تكمله
(مدارا)
«مدارا» از حيث معنى نزديك به رفق است، زيرا مدارا نرمى و ملايمت و حسن معاشرت
با مردم و تحمل ناگوارى و آزار آنهاست. گاهى بين رفق و مدارا مىتوان تفاوتى
قائل شد به اين اعتبار كه در مدارا تحمل آزار مردم هست و در رفق نيست.درباره
ستايش و فوائد دنيوى و اخروى مدارا اخبار بسيارى رسيده است مانند قول پيغمبر
صلى الله عليه و آله و سلم: «المداراة نصف الايمان» «مدارا يك نيمه ايمان
است.» و نيز قول آن حضرت صلى الله عليه و آله و سلم: «ثلاث من لم يكن فيه لم
يتم عمله:
ورع يحجزه عن معاصى الله، و خلق يدارى به الناس، و حلم يرد به جهل الجاهل.» «سه
چيز است كه در هر كه نيست كارش انجام نگيرد: تقوائى كه وى را از گناه باز دارد
و اخلاقى كه با مردم بسازد و مدارا كند و حلمى كه با آن سبكى نادان سبكسر را
دفع كند.» و نيز گفتار آن حضرت صلى الله عليه و آله و سلم: امرنى ربى بمداراة
الناس كما امرنى باداء الفرائض.» «پروردگارم مرا به مدارا و سازش با مردم امر
فرمود چنانكه به انجام واجبات امر فرمود.» و قول امام باقر عليه السلام: «در
توراة نوشته است - در آنچه خداى عز و جل به موسى فرمود اين بود - كه: اى موسى!
راز پنهان مرا در باطن خويش پوشيده دار، و در ظاهر خود مدارا با دشمنان من و
دشمنان خود را آشكار كن...» (تا آخر حديث) .
و قول امام صادق عليه السلام: «جبرئيل نزد پيغمبر صلى الله عليه و آله آمد و
گفت: اى محمد! پروردگارت سلام مىرساند و مىفرمايد: با مخلوقم مدارا كن.» و
نيز قول آن حضرت عليه السلام: «گروهى از قريش با مردم كم سازگارى كردند و از
قريش رانده شدند.به خدا قسم در حسبهاى آنها (از نظر خانوادگى) عيبى نبود، و
گروهى از غير قريش با مردم مدارا و خوشرفتارى نمودند و به دودمان عالى و بلند
پيوستند...سپس فرمود:
هر كه دستخود را از مردم نگه دارد يك دست از آنان نگه داشته و دستهاى بسيار از
او باز داشته مىشود.» و از آنهاست:
بد خلقى
(به معنى اخص)
سوء خلق يا بد خوئى همان تنگدلى و ترشروئى و بد زبانى و امثال اينهاست و از
نتايج غضب است، چنانكه ضد آن - يعنى حسن خلق به معنى اخص - نرمخوئى و خوشسخنى
و گشادهروئى از نتايجحلم است.و بيشتر آنچه در اخبار از سوء خلق سخن به ميان
آمده مراد همين معنى است.
شكى نيست كه بدخوئى و كجخلقى انسان را از خدا و خلق دور مىكند، و تجربه گواه
استبه اينكه طبع مردم از بدخو متنفر است و هر بد اخلاقى همواره مسخره مردم
مىباشد، و لحظهاى از اندوه و رنجخالى نيست، و از اين رو امام صادق عليه
السلام فرمود: «من ساء خلقه عذب نفسه» «هر كه بدخوستخود را شكنجه مىدهد.» و
گاه زيانهاى بزرگ به او مىرسد.و علاوه بر اينها به سوء عاقبت در آخرت و عذاب
ابدى گرفتار مىشود، و لذا در شريعت مورد مذمتشديد واقع شده است.رسول خدا صلى
الله عليه و آله فرمود: «چون خداوند ايمان را آفريد، ايمان گفت:
خدايا مرا نيرو ده، خدا او را به حسن خلق و سخاوت نيرو بخشيد، و چون كفر را
آفريد، كفر گفت: خدايا مرا نيرو ده، خداوند او را به سوء خلق و بخل نيرو داد.»
و روايتشده است كه به آن حضرت صلى الله عليه و آله و سلم گفتند: «فلان زن
روزها روزه مىگيرد و شبها را به عبادت مىپردازد ولى بدخوست و با زبانش
همسايگان را مىآزارد.فرمود: هيچ خيرى در او نيست! و او از دوزخيان است. » و
نيز از آن حضرت صلى الله عليه و آله است: «سوء الخلق يفسد العمل كما يفسد الخل
العسل.» «بدخوئى عمل را تباه سازد چنانكه سركه عسل را فاسد كند.» و نيز از آن
حضرت صلى الله عليه و آله و سلم است: «بنده با بدخوئى خود به پائينترين دركات
دوزخ مىرود.» و از او صلى الله عليه و آله و سلم است:
«ابى الله لصاحب الخلق السيىء بالتوبة، قيل: فكيف ذاك يا رسول الله؟ قال: لانه
اذا تاب من ذنب وقع فى ذنب اعظم منه.» «خداوند قبول توبه بد خلق را منع كرده
است.گفتند: اى رسول خدا اين چگونه باشد؟ فرمود: به جهت آنكه هرگاه از گناهى
توبه كند در گناه بزرگتر مىافتد.» و نيز فرمود: «سوء الخلق ذنب لا يغفر»
«بدخوئى گناهى است كه آمرزيده نمىشود.» امام صادق عليه السلام فرمود: «اگر
خداوند بندهاى را در اصل خلقت كافر آفريده باشد آن بنده نميرد تا اينكه خدا
بدى را محبوب او سازد، و در نتيجه به آن نزديك شود و دستيازد، پس او را به كبر
و نخوت مبتلا كند، و سنگدل و بدخو و ترشرو گردد، و فحش او ظاهر و حياء او كم
شود، و خداوند رازش را فاش سازد، و از محرمات دستباز ندارد، آنگاه معاصى خدا
را مرتكب شود و نسبتبه طاعت او بيزارى و دشمنى نمايد، و پيوسته بر مردم بتازد
و از خصومتها سير نشود.پس خواستار عافيت [از اين بيماريها] از خدا باشيد و آن
را از او طلب كنيد» .يكى از بزرگان گفته است: «اگر با فاسق خوش خلقى مصاحبت كنم
دوستتر دارم تا با عابد بدخو و كجخلقى همنشين شوم» .
