بـدگـويـى از زشـتى و
تبهكار نيز، روشى است كه به موجب آن ، تبهكاران در نظرمردم ، خوار مـى
شـوند و انسان از نزديك شدن به آنان و كارشان ، احساس تنفر و انزجار مى
كند. به همين دليـل اسـلام ، از (سـتـم ) بـه شـدّت نكوهش كرده ، ستمگر
را مستحق سخت ترين عذاب مى داند، چـنان كه هيچ كارى چون ظلم و بيدادگرى
مورد تنفّر فرد نيست و اين محكوميت و منفور بودن خود، قوى ترين انگيزه
براى ترك ستم است . در اين بخش نيز به چند آيه و روايت بسنده مى كنيم :
قرآن مجيد پيرامون زشتىِ ستم به يتيمان و كيفر اين كار مى فرمايد:
(اِنَّ الَّذيـنَ يـَاءْكـُلُونَ اَمـْوالَ الْيـَتـامـى ظـُلْمـاً
اِنَّمـا يـَاءْكـُلُونَ فـى بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَيَصْلَوْنَ
سَعيراً)229
آنانكه اموال يتيمان را به ستم مى خورند، جز اين نيست كه آتشى در شكم
خود فرو مى برند و بزودى در آتش فروزان در آيند.
همچنين با صراحت اعلام مى كند كه ستمگران در پيشگاه خداوند هيچ ارزشى
ندارند:
(... وَاللّهُ لا يُحِبُّ الظّالِمينَ)230
خداوند ستمكاران را دوست ندارد.
امـيـرمـؤ مـنـان صـلوات اللّه عـليـه ، طـى سخن حكيمانه اى ، ظلم را
به سه نوع تقسيم مى كند و درباره هر يك چنين توضيح مى دهد:
1ـ ظـلمـى كـه بـخـشـيـده نـمـى شـود و آن ، شـرك بـه خـداى متعال است
.
2ـ ظـلمـى كـه [با توبه و استغفار] مورد عفو قرار مى گيرد و آن ستم
بنده نسبت به خودش مى باشد.
3ـ سـتمى كه بازخواست خواهد شد و آن ، ستم بندگان به يكديگر است ؛ قصاص
در اين مورد، شديد است ، قصاصى كه زخم دشنه و جاى تازيانه ، نزد آن ،
اندك است !231
ج ـ حذف ستمگران
بـرخـورد حـذفـى بـا سـتمگران و طرد آنها از پست هاى كليدى و مهم
اجتماعى ومحدود كردن ميدان فـعاليت آنان نيز راهى است كه اسلام آن را
با قاطعيت مطرح كرده است تا هم جامعه اسلامى دچار آنان نشود وهم تشويقى
باشد براى دورى از ظلم ، از اين رو در بسيارى از كارهاى مهم اجتماعى
(عدالت ) را شرط دانسته تا دست ناپاك ستم از آنها كوتاه شود؛
1ـ پيامبر و امام بايد معصوم باشند؛ يعنى نه تنها مرتكب كوچكترين گناه
و ستم نشوند بلكه فكر آن را نيز در ذهن خود خطور ندهند، خداوند در اين
باره مى فرمايد:
(... لا يَنالُ عَهْدِى الظّالِمينَ)232
عهد من (امامت ) به ستمگران نمى رسد.
ايـن آيه دلالت دارد كه امام بايد معصوم باشد زيرا غير معصوم ، قطعاً
به خود يا ديگران ستم خواهد كرد.233
2ـ سـيـره مـعـصـومـيـن عـليـهـم السـلام نـيـز انـتـخـاب مـديـران
صـالح و عادل بوده و آنان هرگز با خائنان ستمگر مماشات نمى كردند؛
امـيـرمـؤ مـنـان (ع ) بـه يـكـى از مـديـران عـالى خـود ـ كـه بـخـشـى
از ثـروت بـيـت المال را به يغما برده بود ـ مى نويسد:
امـوال مردم را به سوى آنان بر گردان و گرنه اگر دستم به تو رسد با
شمشيرى گردنت را مى زنم كه هر كس با آن كشته شود، وارد دوزخ گردد! به
خدا سوگند اگر حسن و حسين ـ (ع ) ـ چنين كرده بودند با آنان سازش نمى
كردم تا حق (مردم ) را از آنان بازستانم !234
و به مالك اشتر نيز دستور مى دهد كه اگر عاملان و كار گزارانش دست به
خيانت زدند بشدت آنـان را كـيـفـر دهـد، اموال ناحق آنان را مصادره كند
و بعد از آن كه آنان را رسوا كرد معزولشان سازد.235
3ـ در فقه اسلامى ، منصب مرجعيّت ، قضاوت ، امامت جمعه و جماعت به
كسانى سپرده مى شود كه واجـد شـرايـط خـاص ، از جمله عدالت باشند و
چنين عدالتى اعم از عدالت فردى و اجتماعى است .236
اين گونه روش ها در كنار مجازات شديدى كه در اسلام براى ستمگران معين
شده جامعه اسلامى را از سـتـم هـاى بـالفـعل و بالقوه اى كه آن را
تهديد مى كند، مصونيت مى بخشد و به سوى بـهـشـت عـدالت اجتماعى رهنمون
مى سازد، افزون بر اينكه خداوند نيز در كمين ستمكاران است و فرجامشان
را به تباهى مى كشد.
