داستانهاى عارفانه
در آثار استاد علامه آية الله حسن زاده آملى
 جلد ۲

عباس عزيزى

- ۵ -


157 - در گردنه ماندن حمار شيخ

ابن خلكان در شرح حال ابوعلى جبايى گويه كه : ابوالحسن اشعرى با استادش ابو على جبايى مناظره اى دارد كه علما آن را نقل كرده اند و آن اين است كه ابوالحسن اشعرى از وى پرسيد: چه مى گوييد درباره سه برادر كه يكى مومن و نيكوكار و پرهيزگار بود و مرد، و دومى كافر و فاسق و شقى بود و مرد، و سومى كودك خردسال كه در همان كودكى بمرد؟ حال اين سه تن چگونه است ؟
جبايى در جواب گفت : زاهد در درجات است ، و كافر در دركات است ، و صغير از اهل سلامت است .
سپس اشعرى گفت : اگر صغير بخواهد به سوى درجات زاهد برود آيا به او اذن داده مى شود؟
جبايى گفت : نه ؛ زيرا، به او مى گويند برادرت به سبب طاعات كثيرش ‍ به اين درجات رسيد و تو را آن طاعت نبود.
اشعرى گفت : صغير مى گويد: خدايا!تقصير من نبود؛ زيرا تو مرا باقى نگذاشتى و مرا قدرت بر طاعت ندادى .
جبايى در جواب گفت : بارى جل و على مى گويد: من مى دانستم اگر تو باقى مى ماندى گناه مى كردى و مستحق عذاب اليم مى شدى ، لذا رعايت مصلحت تو كردم .
اشعرى گفت : برادر كافر مى گويد: يا اله العالمين ! همچنان كه حال برادر صغير مرا مى دانستى ، به حال من نيز دانا بودى ، چرا مصلحت او را رعايت كردى و مصلحت مرا رعايت نكردى ؟
جبايى در جواب اشعرى بدو گفت : تو ديوانه اى !
اشعرى بدو گفت : نه ، من ديوانه نيستم ؛ بلكه حمار شيخ در گردنه بماند!
سپس از جبايى منقطع شد و ترك مذهب وى كرد و اعتراضات بسيار بر گفته هايش داشت ، به طورى كه وحشت بزرگى در ميان شان پديد آمد.(158)

158 - مس چيست ؟

شخصى در معيت امام صادق عليه السلام از آن جناب سوالاتى مى كرد تا وقتى به بازار مسگرها رسيدند، از امام سوال كرد: مس چيست ؟
فرمود: نقره فاسد شده است و دوايى دارد كه چون آن را به مس زنند نقره خالص شود. سايل نپرسيد كه آن دوا چيست ، مترجم آلمانى خيلى به سايل عصبانى شده است كه چرا نپرسيدى دواى آن چيست . (159)

159 - سوره توحيد و اول سوره حديد

امام زين العابدين عليه السلام فرمود:
ان الله عزوجل علم انه يكون فى آخر الزمان اقوام متعمقون فانزل الله تعالى قل هو الله احد، و الايات من سورة الحديد الى قوله : و هو عليم بذات الصدور فمن رام وراء ذلك فقد هلك . (160)
صدر المتالهين مى گويد: من پيوسته در اين آيات تفكر مى كردم تا وقتى اين حديث را ديدم از شوق گريه كردم .
امام عليه السلام فرمود: چون خداوند مى دانست كه در آخر زمان مردمى متعمق ، موشكاف ، دانش پژوه ، فحاص ، بحاث ، پيدا مى شوند براى آنها سوره قل هو الله احد و آيات اول سوره حديد تا عليم بذات الصدور را فرستاد، تا هر فيلسوف متاله متعمق ، و هر عارف پخته و گردنه ها پيموده و مراحل و منازل سير كرده ، بخواهد در معرفة الله سخن بگويد و در درياى بيكران معارف الهى غواصى بنمايد، سوره اخلاص و آيات اول سوره حديد آنها را بيان فرموده است ، و ميزان قسط مه آراء و عقايد است .(161)

160 - مراقبت 24 ساعته

فرمودند: حاج ميرزا حسين قاضى از شاگردان مرحوم ميرزاى شيرازى بود و چون از نزد ميرزا خواست خداحافظى كند و به تبريز برود، مرحوم ميرزا به او گفت : حالا كه مى روى شب و روزى يك ساعت به خود بپرداز!بعد از چندى كه مرحوم ميرزا از ديگران درباره مرحوم حاج ميرزا حسين قاضى حال پرسيد، در جواب گفتند: آقا آن يك ساعت تبديل به 24 ساعت شده كه همواره در مراقبت و حضور و عزلت بود.

161 - خلقت آدم

پيامبر صلى الله عليه و آله ، مردى را ديد كه بر صورت شخصى ديگر سيلى نواخت ، حضرت بدو فرمود: بر صورتش سيلى مزن ؛ زيرا خداوند، آدم را بر صورت او خلق فرموده . كه مقصود اين است كه او را بر صورت اين وجه خلق فرموده است .(162)

162 - بانى عمارت بيت المقدس

داود عليه السلام خواست كه بيت المقدس را عمارت كند، پس چند بار بنا كرد. پس چون از عمارت فراغت يافت منهدم شد.
داود به تضرع و زارى عرض اين حال به حضرت بارى كرد.
جواب آمد: كه اين خانه من بر دست كسى كه خون مردم ريخته باشد قائم نمى گردد.
داود گفت : خداوند! اين خون ريختن نه در سبيل الله و طلب مرضاة الله بود؟
جواب آمد كه بلى ! وليكن ايشان بندگان من بودند.
گفت : بنياد اين خانه به دست بيگانه روا مدار و سر رشته مدار اين جز به دست كسى كه از من باشد مسپار.
وحى آمد كه : بانى اين فرزند تو سليمان خواهد بود. (163)

163 - نتيجه فروتنى

تواضع و فروتنى از سجاياى برگزيده مردان خداست و اصولا تا تواضع و فروتنى نباشد، انسان شايسته رسيدن به هيچ مقام معنوى نخواهد بود؛ چرا كه عزت و رفعت مقام انسان به دست خداست و اين فرموده نورانى معصوم است كه : من تواضع لله رفعه ؛ آنكه به خاطر خداوند نسبت به بندگان خدا متواضع باشد، خداوند مقامى رفيع به او اعطا خواهد كرد.

