فصل هفتم
فضيلت هفتم: كرامت نفس
اين فضيلت، از فضايلي است كه داراي آثاري چند است و بر اثر آن، از دنيا و آنچه در
آن است، بهتر است. مانند ثبات و پايداري، تحمل سختيها و ناملايمات. انسان برخوردار
از اين فضيلت، چون كوه استواري است كه بادها نميتوانند او را به لرزه در آورند. از
ديگر آثار آن، همت بلند است كه انسان را در دنيا و آخرت به درجات بلند و والا
ميرساند و به هيچ مقام و درجهاي بسنده نميكند، بلكه پس از نيل به هر درجهاي، به
درجة بالاتر و عاليتر نظر دارد و پيوسته پيش ميرود و به آنچه بدان رسيده، دل
نميبندد. از اينرو هيچگاه دچار عجب و خودپسندي نميشود و به خاطر درجاتي كه به
آن دست يافت، بر ديگران فخر نميفروشد. چه، عجب و تكبر، ناشي از كوچكي نفس و همت پس
است كه درباره آن سخن خواهيم گفت.
از ديگر آثار بزرگي نفس، تواضع و فروتني در برابر افرادي است كه شايستة آنند، و
تكبر در برابر كساني است كه سزاوار آنند. چنان كه داي متعال ميفرمايد:
(من يرتدّ منكم عن دينه فسوف يأتي الله بقومٍ يحبهم و يحبّونه اذلةٍ علي المؤمنين
اعزةٍ علي الكافرين يجاهدون في سبيل الله و لا يخافون لومة لائمٍ)[1]
هر كه از دينش بازگردد، پس خداوند به زودي گروهي را ميآورد كه آنان را دوست دارد و
آها نيز خدا را دوست دارند و آنها نيز خدا را دوست دارند. در برابر كافران، سرافراز
و عزيز و در برابر مؤمنان، فروتن هستند و در راه خدا، جهاد ميكنند و از سرزنش هيچ
نكوهشگري بيم ندارد.
از ديگر آثار آن، سعة صدر است كه انسان را به تحمل و هضم مشكلات توانا ميسازد و
مشكلات را بر او آسان ميكند و ارادهاي قوي در او ايجاد ميكند. اين سخن قرآن بر
اين مطلب اشاره دارد:
(ربّ اشرح لي صدلي، و يسرلي امري، و احلل عقدةً من لساني، يفقهوا قولي) [2]
اي پروردگار من، سينهام را برايم گشادهگردان و كارم را آسان كن و گره از زبانم
بگشا تا سخنم را دريابند.
به طور كلي، اين فضيلت داراي آثاري است و هر اثر آن به نوبه خود داراي آثاري ديگر
است و اگر بگوييم اين فضيلت، امالفضايل است، سخن به گزاف نگفتهايم. اگر اين
فضيلت، جز آزادگي و عدم قبول سلطة طواغيت انس و جن، اثري نداشت، براي فضيلت آن كافي
بود. قرآنكريم براي مؤمني كه به سلطه بيگانگان تن داده باشد، كرامت و شخصيتي قائل
نيست:
(لا يتخذ المؤمنون الكافرين اولياء من دون المؤمنين و من يفعل ذلك فليس من الله في
شيٍ الا ان تتقوا منهم تقاة و يحذركم الله نفسه و الي الله المصير) [3]
مؤمنان نبايد مؤمنان را واگذاشته، كافران را دوست بگيرند و هر كه چنين كند، رابطة
او با خدا قطع است، مگر براي بر حذر بودن از شر آنها. و خدا، شما را از خود بيم
ميدهد و بازگشت به سوي خداست.
همچنين از نظر قرآنكريم، شيطان هيچ سلطهاي بر مؤمن ندارد:
(انّه ليس له سلطان علي الذين آمنوا و علي ربّهم يتوكلّون. انّما سلطانه علي الذين
يتولونه) [4]
همانا شيطان بر كساني كه ايمان آورده و بر پروردگارشان توكل ميكنند، سلطهاي
ندارد. بلكه سلطه او تنها بر كساني است كه او را دوست دارند.
راز اين مطلب آن است كه فرد گنهكار ابتدا خود را كوچك و خوار ميكند، سپس دست به
گناه ميآلايد، در حالي كه اگر از كرامت و شخصيت برخوردار باشد، شيطان سلطهاي بر
او ندارد. خداي متعال ميفرمايد:
(انّ اكرمكم عندالله اتقاكم) [5]
همانا گراميترين شما نزد خدا، پرهيزكارترين شماست.
قرآن، كرامت انسان را مورد اهتمام بسيار قرار داده است. نخست آنكه او را جانشين خدا
دانسته، چنانكه ميفرمايد:
(انّي جاعل في الارض خليفةً) [6]
همانا من در زمين جانشيني قرار ميدهم
دوم آنكه، روح او را به خداوند نسبت ميدهد و با اين انتساب، به آن شرافت و كرامتي
بسيار ميبخشد چنانكه فرمود:
(فاذا سوّيته و نفخت فيه من روحي فقعوا له ساجدين) [7]
پس هنگامي كه او را استوار داشتم و از روح خود در روح خود در او دميدم، پس بر او
سجده كنيد.
سوم آنكه او را مسجود فرشتگان قرار داده:
(فسجده الملائكة كلهم اجمعون) [8]
پس همه فرشتگان بر او سجده كردند.
چهارم آنكه او را مانند خدا دانسته است:
(انّا عرضنا الامانة علي السماوات و الارض و الجبال فابين ان يحملنها و اشفقن منها
و حملها الانسان انّه كان ظلوماً جهولاً) [9]
همانا ما، امانت را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه كرديم، پس از قبول آن خودداري
كردند و از آن ترسيدند. انسان آن را بر دوش گرفت، همانا او بسيار ستم پيشه و نادان
است.
