سلسله داستانهاى آيه به آيه قرآن مجيد (جلد اوّل)
داستانهاى سوره حمد

على ميرخلف زاده

- ۲ -


سئوال 
دو موضوع كم و بيش سئوال مى شود:
اوّل : اينكه شيطان كيست ؟ و چيست ؟ و حكمت در خلقتش ‍ چيست ؟ و براى چه آفريده شده ؟!
دوّم : راه چاره و گريز از دست شيطان و وساوس آن كدام است ؟
هركدام از اين دو بحث دامنه دار است و پاسخ ‌هاى علمى مى خواهد و به طور تفصيل هم اَلا ن لازم نيست ، چون اطاله كلام مى شود، امّا بطور اجمال پاسخ هر يك داده مى شود.
به قول يكى از محققين كه مى فرمود: اگر مُخبر صادقى به شما خبر دهد كه امشب يك عده دزد مُسَلّح در كمين هستند كه به خانه ات بريزند و اموالت را ببرند و خود و عائله ات را بكشند چه مى كنى ؟
اگر شخص عاقلى باشى مى روى ياورانى پيدا مى كنى درها را محكم مى بندى ، راه هائى را كه ممكن آمدنشان باشد مسدود مى كنى ، سنگربندى مى نمائى .
اگر عقل نداشته باشى مى پرسى اين دزدها اهل كجايند؟ لباسهايشان چه شكلى است ؟ پيرند يا جوان ، لر هستند يا فارس ...؟ تا از اين موضوع سر در بياورى وقت گذشته و آنها كار خودشان را كرده اند. آنچه كه بر تو لازم است راه فرار از شيطان است .
حالا خلقتش را بدانى ، يا بفهمى چگونه وسوسه مى كند، يا از راز آفرينش او سر درآورى ، يا سر در نياورى ، به اين چيزها چه كار دارى . مخبر صادق خبر مى دهد كه (ابليس در كمين است و دشمن سرسختى است ، راه نجات را از دست مده و وقت را تلف نكن )).
بطور اجمال عرض مى شود:
1 بشر اگرچه از عناصر اربعه : آب ، آتش ، هوا و خاك است ، لكن جنبه خاكيش قوى و بيش از سه تاى ديگر است ، لذا ثقل (32) و وزن دارد و به اعتبار همان جنبه خاكيش ادراكاتش و كارهايش بسيار محدود است .
بر عكس شياطين جنبه آتش و هواى آنها غالب است ساختمان بدنشان طورى است كه در نهايت لطافت هستند، وكاملا قوى مى باشند.
بشر خيال مى كند قدرت دارد لكن قدرتى كه شياطين دارند به نوعى است كه مثلاً مى توانند بدنشان را اينقدر كوچك كنند كه از سوراخى رد شوند، يا اينقدر بزرگ كنند كه مكان وسيعى را اشغال نمايند.
مسافتى را كه بشر بايد ظرف يك ماه طى كند در لحظه اى مى پيمايند و چيزهاى سنگينى را كه انسان قادر بحمل آن نيست مى توانند حمل كنند.
پس اشكال از اين كه اگر شيطان هستند پس چرا ما او را نمى بينيم بى جاست ، چشم تو جسم كثيف را مى تواند ببيند نه لطيف را.
هوا را نمى بينى ، امواج در هوا را نمى بينى چون لطيف است ، چشم تو خاكى است و بايد كثيف را ببيند، ((مگر خودت را از نظر معنا لطيف كنى )) كه بعدا بحث آن خواهد آمد، لذا ((قرآن مجيد)) مى فرمايد: ((شيطان شما را مى بيند از جائى كه شما او را نبينيد.)).(33)
2 و اما حكمت خلقت شيطان : حكيم على الاطلاق هرچه را اراده بفرمايد عين ثواب است ، همان حكمتى كه در خلقت بنى آدم و جانوران است ، ما چه بدانيم يا ندانيم ، در عين حال حكمتش بسيار است لكن چون مفصّل است آنچه مى توان گفت ، آنستكه در ((حكمت خلقت شياطين سعادت و شقاوت بشر ظاهر مى شود)) در ايمان و كفر و استحقاق بهشت و جهنّم رفتن افراد روشن گردد.
خداوند مى فرمايد: صدقه بده . شيطان مى گويد: نده ، اگر بدهى از مالت كم مى شود، در صورتيكه رشد عقلى داشته باشى ، صاحب ايمان و اراده قوى باشى ، به دهان شيطان مشت مى زنى ، و مى گوئى كه خدا مى فرمايد: بده كم نمى شود، ما جايش را پر مى كنيم .
اگر مثل كوه محكم باشى ، اينجا رشد تو ظاهر مى شود، امّا اگر كم عقل و كم اراده و كم وزن ، مثل كاهى باشى به يك نفير و وسوسه فريب مى خورى و مى ايستى .
((همه مى گويند: خدا و آخرت امّا راست مى گويند، يا نه ؟ اين شياطين اند كه به وسيله آنها راستگو از دروغگو تميز داده مى شود)) اگر مى گوئى خدا، پس چرا وعده اش را نمى پذيرى ))؟! اگر وسوسه شيطان را پذيرفتى معلوم مى شود ايمانت به زبانت است ، اگر راستى ايمان به بهشت دارى ، پس چرا خريدارى نمى كنى ؟! چرا از جهنم دورى نمى كنى ؟!
((فلان خانم كه ادعاى دينداريش مى شود تا يك نفر شيطان انسى به او مى رسد و به او مى گويد: شما هم خرافاتى و قديمى شدى چادر سر مى كنى ؟! ديگر دوره عوض شده مرد و زن ندارد، به همين القاء شبهه و وسوسه شيطان و استهزاء رفقايش شُل مى شود و فريب مى خورد.))
بلى شياطين براى اين هستند كه معلوم شود چه كسى استقامت دارد چه كسى ندارد. بزرگترين حكمتش ((تميز مؤ من از فاجر است ))
چطور وعده شيطان را مهم مى گيرى ؟! امّا وعده هاى خدا را نديد، براى خدا از يك تومان نمى گذرى ، ولى براى شيطان به يك مدح و ثناء در روزنامه ها نوشتن و در راديو گفتن هزارها تومان حاضرى بدهى .
در معامله با خدا كه مى فرمايد: به همسايه ات رحم و به فقير كمك كن ، فقيرى كه آبرومند است ، براى نان شبش مانده ، دخترش دم بخت است ، يا مريض است ، كمك كن . چندين برابر پاداش خواهى داشت . مى گوئى تمكن ندارم .
امّا اگر معامله دنيوى شيطانى بود، چطور روى دست ديگران بلند مى شوى . ((شيطان براى امتحان خلق است )) بايد باشد و سينمائى هم باز كند، شياطين انسى هم تربيت كند، آن وقت اين طور حيوانات دوپا را به دام بيندازد. در برابرت اول مغرب صداى حى على الصلوة ، وعده الهى به آمرزش بلند است و از طرف ديگر مشترى و رفقاى بى بند و بارت مى آيند، خدا ترا امتحان مى كند، آيا نماز اول وقت و نداى حق را لبيك مى گويى يا جواب مشترى و رفقارا؟! پس ‍ هر دو بايد باشد تا نيكوكار از بدكار تميز داده شود.
فردا دار جزا است ، اينجا زمينه ثواب و عقاب بايد درست شود استحقاقات فراهم گردد، البته كسى را به زور وادار به حرام نمى كند، اختيار كسى را نمى گيرد.
خلاصه مواظب باش فريب وسوسه هايش را نخورى چون فرداى قيامت كه مى شود، همه اطراف شيطان مى ريزند و با او مخاصمه مى كنند كه تو ما را گول زدى ، جواب منطقى و عقلى مى دهد، مى گويد: تقصير خودت است ، مگر من شما را به دوزخ دعوت كردم كار من فقط دعوت پوچ و وسوسه بود، مى خواستى اجابت نكنى ، مرا ملامت نكنيد خودتان را ملامت كنيد.
خداوند صد و بيست و چهار هزار پيغمبر و چهارده معصوم و اولياء و علما را فرستاد، آنها هر چه گفتند: گوش به حرف نداديد، معجزه ها را ديديد ولى متنبه نشديد، لكن تا من وعده پوچ دادم دور مرا گرفتيد.
خُبْ، حالا گول شيطان را خورديد، بيائيد مانند جدّتان حضرت آدم (ع ) برگرديد، و توبه كنيد، به درگاه الهى تضرّع كنيد، تا مثل آدم كه بعد از توبه مقامش بالاتر رفت و به درجه اصطفاء، رسيد شما هم به درجه توابين برسيد كه محبوب خدا گرديد.
((ان اللّه يحب التوابين ، خدا توبه كنندگان را دوست دارد)).(34)