معالجه و ازاله اين صفت ناپسند اين است كه ابتدا مفاسد دنيوى و اخروى آن را
متذكر شود، و در نظر بگيرد كه اين صفتخدا و خلق را با او دشمن مىكند، پس خود
را آماده كند كه آن را برطرف سازد.آنگاه براى هر حركتى و هر سخنى بينديشد كه
بدخوئى و كجخلقى از او سرنزند و خود را ولو به تكلف از آن محافظت كند، و آنچه
را كه در ستايش حسن خلق كه ضد آن است وارد شده - چنانكه مىآيد - به ياد آورد،
و چندان مواظبت كند تا بتدريج آثار آن بكلى از ميان برود.
پيوست
(راههاى اكتساب خوشخوئى)
دانستى كه ضد سوء خلق، حسن خلق (به معنى اخص) است.و يكى از راههاى علاج بدخوئى
اين است كه آدمى بر ضد آن يعنى خوشخوئى مواظبت كند تا آثار كجخلقى بكلى برطرف
شود.و نيرومندترين انگيزه بر كسب آن و مواظبتبر آن اين است كه متذكر شرافت و
ستودگى آن در نزد عقل و شرع باشد:
اما حكم عقل بر ستودگى آن چنان آشكار است كه نيازى به بيان ندارد.
و اما دليل نقلى، اخبارى كه در اين باره رسيده از حد شمار بيرون است، و ما بخشى
از آنها را به عنوان پند و يادآورى براى كسانى كه پند مىپذيرند ذكر مىكنيم:
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «ما يوضع فى ميزان امرء يوم القيامة
افضل من حسن الخلق.» «در ترازوى اعمال آدمى در روز قيامت چيزى بهتر از حسن خلق
گذاشته نمىشود.» و فرمود:
«يا بنى عبد المطلب! انكم لن تسعوا الناس باموالكم، فالقوهم بطلاقة الوجه، و
حسن البشر.» «اى فرزندان عبد المطلب! شما نمىتوانيد با اموال خود به همه مردم
گشايش دهيد پس با آنها با گشادهروئى و خوشروئى برخورد كنيد.» و فرمود: «ان
الله استخلص هذا الدين لنفسه، و لا يصلح لدينكم الا السخاء و حسن الخلق، الا
فزينوا دينكم بهما.» «خداوند اين دين را خاص خود كرده است، با دين شما جز سخاوت
و خوش خلقى سازگار نيست، دين خود را به اين دو صفت آرايش دهيد.» و فرمود: «حسن
الخلق خلق الله الاعظم» «نيكخوئى خلق بزرگ خداوند است» .
از آن حضرت صلى الله عليه و آله و سلم پرسيدند: كدام مؤمن برترين ايمان را
دارد؟ فرمود:
«احسنهم خلقا» «خوشخوترين آنها» . و فرمود: «ان احبكم الى و اقربكم منى مجلسا
يوم القيامة احسنكم خلقا.» «محبوبترين و نزديكترين شما به من در روز
قيامتخوشخوترين شماست.» و فرمود: «ثلاث من لم تكن فيه واحدة منهن فلا يعتد
بشىء من علمه: تقوى تحجزه عن محارم الله، و حلم يكف به السيئة، و خلق يعيش به
فى الناس» .
«سه چيز است كه در هر كه يكى از آنها نيست چيزى از علم او قابل توجه و اعتماد
نيست: تقوايى كه جلوگير او از محرمات خدا باشد، و حلمى كه با آن بدى را از خود
باز دارد، و اخلاقى كه به وسيله آن با مردم زندگى كند» .
و فرمود: «حسن خلق گناه را مىگدازد همچنانكه خورشيد يخ را مىگدازد.» و فرمود:
«بنده به وسيله خوش خلقى به درجات بزرك آخرت و برترين مراتب نائل مىشود...» و
به ام حبيبه (همسر خود) فرمود: «آدم خوش خلق خوبى دنيا و آخرت را به دست آورده
است» .و به او، بعد از آنكه پرسيد اگر زنى در دنيا دو شوى كرده باشد و در آخرت
هر دو شوهر به بهشتبروند اين زن از آن كدام يك است؟ فرمود: «او از آن خوش
خلقتر است» .
و فرمود: «ان حسن الخلق يبلغ بصاحبه درجة الصائم القائم» . (37)
«خوش خلقى صاحبش را به مقام روزهدار نمازگزار مىرساند.» و فرمود: «اكثر ما
يلجبه امتى الجنة تقوى الله و حسن الخلق» .
