كاوشي نو در اخلاق اسلامي و شئون حكمت عملي
جلد دوم

آيت الله العظمي حسين مظاهري
ترجمة حميدرضا آژير

- ۸ -


فصل ششم
فضيلت ششم: رجا و اميد به رحمت خداي متعال
اين فضيلت، همانند فضيلت خوف، از فضايل مهمه است، بلكه رجا از جهاتي از خوف برتر است. زيرا خوف، موجب تقوي و رجا، موجب محبت است و محبت از تقوي به مراتب برتر است. همچنين منشاء خوف، خشم يا عظمت و بزرگي خداوند است، ولي منشاء اميد و رجا رحمت و رأفت حق تعالي است و قرآن براي اين صفت، كمال اهميت را قائل است، تا آنجا كه سوره‌ها را با جمله شريف (بسم‌ الله الرحمن الرحيم) آغاز كرده است.
جهان هستي از دره گرفته تا ذره، از «كن» رحماني نشأت گرفته‌اند. همچنان كه بهشت به اتمام مراتب آن، از «كن» رحيمي حق تعالي پديد آمده است.
اميد، همچون آب خنك براي انسان تشنه است و خوف، همانند آتشي است كه هيزم را مي‌سوزاند. اميد، همچون آب سرد و گوارا براي دل تشنه مؤمن است و خوف، به سان آتش سوزاننده‌اي است كه قلب را فرا گيرد. اميد، مايه آرامش قلب و خوف، مايه تشويش آن است. تا آنجا كه اهل دل گفته‌اند: اميد در برانگيختن آدمي به سوي مقصود تواناتر و پرشتابتر از خوف است. البته اين امر، در افراد مختلف، يكسان نيست و خوف براي كسي كه اميد به رحمت خداي متعال او را مغرور ساخته، و به گناه آلوده كرده، نيكوتر و مناسبتر است؛ چنانكه اميد براي كسي كه يأس از رحمت خدا بر او چيره گشته، مناسب و مطلوب است. اما افراد متعادل بايد جانب خوف و رجا را به يك اندازه نگاه دارند، چنان كه آيات و روايات بر اين مطلب دلالت دارند و بعداً، آنها را ذكر خواهيم كرد.
خلاصه آنكه، اميد، فضيلتي است كه براي هر انسان طالب سعادت، اعم از سعادت دنيوي و اخروي، لازم است.
انسان نااميد كه در پي رسيدن به خواسته‌هاي خود در دنيا يا آخرت است، در معرض هلاكت قرار دارد و چه بسا كه مرتكب جنايات وحشتناك گردد و با حداقل، يأس بر او چيره شده و را و را تباه مي‌سازد و يا موجب ركود و بي‌تحركي او مي‌گردد. از اين‌رو قرآن، يأس و نوميدي از رحمت خدا را در حد كفر دانسته است:
(و لا تيأسوا من روح الله انّه لا يايئس من روح الله الاّ القوم الكافرون) [1]
از رحمت خدا، نااميد مشويد، زيرا جز گروه كافران، كسي از رحمت خدا مأيوس نمي‌گردد.
اميدواري به رحمت خدا در آيات بسياري مورد ترغيب و تشويق قرار گرفته‌ است، از جمله مي‌فرمايد:
(ظهر الفساد في البر و البحر بما كسبت ايدي الناس ليذيقهم بعض الذي عملوا لعلهم يرجعون) [2]
فساد و پريشاني به كردة خود در همه بر و بحر زمين، پديد مي‌آمد تا ما هم، كيفر بعضي از اعمالشان را به آنها بچشانيم، باشد كه باز گردند.
در قرآن،‌ بعد از بيان عذاب استيصال، جمله «يتضرعون» يا «يضرعون» يا «يرجعون» به طور مكرر بيان شده و حاكي از رأفت و مهرباني حق تعالي نسبت به بندگانش مي‌باشد. و اگر آنان را به سبب مقاصد و گفتار و رفتار سوءشان به عذاب الهي گرفتار مي‌سازد، به دليل محبتي است كه به آنها دارد و مي‌خواهد بدين وسيله موجب بازگشت و توبة آنان شود و گناهانش را بيامرزد. حتي اهل دل بر آن عقيده‌اند كه جهنم يكي از الطاف الهي است، زيرا تيرگيها و پليديها را از بين مي‌برد و كسي كه لياقت و استعداد ورود به بهشت را داشته باشد، بعد از رفع تيرگيها در جهنم، وارد بهشت مي‌گردد. قرآن‌كريم مي‌فرمايد:
(له معقّبات من بين يديه و من خلفه يحفظونه من امر الله) [3]
براي هر چيز، نگاهبانها از پيش‌رو و پشت سر، برگماشته، كه به امر خدا او را نگهباني كنند.
بدين سان، خداوند براي هر انساني، هر چند كافر باشد. نگاهبانهايي قرار داده است تا از او در برابر بلاها حفاظت كنند.
هچنين در قرآن‌كريم آمده است:
(يا عبادي الذين اسرفوا علي انفسم لا تقنطوا من رحمة الله انّ الله يغفر الذّنوب جميعاً) [4]
اي بندگان من كه درباره خويش زياده‌روي كرده‌ايد، از رحمت خدا نااميد مشويد، همانا خدا تمام گناهان را مي‌آمرزد.
خداوند در آيه ديگري وعده داده است كه «سيّئات» را به «حسنات» تبديل كند.
(الاّ من تاب و امن و عمل عملاً صالحاً فاولئك يبّدل الله سيئاتهم حسناتٍ) [5]
مگر آنان كساني هستند كه خداوند، گناهانشان را به كارهاي نيك تبديل كند.
