از كافى
به اسنادش به يونس يا مفضل از ابى عبدالله عليه السلام هست كه
فرمود: هيچ شب جمعه اى نيست مگر اين كه
اولياى الهى در آن سرورى دارند.
پرسيدم : فدايت شوم !اين چگونه است ؟
فرمود: وقتى شب جمعه شد، رسول خدا صلى
اله عليه و آله به عرش مى رسد و ائمه عليه السلام نيز به عرض
مى رسند و من هم با ايشان به عرش مى روم ، پس باز نمى گردم
مگر اين كه علمى را استفاده كردم ، و اگر چنين موافاتى با عرش
نباشد، علم من پايان مى پذيرد.
(212)
شعيب
حداد، نقل مى كند كه : شنيدم كه امام
جعفر صادق عليه السلام فرمود: حديث ما سخت است و كسى توان حمل
آن را ندارد، جز ملكى مقرب ، يا پيامبرى مرسل ، يا بنده اى كه
خداوند قلبش را براى ايمان امتحان كرده ، و يا.
پرسيدم : شهر حصين چيست ؟ فرمود: قلب مجتمع .
(213)
كلينى
ره در كافى از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه ايشان
فرمود: ابليس ، خود را با آدم قياس كرد
و گفت : مرا از آتش آفريدى و او را از خاك ! پس اگر او جوهرى
را كه خداوند، آدم را از آن خلق فرموده ، با آتش قياس مى
كرد، آن جوهر، درخشنده تر و آشكارتر از آتش بود .
(214)
و نيز در كافى است كه عيسى بن عبد الله قرشى مى گويد:
ابو حنيفه بر امام صادق عليه السلام
وارد شد. امام صادق عليه السلام خطاب به او فرمود: اى ابو
حنيفه ! شنيده ام كه تو قياس مى كنى !
ابوحنيفه عرض كرد: آرى !
امام فرمود: قياس مكن ! زيرا اول كسى كه قياس كرد، ابليس بود؛
در آن جا كه گفت : مرا از آتش آفريدى و او را از خاك ! پس ميان
آتش و خاك قياس كرد، ليكن اگر نوريت آدم را با نوريت آتش
قياس مى كرد، مى توانست بفهمد كه كدام يك برتر و با صفاتر است
.
(215)
(216)
204- در ظلمت
راه به جايى نتوان برد |
امام
صادق عليه السلام ، در ذيل احتجاجش بر ابى شاكر ديصانى ،
درباره حدوث عالم ، به اين احتجاج اشاره فرموده كه شيخ مفيد در
ارشاد آن را چنين روايت كرده است :
روزى ابا شاكر ديصانى خدمت امام صادق
عليه السلام رسيد و به ايشان گفت : تو از ستارگان درخشانى و
پدرانت چون ماه بدرند و مادرانت زنان خردمند و عنصر تو از
بهترين و گرامى ترين عناصر است ، و چون نامى از علما برده شود،
انگشتان كوچك مردم به نام تو ختم مى شوند، اى اقيانوس گنجينه
ها! از حدوث عالم ما را خبر ده ! و دليلى بر آن اقامه فرما!...
تا آن جاى روايت كه مى گويد: پس ابو شاكر گفت : يا ابا عبدالله
! استدلال نيكى اقامه فرمودى و واضح نمودى ، و سخن گفتى و نيكو
بيان فرمودى ، و اختصار را مراعات فرمودى و من دريافتم كه ما
چيزى را قبول و درك نمى كنيم ، جز آن كه با چشم و گوش و زبان و
بينى و پوستمان ، آن را به ادراك مى آوريم .
پس امام صادق عليه السلام فرمود: از
حواس پنج گانه گفتى و آن ، در استنباط سودى نرساند، مگر با
دليل و راهنما؛ همان طور كه در ظلمت ، ره به جايى نتوان برد،
مگر با چراغ .
(217)
محمد بن
طلحه در كتابش مى گويد: جعفر بن محمد
صادق ، ابن ابى محمد، على بن الحسين بن على بن ابى طالب ، از
اعاظم اهل بيت و سادات آنان عليه السلام است .
او داراى علوم بسيار و عبادتى فراوان و اورادى مواصل زهدى بين
بود.
بسيار تلاوت مى كرد؛ تلاوتى كه تتبع معانى قران كريم و استخراج
جواهر بحر و استنتاج عجايبش را در برداشت . بخشى از وقت شريفش
در اشتغال به انواع طاعات و محاسبه نفس مى گذشت ؛ به گونه اى
كه ديدن او آخرت را به ياد انسان مى آورد و شنيدن كلامش ،
انسان را به زهد سوق مى داد و اقتداى به او بهشت را در پيش
داشت .