پنجم آنكه خدا تاج كرامت را بر سر انسان نهاده است:
(و لقد كرّمنا بنيآدم) [10]
همانا ما فرزندان آدم را كرامت بخشيديم
ششم آنكه او را هدف جهان آفرينش و هدف مقصود حق تعالي دانسته است:
(الم تروا انّ الله سخرّلكم ما في السماوات و ما فيالارض) [11]
آيا نديدهايد كه خداوند آنچه را كه در آسمانها و زمين است، مسخر شما گردانيد.
(و اصطنعتك لنفسي) [12]
و تو را براي خود برگزيدم.
هفتم آنكه ارزش او را همسنگ ارزش تمام مردم دانسته است:
(من قتل نفساً بغير نفسٍ او فسادٍ في الارض فكانّما قتل الناس جميعاً و من احياها
فكانما احيا الناس جميعاً) [13]
هر كس فردي را بدون حق قصاص و يا بيآنكه مرتكب فسادي شده باشد بكشد، مثل آن است كه
همه مردم را كشته باشد. و كسي كه فردي را حيات بخشد، مثل آن است كه همهم مردم را
حيات بخشيده باشد.
اقسام شخصيت
بزرگي نفس و شخصيت، مانند ديگر فضايل از مقولة باب تشكيك است و اقسام مختلفي ندارد.
بلكه امري واحد است كه داراي مراتبي از شدت و ضعف است. مرتبة ضعيف آن مطلوب است و
مرتبه شديدتر آن مطلوبيت بيشتر دارد و اين شدت تا آنجا ادامه مييابد كه به عقل كل،
حضرت ختمي مرتبت صلياللهعليهوآلهوسلم ميرسد.
البته شخصيت به اعتبار اضافه به غير آن، داراي سه قسم است: شخصيت فردي، شخصيت
اجتماعي، و شخصيت ديني.
شخصيت فردي: منظور از شخصيت فردي، آن است كه انسان خود را بشناسد و براي خود شخصيتي
قائل باشد و از آن لذت ببرد و در پرتو آن، از دست آلودن به كارهاي پست از نظر عرف و
شرع خودداري ورزد.
شخصيت اجتماعي: منظور از شخصيت اجتماعي، درك شخصيت فرد از سوي جامعه است و اين همان
امري است كه در آيهاي از قرآن به «ود» تعبير شده است:
(انّ الذين آمنوا وعملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن وداً) [14]
همانا كساني كه ايمان آورند و كارهاي شايسته انجام دادند، خداي رحمان، آنها را
محبوب ميگرداند.
در جاي ديگري از قرآن، اين امر به «وجاهت» تعبير شده:
(يا مريم انّ الله يبشّرك بكلمة منه اسمه المسيح عيسي ابن مريم وجيهاً في الدنيا و
الاخرة و من المقربين) [15]
اي مريم، همانا خداوند، تو را به كلمهاي از خودش مژده ميدهد كه نامش مسيح،
عيسيبنمريم است ودر دنيا و آخرت آبرومند و از مقربان درگاه الهي است.
شخصيت ديني: منظور از شخصيت ديني، مورد تأييد قرار گرفتن شخصيت انسان از نظر شرع
است و در فرهنگ قرآن، هيچ كس جز انسان پرهيزكار، با كرامت شمرده نميشود:
(انّ اكرمكم عند الله اتقاكم) [16]
همانا گراميترين شما نزد خدا، پرهيزكارترين شماست.
شخصيت ذاتي و شخصيت اكتسابي
گاه بزرگي نفس، ذاتي است و او طبعاً داراي همت بلند، استواري، پايداري در برابر
سختيها، سعة صدر، تواضع، آزادگي و… است و گاه اين امر، اكتسابي است و از طريق ايجاد
كمالات و سجاياي نيكوي اخلاقي، انسان به اين فضيلت دست مييابد. علماي معرفت نفس،
كلمه «شخصيت» را بيشتر به اين معني به كار بردهاند و بر نفس سجايا و كمالات
اخلاقي، لفظ شخصيت را اطلاق كردهاند.
چنانكه بيان گرديد، اسلام براي فرد پرهيزكار، خصوصاً اگر به نور علم مزين شود،
كرامت و رفعت قائل شده است.
(يرفع الله الذين آمنوا منكم و الذين اوتوا العلم درجاتٍ) [17]
خداوند كساني از شما را كه ايمان آوردند و كساني را كه به آنها علم داده شده،
مرتبههاي رفيع ميبخشد.
ناگفته نماند كه منظور ما از ذاتي، آن مفهوم ذاتي كه در فلسفه به كار ميرود، نيست.
به اين معني كه اين صفات لازمه وجود انسان، و جداييناپذير از او باشد.بلكه مراد
از ذاتي، مطلق فضايلي نظير رحمت، عفت، شجاعت و … براي انسان ميباشد كه مانند ديگر
فضايل، قابل زوال و در معرض شدت و ضعف هستند. به طوري كه اگر مورد غفلت قرار گيرند
يا اعمالي خلاف آنها انجام شود، از بين ميروند و اگر مورد عمل قرار گيرند يا
اعمالي خلاف آنها انجام شود، از بين ميروند اگر مورد عمل قرار گيرند و به ثمر
بنشينند، تقويت ميشوند و به اين طريق، روز به روز قويتر ميگردند.
فصل هفتم
رذيلت پنجم: كوچكي نفس (پست همتي)
اين رذيلت، ضد بزرگي نفس و شخصيت است و اگر پيامد و اثر سوئي جز تزلزل در كارها،
ترديد و دو دلي، سستي اراده، عدم توان تصميمگيري، بيتابي در برابر بلايا و سختيها
و دردها نداشت، براي رذالت و ناپسندي آن كافي بود. در حالي كه داراي آثار و عواقب
سوئي است كه موجب تيرهروزي انسان در دو جهان ميگردد.
از جمله اين آثار سوء، يكي دست آلودن به كارهاي پست از نظر شرع و عرف است، به
گونهاي كه چنين فردي براي رسيدن به منافع دنيوي به هر كار زشتي دست ميزند.
