مبانى اخلاق نظرى از ديدگاه ملا مهدى نراقى‏

على نصيرى

- ۱ -


مقدمه

پاس‏داشت مقام و منزلت عالمان شيعه (كه در گذشته دور و نزديك با كوشش خستگى‏ناپذير و بر جاى گذاردن آثار علمى گران سنگ، وام خود را به اندازه توان خود به اسلام و مكتب اهل بيت عليهم السلام پرداخته‏اند.) براى ما كه در اين سوى كتاب تاريخ نظاره‏گر تلاش آنانيم، ثمراتى چند را در پى دارد:

نخست آن كه در مى‏يابيم آنان در شرايطى بس دشوار كه احيانا با بى مهرى‏ها يا مخالفت‏هاى دستگاه‏هاى حاكمه يا مزاحمت‏هاى طرفداران متعصب فرقه‏هاى مذهبى روبرو بوده‏اند، چگونه با درايت انديشى قابل تحسين از هر فرصت‏براى تعميق دانش‏هاى اسلامى بهره جسته و مسئوليت‏خطير پاسبانى از دين را به انجام رسانده‏اند. اين امر براى ما كه امروز در سايه حكومت اسلامى از حمايت‏هاى معنوى و مادى همه جانبه برخورداريم درس بزرگ بهره جستن كامل از فرصت‏هاى طلايى را مى‏آموزد.

دوم: آن كه نگريستن در آثار علمى و انديشه‏هاى آنان و مقايسه آن‏ها با بايسته‏هاى پژوهش متناسب با اين دوران ضمن رهنمون ساختن كاستى‏ها، راه را براى استمرار و تكميل كار آنان هموار مى‏سازد. بارى، اگر آثار بر جاى مانده از فقيهان، مفسران، محدثان، متكلمان، فلاسفه و... را در زمينه‏هاى مختلف فقه، تفسير، حديث، كلام، فلسفه و... با چنين آرمانى مورد كنكاش و مداقه علمى قرار دهيم، نه تنها آثار تكرارى و فاقد روح تحقق را - كه متاسفانه از آفت‏هاى جان كاه بخشى از تحقيقات است - شاهد نخواهيم بود، بلكه بالندگى، تعالى و نوآورى را - كه از ضرورت‏هاى نو پيداى عصرها و نيازهاست - نظاره‏گر خواهيم بود.

بدون ترديد، تحليل از مقام شامخ علمى دو تن از اسطوره‏هاى علمى تاريخ تشيع؛ يعنى ملا مهدى و ملا احمد نراقى - رضوان الله تعالى عليهما - و توجه به نگاشته‏هاى آنان بايد بدين هدف دنبال گردد - كه انشاء الله چنين است - دو شخصيت‏بزرگوارى كه در زمينه فقه، اصول‏فقه، اخلاق، فلسفه وكلام و... خدمات شايان تقديرى به جامعه تشيع ارزانى داشته‏اند.

نگريستن در كتاب‏هاى اين پدر و فرزند عالم، براى هر پژوهش گرى اين امر را تداعى مى‏كند كه آن چه باعث ماندگارى و تاثير گذارى آثار آنان شده، گذشته از عمق و محتواى غنى آن‏ها، اخلاصى است كه در برگ برگ اين نگاشته‏ها موج مى‏زند. اين امر از پيراستگى و نزاهت نفسانى آنان حكايت دارد.

مرحوم مظفر در بخشى از مقدمه خود بر كتاب جامع السعادات چنين آورده است:

«به نظرم ارزش جامع السعادات در روح آميخته با ايمان كه در سر تا سر آن مشهود است، به مراتب از ارزش علمى آن بيش‏تر است. و من اطمينان دارم كه خواننده اين كتاب اگر از استعداد هدايت‏يابى برخوردار باشد، نمى‏تواند بدون تاثير پذيرى آن را به پايان رساند. راز روى كرد مردم به اين كتاب و آوازه آن همين امر است؛ چه، اين كتاب از نظر علمى بر ساير كتب اخلاقى متعارف كه فاقد چنين ذوق و معنويتى است امتيازى ندارد. بارى، اين خود كتاب است كه به ما نشان مى‏دهد مؤلف آن از چه روح بلند، خوى عالى و ايمان راستين برخوردار است». (1)