«بيشتر چيزى كه امتم را به بهشت مىبرد، تقواى خدا و حسن خلق است.» و نيز
فرمود: «افاضلكم احسنكم اخلاقا، الموطؤن اكنافا الذين يالفون و يؤلفون.»
«بهترين و برترين شما كسانىاند كه اخلاقشان نيكوتر است، مردم دور آنها جمع و
به آنها نزديك مىشوند، آنها با مردم انس مىگيرند و مردم با آنها انس
مىگيرند.» امير مؤمنان عليه السلام فرمود: «المؤمن مالوف، و لا خير فيمن لا
يالف و لا يؤلف» «مؤمن الفتگير است و كسى كه الفت نگيرد و با او الفت نگيرند
خيرى ندارد.» شكى نيست كه طبع مردم از بدخو متنفر است، و بنابراين با وى الفت
نمىگيرند.امام باقر عليه السلام فرمود: «ان اكمل المؤمنين ايمانا احسنهم
خلقا.» «كاملترين مردم از لحاظ ايمان خوشخوترين آنانند.» و فرمود: «مردى به
خدمت رسول خدا آمد و گفت: يا رسول الله! مرا وصيتى كن.حضرت او را چند وصيت
فرمود و از جمله آنها اين بود كه: با برادر [مؤمن] خود با روى گشاده ملاقات
كن.» و امام صادق عليه السلام فرمود: «ما يقدم المؤمن على الله - عز و جل -
بعمل بعد الفرائض احب الى الله تعالى من ان يسع الناس بخلقه.» «مؤمن پس از
واجبات، عملى محبوبتر از اين به پيشگاه خدا تقديم نمىدارد كه مردم را به وسيله
خلقش گشايش دهد.» و فرمود: «البر و حسن الخلق يعمران الديار و يزيدان فى
الاعمار» «نيكوكارى و حسن خلق خانهها را آباد و عمرها را دراز مىكند.» و
فرمود: ان الله تبارك و تعالى ليعطى العبد من الثواب على حسن الخلق كما يعطى
المجاهد فى سبيل الله يغدو عليه و يروح.» «خداى تبارك و تعالى بنده را به حسن
خلق ثواب كسى مىدهد كه هر صبح و شام در راه خدا جهاد كند.» و فرمود: «ثلاث من
اتى الله بواحدة منهن اوجب الله له الجنة:
الانفاق من اقتار، و البشر لجميع العالم، و الانصاف من نفسه.» «سه چيز است كه
هر كه يكى از آنها را به پيشگاه خدا آورد، خدا بهشت را براى او واجب مىكند:
انفاق در تنگدستى و خوشروئى براى همه مردم و انصاف دادن از خود (به اينكه حق را
بگويد اگر چه به زيانش باشد)» .
و فرمود: «صنايع المعروف و حسن البشر يكسبان المحبة و يدخلان الجنة، و البخل و
عبوس الوجه يبعدان من الله و يدخلان النار. » «كارهاى نيك و خوشروئى جلب محبت
مىكنند و آدمى را به بهشت در مىآورند، و بخل و ترشروئى از خدا دور مىكنند و
به دوزخ در مىآورند.» هر كه در اين اخبار بينديشد و به وجدان خويش و به تجربه
مراجعه كند، و احوال مردم بدخو و خشخو را مورد مطالعه قرار دهد، در مىيابد كه
بد اخلاق از خدا و رحمت او دور است، و مردم او را دشمن دارند و از او متنفرند،
و بنابر اين از نيكى و پيوند با آنها محروم است.و هر خوش خلقى نزد خدا و خلق
محبوب است، و پيوسته مورد رحمت و فيوضات الهى است، و چون مردم از او منتفع
مىشوند و خيرش به آنها مىرسد مرجع ايشان است و مقاصد و خواستههاى آنان از او
برآورده مىشود.و از اين رو خداى سبحان هيچ پيغمبرى را بر نينگيخت مگر اينكه
اين فضيلت در او تام و كامل بود، بلكه خوش خلقى برترين صفات پيغمبران و
شريفترين اعمال صديقان است، و از اين جهتخداى تعالى در مقام مدح و ثناى حبيب
خود و يادآورى نعمتخويش مىفرمايد:
«و انك لعلى خلق عظيم» (قلم، 4) «و تو خلقى عظيم دارى.» و به سبب بزرگى شرافت
اين صفت فاضله رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به آخرين درجه آن دستيافت،
و به اوج و نهايت آن رسيد، تا آنجا كه روايتشده است:
«روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در مسجد نشسته بود كه كنيز يكى از
انصار داخل شد و انصارى هم ايستاده بود.كنيز خود را به آن حضرت رسانيد و گوشه
جامه او را گرفت، پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم چون مطلع شد [به گمان اينكه
كارى دارد] از جاى برخاست ولى او سخنى نگفت و حضرت نيز با او چيزى نفرمود تا سه
بار اين كار تكرار شد، بار چهارم برخاست و كنيز شتسرش بود، آنگاه كنيز رشتهاى
از جامه حضرت را برگرفت و بازگشت.مردم به او گفتند: خدا ترا چنين و چنان كند!
سه بار رسول خدا را برخيزانيدى و چيزى نگفتى! از پيغمبر چه مىخواستى؟ زن گفت:
ما بيمارى داريم.اهل خانه مرا فرستادند كه پارهاى از جامه حضرت را برگيرم كه
آن را به بيمار بندند تا شفا يابد.اما هر بار كه خواستم برگيرم مرا ديد و
برخاست و من شرم كردم كه از او خواهش كنم كه پارهاى از جامه به من بدهد.» و از
آنهاست:
كينه
حقد (كينه) پنهان كردن دشمنى در دل است، و آن از ثمره غضب است، زيرا غضب وقتى
[به سبب عجز از انتقام] نتوانست تشفى پيدا كند و ناچار فرو خورده شد به باطن
مىرود و در آنجا به صورت حقد و كينه درمىآيد.كينه از مهلكات بزرگ است.