ديگر آنكه به دليل ناتواني در ارضاي تمايلات، سبب ايجاد عقدة حقارت در افراد
ميشود، به گونهاي كه بيشتر افراد كم شخصيت، گرفتار عقدة حقارت و آثار سوء آن،
مانند تكبر هستند. چنين افرادي، به هنگام گرفتاري، بيتاب و به گاه برخورداري از
نعمت، مانع احسانند. چنانكه قرآنكريم ميفرمايد:
(انّ الانسان خلق هلوعاً اذا مسّه الشّرّ جزوعاً و اذا مسّه الخير منوعاً) [18]
همان انسان، حريص آفريده شده است. هنگامي كه شري به او رسد، بسيار بيتاب ميشود. و
هنگامي كه خيري به او رسد، بسيار بادارنده است.
و نيز ميفرمايد:
(فامّا الانسان اذا ما ابتليه ربه فاكرمه و نعمه فيقول ربّي اكرمن و اما اذا ما
ابتليه فقدر عليه رزقه فيقول ربي اهانن كلاّ) [19]
و اما انسان، چون پروردگارش او را بيازمايد و به او اكرام و نعمت بخشد، گويد
پروردگارم مرا گرامي داشت. و اما چون، روزياش تنگ گردد، گويد پروردگارم مرا خوار
كرد. هرگز چنين نيست.
از ديگر آثار كوچكي نفس، سلطهپذيري است كه مصيبتي بزرگ و آتشي سوزان است كه مملكت
يا شهري را به آتش ميكشد. تاريخ، گواه است كه ستمگران و استثمارگران به ويژه در
قرنهاي اخير تنها از طريق افراد بدبخت و درماندهاي كه گرفتار كم شخصيتي و عقدة
حقارت بودهاند، توانستهاند بر كشورهاي اسلامي غيراسلامي سلطه پيدا كنند.
اين صفت ناپسند، امالرذايل است، همانطور كه صفت ضد آن، يعني بزرگي شخصيت،
امالفضايل است.
چنانكه در قرآن بر ميآيد، انسان، بسيار حريص، كمشخصيت، ناسپاس، شتابزده، ستم
پيشه، نادان، نااميد، سركش و زيانكار آفريده شده است و بعيد نيست اگر بگوييم
كمشخصيتي و پست همتي سرچشمة ديگر رذايل ياد شده است.
پيشتر به تفصيل بيان گرديد كه انسان از نظر روحي، در نهايت كمال است و از اين جهت،
داراي شخصيتي بزرگ و والاست تا آنجا كه قرآن از آن به «روح خدا» تعبير كرده و او را
برخوردار از نيكوترين صورت و شتابان به سوي ملاقات پروردگارش دانسته است.
ليكن از نظر جسم، انسان در نهايت پستي است و از نظر او، بسيار ناسپاس، شتابزده،
نااميد، سركش و زيانكار است. البته او ميتواند از طريق رياضتهاي ديني و توفيقات
الهي، روحش را بر جسمش چيره سازد و پست طبع و آثار سوء آن را از بين ببرد و صاحب
شخصيتي بزرگ، استوار، بلند همت و با سعة صدر گردد.
اقسام اين رذيله از نظر نسبت آن به خارج
اين فت زشت نيز مقولهاي مشكك است و در واقع اقسام مختلفي ندارد، بلكه داراي مراتبي
از شدت و ضعف است و هر چه بر شدتش افزوده شود، زشتياش بيشتر ميگردد. ليكن از نظر
نسبت آن به خارج، داراي سه قسم است: كم شخصيتي فردي، كمشخصيتي اجتماعي، كمشخصيتي
ديني.
كمشخصيتي فردي: منظور از آن، پستي طبع انسان به طور ذاتي است كه غالباً بر اثر
وراثت و تربيت سوء پديد ميايد.
رسول خدا(ص) فرمود:
«ايّاكم و خضراء الدّمن قيل يا رسول الله و ما خضراء الدّمن قال المرأة الحسناء في
منبت السّوء»[20]
از سبزة مزبله حذر كنيد. گفته شد: اي رسول خدا، سبزه مزبله چيست؟
فرمود: زن زيباروي كه در خانوادهاي فرومايه تربيت شده باشد.
البته اين صفت ناپسند بر اثر دست آلودن به كارهاي پست از نظر شرع و عرف نيز حاصل
ميشود و به صورت ملكه و طبيعت ثانوي انسان در ميآيد. حتي ميتوان حالت پيشين را
ذاتي و حالت اخير را اكتسابي ناميد.
كمشخصيتي اجتماعي: منظور از آن، اين است كه شخص به عدم پايبندي به آداب و رسوم
اجتماعي زبانزد همگان گردد. شايد منظور رواياتي كه درباره حرمت خوار كردن خود وارد
شده است، اشاره به همين مطلب داشته باشد.
مشهور نزد فقها آن است كه عدالت، مشروط به اين تقيد است كه اين تقيد خود داراي بحث
دامنهداري است كه در باب اخلاقيات انشاءالله بيان خواهد شد.
كمشخصيتي ديني: مراد از آن، عدم پايبندي به ظواهر شرع، به عبارت ديگر، اطلاق كفر و
فسق بر چنين فردي است و در قرآن، آيات بسياري دلالت بر آن دارد كه كافر و فاسق در
نظر خدا، پست و بيمقدارند. برخي از آيات عبارتند از:
(مثل الذين حملوا التّوراة ثمّ لم يحملوها كمثل الحمار يحمل اسفاراً) [21]
مثل كساني كه تورات بر آنها نازل شد، سپس به ان گردن نهادند، همانند الاغي است كه
كتابهايي چند را حمل ميكند.
(فمثله كمثل الكلب انّ تحمل عليه يلهث او تتركه يلهث) [22]
پس مثل او همانند سگي است كه اگر او را تعقيب كني، زبان بيرون ميكند و اگر او را
به حال خود واگذاري، زبان بيرون ميكشد.
(اولئك كالانعام بل هم اضل) [23]
آنها مانند چهارپايانند، بلكه ايشان گمراهترند.
(يأكلون كما تأكل الانعام) [24]
آنها همانند چهارپايان ميخورند.