و نيز مي‌فرمايد:
(و لسوف يعطيك ربّك فترضي) [6]
و به زودي پروردگارت به تو عطا خواهد كرد تا راضي و خشنود شوي. اميد بخش‌ترين آيات در اين مورد، آيات شفاعت و روايات مربوط به آن است. همچنين در روز قيامت، عفو و مغفرت خداوند رحمان، روح اميد را در جان گناهكاران زنده مي‌سازد. خداي متعال مي‌فرمايد:
(يا ايّها الانسان ما غرّك بربّك الكريم) [7]
اي انسان، چه چيز تو را در برابر پروردگار كريمت، مغرور ساخت؟
در روايات آمده است كه رحمت نزد خدا، صد جزء دارد كه يك جزء آن را بين آفريدگانش تقسيم كرده و نود و نه جزء ديگر را براي روز قيامت نگاه داشته است.[8] آيات و روايات مربوطه به زودي بيان خواهد شد.

مراتب رجا
بايد دانست كه اميد همچون خوف،‌ مقوله‌اي مشكك است و افراط و تفريط در آن راه ندارند، بلكه مرتبة ضعيف آن نيز مطلوب است و هر چه بر شدت آن افزوده شود، مطلوبيتش بيشتر مي‌گردد. همچنين مي‌توان گفت، اميد، مانند خوف، داراي سه مرتبه است: اميد عامة مردم، اميد خواص و اميد اخص خواص. هر يك از مراتب اميد، از مرتبه ايمان افراد نشأت مي‌گيرد. هر كه ايمانش بيشتر باشد، اميدش بيشتر است و چنانكه كه گفتيم، سرچشمة اميد، درياي محبت حق است. هر مؤمني كه از اين دريا بيشتر نوشيده باشد،‌ امديش افزونتر است.
گاه اميد با حماقت مشتبه مي‌گردد و به نظر مي‌رسد كه اين حال نزد عوام بيشتر باشد و آن اميد، مذموم و ناپسند است. چنانكه بعضي از افراد مغرور و سركش، نه تنها نماز،‌بلكه كل واجبات را ترك مي‌كنند و مرتكب گناههايي مي‌شوند كه گويي خداوند متعال، آنان را به ارتكاب گناه و ترك واجبات امر فرموده است. اما با اين حال، به رحمت حق تعالي اميد بسته‌اند و هر كس، آنان را از آتش سوزان جهنم كه براي گنهكاران مهياست، بيم دهد، بر او اعتراض كنند. آنان انبياء و اوصيا را كه تمام عمرشان را صرف طاعت و عبادت حق مي‌كردند، از ياد برده‌اند. با اينكه آنان از اميد به خداوند، آگاهتر بوده و از مراتب بالاي آن برخوردار بودند. چنانكه رسول خدا(ص) با وجود آگاهي از رحمت فراگير الهي و با آنكه اميدوارترين افراد به رحمت حق بود،, پاهايش از كثرت عبادت و رم كرده بود، بدان حد كه اين آيات بر آن حضرت نازل شد:
(طه ما انزلنا عليك القرآن لتشفي) [9]
طه. ما قرآن را بر تو نازل نكرديم كه به رنج و زحمت بيفتي.
عبادا حضرت زهرا(س) و امامان معصوم(ع) نزد همگان مشهور است.
گفته‌اند كه حجاج بن يوسف ثقفي حاكم خون آشام و دشمن اهل‌بيت هنگام مرگ گفته است:
مردم مي‌گويند من گرفتار عذاب خواهم شد، و ليكن آنها رحمت گستردة الهي را فراموش كرده‌اند و من به آن اميد بسته‌ام.
واضح است كه اينگونه سخنان، بافته‌هاي شيطان است و خداوند در قرآن، بارها اين مطلب را يادآوري فرموده است، چنانكه مي‌فرمايد:
(يا ايّها النّاس انّ وعد الله حقّ فلا تغرّنّكم الحياة الدّنيا و لا يغرّنّكم بالله الغرور) [10]
اي مردم، همانا وعده خداوند حق است، پس زندگي دنيا، شما را فريفته نسازد و شيطان فريبنده، شما را در برابر خدا، سركش و مغرور نگرداند.
اين گونه آيات، گواه بر آنند كه اميدواري كساني چون حجاج، از حيله‌هاي شيطان است. ناگفته نماند كه اميد و خوف، لازم و ملزوم يكديگرند و هر يك به تنهايي ممكن است به فساد بيانجامد.
برخي افراد اميدوارند، اما خوفي در دل آنها نيست و از اين‌رو به بطالت و تنبلي و حتي سركشي و غرور گرفتارند. در واقع، اين اميد. مذموم نيست، بلكه عدم وجود خوف، موجب اين پيامدهاي نامطلوب است. اينك نوبت آن است كه به بحث دربارة اين نكتة دقيق كه مورد توجه قرآن و روايات است بپردازيم.
خوف و رجا، لازم و ملزوم يكديگرند
خوف و رجا، همانند قرآن و عترت مي‌باشند، كه هر يك بدون وجود ديگري ناقص است. چنانكه مي‌فرمايد:
(اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام ديناً) [11]
امروز دينتان را براي شما كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام كردم و دين اسلام را برايتان برگزيدم.
از اين‌رو رسول خدا(ص) در روايات ثقلين، قرآن و عترت را قرين يكديگر دانسته، فرموده:
«اني تارك فيكم الثّقلين.
قالوا يا رسول‌الله و ما الثّقلان؟
فقال: كتاب‌الله و عترتي و أهل بيتي، فانّه قد نبّأني اللّطيف الخبير انّهما لن يفترقا حتّي يردا عليّ الحوض»[12]
همانا دو چيز گرانبها در ميان شما باقي مي‌گذارم.
