمايم .
در روزهاى مصيبت و ناراحتى و پريشانى ، به فريادش مى رسم و دستش را مى
گيرم .
ساعتى كه بنده بگويد: ((اهدنا الصراط
المستقيم الى آخر...)) مرا به راه راست
هدايت فرما، آن راهى را كه بهشان نعمت عنايت كردى ...
خالق تمام مخلوقات مى فرمايد:
درخواست و تقاضاى او را پذيرفتم ، دعاى او را مستجاب مى كنم و آرزوهايش
را برآورده مى نمايم و به او آرامش و امنيت مى بخشم .(56)
ثواب قرآن
((ابى بن كعب
)) روايت كرده كه ((حضرت خاتم
الانبياء)) (ص ) فرمود: هر بنده مسلمانى
كه ((سوره فاتحه ))
را بخواند ثواب جميع قرآن را به او مى دهند.
يك روز در محضر مقدس آن حضرت نشسته بودم و ((سوره
فاتحه )) را تلاوت مى كردم ، آن حضرت
فرمود: بحق آن كسيكه نَفَسْ و جانم در دست و قدرت و فرمان اوست ،
خداوند تبارك و تعالى مثل اين سوره را در تورات و انجيل و زبور و فرقان
نياورده .
((اين سوره اصل قرآن است
)) و جامع معانى فرقان ، و خداى مهربان و عزيز اين سوره
را بين خود و بنده هايش قسمت كرده و بندگان خدا هرچه از امور دنيا و
آخرت را كه بخواهند از اين طريق بخواهند.(57)
بشارت
از ((آقا ابن عباس
)) نقل شده كه فرمود:
يك روز در محضر مقدس ((آقا حضرت خاتم
الانبياء)) (ص ) مشرف بودم ، كه در اين
اثناء، ملكى از ملائكه هاى مقرب حضرت حق خدمت حضرت رسول (ص ) مشرف شد.
سپس فرمود: ((اى محمّد، بشارت و خوشحالى
بر شما باشد.))
حضرت فرمود: چطور مگر؟!
فرمود: چون خداوند متعال دو چيز به شما عنايت كرده كه به هيچ پيغمبرى
قبل از تو نداده .
حضرت فرمود: آن چيست ؟!
فرمود: اول ((سوره حمد و فاتحة الكتاب
است .))
دوّم : خواتيم سوره بقره است كه آيه آمن الرسول ... است .
هر كس آن را بخواند هنوز اين آيات را تمام نكرده ، هرچه از خدا بخواهد
به او عنايت فرمايد.(58)
ملكا ذكر توگويم كه تو پاكى و خدائى
|
نروم جز به همان ره كه توام
راهنمائى
|
همه در گاه توجويم همه از فضل
توپويم
|
همه توحيد توگويم كه بتوحيد سزائى
|
توحكيمى ، توعطيمى ،توكريمى ،
تورحيمى
|
تونماينده فضلى ، توسزاوار ثنائى
|
بَرى ازرنج وگدازى بَرى از
دردونيازى
|
بَرى از بيم واميدى بَرى از چون
وچرائى
|
نتوان وصف توگفتن كه تودر فهم نگنجى
|
نتوان شبه توجستن كه تو دروهم نيائى
|
همه عّزى وجلالى همه علمى ويقينى
|
همه نورى وسرورى همه جودى وسخائى
|
(سنائى غزنوى )
تفسير حمد
((آقا ابن عباس
)) مى گويد: در آن وقتى كه خدمت با سعادت حضرت
((اميرالمؤ منين على (ع
)) مشرف بودم و درك فيض مى كردم ، حضرت درباره
((سوره حمد
))
صحبت و سخن و تعريف مى فرمود:...
در بين سخنان دُرر بارشان فرمودند:
يا عبداللّه
لوكتبت معانى الفاتحة لا وقرت سبعين بعيرا.
((اگر بخواهم همه معانى و حقايق سوره
فاتحة الكتاب را بنويسم بايد، بار هفتاد شتر پُر بار كنم .
))
يك شب كه در محضر مقدّس آقا اميرالمؤ منين على (ع ) مشرف بودم ، آن
حضرت از اول شب تا اذان صبح برايم تفسير
((فاتحة
الكتاب
)) را فرمود، تازه هنوز از تفسير
باء بسم اللّه در نيآمده بود.
سپس فرمود: انا نقطة تحت الباء
((من نقطه
زير باء بسم اللّه هستم .
))(59)
توئى آن على عالى همه رحمتى خدارا
|
كه گرفته رحمت تو همه ملك ما سوى را
|
دل اگر لقاى ايزد طلبى نگر رخش را
|
چوكه اوست وجه يزدان وظهور آشكارا
|
نه كه واجبش بخوانم نه چوممكنش
ندانم
|
نتوان شرح نمودن چوسِرّكبريارا
|
بخدائى خداوند جهان شودگلستان
|
چوبشر فراى گيرد ره ورسم مرتضى را
|
مگراى شهاب روشن توفروغ جان فزائى
|
كه سياهى زمانه بگرفته جان مارا
|
بجزاز على نيايد بجهان دگر چنين كس
|
كه چنان كرم نمايد بنگر توهَل اَتى
را
|
بگدائى درش رو بنما فقير مضطر
|
كه شوى زاوتوانگرندهى زكف غنا را
|
برواى (حقير ) سالك ره ورسم مرتضى
پوى
|
تواگر طلب نمائى ره ومنهج خدارا
|
(سيدرضامؤ يد)
ناله ابليس
((ابليس
))
كه شيطان بزرگ است .
((وقت نزول سوره حمد
به ناله و فرياد در آمد و مضطرب و ناراحت شد
)).