(ذرهم يأكلوا و يتمتعوا ويلههم الامل فسوف يعلمون) [25]
آنان را به خودشان واگذارند تا بخوند و لذت ببرند و آرزو مشغولشان كند، پس به زودي
حقيقت را خواهند دانست.
(كذلك حقّت كلمت ربّك علي الذين فسقوا) [26]
اين چنين، كلمة پروردگارت بر كساني كه فسق ورزيدند، محقق گرديد.
(فحقّ عليها القول فدمّرناها تدميراً) [27]
پس سخن حق بر آنها محقق گرديد، آنگاه كه قريه را هلاك كرديم، هلاك كردني.
(انّ الله لا يهدي القوم الفاسقين) [28]
همانا خداوند گروه فاسقان را هدايت نميكند.
(انّما يتقبّل الله من المتّقين) [29]
همانا خداوند فقط عمل پرهيزكاران را ميپذيرد.
ذكر اين آيات كافي است تا آنكه بگوييم فرد بيايمان نزد خدا، پست و بيمقدار است
واسلام، براي او هيچ شخصيتي قائل نيست.
رواياتي درباره مذموم بودن نيازخواهي و كوچكي نفس
رسول اكرم(ص) فرمود:
«يا اباذر اياك و السؤال فاانّه ذلّ حاضر و فقر متعجّله، و فيه حساب طويل يوم
القيامة»[30]
اي اباذر! از خواهش و گدايي بر حذر باش، زيرا كه فراهم كننده خواري و فقر زودرس
است. در روز قيامت، خواهش و گدايي، مورد حسابرسي طولاني قرار ميگيرد.
اميرمؤمنان علي(ع) فرمود:
«السّؤال يضعف لسان المتكلّم و يكسر قلب الشّجاع، و يوقف الحرّ العزيز موقف العبد
الذليل، و يذهب بهاء الوجه، و يمحق الرزق»[31]
نيازخواهي، زبان سخنوران را تضعيف ميكند و قلب شجاعان را ميشكند و آزاده عزيز را
در جايگاه بندة خوار مينشاند و آبروي شخص را ميبرد و روزي او را نابود ميسازد.
امام باقر(ع) فرمود:
«طلب الحوائج الي النّاس استلاب للعزّة و مذهبة للحياء، و اليأس ممّا في ايدي
النّاس عزّ المؤمنين، و الطمع هو الفقر الحاضر»[32]
درخواست حاجت از مردم، موجب به تاراج رفتن عزت و از دست دادن حياست؛ و نااميد بودن
از آنچه در دست مردم است، باعث عزت مؤمنان است و اميد بستن بدان، همانا تنگدستي و
فقر آماده است.
اميرمؤمنان(ع) فرمود:
«المسأله طوق المذلّه تسلب العزيز عزّه و الحسيب حسبه»[33]
گدايي، گردنبند خواري است كه موجب نابودي عزت عزيزان و شخصيت خانوادههاي اصيل
ميگردد.
اميرمؤمنان علي(ع)فرمود:
«التّقرب الي الله بسمألته و الي النّاس بتركها»[34]
نزديكي به خداوند از طريق نيازخواهي از درگاه او ميسر است و نزديكي به مردم از طريق
ترك خواستن از آنها تحقق ميپذيرد.
اميرمؤمنان علي(ع) فرمود:
«شيعتي من لم يهرّ هرير الكلب، و لم يطمع طمع الغراب، و لم يسأل النّاس و لو مات
جوعاً»[35]
پيروان من كساني هستند كه همچون سگان، بانگ بر نميآورند و همچون كلاغان، طمع
نميورزند و از مردم درخواست حاجت نميكنند، هر چند كه از گرسنگي جان خود را از دست
بدهند.
رسول خدا(ص) فرمود:
«يا علي لئن ادخل يدي في فم التّنيّن الي المرفق احبّ اليّ من انّ اسأل من لم يكن
ثمّ كان»[36]
اي علي اگر دستم را تا آرنج در دهان افعي فرو كنم، برايم محبوبتر از آن است كه از
كسي كه وجود نداشته، سپس به وجود آمده، چيزي بخواهم.
اميرمؤمنان علي(ع) فرمود:
«من سأل غيرالله استحق الحرمان»[37]
آن كه از كسي جز خداوند نيازخواهي كند، شايستة حرمان و بيبهرگي است.
امام حسين(ع) فرمود:
«اذا ما عضّك الدّهر فلا تجنح الي خلق، و لا تسأل سوي الله تعالي قاسم الرّزق، فلو
عشت و طوّفت من الغبر الي الشّرق، لما صادفت من يقدر أن يسعد او يشقي»[38]
هنگامي كه زمانه بر تو تنگ گرديد، پس به مردم روي مياور و از غيرخداي متعال كه قسمت
كنندة روزي است، درخواست مكن، پس اگر زنده باشي و از غرب تا شرق را بگردي، به كسي
بر نميخوري كه بر سعادت يا تيرهروزي خود توانا باشد.
مردي به رسول خدا(ص) فرمود:
«يا رسول الله علّمني عملاً لا يحال بينه و بين الجنة
قال صليالله عليهوآلهوسلم: لا تغضب و لا تسأل النّاس شيئاً»[39]
اي رسول خدا، به من عملي بياموز كه بين من و بهشت حايل نگردد. حضرت فرمود: غضب مكن
و از مردم چيزي مخواه.
رسول خدا(ص) فرمود:
«ما فتح رجل علي نفسه باب مسئله الاّ فتح الله عليه باباً من الفقر»[40]
هر كس در طلب درخواست از مردم را به روي خود بگشايد، خدا دري از فقر به روي او
ميگشايد.
ابوذر ميگويد:
«و قد اشترط النّبي صليالله عليه و آله وسلم علي انّ لا يسأل النّاس شيئاً قلت:
نعم
قال: و لا سوطك انّ يسقط منك حتيّ تنزل اليه فتأخذه»[41]
پيامبر(ص) مقيد بود كه از مردم چيزي نخواهد. گفتم آري. فرمود: حتي اگر تايزانه از
دستت افتاد، پياده شو و آن را بردار از كسي مخواه آن را بردارد و به تو بدهد.
