مقدمه
بسم الله الرحمن الرحيم
ستايش بى حد سزاوار خداى توانايى است كه در ديده خود روشن تر از همه
چيز و واضح تر از وضوح است ، سپاس بيكران او را كه انسانها را نعمت
روان و روانها را نيروى خود و نفوس را با لباس فضايل و آرايش كمالات
زينت بخشيد، در ميدان عمر به مسابقه دانش و تكامل فرمان داد، پيشروان
را پاداش نيكو و بيكران ، و پليدان و زيانكاران را كيفر متناسب به
جرمشان قرار داد.
و درود فراوان به فرستادگانش كه در همه عمر انديشه اى جز ابلاغ رسالت و
تكميل نفوس و تطهير روانها و رساندن قافله بشرى به قله كمال انسانى
نداشته اند، خاصه به خاتم پيامبرانش محمد بن عبدالله جانشينان گرامى آن
حضرت كه رهروان طريقه توحيد و رهبران جامعه توحيدى اند.
و بعد، پايه اساسى و زيربناى همه برنامه هاى اسلامى بلكه همه شرايع
آسمانى سه بخش است : عقايد، اعمال ، اين سه امر در حقيقت محط و موضوع ،
و فرودگاه احكام الهى و دستورات دينى و آسمانى است .
اما عقايد، يعنى باورهاى درونى و اعمال قلبى ، كه غالبا معلول قيام
برهان و تحقيق مقدمات علم و اذعان است ، احكامى را كه در اين باره مورد
گفتگو و محل نقض و ابرام است اصول دين خوانند و مجموعه ابحاث مربوط به
آن را علم كلام نامند، چه آنكه در آن علم گفتگو از مبداء و معاد و ديگر
امور اعتقادى مى شود.
اما اخلاق ، عبارت است از صفات روحى و ملكات نفسانى ، يعنى رنگهاى ثابت
روان و الوان مختلف روح و جان - كه رنگ آميزى نفس با آنها محتاج به
مجاهده و كوشش است - به آسانى تحقق نپذيرد و به راحتى نيز زوال و
انعدام نيابد.
مطلبى است مبرهن كه اتصاف نفوس انسانى به اخلاق و صفات - خواه نيكو و
فضايل باشد و خواه زشت و رذائل - گاهى به طور طبيعى و اجبارى و داخل
خميره و عجين با ذات است ، چه اين خمير مايه را دست مشيت الهى مخلوط
كرده يا علل و عوامل غير آن .
و ديگر گاه كسبى و تحصيلى است كه خود يافته و خود در بر كرده است ، اين
صفات را ملكات و اخلاق نامند و مجموعه ابحاث مربوط به اين قسمت را كه
از عوامل و اسباب پيدايش يا كيفيت فرا گرفتن آن صحبت مى كند يا از آثار
و خواص و بازده آن گفتگو دارد - علم اخلاق خوانند، چه آنكه در آن از
عوارض نفس و صفات نيكو و يا زشت روانى بحث مى شود.
و اگر روانكاوان دينى و علماى اخلاق در كتابهاى مربوط صحبت از كردار يا
اعمال بد داشته اند - نظير نماز و روزه و ساير عبادات يا دروغ و ظلم و
ديگر گناهان كبيره و صغيره - از اين نظر بوده كه بيان كنند: تكرار و
مداومت بر عمل نيك سبب پيدايش صفت نيك ، و عادت به كردار زشت زمينه ساز
پيدايش صفت بد خواهد بود، پس بحث از علل و عوامل موضوع بوده است .
و اما اعمال ، عبارت از حركات و سكناتى است كه بر حسب اراده انسان عاقل
از وى سر مى زند، احكام و قوانين عارضه آن را فروع دين خوانند و ابحاث
مربوط به آن را علم فقه نامند، چه آن كه فقه در اصطلاح دينى عبارت است
از يافتن احكام عمل و استخراج برنامه هاى مذهبى آن از منابع مربوط و
مدارك تعيين شده ، پس بدين نتيجه رسيديم كه عمده علوم ، با حفظ ترتيب
از نظر اهميت و لزوم عبارت است از: علم كلام ، علم اخلاق و علم فقه .