عمرى براى هيچ سراپا دويده ام
از غير آشنا چه سخن ها شنيده ام
دانى چه بود حاصل رنج و تلاش من
خونى بدل نشسته و اشكى بديده ام
شيطان و نفس حوصله بندگى نداد
اكنون به حرف عارفان طريقت رسيده ام
دارم به سر خيال رسيدن به كوى دوست
بر نام غير او خط بطلان كشيده ام
با عشق بر رسيدن سر منزل مراد
راه خدا دين محمّد و آل محمّد (ص ) گزيده ام
(اكبر محامديان ((حامد))
دلال بازار 
((حضرت سليمان على نبينا و آله و عليه السلام )) عرض كرد: خدايا تو مرا بر جن و انس و وحوش و طيور وملائكه و ديوها مسلّط كردى ، ولى يك خواهشى از تو دارم و آن اينكه اجازه دهى بر شيطان هم مسلّط شوم و او را زندانى و حبس كنم و به غل و زنجيرش بكشم كه اين قدر مردم را به گناه و معصيت نيندازد.
خطاب رسيد: اى سليمان مصلحت نيست .
عرض كرد: خدايا وجود اين معلون براى چه خوبست ؟!
ندا آمد: اگر شيطان نباشد كارهاى مردم معوق و معطل مى ماند، عقب مى افتد، كار مردم پيش نمى رود...
عرض كرد: خدايا من ميل دارم اين ملعون را چند روزى حبس ‍ كنم .
خطاب رسيد: حالا كه اصرار دارى ؛ بسم اللّه ، او را بگير.
((حضرت سليمان على نبينا و آله و عليه السلام )) فرستاد او را آوردند، غل و زنجير كردند و به زندان انداختند.
حضرت كارش زنبيل بافى بود، زنبيل درست مى كرد و مى برد بازار مى فروخت و از اين راه نان خود را در مى آورد.
يك روز زنبيل درست كرد و به نوكرها داد كه ببرند بازار بفروشند و قدرى آرد جو با پولش بخرند تا نان بپزد و تناول كند. (در حالى كه در خبر است كه هر روز چهار هزار شتر و پنجهزار گاو و شش هزار گوسفند در آشپزخانه حضرتش طبخ مى شد، با وجود اين خودش ‍ زنبيل بافى مى كرد و نان مى خورد).
((حضرت سليمان على نبينا و آله و عليه السلام )) فرستاد زنبيل را بردند بازار بفروشند، خدمتگذاران ديدند، بازارها بسته ، خبر آوردند: آقا بازارها بسته است ، حضرت فرمود: مگر چه شده ؟! براى چه بسته است ؟! گفتند: نمى دانيم ، زنبيل ها ماند، و حضرت آن روز را با آب افطار كرد.
روز بعد غلامان را فرستاد زنبيل ها را به بازار ببرند و بفروشند. باز خبر آوردند كه بازارها بسته و مردم به قبرستانها رفته و مشغول گريه و زارى هستند و تهيه سفر آخرت را مى بينند.
خدايا چه شده مردم چرا دل به كاسبى نمى دهند؟!
خطاب رسيد: ((اى سليمان تو دلال بازار را گرفتى و زندان كردى ، نگفتم : مصلحت نيست شيطان را زندانى كنى ؟)).
((حضرت سليمان )) دستور داد، شيطان را آزاد كردند، صبح كه شد، ديد مردم صبح زود به در مغازه هايشان رفته اند و مشغول كسب و كار شده اند.
پس ((اگر شيطان نباشد امورات دنيا نظم نمى گيرد، قدرت پروردگار را مشاهده مى كنى ، از همين دشمن هم جهت نظم امور استفاده كرده )) چناچه شاعرى مى گويد:
اگر نيك و بدى ديدى مزن دم
كه هم ابليس مى بايد هم آدم (35)

