مقدمه دفتر
اين حقيقت
بر كسى پوشيده نيست كه فضايل و رذايل اخلاقى در زندگى
انسان بويژه در سعادت و شقاوت و سرنوشت او دخالت مستقيم و
حياتى داشته و دارد. چه بسيار انسانهايى كه در طول تاريخ
حيات بشرى، به خاطر برخوردار بودن از فضايل اخلاقى و حُسن
سير و سلوك، به كمالات فراوان و به سعادت بزرگ نايل آمدند
و بر عكس، كسانى كه به مفاسد و رذايل اخلاقى دچار شدند،
خود را به هلاكت رسانده و به فرجام سياهى گرفتار آمدند.
اگر چه بشر در عصر حاضر، در زمينه هاى صنعتى، اقتصادى،
نظامى، اجتماعى و سياسى به پيشرفتهاى حيرت آورى دست يافته
و در غالب مسايل فردى و اجتماعى، به آسايش و رفاه خوبى
رسيده است، اما اين همه پيشرفتها و تمدنها هرگز نتوانسته
سعادت روحى و معنوى جوامع بشرى را تأمين و تضمين نموده و
او را به سعادت ابدى برساند.
امروزه بر خردمندان عالم پوشيده نيست كه اين همه فجايع
و جنايات، وحشيگريها و قتل و غارتها، بى عدالتيها و حق
كشيها و صدها مصيبتهايى كه گريبانگير جوامع بشرى شده و
مى شود، تمام اينها به خاطر فاصله گرفتن انسانها از مسايل
معنوى و فضايل اخلاقى و انسانى و پيروى از هواهاى نفسانى و
اميال حيوانى است.
مؤلف محترم، در اين مجموعه، بخشى از رذايل اخلاقى ر
مطرح و سپس پيرامون آنها به بحث و بررسى پرداخته و نظر
برخى از انديشمندان و صاحب نظران را بيشتر جهت تأييد موضوع
بيان كرده و علاوه بر مطالب اخلاقى، پاره اى از مسايل
روانى و تربيتى را نيز مورد تجزيه و تحليل قرار داده و
نظرات علمى برخى از انديشوران امروز غرب را مطرح نموده
است. اين مجموعه، با بيانى روان و در قالب الفاظى مورد
پسند و عارى از هرگونه اصطلاحات پيچيده و نامفهوم و با
اسلوبى شيرين و جذّاب، قلمى شده است.
گواه مطالب فوق، ترجمه اين كتاب تا اين تاريخ به
زبانهاى گوناگونى است كه در پشت جلد به آنها اشاره شده
است. بويژه آنكه پس از ترجمه و انتشار آن در خارج از كشور،
متقاضيان فراوانى همچنان خواستار اين كتاب هستند.
اين دفتر، پس از بررسى، ويرايش و مقابله اثر فوق را چاپ
نموده و در اختيار پژوهشگران و علاقه مندان قرار مى دهد،
بدان اميد كه مورد قبول پروردگار متعال قرار گيرد.
در خاتمه از خوانندگان محترم تقاضا داريم هرگونه انتقاد
و يا پيشنهادى دارند، به آدرس قم: صندوق پستى 749، دفتر
انتشارات اسلامى، بخش تحقيق و بررسى فارسى، ارسال دارند.
با تشكر.
دفتر انتشارات اسلامى
وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم
پيشگفتار
هرفردى در
اين جهان خواستار «سعادت» و آسايش خويشتن است و در صحنه
زندگى براى به دست آوردن مطلوب خود، شب و روز كوشش و تلاش
مى كند و در اين ميدان نبرد كه بى شباهت به ميدان جنگ
نيست، تلاش پيگير خود را ادامه مى دهد و حتى تا پاى جان هم
پيش مى رود، بدين اميد كه روزى هماى سعادت بر سرش بال و پر
بگشايد و در سايه آن دوران كوتاه عمر را دور از تشويش و
ناراحتى سپرى سازد.
اما متأسفانه بيشتر افراد با همه
امكاناتى كه ظاهراً براى يك زندگى رضايتبخش دارند،
مع الوصف عوامل مرموزى پيوسته جانشان را دستخوش اضطراب و
ناامنى مى كند و سعادت واقعى را براى آنها غيرممكن مى سازد
و سرانجام نيز در ميان طوفان هيجان و رنج با روح شكست
خورده و افسرده به پرتگاه نيستى سرنگون مى شوند.
اين ناكامىونابسامانى به خاطرآن است كه اوهام،
جاى حقيقت را گرفته ودرجاده تاريك حيات، از چراغ فروزان
عقل و خرد كه راهنماى بشر در تاريكيهاست، استفاده نمى شود.
جلوه هاوپرده هاى رنگارنگى كه در آسمان فكر وخيال بعضى نقش
مى بندد، آنها را به تلاطم و انقلاب مى افكند، و
هدفهاى منحط وپستوآرزوهاوآمال نامحدود، افكارشان را در
ظلمات مخوفوبن بستهاى خطرناك ونابودكننده گرفتاروسرگردان
مى سازد.