پرسيدند يا رسول‌الله آن دو چيز گرانبها چيست؟
فرمود: كتاب خدا و عترتم. همانا خداي تيزبين آگاه، به من خبر داد كه اين‌رو، هرگز از يكديگر جدا نشوند تا آنكه در حوض كوثر بر من وارد شوند.
خوف و رجا نيز همين سان، لازمة يكديگرند. به علاوه، هر دو از باب تشكيكند و هر چه به شدتشان افزوده شود، حسن و فضيلتشان بيشتر گردد. اما هر يك بدون ديگري ناقص و فسادانگيز است. البته اين فساد ناشي از عدم ديگري است، نه وجود يكي از آن دو. چه مفاسد به طور كلي همانند شرور مترتب بر اعدام هستند. پس كسي كه خوفي در دل ندارد، گرفتار غرور، حماقت، كسالت، تنبلي، و توهمات مي‌شود.
خداي تعالي مي‌فرمايد:
(يوم يقول المنافقون و المنافقات للّذين آمنوا انظرونا نقتبس من نوركم قيل ارجعوا وراءكم فالتمسوا نوراً فضرب بينهم بسورٍ له باب باطنه فيه الرّحمة و ظاهره من قبله العذاب. ينادونهم الم نكن معكم قالوا بلي و لكنكم فتنتم انفسكم و تربّصتم و ارتبتم و غرتكم الاماني حتّي جاء امر الله و غرّكم بالله المغرور) [13]
و باز در آن روز، مردان و زنان منافق به اهل ايمان گويند، مشتابيد، به ما فرصتي دهيد تا ما هم از نور شما روشنايي برگيريم. در پاسخ به آنها گويند، واپس گرديد و از آنجا نور طلبيد. در اين گفتو باشند، كه بين آن دوزخيان با اهل بهش حصاري نحايل گردد و بر آن حصار، دري باشد كه باطن و درون آن، در رحمت است و از جانب ظاهر، عذاب جهنم خواهد بود. از منافقان ندا كنند كه آخر ما هم با شما بوديم. آنها جواب دهند، راست مي‌‌گوييد، ولي خود را چنين به فتنه و هلاكت افكنديد و در دنيا انتظار داشتيد و در كار دين به شك و ريب بوديد و آرزوهاي دنيا فريبتان داد، تا وقتي كه امر خدا رسيد و شيطان فريبنده، شما را تا دم مرگ از خدا غافل و مغرور گردانيد.
انسان نااميد، گرفتار يأس است،‌ كه خود به مفاسد بسيار و حتي كفر مي‌انجامد. از اين‌رو يأس از رحمت خدا، از گناهان كبيره شمرده شده است:
(و لا تأيئسوا من روح‌الله انّه لا يأيئس من روح الله الاّ القوم الكافرون) [14]
پس، از رحمت خدا مأيوس مشويد، همانا جز گروه كافران كسي از رحمت خدا نوميد نگردد.
شيوه قرآن ايجاد تعادل بين خوف و رجاست، چنانكه مي‌فرمايد:
(انّما المؤمنون الذين اذا ذكر الله و جلت قلوبهم) [15]
همانا مؤمنان كساني هستند كه چون از خدا ياد شود، دلهايشان بيمناك گردد.
و در آيه ديگر فرمايد:
(انّ الذين آمنوا و الذين هاجروا و جاهدوا في‌ سبيل‌الله اولئك يرجون رحمت الله) [16]
همانا كساني كه ايمان آوردند و كساني كه مهاجرت كردند و در راه خدا جهاد كردند، آنان به رحمت خدا اميدوارند.
قرآن‌كريم در توصيف مؤمنان مي‌فرمايد:
(و يدعوننا رغباً و رهباً) [17]
و ما را با اميد و بيم مي‌خوانند
و نيز مي‌فرمايد:
(يدعون ربّهم خوفاً و طعماً) [18]
پرودرگارشان را با بيم و اميد مي‌خوانند.
خلاصه سخن آنكه، خداوند مي‌فرمايد:
(نبّيء عبادي انّي انا الغفور الرّحيم. و انّ عذابي هو العذاب الاليم) [19]
بندگانم را خبر ده كه من بسيار آمرزنده و مهربانم و همانا عذاب من، كيفري سخت است.
بر سالك راه حق، لازم است كه مراقبت كند كه اين دو فضيلت يعني خوف و رجا، به طور متعادل در جانش پديد آيد و اين تعادل حفظ گردد، زيرا بر اثر غفلت، يكي از آن دو بر ديگري پيشي مي‌گيرد و موجب گمراهي مي‌شود.
كسي كه اميد را از كف بدهد، مصداق اين فرموده حق تعالي مي‌گردد:
(و من يقنط من رحمة ربّه الاّ الضّالّون) [20]
و جز گمراهان چه كسي از رحمت پروردگارش نوميد مي‌گردد.
و كسي كه خوف در دلش نباشد، مصداق اين سخن خداوند است.
(فامّا من طغي و اثر الحياة الدّنيا فانّ الجحيم هي المأوي) [21]
اما آنكه طغيان كرد و زندگي دنيا را ترجيح داد، پس همانا دوزخ جايگاه اوست.

آياتي دربارة رجا
(و الي مدين اخاهم شعيباً فقال يا قوم اعبدوا الله و ارجوا اليوم الاخر و لا تعثوا في الارض مفسدين) [22]
و به سوي مدين، برادرشان، شعيب را فرستاديم. پس گفت: اي گروه من، خدا را عبادت كنيد و به روز رستاخيز اميدوار باشيد و در زمين به فساد و تبهكاري مكوشيد.
