از سـوى ديـگـر زيـر پـا
گـذاشـتـن وجـدان نـيـز انـسـان هايى را به پست ترين درجات ، يعنى
درنـدگـى و تـوحـش سـقوط مى دهد تا آنجا كه كسى مانند (نرون ) مى گويد:
(اى كاش تمام انـسـان هـا يـك سـر و گـردن داشـتند (يك نفر بودند) تا
من يكباره آن را از بدنشان جدا مى كردم !)168
سـران دولت جـنـايتكار امريكا، در جنگ جهانى دوم ، حدود 200 هزار نفر
كودك و زن و پير و جوان را با بمباران شهرهاى (هيروشيما) و (ناكازاكى )
نابود و ناقص كردند و حـتـى ايـن عـمـل غـيـر انـسـانـى را ايـن گـونـه
تـوجيه نمودند كه ما به خاطر صلح چنين كرديم !169
وجدان كارى در محل كار
نـظـر بـه ايـنـكـه بـررسـى هـمـه جـانـبـه وجـدان كـارى ، مجال بيشترى
مى طلبد، ناگزير برخى از نمودهاى آن را كه با وظيفه يك كارمند در يك
شركت خصوصى و يا اداره و سازمان دولتى بيشتر ارتباط دارد، بيان مى كنيم
.
ـ مراعات كامل ساعت كارى در محل كار و ماءموريت و پرهيز از كم كارى .
ـ دقّت و سرعت عمل در انجام وظايف محوّله و پرهيز از مسامحه و وقت
گذرانى .
ـ رعايت دقيق سلسله مراتب ادارى .
ـ دلسـوزى در حـفـظ و نـگـهـدارى امـوال شـركـت يـا اداره (بـخـصـوص در
اموال بيت المال )
ـ پـايـبـنـدى بـه هـمـه قـوانـين و مقررات جمهورى اسلامى به طور عموم
و قوانين اداره و سازمانِ مربوط به طور خصوص .
ـ ابتكار و نوآورى در همه زمينه ها در راستاى رشد و تعالى يسازمان و
اداره .
ـ خوددارى از افشاى هرگونه سند طبقه بندى شده و حفظ اسرار و حيثيّت
اداره يا سازمان .
ـ همكارى هشيارانه و صادقانه با بخش هايى كه حفاظت و حراست را بر عهده
دارند.
و بسيارى از كارهاى نيك ديگرى كه خواست وجدان است .
ارتباط نفاق و بى اعتنايى به استحكام كار
مـخـالفـت بـا وجـدان ، خـدعـه و نـيـرنـگ بـر خـويـشـتـن اسـت و آثـار
شـوم آن در مـرحـله اول متوجه خود شخص مى گردد. قرآن مجيد مى فرمايد:
(يُخادِعُونَ اللّهَ وَ الَّذينَ امَنُوا وَ ما يَخْدَعُونَ اِلاّ
اَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ)170
(مـنـافـقـان ) بـه خـدا و مـؤ مـنـان نـيـرنـگ مـى زنـنـد، ولى جـز
خـود را گول نمى زنند و نمى فهمند.
در آيه اى ديگر مستكبران را نيز با همين زبان توصيف مى كند و مى
فرمايد:
(وَ كـَذلِكَ جـَعـَلْنـا فى كُلِّ قَرْيَةٍ اكابِرَ مُجْرِميها
لَِيمْكُرُوا فيها وَ ما يَمْكُرُونَ اِلاّ بِاَنْفُسِهِمْ وَ ما
يَشْعُرُونَ)171
ايـنـگـونـه در هـر شـهـر و آبـادى ، بزرگان گنهكارى قرار داديم كه
(سرانجام ) در آنجا حيله كردند و جز خود را نفريفتند و نمى فهميدند.
پـيـونـد زيـر پـا گذاشتن وجدان ، با نفاق و خوى استكبارى ، از خطر
آفرينى اين خصلت زشت خـبـر مى دهد و گوياى آن است كه زير پاگذارى وجدان
انگيزه اصلى دورويى و خودخواهى است همانگونه كه آن دو مى توانند عامل
بى وجدانى قرار گيرند.
بر اين اساس ، همان گونه كه مؤ من از نفاق و نخوت مى گريزد بايستى از
فريب دادن و جدان نيز ـ حتى در عرصه كار و زندگى معيشتى ـ بپرهيزد.
نـكـتـه پـايـانـى ايـن كـه ؛ انـسـان هـاى خردمند همان گونه كه خود،
تابع وجدان پاك و بيدار خـويـشند، ارتباطى تنگاتنگ با افراد با وجدان
دارند، از آنها نظر مى خواهند، به آنها كمك مى كـنـنـد و كـارهـاى خـود
را بـدانـان مـى سـپـارنـد و ايـن را در زنـدگـى خـويـش بـه عـنـوان
يـك اصـل مـراعـات مـى كـنـنـد كـه هرگز با بى وجدان ها نشست و برخاست
نكنند، آنان را مورد اعتماد ندانند، كارها ـ به ويژه كارهاى اساسى و
كليدى ـ را به آنان وا نگذارند و همه كوشش خود را به كار مى گيرند كه
وجدان هاى خفته را بيدار كنند و همه را به متابعت از وجدان فرا خوانند.