غرض از سخن فوق صحه گذاشتن به اين امر است كه صفتها و ملكات انسانى ،
يكى از اسباب و علل مؤ ثر در روش عملى اوست كه اگر انسان را با ماشينى
در حال حركت مقايسه كنيم ايمان و كفر را شبيه اراده راننده و اخلاق را
شبيه موتور و اعمال خارجى را شبيه در بعد خاصى است ). بدين جهت اخلاق
انسانى در پيمودن راه سعادت تاءثيرى به سزا دارد و توجه كردن به آن
براى كسانى كه در جستجوى كمالات معنوى و سعادت چند بعدى مى باشند امرى
است لازم و اساسى ، عجبا انسانى در بهداشت تن آن همه مى كوشد، پس او
چگونه درباره سلامت و كمال روان خويش نمى كوشد، حال آن كه مقام و
عظمت و ارزش روح او با بدنش قابل مقايسه نيست ، به راستى آيا آن انسان
را كه همتش منحصرا مصروف بهداشت بدن و مراعات حال آن است مى توان انسان
ناميد؟ جواب منفى است ، آنها در شكل و قيافه انسانند، چنانچه اميرالمؤ
منين (ع ) مى فرمايد: ((جثت بالليل و بهائم
بالنار))، تن پروران و برده هاى شهوت و غضب در
طول روز در خدمت تن باشند و اين حيوان پروار را سير از علوفه و آب كنند
و شب هنگام چون جثه بى روح در افتند و از شب و اسرار و معنويت آن - كه
هنگام برقرارى روابط و توجه به عالم بالا و خلوت بندگان خالص حق با
معبود مهربان ، و بهترين اوقات درك سعادت و حيازت كمالات و دريافتن
خواسته ها از پيشگاه حق است - غافل و محروم مانند، و چون آن حضرت از
انسانهاى ذى روح و داراى قلب و زنده و ارزنده سخن مى گويد بدين عبارت
تعبير مى فرمايد: ((رهبان بالليل و اسود بالنهار))،
آنان در ساعات شب از غير حق منقطعند كه رهبانند و در اوج رابطه با حقند
و از شوق به احسان الهى در وجد و نشاطند و از بيم كيفرش ترسانند، و در
هنگامه روز پيوسته در ميدان نبرد و مبارزه با نفس و با هر نيروى ضد
خدايى و ضد عدالت و انسانى همچون شيران بيشه قوى و نيرومند.
للّه للّه نظرى به حال كتاب للّه للّه للّه
نيازى به توضيح نيست كه مهمترين مدرك شيعه درباره مسائل اعتقادى و
اخلاقى و عملى ، كتابهاى چهارگانه زير است (الاصول الاربعه للمحمدين
الثلاثه ):
1- اصول كافى ، تاءليف محدث عظيم الشاءن محمد بن يعقوب كلينى ؛
2- من لا يحضره الفقيه ، تاءليف ثقة المحدثين محمد بن على بن بابويه
القمى ؛
3 و 4 - تهذيب و استبصار، تاءليف محقق عالى قدر محمد بن حسن طوسى ، اگر
چه كتابهاى ديگرى نيز موجود است كه مورد استفاده و جزء مدارك علوم
مذهبى عالم تشيع است كه محدث جليل القدر محمد بن حر عالمى اغلب آنها را
با كتابهاى چهارگانه فوق گرد آورده و كتابى بزرگ به نام
((وسائل الشيعه )) قرار داده است كه فعلا
از لحاظ اينكه جامع كتب اربعه و ساير مدارك معتبره است ، يگانه مدرك
اصيل و مرجع فقهى دانشمندان تشيع است .
كتاب اصول كافى دو جلد و جلد اول آن مربوط به علم و توحيد و اصول عقايد
است ، و جلد دوم به طور غالب مربوط به دستورات اخلاقى و مابقى كتاب كه
فروع كافى ناميده مى شود راجع به احكام فرعيه ، پس سه بخش كتاب از سه
موضوع ياد شده ، يعنى عقايد، اخلاق ، و اعمال بحث كرده است .
به طورى كه نقل شده ، مرحوم كلينى اين كتاب را در مدت بيست سال گرد
آورده و زحمات فراوانى در راه تاءليف آن متحمل شده است ، ولى احاديث
اهل بيت (ع ) را از اشخاص زيادى و از امكنه متعددى فراهم كرده و همه
عالم تشيع را در انجام اين امر خطير رهين زحمات ارزنده خود قرار داده
است ، فجزاه الله عن الاسلام خيرا.