چنانچه وارد شده كه :
((ابليس لعين در
همه عمرش چهار بار مضطرب و بى تاب و نالان شد.
))
به قول ماها چهار بار ضربه خورد، كمرش شكست ، ورشكست شد، و زمين
خورد.
اول : وقتيكه طوق لعنت بگردنش انداختند.
دوم : زمانيكه او را از بهشت اخراج كردند.
سوم : ساعتيكه حضرت خاتم الانبياء (ص ) به رسالت رسيد.
چهارم :
((هنگاميكه سوره فاتحة الكتاب
نزول اجلال يافت
)).
(60)
درد پا
((مرحوم حاج شيخ رجبعلى خياط
))
كه يكى از اخيار و اهل مكاشفه بود. (خدايش رحمت كند).
يك روز همراه عدّه اى در حياط منزل يكى از دوستانش نشسته بود، كه در آن
جمع يكى از صاحب منصبان دولتى هم حضور داشت ، كه بدليل بيمارى ، پايش
را دراز كرده بود.
آن صاحب منصب و افسر، رو به جناب شيخ كرد و اظهار داشت كه مدّتى است
گرفتار اين درد پا شده و داروهاى گوناگون هم كار ساز نبوده است .
حضرت شيخ مطابق شيوه هميشگى خودش ، از تمام افرادى كه در آنجا بودند،
خواست كه همه با هم
((سوره حمد
))
را جهت شفاى ايشان بخوانند، سپس خود و همگان شروع به خواندن
((سوره حمد
))
كردند.
آن گاه توجهى كرد و فرمود: اين درد پاى شما از آن روز پيدا شد، كه زن
ماشين نويس را، بدليل اينكه نامه را بد تايپ كرده است ، توبيخ كردى و
سر او داد زدى ، او زن علويه بود،
((دلش
شكسته و گريه كرده است
))، اكنون بايد او
را پيدا كنى و از او
((دلجويى كنى
)) تا پايت درمان شود.
(61)
آنجا كه وصف آن قد و بالا نوشته ايم
|
اقرار عجز خويش همانجا نوشته ايم
|
حاصل دمى ز ياد تو غافل نبوده ايم
|
يا گفته ايم حرف غمت يا نوشته ايم
|
از سوز اشتياق نيارم كه دم زنم
|
كآتش گرفت دست و قلم تا نوشته ايم
|
دانيم راه راست ولى بهر مصلحت
|
خط الف به عادت ترسا نوشته ايم
|
شد پشت و روى نام سيه با وجود آن
|
از پشت و روى نامه يكى نا نوشته ايم
|
ناخوانده نامه پاره كند دور فكند
|
نام رضى به هرزه در آنجا نوشته ايم
|
(رضى ارتيمانى )
نور چراغ
((حضرت حاج آقاى هاشمى زاده
اصفهانى
)) يكى از شعرا و پيشكسوتان و
مداحان معروف اصفهان است و از رفقاى بنده است و پدر شهيد هم هست ،
فرمود: در ايام جوانى يك همكارى داشتيم كه داستانى را از يكى از رفقا
نقل كرد: و چون مى خواستم از زبان خودش بشنوم به سختى او را پيدا كردم
، و گفتم : اينطور داستانى را از دوستان شنيدم و حالا مى خواهم از زبان
خودت بشنوم .
گفت : در زمان جوانى ، ما چهار نفر بوديم كه با چرخ و يابو و گارى ، از
سيلو، گندم به شهر مى آورديم .
يكى از اين شبها كه گندم بار گارى كرده بوديم و از كنار
((قبرستان تخت فولاد
)) رد
مى شديم ، ناگهان
((نور چراغى
)) توجه ما را به خودش جلب كرد.
با خود گفتم : اين چراغ مركبى را بر مى دارم و به خانه مى برم . چون در
قبرستان مرده ها نياز به چراغ ندارند، آنها مرده هستند، ما زنده ها
نياز به روشنايى داريم و منزلمان هم چراغ نداشت .
اتفاقا آن سه نفر ديگر از رفقايم هم همين فكر را كرده بودند، گارى ها
را با اسبها رها كرديم ، گفتيم : آنها كه آهسته آهسته براى خودشان مى
روند ما سريع مى رويم و بر مى گرديم و به آنها مى رسيم . با اين فكر هر
چهار نفر به دنبال چراغ دويديم كه هركس زودتر به آن چراغ رسيد او صاحب
چراغ گردد.
لكن وقتى كه به آن محل رسيديم ! ديديم از چراغ خبرى نيست !!! ولى يك
قبر خراب شده و از آن قبر پير مردى كه محاسنش قرمز و از قامتش نور ساطع
است ، كنار قبر نشسته و چيزى را زير لب تَرَنُّمْ مى كرد، به گمانم
((سوره حمد
))
مى خواند و آن نور چراغ همين نور بوده ، حالت بُهت و حيرت ما را گرفته
بود، بطورى كه اصلاً توان حركت نداشتيم ، خلاصه از ترس و تعجب هر طورى
بود فرار كرديم و گفتيم : روز مى آئيم كه ببينيم اين پير مرد نورانى
كيست كه از اين قبر بيرون آمده و به چه عملى به اين مقام رسيده ؟!
فرداى آن شب هر چه گشتيم آنجا را پيدا نكرديم ناراحت شديم ... بعد از
تحقيق و بررسى ، از شخص با اطلاعى پرسيدم و ماجرا را برايش تعريف كرديم
.
فرمود: آن پيرمرد يكى از اولياء خدا بوده و بتوسط
((بندگى
خدا و مداومت و عمل به اين سوره (حمد) خداى سبحان اين مقام را به او
داده است .
))
اگر شما در همان موقع از او درخواستى مى كرديد ايشان هم از خدا مى
خواست حوائجتان داده مى شد.