رعايت حقوق ديگران
خـداونـد متعال ، خود (حق ) است و آفرينش
را نيز بر اساس (حق ) استوار كرده ، دينش نيز دين حقّ است و پيامبرش را
هم به حق فرستاده است .172
بـر ايـن اسـاس ، انـسان در يك نظام كاملاً به حق آفريده شده و داد و
ستدهاى فكرى وعملى او و ارتـبـاطـش بـا خـدا، خـود و سـايـر پـديـده
هـا بـايـسـتـى بـر مـحـور حـقّ قـرار گـيـرد، بـه باطل نگرايد، ياوه
نگويد، بيهوده كارى نكند و از محور حق منحرف نگردد چرا كه آن سوى حق ،
جز گمراهى ، حيرانى ، از دست دادن سرمايه زندگى و نگون بختى نخواهد
بود؛
(...فَماذا بَعْدَ الْحَقِ اِلاّ الضَّلالُ...)173
و بعد از حقيقت جز گمراهى چيست ؟
انواع حقوق
مؤ من ، تنها در برابر خدا مسؤ ول است و همه كارهايش با عقربه اخلاص به
سوى خدا جهتگيرى مى شود و بس و هرگز نبايد كمترين كارى را براى غير خدا
انجام دهد. و در مرحله اجراى فرمان خدا و مرز بندى قانون وجدا سازى راه
از بيراهه و پرهيز از ظلم و بيهوده كارى ، رعايت حقوقى كـه خـدا و خـرد
تـعـيـيـن مى كنند الزامى است . اين حقوق به سه دسته : حق اللّه ، حقّ
النفس و حق النـاس تـقـسـيـم مـى شوند و با توجه به اينكه عنوان درس به
قسم سوم اشاره دارد، بحث را پيرامون (حق الناس ) پى مى گيريم :
اهميّت اداى حقوق
هـيـچ خـردمندى در لزوم رعايت حقوق ديگران ، ترديد نمى كند و بى شك ،
پرداخت حقوق مردم در همه زمينه ها و به شكل عام و فراگير، از اصول
شريعت اسلامى است و در سخنان رهبران اسلام با تعابير نغز و بلندى مورد
تاءكيد قرار گرفته است ، از آن جمله :
1ـ ركـن دين است : پرداخت حقوق مردم ، با تديّن ، رابطه اى مستقيم
دارد، مؤ من ، حتماً بايد حقوق مردم را مراعات كند، در غير اين صورت يا
ايمانش دروغين است و يا در حدّ پايينى قرار دارد؛ امام صادق (ع ) در
اين باره مى فرمايد:
(اَلُْمـحـَمَّدِيَّةُ السَّمـْحـَةُ اِقامُ الصَّلاةِ وَ اِيتاءُ
الزَّكاةِ وَ صِيامُ شَهْرِ رَمَضانَ وَ حَجُّ الْبَيْتِ وَ الطّاعَةُ
لِلاِْمامِ وَ اَداءُ حُقُوقِ الْمُؤْمِنِ...)174
ديـن مـحـمـّدىِ آسـان ، عـبارت است از: بر پا داشتن نماز، دادن زكات ،
روزه ماه رمضان ، حجّ خانه خدا، اطاعت از امام و اداى حقوق مؤ من .
2ـ فراتر از حقّ اللّه است : عظمت و اهميت مراعات حقوق مردم ، از مرز
حق اللّه نيز فراتر رفته و در سخن اميرمؤ منان صلوات اللّه عليه ،
مقدّم بر آن شمرده شده است :
(جـَعـَلَ اللّهُ سـُبـْحانَهُ حُقُوقَ عِبادِهِ مُقَدَّمَةً
لِحُقُوقِهِ؛ فَمَنْ قامَ بِحُقُوقِ عِبادِاللّهِ كانَ ذلِكَ
مُؤَدِّياً اِلَى الْقِيامِ بِحُقُوقِ اللّهِ)175
خداوند سبحان ، حقوق بندگانش را مقدمه حقوق خويش ، قرارداده است ؛ هر
كس به [رعايت ] حقوق بندگان خدا قيام كند، چنين كارى به رعايت حقوق
الهى منجر مى گردد.
3ـ برترين عبادت است : پيشواى ششم مى فرمايد:
(ما عُبِدَ اللّهُ بِشَى ءٍ اَفْضَلَ مِنْ اَداءِ حَقِّ الْمُؤْمِنِ)176
خداوند، با چيزى برتر از اداى حق مؤ من ، پرستش نشده است .
4ـ فـلسـفـه حـكـومت اسلامى است : امام على (ع ) پيرامون پذيرش رهبرى و
ولايت امّت اسلامى مى فرمايد:
(اَللّهـُمَّ اِنَّكَ تـَعـْلَمُ اَنـّى لَمْ اَرِدِ الاِْثرَةَ وَ لا
عُلَوَّ الْمُلْكِ وَ الرِّياسَةِ وَ اِنَّما اَرَدْتُ الْقِيامَ
بِحُدُودِكَ وَالاَْداءَ لِشَرْعِكَ وَ وَضْعَ الاُْمُورِ فى
مَواضِعِها وَ تَوْفيرَ الْحُقُوقِ عَلى اَهْلِها...)177
خـداونـدا تـو مـى دانـى كـه من ، آهنگ امارت و قرار گرفتن بر مسند
پادشاهى و رياست را ندارم بـلكـه آرمانم : اقدام به [اجراى ] حدود تو،
اجراى [قوانين ] دين تو، سامان دادن كارها در جاهاى خويش و پرداخت حقوق
به حقدار آن است .
5ـ ثمره اخلاص و توحيد است : همان حضرت مى فرمايد:
(اِنَّ اللّهَ... شَدَّ بِالاِْخْلاصِ وَ التَّوْحيدِ حُقُوقَ
الْمُسْلِمينَ)178
خداوند به سبب اخلاص و توحيد، حقوق مسلمانان را محكم كرده است .