عدالت در عينيّت زندگى
پـديـده زيـباى عدالت اجتماعى بايد پا به پاى عدالت فكرى و فردى ، در
همه كارهاى جمعى جريان داشته باشد و آن را حيات الهى بخشد نه اينكه در
كلام و كتاب خلاصه شود يا منحصر بـه فـرد و گـروهـى خـاص گـردد. گـر
چـه وجـود عـدالت در بـرخـى مـسـؤ وليت ها حساسيت و ضـرورت بـيـشترى مى
يابد و در برخى افراد نمود بهترى بايد داشته باشد ولى نسبت به هـمـه
افـراد و اقـشـار عموميت و ضرورت دارد و بر عموم مردم واجب است كه آن
را در كليه كارهاى خويش ملاك عمل قرار دهند:
ـ در رفـتـار بـا پـدر و مـادر، هـمـسـر و فـرزنـدان ، بـرادر و
خـواهـر و بـسـتـگـان ديگر،عادل باشد.
ـ در كـوچـه و خـيـابان ، و بازار، و استفاده از وسايل نقليه و ديگر
امكانات عمومى ، رفت و آمد؛ رانندگى و... حقوق مردم را رعايت بنمايد.
ـ در مـحـل كـار، در بـرخـورد بـا همكاران (اعم از زير دستان و
بالادستان )، ارباب رجوع ، انجام وظـيـفـه شـرعـى ، كـار بـه انـدازه
تـوان و طـبـق قـرار داد، حـفـظ اموال ديگران ، بويژه بيت المال ، از
جاده عدالت خارج نشود.
ـ در داد و سـتـد خـرد و كـلان و در بازار مكّاره سودطلبى ، ملكه زيباى
عدالت را به كالاى اندك دنيا سودا نكند و هميشه و با همه كس به انصاف
رفتار نمايد.
ـ اگر مقام و مسؤ وليّتى دارد، هرگز خارج از چارچوب قانون و شرع حركت
نكند و هوا وخواسته خويش را بر عدالت و وجدان ترجيح ندهد.
ـ در صـحـنـه هـاى سياسى همانند انتخابات ، هم در راءى دادن و هم راءى
گرفتن ، حق را در نظر داشته باشد و نظر خود را با آن تطبيق دهد و در
اظهار نظرهاى فكرى ، سياسى و عقيدتى نيز.
ـ در دعوا و نزاع هيچ گاه از جادّه عفّت و عدالت ، پاى بيرون ننهد زيرا
آن چه به ناحق به دست مـى آيـد بـيـقـيـن وزر دنـيـا و وَبـال آخـرت
خـواهـد گـشـت و مال حرام به حرام خوار وفا نخواهد كرد.
ـ در داورى و قضاوت نيز بايد همواره بر مركب راهوار عدالت بنشيند كه
هرگز راكب خود را به بيراهه نخواهد برد، بلكه به سر منزل سعادت خواهد
رساند. و...
ستم ستيزى
انـسـان در بـرخورد با همنوعان خويش ،
يكى از چهار حالت زيرا را مى تواند داشته باشد؛ 1ـ سـتـمـگـر بـاشـد.
2ـ بـه سـتـمـگـران مدد رساند. 3ـ بى تفاوت باشد. 4ـ با ستم پيشه گان
بستيزد.
بدون ترديد سه حالت نخست از نظر دين و خرد، زشت و محكوم است و تنها راه
چهارم ، فراروى انـسـان مـؤ مـن بـاز است و او موظّف است همه همّت خويش
را به كار گيرد كه با ستمگر ـ هر كه باشد ـ به ستيز برخيزد و ريشه ستم
را ـ هر جا باشد ـ بخشكاند و چنين روحيه اى در ديدگاه عـقـل و شـرع از
اصـول خـدشـه نـاپذير اخلاق اجتماعى است كه امام على (ع ) آن را بهترين
نوع عدالت معرفى مى كند:
(اَحْسَنُ الْعَدْلِ اِعانَةُ الْمَظْلُومِ)237
بهترين شكل عدالت يارى كردن به ستمديده است .
پـيكار با ستم و ستم پيشه و يارى رسانى به مظلوم ، در اسلام به حدّى
مهم است كه ترك آن گناه كبيره محسوب مى شود.238
ابعاد ستم ستيزى
ظلم و بيداد، آتش سوزانى است كه اگر مهار نگردد، همه چيز را در كام خود
فرو مى برد و همه ارزش هـاى زنـدگـى را بـه نـيـسـتـى خـواهـد
كـشـانـد، بـه هـمـيـن دليل براى خاموش كردن شعله هاى سركش آن ، به يك
بسيج همگانى نياز است . در مرحله نخست خود افراد تحت ستم و سپس دولت و
مردم بايد از وقوع و دوام بيداد جلوگيرى كنند، چنان كه در مرحله بعد
خدا نيز به جنگ ستمگر خواهد آمد:
الف ـ ظلم ستيزى ستم ديده
در ديـدگـاه اسـلام ، سـتـم پـذيـرى نيز چون ستمگرى محكوم است و هيچ كس
حق ندارد زمينه ستم كـشـى خـويـش را فـراهـم آورد و در بـرابـر ستمگر،
نرمش و سازش نشان دهد؛ در قرآن مجيد مى خوانيم :
(...لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ)239
ستم نمى كنيد و ستم نمى كشيد.