بله به خاطر
((بندگى خدا
))
و ماءنوس بودن با
((سوره حمد
))
به اين مقام رسيده و بعد از مرگ هم خودشان را به دنيا عرضه مى كنند،
يعنى : در دنيا به هر چه عادت داشتند در عالم برزخ و قيامت هم آن كار
را انجام مى دهند.
(62)
ما در دو جهان غير خدا يار نداريم
|
جز ياد خدا هيچ دگر كار نداريم
|
ما مست صبوحيم ز ميخانه توحيد
|
حاجت به مى و خانه خمار نداريم
|
در روى زمين چون دل ما گنج معانيست
|
دينار چه باشد، غم دينار نداريم
|
مائيم و گليم و نمد كهنه و كنجى
|
بر سر هوس جبه دستار نداريم
|
بشنو زدل زنده شمس الحق تبريز
|
او دوست بجز وعده ديدار نداريم
|
فاتحه
((حاج آقاى هاشم زاده اصفهانى
)) فرمودند:
ما يك همكارى داشتيم كه ايشان از مريدان
((مرحوم
آسيد زين العابدين طباطبائى ابرقوئى رضوان اللّه تعالى عليه
)) كه يكى از علماى برجسته و اهل معنا و
صاحب نَفَسِ اصفهان بوده كه قبر شريفشان در گلستان شهداى اصفهان
زيارتگاه مؤ منين است .
(برادر اين همكار عزيز ما در زمان آسيد زين العابدين از دنيا مى رود و
آسيد زين العابدين وقت دفن برادر ايشان سنگ قبرش را ايستاده روى زمين
مى گذارد و مى فرمايد: يكى از چهل مؤ من اصفهان ايشان بودند.)
يك روز ايشان براى ما نقل مى كردند: آسيد زين العابدين رحمت خدا رفته
بود، من هم در مغازه نانوايى كار مى كردم و خيلى در مضيقه بودم و مزد
كارم بجاى پول چند عدد نان بود كه شب به شب به من مى داند. و به خانه
مى بردم ، چون پولى دركار نبود مجبور بوديم نان خالى بخوريم و برنج و
خورشت و قند و چايى و روغن هم در خانه نداشتيم و خانواده ام ناراحت
بودند... و چاره اى جز صبر نداشتيم ... مدتها زندگيمان به همين منوال
مى گذشت .
يك روز خيلى ناراحت شدم آمدم سر قبر آسيد زين العابدين
((سوره حمد
)) خواندم و
نثار روح آن بزرگوار فرستادم و گفتم : آقا من مرد بى سوادى هستم و جز
((سوره حمد
))
چيز ديگرى بلد نيستم اين
((سوره حمد
))
را نثار روح پاكت مى كنم ، ولى حرفى از گرفتارى هايم نزدم . فاتحه را
خواندم و به منزل آمدم .
شب در عالم رؤ يا، خواب ديدم آسيد زين العابدين مرا كنار عطارى برده ،
بدون اينكه حرفى بزنم ، يك وقت فرمودند: آقا محمد
((سوره
حمدت
)) به من رسيد... مى دانم چكار دارى
، نان دارى ، اما قاطِق (يعنى خورشت ) ندارى .
از فردا قاطق پيدا مى كنى ، گفتم : آقا من كه حرفى نزدم ، شما از كجا
مى دانيد؟!
فرمود: ما همينجا هستيم و مى بينيم .
((اين پاداش آن سوره حمدى است كه برايم
خواندى .
))
فرداى آن روز كه كارم تمام شد و خواستم به منزل بيايم اُستادم مرا نگه
داشت و مقدارى نان و قدرى پول به من داد، و از آن روز كم كم كارمان
رونق گرفت و توسعه اى در زندگى مان پيدا كرديم .
(63)
سالك راه حق بيا همت از اوليا طلب
|
همت خود بلند كن سوى حق ارتقا طلب
|
فاش ببين گهِ دعا روى خدا در اوليا
|
بهر جمال كبريا آئينه صفا طلب
|
گفت خدا كه اوليا روى من و ره منند
|
هر چه بخواهى از خدا بر در اوليا
طلب
|
(ملا محسن فيض كاشانى )
مژدگانى
((عبدالرحمن سلمى
)) به يكى از آقا زاده هاى آقا امام حسين (ع )
((سوره حمد
))
را ياد داد و تعليم نمود.
وقتى آقازاده امام
((سوره حمد
))
را محضر مقدّس
((آقا امام حسين (ع
)) خواند، حضرت به آن معلم هزار دينار و
هزار دست لباس عنايت فرمود. و بعد دهان او را پر از جواهرات نمود.
عدّه اى در محضر آقا تشريف داشتند به حضرت اعتراض كردند، كه ياد دادن
يك سوره ، اين همه پاداش و تشويق و صله و جايزه ندارد.
آن حضرت در پاسخ فرمود: اين صله و پاداش و بخشش من در برابر ياد دادن
اين سوره كم است و من بايد به خاطر اين سوره بيش از اينها به او
مژدگانى بدهم ، يعنى : ارزش اين سوره قرآن بيشتر از اين حرفها است .
(64)
انگشتر پيغمبر
كاغذ نامه اى را محضر مقدس
((آقا
حضرت رسول (ص
)) آوردند كه حضرت بر آن
مُهر بزند.
حضرت كنار چاهى بودند، همينكه خواستند خاتم و مهر انگشتر را از انگشت
مباركشان بيرون آورند، انگشتر از دستشان به چاه افتاد.
مردم وقتى اين ماجرا را ديدند متحير شدند كه حالا پيغمبر (ص ) چه خواهد
كرد؟! يك وقت ديدند حضرت فرمود: به
((آقا
امير المؤ منين على (ع
)) بگوئيد بيايد.