6ـ يـكـى از درجـات تـوبـه است : اميرمؤ منان صلوات اللّه عليه براى
توبه واقعى شش درجه ترسيم مى كند كه دو درجه آن پرداخت حقوق مردم و
حقوق خداست .179
7ـ سـبـب عـلوّ درجـه در بـهـشت است : مؤ من هر چه حقوق مردم را بهتر
ادا كند از رفعت مقام و درجات بالاتر در بهشت برخوردار خواهد شد. رسول
اكرم (ص ) مى فرمايد:
(... فـَاَيُّهـُمْ كـانَ اَشَدَّ لِلشّيعَةِ حُبّاً وَ لِحُقُوقِ
اِخْوانِهِمُ الْمُؤْمِنينَ اَشَدَّ قَضاءً كانَتْ دَرَجاتُهُ فِى
الْجِنانِ اَعْلى ...)180
هـر يـك از مـؤ مـنـان ، كـه بـيـشتر به شيعه عشق بورزد و حقوق برادران
مؤ منش را بهتر ادا كند، درجاتش در بهشت ، بالاتر خواهد بود.
كاربرد عملى رعايت حقوق
كـم تـر روزى بـر انـسـان مـى گـذرد كه در آن با حقوق ديگران ، سروكار
نداشته باشد. اين ديـگـران ، ممكن است همسر، والدين و فرزندان ، خويشان
و همسايگان ، يا همكيشان و همنوعان و يا امام ، رهبر، معلّم و... باشند
كه هر گروه به نوعى در تكوين شخصيت انسان ، تعذيه ، تربيت ، تـعـالى
روح ، رفـع مـشـكـلات ، سـلامـت و حـفاظت ، رهيافت به زندگى سالم و
سعادت او نقش حياتى داشته و دارند و هر يك ، از اين رهگذر، ذى حق بر
انسان مى شوند و استحقاق آنان ، او را موظّف مى كند كه زحمات آنان را
قدر بداند و در حد توان خويش ، آن را جبران نمايد.
از سوى ديگر، عقل و قانون خدا حكم مى كند كه انسان ، حرمت و حدود تمام
كسانى را كه با آنان سـر و كـار دارد، مـراعـات كند و هرگز به حريم
ديگران تجاوز ننمايد، اين دستور مهم اسلامى حتى در مسائل به ظاهر ساده
اى چون رعايت نوبت ديگران در صف اتوبوس ، نماز جماعت ، هنگام رانـنـدگى
، حفظ حريم خانه و مزرعه و مانند آن ، كاربرد دارد تا چه رسد به حقوق
بيشمارى كـه در مـورد جـان ، مـال و نـامـوس مـردم ، اشـغـال پـسـت
هـاى حـسـاس اجـتـمـاعـى ، هـزيـنـه بـيـت المال ، موضعگيرى هاى سياسى
و غيره پديد مى آيد و حدّ و مرز هر يك در جاى خويش معين گشته و لازم
الاجراست .
چگونگى اداى حقوق
بـديـهـى اسـت كـه احـقاق حق ديگران به موارد خاص يا افراد به خصوصى
منحصر نمى شود، بلكه به طور عام و فراگير، هر ذى حقّى را شامل مى گردد؛
خُرد باشد يا كلان ، غريبه باشد يـا آشـنـا، مـسـلمـان بـاشـد يا
نامسلمان ، زن باشد يا مرد... حتى در فرهنگ اسلام ، حيوانات نيز
حـقـوقـى دارنـد كه رعايت آن بر مسلمانان ، لازم است .181
واضح است كه هر گروهى ، به تناسب ارتباطى كه با انسان دارد، از حقوق
شايسته خويش برخوردار مى شود كه ممكن است بـا حـقوق گروه ديگر تفاوت
داشته باشد. فرزند و والدين ، هر يك حقوقى بر گردن انسان دارند كه برخى
مشترك و برخى كاملاً متفاوت از يكديگر است ، همچنين مؤ منان ، حقوقى بر
عهده يـكـديـگـر دارند كه بيگانگان از دين ، از آن محرومند؛ رهبر،
حقوقى بر عهده ملّت دارد كه ديگر مـسـؤ ولان از چنان حقوقى بهره مند
نيستند و... . نتيجه اين كه تنوع و گوناگونى حقوق ، سبب تـعـدّد راه
هاى احقاق و اداى آن مى شود. به طور مثال ) حق خدا آن است كه فرمانش را
اطاعت كند و از نافرمانى او (گناه ) بپرهيزد.
رهنمودهاى امام سجّاد(ع )
يـكـى از ارزشـمـنـدترين گنجينه هايى كه پنجاه حق لازم و ضرورى را با
نظمى دقيق و بيانى شيوا در خويش جمع كرده ، سخنان گهربار امام گرانقدر،
حضرت زين العابدين (ع ) است . كه بـه (رسـالة الحـقـوق ) مـعـروف شـده
و تـشـنـگـان حـقـيـقـت را از سـرچـشـمـه زلال عـصـمـت ، سـيـراب مـى
كـنـد؛ و پـيـروان مـكـتـب وحـى آن را بـا جـان و دل پذيرا مى شوند و
در عمل به كار مى بندند.182
نكوهش پايمال كردن حقوق
بـه هـمـان نـسـبـت كـه در اسـلام بر رعايت حقوق ، پافشارى شده ،
ناديده انگاشتن حق مردم ، با عناوين تكان دهنده اى ، سخت ، مورد نكوهش
قرار گرفته است ، از جمله :
1ـ گناه كبيره است ؛ امام باقر(ع ) ضمن شماره كردن گناهان كبيره مى
فرمايد:
(وَ حَبْسُ الْحُقُوقِ مِنْ غَيْرِ عُسْرٍ)183
نپرداختن حقوق مردم با وجود توانايى (گناه كبيره است ).