امام رضا(ع) فرمود:
«المسألة مفتاح البؤس»[42]
دست نياز به سوي ديگران دراز كردن، كليد فقر و تنگدستي است.
لقمان به فرزندش گفت:
«يا بنيّ ذقت الصبر و اكلت لحا الشجر فلم اجد شيئاً هو امرّ من الفقر، فان بليت به
يوماً فلا تظهر الناس عليه فيستهيونك و لا ينفعوك بشي»[43]
اي فزرندم! من طعم تلخ صبر را چشيدم و تلخي پوست درخت را تجربه كردم، اما هيچ چيز
را تلختر از فقر نيافتم. پس اگر روزي به آن دچار شدي، آن را براي مردم آشكار مكن كه
تو را خوار ميكنند و هيچ بهرهاي به تو نميرسانند.
رسول خدا(ص) فرمود:
«انّ المسألة لا تحلّ الا لفقر مدقع او غرم مقطع»[44]
همانا دست نياز به سوي مردم گشودن جز به هنگام تنگدستي شديد، يا بدهي تباه كننده،
روا نيست.
امام باقر(ع) فرمود:
«يا محمد ابن مسلم لو يعلم السائل ما في المسأله ما سأل احدٌ احداً، ثمّ قال: يا
محمد انّه من سأله بظهر غنّي لقي الله مخموشا وجهه يوم القيامة»[45]
اي محمد بن مسلم، اگر سائل از حقيقت عرض نياز به مردم آگاه بود، هيچگاه از ديگري
از درخواست نميكرد. سپس فرمود: اي محمد، هر كس از پشت سر، از فرد ثروتمند چيزي
بخواهد، روز قيامت با چهرهاي مجروح، خدا را ملاقات خواهد كرد.
امام صادق(ع) فرمود:
«من سأل النّاس و عنده قوت ثلاثة ايّام لقي الله عزوجل يوم يلقاه و ليس علي وجهه
لحم»[46]
كسي كه دست نياز به سوي مردم دراز كند، در حالي كه غذاي سه روز را دارد، خدا را در
روز قيامت ملاقات ميكند، در حالي كه گوشت بر چهرهاش نيست.
رسول خدا(ص) فرمود:
«من سأل النّاس اموالهم تكثراً فانما هي جمرة فليستقل منه او ليستكثر»[47]
كسي كه اموال مردم را كم يا زياد، براي مالاندوزي بخواهد، اين كار به پارهاي از
آتش ميماند.
رسول خدا(ص) فرمود:
«لو انّ احدكم يأخذ حبلاً، فيأتي بحزمة حطب علي ظهره، فيبيعها، فيكف بها وجهه خير
له من انّ يسأل»[48]
اگر كسي از شما ريسماني برگيرد و با آن باري از هيزم را به پشتش ببندد آن را
بفروشد تا با اين كار آبروي خود را حفظ كند، برايش بهتر از آن است كه عرض نياز پيش
مردم برد.
اميرمؤمنان علي(ع) فرمود:
«ماء وجهك جامد يقطره السؤال فانظر عند من تقطره»[49]
آبروي تو جامد است و ابراز نياز، آن را آب ميكند، پس بنگر آن را پيش چه كسي
ميريزي!
اميرمؤمنان علي(ع) فرمود:
«ساعة ذلّ لا نتفي بعزّ الدهر»[50]
يك ساعت ذلت، با عزت دنيا برابري نكند.
از وصيت اميرمؤمنان علي(ع) است كه:
«اكرم نفسك عن دنية و انّ ساقتك الي الرغائب، فانّك لن تعتاض بما تبذل من دينك و
عرضك بثمن و انّ جل»[51]
خود را از تن در دادن به پستي حفظ كن، هر چند تو را به خواستههايت برساند، زيرا هر
چه از دين و آبرويت را از دست بدهي، هرگز نتواني عوض آن را به بهايي هر چند سنگين
بپردازي.
امام حسين(ع) فرمود:
«موت في عزّ خير من حياة في ذلّ
و انشأ يوم قتل:
الموت خير من ركوب العار
و العار اولي من دخول النار
و الله ما هذا و هذا جاري»[52]
مرگ با عزت، از زندگي با ذلت بهتر است. واو در روز شهادتش اين شعر را سرود:
مرگ، از تن دادن به ذلت بهتر است، و ننگ و عار، از داخل شدن در آتش بهتر است، و
سوگند به خدا كه من به هيچ يك از اين دو، تن نميدهم.
امام علي النقي(ع) فرمود:
«من هانت عليه نفسه فلا تأمن من شره»[53]
كسي كه خويش را پست بداند، از شر او ايمن مباش.
امام هادي(ع) فرمود:
«ان الله تبارك و تعالي فوّض الي المؤمن كلّ شي الاّ اذلاله نفسه»[54]
همانا خداي تبارك و تعالي همه چيز را به مؤمن تعويض كرده، جز خوار كردن خويش را.
همچنين آن حضرت(ع) فرمود:
«لا ينبغي للمؤمن انّ يذّل نفسه.
قيل له: و كيف يذل نفسه؟
قال: يتعرض لما لا يطيق فيذلها»[55]
شايسته نيست براي مؤمن كه خود را خوار كند.
گفته شد: چگونه خود را خوار كند؟
فرمود: در كاري كه در حد توان او نيست، پيشقدم مي شود و در نتيجه خود را خوار
ميكند.
رسول خدا(ص) فرمود:
«و من اقرّ بالذّل طائعاً فليس منّا اهل البيت»[56]
كسي كه از روي اختيار به ذلت خود اقرار كند، از ما اهلبيت نيست.