حقيقت استعاذه 
بله خودت به تنهائى نمى توانى از شر اين دشمن در امان باشى بايد به خدا پناهنده شوى ، تا عنايت حق او را دفع كند. مگر لطف خدا يار شود، ((يا غياث المستغيثين يا ملاذ اللائذين )) اگر لوذ و پناهندگى به حق نباشد از شر شيطان كسى در امان نيست .
بنابراين بايد ((حقيقت استعاذه )) را فهميد و تنها گفتن ((اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم )) فايده اى ندارد، استعاذه يك امر معنوى و حقيقى است كه اين لفظ كاشف از آنست ، والاّ اگر حقيقت نداشته باشد همين گفتن ها هم گاهى مسخره و ملعبه شيطان است كه خودش به زبان طرف جارى مى كند.
نوشته اند: يكى از علماء قلم به دست گرفت تا كتابى در مصائد و وسوسه هاى شيطان بنويسد. و مردم را از فريب خوردن او آگاه كند و بترساند، در همان زمان يكى از اخيار در عالم رؤ يا و مكاشفه شيطان را مى بيند و به او مى گويد:
ملعون خوب فلان آقا دارد رسوايت مى كند وكيدهايت را به خلق مى رساند.
شيطان مسخره اش مى كند و مى گويد: اين كتاب را به دستور خود من مى نويسد!
فرمود: چطور مى شود؟!
گفت : من در دلش وسوسه انداختم كه تو عالمى علم خودت را ظاهر كن .... خودش هم متوجّه نيست و اسم كتابش را رد شيطان گذاشته ولى حقيقتش جلوه نفس و نمايش علم دادن است .
بلى خود شيطان وا مى دارد كه به او فحش بدهند، يا به زبان تنها بگويند: ((اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم ))
مانند كار دُوَل استعمارى است : در بعضى مستعمرات افرادى دارند كه در استعمار يار و ياور آنهايند، گاه به مقتضاى سياست و مصلحت روزگار وادار مى كنند اين افراد به آنها فحش بدهند، بد بگويند، مردم را از فجايع استعمار آگاه كنند، براى پرده پوشى و نعل وارونه زدن ، تا بتوانند مقاصد استعمارى خود را توسط همين افراد بهتر پيش ‍ ببرند.
عجب از سياست شيطانى ، اولين سياستمدار و استاد همه سياستمداران شيطان است ، سياست يعنى زير پرده كار كردن ، كلاه سر همه گذاردن بدون اينكه جاى پائى از خودشان بگذارند.
خدايا! تو يارى كن كه ما بتوانيم از شيطان بگريزيم ، يعنى از گناه فرار كنيم . استعاذه به حق يعنى از گناه فرار كردن ، زبان را محكم گرفتن و ديگر حرف لغو نزدن و عوضش ((اعوذ باللّه ...)) گفتن .(36)
در همه حال ز شيطان لعين گوى اَعُوذ
بااللّه از آنكه بوسواس نگردى مَأ خُوذ
هر كه زين ديو نگيرد به خداوند پناه
در همه هستيش ابليس لعين كرده نفوذ
(مقدم )
اركان استعاذه 
((استعاذه )) مقامى است از مقامات دينى و بر هر كس لازم است ، و عرض شد كه بايد حقيقت داشته باشد، لفظ نباشد و گرنه لفظ، تنها قرائت و الفاظى را بر زبان جارى كردن است ، قرآن مجيد كه مى فرمايد: ((فاستعذ باللّه ، به خدا پناهنده شو)) مرادش حقيقت آن است و آن ، دو چيز لازم دارد.
يكى : فرار از شيطان . دوم : پناه بردن به رحمان .
اگر اين دو مطلب حاصل شد آن وقت استعاذه مى شود، و الاّ گفتن ((اعوذ باللّهِ)) تنها فايده اى ندارد، خلاصه لفظ بايد كاشف از حال و معنى باشد.
پس از تاءمّل در ((حقيقت استعاذه )) و استفاده از ((قرآن مجيد)) مى توان گفت : استعاذه پنج ركن اساسى دارد.
اول : فرار از شيطان است كه به تقوى منطبق مى شود، واركان ديگرش : تذكّر، توكّل ، اخلاص ، تضرّع است ، مجموعا پس از حاصل شدن اين حالات ((حقيقت استعاذه )) پيدا مى شود، در حالى كه مؤ من اين پنج ركن را دارا باشد، فرسنگ ها شيطان از او دور مى شود، چه به زبان بگويد: اعوذ باللّه ، چه نگويد، عمده حال و حقيقت است كه اگر شيطان هم به او نزديك شود مى شود آدم زده ، مثل آدم وقتى كه جن او را مس كند مصروع و جن زده مى شود.
بنابراين ابليس اصلاً جراءت نزديك شدن به او را نخواهد داشت .
پس شرط اول : آنستكه اهل ((تقوى )) باشد، كسانيكه متقى شدند، هنگاميكه شياطين به دلشان حمله مى كنند... چون متقى است به مجرّد نزديك شدن شيطان به حق متمسّك مى شود، انّ الّذين اتّقوا اذا مسهم طائف من الشيطان تذكروا فاذا هم مبصرون .
كسانيكه پرهيزگارند وقتيكه طايفه اى از شيطان آنها را مس كنند متذكّر مى شوند، پس اهل تقوى انسانهاى بينايى هستند.
شرط دوم : هنگاميكه قرآن مى خوانى به خدا پناه ببر از شر ابليس ‍ رانده شده ، زيرا او حكومتى بر كسانيكه ايمان آورده اند و به پروردگارشان توكل مى كنند ندارد.(37)
پس كسى كه توكل به خدا دارد شيطان بر او سلطه اى ندارد، حكومت شيطان بر كسانى است كه به خدا تكيه ندارند، تكيه آنها اسباب ماديات و اوضاع دنيوى است ، ولى اگر تكيه گاه خدا شد؛ يقين بدانيد از شيطان كارى ساخته نيست .
ركن ديگر: براى استعاذه اخلاص است كه قرآن (از قول ابليس )، مى فرمايد: به عزّت تو سوگند مى خورم كه همه آنها را گول مى زنم ، مگر بندگان مخلص و اهل اخلاص را. معنى اخلاص در قرآن مجيد در موارد متعدّد بيان شده .
خلاصه : استعاذه مخلصين درست است كه شيطان را به آنها راهى نيست چون حقيقت فرار از شيطان در آنها است .
يكى از شاگردان مرحوم شيخ انصارى رضوان اللّه تعالى عليه نقل مى كند:
زمانيكه براى تحصيل در نجف اشرف مشرف بودم در محضر ملائك منظر شيخ انصارى حاضر مى شدم .
شبى در عالم واقعه شيطان را ديدم كه چند افسار كوچك و بزرگ در دست دارد. از او سؤ ال كردم : اينها را براى چه بدست گرفته اى ؟!
گفت : اينها را بر سر مردم مى اندازم و ايشان را به سمت خود مى كشم (بعضى ها هم گفته اند: كه ديد شيطان طنابهاى بسيارى در دست دارد و در بين آنها طناب ضخيمى بدست داشته . از وى مى پرسد: اينها چيست ؟ پاسخ مى دهد كه بوسيله آنها بنى آدم را به سوى خود مى كشانم و آنها را وادار به معصيت مى نمايم ).
از او پرسيدم : آن طناب ضخيم براى كيست كه پاره شده ؟
مى گويد: براى استادت شيخ انصارى بود كه ديروز او را تا بازار بردم ، ولى آن را پاره كرد و برگشت .
پرسيدم : پس طناب من كدام است ؟ پاسخ داد: تو احتياج به طناب ندارى و حرف شنو هستى .
وقتى كه بيدار شدم ، خدمت شيخ مشرف شدم وخوابم را براى شيخ عرضكردم .
شيخ عليه الرحمه فرمود: شيطان راست گفته ، زيرا آن ملعون ديروز مى خواست مرابه لطائف الحيلى گول بزند، زيرا من پول نداشتم و چيزى در منزل لازم شده بود، با خود گفتم : يك قِران از مال امام (ع ) در نزد من است و حالا معطل مانده ام ، به عنوان قرض بر مى دارم و بعد آن را سر جايش مى گذارم .
آن يك قِران را برداشتم و از منزل خارج شدم . تا ميان كوچه هم آمدم ، همين كه خواستم چيزى بخرم با خود گفتم : چرا به چنين عملى اقدام نمايم ؟!
پس نادم و پشيمان شدم و به خانه مراجعت نمودم و يك قِران را سرجايش گذاشتم .
چون اهل تقوى و ورع و توكل و اخلاص بود، خدا هم او را حفظ كرد.(38)
جان بابا گويدت ابليس هين
تا به دم بفريبدت ديو لعين
اين چنين تلبس با بابات كرد
آدمى را اين سيَه رُخ مات كرد
بر سر شطرنج چست است اين غراب
تو مبين بازى به چشم نيم خواب
ز آنكه فرزين بندها داند بسى
كه بگيرد در گلويت چون خسى
در گلو ماند خس او سالها
چيست آن خس مهر جاه و مالها
مال خس باشد چو هست اى بى ثبات
در گلويت مانع آب حيات
گر بزد مالت عدوى پر فنى
ره زنى را برده باشد ره زنى
(مثنوى مولوى )
ثواب گفتن استعاذه 
هر كس هر روز صبح سه مرتبه بگويد: ((اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم )) و سه آيه آخر سوره حشر را هم بخواند، خداوند رؤ وف و مهربان هفتاد هزار فرشته را بر او مؤ كل مى نمايد كه تا شب بر او درود و صلوات بفرستند.
و اگر در آن روز از دنيا رحلت كند، حكم شهيد را خواهد داشت . (بشرط اينكه وظائف ديگرش را هم انجام دهد).
و اگر در نماز عشاء استعاذه كند، (يعنى اعوذ باللّه ... را بگويد.) نيز همين ثواب را تا صبح خواهد داشت .(39)
((آقا رسول اكرم (ص )) فرمود:
هر كس هر روز ده مرتبه ((استعاذه )) را بگويد: خداى متعال فرشته اى را بر او مؤ كّل مى كند تا شيطان را از او دور سازد.
و هر كس از خلوص قلب ((استعاذه )) را گويد، خداوند مهربان ميان او و شيطان هفتاد پرده قرار مى دهد، كه فاصله هر پرده با پرده ديگر به مسافت زمين تا آسمان است .(40)
هر كس از روى خلوص
گويد اين ذكر خصوص
استعاذه و سوره حشر
روز و شب وقت جلوس
لطف فرمايد خدا
فرشته هاى مخصوص
خوانند بر او درود
حكم شهيد و مرصوص