(اذهبا الي فرعون انّه طغي فقولا له قولاً ليّناً لعلّه يتذكّر او يخشي) [23]
به سوي فرعون رويد، همانا او سركشي نموده است. پس با او سخن نرم گوييد، باشد كه متذكر شود يا بترسد.
(قل انّما انا بشر مثلكم يوحي اليّ انّما الهكم اله واحد فمن كان يرجوا لقاء ربّه فليعمل عملاً صالحاً و لا يشرك بعبادة ربّه احداً) [24]
پروردگارش باورمند و اميدوار است،‌ پس عمل صالح و كار شايسته پيشه كند و در پرستش پروردگارش كسي را شريك نسازد.
(لقد كان لكم في رسول‌الله اسوة حسنة لمن كان يرجوا الله و اليوم الاخر و ذكرالله كثيراً) [25]
همانا در رفتار و گفتار رسول خدا، براي شما الگويي نيكو نهاده شده است. براي كسي كه به خدا و روز قيامت باورمند و اميدوار است و خدا را فراوان ياد مي‌كند.
(امّن هو قانت اناء الّيل ساجداً و قائماً يحذر الاخرة و يرجوا رحمة ربه قل‌ هل يستوي الذين يعلمون و الذين يعلمون و الذين لا يعلمون انما يتذكر اولوا الالباب) [26]
آيا چه كسي است آنكه در هنگامه شب به سجود و قيام، خدا را عبادت مي‌كند در حالي كه از آخرت بيم دارد و به رحمت پروردگارش اميدوار است. بگو آيا دانايان و نادانان برابرند؟ به درستي كه خردمنان متذكر مي‌شوند.
(انّ الذين آمنوا و الذين هاجروا و جاهدوا في سبيل‌الله اولئك يرجون رحمت الله و الله غفور رحيم) [27]
همانا كساني كه ايمان آوردند و هجرت نمودند و در راه خدا جهاد كردند، هم آنان به رحمت خداوند اميد دارند و خدا آمرزنده مهربان است.
(انّ الذين لا يرجون لقاءنا و رضوا بالحياة الدنيا و اطمانوا بها و الذين هم عن اياتنا غافلون) [28]
همانا كساني كه به ديدار ما اميد ندارند و به زندگاني دنيا خرسند گشته‌اند و بدان اطمينان يافته‌اند و كساني كه از نشانه‌هاي ما غافلند.
(اولئك الذين يدعون يبتغون الي ربهم الوسيلة ايهم اقرب و يرجون رحمته و يخافون عذابه ان عذاب ربك كان محذوراً) [29]
آنهايي كه كافران به خدايي مي‌خوانند، بر آنند تا به درگاه پروردگارشان وسيله‌اي بيابند تا كدامينشان مقربتر گردند و به رحمت او اميد مي‌بندند و از عذاب او مي‌ترسند. زيرا عذاب پروردگار ترسناك است.
(انّ الذين يتلون كتاب الله و اقاموا الصلاة و انفقوا ممّا رزقناهم سرّاً و علانيةً يرجون تجارةً لن تبور) [30]
همانا كساني كه كتاب خدا را تلاوت مي‌كنند و نماز مي‌گزارند و از آنچه روزي‌شان كرده‌ام، پنهاني و آشكار انفاق مي‌كنند، به تجارتي اميد بسته‌اند كه هرگز زيان نمي‌كنند.
(قل يا عبادي الذين اسرفوا علي انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله انّ الله يغفر الذّنوب جميعاً انّه هو الغفور الرّحيم) [31]
بگو اي بندگان من كه بر خويشتن زياد‌ه‌روي كرده‌ايد، از رحمت  خدا نااميد نشويد، زيرا خداوند تمامي گناهان را مي‌بخشد. به راستي او آمرزنده و مهربان است.
(قال و من يقنط من رحمة ربه الاّ الضّالّون) [32]
گفت: چه كسي جز گمراهان از رحمت پروردگارش نوميد مي‌شود.
(والذي اطمع ان يغفرلي خطيئتي يوم الدين) [33]
و آن كه اميد دارم كه در روز قيامت خطايم را ببخشايد.

رواياتي دربارة رجا
امام صادق(ع) فرمود:
«اذ كان يوم القيامة نشر الله تبارك و تعالي رحمته حتي يطمع ابليس في رحمته»[34]
چون روز قيامت به پا شود، خداوند تبارك و تعالي رحمتش را مي‌گستراند، تا آنجا كه ابليس هم به رحمت او طمع مي‌بندد.
اين رئاب گويد:
«سمعت ابا عبدالله(ع) يقول: يؤتي بعبد يوم القيامة ظالم لنفسه، فيقول الله له: الم آمرك بطاعتي؟ الم أنهك عن معصيتي؟
فيقول: بلي يا رب و لكن غلبت علي شهوتي، فان تعذّبني فبذنبي لم تظلمني، فيأمر الله به الي النار.
فيقول: ما كان هذا ظني بك.
فيقول: ما كان ظنك بي؟
قال:‌ كان ظني بك احسن الظن
فيأكر الله به الي الجنّة: فيقول الله تبارك و تعالي: لقد نفعك حسن ظنك بي‌الساعة»[35]
از حضرت امام صادق(ع) شنيدم كه فرمود: در روز قيامت بنده‌اي را كه به خ ودش ستم كرده مي‌آورند، پس خدا به او مي‌فرمايد: آيا تو را به اطاعت از خودم امر نكردم؟ آيا تو را از نافرماني خودم نهي نكردم؟
بنده مي‌گويد: آري اي پروردگار من، وليكن شهوتم بر من غلبه كرد، پس اگر به خاطر گناهم مرا كيفر كني، ظلم نكرده‌اي، سپس خدا فرمان مي‌دهد او را به جهنم ببرند.