نورى كه از او پرتو مى افكند، گواهى مى داد كه او از سلاله
نبوت است و پاكى و طهارتى كه در افعالش ديده مى شد، شهادت مى
داد كه او از ذريه رسالت است . از علم و حديث او، جماعتى از
اعيان و اعلام ائمه ، مانند يحيى بن سعيد انصارى ، ابن جريح ،
مالك بن انس ، ثورى ، ابن عيينه ، ابوحنيفه ، شعبه ، ايوب
سجستانى و ديگران بهره جستند، كه تلمذ آنان نزد حضرت عليه
السلام ، خود منقبت و فضيلتى براى آنان بوده است .
(218)
شيخ
جليل ، محمد بن على بن بابويه ، معروف به شيخ صدوق ، در باب
چهارم از كتاب خصال از محمد بن عمير روايت مى كند كه او گفته
است : در طول مصاحبت خود با هشام ، از
او چيزى زيباتر از اين كلام درباره عصمت امام نشنيدم . روزى از
او درباره امام پرسيدم كه : آيا امام معصوم است ؟
هشام گفت : گناهان بر چهار قسمند و پنجمى ندارد: حرص و حسد و
غضب و شهوت ، و اين گناهان در امام نيست . جايز نيست امام حريص
بر دنيا باشد؛ زيرا دنيا زير نگين اوست ، و او خزانه دار
مسلمانان است . پس بر چه چيزى حرص بورزد؟
و نيز جايز نيست امام حسود باشد؛ چه انسان بر كسى كه بالاتر از
او باشد حسادت مى ورزد، در حالى كه بالاتر از امام كسى نيست .
پس چگونه مى تواند بر پايين تر از خود حسادت بورزد؟
و نيز جايز نيست كه امام براى چيزى از امور دنيا خشمگين شود؛
مگر آن كه غضبش براى خداوند باشد. خداوند عزوجل بر او واجب
كرده است كه حدود الهى را جارى كند و در راه او از سرزنش هيچ
سرزنش كننده اى نهراسيده ، رافت و محبت كسى ، او را از دينش
باز ندارد؛ تا بتواند حدود الهى را جارى كند.
و جايز نيست كه امام ، امور دنيا را دوست بدارد؛ زيرا خداوند،
آخرت را براى او دوست داشتنى قرار داده ؛ چنانكه آن را براى ما
محبوب قرار داده است . او به آخرت مى نگرد؛ چنانكه ما به دنيا
مى نگريم . آيا كسى را ديده اى كه صورت زيبايى را براى صورتى
زشت ، و يا غذاى لذيذى را براى غذايى تلخ ، و يا لباس نرمى را
براى لباس خشن ، و نعمت ابدى باقى را براى دنياى فانى و گذرا
رها كند؟
(219)
صدوق
(ره ) در عيون اخبار الرضا عليه السلام با اسنادش به حسين بن
خالد روايت كرده كه مى گويد: از حضرت
رضا عليه السلام پرسيدم : اى فرزند رسول خدا! نقل مى كنند كه
رسول خدا صلى اله عليه و آله فرموده است : ان الله عزوجل خلق
آدم على صورته .
فرمود: خدايشان بكشد! آنان ابتداى حديث را حذف كرده اند. روزى
رسول خدا صلى اله عليه و آله دو مرد را ديد كه به يكديگر ناسزا
مى گفتند. يكى از آنها ديگر را مى گفت : خداوند تو هر كه را
شبيه توست زشت گرداند! از اين رو پيامبر فرمود: اى بنده خدا!
به برادرت چنين مگو! زيرا خداوند عزوجل ، آدم را بر صورت او
خلق فرمود .
(220)
208- روش تربيت
يافتگان مكتب امام صادق عليه السلام |
در
فهرست ابن نديم آمده است :
ابو جعفر، محمد بن عمان احول ، يكى از
اصحاب ابو عبد الله ، جعفر بن محمد صادق عليه السلام مى باشد
كه شخصى بوده خوش اعتقاد و ره يافته ، و در علم كلام ، ماهر و
حاضر جواب بوده و با ابوحنيفه مناظراتى داشته است .
چون امام صادق عليه السلام رحلت يافت ، ابوحنيفه او را گفت :
امامت مرد.
وى در جواب گفت : ولى امام تو تا روز قيامت نمى ميرد، (كه
مقصود، ابليس است .)
و ابوحنيفه بدو گفت : نظرت درباره متعه چيست ؟
او پاسخ داد: حلال است .
ابوحنيفه گفت : آيا دوست دارى خواهران و دخترانت متعه شوند؟
او در جواب گفت : چيزى كه خداوند آن را حلال كرده است ، اگر آن
را مكروه دارم از ديوانگى من است .
سپس ابو حنيفه را گفت : نظر تو درباره شراب چيست ؟
ابوحنيفه پاسخ داد: حلال است .