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «المؤمن ليس بحقود» ، «مؤمن
كينهتوز نيست.» غالبا كينه ملازم آفاتى است از قبيل: حسد، و دورى و بريدن از
شخص مورد كينه، ايذاء او، و دست زدن به محرماتى از قبيل دروغ و غيبت و بهتان و
فاش كردن راز و پردهدرى، اظهار عيب، و شماتت نسبتبه بلائى كه به وى رسيده و
خوشحالى به آن، و شادى از ظهور لغزشها و خطاهاى او، و استهزاء و مسخره كردن وى،
و اعراض از او در جهتخوار شمردنش، و ادا نكردن حقوق او مانند دين يا صله رحم،
و همه اينها حرام است و به تباهى دين و دنيا مىانجامد.و ضعيفترين مرتبه كينه
اين است كه از آفات مذكور احتراز نمايد و براى كينه مرتكب گناه نشود، و لكن [بر
فرض كه هيچ يك از اينها پديد نيايد] خود كينه از امراضى است كه بر باطن آدمى
سنگينى مىكند و روح از آن متالم و در آزار مىباشد.
كينه همچنين انسان را از بساط قرب الهى و از وصول به ملكوت اعلى و همدمى ساكنان
عالم قدس باز مىدارد، و صاحب خود را از آنچه شيوه اهل ايمان است و از بشاشت و
شكفتگى و رفق و مهربانى و فروتنى و واكوشيدن براى حوائج مردم و همنشينى با آنان
و رغبتبه يارى و غمخوارى آنها منع مىكند، و همه اينها درجات او را در دين
كاهش مىدهد و بين او و رفاقتبا مقربان حائل مىشود.
از آنجا كه كينه عبارت است از دشمنى باطنى، بنابراين همه اخبارى كه درباره ذم و
نكوهش دشمنى و عداوت رسيده دلالتبر مذمت و ناپسندى آن نيز دارد.
مانند قول پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم: «هيچ وقت جبرئيل نزد من
نيامد مگر اينكه گفت:
اى محمد! از دشمنى و عداوت مردم احتراز كن.» و قول آن حضرت صلى الله عليه و آله
و سلم: «جبرئيل هرگز در هيچ امرى اين قدر سفارش نكرد كه در خصوص دشمنى مردم.» و
قول حضرت صادق عليه السلام: «من زرع العداوة حصد ما بذر» ، «هر كه تخم عداوت
بكارد همان را كه كشته است مىدرود» ...و بر اين قياس ديگر اخبار.
راه علاج اين خوى بد اين است كه: آدمى متذكر باشد كه اين عداوت باطنى در دنيا
ثمرى ندارد، زيرا بيچاره كينه توز لحظهاى از درد و رنج آسوده نيست، و در آخرت
گرفتار عذاب خواهد بود.و با وجود اين به محقود (آن كه او را دشمن دارد) هيچ
زيانى نمىرسد. و عاقل حاضر نيست در حالتى باقى بماند كه براى او زيانآور و
براى دشمنش سودمند باشد.و بعد از اين تذكر بايد سعى كند كه با شخصى كه عداوت
دارد همانند دوستان رفتار نمايد، با شكفتگى و مهربانى ملاقات كند و براى
برآوردن حوائج وى بكوشد، بلكه بيش از ديگران به او نيكى و احسان كند تا نفس را
گوشمال داده و بينى شيطان را بر خاك بمالد، و پيوسته اين روش را ادامه دهد تا
آثار اين خوى زشتبكلى از ميان برود.
چون كينهتوزى عداوت باطنى است و در حقيقتبدخواهى پنهانى و نخواستن خير براى
دشمن است، ضدش «نصيحت» است كه به معنى خير خواهى و نخواستن شر است.بنابر اين
از معالجات كينه اين است كه متذكر خوبى و فوائد نصيحتباشد - چنانكه خواهد آمد
- تا اين امر او را در ازاله آن يارى كند.
و از آنهاست:
دشمنى آشكار
دشمنى آشكار از لوازم كينه به شمار مىرود، زيرا عداوت وقتى چنان نيرومند شود
كه با وجود آن ديگر نتوان مجامله كرد آشكارا ظاهر مىشود.اخبارى كه در ذم آن
رسيده بسيار است و برخى از آنها ذكر شد.و علاج آن همان است كه در حقد و كينه
گفته شد، و ضد آن نصيحت و خير خواهى آشكار و علنى است، يعنى فعل خير و صلاح نه
مجرد نيت و قصد آن.بنابراين كسى كه به عداوت با ديگرى مبتلاستبايد خود را به
اين گونه خير خواهى مكلف سازد تا ملكه او شود و عداوت از ميان برود.
و از آنهاست:
زدن و دشنام گفتن و لعن و طعن
اينها غالبا ناشى از دشمنى و كينه است، و بسا كه از مجرد غضب و سوء خلق صادر
شوند، و فحش و دشنام ممكن است از عادت معاشرت و همنشينى با اوباش و اراذل پديد
آيد، و گاهى انگيزه آن در بعضى از افراد دوستى مال و از دست دادن آن است كه از
رذائل قوه شهوت به شمار مىرود، جز اينكه فاعل مباشر اين امور قوه غضب و هيجان
آن است، اگر چه اين هيجان به سبب كار قوه شهوت حاصل شده باشد.و به هر تقدير بنا
بر قاعده ما از رذائل قوه غضبيه است، و از اين رو آن را فقط تحت رذائل قوه غضب
مىآوريم.