2ـ سـبـك شـمـردن ديـن است ؛ رعايت حقوق مردم ، با بسيارى از احكام
دينى رابطه مستقيم دارد كه اگـر كـسـى آنـهـا را مـراعـات نـكـنـد در
واقـع ، مـسـائل ديـنـى را نـاديده انگاشته است . به همين دليل ، حضرت
صادق (ع ) مى فرمايد:
(مَنْ عَظَّمَ دينَ اللّهَ عَظَّمَ حَقَّ اِخْوانِهِ وَ مَنِ
اسْتَخَفَّ بِدينِهِ اسْتَخَفَّ بِاِخْوانِهِ)184
هـر كـس ديـن خـدا را بـزرگ شمارد، حقوق برادرانش را نيز، بزرگ دارد و
هر كس دين او را سبك شمارد، [حقوق ] برادرانش را نيز سبك مى شمارد.
3ـ سبب خوارى است ؛ امام صادق (ع ) فرمود:
(تَرْكُ الْحُقُوقِ مَذَلَّةٌ)185
پايمال كردن حقوق ، سبب خوارى است .
4ـ بركت روزى را مى برد؛ رسول گرامى اسلام (ص ) فرمود:
(... مـَنْ حـَبـَسَ عـَنْ اَخـيـهِ الْمـُسـْلِمِ شـَيـْئاً مـِنْ
حـَقِّهِ حـَرَّمَ اللّهُ عـَلَيـْهِ بـَرَكـَةَ الرِّزْقِ اِلاّاَنـْ
يَتُوبَ)186
هـر كـس چـيـزى از حـقوق برادر مسلمانش را از او باز دارد، خداوند بركت
روزى را بر او حرام مى كند. مگر اينكه توبه كند.
5ـ در روز قيامت از آن بازخواست مى شود؛ رسول اكرم (ص ) فرمود:
(اِنَّ اَحـَدَكـُمْ لَيـَدَعُ مـِنْ حـُقـُوقِ اَخـيـهِ شـَيـْئاً
فـَيـُطـالِبـُهُ بـِهِ يـَوْمَ الْقـِيـامـَةِ فـَيـُقـْضـى لَهُوَ
عَلَيْهِ)187
هـمانا يكى از شما اداىِ بخشى از حقوق برادرش را ترك مى كند و او حقش
را در روز قيامت از وى طلب مى كند و در آنجا به نفع طلبكار و زيان
بدهكار، حكم خواهد شد.
6ـ سـبـب ورود بـه دوزخ است ؛ ضايع كننده حقوق مردم ، در صورتى كه توبه
نكند و بر كار زشـت خـويـش اصـرار ورزد، بـه دست خود سرنوشتش را تباه
ساخته و فرجام خويش را در دوزخ قرار داده است ؛ پيشواى ششم در اين باره
مى فرمايد:
هـر كـس ، مـؤ مـنـى را از حـقـش بـاز دارد، خـداونـد او را در روز
قـيـامـت ، پـانـصـد سـال سـر پـا نگه مى دارد و در اين مدت ، عرق [از
بدن ] او جريان دارد، سپس جارچى از سوى خـداى بـزرگ اعـلام مـى كـنـد
(ايـن سـتـمـگـرى اسـت كـه حـق خـدا را ادا نكرده است ) آن گاه مدت چهل
سال ديگر توبيخ مى شود و در نهايت به دوزخ مى رود!188
احسان
تبيين واژه ها
(احسان ) يعنى رساندن نفعِ نيكو به ديگران و (محسن ) كسى است كه به
ديگران سود زيبا مى رساند.189
فرق عدل با احسان : عدل ، دادن حق ديگران و گرفتن حق خويش ، بدون كم و
زياد است و احسان ، پـرداخـتـن بـيـش از بـدهـى و دريـافـت كـم تـر از
طـلب اسـت ، از ايـن رو احـسـان بـر عدل برترى دارد.190
اميرمؤ منان (ع ) نيز با مقايسه اين دو واژه با يكديگر فرموده است :
(اَلْعَدْلُ الاِْنْصافُ وَ الاِْحْسانُ التَّفَضُّلُ)191
عدل ، انصاف (ميان خود و ديگران ) است و احسان ، برترى دادن (ديگران بر
خويش ) است .
(معروف ) نيز معنايى نزديك به احسان دارد:
(كُلُّ مَعْروُفٍ اِحْسانٌ)192
هر معروفى ، احسان است .
اهميّت ويژه
يـكـى از اسـمـاى حـسـنـاى الهـى (مـحـسـن ) اسـت و احـسـان دمـادم او
شامل همه بندگان مى شود؛ اما ذات مقدس پروردگار به بندگانى كه كارى
خدايى انجام دهند، عنايت ويژه دارد. از اين رو فرمود:
(...اَحْسِنُوا اِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الُْمحْسِنينَ)193
نيكى كنيد به تحقيق كه خدا نيكوكاران را دوست دارد.
و براى اميدوارى و تشويق بيشتر محسنان مى فرمايد:
(..اِنَّ اللّهَ لَمَعَ الُْمحْسِنينَ)194
همانا خدا با محسنان است .