رفتند
((آقا امير المؤ منين حضرت على (ع
)) را صدا زدند و گفتند: يا على تشريف
بياوريد كه
((حضرت رسول (ص
)) با شما كار دارد.
((حضرت امير المؤ منين على (ع
)) تشريف آوردند.
((آقا
رئيس اسلام (ص
)) فرمود: يا على خاتم و
مُهر انگشترى من توى چاه افتاده ، آن را بيرون آور، چون تو حلّال
مشكلاتى .
((آقا امير المؤ منين على (ع
)) نزديك چاه آمدند و فرمودند:
((بسم اللّه الرحمن الرحيم ، الحمد لله
رب العالمين ...
)) و
((سوره حمد
)) را تلاوت
فرمودند.
فى الحال و فورى آب چاه جوشيدن گرفت ، كف چاه بالا آمد،
((آقا حضرت على (ع
))
انگشتر حضرت را از روى آب برداشتند و بوسيدند و به دست حضرت دادند
(65).
اى كه دنيا همه حيرت زده از هيبت
تست
|
عالمى خاشع و افكنده سر از سطوت تست
|
جن و انس و ملك و طير به تسبيح
تواند
|
كوه و دريا و بيابان همه جا صحبت
تست
|
تو همان واحدِ فردى كه ندارى مانند
|
عزت و ذلت هركس به كف قدرت تست
|
پيك و وحى و نبى و راهنما حكمت داشت
|
خلقت ذات محمد اثر حكمت تست
|
هيچ منت ننهادى به بشر با اينكه
|
هستى خلق جهان در گرو نعمت تست
|
بهترين نعمت تو نعمت من اللّه است
|
فقط اينجاست كه بر گردن ما منت تست
|
دست بريده
شخصى از اصحاب
((حضرت اميرالمؤ
منين على (ع
)) كه
((دستش
قطع شده بود
)) محضر مقدس
((آقا امير المؤ منين على (ع
)) شرف ياب شد.
حضرت دست بريده او را گرفته و بجاى خودش گذاشتند و آهسته چيزى خواندند،
تا شفا يافت .
مرد خوشحال و خشنود شد و رفت .
روز بعد آمد خدمت با سعادت حضرت ، و گفت : يا على چه چيزى به دستم
خواندى كه خوب شد؟
حضرت فرمود:
((سوره حمد را خواندم
))
آن شخص از روى تحقير گفت :
((سوره حمد
))
را خواندى ؟!
تا اين حرف را زد؛ فى الحال دستش آويزان شد و تا آخر عمر به همان حالت
بى دستى باقى ماند. زيرا
((سوره حمد
))
را كوچك شمرد.
(66)
واقعه عشق را نيست نشانى پديد
|
واقعه اى مشكلست بسته درى بى كليد
|
تا كه تو بى عاشقى از تو ببايد درست
|
خويش ببايد فروخت عشق ببايد خريد
|
پى نبرى ذره اى از آنچِ طلب مى كنى
|
تا نشوى ذره وار آنچِ تويى ناپديد
|
واقعه اى بايدت تا بتوانى شود
|
حوصله اى بايدت تا بتوانى كشيد
|
تا كه ببينى جمال عشق نگيرد كمال
|
مى شنوى وصف يار راست ببايد شنيد
|
كار كن ار عاشقى ، بار كش از مفلسى
|
ز آنكه بدين سر سرى يار نيايد پديد
|
(عطار)
خير و بركت دنيا و آخرت
((آقا حضرت امام هشتم على بن موسى
الرضا عليه آلاف التحية والثناء
)) فرمود:
((خداوند سبحان ، قرائت و خواندن سوره
حمد را در نمازها به مردم امر فرموده تا قرآن فراموش و يا ترك نشود و
محفوظ بماند
)). و سفارش فرموده كه بهم
ديگر تعليم نمايند، و
((براى نماز سوره
حمد را از تمام سوره ها انتخاب فرمود.
))
زيرا در قرآن سوره اى كه مانند
((حمد
))
جامع باشد، نيست . چون
((حمد
))
واجد تمام خير و حكمت است .
گفتن :
((الحمد لله
)):
را در موقع شكر گذارى بر مخلوقات واجب فرموده كه اگر آنها موفق به
خيرات و عمل نيكو و خوب شدند، به اين نحو تشكر نمايند.
((رب العالمين
)):
توحيد و حمد براى خداوند است و اقرار به اينكه او به تنهايى خالق
مخلوقات و پرورش دهنده و مالك بندگانست و غير او هيچ كس ديگر نمى
تواند.
((الرحمن الرحيم
)):
بيان نعمتهاى او بر تمام موجودات است .
((مالك يوم الدين
)):
گواهى دادن به قيامت وحشر خلايق و حساب آنها و روز پاداش و كيفر مردم
است . همانطور كه پادشاه حقيقى دنياست پادشاه آخرت هم هست .
((اياك نعبد،
)):
ميل كردن و نزديكى جستن بسوى ذكر خداست و خالص نمودن عبادت كه فقط براى
اوست نه غير آن .
((واياك نستعين
)):
طلب زيادتى توفيق و دوام نعمت و يارى جستن از خداوند است .
((اهدنا الصراط المستقيم
)): درخواست راهنمايى به دينش و چنگ زدن به ريسمان محكمش
و افزونى معرفت به عصمت پروردگار است .
((صراط الذين انعمت عليهم
)): تاءكيد در سؤ ال و تمايل به درخواست هاى گذشته است .
((غير المغضوب عليهم
)): پناه بردن بخداست از اينكه انسان از اهل كفر و عناد شود
و اوامر و نواهى خدا را كم ارزش و سبك شمارد.