وى گفت : آيا خوشحال مى شوى كه خواهران و دخترانت سازنده شراب
باشند؟
روزى ديگر، ابوحنيفه به وى گفت : آيا ما با يكديگر دوست نيستيم
؟
او پاسخ داد: بلى !
ابوحنيفه گفت : آيا شما قايل به رجعت هستيد؟
پاسخ داد: آرى به خدا قسم !
ابوحنيفه گفت : من شديدا به مقدارى پول نيازمندم ، اگر پانصد
درهم به من قرض بدهى تا مشكلم رفع شود، وقتى رجعت كردم ، آن را
به تو باز مى گردانم كه اگر چنين كنى حق (برادرى ) مرا ادا
كرده و عمل شايسته اى انجام داده اى .
او در جواب مى گويد: ولى من معتقدم كه
انسان ها رجعت مى كنند (نه تو ).(221)
209- نگاه به
چهره عالم عبادتست |
نزد
مولايمان جعفر بن محمد عليه السلام از فرموده رسول خدا صلى اله
عليه و آله درباره اين كه نگاه به صورت عالم عبادت است ، سخن
به ميان آمد، پس آن جناب فرمود: مراد
رسول خدا صلى اله عليه و آله عالمى است كه هر گاه به او نگاه
كنى ، تو را به ياد آخرت اندازد و هر عالمى كه خلاف اين بود،
پس نگاه به او، گناه و مايه گمراهى است .
(222)
210- ارواح
مومنان كجايند؟ |
ابو
بصير گفت : از امام صادق عليه السلام از
ارواح مومنان سوال كردم .
فرمود: به صورت بدن هايشان در بهشت اند، كه اگر ببينى آن راه
هر آينه خواهى گفت : اين فلان است ، و يا خواهى گفت : اى فلان
! چون به تجرد نفس ناطقه آگاهى يافته ايد و علم و عمل را انسان
ساز شناخته ايد، كه انسان نفس علم و عمل خود است ، و سخن ما هم
در بيان فرموده امام سجاد عليه السلام بود كه : روز به در شدن
نفس از بدن به چه معنى است كه ظرف و مظروف بايد در ماديات باشد
نه در مجردات ، مطلب مفيدى را كه شيخ بهايى قده در بيان حديث
نامبرده آورده است تقديم مى داريم .
آن جناب درباره فى الجنة كه مشعر
به ظريف است فرمود:
فى الجنة الظرفية مجازية باعتبار الشبح
الذى تعلقت الروح به والا فهى مجردة غير مكانية
. ( يعنى ظرفيت ، كه امام فرمود ارواح در بهشت اند، مجاز است ؛
به اعتبار شبحى كه روح به آن تعلق دارد به صورت ظرفيت تعبير
شده است ، و گرنه روح مجرد غير مكانى است .
مراد شيخ اين است كه مثلا ما در اين زاويه مسجد نشسته ايم ؛
اگر كسى در بيرون اين مسجد از امام عليه السلام بپرسد كه ارواح
اين اشخاص در كجا هستند؟
امام بفرمايد كه در فلان زاويه اين مسجد اند، با اينكه روح
مجرد و عارى از احكام ماده ، كه از آن جمله مكان است ، مى
باشد. ولى اعتبار اين اشباح ، اعنى ابدان ما كه ارواح به آنها
تعلق دارند و اين اشباح در اين زاويه اين مسجدند، امام فرمايد
كه آن ارواح در آنجا هستند.
(223)
211- شناختن
مومنين در بهشت |
ابوبصير
گفت : از ابو عبدالله ، جعفر بن محمد صادق عليه السلام از
ارواح مومنين پرسيدم ،
فقال : فى الجنة على صور ابدانهم لو
رايته لقلت فلان يعنى :
مومنان در بهشت بر صور ابدان خويشند، اگر آنها را ببينى گويى
فلانى است .
و از لطائف اين حديث قويم اين كه ابوبصير از ارواح مومنين مى
پرسد و آن حضرت به او پاسخ مى دهد كه :
ايشان در بهشت بر سور ابدان خويشند. پس بصيرت داشته باش
!اگر خدا بصيرت را روزيت كرده باشد.
ديگر اين كه بهشت داراى مراتبى بر حسب مراتب ايمان مى باشد، پس
مومنين با اختلاف مراتبى كه دارند در جنات بر صور ابدان
خويشند و اين لطيفه اى ديگر است .
(224)
212- دانند
بزرگان كه سزاوار سها نيست |
شخصى
نامور كه يكى از مشايخ علمى زمان خودش بود، به حضور مبارك امام
صادق عليه السلام ، تشرف حاصل كرد، ديد جوانى مراهق ، خردسال
در حضور امام به سوى در باز به نماز ايستاده است ، اين جوان
همان كس است كه امام صادق عليه السلام به مردم فرمود:
انتم السفينة و هذا ملاحها
(225)؛ شما كشتى هستيد و اين جوان ناخداى شما
است .