شكى نيست كه اين امور مذموم و قبيح و در شرع مقدس حرام است، و موجب تباه شدن
اعمال انسان و خسران مآل و سرانجام اوست.و همه آنچه بر ذم ايذاء و زيان رساندن
دلالت دارد بر نكوهش آنها نيز دلالت دارد، زيرا اين امور بعضى از افراد و
مصاديق آن دو مىباشند.و عقل و شرع بر شدت زشتى هر يك از آنها و اينكه موجب
هلاك است متفقند.
اما (زدن) - در اين شكى نيست كه هر عاقلى زدن مسلمان را بدون جهتشرعى قبيح
مىداند، و همه طوايف بنى آدم حتى بيدينان آن را مذموم مىشمارند.
و اخبارى كه در ذم آن وارد شده بسيار است و در بعضى از آنها تصريح شده است كه:
«من ضرب رجلا سوطا لضربه الله سوطا من النار» .
«هر كه مردى را تازيانهاى زند خداوند او را تازيانهاى از آتش خواهد زد.» و
اما (فحش و دشنام و بدزبانى) - منشا فحش و دشنام و هرزهگوئى خباثت نفس
است.رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
«ليس المؤمن بالطعان و لا اللعان، و لا الفاحش و لا البذى» «مؤمن طعنه زن و
لعنتگر و فحشگو و بد زبان نيست.» و نيز فرمود: «اياكم و الفحش، فان الله لا
يحب الفحش و التفحش» .
«از فحش و دشنام بپرهيزيد، كه خداوند بد زبانى و هرزهگوئى را دوست ندارد.» و
فرمود: «الجنة حرام على كل فاحش ان يدخلها.» «ورود به بهشتبر هر فحش دهنده و
دشنامگوئى حرام است.» و فرمود: «ان الفحش و التفحش ليسا من الاسلام فى شىء»
«بدگوئى و هرزه زبانى از صفات اسلام نيست [با اسلام سازگار نيست] .» و فرمود:
«البذاء و البيان شعبتان من شعب النفاق» «هرزه گوئى و پردهدرى دو شعبه از
شعبههاى نفاق و دوروئى است» (و روايتشده است كه مراد از «بيان» [در اينجا]
: كشف و اظهار چيزى است كه كشف و اظهار آن جائز نيست.) و فرمود: «چهار نفرند كه
دوزخيان از آنها در رنجند...» و يكى از آنها مردى است كه پيوسته چرك از دهان او
روان است و او كسى است كه در دنيا فحشگوى بوده.
و فرمود: «لا تسبوا الناس فتكسبوا العداوة منهم.» «به مردم دشنام مدهيد تا در
نتيجه از آنها كسب عداوت و دشمنى كنيد.» و فرمود: «ان الله حرم الجنة على كل
فحاش بذى قليل الحياء لا يبالى ما قال و لا ما قيل له، فانك ان فتثته لم تجده
الا لغية او شرك شيطان.» «خداوند بهشت را بر هر فحاش بىآبرو و كم شرمى كه باكى
از آنچه گويد و آنچه به او گويند ندارد حرام كرده است، زيرا اگر درباره او
كنجكاوى و بازرسى كنى يا از زناستيا از شركتشيطان..» . (38)
و فرمود: «ان الله ليبغض الفاحش البذى و السائل الملحف» «خداوند دشنام دهنده
بد زبان و گداى مصر را دشمن دارد.» و فرمود: «ان من شرار عباد الله من تكره
مجالسته لفحشه» «از جمله بدان و اشرار بندگان خدا كسى است كه مردم به جهت
دشنام - گوئيش از همنشينى با او كراهت داشته باشند.» و فرمود: «سباب المؤمن
فسوق، و قتاله كفر، و اكل لحمه معصية و حرمة ماله كحرمة دمه» «دشنامگوئى به
مؤمن فسق است، و جنگيدن با او كفر است و خوردن گوشتش [به وسيله غيبت] گناه است،
و حرمت مال او مانند حرمتخون اوست.» و فرمود: «سباب المؤمن كالمشرف على
الهلكة» .