در آيات ديگرى نيز قرآن مجيد با تعابير گوناگونى به اهميت و ضرورت
احسان ، تصريح فـرمود. همچنين روايات بيشمارى از پيشوايان معصوم
پيرامون احسان صادر شده كه نشانگر آن اسـت كـه احـسـان در ديـدگـاه
اسـلام به عنوان يك اصل اخلاقى مطرح است و جامعه بشرى براى تـكامل و
شكوفايى خويش ، بدان نيازمند است و مدينه فاضله اسلامى هرگز از احسان و
محسنان تهى نيست . از اين رو رهبر عظيم الشاءن اسلام فرمود:
(رَاءْسُ الْعـَقـْلِ بـَعـْدَ الدّيـنِ التَّوَدُّدُ اِلَى النـّاسِ
وَ اصـْطـِنـاعُ الْمـَعـْرُوفِ اِلى كـُلِّ بـَرٍّوَ فاجِرٍ)195
پس از قبول دين ، نخستين دستور عقل ، دوست داشتن مردم و نيكى كردن به
هر انسان خوب و بدى است .
اميرمؤ منان سلام اللّه عليه نيزد در سخن نغزى مى فرمايد:
(اُبـْذُلْ مـَعـْرُوفـَكَ لِلنـّاسِ كـافَّةً فـَاِنَّ فـَضـيـلَةَ
فـِعـْلِ الْمـَعـْرُوفِ لايـَعْدِلُها عِنْدَاللّهِسُبْحانَهُ شَىْءٌ)196
كـار خـوب خـويـش را بـه هـمـه مـردم اهـدا كـن زيـرا كـه هـيـچ چـيـز
نـزد خـداى سـبـحـان ، معادل فضيلت كار نيك نيست .
و برترين نشانه ايمان را نيز احسان دانسته و فرموده است :
(اَفْضَلُ الاِْيمانِ الاِْحْسانُ)197
نمودهاى احسان
چنانكه گذشت ، احسان دايره گسترده اى دارد و هر كار نيكى را كه انسان
نسبت به ديگران انجام دهـد، در بـر مـى گـيـرد، خـواه ايـن ديـگـران ،
خـدا،198
پـدر و مادر و مؤ منان باشند يا نامسلمانان و دشمنان . بر اين اساس ،
احسان ، نمودهاى متنوّعى دارد كه شمارش آنها ميسّر نيست ، از اين رو در
اينجا به تعدادى از آنها اشاره مى كنيم :
1ـ ايمان و اطاعت خدا
زيـباترين احسان ، ايمان به محسن واقعى و اطاعت از فرامين اوست كه
خود،سرچشمه انواع ديگر احسان ها نيز خواهد شد.
امام صادق (ع ) فرمود:
(مَنْ سَرَّهُ اَنْ يَبْلُغَ اِلى نَفْسِهِ فِى الاِْحْسانِ فَلْيُطِعِ
اللّهَ)199
هـر كـس از ايـن شـاد مـى شـود كـه نـهـايت احسان را در حق خويش انجام
دهد، بايد فرمانبردار خدا باشد.
عـمـر بـن يزيد نيز مى گويد: (شنيدم كه امام صادق (ع ) مى فرمود: وقتى
مؤ من (احسان كند و) عـمـلش را نيكو انجام دهد، خداوند به هر حسنه اى
هفتصد برابر پاداش مى دهد. پرسيدم : احسان چـيـسـت ؟ فـرمـود: وقـتـى
نـمـاز بـه جـاى مـى آورى ، ركـوع و سـجـودت را كامل انجام بده و
هنگامى كه روزه هستى ، از هر چه كه روزه ات را تباه مى كند، دورى گزين
... و كارهايت را از آلودگى پاك گردان )200
2ـ جهاد
جهاد با دشمنان برونى (جهاد اصغر) و دشمنان درونى (جهاد اكبر) نيز
ازمصاديق مهمّ احسان به شمار مى رود؛ چنانكه قرآن مجيد مى فرمايد:
(وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ اِنَّ
اللّهَ لَمَعَ الُْمحْسِنينَ)201
آنان كه در راه ما جهاد كنند، قطعاً راه هاى خويش را به آنان نشان دهيم
و خداوند با محسنان است .
مـفسر عاليقدر شيعه ـ مرحوم طبرسى ـ جهاد در اين آيه را به دو نوع جهاد
اكبر و اصغر، تفسير كرده است .202
3ـ خدمت به پدر و مادر
بـه ايـن نـوع احـسـان نـيـز در قـرآن تصريح شده و خداوند پس از عبادت
خويش ، آن را از مؤ من خواسته است :
(وَ قَضى رَبُّكَ اَلاّ تَعْبُدُوا اِلاّ اِيّاهُ وَ بِالْوالِدَيْنِ
اِحْساناً)203
پروردگارت حكم كرده كه جز او را نپرستيد و به پدر و مادر احسان كنيد.
خـدمت به پدر و مادر در حدّ توان و به شرط هماهنگى با دستور خدا محدوده
خاصىّ ندارد و اداره هـمـه شـؤ ون زنـدگـى آنـان را در بـر مى گيرد و
حتى در صورت بى نيازى آنها نيز فرزند موظف است پروانه وار گرد شمع
وجودشان بچرخد و احترامشان نمايد. امام صادق (ع ) در تفسير (احسان ) در
آيه ياد شده فرموده است :
(اَلاِْحـْسـانُ اَنْ تـُحْسِنَ صُحْبَتَهُما وَ اَنْ لا تُكَلِّفَهُما
اَنْ يَسْاءَلاكَ شَيْئاً مِمّا يَحْتاجانِ اِلَيْهِ وَ اِنْ كانا
مُسْتَغْنِيَيْنِ)204
احسان (به پدر و مادر) اين است كه معاشرتشان را نيكودارى و آنها را
مجبور نسازى كه چيزى از نيازمندى هاى خود را از تو درخواست كنند گر چه
بى نياز باشند.
