كينه و عداوت
چشم پوشى از بدى ها و اشتباهات ديگران
شكى نيست كه
انسان نمى تواند از اجتماع صرفنظر كند و رشته ارتباط خود را با
همنوعان قطع نموده، به گوشه انزوا پناه ببرد; زيرا انسان موجود
نيازمندى است و احتياجات او هم حد و حصرى ندارد، لذا به حكم
فطرت و ضرورت بايد حيات آدمى براساس زندگى اجتماعى استوار گردد
تا در سايه همكارى متقابل، گره هاى زندگى يكى پس از
ديگرى گشوده شود. از طرف ديگر زندگى اجتماعى شرايط گوناگونى
دارد و همين كه انسان به محيط اجتماع قدم مى گذارد، پاى قيود و
شروط به ميان مى آيد، ووظايف و آدابى كه حصول موفقيت مستلزم
رعايت كليه آن وظايف است، خودنمايى مى كند.
زندگى اجتماعى كه
مؤثّرترين عامل در تكوين شخصيّت آدمى است، نبايد به محيط
جسمانى محدود گردد، بلكه معاشرتها بايد نتيجه اتحاد روانهابوده
وحشر و تماسهاى صورى، مظهرى از هماهنگى وتناسب روحى باشد. تا
هنگامى كه جامعه از يك وحدت صورى و معنوى برخوردار شود و روابط
عمومى بر محور همبستگى كامل بچرخد، محال است زندگى صفا و جذبه
خود را از دست بدهد.
يكى از وظايف اساسى ما در زندگى اجتماعى و معاشرت با
ديگران، داشتن حس «اغماض وگذشت» ازخطاهاوبديهاى ديگران است.
زيرا رابطه
انسان با ابناى نوع خود مقتضى اين واقعيت مى باشد. بالاترين
آسايش آن است كه شخص با سايرين پيوسته راه مسالمت و مدارا را
بپيمايد.
اين نكته را نبايد از نظر دور داشت كه هيچكس بدون عيب و نقص
نيست، افرادى كه داراى موازنه كامل باشند، بسيار نادرند. حتى
برجسته ترين اشخاص نيز داراى لغزشهايى هستند. بنابراين، هر يك
از ما بايد تا اندازه اى خلاف انتظارها را تحمل كنيم و از
خطاها و بديهاى همديگر در گذريم; زيرا صلح و سازش پايدار در
بسيارى از موارد جز از طريق «عفو و گذشت» حاصل نمى شود، و مهر
و صميميت بسط نمى يابد.
هركس حالتى مخصوص به خود دارد و اين حالت مولود مشخصات
اخلاقى و روحى اوست. «عفو و بخشش» يكى از درخشان ترين علايم
تملك و تسلّط برنفس و نشانه بزرگوارى و نوعى شجاعت و جوانمردى
است. كسانى كه از اين فضيلت به اندازه كافى برخوردارند و با
وجود توانايى، مى بخشند، اطمينان و صفايى را به پاداش مى گيرند
كه هيچ چيز با آن برابرى نمى كند. «گذشت» موجب پرورش و
نيرومندى روح مى شود و موهبتى است كه مى تواند سرچشمه رأفت و
نيكى قرار گيرد و انسان را از قيد خودپرستى برهاند. چشم پوشى
از اشتباهات و بديهاى ديگران طبعاً دشوار است و نفس در مراحل
نخستين به سختى مى پذيرد، اما هر قدر انسان در اين راه ازخود
قدرت و تسلّط بر نفس نشان دهد، بحران هيجانات درونى اش به طور
محسوسى كاهش يافته، در نتيجه شخص با گذشتى خواهد شد.
«عفو» و «اغماض» به طور قطع در عواطف خصم اثر نيكى مى بخشد
و قهراً در طرز فكر و شيوه عمل او تحولى ايجاد خواهد كرد; چه
بسيار
تيرگيها كه در پرتو اين صفت از ميان برخاسته و دشمنيهاى عميق و
ريشه دار جاى خود را به صفا و صميميّت سپرده است. دشمن متجاوز
در برابر كسى كه به اين سلاح نيرومند مجهز است و داراى روحيه
پرشفقت و جوانمردانه مى باشد، به زودى تسليم و رام خواهد شد.
دانشمندى مى گويد: «يكى ازبزرگترين مواهب انسان كه ساير
حيوانات ازآن بهره اى ندارندحس بخششوگذشت ازخطاهاى ديگران است.
كسى كه شما را اذيت مى كند در عين حال فرصت خوبى بدستتان مى
دهد كه او را ببخشيد وازلذت عفوبرخوردارشويد، به ماگفته اند:
دشمنان خودرا ببخشيد ولى نگفته اند دوستان خود را نبخشيد، ولى
معلوم است كه ما در هرحال بايد خطاهايى را كه ديگران نسبت به
ما مرتكب مى شوند ببخشيم وقتى شما از دشمن خود انتقام مى كشيد
همسنگ او مى شويد ولى اگر عفوش كنيد بر او برترى مى جوييد او
بد كننده است و شما بخشنده. وقتى مى خواهيم ديگرى رااذيت كنيم
ممكن است موفق نشويم ولى عفو بهترين طريق انتقام است. به وسيله
بخشش بهتر مى توانيم دشمنان خود را بدون زدوخوردمغلوب
كنيموآنان رادر پيشگاه عظمت خود به تواضع واداريم. بنابراين،
ترك دشمنى و فرار از مقابل دشمنان بزرگترين حمله اى است كه
عليه آنها بعمل مى آوريم; زيرا در اين صورت مغلوبيت شان حتمى
است، وقتى ديگران بد مى كنند ما بايد خوبى كنيم خوبى در مقابل
بدى يك سياست آسمانى است كه به وسيله آن آرامش زمين برقرار مى
ماند».