((ولا الضالين
)):
توسل نمودن به عنايت حق است از اينكه جزو گمراهان و دور شدگان از راه
دين خدا نشوند. همانهائيكه معرفت به امامت ائمه هدى (عليهم السلام )
پيدا نكردند و تصور كردند كه گمراهى راه خوبى است ، و گمان مى كنند؛
كارهاى خوب و شايسته بجا مى آورند.
پس تمام خير و بركت دنيا و آخرت در
((
سوره حمد
)) جمع مى باشد.
(67)
اى آنكه تويى ز سوز جانم ، آگاه
|
بر درگهت آورده ام از غصه پناه
|
رسم است كه تحفه اى بر دوست برند
|
اين تحفه ماست كوله بارى ز گناه !
|
(سعيد بيابانكى ((غنچه
))
نكته
((جناب آقاى على بن ابراهيم
)) در ارتباط با تفسير
((سوره حمد
)) از
((حضرت صادق (ع
))
روايت كرده كه آن حضرت فرمود:
الحمدللّه ، يعنى : تشكّر و سپاس گزارى از آفريننده موجودات است .
رحمن ، يعنى : به تمام آفريده هايش در دنيا رحم مى كند.
رحيم ، يعنى : رحمش در آخرت مخصوص مؤ منين است .
مالك يوم الدين ، يعنى : صاحب حساب قيامت است .
اياك ، خطاب به خداى سبحان است كه فقط از تو يارى مى طلبم اى خدا!
صراط المستقيم ، دلالت كن ما را بسوى امام زمان (ع ).
(68)
مرض رعشه
((حجة الاسلام والمسلمين جناب
آقاى سيد عبداللّه حسينى قزوينى
)) كه
تمام زحمت كتابها به عهده ايشان افتاده ، و از ارادتمندان به ساحت
مقدّس اهلبيت عصمت و طهارت (عليهم السلام ) است كه خدا انشاء اللّه
وجود پر بركت ايشان را براى ما حفظ كند، فرمود:
در همسايگى ما
((دخترى به مرض رعشه مبتلا
شد
)) او را نزد دكتر و طبيب بردند، نتيجه
اى نگرفتند. يعنى : دكترها تشخيص مرض ندادند.
پدر و مادر وقتى از معالجه اش ماءيوس شدند خيلى ناراحت بودند، كه دختر
طفل معصوم ، ناگهان به اين مرض مبتلا شده ، خدايا چه كنيم ؟! يا اللّه
.
اتّفاقا يك روز ماجرا را برايم تعريف كردند و گفتند: حاج آقا شما سيّد
و فرزند حضرت زهرا سلام اللّه عليها هستيد و ما ارادت عجيبى نسبت به
سادات داريم يك دعايى بفرمائيد، خيلى ناراحت هستيم .
((بنده يك ليوان آب آوردم و هفتاد مرتبه
سوره حمد را بر آن خواندم و براى او فرستادم . الحمد لله فورى خوب شد و
مرضش برطرف گرديد
)).
اين سوره جهت مرضهاى بى درمان عجيب است .
چنين شنوم كه لطف يزدان بروى جوينده
در نبندد
|
درى كه بگشايد از حقيقت بر اهل
عرفان دگر نبندد
|
چنين شُنودم كه هر كه شبها نظر ز
فيض سحر نبندد
|
ملك ز كارش گره گشايد فلك بكينش كمر
نبندد
|
اگر خيالش بدل نبايد سخن بگويم
چنانكه طوطى
|
جمال آئينه تانبيند سخن نگويد خبر
نبندد
|
صفا برندى كجا تواند دم از بيانات
عاشقى زد
|
هر آنكه نالد بناله نى چونى بهر جا
كمر نبندد
|
(حكيم صفا سپاهانى )
تب و لرز
در هنگام نوشتن اين كتاب به روايات عجيبى برخورد كردم كه
((سوره حمد شفاى دردهاست
)). اتفاقا يكى از رفقا از تهران با بنده تماس تلفنى
گرفت و اظهار كسالت نمود كه حاج آقا
((اَلا
ن پانزده روز است كه تُوىِ منزل افتاده ام و تب و لرز شديد مرا رها نمى
كنند، هرچه پتو روى خود مى اندازم اثرى ندارد.
دكترها رفته و در اين پانزده روز داروهاى گوناگون استفاده كرده ام
نتيجه مثبت نگرفته ام و حالم خيلى بد است
))
شما كنار مرقد مطهّر بى بى حضرت معصومه سلام اللّه عليها مرا دعا كنيد.
كه بى بى عنايتى بفرمايند.
ناگهان به ياد حديث امام صادق (ع ) كه در داستان قبل نوشته بودم افتادم
، كه آمد خدمت حضرت و اظهار كسالت و ناراحتى كرد. حضرت فرمودند: سرت را
در يقه پيراهنت فرو ببر
((و سوره حمد را
بخوان
)).
بنده هم گفتم : آقا اگر مى خواهى شفا پيدا كنى ، به حديث و فرموده حضرت
عمل كن . سرت را در يقه پيراهنت فرو بَرْ و
((هفتاد
مرتبه سوره حمد را بخوان .
)) و به خودت
فوت كن .
دو روز بعد دوباره تماس گرفت و گفت : حاج آقا، روز اوّل كه گفتيد:
انجام ندادم از بس حالم بد بود. اما فردا صبحش كه شروع به خواندن
((سوره حمد
))
كردم ، هنوز هفتاد مرتبه تمام نشده بود، كه گويا آب روى آتش بود، عرق
صحت بر بدنم نشست . واَلا ن كه تماس گرفتم خواستم تشكّر كنم .
و به خاطر اين كه سلامتى خود را به توسط اين سوره (حمد) باز يافتم و به
پاس تشكر و سپاس گزارى از خداوند متعال ، مى خواهم هفتصد مرتبه اين
سوره را تلاوت كنم .