اين جوان خردسال ، فرزند امام صادق ، يعنى امام هفتم اماميه ،
موسى بن جعفر عليه السلام است .
آن شخص به امام صادق عليه السلام عرض كرد: آقا!فرزند شما دارد
به سوى در گشوده نماز مى گزارد و اين كراهت دارد.
امام فرمود: نمازش را كه تمام كرد به
خود او بگوييد.
اين شخص بى خبر از اين كه :
گفتن بر خورشيد كه من چشمه نورم دانند بزرگان كه سزاوار سها
نيست
آقا زاده نماز را خواند و مواجه اعتراض آن شخص شد، در جوابش
فرمود: آن كس كه من به سوى او نماز مى
خواندم ، از اين در باز به من نزديك تر است .
(226)
213- فضايل
امام موسى بن جعفر عليه السلام |
كمال
الدين مى گويد:
ابوالحسن ، موسى بن جعفر بن محمد بن على
بن الحسين بن على بن ابى طالب عليه السلام امامى است كبير
القدر و عظيم الشان و كثير التهجد و جاد در اجتهاد، با كرامات
مشهود و مشهور به خوارق عادات و مواظب بر طاعات ؛ كه شب را به
سجده و قيام به صبح مى رساند و روز را به تصدق و صيام به
انتها؛ و به سبب فزونى علم و گذشتش از متجاوزين به حقش ، كاظم
ناميدندش .
به آن كس كه به او بدى مى رساند، نيكى مى كرد و به كسى كه در
حقش جنايت مى نمود، بر و عفو احسان ارزانى مى داشت .
به سبب كثرت عبادتش در شب و روز، ايشان را عبد صالح مى خواندند
و در عراق به باب الحوائج الى الله
معروف بود؛ چه مطلوب متوسلان به حضرتش ، از سوى خداوند حاصل مى
گشت و كراماتش ، عقول را به حيرت وا مى داشت ، و بيانگر آن بود
كه او را قدمى صدق نزد خداوند بود كه آن را زوالى متصور نبود.
(227)
214- اليوم
اكملت لكم دينكم |
عبد
العزيز مسلم مى گويد: در يكى از روزهايى
كه در مرو خدمت حضرت رضا عليه السلام بوديم ، جمعه اى در مسجد
جامع اجتماع كرديم . در اين بين از امامت و كثرت اختلاف مردم
در اين موضوع سخن به ميان آمد.
خدمت امام عليه السلام رسيدم و از مباحثات مردم ، با وى گفتگو
كردم . امام رضا عليه السلام تبسمى كرد و فرمود:
اى عبد العزيز! اين قوم ، نادانند و در آراء و نظريه ها، مكر و
فريب و خدعه خورده و غافل گشته اند.
خداوند متعال ، پيامبر خود را هنگامى قبض روح كرد كه دينش را
كامل گردانيده و قرآن را كه در آن بيان هر چيزى و حلال و حرام
و حدود و احكام و آنچه مردم بدان نياز دارند، به طور كامل هست
نازل فرمود.
و آن خداوند متعال مى فرمايد: ما فرطنا
فى الكتاب من شى ء.
(228)
در حجة الوداع ، كه روزهاى آخر عمر پيامبر صلى اله عليه و آله
است ، پروردگار متعال آيه شريفه اليوم
اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا
(229) را نازل فرمود و نعمت خود را تمام كرد.
امر امامت ، اتمام دين است كه دين به وسيله آن كامل گردد.
حضرت رسول صلى اله عليه و آله قبل از اين كه از جهان رخت بر
بندد، معالم دينش را براى مردم بيان فرمود و راهش را نشان داد
و خود به قصد خداوند، آنان را ترك كرد.
آن حضرت صلى اله عليه و آله ، على بن ابى طالب عليه السلام را
براى مسلمانان پيشوا و راهنما قرار داد و هر چه را كه بدان
نياز داشتند بر ايشان بيان فرمود. هر كس گمان كند كه خداوند،
دين خود را كامل نكرده است ، كتاب خداوند را انكار نموده و هر
كس كتاب خدا را انكار كند، كافر است . آيا اين مردم ، قدر امام
را و موقعيت او را در ميان امت دانند تا در مورد انتخابش
اختيار داشته باشند؟
امامت به اندازه اى مقامش بلند و جايگاهش رفيع و باطنش عميق
است كه عقول مردم ، كنه و حقيقت آن را درك نكند و با راى نظر
خود نتوانند آن را به ادراك آورند، و يا با اختيار و انتخاب
خود، امامى را برگزينند.
امامت ، مقامى است كه ابراهيم خليل عليه السلام از طرف خداوند
بدان رسيد، و اين مقامى بود كه پس از نوبت و خلت به آن حضرت
تفويض شد.