بـر ايـن اسـاس ، هـر مـسلمانى كه مورد هجوم ظالم قرار مى گيرد، بايد
در حدّ توان مقاومت كند، ديگران را به يارى خويش طلبد و يا از تيررس
ستمگر فرار نمايد.240
ب ـ ظلم ستيزى دولت
دولت هـا مـوظّفند زمينه هرگونه ستمگرى و ستم پذيرى را در جامعه نابود
كنند وبه هيچ كس اجـازه كـمـتـريـن سـتم را ندهند. ضرورت چنين اقدامى
نياز به هيچ برهانى ندارد و مورد تاءكيد خردمندان است . حضرت امير در
مقام خلافت ، با صلابت و تاءكيد مى فرمايد:
(... وَ اَيْمُ اللّهِ لاََنْصَحَنَّ لِلْخَصْمِ وَ لاََنْصِفَنَّ
لِلْمَظْلُومِ)241
به خدا سوگند، براى دشمن خيرخواهى كرده ، داد مظلوم را خواهم ستاند.
اصـلى تـرين كار حكومت علوى ، اقامه عدالت ـ در همه ابعاد آن ـ و ستيز
با ستم بود؛ ابن عباس مـى گـويـد: امـيـرمـؤ مـنـان صـلوات الله عـليـه
، هـنـگـام عـزيـمـت بـه جـنـگ جـمل ، در محلى به نام (ذى قار) نشسته و
كفش خود را وصله مى زد، از من پرسيد: قيمت اين كفش چقدر است ؟
گفتم : هيچ ارزشى ندارد. فرمود:
(وَاللّهِ لَهِىَ اَحَبُّ اِلَىَّ مِنْ اِمْرَتِكُمْ اِلاّ اَنْ اُقيمَ
حَقّاً اَوْ اَدْفَعَ باطِلاً)242
بـه خـدا سـوگـند، اين كفش بى ارزش ، از حكومت بر شما نزد من با ارزش
تر است ، مگر اينكه حقّى را بر پاى دارم يا از باطلى جلوگيرى كنم .
سـعـيـد بـن قـيـس هـمدانى نيز مى گويد: در روزى گرم و سوزان ، اميرمؤ
منان (ع ) را در سايه ديوارى ديدم ، پرسيدم : چرا در چنين ساعتى از
منزل بيرون آمده اى ؟ پاسخ داد:
(ما خَرَجْتُ اِلاّ لاُِعينَ مَظْلُوماً اَوْ اُغيثَ مَلْهُوفاً)243
بيرون نيامدم جز اينكه ستمديده اى را كمك كنم يا به فرياد دادخواهى
برسم .
ج ـ ظلم ستيزى مردم
افـراد جـامـعـه نـيـز در ايـن بـاره مـسـؤ وليـتـى خـطـيـر دارنـد و
مـوظـّفـنـد بـه شـكـل انـفـرادى يـادسـتـه جـمـعـى در بـرابـر
ظـالمـان بـايـسـتـنـد و مـظـلومـان را يارى رسانند. رسـول گـرامـى
اسـلام (ص ) يـارانـش را فـرمـان داده بـود كـه سـتـمـديـده را يـارى
نمايند.244
امـام صـادق از پـدرش حـضـرت بـاقـر عـليـهـمـا السـلام نقل مى كند كه
فرمود:
اگـر پـادشـاه ستمگرى بخواهد فردى را بى سبب كتك بزند يا بكشد يا به او
ستم كند، شما اگر نمى توانيد به ستمديده يارى رسانيد، نبايد در آنجا
حضور يابيد، زيرا اگر مؤ من نزد مؤ من مظلومى باشد، واجب است او را كمك
كند...245
حضرت رضا(ع ) نيز مى فرمايد:
(...سِرْ خَمْسَةَ اَمْيالٍ انْصُرْ مَظْلُوماً وَ سِرْسِتَّةَ
اَمْيالٍ اَغِثْ مَلْهُوفاً)246
[اگـر شـده ] پـنـج مـيـل راه بـرو و مـظـلومـى را كـمـك كـن و شـش ميل
راه برو و به فرياد ستمديده اى برس !
مـردم در ايـن وادى آن قـدر بـايـد حـسـاس و پـر تـلاش بـاشـنـد كـه
اگـر در عـمـل از عـهـده بـركـنـدن سـتـم بـرنـيـامـدنـد، حـداقـل در
انـديـشـه آن بـاشـنـد و در دل به آن تن در ندهند و گر نه شريك جرم
ستمگران خواهند بود. امام صادق (ع ) مى فرمايد:
(اَلْعامِلُ بِالظُّلْمِ وَ الْمُعينُ لَهُ وَ الرّاضى بِهِ شُرَكاءُ
فيهِ)247
ستم كننده ، دستيار او و آن كه به ستم راضى باشد، در آن ظلم سهيمند.
د ـ اراده الهى
چـه بـسا گستردگى زمينه هاى ستم و تنومندى درخت ظلم ، توان مردم وحكومت
ها را از رويارويى بـا آن بـگـيـرد؛ يـا ستمگر دور از دسترس مردم و
حكومت ها دست به بيداد بزند، در چنين مواردى اراده ستم سوز الهى كارساز
خواهد بود و ذات مقدّس او با الطاف بيكران خويش به يارى مظلوم مى شتابد
و او را از چنگ ستمگر رهايى مى بخشد و بيدادگر را به كيفر مى رساند؛
علاوه بر آيات متعدد قرآن
248 در حديث قدسى نيز آمده :
(يـا مـُوسـى ... لا تـَرْضَ بـِالظُّلْمِ وَ لا تـَكـُنْ ظـالِمـاً
فـَاِنـّى لِلظـّالِمِ بـِمَرْصَدٍ حَتّى اُديلَ مِنْهُ الْمَظْلُومَ)249
اى موسى ! به ستم راضى نشو و خود نيز ستم نكن كه من در كمين ستمگرم تا
انتقام مظلوم را از او بگيرم .