164 - ديدن خدا

محمد بن فضيل گفته است از ابوالحسن عليه السلام پرسيدم : آيا رسول خدا صلى الله عليه و آله خداى عزوجل را ديد؟
فرمود: آرى ، با قلبش او را ديد. مگر اين آيه را نشنيده اى : ما كذب الفواد ماراى ؛ يعنى او را با چشم نديد، بلكه با قلب و فواد ديد. (164)

165 - كيفيت نماز پيامبر

رسول خدا صلى الله عليه و آله در مقابل حجر الاسود نماز مى خواند، هم رو به بيت المقدس بود و همه كعبه را جلو قرار مى داد و اين آيات را مى خواند و هيچ كس هم او را نمى ديد:
و اذا قرات القرآن جعلنا بينك و بين الذين لا يومنون بالاخرة حجابا مستورا؛
وقتى كه قرآن مى خوانى ، خدا بين تو و كسانى كه ايمان ندارند پرده اى قرار داده است .
(165)
اولئك الذين طبع الله على قلوبهم ؛ آنان كسانى هستند كه خدا به قلب هاى آنها مهر زده است . (166)
و جعلنا على قلوبهم اكنه ان يفقهوه و فى آذانهم وقرا؛ بر قلب هاى آنان پرده قرار داده ايم كه فهم آن نتوانند كرد و گوش هاى آنها از شنيدن حق ، سنگين است . (167)
افرايت من اتخذ الهه هواه و اضله الله على علم و ختم على سمعه و قلبه و جعل على بصره غشاوه ؛
آيا ديدى كسى را كه هواى نفس را خداى خود قرار داده و خدا او را گمراه كرده و بر گوش وقلبش مهر زده وجلو چشمش ، پرده اى نهاده است . (168)(169)***

166 - دعاى پيامبر صلى الله عليه و آله

هر اسمى از اسماء الله اسم اعظم است ، و اگر برخى از اسماء با برخى ديگر سنجيده شوند گفته مى شود، اين اسم بزرگ و آن اسم بزرگ تر و اين اسم عظيم و آن اسم اعظم مى باشد، لذا سيد بشر صلى الله عليه و آله فرمود: اللهم انى اسالك بكل اسم سميت به نفسك او انزلته فى كتابك او علمته احدا من عبادك او استاثرت به فى علم غيبك ؛
يعنى خدايا! به هر نامى كه خود را به آن ناميدى ، و يا آن را در كتاب فرو فرستادى ، و يا به بنده اى از بندگانت آموختى و يا آن را در علم غيب خودت براى خودت برگزيدى من از مى خواهم .
(170)

167- ذكر همان جهاد است

چه نيكو فرموده است رسول الله صلى اله عليه و آله كه : آيا شما را خبر ندهم به آنچه كه جهاد و غزوه شما در راه خداست ؟ آن ذكر بارى سبحانه است . زيرا قدر اين نشاه را نمى داند مگر آن كسى كه خدا را ذكر مى كند به ذكر مطلوب ، چه اينكه حق تعالى جليس ذاكرش است ، و جليس ، مشهود ذاكر است ، و هر گاه ذاكر حق سبحانه را كه جليس اوست مشاهده نكند ذاكر نيست . سعى كن كه ذكر را قلب بگويد كه عمده حضور قلب است و گرنه ذكر با قلب ساهى پيكر بى روان و كالبد بى جانست .

168- عرش رحمان

ليلة القدر بنيه انسان كامل است ؛ يعنى قلبى كه عرش رحمان است و وسيع ترين قلب ها است . خداى سبحان فرمود: روح الامين (جبرئيل ) قرآن را بر قلب تو فرود آورد . و فرمود: ما قرآن را در شب مباركى فرو فرستاديم . اين قلب سينه منشرح است ، و خداى فرمود: آيا ما سينه تو را منشرح نكرديم .
پس ليله قدر، سينه حضرت خاتم ؛ يعنى بنيه خاتم ؛ يعنى بنيه محمدى است و قدر بزرگى منزلت و جايگاه و شرف آن حضرت صلوات الله و سلامه عليه مى باشد و چنين سينه اى شايستگى آن را دارد كه در آن نزول قرآن انجام شود و به سوى آن نزول قرآن صورت گيرد و قابل و حامل حقايق باشد. خداى جل و علا فرمود: ما سخنى سنگين بر تو القاء مى كنيم .
خلاصه امر آن است كه قرآن كريم در ليله قدر مبارك زمانى ، در ليله قدر مبارك ختمى كه سينه آقاى ما حضرت محمد رسول خدا صلى اله عليه و آله است به يكبارگى نازل شده است . بخوان و بالابرو.
بدان كه همانگونه كه قلب مثلا بر گوشت صنوبرى شكل كه در طرف چپ سينه واقع است و نيز بر لطيفه ربانى كه به قلب جسمانى تعلق دارد اطلاق مى شود.(171)

169- لبيك درختان و شن ها

از سهل بن سعد رض روايت شده كه گفت : پيامبر اكرم صلى اله عليه و آله فرمود: مسلمان لبيك نمى گويد، مگر آنكه تمام آنچه در چپ و راست اوست از سنگ گرفته تا درخت و شن ها همگى لبيك مى گويند تا آن كه زمين از اينجا و اينجا منقطع گردد. و به همين دليل بدن هايى را كه نبى اكرم صلى اله عليه و آله به عنوان قربانى قرار داد، هر كدام به سمت او سبقت مى گرفتند تا اولين كسى باشند كه در پيشگاه او تقرب مى يابند. (172)

170- از خدا جز خدا مخواه !

چون حلاوت ذكر خداى تعالى را چشيدى و بدان انس گرفتى و به بهشت لقا رسيدى ، از خداوند جز خودش را مخواه ! و جز او را به فراموشى سپار! چنانكه امام صادق عليه السلام فرمود: خدا را يكه مرتبه خواندم ؛ اجابت فرمود و حاجتم را فراموش كردم ؛ چه اجابتش به اقبال ، بر بنده اش ‍ چون او را مى خواند، اعظم و اجل از حاجتى است كه بنده از او خواسته است ؛ گر چه حاجت ، بهشت و نعمت هاى ابدى آن باشد؛ و اين را كس ، جز عاملان محب و عارفان صفة الله و خواص درگاهش ‍ نداند. (173)(174)

171- با خدا باش و پادشاهى كن !