4ـ احسان به زيردستان
راءفـت و مـهربانى و رسيدگى به امور زيردستانى چون خدمتگزار، نيروهاى
تحت امر و... نيز از مـصـاديـق بـارز و زيـبـاى احـسـان اسـت .
پـرداخـت حـقـوق كـامـل زيـردسـتـان ، عـفو و گذشت نسبت به آنان ،
تفقّد و دلجويى از آنان ، رفع مشكلات و كمك رسـانـى در حـدّ تـوان بـه
آنـها احسان محسوب مى شود؛ يونس بن عمّار مى گويد: (امام صادق صـلوات
اللّه عـليـه كـنـيز فرزندش اسماعيل را به من تزويج كرد و فرمود: به او
احسان كن . پـرسـيـدم : چـگـونـه ؟ فـرمـود: (شـكـمـش را سـيـر كـن ،
بـدنـش را بـپـوشـان و از تـقصيرش درگذر...)205
امام على (ع ) نيز فرمود:
(اِطْعامُ الاَْسيرِ وَ الاِْحْسانُ اِلَيْهِ حَقُّ واجِبٌ وَ اِنْ
قَتَلْتَهُ مِنَ الْغَدِ)206
غذا دادن به اسير و احسان به او حقّى واجب است گر چه فردا او را [طبق
قانون خدا] بكشى .
5ـ كارهاى خير
هـمـه كـارهـاى خـيـرى كـه در راستاى خدمت به مردم انجام پذيرد، مانند
ساختن راه ، بيمارستان ، مـدرسـه ، مـسجد، جلوگيرى از آتش و زلزله ،
دفاع از مرز و بوم ، حتّى برداشتن سنگ يا خارى از مـيـان راه مـردم ،
احـسـان مـحـسـوب مـى شـود و پـاداش دارد؛ رسول اكرم (ص ) فرمود:
(دَخَلَ عَبْدٌ الجَنَّةَ بِغُصْنٍ مِنْ شَوْكٍ كانَ عَلى طَريقِ
الْمُسْلِمينَ فَاَماطَهُ عَنْهُ)207
بنده ، به سبب خارى كه از راه مسلمانان بر مى دارد، وارد بهشت مى شود.
اميرمؤ منان صلوات اللّه عليه نيز فرمود:
(مـَنْ رَدَّ عـَنِ الْمـُسـْلِمـيـنَ عـادِيـَةَ مـاءٍ اَوْنـادٍ اَوْ
عـادِيـَةَ عـَدُوٍّ مـُكـابـِرٍ لِلْمـُسـْلِمـيـنَ غـَفـَرَاللّهُ
لَهـُ ذَنْبَهُ)208
هـر كـس شـرّ سـيـل و آتـش سوزى يا شرّ دشمن كينه توزى را از سر
مسلمانان رفع كند، خداوند گناهش را مى آمرزد.
شرايط احسان كامل
احـسـان در هـر شـرايـطـى ، نيكو و پسنديده است ولى چون مؤ من ، هر
عملى را براى كسب رضاى الهـى انجام ميدهد، بايد شرايط كمال و قبولى آن
را نيز مراعات كند تا در دام شيطان گرفتار نشود و عملش بدون پاداش
نماند.
امام على (ع ) براى كامل شدن احسان سه چيز را شرط دانسته و فرموده است
:
(اَلْمَعْرُوفُ لا يَتُمُّ اِلاّ بِثَلاثٍ، بِتَصْغيرَهِ وَ تَعْجيلِهِ
وَ (سَتْرِهِ) فَاِنَّكَ اِذا صَغَّرْتَهُ فَقَدْ عَظَّمْتَهُ وَ اِذا
عَجَّلْتَهُ فَقَدْ هَنَّاءْتَهُ وَ اِذا سَتَرْتَهُ فَقَدْ
تَمَّمْتَهُ)209
كـار نـيـك ، كـامـل نـمـى شود مگر به سه چيز: كوچك دانستن ، تسريع و
پنهان داشتن آن چرا كه وقـتـى آن را كـوچك بشمرى (در واقع ) بزرگش كرده
اى و وقتى تسريع كردى ، آسانش نموده اى و هنگامى كه پنهانش دارى ،
كاملش كرده اى .
آثار احسان در كلام اميرمؤ منان (ع )
احـسـان ، عـلاوه بـر اثـر بـخـشى اجتماعى و اشاعه خير و نيكى در جامعه
، براى محسن نيز آثار ارزشمند متعددى دارد كه با استمداد از سخنان
اميرمؤ منان (ع ) به پنج نمونه آن اشاره مى كنيم :
1ـ نامدارى و عمر طولانى ؛ نيكوكارى به طور طبيعى نام نيكوكار را در
ميان مردم منتشر مى كند و احسان شوندگان و ديگران با زبان حال و مقال
بهروزى و عمر او را از خدا مى طلبند:
(كَثَرَةُ اصْطِناعِ الْمَعْرُوفِ تَزيدُ فِى الْعُمْرِ وَ تَنْشُرُ
الذِّكْرَ)210
فراوانى كار نيك ، عمر (نيكوكار) را زياد و ياد و آوازه (او) را منتشر
مى كند.
