حضرت فرمود: حضرت رسول در زمانى بودند كه در ميان مسلمانان تنگى
بود، لهذا بر خود تنگ مى گرفتند، و بعد از آن وسعت به هم رسيد، پس سزاوارترين اهل
دنيا به صرف كردن نعمتهاى خدا نيكوكارانند، و اين آيه را خواندند
(قل من حرم زينة الله) پس ما سزاوارتريم از ديگران به
اين ها.
بعد از آن فرمود: اى ثورى ! اين جامه ها كه مى بينى از براى لذت نفس نپوشيده ام ،
از براى مردم پوشيده ام ، و دست سفيان را گرفتند به نزد خود كشيدند، و جامه اى كه
بر بالا پوشيده بودند دور كردند و به او نمودند جامه اى را كه ملاصق
(36) بدن ايشان بود، جامه بسيار گنده بود، فرمود: اين جامه گنده را
از براى خود پوشيده ام ، و آن جامه نفيس را براى زينت نزد مردم . پس دست انداخت و
جامه گنده اى كه سفيان بر بالاى جامه ها پوشيده بود دور كردند. جامه ملاصق بدنش
بسيار نرم بود، فرمود: اين جامه بالا را تو براى رياى مردم پوشيده اى ، و جامه نفيس
را براى لذت در زير پوشيده اى .
و منقول است از حماد بن عثمان كه نزد حضرت صادق عليه السلام بودم ، شخصى به آن حضرت
گفت : شما فرموديد على بن ابى طالب جامه هاى درشت مى پوشيد، و پيراهنى به چهار درهم
مى خريدند، و مى بينم شما جامه هاى نيكو مى پوشيد، حضرت فرمود: على بن ابى طالب رد
زمانى بودند كه آن جامه بد نمى نمود، اگر در چنين زمانى مى پوشيدند به آن جامه
مشهور مى شد، پس بهترين لباس هر زمانى لباس اهل آن زمان است ، اما چون حضرت صاحب
الامر عجل الله تعالى فرجه ظهور نمايد جامه را به روش حضرت اميرالمؤمنين عليه
السلام خواهد پوشيد، و به سيرت آن حضرت عمل خواهد كرد.
و كلينى به سند معتبر روايت كرده است كه معلى بن خنيس به حضرت صادق عليه السلام گفت
: اگر خلافت با شما باشد به رفاهيت تعيش
(37) خواهيم كرد، حضرت فرمود: هيهات هيهات اى معلى ، اگر با ما باشد
مدار بر سياست و تدبير در شب يا عبادت در شب و سياحت و حركت در روز به جهاد خواهد
بود، و پوشش ما جامه هاى درشت ، و خورش ما طعامهاى غير لذيذ خواهد بود، پس خلافت
ظاهرى را از ما غصب كردند، و گمانشان اين است كه بر ما ستم كرده اند، وليكن ما را
به رفاهيت انداخته اند.
اى عزيز! بدان كه احاديث در اين ابواب بسيار است ، و احاديث بسيار نيز در فضل سوارى
اسبان نفيس ، و نگاه داشتن غلامان ، و زينت ايشان واقع شده است ، و احاديث نيز در
مدح فقر و فقرا، و جامه هاى كهنه پوشيدن ، و بر روى فرشها سهل نشستن وارد شده ، و
حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم بر الاغ سوار يم شدند، و جامه هاى زبون مى
پوشيدند.
و اگر بصيرتى دارى از اخبارى كه نقل شد، و از معارضات و گفتگوها كه در ميان ائمه
عليه السلام و صوفيه آن زمانها شده است ، حق را مى يابى ، و مى دانى كه اصل اين ها
را كمال دانستن و مقيد به اين ها بودن خوب نيست ، و همچنين مقيد به زينتها بودن خوب
نيست ، بلكه اگر خدا توسعه دهد توسعه بر خود و مؤمنان خوب است ، و اگر فقير باشد، و
هر لباسى كه ميسر شود بپوشد، و آن چه حاضر باشد بخورد، و همه را از جانب خداوند خود
داند.
و اگر خواهد تكبر را علاج كند، و گاهى براى آن رخت هاى زبون بپوشد خوب است ، اما در
صورتى كه آن رخت زبون باعث زيادتى تكبر او نشود. مثلا در زمانى كه اعتبار در شال
پوشى باشد، علاج تكبر به ترك شال پوشى است ، و در صدر اسلام كه نخوت و عصبيت باب
بود، و اين چيزها را اعتبار نمى كردند، تواضع و فروتنى در شال و كهنه پوشى بود.