از رسول خدا صلى اله عليه و آله روايت است كه : خداى تعالى مى فرمايد: قسم به عزت و جلال و عظمت و كبريا و نور و علو و رفعت مكانم ، چون بنده اى هواى خود را بر خواست من ترجيح دهد، امرش را متشتت كنم ، لباس دنيا بر تنش كنم و قلبش را بدان مشغول سازم و جز، به قدرى كه برايش مقدور نموده ام ، به او ندهم . ولى آن كس كه ، خواست مرا بر هواى خود ترجيح دهد، با ملايكه ام حفظش كنم . و زمين و آسمان ، روزى او را كفالت كنند و خود برايش تجارت نمايم و دنيا به سويش آيد در حالى كه او، از آن روى گردان است . (175)

172- توبه از التفات به غير خدا

توبه اخص من الخاص توبه است از التفات به غير خدا و اين توبه ، مخصوص اهل ولايت باشد كه غالبا در مرتبه حضورند، و توبه پيامبر اكرم صلى اله عليه و آله و اولياى خدا از اين قبيل بوده است كه صلى اله عليه و آله خود فرمود: گاه ، دلم را كدورتى عارض مى شود، و من به راستى كه از خداى ، هر روز هفتاد بار آمرزش مى طلبم . (176) (177)

173- تعقل با تعلق جمع نگردد!

حديثى را از پيامبر اكرم صلى اله عليه و آله نقل مى كنند: ان الحكمة لتنزل من السماء فلا تدخل قلبا فيه هم غد؛ حكمت از آسمان نازل مى شود، اما بر قلبى كه در آن هم و غصه فردا هست ، نازل نمى شود.
نفس مطمئنه ، علوم و معارف را مى گيرد: نفس مضطربه ، به جايى نمى رسد.شخص پريشان خاطر، عالم نمى شود هم واحد مى خواهد. اصولا تعقل با تعلق جمع نمى شود.
كتاب هاى تذكره را بخوانيد، با شرح حال بزرگان آشنا شويد.
ببينيد كه در راه معشوقشان كه تحصيل علم و كمال است ، مشتهيات نفسانى را زير پا گذاشتند. اين بود كه شيخ طوسى شدند، علامه حلى شدند، محقق طوسى شدند، فارابى شدند، ملاصدرا شدند، صاحب جواهر شدند و... (178)

174- گوهر معرفت آموز كه با خود ببرى

علم و عمل در حقيقت ، جوهر انسان سازند، و انسان آنچه را فرا گرفته و بدان عمل نموده است ، گوهر ذات او مى گردد. و به عبارت ديگر، علم و عمل خود سازنده وجود است ، هر خردمند فرزانه بايد بنگرد كه در شب و روز، خودش را چگونه مى سازد و اين مطلب وزين ، بر اصل استوار و پايدار اتحاد عقل و عاقل و معقول ، يعنى علم و عالم و معلوم ، و هم اتحاد عمل و عامل و معمول است ، چه اين كه عمل را دو روى است ، رويى با زمان و ماده است كه متصرم و منقضى است ، و رويى با ماوراى زمان و ماده و طبيعت است كه حقيقت گوهر انسان مى شود و هميشه باقى و برقرار است .
لذا پيغمبر خاتم صلى اله عليه و آله به قيس بن عاصم فرمود: همه احوال و اهوال و نشيب و فراز را كه در پيش دارى ، آن عمل تو است .
غرض اين كه مرد و زن بزرگوار اجتماع ما بايد بكوشند تا خود كتاب زنده جاودانه سودمند باشند، كه جوهر ذات آنها به نور دانش فروغ گيرد. به قول حافظ شيرين سخن :
گوهر معرفت آموز كه با خود ببرى كه نصيب دگران است نصاب زر و سيم (179)

175- آن قرين ، فعلتوست !

صدوق در مجلس اول از امالى خود نقل كرده : رسول خدا صلى اله عليه و آله به قيس بن عاصم فرمود: اى قيس !با عزت ، ذلت و با زندگى ، مرگ و با دنيا، آخرت است و هر چيزى را حسابرسى و بر هر شى مراقبى است ، و هر حسنه اى پاداشى و هر بدى عقابى و هر اجلى را كتابى است .
و اى قيس !به ناچار قرينى تو راست كه با تو دفن شود و آن قرين زنده است و تو با وى دفن مى شوى ، در حالى كه تو مرده اى ، اگر كريم باشد تو را اكرام نمايد و اگر لئيم باشد رهايت كرده ، آنگاه جز با تو محضور نگردد و تو مبعوث نگردى مگر با وى و سوال نشوى مگر از وى ، پس آن را جز صالح قرار مده ؛ زيرا اگر آن قرين صالح باشد با وى مانوس شوى و اگر فاسد باشد، وحشتى جز از وى ندارى ، و آن قرين همان فعل توست
.(180)

176- يك بام و دو هوا!

در تفسير صافى آمده است كه :
روى عن النبى صلى اله عليه و آله عن هذه الاية (ان منكم الاواردها)؟
فقال : اذا دخل اهل الجنة الجنة ، قال بعضهم ، لبعض : اليس قدس سره وعدنا رنا ان نرد النار؟ فيقال لهم :قدس سره وردتموها و هى خامدة .