2ـ فـراوان شـدن ياران ؛ جامعه ، خود را نسبت به نيكوكاران بدهكار مى
داند و هر كس تلاش مى كند به نحوى احسان آنها را تلافى كند، از اين رو،
ياران و خدمتگزاران او زياد مى شوند:
(مَنْ كَثُرَ اِحْسانُهُ كَثُرَ خَدَمُهُ وَ اَعْوانُهُ)211
كسى كه زياد احسان كند، خدمتگزاران و يارانش فراوان مى شوند.
3ـ خوش فرجامى ؛ سرو كار محسن همواره با نيكى هاست از اين رو كارهايش
آسان انجام مى گيرد و فرجام خوشى در انتظار اوست :
(مَنْ اَحْسَنَ اِلَى النّاسِ حَسُنَتْ عَواقِبُهُ وَ سَهُلَتْ لَهُ
طُرُقُهُ)212
هر كس به مردم ، احسان كند، عاقبتش نيكو مى شود و كارهايش به آسانى
انجام مى گيرد.
4ـ حـيـات جـاويـد؛ بـيـرون آمدن از محدوده تنگ نفع پرستى و گام نهادن
در احسان به ديگران ، پيوستن به عالم ملكوت و يافتن حيات جاويد است :
(اَلُْمحْسِنُ حَىُّ وَ اِنْ نُقِلَ اِلى مَنازِلِ الاَْمْواتِ)213
شـخـص نـيـكـوكـار (هـمـيـشـه ) زنـده اسـت گـر چـه بـه گـورسـتـان
منتقل شود.
5ـ تـوشـه آخرت : دنيا مزرعه آخرت است و هر كسى در اينجا بذر نيكو
بكارد به طور قطع در آن سرا، ميوه شيرين مى چيند:
(نِعْمَ زادُ الْمَعادِ الاِْحْسانُ اِلَى الْعِبادِ)214
احسان به بندگان خدا، توشه خوبى براى آخرت است .
آفت احسان
هـمـه اعـمـال مـؤ من ، از جمله احسان ، پس از انجام نيز در معرض خطر
قرار دارد و افت هايى تا دم مـرگ آنـهـا را تـهـديد مى كند؛ (منت نهادن
) (يعنى احسان را به رُخ افراد كشيدن ) درخت تنومند احسان را از ريشه
مى خشكاند و آن را بى ثمر مى سازد:
اميرمؤ منان (ع ) مى فرمايد:
(اَلْمَنُّ يُفْسِدُ الاِْحْسانَ)215
منّت نهادن ، احسان را تباه مى سازد.
بـنـابـرايـن ، احـسـان كـنـنـده اگر قصد دارد بر احسان شونده ، منّت
بگذارد و شخصيت او را در مـقـابـل احـسـانـى كـه پـذيـرفـتـه ، خـرد
كـنـد هـمـان بـه كـه از اول احسان نكند؛ چرا كه به فرموده همان امام
همام ؛
(مَنْ مَنَّ بِاِحْسانِهِ كَاَنَّهُ لَمْ يُحْسِنْ)216
آنكه با احسانش منّت مى نهد، گويا احسان نكرده است .
عدالت اجتماعى
عـدالت ، از مـبـاحث و اصول بسيار مهم در شريعت مقدس اسلام است
و گستره آن از آفرينش زمين و آسمان و ديگر پديده ها گرفته تا رابطه خدا
و مردم ، مردم با خدا و مردم با مردم را در برمى گـيـرد: دو نـوع
نـخـسـت بـه عـنـوان عـدل تـكـويـنـى و تـشـريـعـى از اصـول عـقـائد
اسـلامـى اسـت . نـوع سـوم عـدالت فردى نام گرفته و بخش چهارم كه
(عدالت اجتماعى ) است ، در اين درس مورد بحث قرار مى گيرد.
تبيين واژه
واژه شناسان در بيان عدل گفته اند:
(اِنَّ الْعَدْلَ هُوَ الْمُساواةُ فِى الْمُكافاءةِ؛ اِنْ خَيْراً
فَخَيْرٌ وَ اِنْ شَرّاً فَشَرُّ)217
عـدالت ، تساوى در تلافى كردن كار ديگران است ؛ اگر آن كار نيك باشد
نيكو تلافى شود و اگر كار بدى كرده كيفر ببيند.
شـهـيد راه عدالت ـ امام على صلوات اللّه عليه ـ بيانى زيبا و رسا در
تشريح عدالت دارد و در پاسخ اين پرسش كه (عدالت بهتر است يا سخاوت ؟)
مى فرمايد:
(اَلْعـَدْلُ يـَضـَعُ الاُْمـُورَ مـَواضـِعَها وَ الْجُودُ
يُخْرِجُها مِنْ جَهَتِها، اَلْعَدْلُ سائِسٌ عامُّ وَ الْجُودُ عارِضٌ
خاصُّ فَالْعَدْلُ اَشْرَفُهُما وَ اَفْضَلُهُما)218
عـدالت ، كارها را در جايگاه خود قرار مى دهد ولى سخاوت آنها را از
مدار خويش خارج مى سازد، دادگـرى ، تـنـظـيـم گـر فـراگـيـر اسـت و
سخاوت ، نورسيده محدود. بنابراين از ميان اين دو، عدالت شريفتر و برتر
است .
اصالت و ضرورت
خردمندان عالم جملگى اتفاق نظر دارند كه حقوق انسان ها در همه زمينه ها
بايد مراعات گردد و بـه هـيـچ فـردى سـتـم نـشـود، هـمـه بـايـد در
بـرابـر قـانـون يـكـسان باشند، حقوق ضعيفان پـايـمال نگردد و در يك
كلام عدالت اجتماعى پياده شود، اسلام نيز عدالت اجتماعى را به عنوان يك
اصل ضرورى و خدشه ناپذير مطرح كرده مى فرمايد:
(اِنَّ اللّهَ يَاءْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الاِْحْسانِ...)219
خداوند به دادگرى و احسان فرمان مى دهد.