«دشنامگوئى به مؤمن مانند كسى است كه در پرتگاه هلاكت است.» و فرمود: «شر
الناس عند الله تعالى يوم القيامة الذين يكرمون اتقاء شرهم.» «بدترين مردم نزد
خدا در قيامت كسانىاند كه مردم از بيم شر آنها اكرام و احترامشان كنند.» و
فرمود: «المتسابان شيطانان متعاديان و متهاتران» «دو ناسزاگو به يكديگر دو
شيطان مخالف و دشمن يكديگرند كه هم را تكذيب مىكنند.» حضرت صادق عليه السلام
فرمود:
«من علامات شرك الشيطان الذى لا يشك فيه ان يكون فحاشا لا يبالى ما قال و لا ما
قيل فيه» «از نشانههاى شركتشيطان كه ترديدى در آن نيست اين است كه فحاش باشد
كه باكى از آنچه بگويد و از آنچه به او بگويند نداشته باشد.» و فرمود: «البذاء
من الجفاء، و الجفاء فى النار» «بد زبانى از جفا كارى است، و جفا كارى در آتش
است.» و فرمود: «من خاف الناس لسانه فهو فى النار.» «هر كه مردم از زبان او
بترسند در آتش خواهد بود.» و از امام كاظم عليه السلام درباره دو مردى كه به
يكديگر ناسزا گويند روايتشده است كه فرمود: «البادى منهما اظلم، و وزره و وزر
صاحبه عليه ما لم يتعد المظلوم» «آن كه به دشنام آغاز كرد ستمكارتر است، و
گناه او و گناه رفيقش بر اوست مادام كه مظلوم تجاوز نكند.» (تنبيه) - فحش چيست؟
فحش عبارت است از اظهار كردن امور زشت و قبيح با الفاظ و عبارات صريح، و بيشتر
اوقات به وسيله الفاظ وقاع (آميزش) و آلات و متعلقات آن به كار مىرود، و اهل
فساد و بىشرمان آن عبارات را صريحا اظهار مىكنند، و اهل صلاح و شرف متعرض
آنها نمىشوند، بلكه اگر ذكر آنها ضرور شود به كنايه و با رمز به آنها اشاره
مىكنند.يكى از صحابه گفته است:
«خداوند با حيا و كريم است عفت مىورزد و به كنايه سخن مىگويد، از جماع به لمس
تعبير مىكند.» پس مس و لمس و دخول و صحبت كناياتى است از آميزش، و در عين حال
زشت و ركيك نيست.اين ادب و عفت كلام در قرآن و كلام الهى مخصوص به آميزش (وقاع)
نيستبلكه از قضاء حاجت و بول و غايط به كنايه تعبير مىكند و اين به رمز گفتن
اولى است از الفاظ مستهجن و ركيك.و همينطور در مورد همسر شايسته نيست كه الفاظ
صريح ذكر شود بلكه ادب و عفت اين است كه با كنايه سخن رود مثلا نبايد گفت: زن
تو يا زن من بلكه بگويد پردهنشينان خانه تو يا خانه من يا مادر فرزندان و
مانند اينها (مثلا در خانه چنين گفتند) . همچنين اگر كسى عيب و نقصى دارد كه از
آن شرم مىكند، اگر ذكر آن ضرور شود شايسته نيست كه با الفاظ صريح بيان شود مثل
پيسى و كچلى و امثال اينها [مثلا اگر كسى بخواهد علت پيسى يا كچلى را بپرسد
نگويد تو در چه وقت پيس يا كچل شدى؟ ] بلكه به كنايه و با عبارات غير صريح
بگويد: اين عارضه كى براى شما روى داد؟ و مانند آن، زيرا تصريح به اينها داخل
در فحش است.
پس همه الفاظ فحش بىشك ممنوع و مذموم است، اگر چه بعضى بدتر و زشتتر است، و
بنابراين گناهش بيشتر است، خواه به عنوان دشنام و ايذاء گفته شود يا در مقام
شوخى و مزاح يا به عنوانى ديگر.بدينسان چون الفاظ و عبارات فحش و دشنام مختلف
استبعضى از بعض ديگر بدتر است، و گاهى بر حسب عادت در ميان شهرها و اقوام
مختلف متفاوت است.به هر حال بعضى از اين الفاظ و عبارات مكروه و بعضى حرام و
ممنوع است.
و اما (لعن) - به معنى راندن و دور كردن از خداى تعالى است و بنابراين بىشك
مذموم است.لعن كردن جايز نيست مگر در مورد كسى كه متصف به صفتى باشد كه به نص
شريعت موجب دورى از خداست.لعن كردن در اخبار سخت مذموم شمرده شده است.
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «المؤمن ليس بلعان» ، «مؤمن لعن
كننده نيست.» از امام باقر عليه السلام روايتشده است كه: «روزى رسول خدا صلى
الله عليه و آله و سلم ضمن خطبهاى فرمود: مىخواهيد بدترين شما را معرفى كنم؟
گفتند: آرى اى رسول خدا!
فرمود: كسى كه عطاى خود را از ديگران منع مىكند، بنده خدا را مىزند، و تنها
سفر مىكند.مردم گمان كردند كه خدا كسى را بدتر از اين نيافريده، سپس فرمود:
مىخواهيد بدتر از اين را به شما معرفى كنم؟ گفتند: آرى، فرمود: دشنام دهنده
لعن كننده كه هر گاه نام مؤمنان نزد او ياد شود آنان را لعن كند و وقتى نام او
به ميان آيد مؤمنان لعنش كنند.» و حضرت باقر عليه السلام فرمود: «چون لعنت از
دهان گويندهاش بيرون آيد ميان او و شخصى كه به او لعنتشده رفت و برگشت مىكند
اگر آن شخص سزاوار لعن باشد به او تعلق مىگيرد و اگر نباشد به صاحبش
برمىگردد.» از آنجا كه لعن عبارت است از حكم به دورى از خدا يا دورى خواستن
براى كسى از خدا، اولى غيب است كه جز خدا كسى بر آن آگاه نيست، و دومى جايز
نيست جز در مورد كسى كه متصف به صفتى باشد كه او را از خدا دور مىكند.
بنابراين لعن كردن كسى جايز نيست مگر اينكه صاحب شرع لعن او را تجويز كرده
باشد.و آنچه در شرع تجويز شده لعن بر كافران و ظالمان و فاسقان است، چنانكه در
قرآن وارد شده است.بنابراين شكى در جواز لعن با لفظ مطلق و به طور عموم نيست
چنانكه گوئى: لعنتخدا بر كافران.يا به صورتى كه مخصوص بعضى از اصناف كافران
باشد.