مقام امامت ، سومين مقام ابراهيم عليه السلام بود، از طرف
پروردگار به وى تفويض شد و اين خود، فضيلتى بود كه ابراهيم
عليه السلام بدان مشرف گرديد.
خداوند متعال فرمود: انى جاعلك للناس
اماما
(230) و ابراهيم عليه السلام از روى خوشحالى
پرسيد: و من ذريتى ؟
و خداوند در پاسخ فرمود: لا ينال عهدى
للظالمين .
اين آيه شريفه ، امامت ستمكاران را تا روز قيامت باطل و آن را
در برگزيدگان منحصر فرموده است . پس از آن ، خداوند متعال
امامت را گرامى داشت و آن را در ذريه ابراهيم عليه السلام كه
پاك و برگزيده بود، قرار داد.
پس ، فرمود: و وهبنا له اسحاق و يعقوب
نافلة و كلا جعلنا صالحين
(231) و جعلنا هم ائمة يهدون بامرنا و اوحينا
اليهم فعال الخيرات و اقام الصلوة و ايتاء الزكوة و كانوا لنا
عابدين .
(232)
مقام امامت در ذريه ان حضرت باقى ماند و اين مقام را از يكديگر
به ارث بردند تا نوبت به رسول اكرم صلى اله عليه و آله رسيد.
خداوند متعال در اين باره فرمايد: ان
اولى الناس بابراهيم للذين اتبعوه و هذا النبى و الذين آمنوا و
الله ولى المومنين
(233) مقام امامت ، مخصوص رسول اكرم صلى اله
عليه و آله بود و پيامبر اكرم صلى اله عليه و آله نيز اين مقام
را به على عليه السلام تفويض فرمود. اين عمل به امر پروردگار،
به ذريه ان حضرت كه از برگزيدگان بودند، قرار يافت ،
برگزيدگانى كه علم و ايمان از طرف خداوندى بدان ها عطا شده كه
قرآن فرمايد: و قال الذين اوتو العلم و
الايمان لقد لبثتم فى كتاب الله الى يوم البعث .
(234) امامت تا روز قيامت در فرزندان على عليه
السلام خواهد بود؛ زيرا پس از محمد صلى اله عليه و آله ،
پيامبرى نيست ؛ حال ، اين مردمان نادان ، چگونه مى توانند امام
خود را برگزينند؟
امامت ، مقام انبيا و ميراث اوصياست .
امامت ، خلافت خدا و رسول و مقام امير المومنين و ميراث حسن و
حسين است .
امامت ، زمام دين و نظم جامعه مسلمين و اصلاح امور دنيا و عزت
مومنان است .
امامت ، ريشه و شاخه بالنده دين اسلام است .
تمام و كمال نماز و زكات و روزه و حج و جهاد، و بركت اموال فى
صدقات ، و امضاى حدود و احكام ، و حفظ ثغور و مرزها، به امام
است .
امام ، حلال خداوند را حلال ، و حرامش را حرام كند و حدود
خداوند را اقامه نمايد، و از دين پروردگار دفاع و مردم را با
حكمت و موعظه حسنه و حجت بالغه به سوى پروردگار دعوت كند. امام
، مانند آفتاب درخشان است كه روشنايى آن همه عالم را فرا گرفته
و خود در جايى بلند است كه دست احدى به آن نرسد و ديدگان را
توان يافتنش نيست .
امام ، چون ماه تابان و نور فروزان و چراغ درخشان و ستاره
راهنما در شب هاى تاريك و رهگذر شهرها و بيابان و گرداب
درياهاست . امام ، آب گواراى تشنگان و دليل هدايت و نجات از
هلاكت است . امام ، مانند آتشى در بلندى است كه مردم از آن
هدايت گيرند و گرمايى است كه به آن خود را گرم كنند.
امام ، راهنمايى است كه آدمى را از مهلكه ها نجات بخشد كه هر
كس او را ترك كند، در هلاكت گرفتار افتد.
امام ، ابر بارنده و باران شتابنده و آفتاب فروزان و زمين
هموار و چشمه جوشان و آب گاه و گلستان است .
امام ، امين رفيق و پدر مهربان و برادر شفيق و پناه بندگان در
مصيبت هاى بزرگ باشد.
امام ، امين خدا در زمين و حجت پروردگار در بندگان و جانشين او
در شهرهاست و داعى به سوى اوست و مدافع حرمش .
امام ، از گناه پاك و از هر عيب و نقصى منزه است . او مخصوص به
علم ، و موسوم به حلم ، و حافظ نظام دين و عزت مسلمين ، و خشم
بر منافقان و هلاك كافران است .
امام ، يگانه روزگار است كه كس با او قرين نباشد و عالمى با وى
برابرى نكند. چون او كسى نيست و نه بدلى دارد و نه مثلى و نه
نظيرى .