انسان، اين پرارزش ترين كالاى بازار هستى، پديده اى است
كه از دو بُعد متمايز «ميكانيكى» و «روانى» تشكيل يافته و
علاوه بر جنبه هاى مادى و اوصاف مشتركى كه با ساير حيوانات
دارد، نيازمنديهاى معنوى فراوانى نيز دارد كه ارضاى آن
خواسته ها متضمن كمال نهايى وى است، در وجود انسان هريك از
اين دو جناح، نيرومندتر از ديگرى باشد، ضعف و شكست طرف
ديگر مسلم و قطعى خواهد بود.
در دنياى امروز، پيشرفت علم و صنعت به كلى روش زندگى
بشر را تغيير داده و تكامل صنعتى و تحوّل عجيبى كه در همه
شؤون زندگى پيدا شده است، تاريكيها را روشن و مشكلات ر
آسان ساخته و سراسر عرصه گيتى از اعماق دريا تا اوج فضا،
ميدان جولان انسان گرديده است. اما به موازات پيشرفتهاى
علمى و تمركز نيروها و افكار بر روى مسايل مادّى، پايه هاى
ايمان و تقوا سست و لرزان شده، يك سلسله مفاسد وحشتناك در
جوامع مختلف (شهرى و غيرشهرى، پيشرفته و عقب مانده) پديد
آمده و آمار جرايم و جنايات و بى بندوباريها و فجايع ضد
انسانى به مقياس وسيعى رو به افزايش گذاشته است. عوامل
سعادت و صلاح اجتماعى در برابر مظاهر فساد و تباهى زانو
زده، و بقاياى معنويات نيز در شعله هاى سوزان و سركش
تمايلات نفسانى مردم و رذايل و پليديها مى سوزد و از ميان
مى رود!
در جهان كنونى غلبه «رذايل» را بر «فضايل» روشن و
آشكارا مى بينيم، بشر به نيروى شگرف علم مجهز شده، ولى
فرشته فضيلت به جاى آن كه نگاهبان روح باشد، پايمال اهريمن
هوا و هوس گرديده، و عواطف انسانى با مرگ فضيلت در حال
احتضار و جان دادن است.
دروغ، حرص، نفاق، ستمگرى، جاه طلبى و ساير رذايل اخلاقى
كه هركدام در راه تكامل و تعالى و سعادت آدمى سدّى نيرومند
ايجاد مى كند، بر دست و پاى مردم زنجير زبونى افكنده و
به شدّت جامعه را اسير خود كرده است، گسستگى رشته هاى
«اتحاد»، ناراحتى هاى فردى و اجتماعى، و خلاصه سرچشمه
انواع بدبختيها و رنجها، سقوط معنويت و نابودى حس فضيلت
است. اين يك حقيقت دردناكى است كه اگر بهره هاى مادّى ر
از انسان امروزى بگيرند، در اين جهان عظيم هيچ گونه نقطه
اتكايى ندارد و با كمترين فشار ناملايمات، سايه شوم يأس و
نوميدى بر دلش مى افتد و نيروى مقاومت روحى خود را از دست
مى دهد. دانشمندان علم اخلاق و روانشناسان معتقدند كه
انسانيت انسان وقتى تحقق پيدا مى كند و بشر بلندترين مقام
هستى را حايز مى شود كه مزاياى روحى و ملكات فاضله در او
پديد آيد، و ميان صفات و عواطفش يك نوع اعتدال خاصّى
برقرار گردد. چه سرمايه هاى معنوى و اخلاقى است كه از
بى اعتداليها جلوگيرى مى كند و آدمى را به اوج عظمت و
سربلندى و نقطه كمالى كه شايسته اوست صعود مى دهد.
* * *
اگر در جوامع انسانى شخصيت هايى ظهور نموده و تاريخ،
نام پرافتخار آنها را با برجستگى و عظمت ثبت كرده، همه در
اثر امتيازات معنوى و ملكات پاك اخلاقى آنان بوده است.
جامعه اى كه فاقد «ملكات اخلاقى» باشد و تعاليم انسانى بر
محيط آن اجتماع حكومت نكند، شايسته حيات و زندگى نيست.
انقراض تمدنهاى بزرگ و نابودى ملتها تنها در نتيجه از هم
پاشيدن اوضاع اقتصادى آنها نبوده، بلكه از دست دادن
سرمايه هاى معنوى و اخلاقى، آن جامعه را به آستانه سقوط
كشانيده است; زيرا تزلزل پايه هاى معنويت و فضيلت در
ويرانى و انهدام اجتماع از هرزلزله اى كوبنده تر و از
هرحادثه اى عظيم تر است.