آن چه كه علامه مظفر منحصرا درباره كتاب جامع السعادات گفته است، درباره ساير آثار اين دو عالم نزيه است. و اين درس عملى بزرگى را به صاحبان قلم مى‏آموزد كه ماندگارى و اقبال خلق جز در سايه اخلاص و معامله صادقانه با خداوند، دست‏يافتنى نيست.

اين مقاله به دنبال آن است تا با معرفى كتاب جامع السعادات و ديدگاه‏هاى اخلاقى ملا احمد نراقى رحمه الله گامى ناچيز در بازشناخت آثار و انديشه‏هاى اين انديشه ور فرزانه بردارد. بدين منظور بخشى از مقاله به معرفى كل كتاب، ويژگى‏ها و شيوه مؤلف پرداخته و در بخش ديگر مبانى اخلاق نظرى علامه نراقى كه برگرفته از مباحث طرح شده در لابه لاى كتاب است، مورد بررسى و ارزيابى قرار مى‏گيرد.

بخش نخست: كتاب شناخت جامع السعادات

1. معرفى كلى كتاب

كتاب جامع السعادات يكى از شناخته شده‏ترين كتاب‏هاى اخلاقى است كه در فرهنگ تشيع فراهم آمده است. و نيك مى‏دانيم كه كتاب معراج السعادة نگاشته فرزند ملا محمد مهدى نراقى يعنى ملا احمد نراقى (كه براى فارسى زبانان شناخته شده‏ترين كتاب اخلاقى است) ترجمه و اقتباسى از كتاب جامع السعادات است.

ملا احمد نراقى در تمجيد از كتاب جامع السعادات چنين نگاشته است: «و بهترين نسخ كتب از حيثيت نظم و ترتيب و حسن تركيب و تعبير لايق و تحقيق فايق و اشتمال بر آيات و اخبار وارده در شريعت و احتواى بر مقالات ارباب عرفان و اساتيد حكمت كه در اين فن شريف تاليف و تصنيف شده كتاب موسوم به جامع السعادات است كه از تاليفات عالم حامل و عارف واصل و حكيم كامل و فقيه فاضل والد ماجد بزرگوار اين ذره بى‏مقدار است». (2)

از اين رو بايد اذعان كرد كه اين دو مؤلف نستوه در نشر و گسترش ارزش‏هاى اخلاقى جامعه تشيع و تربيت و تهذيب آنان در طى ساليانى متمادى - كه هم چنان استمرار يافته - نقش به سزايى داشته‏اند.

مؤلف جامع السعادات انگيزه خود را از تاليف كتاب به روشنى تبيين نكرده است، اما به نظر مى‏رسد كه رويكرد ايشان به اخلاق و عرفان نظرى و عملى كه از او در نگاه فرزندش (ملا احمد) عالمى عامل، عارفى واصل و حكيمى كامل ساخته، و نيز فقدان به‏سامانى در نگاشته‏هاى اخلاقى پيش از ايشان، از عوامل اصلى اقدام او براى تاليف اين كتاب بوده است. مؤلف خود در تبيين عامل دوم [نابه‏سامانى نگاشته‏هاى پيشين‏] چنين آورده است:

«... از آن‏جا كه [نظرگاه‏هاى فلاسفه و شريعت اسلامى در زمينه اخلاق‏] به صورت پراكنده و غيرمنسجم در موارد و جاهاى مختلف آمده، دسترسى به آن‏ها براى بسيارى دشوار شده است، ضرورى بود در يك دفتر فراهم آيد تا بهره جستن از آن‏ها براى همگان ميسر گردد. بدين خاطر من در اين كتاب گزيده خلاصه آن چه را كه از شريعت اسلامى و عارفان و فلاسفه در زمينه اخلاق رسيده، گرد آورده‏ام». (3)