كيفيّت گفتن استعاذه 

((ابن مسعود رضوان اللّه تعالى عليه )) مى گويد:
من در محضر مقدس ((پيغمبر خدا (ص )) بودم ، و ((استعاذه )) را بدين نحو گفتم : ((اَعُوذُ بِاللّهِ السَّميعِ الْعليمِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم )) يك وقت حضرت به من عنايت فرمود، و فرمود: اى پسر ام عبد، استعاذه را به اين كيفيت بگو:
((اَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم ))
چون برادرم جبرئيل (ع ) استعاذه را از قلم و قلم را از لوح محفوظ ياد گرفت و به اين عبارت به من ياد داد.(41)
خداوندا دلى آزرده دارم
پريشان حالتى افسرده دارم
چو شمعى سوزم و سازم شب و روز
در اين دار غم آسا آتش افروز

خاصيت استعاذه 
((آقا حضرت اميرالمؤ منين على (ع )) فرمود:
وقتى كه ((زيد بن ارقم )) مورد اذيّت و آزار منافقين قرار گرفت ، و بعد محضر مقدس ((حضرت رسول اكرم (ص ) )) شرف ياب شد، حضرت به او فرمود:
هر روز صبح بگو: (اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم ))
تا خداى مهربان تو را از شرّ منافقين كه شيطان (انسى ) هستند، وبعضى از آنها با بعض ديگرشان با حرفهاى باطل و زشت خبر مى دهند، حفظ كند.
يكى از ((اصحاب پيغمبر اسلام (ص )) گفت : يك روز با ((آقا رسول اكرم (ص ) )) قدم مى زديم ، كه در بين راه ديديم دو
* * * * * نفر دارند بهم ناسزا مى گويند.
حضرت فرمود: اگر يكى از آنها ((استعاذه )) بگويد، اين حالت شيطانى از آنها دور مى شود.(42)
خدايا مانده ام در غفلت و خواب
به گرداب گناهان گشته غرقاب
ز شيطان بى قرارم اى خدايا
مرا از شر اين شيطان بازياب
بحق عاشقان بى قرارت
مرا از قعر اين گرداب درياب