فضيلت پاكيزه بودن و بوى خوش كردن
به سند معتبر از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام منقول
است كه شستن سر دفع كثافت و چرك مى كند، و درد چشم را دور مى گرداند، و شستن جامه
غم و حزن را برطرف مى كند، و پاكيزگى است براى نماز.
و فرمود: خود را با آب پاكيزه كنيد از بوهاى بدى كه مردم به آنها متاءذى مى شوند، و
در مقام اصلاح پاكيزه كردن بدن خود باشيد، و به احوال خود بپردازيد، به درستى كه
خدا دشمن مى دارد از بندگانش آن قاذوره
(38) كثيف بد بويى را كه در پهلوى هر كس نشيند از او متاءذى شود.
و حضرت امام رضا عليه السلام فرمود: سزاوار اين است كه آدمى هر روز بوى خوش بكند، و
اگر قادر نباشد يك روز بكند و يك روز ترك كند، و اگر قادر نباشد هر جمعه يك بار
بكند، و البته ترك نكند.
و حضرت صادق عليه السلام فرمود: خدا را حق لازمى هست بر هر بالغى كه در هر جمعه
شارب بگيرد، و به قدرى از بوى خوش خود را خوشبو كند. و حضرت امام رضا عليه السلام
فرمود: بوى خوش از اخلاق پيغمبران است ،
و حضرت صادق عليه السلام فرمود: بوى خوش باعث قوت دل است .
و فرمود: يك نماز با بوى خوش بهتر است از هفتاد نماز بى بوى خوش .
و فرمود هر چيز كه در بوى خوش صرف مى نمايى اسراف نيست .
و فرمود: حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم در بوى خوش زياده از طعام مال صرف مى
كردند.
و احاديث در فضيلت طيب و انواع آن و فضل روغن هاى خوشبو بر خود ماليدن بسيار است ،
و در اين رساله به همين اكتفا مى نماييم .
مدح مطعومات لذيذه و مذمت ترك گوشت نمودن
كلينى و غير او به سندهاى معتبر از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم و
ائمه عليه السلام روايت كرده اند كه سيد و بهتر طعام هاى دنيا و آخرت گوشت است .
و به سند معتبر از عبدالاعلى منقول است كه به حضرت صادق عليه السلام گفت : روايت به
ما رسيده است از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم كه دشمن مى دارد خانه پر گوشت
را، حضرت فرمود: دروغ مى گويد. حضرت مذمت گوشت نفرمود، مذمت خانه اى كرد كه در آن
خانه گوشت مردم را به غيبت خورند، و پدرم گوشت را دوست مى داشت ، و بسيار تناول مى
فرمود.
و به سند صحيح از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه گوشت خوردن در بدن گوشت مى
روياند، و كسى كه چهل روز گوشت را تركند كج خلق مى شود.
در مدح شيرينيها و انواع ميوه ها و اصناف گوشت ها و ساير ماءكولات و مشروبات و
نعمتها احاديث بسيار وارد شده است ، اما كم خوردن بسيار ممدوح است ، و اخبار بسيار
در مذمت بسيار خوردن كه آدمى سنگين شود و از عبادت بازماند، و آن كه با سير طعام
خورد وارد عمر شريف خود را همه صرف تحصيل اين ها نمودن بد است ، اما مقيد به ترك
اين ها بودن هم خوب نيست ، و ترك طعامهاى مقوى كردن كه بدن و عقل و قوا ضعيف شود
خوب نيست ؛ زيرا بدن آلت و مركب نفس است در جميع احوال و در تحصيل هر كمال ، و بدن
كه ضعيف شد معطل مى شود.
حرمت غنا
بدان كه در حرمت غنا ميان علماى شيعه خلافى نيست ، و شيخ طوسى و علامه و ابن
ادريس رحمة الله همه نقل اجماع كرده اند بر حرمتش ، و هميشه از مذهب شيعه معلوم
بوده است حرمت غنا. و در ميان سنيان خلاف است : بعضى از ايشان بلكه اكثر ايشان هم
حرام مى دانند، و بعضى از صوفيه ايشان و بعضى از علماى ايشان حلال دانسته اند، و
احاديث رد باب حرمت آن بسيار است ، و ظاهر بعضى احاديث آن است كه از گناهان كبيره
است .