قوانين و نظامات بشرى هرگز نتوانسته به اعماق روح
آدميان راه پيدا كند و يك نوع وحدت و رابطه معنوى ميان
جوامع و ملل و نژادهاى گوناگون برقرار سازد; قوانينى كه
زاييده افكار بشر است، در اثر محدوديّت دانش و عدم احاطه
بر روابط پديده ها و تحت تأثير عوامل مختلف قرار گرفتن، به
هيچ وجه صلاحيت تأمين سعادت همه جانبه انسان را ندارد لذ
جنبه موقتى به خود گرفته و با تغيير قيافه اجتماعات و به
مرور زمان، تحوّل پيدا مى كند و اصولاً پيدايش همين مفاسد
و بدبختيهاى گوناگونى كه دامنگير بشريت شده است، عكس العمل
نقص قوانين و برنامه هاى موجود است.
اما مكتب مقدس انبيا(عليهم السلام) كه از منابع عاليه
الهام و از فروغ وحى و اشراق روانى سرچشمه گرفته و به علم
نامحدود خداوندى متكى است، از طوفان تغييروانقلاب
بركناراست وباعلم به روابط پديده ها و حقايق هستى عاليترين
برنامه هاوسيرتكاملى رابه بشر نشان داده و تهذيب و اصلاح
نفس و حركت به سوى جهشهاى عالى روانى را به آدميان پيشنهاد
كرده است.
نقش تعليمات عالى دين و نتايج درخشان و اثر سريع و عميق
و قطعى اين نيروى معنوى، در نظم اجتماع يك حقيقت غيرقابل
انكار است. تا وقتى در درون توده مردم دادگاه و محكمه اى
تشكيل نيافته و وسايل محدوديت اراده ها و احساس تكليف
فراهم نگرديده است، هرگامى به سوى اصلاح با شكست و ناكامى
مواجه خواهد شد. براى بنيانگذارى يك تمدن كامل و پديد آمدن
يك محيط امن و سعادت، راهى جز اينكه بشر با سرمايه هاى
معنوى و اخلاقى مجهز شود، وجود ندارد.
اساس و مبانى آيين جاويد اسلام كه به دست بزرگترين
شخصيت اخلاقى تاريخ، يعنى پيامبر اكرم (صلى الله عليه
وآله) بر مبناى ايمان و تقوا پايه گذارى شده، علاوه بر
اينكه وسيله سعادت جهان آخرت است، پايه خوشبختى و آسايش
حيات اين دنيا نيز مى باشد. اساس دعوت اسلام بالا بردن سطح
ارزش انسان و توسعه يك سلسله عقايد پاك و ملكات فاضله است.
اسلام ملاك انسانيت را مزاياى برجسته روحى و سجاياى پاك
انسانى مى داند و با قربانى كردن فضايل در راه اميال و
هوسها و پشت پا زدن به معنويات مخالف است و با افرادى كه
انسانيت و شرف را لكه دار و اساس اعتماد عمومى و حسن تفاهم
را متزلزل مى كنند، به شدت مبارزه مى نمايد. جامعه اى كه
روابط افراد آن را اسلام تعيين مى كند، صفا و گرمى و آرامش
بر آن سايه افكنده و اعتماد متقابل و احترام به حيثيت و
شرافت يكديگر در همه شؤون آن وجود دارد؟ عاليترين مناسبات
ارتباط، افراد اين اجتماع را به هم پيوند مى دهد و همه در
برابر قوانين يكسان هستند. با الهام از چنين عوامل وحدت
معنوى و تعاليم و برنامه هاى تكاملى مى توان يك جهش و
انقلاب عظيم تربيتى كه ضامن خوشبختى همه جانبه اجتماع
باشد، در جوامع گوناگون و ملل و نژادهاى مختلف پديد آورد.
در كتابى كه از نظر خوانندگان عزيز مى گذرد، يك سلسله
موضوعات اخلاقى به رشته تحرير درآمده و قسمتى از تعاليم
پرارزش و گرانبهاى اخلاقى اسلام نيز در آن منعكس شده است.
گرچه هريك از كتابهاى اخلاقى و آثار حكمت عملى كه از
بزرگان و پيشينيان ما به يادگار مانده است، خود گنجينه
پرارزشى است و در خزاين نثر آنها، گوهرهاى گرانبهايى وجود
دارد، اما در اثر گذشت زمان اسلوب آن، طراوت و شادابى خود
را از دست داده و از طرفى; چون بيشتر متكى بر قواعد نظرى
است، امروز كمتر مورد استفاده قرار مى گيرد.
نگارنده سعى كرده است تا موضوعات اخلاقى را در قالب
الفاظى روز پسند و ساده و عارى از اصطلاحات نامفهوم، با
اسلوبى جذاب و شيرين تنظيم نمايد. علاوه برمطالب اخلاقى
پاره اى از مسايل روانى و تربيتى نيز مورد تجزيه و تحليل
قرار گرفته و آرا و نظريات علمى دانشمندان امروز غرب، بر
روايات مذهبى و سخنان عميق پيشوايان دين كه بيش از سيزده
قرن پيش بيان فرموده اند، عرضه گرديده است.