اعوذ باللّه 
يك روز ((پيغمبر اكرم (ص ) )) از جايى عبور مى كردند، ديدند مردى دارد غلام خود را مى زند و غلام مى گويد: ((اَعُوذُ بِاللّهِ)) پناه مى برم به خدا، ولى آن مرد، دست از زدن بر نمى داشت . غلام تا حضرت را ديد، گفت : ((اَعُوذُ بِرَسُولِ اللّه )) به رسول خدا پناه مى برم . مرد تا پيغمبر را ديد، ايستاد.
((پيغمبر رحمت للعالمين (ص ) )) فرمود: بهتر آن بود كه اين غلام وقتى اسم خدا را برد، ديگر او را نمى زدى .
آن مرد گفت : به خاطر اين حرفتان او را آزاد كردم .
حضرت فرمود: اگر اين كار را نمى كردى رويت با آتش جهنّم مى سوخت .(43)
سوره 
((سوره فاتحه )) هفت آيه است و در مكّه نازل شده .
((سوره )) چيست ؟
((سوره )) قسمتى از آيات قرآن است كه داراى نوعى اتصال و ارتباط بوده و به نام مُعَيَّنى خوانده شده باشد و وجه تسميه آن ((سوره )) ممكن است به يكى از جهات زير باشد:
1 سوره : اگر از سور گرفته شده باشد، به معنى : حصار و ديوار اطراف شهر است ، همانطور كه سور و ديوار، بلد و شهر را از حوالى آن جدا مى نمايد، در اينجاهم ((سوره )) قسمتى از آيات ((قرآن )) را از آيات ديگر مجزّا و به حدّى محدود كرده است .
2 سوره : اگر از سُورْ اخذ شده باشد، به معنى : قطعه اى از چيزيست ، در اين صورت همزه آن قلب به واو مى شود، و در اينجا ((سوره )) عبارت از قطعه اى از قرآن است .
3 سوره : اگر از سُورْ، كه به معنى رفعت و منزلت و مرتبت است گرفته شده باشد. در اينجاهم ((سوره )) ((قرآن )) درجه و مرتبتى از قرآن است .
4 سُورَه : بضم سين و فتح را، به معنى : فضل ، شرف ، منزلت و علامت يك فصل از ((قرآن كريم )) است .(44)
خداوندا بده توفيق طاعت
نما دورم هم از عصيان و غفلت
بده قوت نمايم خدمت تو
بكوشم در رضا و طاعت تو
در آيم در ميان پيشتازان
شتابم در رضايت از دل و جان
بيابم شوق قربت عاشقانه
شوم نزديك ، از تو مخلصانه
شوم از جمله شب زنده داران
در آيم در جوارت با محبان
(مقدم )
اسامى سوره حمد 
براى اين سوره نامهاى متعدّدى ذكر شده كه به بعضى از آنها مى پردازيم :
فاتحه الكتاب : براى اين فاتحة الكتاب گفته اند كه : ((ابتدا و افتتاح كتاب به آن سوره است )).
الحمد: به خاطر اين گفته اند كه : ((مشتمل بر آيه الحمد للّه رب العالمين است )).
چنانچه همه سوره هاى قرآن به نام يكى از كلمات است كه در ضمن آيات سوره مذكور است ، ناميده شده و چون بعد از بسم اللّه ، الحمد للّه آمده به نام الحمد ذكر شده است .
شُكر براى اين گفته اند: چون ((مشتمل بر شُكر و سپاسگزارى و حمد و مدح و ثناء و قدردانى از نعمات پروردگار متعال است )).
دعا: براى اين گفته اند كه : ((دربر دارنده دعا و نيايش به قاضى الحاجات است )).
ام القرآن : براى اين گفته اند كه : ((به معنى اصل و ريشه است و اين سوره اصل قرآن است )). زيرا مشتمل بر اظهار ربوبية و كيفيّت عبوديّت و بيان وعده و وعيد و حكم نظريه و احكام عمليه اى كه آن سلوك طريق مستقيم ، و معارف و حقايق و وظايف بندگى است از اين سوره مشاهده مى شود.
ام الكتاب گويند: براى اينكه : ((اصل و ريشه تمام كتابهاى آسمانى است )). و همينطور جامع علوم و فضائل همه قرآن است ، زيرا امّ به معنى اصل و مرجع هر چيزى است و چون اين سوره مشتمل بر اصول مقاصد قرآن و رئوس مطالب آن است ، از اين جهت آن را ام الكتاب ناميده اند.
و اُم به مادر هم مى گويند مثلاً به شهر مكه مى گويند: ام القرى ، يعنى اصل و ريشه و مادر تمام زمين ها، و سوره حمد هم ام الكتاب است يعنى مادر تمام كتابهاى آسمانى است .
سبع مثانى مى گويند: براى اينكه : به اتفاق همه مسلمين ((اين سوره هفت آيه است )).
ومثانيش گفته اند: براى اينكه ((دو مرتبه نازل شده ، يكدفعه در مكه و يكدفعه در مدينه ، و يا اينكه در نماز دو بار خوانده مى شود))...
وافيه يعنى : ((اين سوره بايد در نماز تماما و كمالا خوانده شود و ناقص و نيمه كاره خوانده نشود)).
چون در هيچ مذهب و فرقه اى از مسلمانان جائز ندانسته اند كه در نماز ناقص خوانده شود و حال اينكه سوره هاى ديگر را جايز مى دانند.
و يا به اعتبار اينكه حق تعالى در او ايفاء(45) تمام معانى قرآن ، (از علم اصول و امر و نهى و وعده و وعيد و كيفيت عبوديت و غيره ) را نموده است .
كافيه گويند: براى آنكه ((هر وقت امام جماعت و پيش نماز در نماز آن را بخواند، براى ماءمومين ، كفايت مى كند)) سوره حمد از هر سوره اى تكميل تر است ، ولى سوره هاى ديگر آن را كفايت نمى كنند.