خسارتهاى
ناشى از كينه جويى و انتقام
در ميان بيماريهاى گوناگون و خطرناك اخلاقى كه گريبانگير
بشر مى شود، هيچ كدام بارى سنگين تر از «كينه و عداوت» بر دوش
آدمى
نمى نهد; كينه جويى يكى از بزرگترين بلاهاى سعادت و آسايش است
كه از نيروى وحشتناك «غضب» سرچشمه مى گيرد و تعادل موازنه روحى
انسان را بر هم مى زند، زمانى هم كه شخص خشمگين به دلايلى
بحران درونى اش كاهش مى يابد و موقتاً شعله هاى سوزان خشم در
كانون دلش خاموش مى شود، نمى توان گفت وى تعادل روحى خود را
بازيافته است; زيرا ممكن است از همين آتش زيرخاكستر، جرقه هاى
كينه و عداوت در خرمن سعادت و آسايش وى بيفتد و آن را يكسره
بسوزاند.
همان طور كه عفو و گذشت نشانه بزرگوارى و تعادل روان و
همچنين موجد صلح و وحدت است، «كينه» و «عداوت» نيز مظهر روح
خونخوارى و منشأ پراكندگى و تشتت است. هرچند دشمنى براى تسكين
هيجان درونى صورت مى گيرد، اما زيان و آسيبى كه انسان از دشمنى
نكردن مى بيند، به مراتب كمتر است از اينكه بخواهد بدى را با
بدى مقابله نموده و با صدمه مشابهى پاسخ گويد، چه آن آزار به
هر مقدار دشوار باشد، مى گذرد، ولى اگر انسان به جاى عفو و
گذشت خصومت را در پيش بگيرد، خارى زهرآلود در جان و دل خود فرو
كرده كه پيوسته او را رنج و آزار مى دهد. بدون ترديد عداوت نمى
تواند بدى را از ميان ببرد، بلكه شكاف را عميق تر و دامنه
دارتر خواهد ساخت وقهراً خصم به مقتضاى غريزه دفاع از خويشتن
براى مبارزه آماده تر و مجهزتر خواهد گرديد.
گاهى نتايج حاصل از دشمنى بسيار دردناك است و ترميم
اختلالات ناشى از آن امكان پذير نيست. زيرا ممكن است انسان بار
گران يك خطاى بزرگ را كه زاييده كينه جويى و ثمره كار حساب
نشده و نابخردانه بوده و به عاقبت فجيع منتهى شده است، در تمام
عمر بر شانه خود احساس
كند، و دايم از شرمندگى روحى رنج ببرد. در قاموس زندگى بعضى
افراد اصولاً گذشت و بزرگوارى وجود ندارد و هرگز خطا و اهانت
نسبت به خود را از ياد نمى برند، همين سخت گيرى و حساسيت شديد
سبب مى شود تا تمام قدرتى را كه در اختيار دارند، به مصرف
انتقام برسانند و حتى حاضرند در راه كينه توزى خود را به آتش
كشند. طبايع زود رنج براى كينه توزى، آمادگى زيادى دارند، شخص
ضعيف النفس و زودرنج تحمل شنيدن كوچكترين انتقادى را ندارد، در
صورتى كه مردان پخته و نيرومند از انتقادات، نكات تازه مى
آموزند و به وسيله آن موجبات اصلاح خود را فراهم مى سازند.
يكى از دانشمندان مى گويد: «رنجيدن دليل ناپختگى است; زيرا
اولاً چه بسا در حقيقت، توهين و تحقيرى در كار نبوده و شخص
نازك دل و زودرنج بى جهت رنجيده، از اين گذشته ممكن است تحقير
و توهين بوده ولى عمدى نبوده باشد در اينصورت نيز جاى رنجش و
شكايتى نيست و اما توهين كه عمدى و به قصد تخفيف و آزار باشد
اگر با حقيقت وفق بدهد و به نقص و عيب واقعى اشاره كند براى
آدم عاقل مايه تنبه و بيدارى است و نه موجب رنجش و اگر بيجا و
خلاف واقع باشد قابل اعتنا نيست; زيرا حسود و بدخواه است و يا
بچه وار كينه مىورزد و انتقام مى كشد و يا آنقدر نادان است كه
مى خواهد از كوچك كردن ديگرى خود را بزرگ كرده باشد از چنين
آدمى نبايد رنجيد!».
روح انتقام جويى در گروهى، نتيجه و عكس العمل «عقده حقارت»
است; رفتار خشونت آميز و فشارهاى طاقت فرسايى كه آنها در دوران
كودكى يا در محيط اجتماع مى بينند، اثر عميق و دردناكى در
قلبشان باقى
مى گذارد واز نظر روانى دچار يك نوع كينه توزى حاد مى شوند;
خلاصه، انتقام يكى از وسايلى است كه مبتلايان به عقده حقارت
براى جبران شكستهاى خود از آن استفاده مى كنند و به عناوين
گوناگون در صدد آزار ديگران بر مى آيند و به هر جرم و جنايت
خطرناكى دست مى زنند!
يكى ازعوامل مؤثّربراى فراموش كردن بديهاى مردم، توجه به
هدف مقدسوعالى زندگى است. كسى كه داراى روحى درخشان است و به
هدف مقدس و عالى چشم مى دوزد، همه چيز جز آن مقصد و هدف در
نظرش ناچيز جلوه مى كند و به مخالفتها و بديها با ديده بى
اعتنايى مى نگرد. ميزان تأثير بديها در روح و تبديل يك فكر به
فكر ديگر و همچنين توجه به فضيلتى كه نقطه مقابل يك صفت ناپسند
و مذموم است، در اختيار خود ماست. بنابراين، درسايه نيروى
اراده، مى توان ازشدت تأثير عوامل گوناگون بر روى فكر كاست، و
براى درهم كوبيدن «حس كينه توزى» كه جان را مى فشارد، نيروى
كافى تحصيل كرد و چنانچه از انجام وظايف نسبت به خود غفلت
ورزيم، هيچ كس قادر نيست ما را يارى و دستگيرى كند.