در اينجا اضافه اين نكته نيز لازم است كه قسمتى از كتاب
حاضر بتدريج در مجله وزين دينى و علمى «مكتب اسلام» چاپ و
منتشر شده است. نويسنده، خصوصيات مطالب اين مجموعه را
تشريح نمى كند، خوانندگان محترم خود ضمن مطالعه، اظهارات
بعضى از صاحبنظران را (مبنى بر اين كه چنين كتابى اخلاقى
با اين سبك و اسلوب كاملاً تازگى دارد) تصديق و روش خاص و
نوين آن را تأييد خواهند كرد. اميد كه همه ما با توجه به
اندرزها و سخنان پر ارزش بزرگان اسلام و دانشمندان اخلاق
بتوانيم گامى سريع در راه اصلاح خويش برداشته و روان خود
را از اسارت غرايز حيوانى و هوا و هوس برهانيم تا سعادت و
خوشبختى واقعى ما از اين طريق تأمين گردد.
سيد مجتبى موسوى لارى
قم ـ فروردين ماه 1345
بد خُلقى
ارزش دوستى و محبت
دوست داشتن يكى
ازنيازهاى طبيعى وجود بشر است، براساس همين واقعيّت قطعى،
نيرويى پنهانى، انسان رابه علاقهودلبستگى نسبت به ديگران
وامى دارد، با اين تمايل كه يك حس طبيعى است، نمى توان با آن
مبارزه كرد و لذا بايد اين نيازمندى ارضا شود و هركس با گروهى
از همنوعان خود روابط دوستانه برقرار ساخته و از انس و الفت
آنها استفاده كند.
دوستى، منبع آرامش و يكى از بهترين لذايذ
روحى است كه پس از تجلّى به مرور زمان قوت مى گيرد و تكامل
مى پذيرد. در اين دنياى پهناور، چيزى گرانبهاتر از دوستى
نمى توان يافت.
رنج بى دوستى و تنهايى يكى از دشوارترين مصايب است. اگر
رشته مودّت، روان ما را به كسى پيوند ندهد و هيچ كس روح ما را
در پناه خود نپذيرد، دستخوش اضطراب و آشفتگى مى شويم و دنياى
وجودمان پريشان و تاريك مى گردد. دانشمندى مى گويد:«راز سعادت
در اين است كه روابط ما با دنياى خارج دوستانه باشد نه خصمانه،
كسى كه قادر نيست افراد طبيعت را دوست خود بداند هرگز قادر
نخواهد بود زندگى خالى از اضطرابى داشته باشد!».
روابط و مناسباتى جامعه را به بهترين وجه به هم پيوند
مى دهد كه متكى براصول «صميميّت و مهر و عاطفه» باشد، تمايل دو
روح است كه در حساسترين عوالم هماهنگى و محبت درهم مى آميزند و
از اين رهگذر پايه دوستى سعادتبخش و پررونقى گذاشته مى شود.
براى آنكه رشته مودّت تزلزل ناپذير بماند، بايد شخص اساس
بيگانگى را ويران سازد و به صميميتّى كه ديگران مى طلبند، پاسخ
مثبت دهد. ارزنده ترين دوستى ها، دوستى مستقل از منافع شخصى
است كه با شعور و احساسات همراه باشد و بتواند روح افسرده و
نيازمند به مهر و گرمى انسان را راضى سازد. كسى كه چهره باصفاى
دوستى به خود مى گيرد، بايد در هيچ شرايطى پيوند مودتش سستى
نپذيرد، بلكه در دشواريها و هجوم رنجهاى زندگى، تيرگيها را از
قلب دوست خود بزدايد، و نهال اميد و اطمينان را در گلزار دلش
آبيارى كند. كسى مى تواند از ديگران تقاضاى مهر و محبت كند و
از عواطف آنها برخوردار گردد كه قلبش از محبت سايرين لبريز
باشد. به گفته يكى از بزرگان:
«دنياى ما چون كوهسارى است كه هركس در آن بانگ زد انعكاس
صوت خود را مى شنود كسى كه روحش از مهر و محبت سرشار باشد از
ديگران جز محبت و وفا نمى بيند، زندگانى مادى بر اساس مبادله
قرار گرفته است ولى ما نمى خواهيم اعتراف كنيم كه زندگانى
معنوى نيز بر روى همين پايه استوار است. چطور شما كه به ديگران
وفا نداريد از آنها انتظار وفا داريد و به چه جهت شما كه بر
دوستى ديگران استوار نيستيد بيهوده از آنان تمناى محبت دايمى
داريد؟».