امام حسين(ع) فرمود:
«الا و انّ الدّعي بن الدّعي قد ركز بين اثنتين بين القلّة (السلّة) و الذلة، و
هيهات ما اخذ الدنيه، ابي الله ذلك و رسوله وجدود طابت، و حجور طهرت، و انوف حمية و
نفوس ابيّه، لا نوثر مصارع اللئام علي مصارع الكرام»[57]
آگاه باشيد كه آن زنازاده، فرزند زنازاده. مرا بين دو كار مخير كرده است: بين كشته
شدن و ذلت، و هيهات كه من به پستي تن دهم. خدا و رسولش و نياكان وارسته و مادران
پاكدامن و غيرتمندان و مردان بزرگ از اين كار ابا دارند. ما عرصة فرومايگان را بر
آوردگاه بزرگواران و كريمان ترجيح نميدهيم.
امام سجاد(ع) فرمود:
«ما يسرني بنصيبي من الذّلّ حمر النّعم»[58]
بهرهمندي از نعمت در حال ذلت، مرا خشنود نميكند.
روايت شده است:
«اشتدت حال رجل من اصحاب النبي صلياللهعليهوآلهوسلم فقالت له امرأته اتيت رسول
الله صلياللهعليهوآلهوسلم فسألته. فجاء الي النبي، فلما راه النبي
صلياللهعليهوآلهوسلم قال: من سألنا اعطيناه و من استغني اغناه الله.
فقال الرجل:ما يعني غيري، فرجع الي امرأته فاعلمها فقال: انّ رسول الله بشر
فاعلمه.
فاتاه، فلما راه رسول الله قال: من سألنا اعطيناه و من استغني اغناه الله حتي فعل
الرّجل ما ذكرته ثلاثاً ثم ذهب الرجل فاستعار معمولاً، ثمّ أتي الجبل، فصعده فقطع
حطباً، ثمّ جاء به فباعه بنصف مد من دقيق فرجع فأكلوه. ثم ذهب من الغد فصعده فجاء
باكثر من ذلك فباعه. فلم يزل يعمل و يجمع حتي اشتري معولاً ثمّ جمع حتّي اشتري
بكرين و غلاماً ثمّ أثري حتي ايسر.
فجاء النبي فاعلمه كيف جاء يسأله و كيف سمع النبي.
فقال صلياللهعليهوآلهوسلم قد قلت لك، من سألنا اعطيناه و من استغني اغناه
الله»[59]
مردي از اصحاب پيامبر(ص) در تنگناي معيشت قرار گرفت. همسرش به او گفت: هنگامي كه
نزد رسول خدا(ص) رفتي، از او درخواستي كمك كن.
آن مرد به حضور پيامبر رسيد، چون حضرت(ص) او را ديد، فرمود: هر كس از ما چيزي
بخواهد، به او عطا ميكنيم و هر كه اظهار بينياز كند، خدا او را غني گرداند.
آن مرد با خود گفت: پيامبر منظوري جز من نداشت. پس به نزد همسرش بازگشت و او را از
اين ماجرا آگاه كرد. زن به او گفت: پيامبر خدا بشر است و ممكن است از وضع تو خبر
نداشته باشد پس او را از وضع خود آگاه كن.
رسول خدا چون دوباره او را ديد، فرمود: هر كس از ما چيزي بخواهد، به او عطا ميكنيم
و هر كه اظهار بينيازي كند، خدا او را غني ميگرداند. تا اينكه اين كار سه بار
تكرار شد. آنگاه مرد رفت و تيشهاي به عاريه گرفت و عازم كوه شد و از آن بالا رفت و
مقداري هيزم تهيه كرد، آنها را به بازار آورد و به ازاي نصف مد آرد، فروخت. سپس به
خانه بازگشت و آن آرد را پختند و خوردند. فردا نيز به كوه رفت و از آن بالا رفته و
مقداري بيش از روز قبل، هيزم تهيه كرد و سپس آن را تيشهاي خريد. سپس مال بيشتري
گرد آورد و با آن، بچه شتر و يك غلام خريد، تا زماني كه داراييش زياد گرديد و
ثروتمند شد.
پس نزد پيامبر آمد و او را از ماجرا خبر داد كه چگونه براي عرض نياز به محضر پيامبر
آمده و از آن حضرت چه شنيد.
آنگه حضرت(ص) فرمود: به تو گفتم كه هر كس از ما چيزي بخواهد به او عطا ميكنيم و
اگر بينيازي ابراز كند. خدا او را توانگر ميسازد.
امام صادق(ع) از رسول خدا(ص) روايت كرده است كه فرمود:
«يا علي انّ الله جعل الفقر امانة عند خلقه فمن سرّه الله اعطاه الله مثل اجرالصائم
القائم، و من افشاه الي من يقدر علي قضاء حاجته فلم يفعل فقد قتله اما انّه ما قتله
بسيف و لا رمح و لكنه قتله بما نكي من قلبه»[60]
يا علي! همانا خدا فقر را امانتي نزد بندگانش قرار داد كه هر كس آن را پنهان بدارد،
خدا ثواب فرد روزهدار شب زندهدار را به او عطا ميكند و هر كس آن را نزد كسي فاش
سازد كه توانايي رفع حاجتش را دارد، ولي چنين نكند، آن را كشته است؛ نه با شمشير و
نيزه، بلكه با جريحهدار كردن قلب و احساس او، وي را كشته است.
امام صادق(ع) از رسول خدا(ص) روايت كرده است كه فرمود:
«يا علي الحاجة امانة الله عند خلقه، فمن كتمها علي نفسه اعطاه الله ثواب من صلي، و
من كشفها الي ن يقدر انّ يفرج عنه و ل يفعل فقد قتله، اما انّه لم يقتله بسيف و لا
سنان و لا سهم و لكن قتله بما نكا من قلبه»[61]
اي علي! نيازمندي، امانت خدا نزد بندگان اوست، پس هر كه آن را نزد خويش پنهان دارد،
خدا ثواب فرد نمازگزار را به او عطا ميكند و هر كس آن را نزد كسي فاش سازد كه توان
گرهگشايي دارد، ولي چنين نكند، آن را كشته است، نه با شمشير و نيزه و تير، بلكه با
جراحتي كه بر قلب واحساس او وارد كرده، او را كشته است.