امام صادق (ع ) نيز به نقل از پدر بزرگوارش مى فرمايد:
(اِنَّ اللّهَ تَبارَكَ وَ تَعالى حَكَمٌ عَدْلٌ يَاءْخُذُ
لِلْمَظْلُومِ مِنَ الظّالِمِ)250
خداوند بزرگ داور دادگرى است كه داد ستمديده را از ستمگر مى ستاند.
يارى همه جانبه
آنـچـه يـاد شـد، مـنـحـصـر بـه يـارى مـظـلوم در بـرابر ضرر مالى و
جانى تنها نيست ، بلكه هـرگـونـه كـمـك به مؤ من مظلوم را شامل مى شود
و همه موظّفند هرگونه ستمى را اعم از مادى و معنوى همچون ضرر مالى ،
آسيب جانى ، استضعاف فكرى و فرهنگى ، آسيب عرضى و ناموسى و... همه را
از مؤ من دور سازند و اجازه ندهند در هيچ يك از ابعاد ياد شده ستمى
ببيند.
رسول گرامى اسلام (ص ) درباره ستم ستيزى فرهنگى مى فرمايد:
... هـر كـس ضـعيفى را در فهم و معرفتش كمك كند و به او ياد دهد كه
چگونه با دشمنان دينى ـ كـه بـاطل گرا هستند ـ بحث نمايد، خداوند در
سختى هاى جان دادن ، يارى اش مى كند... و هر كس انـسـان مـشغول به دين
و دنيا را در كارش يارى رساند تا كارش آسان شود، خداوند مزاحمت هاى
شغلى او را مرتفع سازد.251
به جراءت مى توان گفت اعانت مظلوم در بعد فرهنگى و فكرى ، به مراتب از
يارى فيزيكى او در مـسـائل مادّى ارزنده تر است ؛ زيرا اگر فرد و جامعه
در استضعاف فرهنگى به سر ببرند چـه بسا زمينه هاى ستم پذيرى بيشترى را
در خود فراهم آورند و ستمگران ديگرى را بر سر نـوشـت خـويـش حـاكـم
سـازنـد، امـّا اگـر رشـد فـرهـنـگـى يـابـنـد و از اسـارت جهل و
نادانى آزاد شوند، با اتكاى برخود و جوشش درونى خويش و حتى بدون يارى
ديگران و بـا اتـكـاى بر توانايى هاى فكرى خود، زنجيرهاى اسارت و ستم
را پاره مى كنند و اجازه هيچ گونه استثمار و ظلمى را به ديگران نمى
دهند.
در بـعـد حـيـثـيـّت و آبرو نيز هيچ مؤ منى نبايد مورد ستم واقع شود و
همه موظّفند در حضور يا غـياب همكيشان خود از آنان دفاع كنند و حرمتشان
را پاس دارند چرا كه ضربه زدن به عرض و آبـروى مـؤ مـن بـه مـراتـب از
سـتم مادّى و ظاهرى شكننده تر است . امام باقر(ع ) دراين باره مى
فرمايد:
(مـَنِ اغـْتـيـبَ عـِنْدَهُ اَخُوهُ الْمُؤْمِنُ فَلَمْ يَنْصُرْهُ وَ
لَمْ يَدْفَعْ عَنْهُ وَ هُوَ يَقْدِرُ عَلى نُصْرَتِهِ وَ عَوْنِهِ
خَفَضَحَهُ اللّهُ فِى الدُّنْيا وَ الاْ خِرَةِ)252
كسى كه نزد او از برادر مؤ منش غيبت شود پس ياريش نكند و از او دفاع
ننمايد در حالى كه بر نصرت و يارى او تواناست ، خداوند در دنيا و آخرت
، او را بى مقدار سازد.
يـادآور مـى شـويـم كـه يارى مظلوم منحصر به درخواست او نيز نمى شود و
به صرف اطّلاع ، بايد بدان اقدام كرد حتى اگر خود او از كسى يارى
نخواهد.
پاداش يارى رسان
مـبـارزه با ستم و يارى رساندن به مظلوم ، خود ارزشى والاست كه بايد
بدون هيچ چشمداشتى مـغـتـنـم شـمـرده شـود، گـر چه خداوند حكيم آثار
گرانقدرى را نيز در دو سرا براى اين كردار شايسته قرار داده است از
جمله :
1ـ زدودن گناهان : اميرمؤ منان صلوات اللّه عليه فرمود:
(مِنْ كَفّاراتِ الذُّنُوبِ العِظامِ اِغاثَةُ الْمَلْهُوفِ وَ
التَّنْفيسُ عَنِ الْمَكْرُوبِ)253
فريادرسى مظلوم و رهاسازى فرد گرفتار، از اسباب پوشاننده گناهانِ بزرگ
است .
2ـ توجّه خدا: امام صادق (ع ) فرمود:
(اَرْبَعَةٌ يَنْظُرُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ اِلَيْهِمْ يَوْمَ
الْقِيامَةِ: مَنْ اَقالَ نادِماً اَوْ اَغاثَ لَهْفانَ...)254
خـداونـد عـزوجـل ، در روز قـيـامـت بـه چـهـار نـفـر نـظـر لطـف مـى
انـدازد: (اول آنها) كسى است كه انسان پشيمانى را عفو كند يا به فرياد
بيچاره اى برسد...