اگر معاشرت و آميزش بدون علاقه دوجانبه صورت گيرد، نتيجه
طبيعى آن عدم يگانگى و نبود رابطه عميق قلبى است و تلخ كامى و
عذاب را در پى خواهد داشت. وقتى كابوس وحشت زاى تظاهر و ريا بر
كانون دلها سايه افكند و ظاهرسازى با همه زيانهايش زندگى افراد
را به زير سيطره خويش كشيد، تملق و مداهنه به خاطر منافع مادى
جاى صداقت و راستى را مى گيرد و فرشته صميميّت و دوستى واقعى
در ويرانه آلودگيهاى اجتماعى قربانى مى شود. در چنين شرايطى
همدردى و همزيستى كه محصول عواطف است، ضعيف خواهد شد و امكان
هرگونه همكارى كه لازمه صميميّت واقعى است، از بين مى رود.
هركدام از ما در طى معاشرتها با افرادى رو به رو شده ايم كه
اعماق قلبشان از مهر و عاطفه خالى است، ولى در لباس رياكارى و
زير نقاب دوستى خود را پنهان مى سازند كه اغلب مى توانيد به
عيب عاطفى و چهره واقعى آنها پى ببريد. بالأخره توجه شما نقابى
را كه چنين افرادى به چهره خود زده اند، خواهد دريد.
يكى از شرايط سعادت و وسيله تربيت، روح رفاقت صميمانه با
نيكان است. افكار انسان در پرتو معاشرت با آنها، پرورش مى يابد
و روحش از محيط عادى اوج گرفته، در فضاى تقوا و فضيلت بال
خواهد گشود. در انتخاب دوست بايد مطالعه كافى كرد، با كسى كه
به پاكى و فضيلتش اعتمادى نيست، طرح دوستى ريختن اشتباه است;
زيرا انسان طورى آفريده شده كه بتدريج يك نوع هماهنگى و
پيوستگى با احوال روحى معاشرينش پيدا مى كند و نفوذ اخلاقى
ناپسند آنها ممكن است كاخ سعادتش را درهم فرو ريزد.
بدخلقى منشأ انزجار و نفرت
پاره اى از
معايب اخلاقى و عادات نامطلوب، سبب تزلزل اساس دوستى مى گردد و
به گسيختگى رشته مودّت منجر مى شود. كسى كه اخلاقش زشت و
ناپسند است و طبعش به گرفتگى و خشونت تمايل مخصوص دارد، ميان
خود وديگران ديوارى به وجود مى آوردكه ممكن نيست با پرتو
درخشان مودّت و دوستى ديگران رو به رو شود. «سوء خلق» از ارزش
انسان مى كاهد و به پايه سعادت آدمى لطمه مى زند.
جاى
انكارنيست كه همه از معاشرت با افراد بداخلاق به سختى متنفر و
گريزانند و از مصاحبت با آنان به شدت اجتناب و دورى مى كنند.
قهراً چنين افرادى همه امكانات وموقعيتهاوتوانايى جلب نيروهايى
را كه ممكن است در ترقى و پيشرفت آنها مؤثّر واقع شوند، از دست
خواهند داد.
در فن معاشرت، وقوف و آشنايى به شرايطى لازم است و مى بايست
قبلا آنها را آموخت و آنگاه بر طبق آنها رفتار كرد و از امورى
كه با سنن و اخلاق صحيح جامعه مباينت دارند، خوددارى نمود;
زيرا بدون آشنايى با آداب معاشرت و پيروى كامل از آنها، جامعه
مطلوب تحقق نيافته و اخلاق عموم مردم كمال نخواهد پذيرفت. براى
كاميابى در معاشرت، «حُسن خلق» نخستين شرط است، اين صفت كه
عامل گيرندگى و جذّابيّت است، به بالا بردن شخصيّت انسان كمك
مى كند و همه نيروهاى حياتى شخص را به فعاليت وامى دارد و در
اداره زندگى فرد و جامعه تأثير فراوانى دارد. هيچ صفتى
نمى تواند به اندازه آن، عواطف ديگران را برانگيزد و از رنجهاى
زندگى بكاهد.
كسى كه از اين روحيه ممتاز انسانى برخوردار است، هرگز به
گونه اى رفتار نمى كند كه ديگران به ناراحتيهايش پى ببرند،
بلكه همواره سعى مى كند در اطرافيان خود نشاط و مسرت به وجود
بياورد تا آنان از پرتو وجود گرم و اطمينان بخش او گرفتاريهاى
شخصى خود را فراموش كنند. كسى كه از صفت حسن خلق برخوردار است
على رغم مشكلات و دشواريهاى زندگى، خونسردى خود را حفظ مى كند
و شرايط نامساعد محيط را درهم مى شكند.
حسن خلق، نيرومندترين عاملى است كه در تأمين موفقيت انسان
اثر قطعى دارد; مثلاً پيشرفت يك مركز معاملاتى به نسبت وسيعى
وابسته به حسن خلق گردانندگان آن است.