چنان چه به سند صحيح و سند حسن از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده است در تفسير
اين آيه كه حق تعالى مدح مى فرمايد: جمعى را كه حاضر نمى شوند نزد قول زور (يعنى
گفتار باطل)، فرمود: مراد غناست .
و به سند حسن از امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه غنا از جمله گناهانى است
كه خدا بر آنها وعيد آتش فرموده است ، و بعد از آن اين آيه را خواندند
(و من الناس من يشترى لهو الحديث ليضل عن سبيل الله بغير علم
و يتخذها هزوا اولئك لهم عذاب مهين)
(39) ترجمه اش اين است : از مردمان كسى هست كه مى خرد سخن
لهو و باطل و غافل كننده از خدا را تا گمراه سازد مردم را از ره خدا به نادانى ، و
استهزا مى كند به راه خدا و دين حق ، براى آن گروه مهيا شده است عذابى خوار كننده .
و در احاديث ديگر وارد شده است : گناه كبيره آن است كه خدا وعيد آتش بر آن كرده
باشد. پس معلوم مى شود غنا از گناهان كبيره است .
و به سند معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه حضرت فرمود: غنا داخل است در
آن چه فرموده است (و من الناس من يشترى لهو الحديث ليضل عن
سبيل الله) .
و به سند صحيح از حضرت صادق عليه السلام به منقول است كه خانه اى كه در آن غنا مى
كنند ايمن نيست از نزول بلاهاى دردناك ، و دعا در آن جا مستجاب نمى شود، و ملك داخل
آن خانه نمى گردد.
و على بن ابراهيم به سند صحيح از عاصم بن حميد روايت كرده است كه به حضرت صادق عليه
السلام گفتم : مى خواهم سوالى بكنم حيا مانع مى شود، آيا در بهشت غنا خواهد بود؟
فرمود: در بهشت درختى هست كه خدا بادهاى بهشت را امر مى فرمايد مى وزد، و آن درخت
را به نغمه اى چند مترنم مى سازد، كه خلايق به خوبى آن نغمه ها هرگز صدايى نشنيده
باشند، بعد از آن فرمود: آن عوض ثواب كسى است كه ترك شنيدن غنا در دنيا از ترس
خدا كرده باشد.
ذكر
در لغت ياد كردن است ، و ياد كردن خدا انواع دارد:
اول : ياد خداست در هنگام معصيتى كه خواهد مرتكب آن شود خدا را به ياد آورد، و براى
خدا ترك آن نمايد.
دوم : ياد خداست در وقت طاعت كه خدا را به ياد آورد، و به سبب آن مشقت طاعت بر او
آسان شود و به جا آورد.
سوم : ياد خداست در هنگام رفاهيت و نعمت ، كه وفور نعمت ، او را از ياد خدا غافل
نكند، و شكر آن به جا آورد.
چهارم : ياد خداست در هنگام بلا و محنت ، كه در آن حالت به خدا تضرع نمايد، و بر آن
بلا صبر كند.
پنجم : ذكر الهى است به دل كه تفكر در صفات كماليه الهى و در آلاء و نعماى او بكند،
و تفكر در دين و معانى قرآن و احاديث رسول و اهل بيت عليهم السلام ، و تفكر در امور
آخرت و مكارم اخلاق و عيوب نفس ، و ساير امورى كه خدا فرموده است ، اين ها همه ذكر
الهى است .
ششم : ذكر به زبان است ، و آن انواع دارد، مثل مذاكره علوم حق و آيات و اخبار و درس
گفتن ، و فضايل اهل بيت را بيان كردن ، و قرآن خواندن ، و دعا خواندن ، اما بايد با
آدابى باشد كه پسنديده شارع است ، و به عنوان بدعت نباشد، و دل آگاه باشد از آن چه
بر زبان جارى مى گردد، و بر اين مضامين احاديث متواتره وارد شده است .
چنان چه به سند معتبر از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم منقول است : هر كه
اطاعت خدا مى كند ياد خدا بسيار كرده است ، هر چند نماز و روزه و تلاوتش كم باشد، و
هر كه معصيت خدا مى كند خدا را فراموش كرده است ، هر چند نماز و روزه و تلاوتش
بسيار باشد.