اما راجع به شخص معينى كه يقينا متصف به صفت كفر يا ظلم يا فسق باشد لعن او حقا
جايز است.و اما اينكه بعضى گفتهاند كه لعن كسى جايز نيست مگر اينكه از طرف شرع
ثابتشده باشد مانند فرعون و ابو جهل، زيرا هر شخص معينى كه يكى از صفات
سهگانه را دارد ممكن است از آن توبه كند و مسلمان و با توبه از دنيا برود و
بنابراين به خداوند نزديك است و از او دور نيست، راهى براى قبول اين سخن نيست،
زيرا آنچه از كلام خداى تعالى و گفتار رسول او صلى الله عليه و آله و سلم و
سخنان ائمه ما عليهم السلام استفاده مىشود اين است كه نسبت دادن آن به شخص
معين جايز است، بلكه از آنها استفاده مىشود كه لعن كردن بعضى از اهل انكار
(جحود) و عناد از محبوبترين عبادتها و بهترين راههاى تقرب به خداى تعالى
است.خداى سبحان مىفرمايد:
«اولئك عليهم لعنة الله و الملائكة و الناس اجمعين» (بقره، 161) «لعنتخدا و
فرشتگان و همه مردم بر آنها باد.» و نيز مىفرمايد:
«اولئك يلعنهم الله و يلعنهم اللاعنون» . (بقره، 159) «خدا و لعنتكنندگان
لعنشان مىكنند.» پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «لعن الله
الكاذب و لو كان مازحا» «خدا دروغگو را لعنت كند اگر چه به مزاح دروغ گويد.» و
درباره ابو سفيان كه در هزار بيت آن حضرت را هجو كرده بود گفت: «خدايا! من نه
شعر مىتوانم گفت و نه سزاوار من شعر گفتن است، خداوندا! به عوض هر حرفى از اين
اشعار او را هزار لعنت كن.» و امير مؤمنان عليه السلام جماعتى را لعن كرد.و
روايت است كه آن حضرت در قنوت نماز واجب معاويه و عمر و عاص و ابو موسى اشعرى و
ابو اعور الاسلمى را لعن كرد، با اينكه حلم او از همه بيشتر و گذشت او سبتبه
كسى كه به او بدى كرده از همه افزونتر بود.پس اگر لعن آنان از طاعات نبود امام
در نمازهاى واجب آنها را لعن نمىفرمود.
شيخ طوسى روايت مىكند كه: «حضرت صادق عليه السلام با لعن چهار كس نماز را تمام
مىكرد.» و اگر كسى در آنچه بين امام حسن عليه السلام و معاويه و ياران او رخ
داد و اينكه امام آنها را لعن فرمود، و اخبارى كه در «كافى» و غير آن از
كتابهاى اخبار و ادعيه در لعن مستحقين آن از رؤساى ضلالت و تصريح به نامهاى
آنها رسيده تتبع كند، مىداند كه اين گونه لعن از شعائر دينى است.اما آنچه از
آن حضرت عليه السلام رسيده كه «لا تكونوا لعانين» «لعنتگر نباشيد» و مانند آن،
در نهى از لعن كسى است كه سزاوار آن نباشد.و اينكه از امير مؤمنان عليه السلام
روايتشده كه از لعن اهل شام نهى فرمود، اگر صحيح باشد، شايد به اين اميد بود
كه به اسلام و حق رو آورند، كه اين شان و روش رئيس مشفق بر رعيت است.
بالجمله: لعن كردن به رؤساى ظلم و ضلالت و تظاهر كنندگان به كفر و فسق جايز
بلكه مستحب است، ولى نسبتبه ديگر مسلمين جايز نيست مگر اينكه به يكى از صفات
موجب لعن يقين حاصل شود، و به مجرد گمان نمىتوان آنها را متصف به آن صفت
دانست، زيرا جايز نيست كه كسى مسلمانى را بدون تحقيق به كفر و فسق متهم
كند.رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
«لا يرمى رجل رجلا بالكفر فلا يرميه بالفسق الا ارتد عليه ان لم يكن كذلك» .