متصدى يك مؤسسه وقتى داراى اخلاق خوب باشد، در عين حال كه
خود شخصاً به قدر كافى از نشاط بهره مند است، منطقه نفوذ وسيعى
در سايه اين حسن خلق به دست مى آورد و ارباب رجوع را مجذوب و
فريفته خويش مى سازد. به قول حافظ شيرازى:
بحسن خلق توان كرد صيد اهل نظر
بدام و دانه بگيرند مرغ دانا را
راز محبوب شدن در گرو «خوش خلقى» است. بدخلقى ريشه اش هرچه
باشد، براى ديگران قابل تحمل نيست. اگر روش برخورد و رفتار
معاشرين خود را بررسى و تحليل كنيد، متوجه خواهيد شد كه چرا
بعضى ها نتوانسته اند به قلب شما راه يابند و بالعكس بعضى
ديگر، صفات و اخلاقشان، شما را دوستدار آنها نموده و قلبتان را
تسخير كرده اند.
يكى از بزرگان غربى در مورد حسن خلق از يك آزمايش شخصى ياد
مى كند: «تصميم گرفتم قدرت نشاط و گشاده رويى را درباره خود
تجربه كنم با اين تصميم روزى هنگام صبح به طرف دفتر كارم به
راه افتادم. از مدتها پيش اندوهناك و گرفته بودم با خود گفتم:
چندبار دقّت كرده و ديده ام كه نشاط و خوشرويى ديگران به من
نيرو و طراوت مى بخشد بايد بدانم كه آيا من هم قدرت دارم چنين
تأثيرى در ديگران بگذارم يا نه؟ در بين راه تصميم به خوشرويى و
نشاط را پيش خودم تكرار مى كردم و مى كوشيدم خود را متقاعد
سازم كه شخص سعادتمندى هستم. تحت تأثير اين فكر احساس كردم كه
بدنم راحت تر شده و گويى پروبال گرفته ام و در هوا پرواز
مى كنم لبخندزنان به اطرافم نگاه كردم و احساس نمودم در قيافه
اطرافيانم نشانه هاى ناخشنودى انديشه و اندوه پيداست. دلم به
حال آنها مى سوخت آرزو مى كردم كه از نورى كه در درونم وجود
دارد سهمى هم به آنها ببخشم. به اتاق كارم وارد شدم به حسابدار
با چنان نشاطى سلام دادم كه چون طبعاً در مواقع عادى اگر به
قيمت نجات زندگى ام هم بود، آدم با نشاطى نبودم و چنين كارى را
نمى كردم. بلافاصله گرمى و عاطفه اى در ميان ما پديدار شد و من
پى بردم كه نشاطم به او نيز سرايت كرده است. رئيس آن كمپانى كه
در محل كار من بود از آن كسانى بود كه هيچوقت سرش را از روى
ميز كارش بلند نمى كرد، خوى بسيار خشنى داشت درباره كارم چنان
اخطار شديدى به من كرد كه اگر در روزهاى ديگر بود سخت آزرده و
دل شكسته مى شدم; زيرا بسيار حساس هستم اما آن روز; چون تصميم
گرفته بودم از هيچ حادثه اى غمگين نشوم با احترام، جوابى به او
دادم كه چين ابروانش زايل شد و اين دومين حادثه آن روز من بود.
تا غروب آن روز كوشيدم كه در اتاق كار، نشاط خودم و
اطرافيانم را حفظ كنم و به اينكار موفق شدم در پانسيون
خانوادگى نيز كه اقامت داشتم به اين منظور تجاربى انجام دادم.
در كسانى كه سابقاً در وجود آنها چيزى جز سردى و بى علاقگى
نديده بودم، علايم حرارت و دوستى پيدا شد در نتيجه با تجارب
متعددم پى بردم كه با اين اقدامات مى توانم خودم با نشاط باشم
و به اطرافيانم نيز تلقين نشاط كنم.
اگر شما هم با اين طرز فكر رفتار كنيد خواهيد ديد كه
خوشحاليهاى مختلف در اطراف شما مثل غنچه هاى گل، باز مى شود
هرگز بى دوست نخواهيد ماند و صلح و آرامش پيوسته در روحتان
حاكم خواهد بود!».
كسى نيست كه تأثير اين صفت را حتّى در رام كردن دل دشمنان،
منكر باشد. يك گفتار محبت آميز تأثير سحرآسايى در ديگران دارد
و ادب و احترامى كه در مكالمه به خرج داده مى شود، مسلماً در
تسليم دشمن نقش مهمى ايفا مى كند.
يكى از نويسندگان غربى مى گويد: «همه درها به روى شخص خوش
خلق باز است، ولى اشخاص بدخلق براى ورود بجايى مجبورند به در
بسته فشار بياورند، بهترين كارها، آن كارهايى است كه با ادب و
نزاكت و خوش خلقى انجام شده است!».