3ـ استوارى قدم : رسول اكرم (ص ) مى فرمايد: خداوند به حضرت داود(ع )
فرمود:
(...لَيـْسَ مـِنْ عـَبـْدٍ يـُعـيـنُ مـَظـْلُومـاً اَوْ يـَمـْشـى
مـَعـَهُ فـى مـَظـْلَمَتِهِ اِلاّ اُثْبِتَ قَدَمَيْهِ يَوْمَ تَزِلُّ
الاَْقْدامُ)255
هـيـچ بـنده اى نيست كه ستمديده اى را يارى رساند يا در رفع ستم از او
گام بردارد جز اينكه گام هايش را در روزى كه قدم ها بلغزد، استوار دارم
.
4ـ اجر فراوان : رسول گرامى اسلام (ص ) فرمود:
هر كس مؤ منى را كمك كند تا از غم و اندوه و گرفتارى نجات يابد،
خداوند، ده حسنه برايش مى نويسد، ده درجه بردرجاتش مى افزايد، ثواب
آزاد سازى ده بنده به او عطا مى كند، ده بدى را از او دور مى گرداند و
روز قيامت شفاعت ده نفر را به او مى سپارد.256
5ـ هـمـنـشـيـنـى پـيـامـبـر: امـام رضـا از پـدرانـش از رسـول خـدا
صـلوات اللّه عـليـهـم نقل مى كند كه فرمود:
من ، على ، شيعيان و كسى كه مظلومى را مدد رساند، با هم خواهيم بود.257
امام صادق (ع ) نيز فرمود:
(مَنْ اَرادَ اَنْ يُدْخِلَهُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ فى رَحْمَتِهِ وَ
يُسْكِنَهُ جَنَّتَهُ... وَ لْيُعِنِ الضَّعيفَ)258
هـر كـس مـى خـواهـد خـداوند بزرگ او را در باب رحمت خود وارد سازد و
در بهشتش جاى دهد بايد ضعيف را يارى رساند.
كيفر يارى نرساندن به مظلوم
گـفـتـيـم كـه يارى نرساندن به مظلوم از گناهان كبيره است و كيفرگناه
كبيره ـ در صورت عدم تـوبـه ـ دوزخ خـواهـد بـود، عـلاوه بـر ايـن ، در
سـخنان پيشوايان معصوم ، عقوبت هاى شديدى براى ترك نصرت مظلوم پيش بينى
شده است كه به سه مورد اشاره مى كنيم :
1ـ بيچارگى در دنيا و آخرت : حضرت امام صادق (ع ) مى فرمايد:
(مـا مـِنْ مـُؤْمـِنٍ يـَخـْذُلُ اَخـاهُ وَ هـُوَ يـَقـْدِرُ عـَلى
نـُصـْرَتـِهِ اِلاّ خـَذَلَهُ اللّهُ فـِى الدُّنـْيـا وَ الاْ
خِرَةِ)259
هـر مـؤ مـنـى كـه ـ با داشتن توانايى ـ برادر مؤ منش را يارى نكند،
خداوند او را در دنيا و آخرت خوار خواهد كرد.
2ـ نزول بلا: امام سجّاد(ع ) فرمود:
(...اَلذُّنُوبُ الَّتى تُنْزِلُ الْبَلاءَ تَرْكُ اِغاثَةِ
الْمَلْهُوفِ وَ تَرْكُ مُعاوَنَةِ الْمَظْلُومِ...)260
از گناهانى كه سبب نزول بلا مى شود، ترك فريادرسى مظلوم و ترك يارى
ستمديده است .
3ـ آتش برزخى : امام ششم (ع ) فرمود:
((مـلائك ) بـه مـرد نـيـكـوكـارى كـه مـرده بـود تـازيـانـه اى زدنـد
كـه بـر اثـر آن گـورش مـالامـال آتش شد بدو گفتند اين كيفر آن است كه
يك نماز بى وضو خواندى و به ضعيفى گذر كردى و او را يارى نرساندى !)261
از سـوى ديـگـر تـرك يـارى مـظـلوم ، نـوعـى كـمـك به ستمگر نيز محسوب
مى شود كه آن نيز كيفرهاى سختى در پى دارد.262
حسن خلق
واژه (حـسن خلق ) گاه ، كاربردى عام و فراگير دارد و همه كردار،
گفتار و صفات نيكو را در بر مى گيرد263
ولى بيشتر به معناى خاص و محدود، يعنى نرمخويى ، زيباگويى و خـوش
بـرخوردى به كار مى رود شخصى از امام صادق (ع ) درباره حسن خلق توضيح
خواست ، آن حضرت در پاسخ فرمود:
(تُلَيِّنُ جَناحَكَ وَ تُطَيِّبُ كَلامَكَ وَ تَلْقى اَخاكَ بِبِشْرٍ
حَسَنٍ)264
رفتارت را ملاطفت آميز و سخنت را پاكيزه و با خوشرويى برادرت را ملاقات
كنى .
زيـسـت اجـتماعى با سرشت انسان عجين شده و هر كسى ناچار است با همنوعان
خود زندگى كند و لازمه زندگى اجتماعى ، برخورد حساب شده ، انسان ـ
دوستانه و خردمندانه است كه در حسن خلق خلاصه شده است . رسول گرامى
اسلام (ص ) فرمود:
(لَوْ يَعْلَمُ الْعَبْدُ ما فى حُسْنِ الْخُلْقِ لَعَلِمَ اَنَّهُ
مُحْتاجٌ اَنْ يَكُونَ لَهُ خُلْقٌ حَسَنٌ)265
اگـر بـنـده مى دانست كه چه (ارزش هايى ) در خوشخويى نهفته است ، در مى
يافت كه به خلق نيكو نيازمند است .