آنگاه بنده گويد: چنين گماني به تو نداشتم.
خدا فرمايد: به من چه گماني داشتي؟
بنده گويد: گمان من به تو بهترين گمان بود.
پس خدا فرمان مي‌دهد او را به بهشت ببرند. پس خداي تبارك و تعالي
فرمايد: حُسنِظنِّ تو به من، در اين هنگامة قيامت به تو سود رساند.
ابي‌بصير گويد:
«سمعت أبا جعفر(ع) يقول: اذا دخل اهل الجنّه الجنّه باعمالهم فأين عتقاء الله من النّار»[36]
شنيدم كه امام باقر(ع) فرمود: اگر اهل بهشت به خاطر اعمالشان وارد بهشت شوند، پس آزادشدگان خداوند از آتش كجايند؟
ابوعبيده گويد به امام باقر(ع) عرض كردم:
«جعلت فداك اُدع الله لي، فانّ ذنوباً كثيرة.
فقال: ‌مه يا ابا عبيده لا يكون الشيطان عوناً علي نفسك، ان عفو الله لا يشبهه شي»[37]
فدايت شوم، دباره من به درگاه خدا دعا كن، زيرا گناهانم بسيار است. حضرت فرمود: واي بر تو اي ابوعبيده، شيطان ياري بر نفس تو نمي‌باشد، همان عفو خدا هيچ مانندي ندارد.
امام باقر(ع) نقل مي‌كند كه رسول خدا(ص) فرمود:
«قال الله تبارك و تعالي:‌ لا يتكل العاملون علي اموالهم التي يعملونها لثوابي، فانهم لو اجتهدوا و اتعبوا أنفسهم اعمارهم في عبادتي، كانوا مقصرين غير بالغين في عبادتهم كنه عبادتي فيما يطلبون عندي من كرامتي و النعيم في جنّاتي و رفيع الدرجات العلي في جواري و لكن برحمتي فليثقوا، و فضلي فليرجوا، و الي حسن الظن فليطمئنو، فانّ رحمتي عند ذلك تدركهم. و مني يبلغهم رضواني و مغفراتي تلبسهم عفوي، فانّي الله الرحمن الرحيم و بذلك تسميت»[38]
خداي تبارك و تعالي فرمود: كساني كه اموالشان را در راه خدا صرف كردند،‌ نبايد به آنها متكي باشند، پس آنان اگر سخت بكوشند و خودشان و عمرهايشان را در عبادت من، به رنج افكنند، باز نمي‌توانند حق مطلب را ادا كنند و به كنه عبادت من برسند، كه به واسطة آن نزد من كرامت و نعمات بهشت و درجات بلند در جوار مرا مي‌طلبند، وليكن بايد به رحمت من تكيه كنند و به فضل من اميد بندند و به حسن ظن نسبت به من اطمينان يابند. در آن صورت، رحمت من، آنان را در بر مي‌گيرد و رضوان و مغفرت من به آنان مي‌رسد و عفو من آنان را مي‌پوشاند، زيرا من خداي بخشندة مهربانم و به اين اسم، ناميده مي‌شوم.
امام باقر(ع) فرمود:
«وجدنا في كتاب علي(ع) ان رسول الله‌ صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قال و هو علي منبره: و الذي لا اله الا هو ما أعطي مؤمن قط خير الدنيا و الاخره الا بحسن ظنه بالله، و رجائه له، و حسن خلقه و الكف عن اغتياب المؤمنين. و الذي لا اله الا هو لا يعذب الله مؤمنا بعد التوبه و الاستغفار الا بسوء ظنه بالله، و تقصيره، من رجائه، و سوء خلقه و اغتيابه للمؤمنين. و الذي لا اله الا هو لا يحسن ظن عبد مؤمن بالله إلا كان الله عند ظن عبده للمؤمن، لاّن الله كريم بيده الخيرات، يستحيي انّ يكون عبده المؤمن قد أحسن به الظن ثمّ يخلف ظنّه و رجاءه، فأحسنوا بالله الظن و ارغبوا اليه»[39]
در كتاب علي(ع) يافتيم كه همانا رسول خدا(ص) بر روي منبر فرمود: سوگند به خدايي كه جز او خدايي نيست، به هيچ مؤمني خير دنيا و آخرت داده نشده، مگر به خاطر حسن ظن او به خدا، اميدواريش به او، خوشرويي خود و خودداري از غيبت مؤمنان. و سوگند به خدايي كه جز او خدايي نيست، خداوند مؤمني را بعد از توبه و استغفار عذاب نمي‌كند، مگر به خاطر سوءظن به خدا، كوتاهي در اميد بستن به او، بدخلقي خود و غيبت كردند از مؤمنان. و سوگند به خدايي كه جز او خدايي نيست، اگر ظن و گمان بندة مؤمن، به خدا نيكو گردد، خداوند نزد گمان بندة مؤمنش مي‌باشد به همان‌گونه رفتار مي‌كند كه او گمان كرده است زيرا خداوند، كريم است و نيكيها در دست اوست و حيا مي‌كند از آنكه بندة مؤمنش به او گمان نيكي داشته باشد، و او بر خلاف گمان و اميد او عمل كند، پس به خدا، خوش‌بين باشيد و به او دل بنديد.
امام رضا(ع) فرمود:
«احسن الظن بالله، فان اله عزوجل يقول: انا عند حسن ظن عبدي المؤمن بي، انّ خيراً فخيراً و ان شراً فشراً»[40]
به خدا خوش گمان باش، زيرا خداي عزوجل مي‌فرمايد: من نزد حسن ظن بندة مؤمنم هستم. اگر گمانش نيكو باشد، به نيكي با او رفتار مي‌كنم و اگر گمانش بد باشد، به بدي او رفتار مي‌كنم.
