علم اخلاق اسلامى
ترجمه كتاب جامع السعادات
جلد اول

تاليف: عالم ربانى علامه مولى مهدى نراقى
ترجمه: دكتر سيد جلال الدين مجتبوى


تكمله
(مدارا)
«مدارا» از حيث معنى نزديك به رفق است، زيرا مدارا نرمى و ملايمت و حسن معاشرت با مردم و تحمل ناگوارى و آزار آنهاست. گاهى بين رفق و مدارا مى‏توان تفاوتى قائل شد به اين اعتبار كه در مدارا تحمل آزار مردم هست و در رفق نيست.درباره ستايش و فوائد دنيوى و اخروى مدارا اخبار بسيارى رسيده است مانند قول پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم: «المداراة نصف الايمان‏» «مدارا يك نيمه ايمان است.» و نيز قول آن حضرت صلى الله عليه و آله و سلم: «ثلاث من لم يكن فيه لم يتم عمله:

ورع يحجزه عن معاصى الله، و خلق يدارى به الناس، و حلم يرد به جهل الجاهل.» «سه چيز است كه در هر كه نيست كارش انجام نگيرد: تقوائى كه وى را از گناه باز دارد و اخلاقى كه با مردم بسازد و مدارا كند و حلمى كه با آن سبكى نادان سبكسر را دفع كند.» و نيز گفتار آن حضرت صلى الله عليه و آله و سلم: امرنى ربى بمداراة الناس كما امرنى باداء الفرائض.» «پروردگارم مرا به مدارا و سازش با مردم امر فرمود چنانكه به انجام واجبات امر فرمود.» و قول امام باقر عليه السلام: «در توراة نوشته است - در آنچه خداى عز و جل به موسى فرمود اين بود - كه: اى موسى! راز پنهان مرا در باطن خويش پوشيده دار، و در ظاهر خود مدارا با دشمنان من و دشمنان خود را آشكار كن...» (تا آخر حديث) .

و قول امام صادق عليه السلام: «جبرئيل نزد پيغمبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت: اى محمد! پروردگارت سلام مى‏رساند و مى‏فرمايد: با مخلوقم مدارا كن.» و نيز قول آن حضرت عليه السلام: «گروهى از قريش با مردم كم سازگارى كردند و از قريش رانده شدند.به خدا قسم در حسبهاى آنها (از نظر خانوادگى) عيبى نبود، و گروهى از غير قريش با مردم مدارا و خوشرفتارى نمودند و به دودمان عالى و بلند پيوستند...سپس فرمود:

هر كه دست‏خود را از مردم نگه دارد يك دست از آنان نگه داشته و دستهاى بسيار از او باز داشته مى‏شود.» و از آنهاست:

بد خلقى
(به معنى اخص)
سوء خلق يا بد خوئى همان تنگدلى و ترشروئى و بد زبانى و امثال اينهاست و از نتايج غضب است، چنانكه ضد آن - يعنى حسن خلق به معنى اخص - نرمخوئى و خوش‏سخنى و گشاده‏روئى از نتايج‏حلم است.و بيشتر آنچه در اخبار از سوء خلق سخن به ميان آمده مراد همين معنى است.

شكى نيست كه بدخوئى و كج‏خلقى انسان را از خدا و خلق دور مى‏كند، و تجربه گواه است‏به اينكه طبع مردم از بدخو متنفر است و هر بد اخلاقى همواره مسخره مردم مى‏باشد، و لحظه‏اى از اندوه و رنج‏خالى نيست، و از اين رو امام صادق عليه السلام فرمود: «من ساء خلقه عذب نفسه‏» «هر كه بدخوست‏خود را شكنجه مى‏دهد.» و گاه زيانهاى بزرگ به او مى‏رسد.و علاوه بر اينها به سوء عاقبت در آخرت و عذاب ابدى گرفتار مى‏شود، و لذا در شريعت مورد مذمت‏شديد واقع شده است.رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «چون خداوند ايمان را آفريد، ايمان گفت:

خدايا مرا نيرو ده، خدا او را به حسن خلق و سخاوت نيرو بخشيد، و چون كفر را آفريد، كفر گفت: خدايا مرا نيرو ده، خداوند او را به سوء خلق و بخل نيرو داد.» و روايت‏شده است كه به آن حضرت صلى الله عليه و آله و سلم گفتند: «فلان زن روزها روزه مى‏گيرد و شبها را به عبادت مى‏پردازد ولى بدخوست و با زبانش همسايگان را مى‏آزارد.فرمود: هيچ خيرى در او نيست! و او از دوزخيان است. » و نيز از آن حضرت صلى الله عليه و آله است: «سوء الخلق يفسد العمل كما يفسد الخل العسل.» «بدخوئى عمل را تباه سازد چنانكه سركه عسل را فاسد كند.» و نيز از آن حضرت صلى الله عليه و آله و سلم است: «بنده با بدخوئى خود به پائين‏ترين دركات دوزخ مى‏رود.» و از او صلى الله عليه و آله و سلم است:

«ابى الله لصاحب الخلق السيى‏ء بالتوبة، قيل: فكيف ذاك يا رسول الله؟ قال: لانه اذا تاب من ذنب وقع فى ذنب اعظم منه.» «خداوند قبول توبه بد خلق را منع كرده است.گفتند: اى رسول خدا اين چگونه باشد؟ فرمود: به جهت آنكه هرگاه از گناهى توبه كند در گناه بزرگتر مى‏افتد.» و نيز فرمود: «سوء الخلق ذنب لا يغفر» «بدخوئى گناهى است كه آمرزيده نمى‏شود.» امام صادق عليه السلام فرمود: «اگر خداوند بنده‏اى را در اصل خلقت كافر آفريده باشد آن بنده نميرد تا اينكه خدا بدى را محبوب او سازد، و در نتيجه به آن نزديك شود و دست‏يازد، پس او را به كبر و نخوت مبتلا كند، و سنگدل و بدخو و ترشرو گردد، و فحش او ظاهر و حياء او كم شود، و خداوند رازش را فاش سازد، و از محرمات دست‏باز ندارد، آنگاه معاصى خدا را مرتكب شود و نسبت‏به طاعت او بيزارى و دشمنى نمايد، و پيوسته بر مردم بتازد و از خصومتها سير نشود.پس خواستار عافيت [از اين بيماريها] از خدا باشيد و آن را از او طلب كنيد» .يكى از بزرگان گفته است: «اگر با فاسق خوش خلقى مصاحبت كنم دوست‏تر دارم تا با عابد بدخو و كج‏خلقى همنشين شوم‏» .

معالجه و ازاله اين صفت ناپسند اين است كه ابتدا مفاسد دنيوى و اخروى آن را متذكر شود، و در نظر بگيرد كه اين صفت‏خدا و خلق را با او دشمن مى‏كند، پس خود را آماده كند كه آن را برطرف سازد.آنگاه براى هر حركتى و هر سخنى بينديشد كه بدخوئى و كج‏خلقى از او سرنزند و خود را ولو به تكلف از آن محافظت كند، و آنچه را كه در ستايش حسن خلق كه ضد آن است وارد شده - چنانكه مى‏آيد - به ياد آورد، و چندان مواظبت كند تا بتدريج آثار آن بكلى از ميان برود.


پيوست
(راههاى اكتساب خوش‏خوئى)
دانستى كه ضد سوء خلق، حسن خلق (به معنى اخص) است.و يكى از راههاى علاج بدخوئى اين است كه آدمى بر ضد آن يعنى خوش‏خوئى مواظبت كند تا آثار كج‏خلقى بكلى برطرف شود.و نيرومندترين انگيزه بر كسب آن و مواظبت‏بر آن اين است كه متذكر شرافت و ستودگى آن در نزد عقل و شرع باشد:

اما حكم عقل بر ستودگى آن چنان آشكار است كه نيازى به بيان ندارد.

و اما دليل نقلى، اخبارى كه در اين باره رسيده از حد شمار بيرون است، و ما بخشى از آنها را به عنوان پند و يادآورى براى كسانى كه پند مى‏پذيرند ذكر مى‏كنيم:

رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «ما يوضع فى ميزان امرء يوم القيامة افضل من حسن الخلق.» «در ترازوى اعمال آدمى در روز قيامت چيزى بهتر از حسن خلق گذاشته نمى‏شود.» و فرمود:

«يا بنى عبد المطلب! انكم لن تسعوا الناس باموالكم، فالقوهم بطلاقة الوجه، و حسن البشر.» «اى فرزندان عبد المطلب! شما نمى‏توانيد با اموال خود به همه مردم گشايش دهيد پس با آنها با گشاده‏روئى و خوشروئى برخورد كنيد.» و فرمود: «ان الله استخلص هذا الدين لنفسه، و لا يصلح لدينكم الا السخاء و حسن الخلق، الا فزينوا دينكم بهما.» «خداوند اين دين را خاص خود كرده است، با دين شما جز سخاوت و خوش خلقى سازگار نيست، دين خود را به اين دو صفت آرايش دهيد.» و فرمود: «حسن الخلق خلق الله الاعظم‏» «نيكخوئى خلق بزرگ خداوند است‏» .

از آن حضرت صلى الله عليه و آله و سلم پرسيدند: كدام مؤمن برترين ايمان را دارد؟ فرمود:

«احسنهم خلقا» «خوشخوترين آنها» . و فرمود: «ان احبكم الى و اقربكم منى مجلسا يوم القيامة احسنكم خلقا.» «محبوبترين و نزديكترين شما به من در روز قيامت‏خوشخوترين شماست.» و فرمود: «ثلاث من لم تكن فيه واحدة منهن فلا يعتد بشى‏ء من علمه: تقوى تحجزه عن محارم الله، و حلم يكف به السيئة، و خلق يعيش به فى الناس‏» .

«سه چيز است كه در هر كه يكى از آنها نيست چيزى از علم او قابل توجه و اعتماد نيست: تقوايى كه جلوگير او از محرمات خدا باشد، و حلمى كه با آن بدى را از خود باز دارد، و اخلاقى كه به وسيله آن با مردم زندگى كند» .

و فرمود: «حسن خلق گناه را مى‏گدازد همچنانكه خورشيد يخ را مى‏گدازد.» و فرمود: «بنده به وسيله خوش خلقى به درجات بزرك آخرت و برترين مراتب نائل مى‏شود...» و به ام حبيبه (همسر خود) فرمود: «آدم خوش خلق خوبى دنيا و آخرت را به دست آورده است‏» .و به او، بعد از آنكه پرسيد اگر زنى در دنيا دو شوى كرده باشد و در آخرت هر دو شوهر به بهشت‏بروند اين زن از آن كدام يك است؟ فرمود: «او از آن خوش خلق‏تر است‏» .

و فرمود: «ان حسن الخلق يبلغ بصاحبه درجة الصائم القائم‏» . (37)

«خوش خلقى صاحبش را به مقام روزه‏دار نمازگزار مى‏رساند.» و فرمود: «اكثر ما يلج‏به امتى الجنة تقوى الله و حسن الخلق‏» .