و به سندهاى معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه فرمود: دشوارترين اعمال
سه چيز است : انصاف دادن براى مردم از نفس خود: كه از براى مردم از نفس خود نپسندى
مگر چيزى را كه براى خود از مردم مى پسندى ، و با برادران مؤمن مواسات
(40) نمودن در مال ، و برادرانه در ميان خود و ايشان قسمت نمودن ، و
ذكر خدا بر همه حال نمودن ، نه سبحان الله و الحمدلله و لا
اله الا الله و الله اكبر گفتن و بس ، بلكه وقتى چيزى بر تو وارد شود كه خدا
نهى فرموده باشد ترك نمايى .
و در حديث ديگر فرمود: در تورات نوشته است : اى فرزند آدم مرا در موقع غضب خود ياد
كن تا تو را ياد كنم در هنگام غضب خود.
و حضرت امام موسى عليه السلام فرمود: هيچ چيز شيطان و لشكر او را مجروح و خسته نمى
كند مثل زيارت برادران مؤمن از براى خدا، و به درستى كه دو مؤمن كه با يكديگر
ملاقات مى كنند، و خدا را ياد مى نمايند، و بعد از آن فضايل ما اهل بيت را ياد مى
كنند، گوشتهاى روى شيطان تمام مى ريزد و از بسيارى غمى كه به او مى رسد به فرياد مى
آيد.
و به سند معتبر از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام منقول است كه صبر دو صبر است :
يكى صبر در هنگام معصيت ، و آن نيكو و جميل است ، و بهتر از آن صبر بر ترك چيزهايى
است كه خدا حرام كرده است . و ذكر خدا دو ذكر است : يكى ذكر در هنگام مصيبت ، و
بهتر از آن ياد خداست در وقتى كه حرامى رو دهد كه مانع از ياد خدا شود.
و حضرت صادق عليه السلام فرمود: هر قومى كه در مجلسى مجتمع شوند، و خدا را ياد
نكنند، و ما را ياد نكنند، آن مجلس در قيامت باعث حسرت ايشان خواهد بود، پس فرمود:
ياد ما از جمله ذكر خداست ، و ياد دشمنان ما از جمله ذكر شيطان است .
و در حديث ديگر فرمود: صاعقه نمى رسد به كسى كه ذكر خدا كند، پرسيدند ذاكر كيست ؟
فرمود: كسى كه صد آيه از قرآن بخواند.
يا اءباذر طوبى لاءصحاب الاءلوية يوم القيامة ، يحملونها
فيسبقون الناس الى الجنة ، اءلاوهم السابقون الى المساجد بالاءسحار و غير الاءسحار.
يا اءباذر الصلاة عماد الدين ، واللسان اءكبر، و الصدقة تمحوا الخطيئة و اللسان
اءكبر.
اى ابوذر خوشا حال صاحبان لواها و علمها در روز قيامت ، كه آن علمها را بر خواهند
داشت ، و بر مردمان پيشى خواهند گرفت ، به درستى كه ايشان جماعتى اند كه سبقت مى
گيرند در دنيا به رفتن مسجدها در سحرها و غير سحرها.
اى ابوذر نماز ستون دين است ، و زبان بزرگ تر است ، يعنى آن چه از زبان صادر مى شود
از عقايد حق و شهادتين و ذكر خدا بزرگ تر از نماز است و اين اشاره است به آن چه حق
تعالى فرموده است كه (ان الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنكر و
لذكر الله اكبر)
(41) به تفسير بعضى از مفسرين مراد اين است كه نماز نهى و منع مى
نمايد از گناهان و بديها، و يا خدا بزرگ تر از نماز است ، و تصدق كردن محو مى نمايد
گناهان را و زبان بزرگ تر
است ، يعنى آن چه به زبان صادر مى شود از امر به خيرات و مبرات
(42) و بيان علوم و حقايق بزرگ تر است از تصدق و فوايدش بيش تر
است .
بدان كه مساجد را حق تعالى خانه خوانده است ، و چون خداوند عالميان را مكان نمى
باشد. جاهايى را محل قرب رحمت و خانه خود مقرر فرموده است ، چنان چه اگر كسى از
مخلوقاتى توقع احسانى دارد به خانه او مى رود. پس در مساجد رحمت و فيض سبحانى
زياده از جاهاى ديگر مى باشد، و در نمازهاى واجب چون از ريا دورتر است مبالغه در
واقع ساختن آنها در مساجد بيش تر است ، چنان چه در زكات واجب به علانيه
(43) دادن آن بهتر است ، زيرا كه حق واجب و دين لازم را ادا نمودن
ريا نمى باشد، چنان چه از بعضى احاديث ظاهر مى شود كه نماز نافله را در خانه كردن
بهتر است .