ارزش خوشخويى
اين صفت زيبا در فرهگنى اسلامى ارزش ويژه اى دارد و شريعتمداران معصوم
، با سخنانى نغز و دلنـشـيـن ، آن را بـيـان كـرده انـد؛ رسـول اكـرم
صـلى الله عـليـه و آله آن را سـنـگـيـن ترين عمل در ترازوى قيامت
دانسته و فرموده است :
(ما يُوضَعُ فى ميزانِ امْرِءٍ يَوْمَ الْقِيامَةِ اَفْضَلُ مِنْ
حُسْنِ الْخُلْقِ)266
روز قيامت ، در ترازوى (اعمال ) شخص ، چيزى برتر از خوشخويى قرار نمى
گيرد.
حضرت امير صلوات الله عليه نيز آن را بهترين همنشين دانسته و فرموده
است :
(حُسْنُ الْخُلْقِ خَيْرُ قَرينٍ)267
خوش خلقى بهترين همنشين است .
و در سخن ديگرى آن را سر رشته هر كار نيكى دانسته و فرموه است :
(حُسْنُ الْخُلْقِ رَاءْسُ كُلِّ بِرٍّ)268
امام صادق (ع ) نيز اظهار فرموده كه زندگى بدون خوش خلقى ، شيرين و
گوارا نخواهد بود:
(لا عَيْشَ اَهْنَاءُ مِنْ حُسْنِ الْخُلْقِ)269
هيچ زندگى گواراتر از (زندگى با) خوشخويى نيست .
ايـن گـونـه ارجـگـذارى و سـتـايـش از (حـسـن خـلق )، ايـن خـوى
پـسـنـديـده را در رديـف اصول فضايل انسانى قرار مى دهد وهر انسانى را
موظّف مى كند تا خود را بدان بيارايد و به سهم خود فضاى زيست اجتماعى
را گوارا و معطر گرداند و بدينسان همه مردم در محيطى گرم و صميمى به
زندگى خويش ادامه دهند.
منشاء خوش خلقى
شـكـوفـه هـاى زيـبـاى نـرمـخـويـى بـر درخـتـى تـنـومـنـد و شـاداب
مـى شـكـفـد و از مـنـبـعـى اصـيـل تـغـذيـه مـى شـود؛ در سـخـنان
مولاى متقيان (ع ) سر چشمه هاى اين خصلت خدا پسند، اين گونه معرفى شده
است :
ميوه خرد: (اَلْخُلْقُ الَْمحْمُودُ مِنْ ثِمارِ الْعَقْلِ)270
خوى پسنديده از ميوه هاى خرد است .
بزرگوارى خاندان : (حُسْنُ الاَْخْلاقِ بُرْهانُ كَرَمِ الاَْعْراقِ)271
خوش اخلاقى دليل بزرگوارى خانوادگى است .
زيبايى باطن : (حُسْنُ السّيرَةِ عُنْوانُ حُسْنِ السَّريرَةِ)272
نيكوروشى دليل نيكويى باطن است .
تورات نيز خوشخويى را منشعب از حيا مى شمرد:
(تَشَعَّبَ مِنَ الْحَياءِ... حُسْنُ الْخُلْقِ)273
صفاتى چون حسن خلق از حيا نشاءت مى گيرد.
رابطه با دين
خـوش اخـلاقـى يك خوى زيباى انسانى است و در وجود هر كس ـ صرف نظر از
آيين و مرامش ـ ممكن اسـت يـافـت شود، با اين وصف ، ارتباط ناگسستنى با
شريعت مقدس الهى دارد. پيام آوران خدا، بـدون اسـتـثـنا، خوشخو بوده
اند،274
و خوش اخلاقى نه تنها علامت تديّن است بلكه بـه تـعـبـيـر رهـبـر
بـزرگـوار اسـلام (ص ) نـصـف ديـن را تشكيل مى دهد:
(حُسْنُ الْخُلْقِ نِصْفُ الدّينِ)275
ديـدگـاه حـضـرت امـام بـاقـر(ع ) نـيـز ايـن اسـت كـه هـر چـه مـؤ مـن
خـوشخوتر باشد، ايمانش كامل تر است :
(اِنَّ اَكْمَلَ الْمُؤْمِنينَ ايماناً اَحْسَنُهُمْ خُلْقاً)276
امام صادق (ع ) به مسلمانان سفارش كرده كه حتماً بايد همراه اسلام ،
حسن خلق هم داشته باشند:
(اِنَّ اللّهَ عـَزَّوَجـَلَّ ارْتـَضـى لَكـُمُ الاِْسـْلامَ ديـنـاً
فـَاءَحـْسـِنـُوا صـُحـْبـَتـَهُ بـِالسَّخـاءِ وَ حـُسْنِ الْخُلْقِ)277
خداوند بزرگ براى شما دين اسلام را پسنديده است پس با سخاوت و خوش خلقى
، همراهى اش را نيكو سازيد.
همراهان حسن خلق
سـجـايـاى اخلاقى در يكديگر تاءثير متقابل دارند وگاه به طور مجموعى ،
آثار ارزشمندى را خـلق مـى كنند. در روايات اهل بيت (ع ) همان گونه كه
حسن خلق به طور انفرادى مورد بحث قرار گـرفـتـه ، هـمـراه بـا ديـگـر
فـضـايـل نـيـز آمـده اسـت كـه هـم ارزشـى آن را بـا ديـگـر فضايل بزرگ
انسانى مى رساند:
رسـول گـرامـى اسـلام (ص )، خـوشـخـويـى را هـمـرديـف تـقـوا دانـسـتـه
و آن دو را مـهـم تـريـن عوامل ورود به بهشت معرفى كرده است :
(اَكْثَرُ ما تَلِجُ بِهِ اُمَّتىِ الْجَنَّةَ، تَقْوىَ اللّهِ وَ
حُسْنُ الْخُلْقِ)278
امّت من بيشتر به وسيله تقوا و خوش خلقى وارد بهشت مى شوند.