بنده خدا مثل چى پشت تلفن گريه مى كرد.
جان به حسرت نتوان بى رخ جان دادن
|
خواهش ديدن و حيران شدن و جان دادن
|
دو جهان در عوض يك سر موى تو كم است
|
دل و جان خود چه متاعى است كه نتوان
دادن
|
جرعه اى بخش از آن لب كه ثوابى است
عظيم
|
تشنه را آب ز سرچشمه حيوان دادن
|
گر چنين موج زند اشك (هلالى ) هر دم
|
خانمان را همه خواهيم به طوفان دادن
|
نكته هاى سوره حمد
بسم اللّه :
1 به انسان راه بندگى و خداپرستى .2 راه از همه دل بريدن ،3 سيم دل از
همه قطع كردن . 4 به خالق وصل شدن ، 5 راه يارى خواستن و مساعدت ،6 راه
يكِّه شناسى ، 7 راه با يك نفر معامله كردن و دل را به يك نفر فروختن
مى آمورد.
الرحمن الرحيم :
1 به انسان راه دست و دل بازى ، 2 راه سخاوت ، 3 راه بخشش ، 4 راه عفو،
5 راه گذشت ، 6 راه مهربانى ، 7 راه ماءيوس نبودن از خدا ياد مى دهد.
الحمد لله :
1 به انسان راه ستايش ، 2 راه سپاسگزارى ، 3 چگونه تشكّر كردن ، 4
چگونه حمد گفتن ، 5 راه ثناخوانى ارباب را تعليم مى دهد.
رب العالمين :
1 راه تربيت ، 2 راه ادب داشتن ، 3 پرورش فكر، 4 نمك شناسى ، 5 راه
تكامل ، 6 راه جيرخوارى در خانه حق ، 7 روزى خوارى سرسفره پروردگار
رابه ما تذكر مى دهد.
الرحمن الرحيم :
1 به آدم اخلاق . 2 مهربانى . 3 سلوك ، 4 طرز رفتار، 5 طرز گفتار، 6
دست گيرى و به قول ماها مَشتى بودن خدا را مى آموزد.
مالك يوم الدين :
1 به ما مى آموزد كه ما صاحب ، 2 ارباب ، 3 مالك ، 4 ولى نعمت داريم ،
5 بنده هستيم ، 6 ضعيف هستيم ، 7 فقير هستيم ، 8 آزاد نيستيم ، 9
مساءله معاد و برگشت ، 10 عرض اعمال در روز قيامت ، 11 موقف حساب وجود
دارد،
اهدنا الصراطالمستقيم :
1 راه پرستش ، 2 راه بندگى ، 3 راه عبادت ، 4 راه طاعت ، 5 راه درخواست
وخواهش از ولى نعمت ، 6 راه گدايى در خانه رب ، 7 راه هدايت را نشان مى
دهد.
صراط الذين :
1 راه دستگيرى ، 2 راه هدايت خواستن ، 3 بنده را ارشاد، 4 عبد را
راهنمايى مى كند. 5 راه خانه ارباب رفتن و درخواست كردن ، 6 درب خانه
غير خدا نرفتن را به ما نشان مى دهد.
انعمت عليهم :
1 راه علاقه مند بودن به اولياء خدا، 2 راه خواستن طريق آنها، 3
رهسپارى در راه حق ، 4 راه نورانيت ، 5 دلگرمى ،
6 اميد، 7 بركت ، 8 ولايت ، 9 آدرس رحمانى شدن را به ما ياد مى دهد.
غير المغضوب عليهم و لاالضّاَّلين :
1 راه گريز از دشمنان ، 2 فرود آمدن در وادى رحمان ، 3 راه بيزارى از
دشمنان خدا واهلبيت ، 4 راه نفرت ازگمراهى ، 5 راه دورى از انحراف ، 6
نهى از رفت و آمد با همنشين بد، 7 نهى از راه كج و هرز را ما نشان مى
دهد.
(69)
راه حق و ولايت محمّد و آل محمّد صل اللّه عليه و آله وشيعه على و آل
على (عليهم السلام ) را به ما نشان مى دهد.
سيمايى از درس هاى تربيتى سوره حمد
1 انسان در تلاوت سوره حمد
((با
بسم الله
)) از غير خدا قطع اميد مى كند.
2 با
((ربّ العالمين
)) و
((مالك يوم الدين
)) احساس مى كند مربوب و مملوك است و
خودخواهى و غرور را كنار مى گذارد.
3 با كلمه
((عالمين
))
ميان خود و تمام هستى ارتباط برقرار مى كند.
4 با كلمه
((الرحمن الرحيم
)) خود را در سايه لطف او مى داند.
5 با كلمه
((مالك يوم الدين
)) غفلتش از آينده زدوده مى شود.
6 با گفتن
((ايّاك نعبد
))
ريا و شهرت طلبى را زايل مى كند.
7 با كلمه
((ايّاك نستعين
)) از ابر قدرت ها نمى هراسد.
8 از كلمه
((انعمت
))
معلوم مى شود كه تقسيم نعمت ها به دست اوست و بايد حسادت را كنار گذاشت
، زيرا شخص حسود از داورى و تقسيم روزى به دست خدا ناراضى است .
9 با جمله
((اهدنا
))
رهسپارى در راه حق و طريق مستقيم ، درخواست مى شود.
10
((صراط الذين
))
نشانه ولايت و همبستگى با پيروان حق است .
11
((غير المغضوب عليهم ولاالضّاَّلين
)) نشانه بيزارى و برائت از باطل و اهل
باطل است .