رسول خدا(ص) فرمود:
«لا يمؤتّنّ احدكم حتّي يحسن ظنّه بالله عزوجل فان حسن الظن، بالله عزوجل ثمن الجنّة»[41]
هيچ يك از شما نبايد بميرد، مگر آنكه گمانش را به خداي عزوجل نيكو گرداند، پس خوش گماني به خداي عزوجل، بهاي بهشت است.
از عالم(ع) روايت شده است كه:
«و الله ما اُعطِي مؤمن قطّ خير الدّنيا و الآخرة الاّ بحسن ظنّه بالله عزوجل عزّ، و رجائه منه، و حسن خلقه،‌ و الكفّ عن اغتياب المؤمنين. و أيم الله لا يعذّب الله مؤمناً بعد التوبة و الاستغفار الاّ بسوء الظنّ بالله، و تقصيره من رجائه لله، و سوء خلقه، و من اغتيابه للمؤمنين. و الله لا يحسن عبد مؤمن ظنّا بالله الاّ كان الله عند ظنّه به، لاّن الله عزوجل كريم، يستحيي ان يخلف ظنّ عبده و رجائه. فاحسنوا الظنّ بالله و ارغبوا اليه و قد قال الله عزوجل: الظّانين بالله ظنّ السوء عليهم دائرة السوء»[42]
به خدا سوگند،‌ نيكيهاي دنيا و آخرت به مؤمن داده نمي‌شود مگر به واسطه حسن ظن او به خداوند كه جلالت و عزت از آن اوست و نيز به خاطر اميدش به پروردگار و داشتن خلق و خوي نيكو و خودداري‌اش از غيبت و بدگويي از مؤمنان.
و به خدا سوگند كه پروردگار جهانيان، مؤمني را بعد از توبه و استغفار عذاب نمي‌كند، مگر به واسطه بدگماني به خداوند و كوتاهي‌اش در اميد داشتن به رحمت او و بدي خلق و خوي و نيز غيبت و بدگويي‌اش درباره مؤمنان.
و به خدا سوگند، بنده مؤمن، گمانش را به خداوند نيكو نكرد، مگر آنكه خداوند در همان جايگاه گمان بنده‌اش نسبت به خود قرار گرفت.
زيرا خداوند كريم كه عزت و جلالت از آن اوست شرم دارد كه بر خلاف گمان و اميد بده‌اش عمل كند، پس گمان خود را به خدا نيكو سازيد و آرزومند رحمت او باشيد.
همانا خداوند عزوجل فرموده است: آنان كه بر خدا بدگمانند، بر گردشان بدي حلقه زند.
امام صادق(ع) فرمود:
«الخوف رقيب القلب، و الرجاء شفيع النفس، و من كان بالله عارفا كان من الله خائفاً و اليه راجياً. و هما جناحا الايمان، يطير العبد المحقق بهما الي رضوان الله و عينا عقله يبصر بهما الي و الله و عيده، و الخوف طالع عدل اله ناهي و عيده، و الرجاء داعي فضل‌الله، و هو يحيي القلب و الخوف يميت النفس»[43]
ترس، نگهبان قلب و اميد شفيع نفس است و كسي كه خداشناس باشد، از خدا مي‌تسرد و به او اميدوار است، و خوف و رجا دو بال ايمانند كه بنده‌اي كه از آنها برخوردار است، با آن به سوي خشنودي خدا پرواز مي‌كند. همچنين خوف و رجا، دو چشم عقل هستند كه انسان با آن به بشارت و بيم الهي مي‌نگرد و ترس، تجلي عدل خدا و بازدارنده از بيم اوست و اميد،‌ دعوت كننده به فضل خداست و قلب را زنده مي‌كند و خوف، نفس را مي‌ميراند.
اميرمؤمنان علي(ع) فرمود:
«يا بنيّ خف الله خوفاً انك لو أتيته بحسنات أهل الارض لم يقبلها منك، و ارج الله رجاءً انّك لو أتيته بسيئات اهل الارض غفرها لك»[44]
اي پسرم! از خدا چنان بترس كه اگر حسنات اهل زمين را بياوري، از تو نپذيرد و چنان به او اميدوار باش كه اگر گناهان اهل زمين را داشته باشي، تو را بيامرزد.
رسول خدا(ص) فرمود:
«اوحي الله عزوجل الي داود كما لا تضيق الشمس علي من جلس فيها كذلك لا تضيق رحمتي علي من دخل فيها»[45]
خداي عزوجل به داود(ع) وحي فرمود: همان‌طور كه خورشيد، نور خود را از هيچ‌كس كه در پرتو آن است دريغ نمي‌كند، رحمت من نيز از هر كه داخل آن شود، دريغ نمي‌شود.
امام صادق(ع) مي‌فرمايد:
«(و الله يختص برحمته من يشاء) قال: المختص بالرحمة نبي الله و وصية صلوات الله عليهما و آلهما انّ الله خلق مأة رحمة‌ تسعة و تسعون رحمة عنده مذخورة لمحمد و علي و عترتهما عليهم السلام و رحمة واحده مبسوطة علي ساير الموجودين»[46]
«خدا هر كس را كه بخواهد به بخشايش خويش مخصوص مي‌دارد.»
يعني: آن كه رحمت خدا مخصوص او قرار داده شده، پيامبر خدا و جانشين او صلوات الله عليهما و آلهما هستند. همانا خداوند صد رحمت آفريد كه نود و نه رحمت آن نزد او براي محمد و علي و عترت آن دو عليهم‌السلام ذخيره شده است و يك رحمت ديگر بين ساير آفريدگان پخش شده است.