اساس : مى خوانند، چون ((سوره حمد به منزله پايه و اساس و ستون قرآن است ، از نظر جامعيت و كيفيت عبادت ))
عبداللّه بن عباس فرموده : كه هر چيزى را اساس و پايه اى است ، اساس دنيا مكه است ، اساس آسمانها، آسمان هفتم ، اساس زمينها، زمين هفتم ، اساس بهشتها، بهشت عدن ، اساس دوزخ ، درك هفتم ، اساس خلق ، آدم ، و اساس كتابها قرآن و اساس قرآن سوره حمد است .
شفا، يا شافيه مى نامند: به خاطر اينكه ((سوره حمد شفاى هر دردى است )).
صلوة گويند: چون نماز بدون قرائت حمد، نماز نمى شود، يعنى ((اگر در نمازت سوره حمد را نخوانى نماز نخواندى )).
كنز: يعنى گنج ، ((سوره فاتحه از گنجهاى عرش است )).
تعليم مساءله گويند: زيرا خداوند در اين سوره به بندگانش مسائل و آداب بندگى را ياد مى دهد، كه يك بنده چطور از اربابش سؤ ال و خواهش كند و بيآموزد كه چگونه ثناى خالق و دعاگوى او باشد و آداب تشكّر و سپاسگزار و نيايش و دعا را ياد گيرد. يعنى داناى به مسائل بندگى شود.
مناجات : زيرا بنده وقتى به نماز مى ايستد و اين سوره را مى خواند ((با اين سوره ، با خدا راز و نياز و مناجات مى كند)).
تفويض گويند: زيرا ((بنده در نماز تمام كارها را به خالق واگذار مى كند و از او استمداد و كمك مى خواهد)) و مشتمل بر استعانت و كمك عبد است .
رُقْبَه گويند: زيرا دعا و تعويض و يا حرز است (آنچه كه براى حصول امرى يا جهت حفظ و نگهدارى خود بكار ببرد از قبيل دعا و ...) (اين سوره حرزى است كه انسان را از جميع بلاها و درندگان و گزندگان و دشمنان حفظ و نگه دارى مى كند)) و هيچ سِحر و اذيّتى بوسيله اين سوره به انسان كارگر نيست .
امام : يعنى پيشوا و جلودار و مُقَدَّم و پيشكسوت است ، ((سوره حمد چون در قرآن امام و مقدم و جلوى سوره هاى ديگر است )) از اين جهت اين نام را رويش گذاشته اند.
علم : به خاطر اينكه ((تمام علوم دين و دنيا و آخرت در آن است )) و هر كس اين سوره را بخواند از جميع علوم و دانستنيهاى دنيوى ، (از نظر آداب زندگى و بندگى و عبادت و طاعت ...) و اُخروى مستغنى و بى نياز مى شود.
تحرز گويند: به خاطر اينكه نمازگزار از ظلمت غضب و گمراهى در امان ماند. تحرز به معناى پرهيز و خوددارى و نگهداشتن . يعنى : ((اين سوره انسان را از گناه كردن نگاه مى دارد و نمى گذارد به گناه بيفتد.))
عالِم گويند: زيرا تمام اخبار و علوم يك بنده در آن نهفته است ، ((هر جاهل و بى خبر و نادانى اين سوره را بخواند و در آن فكر كند دانا و عالِم و بنده واقعى مى شود)).
و اسم هاى ديگرى هم دارد كه مثل استعانت ، انعام ، عبادت .... و ما به همين ها بسنده مى كنيم .(46)
سوره اختصاصى 
((شب ليلة المعراج ))، آقا حضرت رحمةٌ للعالمين (ص ) صدا زد: اى خدا؟!
حضرت ابراهيم ((ع )) را خليل و دوست خودت قرار دادى .
حضرت موسى ((ع )) راكليم و هم صحبت با خودت قرار دادى ...
خدايا ما چه كاره تو هستيم ؟! ما را مى خواهى چه كاره كنى ؟!
خطاب آمد: ((اى محمّد، تو را حبيب خودم قرار دادم و سوره حمد را هم اختصاص به تو دادم )).
اى محمد، حقا كه ما به تو ((سبع مثانى و قرآن عظيم عنايت كرديم ، كه تا به حال به هيچ كدام از اولياء و انبياء و پيغمبرانمان نداديم ))
بعد حضرت فرمود: خداوند متعال به خاطر دادن اين سوره بر من منّت جداگانه اى نهاد، ((و آن را در مقابل قرآن كريم قرار داد.))
حقا فاتحة الكتاب شريف ترين چيزيست كه در گنجهاى عرش الهى بوده .
آگاه و هوشيار باشيد، ((هر كس اين سوره را بخواند و به ولايت محمّد و آل محمّد (ص ) معتقد و نسبت به امر اين سوره تسليم و منقاد، و به ظاهر و باطن آن مومن باشد، خداى عزيز و كريم و مهربان و رئوف ، در مقابل هر حرفى از اين سوره ، حسنه و ثواب و مژدگانى به او عنايت مى كند كه از دنيا و آنچه در آن است از مال و منال ... برايش ‍ بهتر است ...)).
و هر كس به قرائت قارى اين سوره گوش بدهد، ثلث (يعنى يك سوم ) ثواب قارى قرآن را به او مى دهند.(47)
شكر للّه كه خدا طبع روانم داده
عقل و فكر و قلم و نطق بيانم داده
هرچه دارم همه از اوست زپنهان و عيان
حكمت و معرفت و صبر و توانم داده
نعمتش را نتوان شكر نمودن هرگز
كه پس از بخشش آن شكر بر آنم داده
او مرا ياد دهد مطلب و خير و احوال
صحّتِ جسم و دل و ذكر و امانم داده