درباره ميزان موفقيت مؤلف در به سامان دادن دانش اخلاق مرحوم مظهر معتقد است كه پيش از علامه نراقى با صرف نظر از پيشواى اين دانش، يعنى ابن مسكويه (متوفاى 421 ق) و ملا محسن فيض كاشانى (متوفاى 1091 ق) كتاب جامعى به سان جامع‏السعادات كه بر بنياد علمى و فلسفى تكيه داشته باشد، پديد نيامده است. (4)

گذشته از دو عامل پيش گفته، مرحوم مظفر بر اين باور است كه گسترش تصوف و نيز فرو پاشيدن ارزش‏هاى اخلاقى در عصر مؤلف در فراهم آمدن اين اثر نقش به سزايى داشته است. مرحوم مظفر پس از بررسى شرايط سياسى، فرهنگى و اجتماعى عصر مؤلف، يعنى سده دوازدهم قمرى و رواج دو نگرش اخبارى گرى و تصوف در مراكز مهم حوزوى آن روزگار، يعنى نجف، اصفهان، شيراز و خراسان، و تاثيرى كه بر افكار علامه نراقى داشته، در تبيين عوامل فوق چنين آورده است:

«طغيان تصوف از يك سو و لجام گسيختگى اخلاق عمومى از سوى ديگر مؤلف را واداشت تا مردم را به سوى اعتدال در سلوك اخلاقى كه از آبش خورهاى شرعى گرفته شده، رهنمون سازد، و او در عين آن كه كتاب خود را بر اساس فلسفه اشراق مبتنى ساخته، زيركانه با فرقه تصوف به جنگ پرداخته است. و آرا و دعوت خود به اخلاق را بر اساس ذوق اسلامى كه در احاديث نبوى و اهل بيت عليهم السلام تجلى يافته استوار ساخته، از اين جهت او هم ويران گروهم سازنده است. و به همين دليل كتاب او با كتاب احياء العلوم كه در نخستين درجه بر روح تصوف تكيه دارد، متفاوت است». (5)

كتاب در سه باب تنظيم شده است: در باب نخست، مباحث مقدماتى شامل تجرد نفس، امكان تربيت اخلاقى، مفهوم خير و سعادت و... آمده است. در باب دوم، مطالبى تحت عنوان اقسام اخلاق، تقسيم بندى قواى نفسانى و چهار قسم اصلى فضايل (حكمت، عفت، شجاعت و عدالت) مفهوم فضيلت، رذيله و... بيان شده است. و باب سوم - كه عمده‏ترين مباحث كتاب را تشكيل مى‏دهد - در چهار فصل تنظيم شده است: در فصل نخست، مفهوم قوه عاقله و رذايل برخاسته از اين قوه همچون شك، شرك، وسواس و... آمده است. در فصل دوم، مفهوم قوه غضبيه و رذايل مربوط به آن همچون: خوف، غضب، عجب، كبر و... تبيين شده است. فصل سوم به قوه شهويه و رذايل برخاسته از آن همچون حب دنيا، حرص، طمع، بخل و... اختصاص يافته است. و در فصل چهارم فضايل و رذايل مرتبط با هر سه قوه يا دو قوه نفسانى مورد ارزيابى قرار گرفته است.

كتاب با مقدمه بسيار راهگشاى علامه فرزانه محمد رضا مظفرقدس سره و به كوشش و با تعليق و تصحيح عالم سخت كوش سيد محمد كلانتر و توسط انتشارات نجف اشرف در سه جلد انتشار يافته است.