وقتى خوشرويى موجب سعادتمندى و كمال است كه از صميم قلب
باشد وازهرپيرايه وتظاهروريايى دوربماند; يعنى حس ملاطفت
ومهربانى ازاعماق روح بجوشد. ادبوحسن خلق تاناشى ازملكات پاك
باطنى نباشد، نمى توان براى آن ارزش و اعتبارى قايل شد، تنها
حسن ظاهر، دليلى بر مزاياى باطنى و پاكى سيرت كسى نيست; زيرا
ممكن است همين اخلاق ظاهرى با همه فريبندگى اش با قلبى تباه و
آلوده همراه باشد; چه بسا ديوهاى بدسيرتى كه در لباس فرشتگان
خودنمايى مى كنند و صورت وحشتناك و منفور خويش را در زير
ماسكهاى فريبنده پنهان مى سازند.
پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) سرمشق و الگوى خوش خلقى
همه
مى دانيم يكى از بزرگترين عوامل گسترش و پيشرفت اسلام «حسن
خلق» و رفتار پسنديده پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله)
بود. اين واقعيتى است كه خداوند متعال خود آن را متذكر
مى شود و مى فرمايد: ( ...وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ لْقَلْبِ
لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ... )(1)؛ «اگر
تو مردى تندخو و خشن بودى، مردم از پيرامونت پراكنده
مى شدند».
رسول خدا آغوش محبت آميز خود را به روى عموم
مى گشود، در سيماى ملكوتى و جذابش پيوسته محبت و مهرى عميق
و وصف ناشدنى متجلى بود و همه مسلمانان را يكسان مشمول لطف
و عنايت قرار مى داد:«كان رَسُول الله(صلى الله عليه
وآله) يُقَسِّمُ لَحَظاتِهِ بَيْنَ اَصحابه فَيَنْظُر الى
ذا وَيَنْظُر الى ذا بِالسّوِية(2)؛ پيغمبر اكرم(صلى الله
عليه وآله) نظر مودّت آميز خود را در مجالس عمومى
يكسان متوجه همه حضار مى فرمود».
پيشواى بزرگ اسلام حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) «سوء
خلق» را اين چنين نكوهش مى كند:«سُوءُ الخُلقِ شُؤمٌ
وشِرارُكُم أسْوَءكُمْ خُلْقاً(3)؛ بدخويى شوم است و
بدترين شما بداخلاق ترين شما است».
در جاى ديگر مى فرمايد:«يا بَنى عبدالمطلب اِنَّكُمْ
لَنْ تَسْعُوا النّاسَ باموالِكُمْ فألقُوهم بِطلاقة
الْوَجْهِ وحُسْنِ الْبَشَرِ(4)؛ اى فرزندان
عبدالمطلب! شما با ثروت خود هرگز نمى توانيد مردم را راضى
كنيد، پس با گشاده رويى و اخلاق نيكو آنها را راضى
نماييد».
«انس بن مالك» كه خدمتگذار رسول خدا(صلى الله عليه
وآله) بود، كراراً از خلق نيكوى پيغمبر(صلى الله عليه
وآله) ياد مى كرد و به مردم اظهار مى داشت در مدت ده سال
كه افتخار خدمتگذارى رسول الله(صلى الله عليه وآله) را
داشتم، هرگز آثار گرفتگى بر چهره تابانش مشاهده نكردم و
حتى براى يك بار هم در برابر اعمال نامطلوبم، ابرو در هم
نكشيد و از خود خشونت نشان نداد.
خوش خلقى ونشاط، يكى ازعوامل«طول عمر» است،
امام صادق(عليه السلام)مى فرمايد: «اَلبِّرُ وحُسْنُ
الخُلْقِ يُعَمِّرانِ الدّيارَ ويزيدانِ في الاَْعمارِ(5)؛
نيكى و حسن خلق، شهرها را آباد و عمر آدمى را زياد
مى كند».
«در پيشگيرى از بيماريها و معالجه آنها نشاط يكى از
عوامل مهمّ است.اغلب داروهابه دنبال يكبهبودى مصنوعىو
زودگذر، عكس العمل ضعيف كننده اى توليد مى نمايند ولى
نشاط، تأثير مداومى بوجودمى آوردكه در همه جاى بدن منعكس
مى گردد، نشاط، چشمها را پرفروغ، اندام را ظريف و قدمها را
محكم مى سازد، صداراصافترمى كندوتمام نيروهاى حياتى را به
فعاليت وامى دارد. دراشخاص خوش خلقوبانشاط،گردش خون سريعتر
است. هوابهترواردريه مى شود. صحت و سلامت در بدن ريشه
مى دواند و بيمارى شكست مى خورد!»، «دكتر ساندرسن»
نكته جالب توجه اينكه امام صادق(عليه السلام) نيكى كردن
و حسن خلق را موجب طول عمر شمرده است، كه شايد اين به خاطر
آن است كه شخص نيكوكار در انجام كارهاى نيك و خير يك نوع
مسرت و نشاط خاصّى در خود احساس مى كند و لذا نيكوكارى از
نظر بهداشتى همان اثر و نتيجه حسن خلق را دارد.