روزي به امام زين‌العابدين(ع) گفته شد:
«انّ الحسن البصري قال ليس العجب ممن هلك كيف هلك، و انّما العجب ممّن نجي كيف نجي. فقال(ع): انا اقول ليس العجب ممّن نجي كيف نجي، و اما «انّما» العجب ممّن هلك مع سعة رحمة الله»[47]
حسن بصري مي‌گويد كسي كه هلاك شده جاي تعجب نيست كه چگونه هلاك گرديده است. بلكه شگفتي در چگونگي نجات يافتن كسي است كه نجات يافته است.
حضرت(ع) فرمود: من مي‌گويم نجات يافتن كسي كه نجات پيدا كرده، مايه تعجب نيست، بلكه تنها آن كسي مايه شگفتي است كه با وجود اين رحمت گسترده الهي، هلاك شده است.

دعاهايي دربارة رجا
در دعاي كميل مي‌خوانيم:
«هيهات انت اكرم ان تضيع من ربيته او تبعد من ادنيته او تشرد من اويته او تسلم الي البلاء من كفيته و رحمته، وليت شعري يا سيدي يا مولاي اتسلط النار علي وجوه خرت لعظمتك ساجده وعلي السن نطقت بتوحيدك صادقة و بشكرك مادحة وعلي قلوب اعترفت بالهيتك محققه وعلي ضمائرت حوت من العلم بك حتي صارت خاشعة و علي جوارح سعت الي اوطان تعبدك طائعة و اشارت باستغفارك مذعنة ما هكذا الظن بك و لا اخبرنا بفضلك عنك يا كريم و يا رب. فباليقين اقطع لولا ما حكمت به من تعذيب جاحديك و قضيت به من اخلاد معانديك لجعلت النار كلها برداً و سلاماً.
يا سريع الرضا اغفرلمن لا يملك الاّ الدعاء»
چنين كاري از تو بعيد است، تو كريمتر از آني كه تباه كني آن كس را كه خود پرورده‌اي، يا دوركني آن را كه نزديكش ساخته‌اي، يا طردكني كسي را كه پناهش داده‌اي، يا به بلا بسپاري آن كس را كه كفايت او را كرده و مورد مهرش قرار داده‌اي، و اي كاش مي‌دانستم كه سرور و معبود و مولاي من، كه آيا آتش را چيره مي‌كني بر چهره‌هايي كه در برابر عظمتت به خاك افتاده و بر زبانهايي كه از سر صدق به يگانگي‌ات اقرار كرده و تو را سپاس گفته و ستوده‌اند و بر قلبهايي كه از روي يقين به خدايي‌ات معترف و مؤمنند و بر ضميرهايي كه از علم و معرفت در پيشگاهت خاشع‌اند و بر آن بدنها كه مشتاقانه به جايگاههاي عبادت تو مي‌شتابند، و با اعتقاد كامل از درگاهت آمورزش مي‌طلبند. هيچ‌كس به تو چنين گمان نمي‌برد و چنين خبري از فضل تو، اي پروردگار كريم به ما نرسيده است.
پس به يقين مي‌دانم كه اگر بر كيفر منكرانت حكم نكرده بودي و معاندان را به عذاب جاودان محكوم نساخته بودي، آتش دوزخ را به كلي سرد و سلامت مي‌كردي.
اي زود خشنود شونده، بيامرز آن كس را كه تنها سرمايه‌اش دعاست.
در دعاي ابوحمزه ثمالي مي‌خوانيم:
«اللهم انت القائل و قولك حق و وعدوك صدق و اسئلوا الله من فضله ان الله كان لكم ريحماً و ليس من صفاتك يا سيدي أن تأمر بالسؤال و تمنع العطية
ادوعك يا ربّ راهباً راغباً راجياً خائفاً اذا رأيت مولاي ذنوبي فزعت و اذا رذيت كرمك طمعت لست اتكل في النجاة من عقابك علي اعمالنا بل بفضلك علينا لانك اهل التقوي و اهل المغفرة بالاحسان نعماً و تعفو عن الذنب كرماً.
دعوناك و نحن نرجو ان تستجيب لنا فحقق رجائنا مولانا فقد علمنا ما نستوجب باعمالنا و لكن علمك فينا وعلمنا بانك لا تصرفنا عنك و ان كنا غير مستوجبين لرحمتك فأنت اهل ان تجود علينا و علي المذنبين بفضل سعتك
انت الهي اوسع فضلاً و أعظم حلماً من ان تقايسني بفعلي و خطيئتي فالعفو العفو العفو سيدي سيدي سيدي
سيدي من لي و من يرحمني ان لم ترحمني و فضل من أؤمل ان عدمت فضلك يوم فاقتي و الي من الفرار من الذنوب اذا تقضي أجلي سيدي لا تعذبني و انا أرجوك الهي حقق رجائي و امن خوفي. فانّ كثرة ذنوبي لا ارجوا فيها الا عفوك سيدي انا اسئلك ما لا استحق و أنت اهل التقوي و اهل المغفرة فاغفرلي و البسني من نظرك ثوباً يغطي علي التبعات و تغفرها لي و لا اطالبُ بها انّك ذو منٍّ قديمٍ و صفحٍ عظيمٍ و تجاوزٍ كريمٍ الهي انت الذي تفيض سيبك علي من لا يسئلك و علي الجاحدين بربوبيتك فكيف سيدي بمن سئلك و ايقن ان الخلق لك و الامر اليك تباركت و تعاليت يا رب العالمين سيدي عبدك ببابك اقامته الخصاصة بين يديك يقرع باب احسانك بدعائه فلا تعرض بوجهك الكريم عني و اقبل مني ما اقول فقد دعوت بهذا الدعاء و انا ارجوا ان لا تردني معرفة مني برأفتك و رحمتك»
خدايا تو خود فرمودي، و سخن تو حق، و وعده‌ات راست است، كه دست نياز به سوي فضل و كرم خدا دراز كنيد كه خداوند نسبت به شما مهربان است و از صفات تو نيست كه امر به خواستن كني و عطاي خود را دريغ داري.