انتقام اشكال گوناگونى دارد و به صورتهاى مختلفى ظاهر شده و
خودنمايى مى كند; عده اى در لباس دوستى و راهنمايى رقباى خود
را به امورى كه منتهى به نتايج سوء مى شود و پايانش گرفتارى و
بدبختى است، وامى دارند و از اين رهگذر به شكل ظريفى از آنها
انتقام مى كشند!
يكى از بزرگان غرب مى گويد: «كينه جويى و دشمنى نتيجه حماقت
است مخصوصاً در صورتى كه علتى نداشته باشد. خيلى موضوعات را مى
توانيم دوستانه حل كنيم ولى خودپرستى نمى گذارد. چه بسا مى شود
به كوچكترين كدورتى دوستان را از خود مى رانيم و در عين حال كه
مى دانيم گناه چندانى ندارند آنها را نمى بخشيم، راستى چگونه
مى توانيم اين ستمگرى را برخود هموار كنيم».
عكس العمل
امام سجاد(عليه السلام)
سرگذشت رهبران دينى ما، درس گذشتوبزرگوارىوشرف وانسانيت مى
دهد و مزاياى روحى آنها در عاليترين صورتها تجلى كرده است.
روزى جمعى از اصحاب در حضور امام سجاد(عليه السلام) شرفياب
بودند، ناگاه مردى سياه دل وارد شد و بى درنگ لب به جسارت گشود
و ناجوانمردانه به ساحت مقدس امام سجاد(عليه السلام) اسائه ادب
كرد. حضرت با خونسردى او را مى نگريست و همچنان خاموش بود تا
سخنان وى پايان يافت و از مجلس بيرون رفت. امام(عليه السلام)
در اين هنگام رو به حضار كرد و فرمود: «مايلم شما به اتفاق من
بياييد تا سخنان اين مرد را پاسخ گويم» حاضرين اطاعت كردند و
در خدمت آن حضرت به راه افتادند.
امام(عليه السلام) وقتى درِ منزل آن شخص رسيد، وى را
فراخواند. آن مرد جسور نيز خود را براى مبارزه آماده ساخت و از
منزل بيرون آمد. امام او رامخاطب ساخته چنين فرمود: «اى
برادرآن نسبت هايى را كه به من دادى، اگر درست است و واقعيت
دارد، از خداوند بزرگ براى خويش مغفرت و آمرزش مى طلبم و
چنانچه برخلاف حقيقت بوده است، از پيشگاه او مسئلت مى كنم كه
تو را مشمول عنايات و الطاف بيكران خود قرار دهد!».
بيانات جذاب و ملاطفت آميز امام سجاد(عليه السلام) روح
شقاوت پيشه آن مرد را تحت تأثير قرار داد و همه رنج و عذابى را
كه در جانش بود، محو كرد، آثار انقلاب و پشيمانى بر چهره اش
نمايان شد و اشك حسرت و ندامت برگونه ريخت، آنگاه با لحنى
سرشار از ادب به امام(عليه السلام) عرض كرد: «وجود مقدس و
والاى شما از آن نسبتهاى ناروا منزه است، و آنچه بر زبانم جارى
شد، خودم به آن لايق و سزاوارم!».
امام، زين العابدين(عليه السلام) بدين وسيله به پيروان خود
عملاً درس اغماض و گذشت آموخت و تحوّل سعادت بخشى را كه از
رهگذر عفو و بزرگوارى در دل آن شخص پديد آورد، به پيروان خود
نيز نشان داد.
على (عليه السلام) مى فرمايد: «قِلَّةُ الْعَفْوِ
اَقْبَحُ الْعُيُوبِ وَالتَّسَرُّعُ اِلَى الاِْنْتِقامِ
اَعْظَمُ الذُّنُوبِ(94)؛ بدترين عيبها كمى گذشت از لغزش
مردم و شتاب كردن در انتقام، بزرگترين گناهان است».
جوانمردان هميشه از لغزشهاى ديگران چشم مى پوشند و آنها را
به
بزرگوارى خود مى بخشند، على(عليه السلام) فرمود: «مُعاجَلَةُ
الذُّنُوبِ بِالْغُفْرانِ مِنْ اَخْلاقِ الْكِرامِ(95)؛
شتاب در بخشيدن لغزشهاى ديگران، روش اشخاص جوانمرد و كريم
است».
قرآن، مسلمين را به «عفو» و «گذشت» توصيه مى كند: (...
وَلْيَعْفُواْ وَلْيَصْفَحُواْ أَلاَ تُحِبُّونَ أَن يَغْفِرَ
اللَّهُ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ)(96)؛ «آنها
بايد عفو كنند و چشم پوشى نمايند، مگر دوست نداريد كه خداوند
شما را بيامرزد؟ و خداوند آمرزنده و مهربان است».
(لاَ تَسْتَوِى ا لْحَسَنَةُ وَلاَ السَّيِّئَةُ ادْفَعْ
بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِى بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ
عَدَا وَةٌ كَأَ نَّهُ وَلِىٌّ حَمِيمٌ )(97)؛ «هرگزنيكى
وبدى يكسان نيست، هميشه بدى خلق را با بهترين عمل پاداش ده
ناگاه (خواهى ديد) همان كسى كه ميان تو و او دشمنى است، گويى
دوستى گرم و صميمى است».
«عفو» و «بخشش» هنگام «قدرت» و «توانايى» بسيار ارزنده و
گرانبهاست.