و از اين حديث و بعضى احاديث ديگر ظاهر مى شود كه نافله شب . بلكه جميع نوافل را در
مسجد كردن بهتر باشد، و ممكن است خصوص نماز شب را در مسجد كردن بهتر باشد، چون
بسيار كسى مطلع بر آن نمى شود، و براى آن كسى كه از ريا ايمن باشد تمام نوافل را در
مسجد كردن بهتر است ، و اگر از ريا ايمن نباشد در خانه كردن بهتر است . و به سند
معتبر منقول است كه حضرت صادق عليه السلام فرمود: بر شما باد به آمدن در مسجدها، به
درستى كه آنها خانه هاى حق تعالى است در زمين ، و كسى كه با طهارت به مسجد در آيد،
خدا او را از گناهان پاك گرداند، و او را از زيارت كنندگان خود بنويسد، پس بسيار در
مساجد نماز و دعا كنيد، كه هر بقعه در قيامت براى نماز گزارنده شهادت مى دهد.
تصدق كردن
بدان كه احاديث بسيار در فضيلت تصدق كردن و انواع آن وارد شده است . در اين
كتاب به چند حديث اكتفا مى نماييم .
حضرت امام محمد باقر عليه السلام فرمود: نيكى به پدر و مادر و خويشان . و تصدق
نمودن بر فقيران ، فقر را بر طرف مى كند. و عمر را زياد مى گرداند، و هفتاد نوع از
مرگ بد را دفع مى كند.
و در حديث ديگر فرمود: اگر يك حج بكنم دوست تر مى دارم از اين كه هفتاد بنده آزاد
كنم ، و اگر اهل يك خانه از مسلمانان را گرسنه ايشان را سير كنم ، و عريان ايشان را
بپوشانم ، و روى ايشان را از سؤ ال خلق نگاه دارم و دوست تر مى دارم از اين كه
هفتاد حج بكنم .
و حضرت صادق عليه السلام فرمود: دوا كنيد بيماران خود را به تصدق ، و دفع نماييد
بلاها را از خود به دعا، و روزى را به جانب خود فرود آوريد به تصدق ، و به درستى كه
تصدق از كام هفتصد شيطان بيرون مى آيد، كه هر يك مانع آن مى شوند، و هيچ چيز بر
شيطان گرانتر نيست از تصدق كردن بر مؤمن ، و اول به دست خدا مى رسد، يعنى قبول مى
فرمايد، پيش از آن كه به دست سائل در آيد.
و حضرت صادق عليه السلام فرمود: مستحب است كه بيمار به دست خود به سائل چيزى بدهد،
و از او دعا طلب نمايد.
و حضرت رسول (ص) فرمود: بامداد تصدق نماييد كه بلا را رفع مى كند.
و از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه يهودى اى بر حضرت رسول (ص) گذشت ، و گفت :
السلام عليك ، يعنى مرگ بر تو، حضرت در جواب فرمود: بر تو باد، صحابه گفتند كه بر
تو سلام به مرگ كرد، و مرگ از براى تو طلبيد، فرمود: من نيز همان را بر او رد كردم
، و امروز مارى پشت سرش را خواهد گزيد و خواهد مرد، و آن يهودى هيزم كش بود. پس رفت
به صحرا و پشته هيزم را جمع كرد، و بر پشت بست و برگشت ، چون بيامد حضرت فرمود: اين
پشته هيزم را بر زمين گذار، چون بگذاشت مارى در آن ميان ظاهر شد، چوبى را به دندان
داشت ، حضرت پرسيد: اين يهودى امروز چه كار كردى ؟ گفت : دو گرده نان داشتم ، يكى
را به سائل دادم و يكى را خودم خوردم ، حضرت فرمود: به همان تصدق خدا بلا را از او
دفع كرد، كه چوب دهان آن مار را گرفت ، پس فرمود: صدقه دفع مى نمايد مرگهاى بد را
از آدمى .
و به سندهاى معتبر روايت كرده اند كه حضرت على بن الحسين عليه السلام انبان نان بر
دوش مى گرفتند در شب ، و به خانه هاى فقرا مى رسانيدند، و در هنگام عطا فرمودن رو
را مى پوشانيدند كه آن حضرت را نشناسند.