مرحوم مظفر پس از اذعان به اين نكته كه معنويت كتاب او را وا داشته كه به رغم گرفتارى‏ها، براى تصحيح و باز سازى دقيق متن آن شب زنده دارى كند، (6) در توصيف كوشش مرحوم كلانتر و ثمره تلاش او چنين آورده است: «صبر و پايدارى اين مرد [كلانتر] و تحمل سختى‏ها در راه انتشار اين كتاب به عنوان اثرى كه احياى آن در اين روزگار ضرورى است، مايه شگفتى من است... يادآورى اين نكته را لازم مى‏دانم كه چاپ سنگى اين كتاب در ايران چنان با تحريف و تصحيف همراه بود كه اعتماد به آن را سلب و مقصود و معناى آن را مخدوش مى‏ساخت، شگفت آن كه حتى در آيات قرآن و احاديث‏شريف تصحيف راه يافته بود». (7)

مرحوم شيخ آغا بزرگ تهرانى از كتاب جامع السعادات به عنوان «اجمع كتاب فى الاخلاق للمتاخرين» ياد كرده و گفته است: «به خاطر فقدان فهرست، خود فهرستى با عنوان «لامع المقالات فهرس جامع السعادات» فراهم كرده است». (8)

از مباحث اخلاقى جامع السعادات در برخى از منابع فقهى به ويژه در مباحث مكاسب محرمه استفاده شده و مؤلفان خود به اين استناد تصريح كرده‏اند». (9)

2. شيوه مؤلف در طرح مباحث‏

چنان كه در ادامه مقاله تبيين خواهد شد مكتب اخلاقى مرحوم نراقى مبتنى بر فلسفه اخلاق ارسطويى است؛ زيرا ارسطو معتقد است انسان داراى سه قوه وهم، شهوت و غضب است كه به اقتضاى وجود و در راستاى تامين نيازهاى او در وجودش به وديعت نهاده شده است. اين قواى سه گانه داراى حد افراط و تفريط است. افراط هر يك از سه قوا به ترتيب جربزه، شره و تهور نام دارد و تفريط هر يك از آنها به ترتيب عبارت است از بله، خمود و جبن. و حد مطلوب و پسنديده آنها اعتدال نام دارد كه نسبت‏به سه قوه وهميه، شهويه و غضبيه به ترتيب حكمت، عفت و شجاعت نام مى‏گيرد. و هرگاه اين سه حد اعتدال يا حد وسط در سرزمين جان كسى جاى گيرد، عدالت‏شكل خواهد گرفت. بدين ترتيب بنيادهاى فضيلت از نگاه ارسطو حكمت، عفت، شجاعت و عدالت را در بر مى‏گيرد و آن چه در جانب افراط و تفريط قرار مى‏گيرد رذائل را تشكيل مى‏دهد. از آن جا كه حد وسط مشخص و معين است تعدد بردار نيست، لذا اصول فضايل محدود است. در برابر افراط و تفريط كه مى‏تواند باشد و ضعف همراه باشد بدين جهت رذايل از شمار زيادى برخوردار خواهند شد. (10)

ساختار كتاب جامع السعادات و مباحث طرح شده در آن بر اين اساس سامان گرفته است. مؤلف ابتدا در ضمن مباحث مقدماتى وجود روح و روان آدمى را كه مخاطب اصلى تربيت اخلاقى است‏با استفاده از برهان‏هاى عقلى - فلسفى و شواهد نقلى اثبات مى‏كند. آن‏گاه در كنار ياد كرد ديدگاه‏ها در امكان يا عدم امكان تربيت پذيرى انسان جبلى بودن اخلاقيات را انكار و با اثبات امكان اصلاح نفس زمينه لازم را براى طرح مباحث كتاب فراهم مى‏كند.

آن‏گاه ثمرات و ضرورت اصلاح اخلاق را مورد بررسى قرار مى‏دهد. سپس در بخش دوم مباحث كتاب تقسيم بندى فضايل و رذايل را برگرفته از فلسفه اخلاق ارسطو برمى‏شمرد. آن‏گاه به طور مبسوط به بررسى هر يك از قواى سه گانه و فضايل و رذايل مربوط به آن‏ها مى‏پردازد. به عنوان مثال در تبيين قوه عاقله؛ جهل مركب، شك و سرگردانى، شرك، خواطر نفسانى، مكر و حيله ورزى را از جمله رذائل اين قوه بر مى‏شمرد و در برابر يقين، توحيد، افكار پسنديده و تفكر را از جمله فضايل قوه عاقله مورد بررسى قرار مى‏دهد.