امام صادق(عليه السلام) اين صفت پرارزش را از اوصاف
پيغمبران(عليهم السلام) و پرهيزگاران شمرده است:«اَلْعَفُو
عِنْدَ الْقُدْرَةِ مِنْ سُنَنِ الْمُرْسَلِيْنَ
وَالْمُتَّقِينَ(98)؛ بخشش هنگام قدرت و توانايى رفتار
پيغمبران(عليهم السلام) و اشخاص متقى و پرهيزگار است».
اميرمؤمنان، على(عليه السلام) بهترين سلاح را در مقابل
مخالفين «عفو» و
«بخشش» معرفى مى كند:«عَاتِبْ اَخاكَ بِالاِْحْسانِ
اِلَيْهِ وَارْدُدْ شَرَّهُ بِالاِْنْعامِ عَلَيْهِ(99)؛
با احسان برادر مخالف خود را كيفر ده و آزار او را به وسيله
نيكى از خود دور ساز».
افراد كينه توز به يك نوع قساوت و بى رحمى مبتلا هستند و
كانون دل آنها از عواطف تهى است. حضرت على(عليه السلام) در
زمينه كينه توزى بيان جامع و دلنشينى دارد: «اَشَدُّ
الْقُلُوبِ غِلاًّ قَلْبُ الْحَقُودِ(100)؛ سخت ترين دلها
از حيث ناپاكى دل مرد كينه توز است».
«كينه توز» خيلى بدغضبودرخصومت بى رحم است وشكننده،
از آنهايى است كه به اصطلاح براى يك دستمال حاضر است قيصريه را
آتش بزند. تيپ منتقم، هرقدر هم ظاهراً نرم و مؤدب و شيرين باشد
در باطنش مثل كانون آتشفشان خاموش، درياى پرغليانى از آتش
گداخته كينه و انتقام و شقاوت وجود دارد كه در اوّلين فرصت
فوران خواهد كرد وتر و خشك و دوست و دشمن را يكسان خواهد
سوزانيد». «روانكاوى»
نگرانى عميق و عذاب روحى پيوسته كينه توز را شكنجه مى كند.
حضرت على(عليه السلام) مى فرمايد:«اَلْحَقُودُ مُعَذَّبُ
النَّفْسِ مُتَضاعِفُ الْهَمِّ(101)؛ روح كينه توز همواره
در عذاب و شكنجه است و اندوه و نگرانى عميق هميشه او را آزار
مى دهد».
«وقتى كه ما از دشمنانمان كينه به دل مى گيريم آنها را بر
خواب و خوراك و فشار خون و سلامتى بدن خود و حتى خوشى و شادى
خويش مسلط مى كنيم و قدرتى براى اينكار به آنها
مى دهيم، كينه ما آزارى به آنها نمى رساند بلكه روز و شب
خودمان را به يك آشوب و غوغاى جهنمى تبديل مى كند».
«ديل كارنگى»
دانشمندان امروز از طريق روانكاوى بيماريهاى روانى را در
محيط شعور ناآگاه كشف كرده و سپس به درمان مى پردازند.
حضرت على(عليه السلام) در اين زمينه مى فرمايد:«عِنْدَ
تَصْحيحِ الْضَّمائِرِ يَبْدُو غِلُّ السَّرائِرِ(102)؛
هنگام قيام به اصلاح نفس، انديشه ها و كينه توزيهاى مخفى روشن
و آشكار مى گردد».
يكى از خصايص روانى افراد كينه توز اين است كه تا انتقام از
خصم نكشند، آرام نمى گيرند و آتش درونى آنها خاموش نمى شود.
حضرت على(عليه السلام) مى فرمايد:«اَلحِقْدُ نارٌ
كامِنَةٌ لا تُطْفى اِلاّ بِالظَّفَرِ(103)؛ كينه توزى آتشى
است درونى و پنهانى كه جز با غلبه و منكوب كردن خصم خاموش نمى
گردد».
«كينه توز غالباً به وسيله عتاب و خطاب و تهديد و ارعاب،
ديگران را وادار به سكوت و تمكين و اطاعت مى كند اين
شيوه مغلوب و منكوب كردن ديگران به قدرى در نظر تيپ منتقم عادى
و مشروع و ضرورى است كه اگر در موردى از موارد اغماض كند و به
جاى انتقام به عفو گرايد خود را به شدّت ملامت مى كند و بى
عرضه و ضعيف مى خواند.
يكى از افسران عاليرتبه و تحصيل كرده را مى شناسم كه روزى
اتومبيلش به دوچرخه سوار مفلوكى خورد و او را با دو كوزه ماستى
كه در خورجين به ترك دوچرخه داشت نقش زمين كرد كوزه هاى ماست
شكست، خيابان سفيد شد و چرخ مدور عقب دوچرخه مثلث گرديد شايد
اشتباه از جانب دوچرخه سوار بود، ولى به هرحال وضع مفلوك و رقت
آور آن بيچاره در آن حال حقاً مستحق دلجويى بود نه دشنام هاى
جانانه اى كه آن افسر غضبناك به او نثار مى كرد و دوچرخه سوار
مجروح و از جان خود سير شده در همان حالى كه نيمه خيز روى
آسفالت مى خزيد از جواب عاجز نمى ماند و تمام بغضى كه از سالها
ناسازگارى زورگويان در دل داشت با ركيكترين الفاظ بيرون مى
ريخت رفيق من مى خواست از اتومبيل پياده شود و با مشت و لگد آن
ماست فروش گستاخى كه جرأت كرده به افسر عاليرتبه اى دشنام دهد
تنبيه كند، البته من و دوست ديگرى كه در اتومبيل بوديم مانع
شديم و او هم به خاطر اصرار ما صرفنظر كرد ولى در تمام مدتى كه
با آن افسر عاليمقام در مهمانى آن شب گذرانديم چندين مرتبه ما
را و خود را ملامت مى كرد كه چرا نگذاشتيم «حقش را كف دستش
بگذارد»; خلاصه گناه اين ضعف و بى عرضگى خود را در مورد عفو و
اغماضى كه به اجبار ما از خود نشان داده بود به خودش و به ما
نمى بخشيد». «روانكاوى»
كينه توزى آتش خشم را شعلهور مى سازد; «اَلْحِقْدُ
مَثارُ الْغَضَبَ(104)؛ كينه توزى شعله هاى خشم و غضب را
برمى انگيزد».