علوم كتابها 
((آقا رئيس اسلام (ص ) )) فرمود:
خداى تبارك و تعالى صد و چهار كتاب از آسمان نازل فرمود. و از آن صد و چهار كتاب ، چهار كتابش را انتخاب كرد، و ((علوم آن صد كتاب )) را در اين چهار كتاب قرار داد.
((و آن چهار كتاب ، اول : زبور، دوم : تورات ، سوم : انجيل ، چهارم : قرآن است )).
بعد؛ از ميان اين كتابها، يك كتاب را برگزيد و انتخاب فرمود و آن ((قرآن )) است . و ((تمام علوم و بركات و ثواب آن كتابها را در قرآن قرار داد)).
بعد؛ تمام علوم قرآن را در سوره هاى مفصل آن ، و همه علوم سوره هاى مفصل را در سوره حمد قرار داد.
پس ((هر كس سوره حمد را تلاوت كند مثل آنستكه صد و چهار كتاب آسمانى را قرائت و تَرَنُّم نموده است )).(48)
شفاى امراض 
مردى از دوستان و مُحبّين و ارادتمندان ((آقا حضرت امام صادق آل محمّد (ص ) )) به محضر مقدّس و مبارك آن حضرت شرف ياب شد، ((در حاليكه مريض و دردمند بود، و از مرضش رنج مى برد.))
آقا حضرت صادق (ع ) فرمود: چى شده ، چرا رنگت پريده ؟
گفت : آقاجان ، فدايت شوم ، يك ماه است كه سخت مريض و بيمار و دردمند و ناراحتم و تب از من دور نمى شود و مرا رها نمى كند.
هرچه پيش دكتر و طبيب و پزشك رفتم ، و آنچه را كه دستور دادند، و نسخه نوشتند و ويزيت دادند، پيچيده ام و انجام داده ام ، ولى نتيجه نديده ام ، بهره و سود و خوبى و فايده اى نداشته .
آقاجون دستم به دامنت ، كمكم كن ، ما بيچاره ها كسى را جز شما نداريم .
يك دعايى يا ثنايى يا دوايى به ما عنايت كنيد تا خوب شوم .
آقا حضرت صادق (ع )، فرمود: يقه پيراهنت را باز كن و سرت را در آن فرو كن و بعد از اذان و اقامه ((هفت بار سوره حمد را بخوان و به خودت فوت كن ، انشاء اللّه خوب مى شوى .))
آن مرد مى گويد: همينكه دستور فرزند زهرا سلام اللّه عليهما را انجام دادم ، گويا آب روى آتش بود، مثل اينكه مرا به طناب بسته باشند و بعد باز كرده باشند و رهايم كنند، همينطور ((من هم از درد و ناراحتى و رنج آزاد شدم .))(49)
اى نام تو درمان ، هم ذكر تو شفا
بيمارم و دردمند و محتاج دوا
رحمى بنما شفا و درمانم ده
از حكمت خود نما مرا غرق عطا
(مقدم )
بهترين سوره 
((ابى سعد بن معلّى )) مى گويد: من داشتم نماز مى خواندم ، كه يك وقت آقا ((حضرت رسول (ص )) مرا صدا زد:
من چون مشغول نماز خواندن بودم ، با خودم گفتم : شايد گناه باشد كه نمازم را بشكنم و جواب آقا را بدهم .
وقتى نمازم را تمام كردم ، آمدم محضر مقدس آقا و عرض كردم ، بله يا رسول اللّه با بنده كارى داشتيد؟!
حضرت فرمود: كجا بودى كه جواب مرا ندادى ؟
گفتم : آقا خيلى معذرت مى خواهم ، داشتم نماز مى خواندم ، به خاطر همين هم نتوانستم جواب شما را بدهم .
حضرت فرمود: مگر در قرآن نخواندى يا نشنيدى كه خداوند تبارك و تعالى فرموده : وقتى خدا يا رسولش شما را صدا زدند اجابت كنيد.
بعد فرمود: آيا مى خواهى بهترين سوره قرآن را به تو ياد بدهم ، قبل از اينكه از مسجد خارج شوى ؟!
من چون خجالت كشيده بودم ، حرفى نزدم .
يك وقت حضرت دستم را گرفت ، در اين وقت قُوَّتِ قلبى در وجودم احساس كردم ، و در حين خارج شدن از مسجد، جراءت پيدا كردم و عرض كردم : يا رسول اللّه ، داشتيد بهترين و عالى ترين سوره قرآن را برايم تعريف مى كرديد، پس چه شد؟!
در اين هنگام حضرت ((شروع به تلاوت سوره حمد فرمود))
سپس فرمود: اين سوره همان سبع مثانى و قرآن بزرگ و عظيم است كه خداوند آن را به من عنايت فرمود.(50)
فقرو الى اللّه فرموده يزدان
چرا سوى نفس و هوى مى گريزى
به هر جا روى سايه لطف او هم
ز دنبالت آيد كجا مى گريزى
اگر مى گريزى ز بيگانه بگريز
چرا ديگر از آشنا مى گريزى
سراپا دردى و محتاج درمان
چرا از طبيب و دوا مى گريزى