امام صادق(ع) فرمود:
«العفاف زينة الفقر و الشكر زينه الغناء»[62]
خويشتنداري، زينت فقر، و سپاسگذاري، زينت توانگري است.
اميرمؤمنان علي(ع) فرمود:
«مكتوب في التوراة: من اصبح علي الدنيا حزيناً فقد اصبح لقضاء الله ساخطاً و من
اصبح يشكو مصيبة نزلت به فقد اصبح يشكو الله، و من اتي غنياً فتواضع لغنائه ذهب
الله بثلثي دينه، و من قرء القرآن من هذا الامّة ثمّ دخل النار فهو ممن كان يتخذ
ايات الله هزواً، و من لم يستشر يندم و الفقر الموت الاكبر»[63]
در تورات نوشته شده: هر كس بر دنيا غمگين شود، پس، از قضاي الهي خشمگين است. و هر
كس از مصيبتي كه به او رسيده، شكوه كند، از خدا شكايت كرده است. و هر كس به
ثروتمندي رسد و به خاطر ثروتش در برابر او فروتني كند، خدا دو سوم دينش را از بين
ميبرد. و هر كه از اين امت، قرآن خواند و وارد جهنم گشت، پس البته در زمرة كساني
بوده كه آيات خدا را به استهزاء ميگرفتند، و كسي كه مشورت نكند، پشيمان شود. و فقر
و تنگدستي، مرگ بزرگتر است.
امام صادق(ع) فرمود:
«من شكي الي مؤمن شكا اليالله عزوجل و من شكي الي مخالف فقد شكي الله عزوجل»[64]
هر كس نزد مؤمني شكوه كند، نزد خداي عزوجل شكوه كرده است و هر كس نزد فرد مخالف
مذهب، شكوه برد، از خداي عزوجل شكوه كرده است.
حضرت رسول اكرم(ص) فرمود:
«انّ الله يحب الحيّي المتعفّف و يبغض البذي السائل الملحف»[65]
همانا خداوند، فرد با حيا و خوشتندار را دوست دارد و از فرد فحشدهندهاي كه با
اصرار نزد مردم عرض نياز ميكند، بيزار است.
علي(ع) در حديث الاربع مأه فرمود:
«تعرضوا للتجارات فان لكم فيها غني عما في ايدي النّاس و انّ الله عزوجل يحب
المحترف الامين المغبون غير محمود و لا مأجور»[66]
به كارهاي تجاري روي آوريد تا به سبب آن از آنچه نزد مردم است بينياز شويد و همانا
خداي عزوجل پيشهور امين را دوست دارد، و مغبون، نه مورد ستايش است و نه پاداشي
دارد.
امام صادق(ع) فرمود:
«انّ محمد بن المنكدر كان يقول: ما كنت اظن (اري) انّ علي بن الحسين عليهالسلام
يدع خلقاً افضل منه حتي رأيت ابنه محمدبنعلي فاردت انّ اعظه فوعظني.
فقال له اصحابه: بأي شي وعظك؟
فقال: خرجت الي بعض نواحي المدينة في ساعة حارة، فلقاني ابوجعفر محمدبنعلي عليه
السلام و كان رجلاً بادنا ثقيلاً و هو متكي علي غلامين اسودين او موليين، فقلت في
نفسي: سبحان الله شيخ من اشياخ قريش في هذه الساعة علي مثل هذه الحالة في طلب
الدنيا، أما اني لأعظنه، فدنوث منه، فسلمت عليه فرد علي بنهر (ببهر) و هو يتصاب
عرفاً، فقلت: اصلحك الله شيخ من اشياخ قريش من هذه الساعة عل يهذه الحالة في طلب
الدنيا، أرأيت لو جاء اجلك و انت علي هذه الحال؟
فقال: لوجائني الموت و انا علي هذه الحال جائني و انا في طاعة الله عزوجل اكف بها
نفسي و عيالي عنك و عن الناس، و انما كنت اخاف لو انّ جائني الموت و انا علي (في)
معصية من معاصي الله.
فقلت، صدقت يرحمك الله، أردت انّ اعظك فوعظتني»[67]
محمدبن منكدر ميگفت: من گمان نميكردم كه از عليبنالحسين عليهالسلام كسي بهتر
از او بر جاي مانده باشد، تا آنكه فرزندش محمدبنعلي را ديدم و خواستم او را موعظه
كنم، ما او مرا اندرز داد. اصحابش به وي گفتند به چه چيز تو را موعظه كرد؟
گفت: در ساعت گرم روز، به طرف بعضي از نواحي مدينه بيرون رفتم كه ابوجعفر
محمدبنعلي امام باقر(ع) كه اندامي درشت و فربه داشت به من برخورد كرد، در حالي ك/ه
به دو غلام يا مولاي سياه تكيه داده بود. با خود گفتم: سبحان الله، يكي از بزرگان
قريش در اين ساعت با چنين حالتي در طلب دنياست، بايد او را موعظه كنم. نزديك او
رفتم و به وي سلام كردم. جواب سلام را با بياعتنايي داد، در حالي كه عرق ميريخت.
به او عرض كردم: خداوند تو را به صلاح آورد كه بزرگي از بزرگان قريش هستي و در اين
ساعت با چنين حالتي در طلب دنيا ميكوشي! اگر در اين حال اجلت فرا رسد چه ميكني؟
ايشان فرمودند: اگر مرگ، مرا در بر گيرد و من در اين حال باشم، در حال اطاعت از
فرمان خداي عزوجل مرگم رسيده است، چه با اين تلاش، خود و خانوادهام را از تو و
مردم بينياز ميكنم. اما آنچه از آن بيم دارم ان است كه مرگم برسد و من در حال
نافرماني خدا باشم.
محمدبنمنكدر گويد: گفتم راست ميگويي. خدايت رحمت كند! من خواستم تو را موعظه
كنم، اما تو مرا پند دادي.