«كينه توز وقتى توقعاتش را برنيارند ولو آن توقعات، بى مورد
باشد به شدّت خشمگين مى شود و تا زهرى به طرف نريزد آسوده نمى
گردد». «روانكاوى»
هنگامى انسان به آسايش خاطر دست مى يابد كه نقش كينه توزى
را از لوح دل خويش بزدايد: «مَنْ اَطْرَحَ الْحِقْدَ
اِسْتَراحَ قَلْبُهُ وَلُبُّهُ(105)؛
هر كه نقش كينه جويى را از صفحه خاطر محو سازد، عقل ودلش
آسوده و راحت مى گردد».
«اگر فورى، از سركشى و افراط خشم و كينه خود جلوگيرى كند از
ابتلا به بيماريهاى عصبى كه منجر به عدم تعادل روحى مى گردد
بركنار خواهد ماند». «بخش روانى مجله سلكسيون»
خلاصه، خوشبخت وسعادتمند كسى است كه درونش از حس انتقام و
عداوت منزه باشد. «خُلُوّ الصَّدْرِ مِنَ الْغِلِّ
وَالْحَسَدِ مِنْ سَعادَةِ الْعَبْدِ(106)؛ سينه را از كينه
توزى و حسد خالى داشتن نشانه نيكبختى انسان است».
در اينجا ذكر يك نكته لازم است و آن اينكه اسلام برخى از
اعمال سوء را قابل اغماض نمى داند و اجازه تسليم و گذشت در آن
موارد را نمى دهد. از آنجايى كه حفظ نظام اجتماع مورد توجه خاص
شارع اسلام است، لذا اگر تعديات و رفتار سوء يك فرد به شؤون
اجتماع لطمه بزند و به اختلال امنيت اجتماعى منجر گردد، كيفر و
مجازات را ضرورى و لازم مى شمارد مثل موارد «قصاص و حدود».
خشم
فوايد
خويشتن دارى
سازمان اسرارآميز وجود انسان به دو نيروى مقتدر «عقل و
اراده» مجهز شده است; عقل فروغى است از تجليّات روح كه سرنوشت
بشر را تعيين كرده، معرف شخصيّت واقعى هرفردى محسوب مى گردد و
همچنين چراغ روشنى است كه بر صحنه ظلمانى حيات، نور مى افشاند
و ما در راه پرپيچ و خم زندگى به رهبرى آن پيش مى رويم.
بشر موظف است در جهت تعديل احساسات گوناگونى كه در نهادش
وجوددارد، بكوشدواز افراط و تفريط آنها جلوگيرى نمايد. قواى
عقلانى حدود اعمال احساسات را به ما نشان مى دهد تا به ميزان
صحيح، از اين ذخاير و سرمايه هاى نهفته استفاده كنيم و غرايز
خشن، ما را به پيروى از اوامر خود مجبور نسازند. وقتى در محيط
عواطف، پرتو عقل تابيد، مسلماً ستاره نيكبختى در آسمان زندگى
تجلّى خواهد كرد، امّا اگر آدمى در مقام عمل، فرمانبردار و
اسير پنجه احساسات شود، شخصيّت و استقلالش تضعيف مى گردد و در
عرصه زندگى مغلوب خواهد شد.
«اراده» كه بزرگترين عامل و مهمترين وسيله اجراى مقاصد و
آرزوها است، در اساس سعادت و خوشبختى آدم دخالت تام دارد و
شخصيت و روح وى را از دستبرد رذايل و ناپاكيها حفظ مى كند.
شرط اساسى كاميابى در زندگى، داشتن اراده قطعى و نيرومند
است تا شخص در مواجه با حوادث و پيشامدها كه هركدام يك ناحيه
از حيات او را تحت نفوذ مى گيرند، سخت مقاومت و پايدارى كند.
به هراندازه در پرورش اين قوه كه محور دايره موفّقيت است، كوشش
كنيم به همان ميزان به كسب فضايل و خويشتن دارى توانا مى گرديم
و روح ما حالت استقرار و اعتماد به خود پيدا مى كند و تزلزل به
خود راه نمى دهد و از انحراف مصون خواهد ماند.
يكى از متفكرين غرب مى گويد:«تعريف زيبايى هست كه معناى
اساسى صفت توازن عقلى را در بر دارد و آن «قوه منظم» است. اين
قوه منظم براى مرد و زن به منزله «دستگاه مانع تصادم» اتومبيل
است، امروزه خيلى از اتومبيلهاى لوكس و گرانبها با اين دستگاه
كه وظيفه اش خنثى نمودن اثر تصادف و تكانها و لرزشهايى است كه
دست اندازها و جاده هاى غيرمرتب ايجاد مى كنند، مجهز مى باشند،
تا مسافرين خسته نشوند و حتى در سخت ترين راهها احساس راحتى و
آسايش را بنمايند، بزهكارى جز نماياندن يك شخصيت فاقد توازن
چيز ديگرى نيست تو در آن لحظه كه قادر نيستى بر عقل خود حكومت
كنى فاقد اختيار نفس هستى و عقلى كه در حكم شخص نباشد علاوه بر
اينكه غيرفعال و بى تأثير است يك عقل خطرناكى نيز مى باشد و يك
چنين عقلى سودمند و آبادكن
نيست بلكه زيان آور و مخرب است، جويبارى كه در كوهستان در ميان
سنگها جارى است در هر جزئى از اجزاى بستر خود بيش از رود عظيم
مى سى سى پى صدا دارد، مردمانى كه داراى اخلاق قوى هستند نيز
مانند رودهاى عظيمى كه در جلگه ها جارى مى باشند آرام و بى صدا
هستند».