امام صادق(عليه السلام) در جاى ديگر اين صفت پسنديده را
از اسباب
نيكبختى انسان مى شمارد:«مِنْ سَعادَةِ الرَّجُلِ
حُسْنُ الْخُلْقِ(6)؛ يكى از عوامل سعادت و نيكبختى
انسان خوش خلقى است».
خوش خلقى موجب توسعه معيشت و ازدياد رزق و روزى و
پيدايش انس و الفت است. حضرت على(عليه السلام) فرمود:«حُسْنُ
الاَْخْلاقِ يُدِرُّ الأَرْزاقَ وَيُونِسُ الرِّفاقَ(7)؛
حُسن خلق و گشاده رويى رزق و روزى را برانسان فرو مى بارد
و دوستان را به انسان مأنوس مى كند».
«اسوت ماردن» در كتاب «خويشتن سازى» چنين مى نويسد:
«مدير مهمانخانه اى را مى شناسم كه بهواسطه رفتار و
اخلاق خوب خود شهرت و نام نيكى تحصيل كرد و ثروت زيادى
به دست آورد به حدى كه مسافرين و جهانگردان فقط براى اينكه
به مهمانخانه او بيايند مسافتهاى زياد طى مى كنند: چون در
آنجا محيطى شبيه و نزديك به محيط خانه خود مى بينند و وقتى
مهمانان از در وارد مى شوند به يك خوشى وسروروسعادت خاصى
برمى خورندكه درساير مهمانخانه ها ديده نمى شود بطور كلى
سردى و تكلف خستگى آور ساير مهمانخانه ها در اينجا يافت
نمى شود مستخدمين اين مهمانخانه هميشه مى كوشند روابط
دوستى و رفاقت را تا آنجا كه ممكن است ميان خود و مشتريان
برقرار كنند; به روى آنها تبسم مى كنند و در كارهاى آنها
اهتمام محبت آميزى كه ناشى از علاقه است مى نمايند و در
هريك از مهمانان احساساتى بهوجود مى آورند كه آنها را به
مهمانخانه علاقه مند مى كنند تا نه تنها در دفعات ديگر هم
آنجا بروند بلكه با همين حسن سلوك آنان را وادار مى نمايند
كه در نزد ديگران هم از تعريف آن مهمانخانه دريغ نورزند و
معلوم است كه اين روش چقدر در جلب مهمانان تازه تأثير
دارد».
آنگاه اضافه مى كند: «در هيچ دوره اى ادب و تربيت ارزش
عظيمى را كه امروز دارد، نداشته است در اين دوره شخصيّت يا
جاذبه و اخلاق
خوب و سعى كردن در آسايش مردم سرمايه اى است كه بايد هركس
كه مايل به كاميابى و موفقيت در زندگى است آن را داشته
باشد».
امام صادق(عليه السلام) گشاده رويى را نشانه خردمندى و
كمال عقل آدمى مى داند:«اَكْمَلُ النّاسِ عَقْلاً
اَحْسَنهُمْ خُلْقاً(8)؛ افرادى كه نيروى عقل و خرد
آنها قويتر و كاملتر است، از ساير مردم خوش اخلاق تر
مى باشند».
«تا آنجا كه تاريخ نشان مى دهد اين نكته مسلم شده است
كه نوابغ و بزرگان رجال همه، مردمانى شادمان و مسرور
بوده اند
از اين جهت مفهوم حقيقى زندگانى را درك كرده و روح خود را
در آثار خويش مجسم ساخته اند. وقتى انسان آثار آنها را
مطالعه مى كند صحت عقل و سلامت نفس و شوق و نشاط آنها بر
او واضح و مسلم مى گردد، ارواح سامى و عقول حاكمه تماماً
داراى نشاط و بشاشت هستند و اخلاق آنها بمنزله نمونه و
سرمشقى است كه هركس در تحت نفوذ و تأثير آنها واقع شود از
آنها تأسى مى نمايد و از پرتو نشاط و سرور طبيعى ايشان كسب
نور و روشنايى مى كند». «ساموئيل اسمايلز»
رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) فرمود:«اَكْثَرُ ما
تَلجُ بِه اُمتّى اَلْجَنَّةَ تَقْوى اللهِ وحُسْنُ
الخُلْقِ(9)؛ بيشتر چيزى كه پيروان مرا به بهشت
مى برد، ترس از خدا و خوش خلقى است».
كسى كه چراغ عقل و خرد راهبر زندگى اوست و مى خواهد با
شرافتمندى زندگى نمايد، بايد در صدد تحصيل اين سرمايه
گرانبهاى معنوى برآيد; چون براى شكست دادن يك صفت ناپسند،
نيرو و اراده بزرگى لازم است كه روى هدف متمركز شود. توجه
به زيانهايى كه از ناحيه سوء خلق دامنگير شخص مى شود، كافى
است كه عقل او را به مبارزه عليه آن وادار سازد.