«بيشتر چيزى كه امتم را به بهشت مى‏برد، تقواى خدا و حسن خلق است.» و نيز فرمود: «افاضلكم احسنكم اخلاقا، الموطؤن اكنافا الذين يالفون و يؤلفون.» «بهترين و برترين شما كسانى‏اند كه اخلاقشان نيكوتر است، مردم دور آنها جمع و به آنها نزديك مى‏شوند، آنها با مردم انس مى‏گيرند و مردم با آنها انس مى‏گيرند.» امير مؤمنان عليه السلام فرمود: «المؤمن مالوف، و لا خير فيمن لا يالف و لا يؤلف‏» «مؤمن الفت‏گير است و كسى كه الفت نگيرد و با او الفت نگيرند خيرى ندارد.» شكى نيست كه طبع مردم از بدخو متنفر است، و بنابراين با وى الفت نمى‏گيرند.امام باقر عليه السلام فرمود: «ان اكمل المؤمنين ايمانا احسنهم خلقا.» «كاملترين مردم از لحاظ ايمان خوشخوترين آنانند.» و فرمود: «مردى به خدمت رسول خدا آمد و گفت: يا رسول الله! مرا وصيتى كن.حضرت او را چند وصيت فرمود و از جمله آنها اين بود كه: با برادر [مؤمن] خود با روى گشاده ملاقات كن.» و امام صادق عليه السلام فرمود: «ما يقدم المؤمن على الله - عز و جل - بعمل بعد الفرائض احب الى الله تعالى من ان يسع الناس بخلقه.» «مؤمن پس از واجبات، عملى محبوبتر از اين به پيشگاه خدا تقديم نمى‏دارد كه مردم را به وسيله خلقش گشايش دهد.» و فرمود: «البر و حسن الخلق يعمران الديار و يزيدان فى الاعمار» «نيكوكارى و حسن خلق خانه‏ها را آباد و عمرها را دراز مى‏كند.» و فرمود: ان الله تبارك و تعالى ليعطى العبد من الثواب على حسن الخلق كما يعطى المجاهد فى سبيل الله يغدو عليه و يروح.» «خداى تبارك و تعالى بنده را به حسن خلق ثواب كسى مى‏دهد كه هر صبح و شام در راه خدا جهاد كند.» و فرمود: «ثلاث من اتى الله بواحدة منهن اوجب الله له الجنة:

الانفاق من اقتار، و البشر لجميع العالم، و الانصاف من نفسه.» «سه چيز است كه هر كه يكى از آنها را به پيشگاه خدا آورد، خدا بهشت را براى او واجب مى‏كند: انفاق در تنگدستى و خوشروئى براى همه مردم و انصاف دادن از خود (به اينكه حق را بگويد اگر چه به زيانش باشد)» .

و فرمود: «صنايع المعروف و حسن البشر يكسبان المحبة و يدخلان الجنة، و البخل و عبوس الوجه يبعدان من الله و يدخلان النار. » «كارهاى نيك و خوشروئى جلب محبت مى‏كنند و آدمى را به بهشت در مى‏آورند، و بخل و ترشروئى از خدا دور مى‏كنند و به دوزخ در مى‏آورند.» هر كه در اين اخبار بينديشد و به وجدان خويش و به تجربه مراجعه كند، و احوال مردم بدخو و خشخو را مورد مطالعه قرار دهد، در مى‏يابد كه بد اخلاق از خدا و رحمت او دور است، و مردم او را دشمن دارند و از او متنفرند، و بنابر اين از نيكى و پيوند با آنها محروم است.و هر خوش خلقى نزد خدا و خلق محبوب است، و پيوسته مورد رحمت و فيوضات الهى است، و چون مردم از او منتفع مى‏شوند و خيرش به آنها مى‏رسد مرجع ايشان است و مقاصد و خواسته‏هاى آنان از او برآورده مى‏شود.و از اين رو خداى سبحان هيچ پيغمبرى را بر نينگيخت مگر اينكه اين فضيلت در او تام و كامل بود، بلكه خوش خلقى برترين صفات پيغمبران و شريفترين اعمال صديقان است، و از اين جهت‏خداى تعالى در مقام مدح و ثناى حبيب خود و يادآورى نعمت‏خويش مى‏فرمايد:

«و انك لعلى خلق عظيم‏» (قلم، 4) «و تو خلقى عظيم دارى.» و به سبب بزرگى شرافت اين صفت فاضله رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به آخرين درجه آن دست‏يافت، و به اوج و نهايت آن رسيد، تا آنجا كه روايت‏شده است:

«روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در مسجد نشسته بود كه كنيز يكى از انصار داخل شد و انصارى هم ايستاده بود.كنيز خود را به آن حضرت رسانيد و گوشه جامه او را گرفت، پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم چون مطلع شد [به گمان اينكه كارى دارد] از جاى برخاست ولى او سخنى نگفت و حضرت نيز با او چيزى نفرمود تا سه بار اين كار تكرار شد، بار چهارم برخاست و كنيز شت‏سرش بود، آنگاه كنيز رشته‏اى از جامه حضرت را برگرفت و بازگشت.مردم به او گفتند: خدا ترا چنين و چنان كند! سه بار رسول خدا را برخيزانيدى و چيزى نگفتى! از پيغمبر چه مى‏خواستى؟ زن گفت: ما بيمارى داريم.اهل خانه مرا فرستادند كه پاره‏اى از جامه حضرت را برگيرم كه آن را به بيمار بندند تا شفا يابد.اما هر بار كه خواستم برگيرم مرا ديد و برخاست و من شرم كردم كه از او خواهش كنم كه پاره‏اى از جامه به من بدهد.» و از آنهاست:

كينه
حقد (كينه) پنهان كردن دشمنى در دل است، و آن از ثمره غضب است، زيرا غضب وقتى [به سبب عجز از انتقام] نتوانست تشفى پيدا كند و ناچار فرو خورده شد به باطن مى‏رود و در آنجا به صورت حقد و كينه درمى‏آيد.كينه از مهلكات بزرگ است.

رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «المؤمن ليس بحقود» ، «مؤمن كينه‏توز نيست.» غالبا كينه ملازم آفاتى است از قبيل: حسد، و دورى و بريدن از شخص مورد كينه، ايذاء او، و دست زدن به محرماتى از قبيل دروغ و غيبت و بهتان و فاش كردن راز و پرده‏درى، اظهار عيب، و شماتت نسبت‏به بلائى كه به وى رسيده و خوشحالى به آن، و شادى از ظهور لغزشها و خطاهاى او، و استهزاء و مسخره كردن وى، و اعراض از او در جهت‏خوار شمردنش، و ادا نكردن حقوق او مانند دين يا صله رحم، و همه اينها حرام است و به تباهى دين و دنيا مى‏انجامد.و ضعيفترين مرتبه كينه اين است كه از آفات مذكور احتراز نمايد و براى كينه مرتكب گناه نشود، و لكن [بر فرض كه هيچ يك از اينها پديد نيايد] خود كينه از امراضى است كه بر باطن آدمى سنگينى مى‏كند و روح از آن متالم و در آزار مى‏باشد.

كينه همچنين انسان را از بساط قرب الهى و از وصول به ملكوت اعلى و همدمى ساكنان عالم قدس باز مى‏دارد، و صاحب خود را از آنچه شيوه اهل ايمان است و از بشاشت و شكفتگى و رفق و مهربانى و فروتنى و واكوشيدن براى حوائج مردم و همنشينى با آنان و رغبت‏به يارى و غمخوارى آنها منع مى‏كند، و همه اينها درجات او را در دين كاهش مى‏دهد و بين او و رفاقت‏با مقربان حائل مى‏شود.

از آنجا كه كينه عبارت است از دشمنى باطنى، بنابراين همه اخبارى كه درباره ذم و نكوهش دشمنى و عداوت رسيده دلالت‏بر مذمت و ناپسندى آن نيز دارد.

مانند قول پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم: «هيچ وقت جبرئيل نزد من نيامد مگر اينكه گفت:

اى محمد! از دشمنى و عداوت مردم احتراز كن.» و قول آن حضرت صلى الله عليه و آله و سلم: «جبرئيل هرگز در هيچ امرى اين قدر سفارش نكرد كه در خصوص دشمنى مردم.» و قول حضرت صادق عليه السلام: «من زرع العداوة حصد ما بذر» ، «هر كه تخم عداوت بكارد همان را كه كشته است مى‏درود» ...و بر اين قياس ديگر اخبار.

راه علاج اين خوى بد اين است كه: آدمى متذكر باشد كه اين عداوت باطنى در دنيا ثمرى ندارد، زيرا بيچاره كينه توز لحظه‏اى از درد و رنج آسوده نيست، و در آخرت گرفتار عذاب خواهد بود.و با وجود اين به محقود (آن كه او را دشمن دارد) هيچ زيانى نمى‏رسد. و عاقل حاضر نيست در حالتى باقى بماند كه براى او زيان‏آور و براى دشمنش سودمند باشد.و بعد از اين تذكر بايد سعى كند كه با شخصى كه عداوت دارد همانند دوستان رفتار نمايد، با شكفتگى و مهربانى ملاقات كند و براى برآوردن حوائج وى بكوشد، بلكه بيش از ديگران به او نيكى و احسان كند تا نفس را گوشمال داده و بينى شيطان را بر خاك بمالد، و پيوسته اين روش را ادامه دهد تا آثار اين خوى زشت‏بكلى از ميان برود.

چون كينه‏توزى عداوت باطنى است و در حقيقت‏بدخواهى پنهانى و نخواستن خير براى دشمن است، ضدش «نصيحت‏» است كه به معنى خير خواهى و نخواستن شر است.بنابر اين از معالجات كينه اين است كه متذكر خوبى و فوائد نصيحت‏باشد - چنانكه خواهد آمد - تا اين امر او را در ازاله آن يارى كند.

و از آنهاست:

دشمنى آشكار
دشمنى آشكار از لوازم كينه به شمار مى‏رود، زيرا عداوت وقتى چنان نيرومند شود كه با وجود آن ديگر نتوان مجامله كرد آشكارا ظاهر مى‏شود.اخبارى كه در ذم آن رسيده بسيار است و برخى از آنها ذكر شد.و علاج آن همان است كه در حقد و كينه گفته شد، و ضد آن نصيحت و خير خواهى آشكار و علنى است، يعنى فعل خير و صلاح نه مجرد نيت و قصد آن.بنابراين كسى كه به عداوت با ديگرى مبتلاست‏بايد خود را به اين گونه خير خواهى مكلف سازد تا ملكه او شود و عداوت از ميان برود.