اين حديث شريف كه از غرر احاديث است فرمايد كه اهل بهشت پيش از دخول آن ، وارد نار شده اند، در حالى كه خاموش بود.
سبحان الله كه يك دنيا براى طايفه اى دوزخ فسرده و آتش خاموش است و براى ديگران دوزخ و آتش بر افروخته و سوزان است ، چنانكه حواس ‍ خمس و خيال و وهم كه مشاعر ادراك عالم ملك اند، هر يك درى از درهاى دوزخ اند، اگر متابعت نفس كنند، و درى از درهاى بهشت اند، اگر متابعت عقل كنند، در اين معنى دقت در اين خبر شود كه از نور الثقلين نقل مى كنيم : و روى ابو صالح غالب بن سليمان ، عن كثيربن زياد، عن ابى سيمة قال : اختلفنا فى الورود: فقال قوم : لا يدخلها مومن ، و قال آخرون : يدخلونها جميعا، ثم ينجى الله الذين اتقوا، فلقيت جابر بن عبد الله فسالته فاومى با صبيعه الى اذنيه و قال : صمتا ان لم اكن سمعت رسول الله صلى اله عليه و آله يقول : الورود الدخول ، لا يبقى بر و لا فاجر الا يدخلها، فيكون على المومنين بردا و سلاما، كما كانت على ابراهيم حتى ان للنار او قال لجهنم ضجيجا من بردها، ثم ينجى الله الذين اتقوا و يذر الظالمين فيها جثيا(ج 3، ص 354.).
جابر با دو انگشت خود به دو گوشش اشاره كرد و گفت : اين دو كر بادا! اگر از رسول خدا نشنيده باشم كه مى گفت : ورود دخول است و هيچ نيكو كار و نابكار نيستند مگر اينكه داخل جهنم شوند، پس بر مومنان برد و سلام باشد و چنانكه براى ابراهيم بوده است ، حتى اين كه آتش يا دوزخ (ترديد از راوى است ) از برد شدنش يعنى سرد شدنش ناله مى كند. سپس خداوند پرهيزگاران را از آن رهايى مى دهد، و ستمكاران را در آن به زانو در آورده رها مى كند.(181)

177- گريه پيامبر

معاذبن جبل نزديك رسول خدا صلى اله عليه و آله در منزل ابو ايوب انصارى نشسته بود، معاذ گفت : اى رسول خدا! درباره قول خدا يوم ينفخ فى الصور فتاتون افواجا تا آخر آيات چه مى فرماييد؟
حضرت فرمود: اى معاذ! از امرى بزرگ پرسيدى .
آنگاه اشك از چشمانش سرازير شد، آنگاه گفت : ده صنف از امتم گوناگون محشور مى شوند، خداوند آنها را از صف مسلمانان جدا كرد و صورت آنها را برگردانيد، برخى را بر صورت بوزينه و برخى را بر صورت خوك ها نمود. تا اين كه فرمود: آنهايى كه بر صورت خوكند حرام خورانند. (182)

178- سوالات ناكر و نكير

شيخ اجل مفيد در اوائل المقالات گفته است : اخبار صحيح از پيامبر آمده است كه ملائكه بر كسانى كه در گورند نازل مى شوند، پس از اديان ايشان مى پرسند، و الفاظ اخبار در اين باره متقاربند. در برخى از آنها آمده كه دو فرشته خداى تعالى هبه نام ناكر و نكير بر ميت فرود مى آيند و از پروردگارش و پيامبر و امامش مى پرسند، پس اگر به درستى جواب داد وى را به فرشتگان نعيم مى سپرند، و اگر پاسخ درست نداد به فرشتگان عذاب تسليمش مى كنند.
در برخى اخبار فرمودند: اسم آن دو فرشته اى كه بر مومن فرود مى آيند، مبشر و بشير است . و در برخى فرمودند: دو فرشته اى كه بر كافر فرود مى آيند ناكر و نكيرند؛ زيرا وى انكار حق كرده و آنچه را آن دو فرشته آوردند انكار مى كند و از آن بدش مى آيد. و علت اين كه دو فرشته مومن مبشر و بشير ناميده شده اند، اين است كه آنها از خداى تعالى به رضا و ثواب دائم بشارت مى دهند، و اين دو اسم لقب آنها نيست ، بلكه عبارت از كار آنهاست . (183)

179- كيست مانند تو فرزند كريم الابوين

در بيان ام ابيها گوييم : آمده است كه : روى فى مقاتل الطابين باسناده الى جعفر بن محمد عن ابيه ان فاطمة كانت تكنى ام ابيها . در عرف محاورات عامه پدر، دخترش را مادر مى خواند، و در فارسى به مادرجان و مادر عزيز و مادر گرامى و نظائر آنها صدا مى زند، ولكن در بيان حديث بدين حد عرف عام نبايد اكتفاء كرد؛ چنان كه باز در در عرف محاورات عامه ، اگر دخترى پدرش را خدمت كرده است و پذيرايى و پرستارى نموده است گويند: اين دختر، درباره پدرش مادرى كرده است ، و حضرت صديقه طاهره فاطمه عليه السلام بدين معنى نيز به رسول خدا صلى اله عليه و آله خدمت و زحمت مادرى اعمال نموده است . (184)
اين كمترين گويد: اين وجوه معانى ام ابيها را انكار نداريم ، ولكن سخن ما اينست كه همانگونه در پيش اشارتى شده است عقل كل و نفس كل اب و ام اند و همه موجودات باذن الله سبحانه از اين ابوينه وجود آمده اند؛ در غزلى گفته ام (ديوان - ص 208):
كيست مانند تو فرزند كريم الابوين نفس كل مادرى و عقل كل او را پدرى
حضرت زهرا، مظهر اتم و نفس كل است و بدين تفسير انفسى اقوم ، آن جناب ام ابيها است ، تدبر ترشد ان شاء الله تعالى شانه . (185)