طبيعت خشن، فوق العاده به اراده متين و استوار نيازمند است
و اگر چنانچه تحت كنترل اين قوه نيرومند درنيايد، به طغيان و
سركشى عادت مى كند، و فشار و ناراحتى كه در موارد حساس بر شخص
چيره مى شود، او را ناگزير به اتخاذ تصميمات فورى و عجولانه مى
كند و سرانجام به عاقبت دردناك منجر خواهد گرديد.
اثرات شوم
خشم
يكى از حالات نفسانى كه موجب انحراف طبع از مجارى مستقيم
خود مى گردد «خشم» است. وقتى غضب بر اركان وجود استيلا يافت و
سرتا پاى انسان را در حصار كشيد، روح، يك حالت عصيان و سركشى
به خود مى گيرد و ميدان براى تاخت و تاز اين صفت ناستوده بى
مانع مى شود و تا سرحد امكان، آدمى را آزار مى دهد; زيرا حجاب
«خشم» ديده عقل را بسته، قوه ادراك و تميز را از وى سلب مى
كند. شخص خشمگين گاهى چنان دچار هيجان شديد مى شود كه در چهره
حيوان بى ادراك خودنمايى مى كند و واقع بينى و احساس خود را از
دست مى دهد و مرتكب اعمال و جنايات هولناكى مى گردد تا آنجا كه
حتى ممكن است خود را دچار خسران ابدى سازد و هنگامى متوجه مى
شود كه به عواقب ناشى از آن برخورده و در عميق ترين دره بدبختى
سرنگون شده است.
اين خصلت شوم پيوسته ندامت و پشيمانى را به ارمغان مى آورد;
زيرا تا شعله هاى غضب فرو نشست، ملامتى عجيب بر وجود انسان چنگ
مى زند و شخص، اعمال و كردار خود را تقبيح مى كند و خويشتن را
در «دادگاه عقل و وجدان» محكوم مى بيند و به دنبال آن طوفانى
از تأثر و تأسف آميخته با ناراحتى در اعماق دل پديد مى آيد.
«خشم» نه تنها روح را در محاصره اندوه و غم قرار مى دهد،
بلكه جسم را نيز كه جايگاه سكونت و آرامش روان است، از عواقب
وخيم خود در امان نمى گذارد، هنگامى كه لهيب سوزان غضب در
كانون وجود شعله كشيد، خون به سرعت به قلب مى ريزد و سپس در
رگها منتشر و رنگ رخسار سرخ مى شود، لرزشى سريع بدن را فرا مى
گيرد و هماندم كليه اعضا براى انتقام اعلام آمادگى مى كنند. از
جمله عواملى كه در بروز خشم اثر بسزايى دارد، «مسموميت خون»
است كه در اثر مصرف «نوشابه هاى الكلى» و استعمال دخانيات حاصل
مى شود و بيماريهايى از قبيل التهاب اعصاب، سل ريوى و انواع
خونريزيها را به دنبال دارد.
البته به اين نكته بايد توجه داشت كه حد اعتدال اين نيرو
(غضب) در وجود انسان لازم است و مادامى كه از حدود خود تجاوز
ننمايد، يك ضرورت قطعى و نشانه جوانمردى است. خشمى كه انسان را
به مقاومت و پايدارى در برابر ستمگرى و دفاع از حق و حقيقت
وامى دارد، از مزاياى برجسته آدمى محسوب مى گردد.
«حس انتقام» از چيزهايى است كه افق زندگى را تيره و تار مى
كند و شكافهاى پيوندناپذيرى را ميان مردم به وجود مى آورد. اين
حس شوم نيزغالباًهمراه غضب است، اگرمابخواهيم دربرابر هر
بدرفتارى كه مى بينيم، مقابله به مثل كنيم و با جريحه دار
ساختن جسم و روح ديگران، حس
«انتقام» خودراتسكين بخشيم، به طوركلى زندگى ماصرف نزاع و
كشمكش مى شود وزدوخوردهادردايره تسلسل قرار خواهد گرفت! به
علاوه اقتدار روح خود را نيز از دست مى دهيم و دامن همت ما نيز
لكه دار مى شود.
هركس در زندگى دچار خطا و اشتباه مى شود اگر به واسطه
اشتباه و خطاى ما شعله خشم كسى برانگيخته شده است، بهترين روش
براى اينكه
طرف ما حالت عفو و بخشش را به خود بگيرد، اين است كه به خطاى
خود معترف شويم.
«ديل كارنگى» مى گويد: «وقتى كه بر ما معلوم شد كه سزاوار
تنبيهى هستيم، آيا بهتر نيست كه خود آن را استقبال كرده اعتراف
به گناه كنيم؟ آياملامتى كه مابه خودمى كنيم ملايمترازتوبيخى
نيست كه ديگران بنمايند؟ شتاب كنيد كه هر ناسزايى كه غير مى
خواهد به شما بگويد خودتان بگوييد قبل از طرف، آن كلمات را بر
زبان برانيد تا خصم شما بى سلاح شود در اين صورت نود درصد
امكان دارد كه طرف شما جنبه محبت آميز و بخشاينده به خود بگيرد
و چشم از لغزش شما بپوشد، هر ابلهى مى تواند در پوشاندن خطاهاى
خود بكوشد و همه ابلهان همين كار را مى كنند امّا مردى كه به
خطاى خود اقرار كند از جماعت برتر خواهد ايستاد و لذتى شريف و
نادر در دل احساس خواهد كرد، هروقت يقين داريم كه حق به جانب
ما است بايد با ملايمت و تدبير بكوشيم كه ديگران را با خود هم
عقيده كنيم اما اگر بر خطا مى رويم بايد فوراً و صريحاً اعتراف
كنيم و از قضا موارد خطا خيلى بيشتر از صواب است به شرط آنكه
چشم بينا براى ديدن آن داشته باشيم. پس از اقرار به گناه نه
تنها نتايج حيرت بخش خواهيم ديد بلكه لذت آن خيلى بيشتر از
كوشيدن در مدافعه است!».