(70)
جان به جانان كى رسيد، جانان كجا و
جان كجا
|
ذره است اين ، آفتاب آن ، اين كجا و
آن كجا
|
دست ما گيرد مگر در راه عشقت جذبه
اى
|
ورنه پاى ما كجا وين راه بى پايان
كجا
|
ترك جان گفتم نهادم پا به صحراى طلب
|
تا در آن وادى مرا از تن بر آيد جان
كجا
|
در لب يار است آب زندگى در حيرتم
|
خضر مى رفت از پى سرچشمه حيوان كجا
|
چون جرس با ناله عمرى شد كه ره طى
مى كند
|
تا رسد (هاتف ) به گرد محمل جانان
كجا
|
بسم اللّه الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده مهربان
عظيم ترين آيات قرآن بسم اللّه الرحمن الرحيم است .
آقا حضرت ثامن الائمه
((على بن موسى
الرضا(ع
)) فرمودند:
((نزديك ترين اسماء به اسم اعظم خدا بسم
الله الرحمن الرحيم است
)) مثل نزديكى
سياهى چشم به سفيدى آن است ، يعنى : اين سفيدى چشم به سياهى آن ، چقدر
نزديك است ، اسم اعظم هم به همين اندازه به
((بسم
اللّه الرحمن الرحيم
)) نزديك است .
(71)
اسم اعظم
يكى از علماء مى فرمود:
يكى از بندگان خدا خدمت يكى از علماى بزرگ علم و عمل آمد، و گفت :
((آقا اسم اعظم خدا چيست ؟
))
آن عالم بزرگوار او را پيش خودش نگه داشت ، تا اينكه در يك شب بسيار
سرد آن مرد را صدا مى زند و مى فرمايد: همين اَلا ن به فلان جاى بيابان
، كنار شهر برو، در آنجا چاهى است ، يك مقدار آب بياور.
اين بنده خدا براه مى افتد و خود را به آن چاه مى رساند و مقدارى آب بر
مى دارد و برمى گردد.
ناگهان شير درنده اى مقابلش ظاهر مى شود، دست پاى خود را گم مى كند،
نگران و مضطرب ، فرياد مى زند
((بسم
اللّه الرحمن الرحيم ، يا اللّه ...
)) به
زمين مى افتد و غش مى كند.
وقتى كه به هوش مى آيد، مى بيند از شير خبرى نيست ، خود را به منزل آن
استاد صاحب نفس ، و اهل معنى مى رساند.
آن مرد عالم از او مى پرسد: چرا اينقدر دير آمدى ؟
جريان را براى استادش تعريف مى كند.
استاد مى فرمايد: همين كلمه اى را كه گفتى ، خودش
((اسم
اعظم خدا
)) بود.
((چون
از صدق دل و در حال اضطرار بود.
))
شرايطش بايد فراهم گردد تا به هدف اجابت برسد، شما هم در آن ترس و
دلهره و اضطراب ، دل از همه بريدى ، سيم دلت را از همه قطع كردى و به
خدا وصل كردى و گفتى
((بسم اللّه الرحمن
الرحيم ، يا اللّه
)).
شرايط فراهم شد و دعايت مستجاب گرديد.
(72)
اى خدا نام تو درمان و دوا
|
بهر بيماران ، طبيب است و شفا
|
داده اى هستى عدم را اى كريم
|
خلق انسان كرده اى از نطفه اى
|
كى ستايش مى توان كردن ترا
|
نعمتت را كى توان گفتن سزا
|
گر نويسند عارفان صدها كتاب
|
من چسان گويم ترا مدح و ثنا
|
مانده ام اندر ثنايت كبريا
|
وصف تو در مدح تو احسن بود
|
چون زبان در وصف تو الكن بود
|
كى توان آرد (حقيرت ) كبريا
|
(سيد رضا مؤ يد)
بسم اللّه نگفت
((آقا حضرت صادق آل محمّد (ص )
)) فرمود:
اگر شيعيان ما در ابتداء و شروع به كارها
((بسم
اللّه
)) را ترك كنند، خداوند متعال آنها
را به مكروهى مبتلا مى كند، تا متنبه شوند و شكر و ثناى او را بجا
آورند. بعد فرمود:
يك روز عبداللّه بن يحيى محضر مقدس
((آقا
اميرالمؤ منين على (ع
)) مشرف شد. مقابل
حضرت كرسى و صندلى بود، حضرت به عبداللّه امر فرمودند كه روى صندلى
بنشيند.
همينكه عبداللّه خواست روى كرسى و صندلى بنشيند، صندلى برگشت و
عبداللّه واژگون شد و مُحكم به زمين افتاد و سرش شكست و خون جارى شد
و از شدّت درد متاءلّم گرديد.
آقا حضرت على (ع ) آب طلبيد و سر عبداللّه را با آن شست و شو و پاك
فرمودند.
بعد دست مباركشان را روى سر عبداللّه كشيدند، گويا اصلاً هيچ اتّفاقى
نيفتاده .
سپس فرمودند:
((الحمد للّه كه خداوند
متعال گناهان شيعيان ما را در همين دنيا پاك فرمود
)).
الحمد للّه رب العالمين كه خدا ابتلا و گرفتارى دنيا را موجب خلاصى و
نجات و پاكى گناهان شيعيان ما قرار داد تا عبادات و طاعات آنها سالم
بماند و مستحق ثواب شوند.
عبداللّه عرض كرد: يا اميرالمؤ منين ، آيا كيفر و جزاى گناهان فقط در
دنيا داده مى شود؟!
حضرت فرمود: بله ، مگر فرمايش گهربار
((حضرت
پيغمبر اكرم (ص
)) را نشنيدى كه فرمود:
دنيا زندان مؤ من و بهشت كافر است .