نبايد غفلت داشت كه مقتضاى بيان فوق اين نيست كه همه احاديث و اخبار
اين كتاب نفيس از جنبه سند، صحيح و معتبر و مسلم ، و از نظر دلالت صريح
و روشن و ظاهر الدلاله است ، نه چنين است ، بلكه همه شامل حديثهاى صحيح
و حسن و موثق و قابل اعتماد است و هم شامل حديثهاى ضعيف و مجهول و
مقطوع و مرسل و مضمر، كه از نظر فن حديث فاقد شرايط حجيتند و تمسك به
آنها جز با ضميمه قراينى كه احيانا تحقق مى پذيرد غير صحيح است ، چه
آنكه كتابى كه هيچ ضعف و انحراف و خطا و اشتباه در آن راه نيابد، از
غير خدا و اولياى معصومين محال و غير ممكن است و فعلا آن كتاب قرآن
مجيد است و بس .
بالجمله كتابى كه در برابر شما است ، خلاصه اى از جلد دوم اصول كافى
است
(1) كه قسمت اخلاقيات آن در اينجا گنجانده شده ، سندهاى
احاديث كه مورد استفاده همه نيست و همچنين مكررات آن حذف گرديده ، و
چون غالب مراجعان ناآشنا به زبان عربى هستند، متون اخبار در اين كتاب
در پاورقى و اصل آن به فارسى تنظيم شده است .
وضع اين مجموعه به صورت كتابهاى لغت است ، كلمه مورد نظر را ابتدا بر
طبق حروف الفبا از فهرست پيدا كرده ، سپس به خود كتاب مراجعه فرماييد.
رجامنديم طالبان كمال و فضيلت و علاقه مندان خودشناسى و خودسازى
مندرجات آن را (بدين تناسب كه موضوع سخن ، بزرگ و گويندگانش بس
عظيمند) به دقت فراگيرند و آن را قالب شكل بخش روح و الگوى صفات روان و
آرايش جان سازند، در خود هضم كنند تا انسانى ساخته شده الله گردند و در
محيط خويش پياده كنند كه رسالت خويش را انجام دهند، و براى مؤ لف محترم
ثقة الدين شيخ ابراهيم پيشوايى ملايرى كه در اين راه به اندازه وسع
خويش زحمت كشيده اند، از خداى بزرگ پاداش خير مى طلبم .
جزاه الله عن صالح نياته و اعماله خيرا
والحمدلله اولا و آخرا
20/2/57 على مشكينى
حرف : آ
آداب مجلس
(1) حضرت صادق (ع ) فرمود: هيچ مجلسى
نباشد كه در آن نيكان و بدكاران گرد هم اجتماع كنند و بى ياد
خداى از آن برخيزند، جز اينكه در روز قيامت ، براى آنها مايه
حسرت باشد.(2)
(2) امام باقر(ع ) فرمود: همان ذكر ما ذكر خداست و ذكر دشمن ما
ذكر شيطان است .(3)
(3) حضرت باقر(ع ) فرمود: هر كه خواهد به پيمانه تمام مزد برد
(و به كامل ترين وجهى بى كم و كاست از خدا ثواب دريافت كند)
بايد هنگامى كه مى خواهد برخيزد بگويد: ((سبحان
ربك العزة عما يصفون و سلام على المرسلين و الحمدلله رب
العالمين )).(4)
(4) امام باقر(ع ) فرمود: در تورات تحريف نشده نوشته شده است
كه همانا موسى از پروردگار پرسيد و عرض كرد: بارالها! گاهى در
مجالسى حضور مى يابم كه تو را عزيزتر و والاتر از آن مى دانم
كه در آن مجلسها تو را ياد كنم ؛ خداوند فرمود: اى موسى به ياد
من بودن در هر حالى نيكوست .(5)
(5) حضرت صادق (ع ) فرمود: خداى عزّو جل فرموده : هر كه در
ميان دسته اى از مردم مرا ياد كند، من او را در ميان دسته اى
از فرشتگان ياد كنم .(6)
آزار مسلمين
(1) حضرت صادق (ع ) مى فرمود: خداوند
فرمود: كسى كه بنده مؤ من مرا بيازارد به من اعلام جنگ داده
است .(7)
(2) حضرت صادق (ع ) به نقل از رسول خدا صلى الله عليه و آله
فرمود: خداى تعالى فرموده است : كسى كه به يكى از دوستان من
اهانت كند، به تحقيق خود را براى جنگ با من آماده كرده است .(8)
(3) امام صادق (ع ) فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله
فرمود: خداى فرموده : آنكه بنده مؤ من مرا خوار كند آشكارا به
جنگ با من برخاسته است .(9)
(4) حضرت صادق (ع ) فرمود: هر كه مؤ منى را به خاطر ندارى و
فقرش ، پست و كوچك شمارد، خداوند روز قيامت او را در برابر
خلايق رسوا كند. (و به زشتى شهره سازد).(10)
آزردن پدر و مادر
(1) امام صادق (ع ) فرمود: كمترين
آزار (به پدر و مادر) گفتن اف (به آنها)ست و اگر خدا چيزى را
آسان تر و خوارتر از آن مى دانست از آنها نهى مى فرمود.(11)
(2) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: (با پدر و مادر) نيكو
رفتار باش و در بهشت جايگزين شو و اگر عاق و جفاكارى ، با آتش
دوزخ بساز.(12)
(3) حضرت صادق (ع ) فرمود: هر كس به پدر و مادر خود نظر دشمنى
كند، در صورتى كه آن دو به او ستم (نيز) كرده باشند، خداوند
نمازش را نپذيرد.(13)
(4) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: بپرهيزيد از آزردن
پدر و مادر، زيرا بوى بهشت از مسافت هزار ساله شنيده شود، ولى
عاق والدين آن را نشنود.(14)
اجتناب از محرمات
(1) امام صادق (ع ) درباره قول خداى
عزّو جل ((و براى آنكه از مقام
پروردگارش ترسد دو بهشت است )) فرمود:
هر كه بداند خداى عزّو جل او را مى بيند و هر چه از خير و شر
مى گويد و مى كند، مى شنود (و بدان آگاه است ) و همين دانش او
را از كارهاى زشت باز دارد، كسى است كه از مقام پروردگارش
ترسيده و خود را از هوس باز داشته است
(15).
(2) سليمان بن خالد گويد: از امام صادق (ع ) درباره اين سخن
خداى عزّو جل پرسيدم : ((و ما به اعمال
فاسد بى خلوص و حقيقت آنها توجه كرده و همه را باطل و نابود مى
گردانيم )) (فرقان ((25))
آيه 23).
فرمود: هان به خدا سوگند! كردارهاى ايشان سفيدتر از پارچه هاى
نازك مصرى بود، ولى چون به حرامى بر مى خورند، از آن دست برنمى
داشتند.(16)
شرح :
مفسران قرآن ، ذيل آيه شريفه و شارحان اصول كافى ذيل اين حديث
، مطالبى مفصل راجع به احباط و تكفير و عقايد فرق اسلامى در آن
باره ذكر نموده اند، كه خلاصه و عصاره آنها چنين است : مقصود
از كردارهاى سفيدتر از آن پارچه ها، اعمالى مانند: مهمان نوازى
، و صله رحم و فريادرسى گرفتاران است ، كه همه آنها محبوب و
مطلوب شارع است و به همين جهت ، آنها را بسيار سفيد دانسته است
و مقصود از غبار پراكنده ذرات ريز و كوچكى است كه در شعاع
آفتاب از روزنه اتاق ديده مى شود و كنايه از اين است كه اين
كردار و اعمال پسنديده و مطلوب به واسطه عدم پرهيز از حرام ،
بى اثر و نتيجه مى گردد، و اجر و ثوابى را كه خداى متعال در
برابر اعمال صالح وعده فرموده است به كننده آنها عطا نمى
فرمايد.
3) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمايد: هر كه به خاطر ترس از
خداى تبارك و تعالى گناهى را ترك كند، خداوند او را در روز
قيامت خشنود گرداند.(17)
احترام به سالخوردگان
(1) امام صادق (ع ) فرمود: احترام
گذاشتن به پيرمرد بزرگوار، احترام گذاشتن به خداوند است .(18)
(2) امام صادق (ع ) فرمود: سه تن هستند كه كسى حق آنها را
ناديده نگيرد، مگر منافقى كه به نفاق معروف است آن سه تن
عبارتند از: كسى كه مويش را در اسلام سپيد كرده ، و آن كه قرآن
را در بر دارد، و پيشواى عادل .(19)
(3) امام صادق (ع ) فرمود: احترام گذاشتن به مؤ من سفيد موى
تجليل خداست .(20).