ملا احمد نراقى 
((مرحوم حاجى ملاّ احمد نراقى (رضوان اللّه تعالى عليه )) يكى از علماى علم اخلاق است و كتاب معروف ((معراج السّعادة )) متعلق به آن عالم بزرگوار مى باشد.
مرحوم حاجى فرزندى داشت كه خيلى به او علاقه مند بود. اتّفاقا اين فرزند مريض مى شود، به طورى كه حاجى از خوب شدن و بهبوديش ماءيوس مى شود، و بى اختيار و ديوانه وار از خانه خارج مى شود، و در ميان كوچه و خيابانهاى كاشان شروع به قدم زدن مى كند.
ناگهان درويشى با خدا و اهل معنى (نه از اين درويشهاى صوفى مسلك از خدا بى خبر) پيدا مى شود و به حاجى سلام مى كند، و مى گويد: حاجى چرا پريشان و ناراحتى ؟
حاجى مى فرمايد: فرزندم مريض است و از بهبودى او ماءيوس ‍ شده ام .
درويش مى گويد: اينكه مطلب سهل و آسانى است ، بعد عصاى نيزه دار خودش را به زمين زد و ((سوره حمد)) را غلط و غُلُوط و بدون در نظر گرفتن اعراب خواند و فوت كرد و گفت : حاجى برو كه پسرت ((شِفا)) پيدا كرد.
حاجى با تعجّب به خانه بر مى گردد، مى بيند فرزندش عرق كرده و صحيح و سالم است . حاجى خيلى تعجّب مى كند، كه اين درويش ، كى بود كه ((با يك سوره حمد بى اعراب فرزندش را شفا داد.))
كسى را دنبال درويش مى فرستد، آن بنده خدا همه كوچه خيابان ها را زيرپا مى گذارد، ولى درويش را پيدا نمى كند.
بعد از هفت ، هشت ماه ، يك روز حاجى ، درويش را در كوچه مى بيند. و به او مى گويد: اى درويش تو مرد با خدا و صاحب نفسى هستى ، ولى آن روز كه ((سوره حمد)) را خواندى درست تلاوت نكردى و قرائتت صحيح نبود، بيا احكام تجويد و مسائل شرعيت را پيش من بخوان و ياد بگير.
درويش ناراحت مى شود و مى گويد: اشكال ندارد حالا كه ((سوره حمد)) ما را تو نپسنديدى ، ما پس مى گيريم ، بعد عصا را به زمين مى زند و دوباره ((سوره حمد)) را تلاوت مى كند و فُوت مى كند و مى گويد: برو.
حاجى وقتى به خانه مى آيد، مى بيند همان فرزندش دو باره مريض ‍ شده و به همان مرض هم مى ميرد.(51)
بگويمت سخنى اى رفيق فاضل من
كسى بغير خدا حل نكند مشكل من
به هر كه درد دل خويش را فرو خواندم
غم فزود ولى غم نبرد از دل من
صلاح نيست غم خويش را بدل گفتن
بجان خود بپذير اين حديث قابل من
(ثابت )
شفاى هر درد 
((مرحوم آقاى عياشى )) كه يكى از علماى بزرگ اهل تفسير و قرآن است ، با سندهاى خودش از پيغمبر اكرم (ص ) در تفسيرش روايت كرده كه حضرت فرمود: ((سوره ام الكتاب افضل از سوره هاى قرآن است ، و شفاى هر دردى است جز مرگ )).
((مرحوم كلينى رضوان اللّه تعالى عليه )) عليه در كافى با سندهايى كه دارد، روايت كرده : از آقا امام باقر (ع ) كه فرمود:
((هر كس را كه سوره حمد شفايش ندهد، چيز ديگرى او را شفا نمى دهد.)) همينطور از آقا حضرت صادق (ع ) روايت كرده كه حضرت فرمودند:
((اگر بر مرده اى هفتاد مرتبه سوره حمد را تلاوت كنند و بخوانند، و روح به جسم آن مرده آمد تعجّبى نكنيد))، چون اين سوره از گنج هاى عرش پروردگار است .(52)
شفاى مصروع 
آقاى ((ابو سليمان )) مى گويد: در يكى از جنگ ها، ملتزم ركاب مقدّس ‍ حضرت رسول (ص ) بودم . در اين گير و دار ((مردى به مرض صرع مبتلا شد و افتاد و غش كرد)).
همه ناراحت شدند كه در اين وضع اين بنده خدا هم افتاده ، خدايا چه كنيم ؟!
يك وقت ديديم يكى از اصحاب جلو آمد و صورتش را دَرِ گوش ‍ مريض مصروع گذاشت و شروع به ((تلاوت سوره حمد)) نمود.
((در اين هنگام ديديم آن مرد مصروع كه بيهوش روى زمين افتاده بود، برخواست . در حاليكه صحيح و سالم بود)).
ما تعجّب كرديم ، و بعد اين موضع را به حضرت رسول (ص ) عرض ‍ كرديم .
حضرت رحمة للعالمين (ص ) فرمود: ((اين سوره حمد شفاى هر دردى است . شفاى هر همّى است )).(53)
اى فداى تو هم دل و هم جان
وى نثار رهت همين و همان
دل فداى تو چون تويى دلبر
جان نثار تو چون تويى جانان
دل رهاند ز دست تو مشكل
جان فشاندن براى تو آسان
راه وصل تو راه پر آسيب
درد عشق تو درد بى درمان
(سيد احمد هاتف اصفهانى )
شفاى هَمْ 
((مرحوم آقاى رازى )) از ((ابو سعيد حذرى )) روايت كرده كه ((پيغمبر اكرم (ص ) )) فرمود:
((سوره حمد شفاى هر همى است )).
((آقا حضرت موسى بن جعفر آل محمّد (ص ) )) فرمود:
هر كس كه مريض شد و دردى بر او عارض گرديد، توى گريبانش و يقه پيراهنش هفت بار (( سوره حمد)) را بخواند، اگر درد ساكت نشد هفتاد مرتبه بخواند ساكت مى شود.
و هر كس را كه ((سوره فاتحه )) خوب نكرد هيچ شربت و دوا و داروئى او را خوب نخواهد كرد(54).
نقل مى كنند: كه ((مرحوم حاج شيخ محمّد تقى مجلسى )) (پدر بزرگوار علامه مجلسى رضوان اللّه تعالى عليهما) فرمود:
((من با سوره حمد هزار نفر بيمار و مريض را خوب كردم و خدا آنها را شفا داد.)
مار گزيده 
((آقاى ابو سعيد خدرى )) مى گويد:
با يك مشت از رفقا و جمعى از ياران و اصحاب به مسافرت رفته بوديم ، در حين سفر گذرمون به يكى از قبيله هاى عرب افتاد. براى استراحت يك مقدارى توقّف كرديم .
در اين اثناء يك وقت خبر آوردند، كه يك نفر از اين قبيله را ((مار زده )) و هيچ راه علاجى هم نيست ، دكتر و طبيبى هم اينجا نداريم و همه ناراحتند كه چه كنند.
در اين ميان يكى از هم قبيله هايش پيش ما آمد و تقاضاى كمك كرد و گفت : اگر كسى از شما بتواند او را درمان كند ما به او يك گله گوسفند به عنوان مژدگانى مى دهيم .
يكى از رفقا جلو رفت و گفت : من او را درمان مى كنم . او را نزد مريض ‍ مارگزيده بردند، من هم رفتم ببينم ، اين رفيق ما چه خواهد كرد، ديدم جلو رفت و دهانش را مقابل گوش مارگزيده نهاد و ((سوره حمد را تلاوت نمود)) سپس دستش را بر آن عضوى كه مار نيش زده بود كشيد، ديدم آن شخص مارگزيده ((فى الحال شفا پيدا كرد)) و بلند شد. گويا اصلاً مار او را نيش نزده است .
بعد از اين ماجرا همه خوشحال شدند و پس از آن ، گله گوسفند را بما دادند.(55)
به هر كجا نگرم جلوه خدا پيداست
بهر ديار روم راه و رهنما پيداست
به جسم كوچك آن مور مانده ام حيران
كه در ظرافت وى دست ماورا پيداست
به برفهاى سپيدى كه سر بر خاك نهند
اگر به دل نگرى رحمت و شفا پيداست
بگو ز ديده (جوادا) جدا مكن دل خود
ميان ديده و دل آيت خدا پيداست
(جواد رضازاده )

 

next page

fehrest page

back page