خداوند متعال ؛ شيعيان ما را به اين بلاها گرفتار مى كند كه از آلودگى
گناه پاك شوند. و خداوند سبحان ؛ در سوره شورى فرموده : هر رنج و مصيبت
و گرفتارى و بلا به شما مى رسد، همه از اعمال زشت وبد شماست ، در
صورتيكه خدا خيلى از گناهان شما را عفو مى كند و روز قيامت ثواب
عبادتهاى شما را مى دهد.
ولى دشمنان ما را در همين دنيا جزاى عبادتهايشان را مى دهد، چون
عبادتهاى آنها از روى اخلاص نيست و
((ولايت
)) ما را ندارند، پس اعمال آنها ارزش و
قيمت و بهايى ندارد و زمانيكه در قيامت وارد شوند، گناهانشان را به
آنها نشان مى دهند و به خاطر بغض و عداوتى كه با
((آل
محمّد (ص )
)) داشته اند، آنها را در آتش
جهنّم مى اندازند.
عبداللّه عرض كرد: يا اميرالمؤ منين متوجّه شدم ، ولى مى خواهم بفهمم
چه گناهى در اينجا از من سر زده كه ديگر مرتكب آن نشوم .
حضرت فرمود:
((وقتى مى خواستى بنشينى بسم
اللّه الرحمن الرحيم نگفتى
)).
آيا نمى دانى كه
((پيغمبر اكرم (ص )
)) فرمود:
((هر كارى كه مى خواهى شروع كنى اوّل با
نام خدا شروع كن . زيرا هر كارى كه بدون نام خدا شروع شود به پايان
نرسد.
))(73)
از نام خداوند است آرايش ديوانها
|
در وصف صفات اوست مجموعه عنوانها
|
بنمود به امر (كن ) ايجاد همه عالم
|
از ذره ناچيزى تا پهنه كيهانها
|
پاينده به امر او پوينده براه او
|
اجزاء همه عالم سر در خط فرمانها
|
تنها نه به خود گردند اين انجم و
اين اقمار
|
كاندر خم چو گانند چون گوى به
ميدانها
|
ثابت نتوان بودن جز ذات خداوندى
|
عالم همه سيارند پيوسته بدورانها
|
جان طالب جانان است دل در پى دلدار
است
|
كاين برده زكف دلها و آن خرم از او
جانها
|
هر درد مرا اى دوست لطف تو مداوا
كرد
|
بى ناز طبيبان و بى منت درمانها
|
يارب چو بود (احمد) سر گشته كوى تو
|
از لطف و كرم بنماى راهيش به
رضوانها
|
(احمد كرمى )
فرياد رس
((آقاى محمّد بن زياد
))
و
((آقاى محمّد بن يسار
))
كه هر دو از بزرگان شيعه بودند، گفتند: ما از
((آقا
حضرت امام حسن عسكرى (ع
)) تفسير
بسم اللّه الرحمن الرحيم را سؤ ال كرديم
.
((آقا امام حسن عسكرى (ع
)) فرمود:
((الله كسى است كه مردم بعد از نااميد
شدن از مخلوقات در موقع حاجات و ابتلا و گرفتارى هاى شديد، به او توجّه
كامل مى كنند
)).
و مثل اينستكه گويى :
((بسم اللّه
)) يعنى : يارى و استعانت و كمك مى خواهم
در كارهايم از خدايى كه مستحق پرستش است . و هر وقت به سويش استغاثه مى
كنم ، به فريادم مى رسد.
يعنى : او را بخوانى و دعا كنى و مسئلت نمائى . او استمداد كند و دعايت
را مستجاب مى فرمايد.
(74)
الله كيست ؟
شخصى محضر مقدّس
((آقا حضرت امام
صادق (ع
)) آمد و عرض كرد:
اى پسر رسول خدا مرا دلالت و راهنمايى و ارشاد فرمائيد به اينكه
((الله
))
چيست ؟
چون خيلى از مردم درباره
((خدا
))
با من مجادله و بحث و گفتگو مى كنند و مرا به حيرت و تعجب مى اندازند.
آقا حضرت امام صادق (ع ) فرمود:
اى بنده خدا، آيا تا بحال سوار كشتى شده اى ؟
گفت : بله فدايت شوم .
حضرت فرمود: آيا تا بحال شده كه وسط دريا كشتى شما بشكند و كشتى ديگرى
براى نجات شما نباشد كه بفرياد شما برسد و شما را نجات دهد، و شما هم
شنا بلد نباشيد كه بتوانيد شنا كنيد و خودتان را به ساحل برسانيد؟!
گفت : بله يابن رسول اللّه برايم پيش آمده !
حضرت فرمود: آيا در چنين حال و موقعيّتى دلت بجائى متوجّه شده و تصوّر
كرده اى كه ممكن است چيزى يا موجودى توانا تو را بدون هيچ اسبابى از
غرق شدن نجاتت دهد؟!
گفت : بله يابن رسول اللّه ، تمام اينهايى كه فرموديد: برايم پيش
آمده .
حضرت فرمود:
((همان موجودى كه دلت متوجّه
آن شده كه مى تواند ترا از بيچارگى نجات دهد و به فريادت برسد، همان
خداست ، همان الله است
)).
(75)
يا رب بغير درگه تو رو كجا كنم
|
بر درگه كه رو كنم و التجا كنم
|
گفتى كه بندگان چو بيايند بر درم
|
از لطف خويش حاجت آنها روا كنم
|
بگذشت عمر و قافله مرگ در رسيد
|
بايد سفر بجانب ملك بقا كنم
|
در پيشگاه عز و جلال تو اى كريم
|
آخ نشد كه پشت عبادت دو تا كنم
|
يارب سياه روى و تبه كار و مجرمم
|
خود اعتراف جرم و گناه و خطا كنم
|
(محمود سيف شيرازى )