180- تعليم وضو، ثواب حج

امام باقر عليه السلام روايت مى كند كه : روزى رسول خدا صلى اله عليه و آله نماز صبح را با يارانش خواند وبعد از نماز، با آنان نشست و گفتگو نمود تا اينكه خورشيد طلوع كرد و مردم يكى بعد از ديگرى رفتند تا اينكه دو نفر ماند؛ يكى انصارى و ديگرى ثقفى .
حضرت به آن دو مرد فرمود: من فهميدم كه شما سوالى داريد كه مى خواهيد آن را بپرسيد. اگر خواستيد مى توانم قبل از اينكه شما بپرسيد من از آن خبر دهم و اگر مى خواهيد خودتان بپرسيد.
گفتند: بلكه شما خبر دهيد اى رسول خدا!زيرا اين براى نابينا روشن تر و از شك دور كننده تر است و ايمان را محكم تر مى كند.
پس حضرت فرمود: اما تو اى برادر انصارى ! از قبيله اى هستى كه اهل ايثار هستند و تو روستايى هستى و اين ثقفى چادر نشين است . آيا در پرسش هم ايثار مى كنى ؟
گفت : بلى .
فرمود: اما تواى برادر ثقفى ! آمده اى كه از وضو و نماز و اينكه در آنها چه ثوابى براى تو مى باشد، بپرسى .
گفت : بلى .
فرمود: پس بدان وقتى كه دستت را به آب زدى و بسم الله گفتى ، آن گناهانى را كه دستانت انجام داده اند، مى ريزد. و هنگامى كه صورت و دستانت را شستى ، گناهان از راست و چپ تو مى ريزند. و هنگامى كه سرو پاهايت را مسح كردى ، آن گناهانى كه با پاهايت به سوى آنها رفتى ، مى ريزد. اين ثوابى است در وضو كه براى تو مى باشد. و هنگامى كه به نماز برخاستى و حضور پيدا كردى و سوره حمد و يا يكى از سوره هاى ديگر را به حسب توانت ، خواندى ، ركوع كردى و ركوعت را تمام نمودى و به سجده رفتى و تشهد خواندى و سلام نماز را دادى ، خداوند تمام گناهانى را كه بين دو نماز انجام دادى مى بخشد. و اين هم ثواب تو در نمازت . اما تو اى برادر انصارى !آمده اى كه از حج و عمره و ثواب آنها بپرسى .
گفت : بلى .
فرمود: پس بدان وقتى كه به راه حج متوجه شدى ومركبت را سوار گشتى و بسم الله گفتى ، همين كه مركبت به راه افتاد و قدم هايش را برداشت و به زمين گذاشت ، خداوند متعال به تعداد آنها حسنه مى نويسد و گناه تو را محو مى كند و زمانى كه محرم شدى و لبيك گفتى ، خداوند براى هر يك لبيك گفتن ، ده حسنه مى نويسد و ده گناه را محو مى كند. و وقتى كه هفت بار بيت خدا را طواف نمودى ، اين نزد خدا عهد و پيمان و ذكرى براى توست و خداوند بعد از آن حيا مى كند كه تو را عذاب نمايد و هنگامى كه نزد مقام ابراهيم دو ركعت نماز خواندى ، خداوند براى تو به واسطه آن دو ركعت ، دو هزار ركعت نماز مقبول مى نويسد.
و زمانى كه هفت بار سعى بين صفا و مروه نمودى ، ثواب و اجر اين عمل نزد خداوند مانند اجر كسى است كه پياده از شهر خود به حج برود و مانند ثواب كسى است كه هفتاد بنده مومن را آزاد كرده باشد. و وقتى تا غروب آفتاب در عرفات ماندى ، اگر گناهى به اندازه ريگ بيابان و كف دريا داشته باشى ، خداوند آنها را براى تو مى آمرزد. و هنگامى كه قربانى خود را ذبح كردى يا شترت را نحر نمودى ، خداوند براى تو به هر قطره خون آنها، حسنه اى مى نويسد كه معادل است با ثواب آنچه كه در باقى مانده عمرت انجام مى دهى . و زمانى كه هفت بار طواف زيارت به جاى آوردى و در مقام ابراهيم ، دو ركعت نماز خواندى ، فرشته اى بزرگوار بر شانه تو مى زند و مى گويد: خداوند گناهان گذشته را براى تو آمرزيد، تا 120 روز ديگر، اعمال تازه ات را آغاز كن .

آن دو مرد گفتند: براى همين آمده بوديم .

181- عظمت حضرت زهرا عليه السلام

از پيغمبر خدا صلى اله عليه و آله روايت شده است كه : هيچ حرفى از حروف قرآن نيست مگر اين كه او را هفتاد هزار معنى است . و همچنين فكرت و رويت خود را در مفاد حديث ياد شده در فصل دوازدهم به كار ببر كه امام صادق عليه السلام فرمود: هر كس فاطم را آنسان كه حق معرفت اوست شناخت ، همانا كه ليلة القدر را ادراك كرده است .***

182- روز شهادت

در حديثى از رسول خدا صلى اله عليه و آله نقل است كه : بعضى از مردم با چهره هايى محشور مى شوند كه صورت ميمون و خوك در مقايسه با آن ، زيبا مى نمايد. و در جايى فرموده است : در قيامت مردم به دو گروه محشور مى شوند. گروهى بر مركب سوارند، و گروهى پياده و با پاى خود و گروهى بر وجه و صورت شان .
سر اين مطلب آن است كه هر يك از خلق و خوى رذيله و هر هيات زشت و ناپسندى كه در نفس تمكن يافته است ، صورت نوعى است از انواع حيوانات ، و بدنى بدان اختصاص يافته است ؛ چون بدن شير و مانند آن ، براى خلق و تكبر و تهور، و روباه براى حيله و نيرنگ ، و ميمون براى استهزاء و سخريه ، و خوك براى آز و شهوت رانى .
گاهى شخصى واحد، متخلق به اخلاق رذيله كثيرى است كه مراتب متفاوتى دارند؛ پس به حسب آن ، در آخرت صورت هاى حيوانى متفاوت و متعدد مى شوند.
خداوند متعال فرموده است : يوم تشهد عليهم سمعهم و ابصارهم و جلو دهم بما كانوا يعملون . (186)(187)

183- شب مردان خدا روز جهان افروز است

وقتى در محضر مبارك استاد، جناب علامه طباطبايى (رضوان الله تعالى عليه ) بودم ، سخنانى از حالات شبش به ميان آورد، و فرمود: هر وقت در روز مراقبت من قوى تر است ، مشاهداتى كه در شب دارم زلال تر و صاف تر و روشن تر است . كسانى كه در سير و سلوك عرفان عملى ، قدم نهاده اند، شكارهايى دارند، و به خصوص در توجهات شبانه مشاهداتى دارند.
در آخر وافى جناب فيض قدس سره ، از كافى ثقة الاسلام كلينى به اسنادش ‍ از ثامن الائمه عليه السلام روايت شده است كه : قال ان رسول الله صلى الله عليه و آله : كان اذا صبح قال لاصحابه : هل من مبشرات ؟يعنى به الرويا ، (188)
يعنى رسول الله صلى اله عليه و آله كه صبح مى كرد، به اصحاب خود مى فرمود: آيا خبرهاى خوش داريد؟؛ يعنى آيا خواب هاى خوش ‍ ديده ايد؟
سيره و روش حضرت رسول اكرم صلى اله عليه و آله اين بود، كه اصحابش ‍ را يعنى ياران و شاگردانش را به سير و سلوك وا مى داشت ، و آنان را براى شكار مبشرات ، و صيد معانى ترغيب و تحريص مى كرد، همه انبياء صلى اله عليه و آله اين چنين بودند، همه سفراى الهى ، جز تزكيه نفوس بشر و تعليم و تاديب آنان ، و ايصالشان به قرب الى الله ، كه در حقيقت تخلق به اخلاق الهى ، و اتصاف به صفات ربوبى و تاديب به آداب الله است ، هدفى ديگر نداشته اند.
اين شب مردان خداست كه مبشرات دارند، روياى صالح و صادق دارند، آرى !
شب مردان خدا، روز جهان افروز است روشنان را به حقيقت شب ظلمانى نيست
بارى ! كان رسول الله صلى اله عليه و آله به اصحابش فرموده است كه : آيا همان طور كه حيوانات خودتان را در شب علوفه مى دهيد، و آنها را در جايى مى بنديد كه خوردند و خوابيدند، شبى را به روز آورده ايد، يا شب انسانى داشته ايد، كه شكارهايى كرده ايد و مبشراتى داريد، خداوند سبحان فرمود: و من الليل فتهجد به نافلة به نافلة لك عسى ان يبعثك ربك مقاما محمودا. (189) (190)