امـام صـادق (ع )، در سـخـنـى ، خـوشـخـويـى و سـه فـضـيـلت ديـگـر را
كامل كننده ايمان دانسته و فرموده است :
اَرْبَعٌ مَنْ كُنَّ فيهِ كَمُلَ ايمانُهُ... اَلصِّدْقُ وَ اَداءُ
الاَْمانَةِ وَ الْحَياءُ وَ حُسْنُ الْخُلْقِ)279
چهار ويژگى اگر در كسى باشد، ايمانش كامل است : راستگويى ، امانتدارى ،
حياوخوشخويى .
و در سخن ديگرى ، آن را همراه سه خصلت ديگر از اخلاق پيامبران معرفى
كرده و فرموده است :
(اِنَّ الصَّبْرَ وَ الْبِرَّ وَ الْحِلْمَ وَ حُسْنَ الْخَلْقِ مِنْ
اَخْلاقِ الاَْنْبِياءِ)280
همانا صبر، نيكى ، بردبارى و خوش اخلاقى از صفات پيامبران است .
چـنـان كـه پـيـداسـت ، هر يك از روايات ياد شده يك مجموعه از اخلاق
نيكو و جمعاً سه مجموعه را تـرسيم كرده اند كه هر مجموعه اى جايگاه و
تاءثير مخصوص به خود را دارد و با دو مجموعه ديـگـر تـفـاوت مـى كـنـد.
در عـين حال (حسن خلق ) در سه مجموعه حضور دارد و در هر يك نقشى مشخص
را ايفا مى كند.
دستاوردها
علاوه بر آنچه گذشت ، خوش خلقى ، تاءثير بسزايى در بهبودى جوّ اجتماع
مى گذارد و آثار ارزنده اى نيز براى شخص خوشخو دارد كه برخى از آنها
را در زير توضيح مى دهيم :
الف ـ اجتماعى
1ـ دوستى و محبّت : انسان ها تشنه محبتند و دلهاى آنان اسير كمند محبت
مى شود و طبعاً از ديگران انـتـظـار بـرخـوردى خـوش و انـسـان دوستانه
دارند و تحت تاءثير عواطف ديگران نيز قرار مى گـيرند و بلافاصله عواطف
انسانى خويش را بروز مى دهند. پس چه بجا است همه افراد اجتماع نسبت به
يكديگر، بازبانى نرم ، رويى گشاده و برخوردى دوستانه برخورد كنند و
فضاى زنـدگـى را عـطـر مـحـبـت بـزنـنـد و بـا همنوعان خود با صميميّت
زندگى كنند. امام صادق (ع ) فرمود:
(حُسْنُ الْخُلْقِ مُجْلِبَةٌ لِلْمَوَدَّةِ)281
خوش خلقى ، دوستى ديگران را جلب مى كند.
2ـ آبـادى شهرها و درازى عمرها: با صميمى شدن انسان ها نسبت به يكديگر
طبعاً دغدغه ها، جنگ اعـصـاب هـا، بـى اعـتـمـادى هـا، اضـطراب و دلهره
ها و... رخت بر مى بندد و افراد جامعه در امنيت روحى و اعتماد متقابل ،
به كار و تلاش مى پردازند؛ همديگر را در كارها يارى مى دهند؛ براى
هـمـنوعان دلسوزى مى كنند، غمخوار هم مى شوند و... در چنين فضايى ، هر
كسى زندگى راحتى خـواهد داشت ، شهرها آباد مى گردد و بيمارى ها كم مى
شود و عمرها نيز طولانى تر مى گردد. عـلاوه بـر آن ، خـداونـد نـيز بر
چنين اجتماعى نظر لطف خواهد داشت و آنها را يارى خواهد داد. امام صادق
(ع ) فرمود:
(اَلْبِرُّ وَ حُسْنُ الْخُلْقِ يَعْمُرانِ الدِّيارِ وَ يَزيدانِ فِى
الاَْعْمارِ)282
نيكى و خوشخويى ، شهرها را آباد و عمرها را زياد خواهد كرد.
ب ـ فردى
كـارهـاى نـيك و صفات زيبا، بيش از سودى كه به ديگران مى رسانند، صاحب
خويش را نفع مى بـخـشـنـد از جـمـله سـودى كـه حـسن خلق به صاحب خود مى
رساند به مراتب از آثار اجتماعى آن بـيـشتر است ، و اين در حالى است كه
فرد خوش اخلاق ، در آثار اجتماعى آن صفت پسنديده نيز شريك است :
1ـ روزى فراوان ؛ اميرمؤ منان سلام اللّه عليه فرمود:
(حُسْنُ الْخُلْقِ يَزيدُ فِى الرِّزْقِ)283
خوش خلقى ، روزى را زياد مى كند.
2ـ خير دنيا و آخرت ؛ رسول اكرم (ص ) فرمود:
(اِنَّ حُسْنَ الْخُلْقِ ذَهَبَ بِخَيْرِ الدُّنْيا وَ الاْ خِرَةِ)284
خوشخويى خير دنيا و آخرت را با خود مى برد.
3ـ پاداش مجاهد: حضرت صادق (ع ) فرمود:
(اِنَّ اللّهَ تـَبـارَكَ وَ تـَعالى لَيُعْطىِ الْعَبْدَ مِنَ
الثَّوابِ عَلى حُسْنِ الْخُلْقِ كَما يُعْطىِ الُْمجْاهِدَ فى سَبيلِ
اللّهِ...)285
خداوند متعال در برابر حسن خلق بنده ، به او پاداش مجاهد در راه خدا را
عطا مى فرمايد.