مؤلف در بررسى هر يك از فضايل از عقل و نقل براى اثبات پسنديده بودن و ضرورت برخوردارى از آن كمك مى‏گيرد و نشانه‏ها، اقسام، مراتب وجود آن و نيز راه‏هاى اكتساب آن را پيشنهاد مى‏كند. مثلا در كنار برشمردن صبر به عنوان يكى از فضايل قوه غضبيه، مراتب، اقسام، فضيلت صبر، تطبيق ميان صبر و شكر و راه كسب آن را تبيين مى‏كند. (11) چنان كه در برابر بررسى هر يك از رذايل اخلاقى از قرآن و روايات و شواهد عقلى براى اثبات رذيله و نكوهيده آن صفت، بهره مى‏گيرد و ضمن طرح مباحث در تبيين هر چه بيشتر آن رذيله همچون بررسى انگيزه‏ها، راه‏هاى معالجه آن را مورد بررسى قرار مى‏دهد. به عنوان مثال در مبحث ريا - به عنوان يكى از رذايل قوه شهويه - پس از بيان مذمت آن، اقسام ريا، تاثير ريا بر عبادت، حكم شادى در اثر آگاهى ديگران از عبادت، متعلقات ريا، انگيزه‏ها، چگونگى فساد عمل با ريا و سرانجام راه‏هاى علاج آن طرح شده است. (12)

3. شيوه مؤلف در ارائه راه كارهاى اصلاح نفس

با توجه به فطرى بودن شناخت فضايل و رذايل يا عقلى دانستن آن‏ها بر اساس نظريه حسن و قبح عقلى، شايد اثبات فضيلت كارى همچون تواضع يا اثبات رذيله بودن عملى همچون كبر كوشش ويژه‏اى رانطلبد، اما ارائه راه كارى روشن و كار آمد براى عملى ساختن صفحه جان از بيمارى كبر و زيور يافتن به زيبايى تواضع كار آسانى نيست. بارى، كسى كه نزد معلم اخلاق مى‏رود يا كتاب اخلاقى را مى‏گشايد، به سان بيمار جسمى است كه براى علاج بيمارى خود به سراغ طبيب يا يك نگاشته طبى رفته و پيش از آن كه منتظر آگاه شدن از اصل بيمارى خود باشد - كه طبعا بدان باور داشته و به همين جهت‏به دنبال طبيب راه افتاد است - انتظار مى‏برد كه با پيچيدن نسخه و ارائه دارو راه رهايى از آن بيمارى در اختيار او قرار گيرد. بر اين اساس يكى از بهترين راه‏ها براى ارزيابى ميزان توفيق كتاب‏هاى اخلاقى در علاج بيمارى‏هاى روحى، بررسى ميزان كارآمدى راه حل‏هايى است كه آنان براى علاج رذايل اخلاقى پيشنهاد مى‏كنند. شيوه جامع السعادات در اين زمينه چنين است:

در پاره‏اى از موارد راه‏هاى علاج را به دو راه علاج اجمالى و علاج تفصيلى تقسيم مى‏كند. مثلا راه‏حل‏هاى علاج عجب را ابتدا به صورت اجمالى و سپس به صورت تفصيلى بيان كرده است. (13)

و علاج تفصيلى را به دو بخش علمى و عملى تبيين مى‏نمايد. و در راه حل علمى عقل و دل مخاطب خود را مورد خطاب قرار داده و از او مى‏خواهد كه درباره زشتى اين رذيلت‏بيانديشد و براى نجات نفس خود از آن بكوشد.