184- شرايط همنشين

از حضرت رسول اكرم صلى اله عليه و آله پرسيدند: با كه مجالست كنيم ؟
آن بزرگوار فرمود: جالسوا من يذكر كم الله رويته و يزيد فى عليكم منطقه و يرغبكم فى الاخرة عمله ؛
با كسى مجالست كنيد كه ديدار او شما را به ياد خدا آورد، و زبانش بر علم و معرفت شما بيفزايد، اخلاق و اعمالش شما ره به عالم آخرت مشتاق و راغب گرداند.

خلاصه با كسى همنشين شويد كه ديدار و گفتار و كردارش شما را به ياد خدا آورد و بر علم معرفت شما بيفزايد و توجه و شوق و عشق به عالم بقا در شما پديد آرد. چون نفس در مثل آيينه اى است با هر كه مقابل شود از اخلاق و آثار او نقش مى گيرد.
هر كه خواهد نقش الهى و رنگ صبغت الله پيدا كند كه بزرگ ترين سعادت است ، بايد با رجال الهى نشيند و با سخنان و نصايح آنان انيس گيرد تا به آن سعادت بزرگ نائل شود و البته مسلم كل است كه : على عليه السلام بزرگ ترين رجال الهى است .
بر شما باد به مطالعه علوم و كلمات و عمل ب ه آيات و دلالات آن بزرگوار تا نقش او در نفوس قدسى شما پديد آيد- صلوات الله عليه و على آله المعصومين كه آن بزرگوار پند و اندرز و تعليمات آسمانى اش كه عالمى را پر از نور علم و معرفت نموده ، همه از قلب مطهر اوست و هر وصف كمالى ذكر فرموده ، مصداق اعلى و اتم آن وصف را خويش دارا بوده چنان كه خود آن حضرت فرمود:

من امر نكردم شما را به چيزى جز آن كه اول خود عمل كردم .
پس انس ومطالعه و مذاكره گفتار حكمت آثار و كلمات قصارش انسان را به كمال انسانيت و اعلى رتبه حكمت و سعادت ابد مى رساند و بى شك از هر كتاب حكمت و هر دفتر علم و معرفت حكمتش ، كامل تر است و از هر سخن كلامش فصيح و بليغ ‌تر و بلندى مطالب و علو قدر سخنش افزون است . (191)

185- تعريف از ارسطاطاليس

عمرو عاص از اسكندريه بر رسول خدا صلى اله عليه و آله وارد شد از او پرسيد كه : در آنجا چه ديده اى ؟
گفت : گروهى چند ديده ام كه طيلسان در برداشته و حلقه حلقه گرد هم مى نشستند و مردى را به نام ارسطاطاليس لعنة الله تعالى نام مى برند.
پيامبر صلى اله عليه و آله فرمود: اى عمرو! باز ايست ، ارسطاطاليس ‍ پيمبرى بود كه قوم وى او را نشناختند. (192)

186- در بهشت

حضرت رسول الله صلى اله عليه و آله فرمود: من مدينه حكمتم ، يعنى شهر دانشم ، و اين مدينه بهشت است ؛ و تو، اى على !در اين بهشتى .
حكيم ابوالقاسم فردوسى گويد:
كه من شهر علمم عليم در است درست اين سخن قول پيغمبرست
چگونه كسى به بهشت راه مى يابد، و حال اينكه راه نمى يابد بدان مگر از در آن . به قول عارف سنايى :
دو رونده چو اختر گردون دور برادر چو موسى و هارون
هر دو يك در ز يك صف بودند هر دو پيرايه شرف بودند
تا نه بگشاد علم حيدر در ندهد سنت پيمبر بر
ولايت ، در بهشت است ، ولايت ، زبان قرآن است ، ولايت ، معيار و مكيال انسان سنج است ، و ميزان تقويم و تقدير ارزش هاى انسان هاست .
حكمت ، آن علم محكم و استوار است كه دارنده حكمت ، صاحب علم اليقين و عين اليقين و حق اليقين است ؛ دانشش او را حكيم مى كند كه محكم مى شود ريشه دار مى گردد. ولقد آتينا لقمان الحكمة (193) و من يوم الحكمة فقد اوتى خيرا كثيرا . (194) (195)

187- جايگاه عارف

حديث شريف از حضرت على عليه السلام كه درباره عارف بالله فرموده است مى فرمايد: آقا فرمودند: عارف را در زمين و آسمان ، در بهشت در هيچ جاى عالم نمى توانى پيدا كنى ، از خادم بهشت سوال كنى در بهشت بروى ، عارف بالله را جستجو كنى ، او را نمى يابى و همچنين نمى توانى در هيچ نقطه عالم از عارف آگاهى پيدا بنمايى و دست بيابى .
يكى از حضار عرض كرد: آقا! پس عارف را بايد در كجا جست ؟ پس او كجاست ؟او كه در هيچ جاى عالم نيست ؟
امام عليه السلام در جواب فرمودند: فى مقعد صدق عند مليك مقتدر.
عارف در نزد خدايش است . او فراتر از عالم كثرت است . او برتر از آن است كه با عالم همنشين بوده باشد. او همنشينى با عالم ندارد، او در پيش ‍ خداوند عالم است . عارف در بهشت چه كار مى كند، اگر بهشت شيرين است بهشت آفرين شيرين تر است !