و از آنهاست:

زدن و دشنام گفتن و لعن و طعن
اينها غالبا ناشى از دشمنى و كينه است، و بسا كه از مجرد غضب و سوء خلق صادر شوند، و فحش و دشنام ممكن است از عادت معاشرت و همنشينى با اوباش و اراذل پديد آيد، و گاهى انگيزه آن در بعضى از افراد دوستى مال و از دست دادن آن است كه از رذائل قوه شهوت به شمار مى‏رود، جز اينكه فاعل مباشر اين امور قوه غضب و هيجان آن است، اگر چه اين هيجان به سبب كار قوه شهوت حاصل شده باشد.و به هر تقدير بنا بر قاعده ما از رذائل قوه غضبيه است، و از اين رو آن را فقط تحت رذائل قوه غضب مى‏آوريم.

شكى نيست كه اين امور مذموم و قبيح و در شرع مقدس حرام است، و موجب تباه شدن اعمال انسان و خسران مآل و سرانجام اوست.و همه آنچه بر ذم ايذاء و زيان رساندن دلالت دارد بر نكوهش آنها نيز دلالت دارد، زيرا اين امور بعضى از افراد و مصاديق آن دو مى‏باشند.و عقل و شرع بر شدت زشتى هر يك از آنها و اينكه موجب هلاك است متفقند.

اما (زدن) - در اين شكى نيست كه هر عاقلى زدن مسلمان را بدون جهت‏شرعى قبيح مى‏داند، و همه طوايف بنى آدم حتى بيدينان آن را مذموم مى‏شمارند.

و اخبارى كه در ذم آن وارد شده بسيار است و در بعضى از آنها تصريح شده است كه:

«من ضرب رجلا سوطا لضربه الله سوطا من النار» .

«هر كه مردى را تازيانه‏اى زند خداوند او را تازيانه‏اى از آتش خواهد زد.» و اما (فحش و دشنام و بدزبانى) - منشا فحش و دشنام و هرزه‏گوئى خباثت نفس است.رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:

«ليس المؤمن بالطعان و لا اللعان، و لا الفاحش و لا البذى‏» «مؤمن طعنه زن و لعنتگر و فحش‏گو و بد زبان نيست.» و نيز فرمود: «اياكم و الفحش، فان الله لا يحب الفحش و التفحش‏» .

«از فحش و دشنام بپرهيزيد، كه خداوند بد زبانى و هرزه‏گوئى را دوست ندارد.» و فرمود: «الجنة حرام على كل فاحش ان يدخلها.» «ورود به بهشت‏بر هر فحش دهنده و دشنام‏گوئى حرام است.» و فرمود: «ان الفحش و التفحش ليسا من الاسلام فى شى‏ء» «بدگوئى و هرزه زبانى از صفات اسلام نيست [با اسلام سازگار نيست] .» و فرمود: «البذاء و البيان شعبتان من شعب النفاق‏» «هرزه گوئى و پرده‏درى دو شعبه از شعبه‏هاى نفاق و دوروئى است‏» (و روايت‏شده است كه مراد از «بيان‏» [در اينجا] : كشف و اظهار چيزى است كه كشف و اظهار آن جائز نيست.) و فرمود: «چهار نفرند كه دوزخيان از آنها در رنجند...» و يكى از آنها مردى است كه پيوسته چرك از دهان او روان است و او كسى است كه در دنيا فحش‏گوى بوده.

و فرمود: «لا تسبوا الناس فتكسبوا العداوة منهم.» «به مردم دشنام مدهيد تا در نتيجه از آنها كسب عداوت و دشمنى كنيد.» و فرمود: «ان الله حرم الجنة على كل فحاش بذى قليل الحياء لا يبالى ما قال و لا ما قيل له، فانك ان فتثته لم تجده الا لغية او شرك شيطان.» «خداوند بهشت را بر هر فحاش بى‏آبرو و كم شرمى كه باكى از آنچه گويد و آنچه به او گويند ندارد حرام كرده است، زيرا اگر درباره او كنجكاوى و بازرسى كنى يا از زناست‏يا از شركت‏شيطان..» . (38)

و فرمود: «ان الله ليبغض الفاحش البذى و السائل الملحف‏» «خداوند دشنام دهنده بد زبان و گداى مصر را دشمن دارد.» و فرمود: «ان من شرار عباد الله من تكره مجالسته لفحشه‏» «از جمله بدان و اشرار بندگان خدا كسى است كه مردم به جهت دشنام - گوئيش از همنشينى با او كراهت داشته باشند.» و فرمود: «سباب المؤمن فسوق، و قتاله كفر، و اكل لحمه معصية و حرمة ماله كحرمة دمه‏» «دشنام‏گوئى به مؤمن فسق است، و جنگيدن با او كفر است و خوردن گوشتش [به وسيله غيبت] گناه است، و حرمت مال او مانند حرمت‏خون اوست.» و فرمود: «سباب المؤمن كالمشرف على الهلكة‏» .

«دشنام‏گوئى به مؤمن مانند كسى است كه در پرتگاه هلاكت است.» و فرمود: «شر الناس عند الله تعالى يوم القيامة الذين يكرمون اتقاء شرهم.» «بدترين مردم نزد خدا در قيامت كسانى‏اند كه مردم از بيم شر آنها اكرام و احترامشان كنند.» و فرمود: «المتسابان شيطانان متعاديان و متهاتران‏» «دو ناسزاگو به يكديگر دو شيطان مخالف و دشمن يكديگرند كه هم را تكذيب مى‏كنند.» حضرت صادق عليه السلام فرمود:

«من علامات شرك الشيطان الذى لا يشك فيه ان يكون فحاشا لا يبالى ما قال و لا ما قيل فيه‏» «از نشانه‏هاى شركت‏شيطان كه ترديدى در آن نيست اين است كه فحاش باشد كه باكى از آنچه بگويد و از آنچه به او بگويند نداشته باشد.» و فرمود: «البذاء من الجفاء، و الجفاء فى النار» «بد زبانى از جفا كارى است، و جفا كارى در آتش است.» و فرمود: «من خاف الناس لسانه فهو فى النار.» «هر كه مردم از زبان او بترسند در آتش خواهد بود.» و از امام كاظم عليه السلام درباره دو مردى كه به يكديگر ناسزا گويند روايت‏شده است كه فرمود: «البادى منهما اظلم، و وزره و وزر صاحبه عليه ما لم يتعد المظلوم‏» «آن كه به دشنام آغاز كرد ستمكارتر است، و گناه او و گناه رفيقش بر اوست مادام كه مظلوم تجاوز نكند.» (تنبيه) - فحش چيست؟ فحش عبارت است از اظهار كردن امور زشت و قبيح با الفاظ و عبارات صريح، و بيشتر اوقات به وسيله الفاظ وقاع (آميزش) و آلات و متعلقات آن به كار مى‏رود، و اهل فساد و بى‏شرمان آن عبارات را صريحا اظهار مى‏كنند، و اهل صلاح و شرف متعرض آنها نمى‏شوند، بلكه اگر ذكر آنها ضرور شود به كنايه و با رمز به آنها اشاره مى‏كنند.يكى از صحابه گفته است:

«خداوند با حيا و كريم است عفت مى‏ورزد و به كنايه سخن مى‏گويد، از جماع به لمس تعبير مى‏كند.» پس مس و لمس و دخول و صحبت كناياتى است از آميزش، و در عين حال زشت و ركيك نيست.اين ادب و عفت كلام در قرآن و كلام الهى مخصوص به آميزش (وقاع) نيست‏بلكه از قضاء حاجت و بول و غايط به كنايه تعبير مى‏كند و اين به رمز گفتن اولى است از الفاظ مستهجن و ركيك.و همين‏طور در مورد همسر شايسته نيست كه الفاظ صريح ذكر شود بلكه ادب و عفت اين است كه با كنايه سخن رود مثلا نبايد گفت: زن تو يا زن من بلكه بگويد پرده‏نشينان خانه تو يا خانه من يا مادر فرزندان و مانند اينها (مثلا در خانه چنين گفتند) . همچنين اگر كسى عيب و نقصى دارد كه از آن شرم مى‏كند، اگر ذكر آن ضرور شود شايسته نيست كه با الفاظ صريح بيان شود مثل پيسى و كچلى و امثال اينها [مثلا اگر كسى بخواهد علت پيسى يا كچلى را بپرسد نگويد تو در چه وقت پيس يا كچل شدى؟ ] بلكه به كنايه و با عبارات غير صريح بگويد: اين عارضه كى براى شما روى داد؟ و مانند آن، زيرا تصريح به اينها داخل در فحش است.

پس همه الفاظ فحش بى‏شك ممنوع و مذموم است، اگر چه بعضى بدتر و زشت‏تر است، و بنابراين گناهش بيشتر است، خواه به عنوان دشنام و ايذاء گفته شود يا در مقام شوخى و مزاح يا به عنوانى ديگر.بدين‏سان چون الفاظ و عبارات فحش و دشنام مختلف است‏بعضى از بعض ديگر بدتر است، و گاهى بر حسب عادت در ميان شهرها و اقوام مختلف متفاوت است.به هر حال بعضى از اين الفاظ و عبارات مكروه و بعضى حرام و ممنوع است.

و اما (لعن) - به معنى راندن و دور كردن از خداى تعالى است و بنابراين بى‏شك مذموم است.لعن كردن جايز نيست مگر در مورد كسى كه متصف به صفتى باشد كه به نص شريعت موجب دورى از خداست.لعن كردن در اخبار سخت مذموم شمرده شده است.

رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «المؤمن ليس بلعان‏» ، «مؤمن لعن كننده نيست.» از امام باقر عليه السلام روايت‏شده است كه: «روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ضمن خطبه‏اى فرمود: مى‏خواهيد بدترين شما را معرفى كنم؟ گفتند: آرى اى رسول خدا!

فرمود: كسى كه عطاى خود را از ديگران منع مى‏كند، بنده خدا را مى‏زند، و تنها سفر مى‏كند.مردم گمان كردند كه خدا كسى را بدتر از اين نيافريده، سپس فرمود:

مى‏خواهيد بدتر از اين را به شما معرفى كنم؟ گفتند: آرى، فرمود: دشنام دهنده لعن كننده كه هر گاه نام مؤمنان نزد او ياد شود آنان را لعن كند و وقتى نام او به ميان آيد مؤمنان لعنش كنند.» و حضرت باقر عليه السلام فرمود: «چون لعنت از دهان گوينده‏اش بيرون آيد ميان او و شخصى كه به او لعنت‏شده رفت و برگشت مى‏كند اگر آن شخص سزاوار لعن باشد به او تعلق مى‏گيرد و اگر نباشد به صاحبش برمى‏گردد.» از آنجا كه لعن عبارت است از حكم به دورى از خدا يا دورى خواستن براى كسى از خدا، اولى غيب است كه جز خدا كسى بر آن آگاه نيست، و دومى جايز نيست جز در مورد كسى كه متصف به صفتى باشد كه او را از خدا دور مى‏كند.

بنابراين لعن كردن كسى جايز نيست مگر اينكه صاحب شرع لعن او را تجويز كرده باشد.و آنچه در شرع تجويز شده لعن بر كافران و ظالمان و فاسقان است، چنانكه در قرآن وارد شده است.بنابراين شكى در جواز لعن با لفظ مطلق و به طور عموم نيست چنانكه گوئى: لعنت‏خدا بر كافران.يا به صورتى كه مخصوص بعضى از اصناف كافران باشد.