(4) امام صادق (ع ) فرمود: از ما نيست كسى كه بزرگسال ما را
احترام نكند، و به خردسال ما ترحم ننمايد.(21)
احترام به مؤ من
(1) امام صادق (ع ) فرمود: هر كه نزد
برادر مسلمانش رود و او را گرامى دارد، همانا خدا را گرامى
داشته است .(22)
(2) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: بنده اى از امتم نيست
كه نسبت به برادرش لطفى كند، جز آنكه خدا برخى از خدمتگزاران
بهشت را خادمش سازد.(23)
(3) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هر مسلمانى كه به
جماعتى از مسلمين خدمتگزارى كند، خدا به شماره آنها در بهشت به
او خدمتگزار دهد.(24)
احسان به خويشان و نزديكان
(1) امام رضا(ع ) فرمود: مردى كه سه
سال از عمرش باقى مانده صله رحم مى كند و خدا عمرش را سى سال
قرار مى دهد و خدا هر چه خواهد بكند.(25)
(2) امام باقر(ع ) فرمود: صله ارحام اعمال را پاك كند و اموال
را فزونى دهد و بلا را دور گرداند و حساب را آسان كند و اجل را
به تاءخير اندازد.(26)
(3) امام صادق (ع ) فرمود: صله ارحام اخلاق را نيكو، و دست را
با سخاوت ، و نفس را پاكيزه ، و روزى را زياد كند و اجل را به
تاءخير اندازد.(27)
(4) امام صادق (ع ) فرمود: با خويشانت رابطه داشته باش اگر چه
نوشيدن آبى باشد، و بهترين صله رحم ، آزار نرسانيدن به اوست .(28)
(5) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: چيزى كه ثوابش از همه
چيز زودتر رسد، صله رحم است .(29)
(6) اميرالمؤ منين (ع ) فرمود: با ارحام خود رابطه داشته
باشيد، اگر چه با سلام كردن باشد.(30)
استدراج و مكر الهى
(1) از حضرت صادق (ع ) درباره گفتار
خدا كه فرمايد: ((ايشان را به آهستگى و
تدريج از راهى كه ندانند غافلگير كنيم .))
(اعراف ((7)) آيه
182)، سؤ ال كردم ، فرمود: آن بنده اى است كه گناهى مرتكب شود
و نعمت تازه اى به او داده شود و اين نعمت او را از استغفار از
آن گناه غافل و سرگرم سازد.(31)
(2) همچنين آن حضرت (ع ) فرمود: چه بسا شخصى كه به نعمت هايى
كه خداوند به او داده مغرور گردد، و چه بسا كسى كه به سبب پرده
پوشى خداوند بر (گناهان ) او غافلگير شود و چه بسا كسى كه به
ستايش مردم فريب خورد.(32)
استغفار
(1) امام صادق (ع ) فرمود: بنده مؤ من
چون گناه كند، خداوند او را هفت ساعت مهلت دهد، پس اگر از خدا
آمرزش خواست ، چيزى بر او نوشته نشود و اگر اين ساعتها گذشت و
آمرزش نخواست يك گناه بر او نوشته شود، و همانا مؤ من پس از
بيست سال به ياد گناهش افتد و از خدا آمرزش خواهد و خدا گناهش
را بيامرزد، و كافر همان ساعت آن را فراموش كند.(33)
(2) از معصوم روايت شده كه : براى هر چيزى دارويى است ، و
داروى گناهان ، طلب آمرزش و استغفار است .(34)
(3) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: بهترين دعا، استغفار
(و آمرزش خواهى است ).(35)
(4) امام صادق (ع ) فرمود: هر گاه بنده ، بسيار استغفار كند (و
از خداوند آمرزش خواهد) نامه عملش ، در حالى كه مى درخشد (به
سوى خدا) بالا رود.(36)
(5) امام رضا(ع ) فرمود: مثل استغفار (و ريزش گناهان به سبب آن
) چون برگى است بر درختى كه (در فصل پاييز) بجنبد و آن برگ
بريزد، و كسى كه از گناهى استغفار كند و باز آن را انجام دهد،
مانند كسى است كه پروردگار خود را مسخره كند.(37)
اسلام
(1) امام صادق (ع ) درباره آيه
((رنگ خدايى بپذيريد!) و چه رنگى از رنگ
خدايى بهتر است )) (بقره
((2)) آيه 138).(38)
فرمود: مقصود از رنگ (الهى ) همان اسلام است .
(2) امام صادق (ع ) فرمود: به وسيله اسلام ، خون شخص محفوظ
ماند و امانت ادا شود و زناشويى حلال گردد؛ ولى ثواب بردن در
گرو ايمان است .(39)
(شرح
: اسلام به معنى اقرار به شهادتين ، به وسيله زبان است و ايمان
عقيده قلبى و رفتار عملى ، طبق موازين و مقررات اين دين شريف
است .
پس كافرى كه با مسلمين مى جنگد، به محض اين كه شهادتين را بر
زبان جارى كند، از لحاظ ظاهر يكى از افراد مسلمين محسوب مى شود
و روا نيست كه مسلمانى به روى او شمشير بكشد، و چون امانتى به
مسلمانى سپارد، بايد به او رد كند يا اگر كسى نزد او امانتى
سپارد لازم است كه آن را به صاحبش برگرداند، و نيز مى تواند با
زنى مسلمان ازدواج نمايد، اما ثواب و پاداشى كه خداوند در آخرت
به كسى مى دهد، مربوط به ايمان و عقيده قلبى و مقررات شرعى است
.