188- رويت انسان كامل

در حديث وارد شده كه از حضرت امير المومنين عليه السلام پرسيدند: آيا مردى 0كامل ) را ديدى ؟
حضرت فرمود: بله و تا كنون از حال او مى پرسم .
پس از وى پرسيدم : تو كه هستى ؟
پاسخ داد: من گل هستم .
پس گفتم : از كجايى ؟
پاسخ داد: از گل .
گفتم : به كجا؟
جواب داد: به گل .
پرسيدم : من توام ؟
پاسخ داد: تو پدر خاكى (ابوترابى ).
دور است كه تو فقط خاك باشى . آيا اين پاداش اطاعت هاى توست كه تنها خاك باشى ؟ من خودم هستم ، من منم ، من آفريننده ذوات در موطن ذات و غايت همه ذواتم .(196)

189- نورانيت خداوند

در جلد اول بحار به نقل از علل الشرايع آمده است ، كه از جمله پرسش هاى مرد شامى از امير مومنان عليه السلام اين بود كه : نخستين بار خدا چه چيزى را آفريده است ؟
حضرت در جواب فرمود: نور.
در جلد نوزدهم بحار در دعايى كه امير مومنان از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم دريافت نموده است نقل است كه : بار خدايا! تو را مى خوانم اى كسى كه با شعاع نورت از ديدگان خلق در حجاب مانده اى ! (197) (198)

190- فرمايش با ارزش

حديثى از امير المومنين عليه السلام هست كه امام على عليه السلام در يكى از كوچه هاى كوفه در حين عبور، جوانى را ديد كه سرگرم خواندن تصنيف هاى هرزه است . آقا به آن جوان فرمود: اى جوان ! تو دارى كتاب وجود خودت را با چه چيزهايى پر مى كنى ؟ تصنيف هاى هرزه براى چه بايد در دفتر وجود تو منقوش و مكتوب باشد؟
اين فرمايش امير المومنين عليه السلام را در دفتر دل بنگاريد كه خيلى با ارزش است .

191- قضاوتى قرآنى

عمر دستور داد زنى را كه مدت بار دارى اش شش ماه بوده است (و فرزند او به دنيا آمد)، رجم كنند؛ امير مومنان بدو فرمود: از كتاب خداى تعالى ، عليه (حكم ) تو دليل مى آورم ؛ در آن جا كه مى فرمايد:
و حمله و فصاله ثلاثون شهرا (199)
و نيز مى فرمايد:
والوالدات يرضعن اولادهن حولين كاملين لمن اراد ان يتم الرضاعة (200)
بنابر اين ، هنگامى كه زن دو سال تمام كودكش را شير دهد و حمل و فصالش نيز سى ماه باشد، مدت حمل او شش ماه خواهد بود.

عمر چون اين استدلال را شنيد زن را رها كرد. اين حكم چنان ثابت گشت كه از آن به بعد، صحابه و تابعين بدان عمل نمودند و تا به امروز هم چنان باقى و معتبر است .
(201)

192- فيلسوف كل

امير المومنين على عليه السلام به يكى از دانشمندان يهود فرمود: هر كس طباع او معتدل باشد، مزاج او صافى گردد، و هر كس مزاجش صافى باشد، اثر نفس در وى قوى گردد، و هر كس اثر نفس در او قوى گردد، به سوى آنچه كه ارتقايش دهد بالا رود، و هر كه به سوى آنچه ارتقايش دهد بالا رود، به اخلاق نفسانى متخلق گردد، و هر كس به اخلاق نفسانى متخلق گردد، موجودى انسانى شود نه حيوانى و به باب ملكى در آيد و چيزى او را از اين حالت برنگرداند.
يهودى گفت : الله اكبر!اى پسر ابوطالب ! همه فلسفه را گفته اى چيزى از فلسفه را فروگذار نكرده اى . (202)

193- ناتوانى عمر از قضاوت

خداوند تعالى فرمود: و تعيها اذن و اعية اكثر مفسران بر آن رفته اند كه مقصود، در اين آيه شريفه ، على است .
ديگر آن كه على عليه السلام عمر را از سنگسار نمودن زنى كه پس از مدت شش ماه باردارى بچه اش به دنيا آمده بود، نهى كرد و او در حق على عليه السلام گفت : اگر على نبود عمر هلاك مى شد! (203)

194- سرانجام يزيد

آورده اند به نقل صحيح كه يزيد را در آخر عمر مرضى پيش آمد كه آن را خواره اندرونى گويند، كه روزى هزار بار آرزوى مرگ در دلش مى گذشت اما از كمان قهر قضا و قدر تير مرگش ميسر نمى گشت .
ع : به مرگ خويش راضى گشتم و آن هم نمى بينم مى گفت .
روزى يكى از حكما يزيد را گفت كه هيچ مى دانى كه تو را مرض چيست و نيش ريش درون را باعث كيست ؟ يزيد گفت : از كثرت نيش و درد خبر دارم ، اما از حقيقت آن حال غافل و ناهوشيارم . فى الحال حكيم مقدار نخودى موم انگبين را به رشته باريك بسته بدو داد، گفت : سر ريسمان را گرفته اين موم را فرو بر تا بر تو راز درونت از بيرون آشكار گردد، و يزيد به قول حكيم موم را فرو برد و سر رشته را به دست نگاه داشت ، بعد از زمانى سر رشته را كشيده موم را بيرون آوردند دو عقرب سياه بر آن موم چسبيده بود از حلق او بيرون آمد.
حكيم گفت : يا باالحكم دانستى كه ريش درونت به كدام نيش آراسته است و حجره تاريك ضميرت به زخم كدام جانور پيراسته ؟گفت : آرى والله كه بدين ريش و بدين نيش گرفتارم . مدت مديد فريادها مى كرد تا بمرد. ع اين است سزاى آن كه آنش عمل است . و هر گاه خواهند عقرب را از سوراخش بيرون آرند به همين دستور عمل بايد نمود كه در محبت موم آن شوم بى اختيار است ، و به دام چشم هايشان شهد مايل و گرفتار در صحراى دستپول و ششدر كودكان عرب جهت بازى طرب على الدوام با عقرب اين عمل مى نمايند كه بسيار مشاهده رفته . (204)