عبدالاعلي مولي آل سام گويد:
«استقبلت ابا عبدالله(ع) في بعض طرق المدينة في يوم صائف شديد الحرّ فقلت: جعلت
فداك حالك عند الله عزوجل و قرابتك من رسولالله(ص) و انت تجهد نفسك (لنفسك) في مثل
هذا اليوم؟
فقال: يا عبدالاعلي خرجت من طلب الرزق لاستغني به عن مثلك»[68]
در يكي از روزهاي بسيار گرم در يكي از راههاي مدينه با امام صادق(ع) روبرو شدم. عرض
كردم: فدايت شوم، با آن منزلت كه نزد خداي عزوجل داري و با آن قرابت و خويشاوندي با
رسول خدا(ص) چرا اينگونه خود را چنين روزي به زحمت مياندازي؟
حضرت فرمود: اي عبدالاعلي، براي طلب روزي از خانه بيرون آمدم تا از كساني چون تو
بينياز شوم.
امام باقر(ع) فرمود:
«من طلب الدنيا استعفافاً (استغناء) عن الناس وسيعاً علي اهله و تعطفاً علي جاره،
لقي الله عزوجل يوم القيامة و وجهه مثل القمر ليلة البدر»[69]
كسي كه براي بينيازي از مردم و تلاش براي آسايش خانوادهاش و دلجويي و كمك به
همسايهاش در طلب دنيا باشد، در روز قيامت با چهرهاي به روشني ماه شب چهارده، خداي
عزوجل را ملاقات نمايد.
امام صادق(ع) فرمود:
«ليكن طلبك للمعيشة فوق كسب المضيع، و دون طلب الحريص الراضي بدنياه المطمئن اليها،
و لكن انزل نفسك من ذلك بمنزلة المنصف (النصف خ ل) امتعفف ترفع نفسك عن منزلة
الواهن الضعيف و تكسب ما لابد للمؤمن منه»[70]
كوشش تو براي طلب معاش، بايد بيش از كسي باشد كه كسب خود را تباه ميسازد و كمتر از
كسي باشد كه حريصانه به جمع مال ميپردازد. كسي كه به دنياي خود راضي است، همانا
بدان اطمينان يافته است وليكن نفس خود را به منزله ميانهرويي پاكدامن پايينآور و
آن را از جايگاه سست كردار ناتوان بالا ببر و آنچه را براي مؤمن ضروري است، فراهم
كن.
پی نوشتها
[1]. قرآن، مائده / 54.
[2]. قرآن، طه / 25ـ28.
[3]. قرآن، آلعمران / 28.
[4]. قرآن، نحل / 99ـ100.
[5]. قرآن، حجرات / 13.
[6]. قرآن، بقره / 30.
[7]. قرآن، حجر / 29.
[8]. قرآن، حجر / 30.
[9]. قرآن، احزاب / 72.
[10]. قرآن، اسرا / 70.
[11]. قرآن، لقمان / 20.
[12]. قرآن، طه / 41.
[13]. قرآن، مائده / 32.
[14]. قرآن، مريم / 96.
[15]. قرآن، آلعمران / 45.
[16]. قرآن، حجرات / 13.
[17]. قرآن، مجادله / 11.
[18]. قرآن، معاجر / 19ـ21.
[19]. قرآن، فجر / 15ـ17.
[20]. وسائلالشيعة، ج14، ص19، باب7، از ابواب مقدمات نكاح، ح7.
[21]. قرآن، جمعه / 5.
[22]. قرآن، اعراف / 176.
[23]. قرآن، اعراف / 179.
[24]. قرآن، محمد / 12.
[25]. قرآن، حجر / 3.
[26]. قرآن، اسرا / 16.
[27]. قرآن، اسرا / 16.
[28]. قرآن، منافقون / 6.
[29]. قرآن، مائده / 27.
[30]. بحارالانوار، ج77، ص60.
[31]. ميزان الحكمه، ج4، ص338، ح8073.
[32]. بحارالانوار، ج96، ص158، ح37.
[33]. ميزان الحكمه، ج4، ص339، ح8076.
[34]. همان، ج4، ص339، ح8077.
[35]. بحارالانوار، ج78، ص28، ح95.
[36]. همان، ص59، ج77.
[37]. ميزان الحكمه، ج4، ص340، ح8085.
[38]. بحارالانوار، ج78، ص123.
[39]. همان، ج96، ص150، ح2.
[40]. همان، ج96، ص156، ح29.
[41]. ميزان الحكمه، ج4، ص341، ح8092.
[42]. بحارالانوار، ج96، ص157، باب16، ح35.
[43]. وسائلالشيعة، ج6، ص311.
[44]. بحارالانوار، ج96، ص156، باب16، ح29.
[45]. همان، ص155، ح26.
[46]. همان، ص154، ح20.
[47]. همان، ص156، ح29.
[48]. همان، ص158، ح37.
[49]. نهجالبلاغه، حكمت 346.
[50]. ميزان الحكمه، ج3، ص440، ح6560.
[51]. بحارالانوار، ج44، ص207.
[52]. همان، ج44، ص192.
[53]. تحفالعقول، ص358.
[54]. ميزان الحكمه، ج3، ص441، ح6512.
[55]. همان، ج3، ص441، ح6513.
[56]. بحارالانوار، ج77، ص162، باب7، ح181.
[57]. همان، ج45، ص9، باب 37.
[58]. همان، ج46، ص100، باب5، ح88.
[59]. ميزانالحكمه، ج4، ص345، ح8116.
[60]. بحارالانوار، ج72، ص8، باب94، ح6.
[61]. همان، ص10، ح7.
[62]. همان، ص53، ح83.
[63]. همان، ج72، ص196، باب 105، ح21.
[64]. همان، ج72، ص325، باب119، ح3.
[65]. همان، ج71، ص334، باب81، ح13.
[66]. وسائلالشيعة، ج12، ص4، باب1، از ابواب مقدمات، ح6.
[67]. همان، ج12، ص10، باب4، از ابواب مقدمات، ح1.
[68]. همان، ج12، ص10، باب4، از ابواب مقدمات، ح2.
[69]. همان، ج12، ص11، باب4، از ابواب مقدمات، ح5.
[70]. همان، ج12، ص30، باب13، از ابواب مقدمات، ح3.