4ـ درجه عالى ؛ همان حضرت فرمود:
(اِنَّ حُسْنَ الْخُلْقِ يَبْلُغُ بِصاحِبِهِ دَرَجَةَ الصّائِمِ
الْقائِمِ)286
خوش خويى ، صاحبش را به مقام روزه گير شب زنده دار مى رساند.
5ـ نابودى گناهان ؛ همان امام فرمود:
(اِنَّ الْخُلْقَ الْحَسَنَ يُميثُ الْخَطيئَةَ كَما تُميثُ الشَّمْسُ
الْجَليدَ)287
همانا خلق نيكو خطاها را ذوب مى كند چنانكه خورشيد، يخ را آب مى كند.
6ـ بـهـشـت جـاويـدان ؛ امـام رضـا(ع ) از پـدرانـش از رسـول اكـرم (ص
) چـنـيـن نقل مى كند:
(عَلَيْكُمْ بِحُسْنِ الْخُلْقِ فَاِنَّ حُسْنَ الْخُلْقِ فِى
الْجَنَّةِ لامُحالَةَ...)288
بر شما باد به خوشخويى ، كه خوشخويى در نهايت ، وارد بهشت مى شود. [و
فرد خوشخو را نيز به بهشت مى برد.]
راستگويى
واژه (راستى ) در زبان فارسى ، مرادف واژه (صدق ) در زبان عربى
است كه در تعريف آن گـفـتـه انـد: (صـدق ، مطابقت گفتار است با ضمير
گوينده و آنچه از او خبر مى دهد. (هماهنگى نـهـاد، گـزاره و ضـمـيـر
گـويـنـده ) و اگـر يـكـى از دو شـرط مـنـتـفـى گـردد، صـدق ، كـامـل
نـيـسـت . يعنى : به يك اعتبار مى توان گفت صدق ، ناقص است و به يكى
اعتبار مى توان گـفـت دروغ اسـت . بـه طـور مـثـال اگـر كـافـرى بـدون
اعـتـقـاد قـلبـى بـگـويـد: (مـحمّد(ص ) رسـول خـداسـت ) بـه اعـتـبـار
ايـنكه نهاد با گزاره هماهنگ است ، سخن درستى است و به اعتبار ايـنـكـه
سـخـن گـويـنـده بـا ضميرش مخالف است ، سخن دروغى است . چنانكه خداوند
ـ در سوره منافقون ـ گواهى منافقان به رسالت پيامبر(ص ) را تكذيب كرده
، با اينكه خود، به پيامبرى او گواهى داده است .)289
واژه (صدّيق ) نيز ـ كه صيغه مبالغه صدق است ـ به دو گونه تفسير شده
است :
الف ـ كسى كه فراوان ، راست بگويد يا هرگز دروغ نگويد.
ب ـ كسى كه در سخن و اعتقاد، راستگو باشد و آن را با كردار خود محقّق
سازد.290
اقسام صدق
عـلمـاى اخـلاق ، صدق را بر شش نوع تقسيم كرده اند: 1ـ راستى در سخن .
2ـ راستى در نيّت و اراده . 3ـ راسـتـى در عـزم . 4ـ راسـتـى در وفـاى
بـه عـزم . 5ـ راسـتـى در عـمل . 6ـ راستى در محقق ساختن همه معارف
دينى .291
كه مى توان گفت : همه اين اقسام بـه تـفـسـيـر دوم واژه صـدّيـق بـر
مـى گـردد و مـا شـرح بـيـشـتـر آن را بـه كـتـاب هـاى مـفـصـل
اخـلاقـى وا مـى گـذاريـم و تـنـها معناى اول يعنى (راستگويى ) را در
اين درس پى مى گيريم .
جايگاه راستگويى
راستگويى در شريعت مقدس اسلام از جايگاه بلندى برخوردار است به گونه اى
كـه آن را از اصـول خـدشـه نـاپـذير اخلاق اجتماعى قرار داده و
مسلمانان را موظّف كرده است كه هـمـيشه و همه جا در برابر هر مخاطبى ،
سخن به راستى گويند و هيچ گاه زبان خويش را به گـناه دروغ ، آلوده
نسازند؛ زيرا زشتى دروغ به اندازه اى است كه آن را در رديف گناهان
كبيره قرار داده است .292
در زيـبـايـى و ارزشـمـنـدى راسـتـگـويـى هـمـيـن بـس كـه خـداونـد
متعال ، عالى ترين درجه آن را داراست :
(... وَ مَنْ اَصْدَقُ مِنَ اللّهِ حَديثاً)293
چه كسى از خدا راستگوتر است ؟
و پيامبران خويش را نيز راستگو شمرده و فرموده است :
(وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ)294
همه فرستادگان ، راست گفتند.
حضرت امام صادق (ع ) فرمود:
(اِنَّ اللّهَ عـَزَّوَجـَلَّ لَمْ يـَبـْعـَثْ نـَبـِيَّاً اِلاّ
بـِصـِدْقِ الْحـَديـثِ وَ اَداءِ الاَْمـانـَةِ اِلَى الْبـَرِّ
وَالْفاجِرِ)295
خداوند بزرگ هيچ پيامبرى را نفرستاد مگر با راستگويى و اداى امانت به
نيكوكار و بدكار.
و حضرت على (ع ) در سخنان نغزى ، راستگويى را چنين مى ستايد: راستگويى
؛