195- جواهر در مقابل قرآن چيست ؟

شخصى به خدمت امام حسن مجتبى عليه السلام رسيد، آقا فرمايشاتى به ايشان فرمودند، آن شخص بنا كرد به تمجيد، گفت : به به ، آقاجان ! اين فرمايشات در است ، جواهر است !
آقا فرمودند: در و جواهر همه يك نوع جماد است . اين حرف ها نورند، جان شما را اشتداد وجودى مى دهند، روح مى دهند، غذا و طعام روحند، جواهر و طلاجات كه جماد است و خارج از انسان ، و هيچ وقت غذاى جان نمى شوند؛ چون بايد بين غذا و مغتذى (غذا گيرنده ) سنخيت باشد. آن جماد است و ماده ؛ نفس ناطقه از وراى عالم طبيعت است ، با يكديگر سنخيت ندارند.
پس جواهر و در در مقابل قرآن چيست . حرف فوق اينهاست . در اين خزانه وارد شويد و در قرآن تدبر كنيد: افلا يتدبرون القرآن ام على قلوب اقفالها . (205)

196- انجيلاهل بيت

يكى از ذخاير علمى و گنجينه هاى حقايق الهى و معارف اسلامى ، صحيفه كامله سيد الساجدين امام على بن الحسين عليه السلام است كه تالى بلكه عديل نهج البلاغه است ، و آن را زبور آل محمد صلى اله عليه و آله و انجيل اهل بيت لقب داده اند. بر اين صحيفه مكرمه به عربى و فارسى چندين شرح و تعليقه و ترجمه از دانشمندانى بزرگ نوشته اند، از آن جمله شرحى به عربى به نام رياض السالكين در پنجاه و چهار روضه به عدد ادعيه صحيفه به قلم تواناى عالم جليل صدر الدين على بن احمد بن محمد معصوم حسينى متوفى 1120 ه - ق معروف به سيد عليخان شارح صحيفه است .
اين شرح ، بزرگ ترين و بهترين شرحى است از هر حيث كه تا كنون بر صحيفه كامله نوشته شده است . دو تن از اساتيد ما: يكى علامه حاج ميرزا ابوالحسن شعرانى ، و ديگر عارف متاله حاج ميرزا مهدى الهى قدس ‍ سرهما- صحيفه را به فارسى ترجمه كرده اند.
علاوه اينكه جناب شعرانى را بر آن ، تعليقات ارزشمند است .
شارح مذكور را، در چندين جاى شرح نامبرده ، در تجرد نفس ناطقه و بقاى آن پس از انصراف آن از بدن مطالبى به غايت مفيد است . از آن جمله ، در آخر روضه چهارم ، در آخر دعاى چهارم صحيفه ، كه امام عليه السلام در درود بر پيروان رسولان و تصديق كنندگان آنان انشاء فرموده است ، آنجا كه فرمايد: و تهون عليهم كل كرب بحل بهم يوم خروج الانفس من ابدآنها؛ يعنى خدايا! بر آنان درود فرست ، درودى كه هر اندوهى را كه بر ايشان در روز به در شدن جان ها از تن هايشان وارد مى آيد آسان كنى . (206)

197- پاكى روح القدس

حجت كافى از جابر از ابوجعفر عليه السلام روايت شده كه : جابر گفت : از علم عالم (امام ) پرسيدم ، در پاسخ به من فرمود: اى جابر! در انبياء و اوصياء پنج روح است : روح القدس و روح ايمان ، روح حيات و روح قوه و روح شهوت . اى جابر! آنها به روح القدس از تحت عرش تا تحت ثرى (خاك ) را مى دانند.
سپس فرمود: اى جابر! اين چهار روح ، ارواحى اند كه حوادث به آنها دسترسى دارد، مگر روح القدس كه لهو و لعب نمى كند . (207)(208)

198- شيرينى بهشت آفرين

وقتى ، به حضور شريف علامه طباطبايى (رضوان الله تعالى عليه ) تشرف حاصل كرده بودم و عرض حاجت نمودم ، فرمود: آقا دعاى سحر حضرت باقر علوم نبيين عليه السلام را فراموش نكن كه در آن ، بهاء و جمال و جلال و عظمت و نور و رحمت و علم و شرف است و حرفى از حور و غلمان نيست .
اگر بهشت شيرين است ، بهشت آفرين شيرين تر است !
چرا زهد اندر هواى بهشت است چرا بى خبر از بهشت آفرين است (209)

199- جايگاه قرآن در بهشت

امام صادق عليه السلام فرمود: همانا كه مرد سوره را مى داند، سپس ‍ فراموشش مى كند و تركش مى گويد. داخل بهشت مى شود. آن سوره از بالا در نيكوترين صورتى بر او اشراف مى نمايد پس بدو مى گويد: مرا مى شناسى ؟ مى گويد: نه .
پس گويد: من آن سوره ام كه مرا به كار نبستى و تركم گفتى ؛ آرى ! سوگند به خدا، اگر به من عمل مى نمودى ، هر آينه تو را به اين درجه مى رساندم . و با دست خود اشاره به بالاى خود نموده است .
(210)

200- سوال از علم امام

مفضل گفت : از علم امام به آنچه در اقطار زمين است در حالى كه در خانه اش بوده و پرده بر رو كشيده پرسيدم .
آن حضرت امام صادق عليه السلام پاسخ داد: اى مفضل ! خداى تبارك و تعالى در پيامبر صلى اله عليه و آله پنج روح قرار داد: روح حيات كه به آن مى جنبد و حركت مى كند، و روح قوه كه به آن بر مى خيزد و مى كوشد، و روح شهوت كه به آن مى خورد و مى آشامد و از حلال به زنان در مى آيد، و روح ايمان كه به آن ايمان مى آورد و عدالت مى نمايد، و روح القدس كه به آن نبوت را بر دوش مى كشد، پس هنگامى كه پيامبر صلى اله عليه و آله وفات كرد، روح القدس به امام مى رود، و روح القدس نمى خوابد و غافل نمى شود و لهو نمى كند و آرزوى بيهوده نمى برد، ولى آن چهار روح ديگر خواب و غفلت و اميد بيهوده و لهو دارند، و به روح القدس آنها ديده مى شوند
. (211)

 

next page

fehrest page

back page