اصرار بر گناه
(1) امام صادق (ع ) فرمود: گناه صغيره
با تكرار و اصرار ورزيدن بر آن ، صغيره نماند و گناه كبيره -
در صورت استغفار از آن - كبيره نباشد.(40)
(2) امام باقر(ع ) فرمود: اصرار بر گناه اين است كه كسى گناهى
كند و از خدا آمرزش نخواهد، و فكر توبه را به خود ندهد.(41)
(3) امام صادق (ع ) فرمود: به خدا سوگند كه خداوند هيچ طاعتى
را با اصرار ورزيدن بر يكى از گناهان نپذيرد.(42)
اصلاح روابط مسلمين
(1) امام صادق (ع ) فرمود: صدقه اى را
كه خدا آن را دوست دارد، اصلاح كردن روابط بين مردم است ،
زمانى كه در ميانشان جدايى و فساد رايج شود و نزديك ساختن آنها
به يكديگر زمانى كه از هم دور شوند.(43)
(2) امام صادق (ع ) فرمود: اين كه رابطه بين دو تن را بهبود
ببخشم ، نزد من محبوبتر است از اين كه دو دينار صدقه دهم .(44)
(3) امام صادق (ع ) فرمود: هر گاه ميان دو نفر از شيعيان ما
نزاعى ديدى ، از مال من فديه بده (يعنى هر چه ادعا مى كند از
مال من به او بده تا طرف را رها كند).(45)
(4) امام صادق (ع ) فرمود: مصلح دروغگو نيست .(46)
اطعام مؤ منان
(1) حضرت سجاد(ع ) فرمود: هر كه مؤ من
گرسنه اى را سير كند، خداوند از ميوه هاى بهشت به او بخوراند.(47)
(2) امام صادق (ع ) فرمود: از اسباب آمرزش ، اطعام كردن مسلمان
گرسنه است .(48)
(3) امام صادق (ع ) به سدير صيرفى فرمود: چه چيزى تو را باز مى
دارد از آن كه هر روز بنده اى آزاد كنى ؟ گفتم داراييم به اين
مقدار نمى رسد، فرمود: در هر روز مسلمانى را اطعام كن .(49)
(4) امام صادق (ع ) فرمود: غذايى كه برادر مسلمانم نزد من مى
خورد، براى من محبوبتر است از اين كه بنده اى آزاد كنم .(50)
اعتراف به تقصير
1) موسى بن جعفر(ع ) فرمود: فرزندم
همواره كوشش كن ، مبادا خود را در عبادت و طاعت خداى بى تقصير
دانى ، زيرا خداوند هرگز چنان كه شايسته است ، پرستش نمى شود.(51)
اعتراف به گناه
(1) امام باقر(ع ) فرمود: به خدا
سوگند! از گناه نجات و رهايى نبايد، جز كسى كه بدان اعتراف
كند.(52)
(2) امام باقر(ع ) فرمود: به خدا سوگند! خداوند از مردم جز دو
خصلت نخواسته است (يكى ) اعتراف به نعمتهاى او تا بر
نعمتهايشان بيفزايد، و (ديگر) اعتراف به گناهان ، تا آنها را
بيامرزد.(53)
(3) حضرت صادق (ع ) مى فرمود: هيچ بنده اى با اصرار به گناه و
تداوم آن از گناه بيرون نرود، و هيچ بنده اى جز با اقرار و
اعتراف به آن از گناه بيرون نرود.(54)
انصاف دادن
(1) اميرالمؤ منين (ع ) فرمود: آگاه
باشيد، هر كه در امور مربوط به خود نسبت به ديگران با انصاف و
خيرخواه باشد، خدا جز بر عزتش نيفزايد.(55)
(2) امام صادق (ع ) فرمود: هر كه در رابطه خود با مردم به عدل
و انصاف رفتار نمايد (اگر چه بر زيانش باشد) بر داورى ميان
ديگران برگزيده شود.(56)
(3) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: كسى كه در مال خود با
فقير مواسات كند و نسبت به مردم با انصاف باشد، مؤ من حقيقى
است .(57)
(4) امام باقر(ع ) فرمود: خدا را بهشتى است كه جز سه كس در آن
وارد نشوند، يكى از آنها كسى است كه درباره خود به حق داورى
كند.(58)
(5) امام صادق (ع ) فرمود: آيا به شما از سخت ترين چيزى كه خدا
آن را بر خلقش واجب كرده ، خبر ندهم ، سپس سه چيز را ذكر فرمود
كه اولين آنها اين بود: انصاف حكم كردن ميان خودت و مردم .(59)