«عفو» پرتو مسرت واقعى و موجى از عواطف و احساسات
انساندوستى را در دل ايجاد مى كند، انسان، با گذشت و اغماض،
دشمن را
در برابر خود مجبور به تسليم و خضوع نموده، امنيت و اعتماد را
كه از خلال آن نور محبت مى درخشد، جلب مى كند و سبب مى شود كه
دشمن خصومت را كنار گذارد و طرح علاقه و الفت بريزد.
دانش و تجربه از وسايل رفع خشونت و تهذيب اخلاق است، همين
كه دايره معارف وسعت يافت، سطح فكر و افق انديشه باز مى شود.
بنابراين، قدرت و مقاومت اشخاص پرتجربه و دانشمند در برابر
وسوسه و فريب نفس زياد است; اين گروه نوعاً مردمى بردبارند و
اغماض آنان نسبت به خطاهاى افراد بيش از ديگران است.
خشم و
خويشتن دارى از نظر پيشوايان دين(عليهم السلام)
براى درمان بيمارى خطرناك وروحى«خشم»هيچ دارويى شفابخش تر
ازتعاليم انبيا ورهبران مذهبى(عليهم السلام) نيست، فعاليتهايى
كه اطباوروانشناسان در اين زمينه انجام داده اند، گرچه بى اثر
نيست، امّا به نتيجه قطعى نرسيده است. پيشوايان دينى(عليهم
السلام) با كلمات دلنشين خود توجه ما را به عواقب و خطرات
«خشم» جلب نموده وفوايد و لزوم «خويشتن دارى» را گوشزد فرموده
اند.
امام صادق (عليه السلام) فرمود:«از خشم بپرهيزيد; زيرا خشم
شخص را به ذلت پوزش طلبيدن وادار مى سازد».(107)
همچنين آن حضرت مى فرمايد:«اَلْغَضَبُ مَمْحَقَةٌ
لِقَلْبِ الْحَكِيْمِ مَنْ لَمْ يَمْلِكْ غَضَبَهُ لَمْ
يَمْلِكْ عَقْلَهُ(108)؛ خشم نورراازقلب دانازايل مى كند،
هركس مالك خشم خويش نباشد، هرگز مالك عقل خود نيز نخواهد بود».
«اصلاخشم هرسببى كه داشته باشد انسان خشمگين پس از اينكه
آرامش خودرابه دست آورد به بيهوده بودن خشم خويش پى مى بردوبه
همين دليل است كه فرداى روز خشم وقتى كه از روى عقل سليم قضاوت
كردمجبوراست ازكسى كه از او تحقير نموده است عذرخواهى كند اگر
عادت كنيد كه اين قضاوت فردا را امروز بكنيد بحران خشم به
حداقل خود خواهد رسيد». «دكتر ماردن»
خشموهيجان طبق نظرپزشكان عواقبوخيمى دربرداردوحتى ممكن است
يك هيجان و خشم شديد به حيات و زندگى انسان خاتمه دهد.
اميرمؤمنان، على(عليه السلام) فرمود:«مَنْ اَطْلَقَ
غَضَبَهُ تَعَجَّلَ حَتْفُهُ(109)؛ آنكس كه عنان خشم خويش
را رها مى كند، به سرعت مرگش فرا مى رسد».
«كسانى كه قلب ضعيفى دارندآيا مى دانند كه روزى ممكن است
هيجانها به قيمت جانشان تمام شود؟ البته ممكن است چنين تصورى
نكنند ولى بايد بدانند كه گاهى حتى اشخاص كاملاً صحيح و سالم
نيز قربانى هيجانها مى گردند بارها ديده شده است كه بحرانهاى
خشم به سكته قلبى و مرگ منجر شده است».
«خشم اشتها را از ميان مى برد، هضم را مشكل مى سازد; موازنه
اعصاب راساعتها وحتى روزهاى متمادى به هم مى زند به تمام
مكانيسم جسمانى و در نتيجه آن به معنويات و نيروى دماغى لطمه
وارد مى سازد در صورت عصبى شدن مادر شيردهى ممكن است شير او
بچه را مسموم كند».(110) «دكتر ماردن»
حضرت على(عليه السلام) مى فرمايد:«اِيّاكَ وَالْغَضَبَ
فَأَوَّلُهُ جُنُونٌ وَآخِرُهُ نَدَمٌ(111)؛ از خشم بپرهيز;
زيرا با ديوانگى شروع و به ندامت ختم مى شود».
ـ «اَلْـغَـضَبُ نـارٌ مُـوقَـدَةٌ مَـنْ كَظَمَهُ
اَطفَـأَهـا وَمَـنْ اَطْـلَـقَهُ كـانَ اَوَّلَ مُـحْتَـرِق
بِـهـا(112)؛ خشم آتشى است فروزنده، هر كه بردبارى پيشه
كند، خاموشش ساخته و هر كه آزادش گذارد، خود او نخستين كسى
است كه بدان آتش مى سوزد».
همچنين آن حضرت براى مقابله با خشم و غضب، حلم و بردبارى را
توصيه مى فرمايد.