امام ، فضل و دانش را بدون كسب و تعليم فرا گيرد و خداوند وهاب
علم را به او عطا كند.
پس چه كسى تواند امام را بشناسد و يا او را انتخاب كند؟
هيهات ! هيهات ! عقول مردم در اين وادى سرگردان ، و انديشه
آنان از درك حقايق ناكام است .
(235)
قرآن
كريم مى فرمايد: و لا تحسبن الذين قتلوا
فى سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون (169 آل
عمران ) با توجه به مسئله بقاى ارواح پس از مرگ كه در مورد همه
افراد بشر صادق است ، بنابراين ، حيات خاصى كه در آيه مذكوره
براى شهداى راه خدا، مطرح مى شود به چه معناست ؟ آيا چيزى غير
از بقاى روح آنهاست ؟ اگر چنين حيات مراد است ، بنابر اين ،
اختصاص به شهدا ندارد؟
استاد: البته جنبه بقاى نفوس ، امر عامى است ، اختصاص به نفوس
شهيد و غير شهيد ندارد، ما برهان داريم كه
عام برقرارند و ارواح پس از بدن باقى هستند، بنابراين
حيات شهدا يك جنبه روحى و معنوى خاصى دارد. اين ، يك حيات
تشريفى فوق آنهاست . در همين دنيا، مى گوييم فلانى زنده است ،
زندگى دارد، اما در واقع مرگ تدريجى است .
همه احياء هستند، اما آن قيد
عند ربهم احياء را مى خواهند، درست است كه همه اشياء
عند الله محشورند، اما اين يك تشريف مقامى است ، اعلام رتبه
وجودى شى است .
در باب علم كتاب كافى ، حديثى از امام صادق عليه السلام است كه
: من علم لله و عمل لله و علم لله دعى
فى الملكوت عظيما درست است كه يك پشه هم عظيم است ،
موريانه و مورچه هم عظيمند، اما اين
عظيم ، عنوان ديگرى است تبه هر حال ،
عند ربهم حساب ديگرى است : عند ربهم يرزقون . در دنيا
عند الله بودند، در آن جا هم هستند، تا در اينجا عند اللهى
نشوند، آنجا عند الله نيستند، اينجا فى
مقعد صدق اند، آنجا هم فى مقعد
صدق اند.
تا اينجا كس وقف حق نباشد، آنجا عند الله نيست ، ريشه مقامات
آنجا اينجاست . كسى ممكن است شب و و روز را به سر برد و ما
ندانيم چه كار مى كند، اما عند الله است .
آنچه كه اينجا مى فهمد به همين فهم و بينش اش ، آنجا هم محشور
است . الدنيا مزرعه الاخرة خوب
حرفى است . هر كس اينجا هر چه كاشت ، فردا همان را درو مى كند.
امام رضا عليه السلام به شخصى در روايتى كه ما آن را روى
منبرها مى خوانيم فرمودند: هر چه را
دوست دارى ، با آن محشورى ، ولو محبوب تو، سنگى باشد.
ببينيد چه كسى را دوست داريد، با هر كس محشورى ، با هم او
خواهى بود. خوشا به حال كسانى كه با خدا همنشين اند، آنجا هم
با خدا همنشين اند.
(236)
216- دينى
يكپارچه برهان و عقل |
مرحوم
حاجى نورى راجع به جزيره خضراء الان هم هست . از بلاد اندلس
است . جزيره اى است خيلى سبز و خرم . نوعا جزيره ها خضراء
هستند. ولى آن جزيره ويژگى خاصى دارد. مهدى فاطمى آنجا را
پايتخت خودش قرار داد و محل حكومتش بود. بعد اين مهدى فاطمى و
جزيره خضراء سر زبان ها افتاد و دهان به دهان نقل شد، و بعضى
از اين جهال نقله ، مهدى فاطمى را تبديل كردند به حضرت مهدى
بقية الله عليه السلام و ايشان را در جزيره خضراء اسكان دادند.
و جزيره خضراء را با مثلث برمودا ارتباط دادند. چه كارها
كردند، چه چيزها دنباله اين حرف آوردند و ديگران هم گرفتند اين
را در اين كتاب و آن كتاب نوشتند.
راجع به اين مثلث برمودا كه خيلى حرفش هست ، هم همين طور.
متاسفان آقايان فرمايشى را كه مى شنوند اينها را مى آورند
اسناد مى دهند به دين و آيين . به دين شريفى كه يكپارچه برهان
و عقل است : قل هاتوا برهانكم ان كنتم
صادقين .
(237)(238)
خداوند درجات حضرت استاد آيت الله جناب آقاى رفيعى را متعال
بفرمايد، ايشان درباره لو لا الحجة
لساخت الارض و امثال اين گونه بيانات درباره حجت كه
انسان حجت مى خواهد، مى فرمود: وجود بقية الله كه سر الله است
، لازم است و نظام هستى بدون واسطه فيض و انسان كامل نمى شود.