ايمان
(1) امام صادق (ع ) درباره آيه :
((سكينه را در دلهاى مؤ منان فرود آورد))
فرمود: سكينه ، ايمان است ؛ نيز درباره قول خداى متعال :
((با روحى از جانب خود ايشان را تاءييد
كرده )) فرمود: آن ايمان است ، و درباره
آيه : ((و آنها را به حقيقت تقوا ملزم
ساخت ))، فرمود: آن ايمان است .(60)
(2) امام باقر(ع ) فرمود: براى هيچ چيز همچون ولايت ندا در
داده نشده است و نيز فرمود: بالاترين مرتبه امر دين و كليدش و
راه وصول به هر چيز و مايه خرسندى خداى رحمان ، اطاعت از امام
است ، بعد از معرفت او؛ همانا خداوند مى فرمايد: هر كه پيغمبر
را فرمان برد، خدا را فرمان برده است و هر كه پشت كند، ما تو
را به نگهبانى آنها نفرستاده ايم . (نساء ((4))
آيه 80) همانا اگر مردى ، شبها براى عبادت به پا خيزد و روزها
را روزه دارد و تمام اموالش را صدقه دهد و در تمام دوران عمرش
به حج رود و امر ولايت ولى خدا را نشناسد تا از او پيروى كند و
تمام اعمالش طبق راهنمايى او باشد، نزد خدا، حق و بهره اى از
ثواب بردن ندارد و از اهل ايمان نباشد.(61)
(3) امام صادق (ع ) فرمود: ايمان شريك اسلام مى شود، ولى اسلام
شريك ايمان نمى گردد؛ ايمان آنست كه در دل ثابت شود.(62)
(4) امام صادق (ع ) فرمود: هر چيز را اساس و پايه اى است و
پايه اسلام ، محبت ما اهل بيت است .(63)
حرف : ب
بخشيده شدن گناه
(1) امام صادق (ع ) فرمود: همانا مؤ
من خواب هولناك ببيند و (به واسطه ترس ناشى از آن ) گناهش
آمرزيده شود، و (نيز) تنش رنج ببيند و بدين سبب گناهش آمرزيده
شود.(64)
(2) امام صادق (ع ) فرمود: چون گناه بنده بسيار گردد (و خدا
بخواهد او را پاك كند) و عمل (نيكى ) نداشته باشد كه آن را
جبران كند و كفاره آنها شود، او را به اندوه گرفتار سازد تا
كفاره گناهانش گردد.(65)
بدخويى
(1) حضرت صادق (ع ) فرمود: بدخويى
كردار را تباه سازد، چنانچه سركه عسل را تباه كند.(66)
(2) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: خدا از صاحب خوى بد
توبه نخواسته است . عرض شد: چگونه اين چنين است اى رسول خدا؟
فرمود: به جهت اين كه هر گاه از گناهى توبه كند در گناه
بزرگترى افتد.(67)
(3) حضرت صادق (ع ) فرمود: هر كه خوى او بد است ، خود را شكنجه
مى دهد.(68)
بد زبانى
(1) رسول خدا صلى الله عليه و آله
فرمود: هر گاه مردى را ديديد كه باكى از آنچه مى گويد و آنچه
به او گفته مى شود ندارد، پس به درستى كه يا مولود زناست يا
بهره و نصيب شيطان .(69)
(2) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: خداوند متعال بهشت را
بر هر دشنام گوى بى آبرو و كم شرمى - كه باكى از آنچه به او
گفته شوند ندارد - حرام كرده است .(70)
(3) از امام باقر(ع ) روايت شده كه فرمود: خداوند، شخص دشنام
گوى دشنام جو را دشمن مى دارد.(71)
(4) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: اگر دشنام به صورتى
تجسم يابد، بى ترديد صورت بدى خواهد داشت .(72)
(5) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: از زمره بدترين
بندگان خدا كسى است كه براى هرزه و دشنام گويى اش از همنشينى و
مجالست با او دورى گزينند.(73)
(6) حضرت صادق (ع ) فرمود: بدزبانى از درشتى و خشونت است و
جايگاه درشتى و خشونت آتش است .(74)
(7) و نيز فرمود: دشنام دادن و بدزبانى و هرزه گويى از (نشانه