اما راجع به شخص معينى كه يقينا متصف به صفت كفر يا ظلم يا فسق باشد لعن او حقا جايز است.و اما اينكه بعضى گفته‏اند كه لعن كسى جايز نيست مگر اينكه از طرف شرع ثابت‏شده باشد مانند فرعون و ابو جهل، زيرا هر شخص معينى كه يكى از صفات سه‏گانه را دارد ممكن است از آن توبه كند و مسلمان و با توبه از دنيا برود و بنابراين به خداوند نزديك است و از او دور نيست، راهى براى قبول اين سخن نيست، زيرا آنچه از كلام خداى تعالى و گفتار رسول او صلى الله عليه و آله و سلم و سخنان ائمه ما عليهم السلام استفاده مى‏شود اين است كه نسبت دادن آن به شخص معين جايز است، بلكه از آنها استفاده مى‏شود كه لعن كردن بعضى از اهل انكار (جحود) و عناد از محبوبترين عبادتها و بهترين راههاى تقرب به خداى تعالى است.خداى سبحان مى‏فرمايد:

«اولئك عليهم لعنة الله و الملائكة و الناس اجمعين‏» (بقره، 161) «لعنت‏خدا و فرشتگان و همه مردم بر آنها باد.» و نيز مى‏فرمايد:

«اولئك يلعنهم الله و يلعنهم اللاعنون‏» . (بقره، 159) «خدا و لعنت‏كنندگان لعنشان مى‏كنند.» پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «لعن الله الكاذب و لو كان مازحا» «خدا دروغگو را لعنت كند اگر چه به مزاح دروغ گويد.» و درباره ابو سفيان كه در هزار بيت آن حضرت را هجو كرده بود گفت: «خدايا! من نه شعر مى‏توانم گفت و نه سزاوار من شعر گفتن است، خداوندا! به عوض هر حرفى از اين اشعار او را هزار لعنت كن.» و امير مؤمنان عليه السلام جماعتى را لعن كرد.و روايت است كه آن حضرت در قنوت نماز واجب معاويه و عمر و عاص و ابو موسى اشعرى و ابو اعور الاسلمى را لعن كرد، با اينكه حلم او از همه بيشتر و گذشت او سبت‏به كسى كه به او بدى كرده از همه افزونتر بود.پس اگر لعن آنان از طاعات نبود امام در نمازهاى واجب آنها را لعن نمى‏فرمود.

شيخ طوسى روايت مى‏كند كه: «حضرت صادق عليه السلام با لعن چهار كس نماز را تمام مى‏كرد.» و اگر كسى در آنچه بين امام حسن عليه السلام و معاويه و ياران او رخ داد و اينكه امام آنها را لعن فرمود، و اخبارى كه در «كافى‏» و غير آن از كتابهاى اخبار و ادعيه در لعن مستحقين آن از رؤساى ضلالت و تصريح به نامهاى آنها رسيده تتبع كند، مى‏داند كه اين گونه لعن از شعائر دينى است.اما آنچه از آن حضرت عليه السلام رسيده كه «لا تكونوا لعانين‏» «لعنتگر نباشيد» و مانند آن، در نهى از لعن كسى است كه سزاوار آن نباشد.و اينكه از امير مؤمنان عليه السلام روايت‏شده كه از لعن اهل شام نهى فرمود، اگر صحيح باشد، شايد به اين اميد بود كه به اسلام و حق رو آورند، كه اين شان و روش رئيس مشفق بر رعيت است.

بالجمله: لعن كردن به رؤساى ظلم و ضلالت و تظاهر كنندگان به كفر و فسق جايز بلكه مستحب است، ولى نسبت‏به ديگر مسلمين جايز نيست مگر اينكه به يكى از صفات موجب لعن يقين حاصل شود، و به مجرد گمان نمى‏توان آنها را متصف به آن صفت دانست، زيرا جايز نيست كه كسى مسلمانى را بدون تحقيق به كفر و فسق متهم كند.رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:

«لا يرمى رجل رجلا بالكفر فلا يرميه بالفسق الا ارتد عليه ان لم يكن كذلك‏» .

«نبايد هيچ مردى مرد ديگر را به كفر متهم كند و هيچگاه كسى ديگرى را به فسق متهم نمى‏كند مگر اينكه اگر چنين نباشد به خودش برمى‏گردد.» اما لعن كردن مردگان گناهش بيشتر و وبال آن افزونتر است كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:

«لا تسبوا الاموات، فانهم قد افضوا الى ما قدموا.» «مردگان را دشنام مدهيد كه آنان به آنچه از پيش فرستاده‏اند رسيده‏اند.» و لعن كردن جماد و حيوان نيز شايسته نيست كه روايت‏شده: «هيچ كس زمين را لعن نمى‏كند مگر اينكه زمين مى‏گويد لعنت‏بر هر كدام كه گناهكارتريم‏» و نيز روايت‏شده كه: «پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم زنى را كه ناقه‏اى را لعن كرد و مردى را كه شترى را لعن كرد مورد سرزنش قرار داد.» دعاى بد و نفرين كردن به مسلمان نيز مانند لعن كردن است و سزاوار نيست هر چند كه ظالم باشد مگر آنكه از شر و اذيت و ضرر او آدمى به ستوه آيد و ناچار گردد، و در حديث است كه گاهى مظلوم بقدرى به ظالم نفرين مى‏كند كه مكافات ظلم او مى‏شود و زياد مى‏آيد و اين زيادتى براى ظالم باقى مى‏ماند و روز قيامت طلبكار مى‏شود.امام على بن الحسين عليهما السلام فرمود:

«ان الملائكة اذا سمعوا المؤمن يذكر اخاه بالسوء و يدعو عليه قالوا: بئس الاخ انت لاخيك! كف ايها المستر على ذنوبه و عورته، و اربع على نفسك، و احمد الله الذى ستر عليك!» (39)

«فرشتگان وقتى بشنوند كه مؤمن به برادر خود بد مى‏گويد و او را نفرين مى‏كند مى‏گويند: تو برادر بدى براى برادر خود هستى! زبان خود را نگه دار، اى كه بر گناهانت پرده‏پوشى شده، و به خود بنگر [كه چه اندازه گناه و عيب دارى]، و خدائى را كه گناهان و عيوب تو را پوشيده سپاس گزار!» اما ضد نفرين كه دعاى خير براى برادر مسلمان باشد از بهترين طاعات و برترين و وسائلى است كه بنده را به خدا نزديك مى‏سازد، و فوائد آن بيشمار است‏بلكه در حقيقت كسى كه دعا براى ديگرى مى‏كند به خود دعا مى‏كند. رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:

«اذا دعا الرجل لاخيه فى ظهر الغيب قال الملك: و لك مثل ذلك‏»

«وقتى مردى براى برادر خود در غياب او دعا مى‏كند فرشته گويد: براى تو هم مثل اين باشد.»

و فرمود: «يستجاب للرجل فى اخيه ما لا يستجاب له فى نفسه‏» «گاه است كه دعاى كسى كه در حق خودش مستجاب نمى‏شود در حق برادر مؤمنش مستجاب مى‏شود.» و على بن الحسين عليهما السلام فرمود: ان الملائكة اذا سمعوا المؤمن يدعو لاخيه المؤمن بظهر الغيب او يذكره بخير قالوا: نعم الاخ انت لاخيك تدعو له بالخير و هو غائب عنك و تذكره بخير، قد اعطاك الله عز و جل مثلى ما سالت له و اثنى عليك مثلى ما اثنيت عليه و لك الفضل عليه.»

«چون فرشتگان بشنوند كه مؤمن براى برادر مؤمن خود پشت‏سر او دعا مى‏كند يا به نيكى از او ياد مى‏كند گويند: تو چه نيكو برادرى هستى براى برادرت كه براى او دعاى خير مى‏كنى با اينكه او از تو غايب است و او را به نيكى ياد مى‏كنى، خداى عز و جل دو برابر آنچه براى او خواستى به تو داد و دو برابر آنچه تو او را به نيكى ياد كردى بر تو ثنا گفت و تو بر او برترى دارى.» و نظير همين روايت از امام باقر عليه السلام نيز رسيده است.و اخبار در فضيلت دعا براى برادران مؤمن بيشمار است، و چه كرامتى از اين بالاتر كه از تو به مؤمنى كه در زير خاك خفته است هدايائى از استغفار و دعا برسد، و هيچ مى‏دانى كه روح او با اين كار چه اندازه از تو شاد مى‏شود؟ كه اهل و فرزندان او ميراث وى را قسمت مى‏كنند و با مال او عيش و تنعم مى‏كنند، و تو در تاريكيهاى شب غمخوار اوئى و او را ياد مى‏كنى و از خدا آمرزش او را مى‏طلبى.

رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «ميت در قبر مانند كسى است كه در دريا غرق شده باشد به هر چيز چنگ مى‏زند كه نجات يابد، و منتظر دعائى از فرزندان و پدر يا برادر يا خويشان و نزديكان است، و از دعاى زندگان نورهايى مانند كوهها داخل قبور اموات مى‏شود و اين مثل هديه‏اى است كه زندگان براى يكديگر مى‏فرستند، پس [وقتى كسى براى مرده‏اى استغفار يا دعا مى‏كند] فرشته آن را بر طبقى از نور مى‏گذارد و بر ميت وارد مى‏شود و مى‏گويد: اين هديه‏اى است كه فلان برادرت يا فلان خويشت‏براى تو فرستاده و مرده همانند زنده از دريافت آن هديه شاد مى‏شود» . (40)

و اما (طعن) - طعن (يا طعنه) زدن نيز از كارهاى مذموم است و موجب ضرر دنيوى و عذاب اخروى مى‏شود.حضرت باقر عليه السلام فرمود:

«اياكم و الطعن على المؤمنين‏»

«از طعن زدن به مؤمنان بپرهيزيد.» و فرمود: «ما من انسان يطعن فى عين مؤمن الا مات بشر ميتة، و كان قمنا ان لا يرجع الى خير.» «هيچ انسانى روياروى مؤمنى به او طعنه نمى‏زند جز اينكه به بدترين مردنها مى‏ميرد، و سزاوار است كه به خير باز نگردد.»

و بدان كه بحث درباره اين امور - يعنى فحش و لعن و طعن و امثال اينها، مثل غيبت و دروغ و بهتان و استهزاء و مزاح و فرو رفتن در باطل و سخن نابجا و نامربوط - در جاى خود يعنى آفات زبان خواهد آمد، و گفته خواهد شد كه همه آفات زبان ضد عامى دارد كه سكوت و خاموشى است، و بيان فضيلت و فوائد آن خواهد آمد.و اخبارى كه درباره آفات و ذم لسان رسيده و اينكه شر آن از شر ديگر اعضاء بيشتر است ذكر خواهد شد، و آن اخبار با عموميتى كه دارد بر ذم اين امور دلالت مى‏كند.