اين به جاى خود، كه براى اثبات آن دليل و برهان داريم ، حرف
داريم و برهان حكمى ، مطالب عرفانى ، آيات ، روايات در شرف
متواتر و متضافر، اما حجتى كه روايات ما را به آن تشويق مى
فرمايند كه عالم حجت مى خواهد لو لا
الحجة لساخت الارض اين حجت يعنى عقل ، يعنى برهان ،
يعنى دليل .
انسان كه به گزاف هر چيزى را نمى گويد، در حرف هايش تثبت مى
خواهد، در پذيرفتش تثبت و تعقل مى خواهد. دين ، دين عقل و
برهان است . حالا مثلث برمودا در دريا، آن محوطه زير دريا كوه
مغناطيس دارد، سنگ مغناطيس ، قوه مغناطيسى . مى دانيد قطب
جغرافيايى زمين يك قطب است كه سبت به كره سنجيده مى شود، و نيز
زمين ، قطب مغناطيسى دارد. قطب مغناطيسى قرار ندارد، چرخش دارد
و مقدار چرخشش هم با قواعد رياضى معلوم است . اين قطب مغناطيسى
مثلث برمودا هم زير دريا است ، لذا كشتى هايى را خود كشيده ،
بلكه طياره را از هوا به خود كشيده ، و بسيار قوى است ، اين را
به حساب امام زمان عليه السلام گذاشتند.
(239)
217- هنگام
قيام حضرت مهدى عليه السلام |
شيخ
اكبر باب سيصد و شصت و ششم فتوحات را در احوال امام منتظر قائم
آل محمد- صلى اله عليه و آله - اختصاص داده است ، و عبارت وى
در نسخه اصلى فتوحات چنانكه عبد الوهاب شعرانى و متوفى به سال
973 هجرى در مجلد دوم اليواقيت و
الجواهر تنصيص كرده - اين است :
بدانيد كه به ناچار بايد مهدى عليه السلام خروج نمايد، ليكن
خروج نمى كند مگر اين كه زمين از جور و ستم پر شود، تا وى به
قسط و عدالت آن را پر نمايد، و اگر از دنيا جز روزى باقى
نمانده باشد، خداى تعالى آن را طولانى كند تا اين خليفه در آيد
و او از عترت رسول خدا صلى اله عليه و آله ، از فرزندان فاطمه
- رضى الله عنها- مى باشد، جد وى ، حسين بن على بن ابى طالب و
پدرش حسن عسكرى ، فرزند امام على النقى (بانون ) فرزند امام
محمد تقى (باشاء)، فرزند امام على رضا، فرزند امام موسى كاظم ،
فرزند امام جعفر صادق ، فرزند امام محمد باقر فرزند امام زين
العابدين على ، فرزند امام حسين ، فرزند امام على بن ابى طالب
- رضى الله عنه - اسم وى مطابق اسم رسول خدا صلى اله عليه و
آله در خلقت است ، و در اخلاق از او فروترست .
(240)
حضرت
امير مومنان على عليه السلام فرمود: پيش از اين كه از دستم
بدهيد، بپرسيد!
در اين هنگام مردى عصا به دست از گوشه مسجد برخاست و مردم را
پايمال كرد و جلو آمد تا به نزديكى آن حضرت رسيد و گفت : اى
امير مومنان ! مرا بر عملى راهنمايى كن كه اگر انجام دهم ، از
آتش نجات يابم .
حضرت به او فرمود: اى مرد!بشنو و بفهم ، سپس يقين پيدا كن كه
دنيا بر سه چيز استوار است : به عالم ناطقى كه به علمش عمل مى
كند، و به ثروتمندى كه در مال خود نسبت به اهل دين بخل نمى
ورزد و به فقير صابر. پس وقتى كه عالم ، علمش را پوشيده دارد و
ثروتمند بخل ورزد و فقير صبر نكند، واى به حال دنيا! در اين
هنگام است كه عارفان به خدا مى فهمند كه دنيا به ابتدايش
برگشته است ؛ يعنى : كفر بعد از ايمان آغاز شده است .
اى سائل !فريب زيادى مساجد و گردهمايى مردمى كه جسدهايشان
مجتمع است و قلوبشان متفرق ، را نخور.
اما زاهد، اگر دنيا به او رو آورد، خوشحال نمى شود و اگر از او
رو برگرداند، غمگين نمى گردد، و اما صابر در قلبش آرزوى آن را
دارد و اگر به چيزى از آن دست يافت ، نفس خود را از آن باز مى
دارد؛ زيرا از عاقبت بد آن خبر دارد، و اما راغب ، از حلال و
حرام دنيا باكى ندارد.