هاى ) نفاق و دورويى است .(75)
برادران ايمانى
(1) امام صادق (ع ) فرمود: اهل ايمان
برادر يكديگر و فرزندان يك پدر و مادرند و هر گاه رگ يكى از
ايشان زده شود، ديگران ، شب برايش بيدارى مى كشند.(76)
(2) امام صادق (ع ) فرمود: مؤ من برادر مؤ من است ، چشم و
راهنماى اوست ، نسبت به او خيانت و ستم روا ندارد و او را
نفريبد و وعده اى به او ندهد كه بدان وفا نكند.(77)
(3) امام باقر(ع ) مى فرمود: مؤ من برادر تنى مؤ من است ؛ زيرا
خداى عزّو جل مؤ منان را از سرشت بهشتى آفريد و از نسيم بهشت
در پيكرشان دميد، از اين رو آنان برادران تنى او هستند.(78)
(4) امام باقر(ع ) فرمود: شما بر اين امر (تشيع ) برادر هم
نشديد، بلكه تنها به پيوند برادرى خود واقف شديد. (يعنى اين
پيوند در فطرت شما نهفته بود و با رابطه برادرى اين پيوند را
آشكار كرديد.)(79)
5) امام صادق (ع ) به اصحابش مى فرمود: از خدا پروا كنيد و
برادرانى خوش رفتار باشيد؛ در راه خدا با هم دوستى كنيد و
پيوستگى داشته باشيد و مهر ورزيد.(80)
بوسيدن
(1) امام صادق (ع ) فرمود: نبايد سر
يا دست كسى بوسيده شود؛ مگر (دست ) رسول خدا - صلى الله عليه و
آله - يا كسى كه مقصود از او رسول خدا صلى الله عليه و آله
باشد (مانند ائمه - عليهم السلام - و سادات و علما بنا به قولى
، در عين حال نسبت به بوسيدن سر يا دست ديگران هم ، كسى قائل
به حرمت نشده است ).(81)
(2) امام موسى كاظم (ع ) فرمود: هر كه به خاطر پيوند خويشاوندى
، فاميلش را ببوسد، باكى بر او نيست (زيرا نظر شهوت و غرض
باطلى در ميان نيست ) و محل بوسيدن برادر (نسبى يا ايمانى )
گنه او و محل بوسيدن امام ميان دو چشم اوست (يعنى شايسته است
كه گونه برادر و ميان دو چشم امام را بوسيد).(82)
(3) امام صادق (ع ) فرمود: بوسيدن لب سزاوار نيست ، جز نسبت به
همسر يا فرزند خردسال .(83)
بهتان
(1) حضرت صادق (ع ) فرمود: هر كه به
مرد مؤ من يا زن مؤ منه عيبى را كه در آنها نيست ، بهتان بزند،
خداوند او را در ((طينت خبال
)) برانگيزد و نگهدارد تا از آنچه گفته
بيرون آيد. ابن ابى يعفور عرض كرد: ((طينت
خبال )) چيست ؟ فرمود چركى است كه از
فرج زنان بدكاره بيرون آيد.(84)
(2) حضرت صادق (ع ) مى فرمود: بهتان آن است كه درباره او
(برادرت ) چيزى بگويى كه در او نيست .(85)
بيم و اميد
(1) حضرت صادق (ع ) فرمود: وصيت لقمان
به پسرش اين بود: از خداى چنان بترس كه اگر نيكى جن و انس را
(به درگان او) ببرى (تصور كنى كه تو را) عذاب مى كند و به خدا
چنان اميدوار باش كه اگر گناه جن و انس را (به درگاهش ) ببرى ،
(تصور كنى كه ) تو را مى بخشايد.(86)
(2) حضرت صادق (ع ) فرمود: هر كه خدا را شناخت ، از او بترسد و
هر كه از خدا بترسد، دل از دنيا بر كند.(87)
(3) حضرت صادق (ع ) فرمود: هر كه به چيزى اميدوار باشد، در راه
رسيدن به آن كار كند و هر كه از چيزى بترسد، از آن بگريزد.(88)
(4) امام صادق (ع ) فرمود: حب جاه و شهرت در دل شخص ترسان و
هراسان نباشد (پس كسى كه از خدا بترسد حب رياست و شهرت ندارد).(89)
(5) امام باقر(ع ) مى فرمود: هيچ بنده مؤ منى نيست ، جز آنكه
در دلش دو نور است : نور ترس و نور اميد، اگر اين يكى وزن شود،
از آن ديگر افزون نباشد و اگر آن ديگر وزن شود از اين يكى
افزون نباشد.(90)