خدايا! با بيم و اميد و با شوق و ترس، تو را مي‌خوانم. مولاي من! چون به گناهانم مي‌نگرم، به زاري مي‌افتم و چون كرم تو را مي‌بينم، به طمع مي‌افتم و اميدوار مي‌شوم.
من براي نجات از كيفر تو به اعمالم اتكا ندارم، بلكه چشم به فضل تو دوخته‌ام كه بر ما عنايت كني، زيرا شايستة آني كه خلق از تو پروا كنند و تو شايان معرفتي. در عطاي نعمت، پيشدستي مي‌كني و به كرم در مي‌گذري.
ما تو را مي‌خوانيم و اميد اجابت داريم،‌ پس اي مولاي ما، اميد ما را محقق كن. ما مي‌دانيم كه با اين اعمالمانا سزاوار چه هستيم! وليكن تو بر احوال ما دانايي و ما مي‌دانيم كه ما را از درگاهت باز نمي‌گرداني، گرچه شايسته و آن است كه بر ما ببخشايي و با فضل گسترده‌ات از گناهكاران درگذري
خدايا، فضل تو، گسترده‌تر و حلم‌تر، بزرگتر از آن است كه مرا با اعمال و خطاهايم قياس كني، مرا ببخش، ببخش، ببخش سرور من، سرور من، سرور من.
اي سرور من، چه كسي را دارم؟ و چه كسي به من رحم مي‌كند! اگر تو بر من رحم نكني واگر فضل تو نباشد، در روز ناداريم به فضل چه كسي اميد بندم و چون مرگم در رسد، از گناهانم به سوي كه فرار كنم؟ سرورم، مرا كيفر مكن در حالي كه به تو اميدوارم خدايا، اميدم را محقق كن و مرا از ترس، ايمن گردان. من با اين گناهان بسيار، جز به عفو تو اميد ندارم. سرورم، من چيزي را مي‌خواهم كه شايسته آن نيستم و تو شايستة آني كه خلق از تو پروا كنند و تو شايان مغفرتي پس مرا بيامرز و به نظر لطفت لباسي بر من بپوشان كه گناهام را بپوشاند و آن خطاها را بيامرزي و به آن مؤاخذه‌ام نكني. تو صاحب احسان هميشگي و بخشش عظيم و گذشت بزرگوارانه‌اي. خدايا! تو كسي هستي كه احسانت شامل كسي كه از تو درخواست نكند و آن كه منكر خدايي تو باشد؛ نيز مي‌گردد. پس اي سرور من، با كسي كه دست نياز به سوي تو دراز كرده چه مي‌كني؟ و من يقيقن دارم كه خلق و امر در يد قدرت توست. تو بزرگ و والايي، پروردگار جهانيان. سرور من، بنده‌ات به درگاه تو آمده و فقر و بي‌چيزي، او را به پيشگاهت درافكنده است، با دعا، حلقه بر در احسانت مي‌زند. پس اي پروردگار كريم! از من، روي مگردان و آنچه را مي‌گويم بپذير. تو را اين‌گونه خوانده و با شناختي كه از رأفت و رحمت تو دارم، اميدوارم كه مرا از درگاهت نراني.

پی نوشتها


[1]. قرآن، يوسف / 87.
[2]. قرآن، روم / 41.
[3]. قرآن، رعد /11.
[4]. قرآن، زمر / 53.
[5]. قرآن، فرقان / 70.
[6]. قر‎آن، ضحي / 5.
[7]. قرآن، انفطار / 6.
[8]. نهج‌الفصاحة، 1689.
[9]. قرآن، طه / 2ـ1.
[10]. قرآن، فاطر / 5.
[11]. قرآن، مائده / 3.
[12]. بحارالانوار، ج37، ص114، باب52، ح5.
[13]. قرآن، حديد / 13ـ14.
[14]. قرآن، يوسف / 87.
[15]. قرآن، انفال /2 .
[16]. قرآن، بقره / 218.
[17]. قرآن، انبياء / 90.
[18]. قرآن، سجده / 16.
[19]. قرآن، حجر / 49ـ50.
[20]. قرآن، حجر / 56.
[21]. قرآن، نازعات / 37ـ39.
[22]. قرآن، عنكبوت / 36.
[23]. قرآن، طه / 43ـ44.
[24]. قرآن، كهف / 110.
[25]. قرآن، احزاب / 21.
[26]. قرآن، زمر / 9.
[27]. قرآن، بقره / 218.
[28]. قرآن، يونس / 7.
[29]. قرآن، اسرا / 57.
[30]. قرآن، فاطر / 29.
[31]. قرآن، زمر / 53.
[32]. قرآن، حجر / 56.
[33]. قرآن، شعرا / 82.
[34]. بحارالانوار ج7، ص287، باب14، ح1.
[35]. همان، ص288، ح4.
[36]. همان، ج6، ص5، باب19، ح5.
[37]. همان، ح6.
[38]. اصول كافي، ج2، ص71، باب حسن ظن بالله، ح1.
[39]. همان، ص72.
[40]. بحارالانوار، ج70، ص366، باب59، ح15.
[41]. همان، ص385، ح46.
[42]. همان، ص388، ح47.
[43]. همان، ص390، ح58.
[44]. همان، ص394، ح64.
[45]. سفينة البحار، ج1، ص517، ماده رحم.
[46]. همان، ص517، ماده رحم.
[47]. همان، ص517، ماده رحم.