ـ «اِحْتَرِسُوا مِنْ سَوْرَةِ الْغَضَبِ وَاَعِدّوُا
لَهُ ما تُجاهِدُونَهُ بِهِ مِنَ الْكَظْمِ وَالْحِلْمِ(113)؛
خود را از برافروختگى آتش خشم نگهداريد و براى پيكار با آن از
حلم و بردبارى چيزى تهيه كنيد».
ـ «ضَـبْـطُ الـنَّـفْـسِ عِـنْـدَ حـادِثِ الْـغَـضَـبِ
يُـؤْمِـنُ مَـواقِـعَ الْـعَـطَبِ(114)؛ خويشتن دارى به
هنگام بروز خشم، شخص را از پرتگاه هلاكت نجات مى دهد».
ممكن است انسان دراثرهيجانوخشم آنى، دست به قتل وجنايت
بزند. امام باقر(عليه السلام) فرمود:«اىُّ شىء اَشَدُّ مِن
الْغَضَبِ؟ إنّ الرَّجُلَ يَغْضَبُ فَيَقْتُلَ الْنَّفْسَ
التّى حَرَّمَ اللهُ(115)؛ چه چيز خطرناكتراز خشم وغضب است؟
افرادى به واسطه خشم و عصبانيت شديد دست به جنايت و آدمكشى مى
زنند».
«اشخاص عصبى مزاج هم هستند كه فكر جنايت در مغزشان
به سرعت فيلم مى گذارد و اين شدت و خشونت از مختصات روحى اين
گروه است چنين كسانى در يك آن به فكر جنايت مى افتند و فوراً
به مرحله عمل مى رسانند اين كسان را قاتل
آنى نام مى گذاريم». «ژان ماركويست»
رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) براى غلبه بر «خشم» دستور
جالبى داده است:«فَاِنْ وَجَدَ اَحَدُكُمْ مِن ذلِكَ
شَيْئاً فَاِنْ كانَ قائِماً فَلْيَجْلِسْ وَاِنْ كانَ جالِساً
فَلْيَنْمِ; فَانْ لَمْ يَزَلْ ذلِك فَلْيَتوَضّأ بِالماءِ
البارِدِ وَلْيَغْتَسِلْ فَاِنَّ النّارَ لا يَطْفَئُها اِلاّ
الماءُ(116)؛ هرگاه يكى از شما در خود احساس غضب كرد، اگر
ايستاده است، بنشيند و اگر نشسته است، بخوابد و چنانچه با اين
كار خشمش فرو ننشست، با آب سرد وضو بگيرد يا غسل كند كه همانا
آتش را چيزى جز
آب خاموش نمى كند».
«اگر كودكى بسيار خشمگين شود بى آنكه با او درشتى و تندى
كنيد مى توان او را به وسيله شست و شوى با آب سرد يا پيچاندن
در پارچه تر آرام ساخت». «ويكتور پوشه»
«بهداشت بدنى از لحاظ اخلاق نيز اهميت فوق العاده اى دارد.
دوش گرفتن و استحمام در صبح و شب با آب ملايم و دوش
گرفتن پس از خاتمه كار روزانه بدن را تميز و آسوده مى سازد بى
ميلى را از بين مى برد و شخص تحريك شده را آرامش مى بخشد پس مى
توان گفت كه نتايج بدنى دوش گرفتن با ارزش اخلاقى اش مساوى
است». «ژيلبرت روبن»
زندگى پيشوايان دين در حقيقت به منزله «چراغى» است كه ما
موظفيم در پرتو آن به طرف كسب فضايل اخلاقى برويم، از طرز
رفتار آنان با دشمنان خود، به ميزان بردبارى و «حلم» و تسلط
آنان بر نفس خود پى مى بريم. اكنون به عنوان نمونه به ذكر يك
مورد اكتفا مى كنيم:
روزى حضرت امام حسن(عليه السلام) سواره از راهى مى گذشت،
ناگاه با مردى از اهل شام مصادف گرديد، شامى بى درنگ زبان به
ناسزا گشود و ناجوانمردانه به ساحت مقدس آن حضرت(عليه السلام)
اسائه ادب كرد. امام(عليه السلام)همچنان خاموش بود و سخنان
ناهنجار او را تا پايان گوش داد، سپس با لحن ملايم و متانت
خاصى وى را مخاطب ساخته، چنين فرمود: تصور مى كنم اشتباه كرده
اى، اجازه بده تو را راضى و خشنود سازم، هرچه تقاضا كنى به تو
خواهم بخشيد، راه را گم كرده اى تا هدايتت كنم، نياز به كمك
براى حمل وسايل خود دارى، دستور دهم اسباب تو را به منزل
برسانند، اگر گرسنه اى تو را سير نمايم و اگر به لباس و پوشاك
احتياج دارى، برايت تهيه كنم، فقير و تنگدستى! حاضرم هزينه
زندگى ات را تأمين كنم و اگر از من تقاضاى پناهندگى كنى، تو را
پناه دهم و هرگونه نياز
ديگرى دارى در انجام خواسته هايت كوتاهى نخواهم كرد، بهتر است
با همسفران خود در خانه ما قدم نهيد; زيرا وسايل پذيرايى شما
را از هرجهت در اختيار داريم.
مرد شامى در برابر اين سخنان دلپذير و ملاطفت غيرمنتظره به
زانو درآمد و از فرط شرمسارى قطرات اشك برگونه هايش غلتيد،
هماندم پرتو معرفت در دل وى تابيد، و احساس مهر و محبت در
اعماق قلبش به جوش آمد، آنگاه با كمال خلوص نيت به امامت امام
حسن(عليه السلام) گواهى داد و اضافه كرد: تا به حال شما و
پدرتان را ناپسندترين مردم مى پنداشتم، هم اكنون احساس مى كنم
قلبى كه از كينه و عداوت شما مالامال بود، از محبت و اخلاص
لبريز گرديده است، حقاً جز شما كسى لايق و شايسته مقام ارجمند
«امامت» نيست.