آن گاه در بيان راه حل‏هاى عملى او را به انجام كارهايى كه غالبا در جهت عكس صفات رذيله قرار مى‏گيرد توصيه مى‏كند. به عنوان مثال در بيان راه حل تفصيلى و علمى عجب مى‏گويد: «مى‏بايست زمينه‏هاى ايجاد عجب را خشك كند كه عبارتند از: علم و معرفت، عبادت، اطاعت، و ساير كمالات نفسانى همچون ورع، شجاعت، سخاوت و... اما عجب به علم، علاجش به آن است كه بداند عالم حقيقى كسى است كه خود و خطر فرجام كارش را بشناسد و بداند تنها كسى سزاوار عظمت، عزت و بزرگى خداوند سبحان است و جز خداوند همه در ماهيت و ذات نابود شدنى و فاقد هر گونه كمال و صفات‏اند....

اما عجب به عبادت و اطاعت: علاجش به آن است كه بداند هدف از عبادت، اظهار مذلت و خردى است... و عجب به خاطر منافات داشتن با فلسفه عبادت، مبطل آن است... و علاج عجب به ساير صفات كماليه از قبيل ورع، تقوا، صبر و... به آن است كه بداند فضايل زمانى سودمند و نجات بخش‏اند كه به همراه عجب نباشند و عجب باعث تباه ساختن و ضايع كردن آن‏ها است...». (14)

و براى علاج عملى كبر پنج راه حل پيشنهاد مى‏كند كه عبارت‏اند از:

1. با هم‏سانان خود در مسائل علمى به مباحثه و مناظره بپردازد و هرگاه ببيند كه حق با آن‏ها است‏به جاى مقاومت و جدال، آن را پذيرفته و هوش و درايت مخاطب خود را مورد ستايش قرار دهد، كه استمرار بر چنين كارى سنگينى پذيرش حق را كه نشانه كبر است از او بر مى‏دارد.

2. در محافل و مجالس، هم سانان خود را بر خود مقدم داشته و در راه پشت‏سر آنان حركت كند. حتى اگر با تكلف باشد خوشحالى خود را بر اين كار آشكار سازد. كه امام صادق عليه السلام فرمود: «از نشانه‏هاى تواضع انسان آن است كه در جايى فروتر از رافت‏خود نشيند».

3. در خواست فقير را پاسخ گويد، و خود براى تهيه نيازمندى‏هاى دوستان و نزديكان به بازار رود و كالاهاى آنان و خود را به ست‏خود به منزل برساند كه امير المؤمنان عليه السلام فرمود: «حمل كردن چيزى براى خانواده چيزى از كمال و بزرگى انسان كامل نمى‏كاهد».

4. لباس ارازن و كم مقدار بپوشد. كه پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم فرمود: «هر كس بر پاى شتر بند زند و لباس پشمينه پوشد از كبر مبرا مى‏شود».

5. به همراه خادمان و غلامان خود غذا خورد، چنان كه امام رضا عليه السلام در مسافرت خود به خراسان تمام غلامان و خادمان سياه خود را بر سر سفره حاضر كرد... (15)

چنين شيوه‏اى در سر تا سر كتاب جامع السعادات مشهود است. به رغم برخوردارى كتاب‏هاى اخلاقى از شيوه‏هاى علمى و عملى معالجه رذايل اخلاقى، شيوه آنان از سوى برخى از بزرگان مورد انتقاد قرار گرفته است. به عنوان نمونه امام خمينى‏قدس سره در اين باره چنين آورده است: «علماى اخلاق كه تدوين اين علم كردند، يا به طريق عملى - فلسفى بحث و تفتيش كردند، مثل كتاب شريف طهارة الاعراق محقق بزرگ، ابن مسكويه و كتاب شريف اخلاق ناصرى تاليف حكيم متاله و فيلسوف متبحر، افضل المتاخرين، نصير الملة والدين و بسيارى از [قسمت‏هاى‏] كتاب احياء العلوم غزالى و اين نحو تاليف عملى را در تصفيه اخلاق و تهذيب باطن، تاثيرى به سزا نيست، اگر نگوييم اصلا و راسا نيست و از قبيل تاريخ الاخلاق است...». (16)