و در آيه اى ديگر مى خوانيم كه سودجويى شخصى و خانوادگى نبايد مانع
برقرارى عدالت گردد:
(يـا اَيُّهـَا الَّذيـنَ امـَنـُوا كـُونـُوا قـَوّامينَ بِالْقِسْطِ
شُهَداءَ لِلّهِ وَ لَوْ عَلى اَنْفُسِكُمْ اَوِالْوالِدَيْنِ وَ
الاَْقْرَبينَ)220
اى كـسـانـى كـه ايـمان آوره ايد، پيوسته به عدالت قيام كنيد و براى
خدا گواهى دهيد گر چه به زيان خود، پدر و مادر و خويشاوندانتان باشد.
چنانكه دشمنى و كينه توزى نبايد دادگرى را تحت الشعاع قرار دهد:
(...وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَئانُ قَوْمٍ عَلى اَلاّ تَعْدِلُوا
اِعْدِلُوا هُوَ اَقْرَبُ لِلتَّقْوى ...)221
نـبـايـد دشـمـنـىِ گـروهـى شما را بر آن دارد كه عدالت نكنيد، عدالت
كنيد كه به تقوا نزديك تراست .
چـنـان كه يكى از اهداف نهايى فرستادن پيامبران عليهم السلام را برپايى
عدالت ، شمرده ، مى فرمايد:
(لَقـَدْ اَرْسـَلْنـا رُسـُلَنـا بـِالْبـَيِّنـاتِ وَ اَنـْزَلْنـا
مـَعـَهـُمُ الْكـِتـابَ وَ الْمـيـزانَ لِيـَقـُومَ النّاسُ
بِالْقِسْطِ...)222
به تحقيق ، پيامبرانمان را با دلايل روشن فرستاديم و همراه آنان كتاب و
ميزان را فرود آورديم تا مردم به عدالت قيام كنند.
روايات اهل بيت عليهم السلام نيز در اين باره بيشمار است ، براى رعايت
اختصار تنها به سخن نغزى از اميرمؤ منان صلوات الله عليه بسنده مى كنيم
:
(جـَعـَلَ اللّهُ سـُبـْحـانـَهُ الْعـَدْلَ قـِوامـاً لِلاَْنـامِ وَ
تـَنـْزيـهـاً مـِنَ المـَظـالِمِ وَ الاْ ثـامِ وَ تـَسـْنـِيـَةً
لِلاِْسْلامِ)223
خداوند سبحان ، عدالت را مايه استوارى مردم ، پاكى از ستم ها و گناهان
، و سرافرازى اسلام قرار داد.
راه هاى گسترش و تحكيم عدل
چـنـانـكـه يـاد شد، اسلام به اصل عدالت نه به عنوان يك خوى اخلاقى
فردى بلكه به عنوان اصـلى اسـتـراتـژيـك و راهـبـردى مـى نگرد كه بايد
به صورت ملكه اى جاويد در جان مؤ منان راسـخ شـود و در سـراسـر زندگى
فردى و اجتماعى آنان جريان يابد و براى تثبيت اين صفت الهـى از هـيـچ
كـوششى فروگذار نكرده و آن را در سه محور كلّى : تشويق دادگرى ،
محكوميّت ستمگرى و برخورد حذفى با ستمگر مورد تاءكيد قرار داده است :
الف ـ تشويق دادگرى
يـكـى از روش هـاى تـربـيـتـى اسـلام ، روش تـشـويـق و ترغيب انسان ها
به نيكى و تبيين آثار گرانقدر و فلسفه كار نيك است و عدالت اجتماعى نيز
از همين رهگذر مورد تشويق قرار گرفته است ، در اين باره نيز آيات و
روايات ، فراوان است ، كه برخى را براى تيمّن مى آوريم :
(...وَ اِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ اِنَّ اللّهَ
يُحِبُّ الْمُقْسِطينَ)224
اگـر داورى كـردى ، مـيـان آنـان بـه عـدل داورى كن كه خدا دادگران را
دوست دارد.
(...قُلْ امَنْتُ بِما اَنْزَلَ اللّهُ مِنْ كِتابٍ وَ اُمِرْتُ لاَِ
عْدِلَ بَيْنَكُمْ...)225
بـگـو؛ مـن بـه هـر كـتـابـى كـه خـدا فـرستاده ايمان آورده ام و فرمان
يافته ام كه در ميان شما دادگرى كنم .
امام على (ع ) مى فرمايد:
(اِنَّ اَفْضَلَ قُرَّةِ عَيْنِ الْوُلاةِ اسْتِقامَةُ الْعَدْلِ فِى
الْبِلادِ)226
همانا برترين نور چشم كارگزاران ، برپايى عدالت در شهرهاست .
در سخنى ديگر آن را سبب اصلاح جامعه دانسته ، مى فرمايد:
(بِالْعَدْلِ تَصْلَحُ الرَّعِيَّةُ)227
مردم به وسيله عدالت اصلاح مى شوند.
همچنين پايدارى دولت ها را در سايه دادگرى مى داند و مى فرمايد:
(ثُباتُ الْدُّوَلِ بِاِقامَةِ سُنَنِ الْعَدْلِ)228
دوام دولت ها به برپايى سنت هاى عدالت است .
ب ـ محكوميت ستم