«نبايد هيچ مردى مرد ديگر را به كفر متهم كند و هيچگاه كسى ديگرى را به فسق
متهم نمىكند مگر اينكه اگر چنين نباشد به خودش برمىگردد.» اما لعن كردن
مردگان گناهش بيشتر و وبال آن افزونتر است كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله
و سلم فرمود:
«لا تسبوا الاموات، فانهم قد افضوا الى ما قدموا.» «مردگان را دشنام مدهيد كه
آنان به آنچه از پيش فرستادهاند رسيدهاند.» و لعن كردن جماد و حيوان نيز
شايسته نيست كه روايتشده: «هيچ كس زمين را لعن نمىكند مگر اينكه زمين مىگويد
لعنتبر هر كدام كه گناهكارتريم» و نيز روايتشده كه: «پيغمبر صلى الله عليه و
آله و سلم زنى را كه ناقهاى را لعن كرد و مردى را كه شترى را لعن كرد مورد
سرزنش قرار داد.» دعاى بد و نفرين كردن به مسلمان نيز مانند لعن كردن است و
سزاوار نيست هر چند كه ظالم باشد مگر آنكه از شر و اذيت و ضرر او آدمى به ستوه
آيد و ناچار گردد، و در حديث است كه گاهى مظلوم بقدرى به ظالم نفرين مىكند كه
مكافات ظلم او مىشود و زياد مىآيد و اين زيادتى براى ظالم باقى مىماند و روز
قيامت طلبكار مىشود.امام على بن الحسين عليهما السلام فرمود:
«ان الملائكة اذا سمعوا المؤمن يذكر اخاه بالسوء و يدعو عليه قالوا: بئس الاخ
انت لاخيك! كف ايها المستر على ذنوبه و عورته، و اربع على نفسك، و احمد الله
الذى ستر عليك!» (39)
«فرشتگان وقتى بشنوند كه مؤمن به برادر خود بد مىگويد و او را نفرين مىكند
مىگويند: تو برادر بدى براى برادر خود هستى! زبان خود را نگه دار، اى كه بر
گناهانت پردهپوشى شده، و به خود بنگر [كه چه اندازه گناه و عيب دارى]، و خدائى
را كه گناهان و عيوب تو را پوشيده سپاس گزار!» اما ضد نفرين كه دعاى خير براى
برادر مسلمان باشد از بهترين طاعات و برترين و وسائلى است كه بنده را به خدا
نزديك مىسازد، و فوائد آن بيشمار استبلكه در حقيقت كسى كه دعا براى ديگرى
مىكند به خود دعا مىكند. رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
«اذا دعا الرجل لاخيه فى ظهر الغيب قال الملك: و لك مثل ذلك»
«وقتى مردى براى برادر خود در غياب او دعا مىكند فرشته گويد: براى تو هم مثل
اين باشد.»
و فرمود: «يستجاب للرجل فى اخيه ما لا يستجاب له فى نفسه» «گاه است كه دعاى
كسى كه در حق خودش مستجاب نمىشود در حق برادر مؤمنش مستجاب مىشود.» و على بن
الحسين عليهما السلام فرمود: ان الملائكة اذا سمعوا المؤمن يدعو لاخيه المؤمن
بظهر الغيب او يذكره بخير قالوا: نعم الاخ انت لاخيك تدعو له بالخير و هو غائب
عنك و تذكره بخير، قد اعطاك الله عز و جل مثلى ما سالت له و اثنى عليك مثلى ما
اثنيت عليه و لك الفضل عليه.»
«چون فرشتگان بشنوند كه مؤمن براى برادر مؤمن خود پشتسر او دعا مىكند يا به
نيكى از او ياد مىكند گويند: تو چه نيكو برادرى هستى براى برادرت كه براى او
دعاى خير مىكنى با اينكه او از تو غايب است و او را به نيكى ياد مىكنى، خداى
عز و جل دو برابر آنچه براى او خواستى به تو داد و دو برابر آنچه تو او را به
نيكى ياد كردى بر تو ثنا گفت و تو بر او برترى دارى.» و نظير همين روايت از
امام باقر عليه السلام نيز رسيده است.و اخبار در فضيلت دعا براى برادران مؤمن
بيشمار است، و چه كرامتى از اين بالاتر كه از تو به مؤمنى كه در زير خاك خفته
است هدايائى از استغفار و دعا برسد، و هيچ مىدانى كه روح او با اين كار چه
اندازه از تو شاد مىشود؟ كه اهل و فرزندان او ميراث وى را قسمت مىكنند و با
مال او عيش و تنعم مىكنند، و تو در تاريكيهاى شب غمخوار اوئى و او را ياد
مىكنى و از خدا آمرزش او را مىطلبى.
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «ميت در قبر مانند كسى است كه در
دريا غرق شده باشد به هر چيز چنگ مىزند كه نجات يابد، و منتظر دعائى از
فرزندان و پدر يا برادر يا خويشان و نزديكان است، و از دعاى زندگان نورهايى
مانند كوهها داخل قبور اموات مىشود و اين مثل هديهاى است كه زندگان براى
يكديگر مىفرستند، پس [وقتى كسى براى مردهاى استغفار يا دعا مىكند] فرشته آن
را بر طبقى از نور مىگذارد و بر ميت وارد مىشود و مىگويد: اين هديهاى است
كه فلان برادرت يا فلان خويشتبراى تو فرستاده و مرده همانند زنده از دريافت آن
هديه شاد مىشود» . (40)
و اما (طعن) - طعن (يا طعنه) زدن نيز از كارهاى مذموم است و موجب ضرر دنيوى و
عذاب اخروى مىشود.حضرت باقر عليه السلام فرمود:
«اياكم و الطعن على المؤمنين»
«از طعن زدن به مؤمنان بپرهيزيد.» و فرمود: «ما من انسان يطعن فى عين مؤمن الا
مات بشر ميتة، و كان قمنا ان لا يرجع الى خير.» «هيچ انسانى روياروى مؤمنى به
او طعنه نمىزند جز اينكه به بدترين مردنها مىميرد، و سزاوار است كه به خير
باز نگردد.»
و بدان كه بحث درباره اين امور - يعنى فحش و لعن و طعن و امثال اينها، مثل غيبت
و دروغ و بهتان و استهزاء و مزاح و فرو رفتن در باطل و سخن نابجا و نامربوط -
در جاى خود يعنى آفات زبان خواهد آمد، و گفته خواهد شد كه همه آفات زبان ضد
عامى دارد كه سكوت و خاموشى است، و بيان فضيلت و فوائد آن خواهد آمد.و اخبارى
كه درباره آفات و ذم لسان رسيده و اينكه شر آن از شر ديگر اعضاء بيشتر است ذكر
خواهد شد، و آن اخبار با عموميتى كه دارد بر ذم اين امور دلالت مىكند.