مرد گفت : اى امير مومنان !علامت مومن در اين زمان چيست ؟
فرمود: مومن كسى است كه نگاه مى كند چه حقى را خدا واجب كرده
است تا آن را دوست بدارد و از خلاف آن تبرى جويد؛ اگر چه دوست
نزديك باشد.
مرد گفت : راست گفتى اى اميرمومنان !
بعد يك دفعه غيب شد و او را نديديم . مردم هر چه دنبالش گشتند،
پيدايش نكردند. امير مومنان بالاى منبر تبسمى كرد و فرمود:
چه كار مى كنيد؟ اين برادرم خضر عليه السلام بود.
(241)
به
پيامبر خدا صلى اله عليه و آله عرض شد: پيرى زودرس اثرش را در
شما نمايان كرده است .
فرمود: سوره هود و هم مانند آن پيرم
كردند .
و در حديث ديگر از انس گويد كه : در پاسخ ابوبكر پس از اين
جمله فرمود: سوره الحاقه و سوره واقعه و
سوره النبا و سوره غاشيه .
(242)
220- فلسفه
اعراب و تقويم كلام |
مردى
نزد امير المومنين عليه السلام آمد و به آن حضرت عرض كرد كه :
بلال با فلانى مناظره مى كند و الفاظ وى ملحون است و آن كس
عباراتش معرب و صحيح است و به بلال مى خندد.
امام فرمود: اى بنده خدا! اعراب و تقويم
كلام براى تقويم و تهذيب اعمال است ، آن كس را اگر افعال او
نادرست باشد اعراب كلامش سوى ندهد، و بلال را كه افعالش به
درستى آراسته است لحن الفاظش زيانى نرساند .
(243)
از ابن
مسعود روايت شده است كه :
در مكه با رسول خدا صلى اله عليه و آله بوديم ، از شهر بيرون
آمديم و به بعضى از نواحى رفتيم . به هر سنگ و سنگريزه كه مى
رسيديم مى گفتند:
السلام عليك يا رسول الله !***
نقل است
كه سالى هارون الرشيد به حج آمده بود، پس ، در حالى كه گروهى
از قريش و بزرگان قبايل و موسى بن جعفر همراه او بودند، براى
مفاخره رو به قبر حضرت رسول اكرم صلى اله عليه و آله كرد و گفت
: السلام عليك يا رسول الله ! يا ابن عم .
حضرت موسى بن جعفر فرمود: السلام عليك يا ابت !
هارون (چون سلام امام را شنيد) متغير شد و گفت :
يا اباالحسن !به راستى كه اين است فخر!...
(244)
علم و
عمل انسان سازند، هر يك از ما بايد مراقب و مواظب خود بوده
باشد، كه چگونه دارد در شب و روز خود را مى سازد.
جناب برهان الموحدين و قدوة العارفين على امير المومنين ، در
كوفه جوانى را مى بيند كه به خواندن تصنيف هاى هرزه و آلوده
سرگرم و دل خوش است ، امام به او فرمود:
دارى به چه چيزهايى دفتر وجودت را پر مى كنى ؟(245)
***
شاگرد:
چرا معصومين در گفتار و كلمات خود، در موارد بسيارى ، سخن از
وحشت و هراس زمان مفارقت روح از بدن و لحظات موت و حالت احتضار
گفته اند و از خداوند در اين موارد، امداد طلبيده اند؟
استاد: البته گريه هاى بزرگان و خصوصا معصومين در آستانه مرگ ،
گريه شوق است ، همچنان كه امير المومنين فرمودند:
فزت و رب الكعبة و نيز فرمودند كه :
آنچه را در سال ها به دنبالش بودم بدان رسيدم .
و رواياتى هم كه در آنها معصومين سخن از خوف و وحشت مرگ و قبر
و... گفته اند، در حقيقت تعليم ديگران بوده است .
225- دانشمندان
سركش مباشيد! |
رسول
خدا صلى اله عليه و آله فرمود:
علما امانت داران پيامبران بر بندگان
خدايند، البته تا وقتى كه با سلاطين در نياميزند، پس هر گاه با
آنان در آميختند و در امور دنيا مداخله كردند، به تحقيق به
پيامبران خيانت كرده اند، پس از آنان حذر كنيد.
و نيز آن جناب به ياران خويش فرمود: علم
را و به خاطر علم آرامش و بردبارى را فرا گيريد و دانشمندانى
سركش مباشيد كه دانايى شما در اثر نادانيتان قامت راست نمى
كند.
و از حضرت عيسى عليه السلام روايت است كه :
مثل دانشمند بد (بى خبر) مثل سنگ سختى
است كه در دهانه جوى واقع گشته باشد كه نه خود آب مى آشامد و
نه آب را رها مى كند تا به كشت و زرع پيوندد.
(246)