و در بعضى روايات است كه صد خانه در مدينه بود كه در هر خانه جماعتى بسيار مى بودند
كه معاش ايشان به تصدق شبهاى حضرت على بن الحسين عليه السلام مى گذشت و نمى
دانستند؛ چون حضرت به دار بقا رحلت فرمود، مقررى آنها قطع شد، دانستند آن حضرت مى
آورده ، و بسيار بود كه بر در خانه ها مى ايستادند و انتظار مى بردند، و چون حضرت
پيدا مى شد شادى مى كردند كه صاحب انبان آمد.
و در كتب سنى و شيعه روايت كرده اند كه چون آن حضرت را غسل مى دادند، بر كتف مبارك
آن حضرت پينه ها بود. ماند پينه كه بر زانوى شتر مى باشد، از بسيارى بارهاى گران كه
بر دوش خود به خانه فقرا مى بردند و از براى فقرا همسايگان در شبها آب مى كشيدند.
و منقول است كه آن حضرت روزى كه روز مى داشتند، مى فرمودند گوسفندى را مى كشتند، و
پاره مى كردند و مى پختند، پس چون شام مى شد صورت را بر آن ديگ مى داشتند، و از بوى
آن مرق
(44) قوت مى يافتند، پس مى فرمودند: كاسه ها بياوريد و آن را بر
فقرا و همسايگان قسمت مى نمودند، و خود بر نان و خرما افطار مى فرمودند.
(( يا اءباذر الدرجة فى الجنة فوق
الدرجة كنمابين السماء و الارض ، و ان العبد ليرفع بصره ، فيلمع له نور يكاد يخطف
بصره ، فيفرق لذلك فيقول : ما هذا؟ فيقال : هذا نور اءخيك ، فيقول اءخى فلان كنا
نعمل جميعا فى الدنيا و قد فضل على هكذا؟ فيقال له : انه كان اءفضل منك عملا، ثم
يجعل قلبه الرضا حتى يرضى . ))
اى ابوذر بلندى درجه بهشت از درجه ديگر مانند بلندى آسمان است بر زمين ، و به درستى
كه بنده نظر به جانب بالا مى كند، نورى از براى او لامع مى گردد، كه از بسيارى
روشنى نزديك است كه ديده او را بربايد و كور كند، پس ترسان مى شود و مى گويد: اين
چيست ؟
مى گويند: اين نور فلان برادر مؤمن توست ، مى گويد: اين چيست ؟ مى گويند: ما و او
در دنيا با يكديگر عبادت و طاعت مى كرديم چرا در اين جا اين قدر بر من زيادتى دارد؟
مى گويند: او از تو عملش بهتر بود، پس در دل او خوشنودى مى گذراند كه به مرتبه خود
راضى باشد.
(( يا اباذر الدنيا سجن المؤمن و جنة
الكافر، و ما اءصبح فيهامؤمن الا حزينا، فكيف لايحزن المؤمن و قد اءوعده الله جل
ثناؤ ه وارد جهنم ، و لم يعده اءنه صادر عنها، و ليلقين اءمراضا و مصيبات و اءمورا
تغيظه ، و ليظلمن فلا ينتصر يبتغى ثوابا من الله تعالى مما يزال فيها حزينا حتى
يفارقها، فاذا فارقها قضى الى الراحة و الكرامة . يا اءباذر ما عبدالله عزوجل على
مثل طول الحزن . )) .
اى ابوذر دنيا زندان مؤمن است ، و بهشت كافران است ، و هيچ مؤمنى صبح نمى كند در
دنيا مگر محزون و مغموم ، و چگونه محزون نباشد و حال آن كه خدا او را وعيد فرموده
است كه وارد جهنم خواهد شد، و وعده نفرموده است كه از آن بيرون خواهد آمد، و نجات
نخواهد يافت . و در دنيا ملاقات مى نمايد و به او مى رسد مرضها و دردها و مصيبتها و
امرى چند كه او را به خشم مى آورد، و ظلم بر او مى كنند، و كسى نصرت و يارى او نمى
كند، و در آن مظلوم بودن اميد ثواب از خدا دارد، پس مؤمن به اين جهت ها در دنيا
حزين است تا از دنيا مفارقت نمايد، پس چون از دنيا بيرون رفت مى رسد به راحت و
كرامت و نعمت .
اين ابوذر هيچ عبادتى از عبادتهاى خدا ثواب ندارد مثل درازى و بسيارى اندوه .
بدان كه حق سبحانه و تعالى دنيا را براى راحت مؤمن خلق نكرده است ، و در خور مراتب
ايمان بلاها و احزان به ايشان مى رسد، و براى دانستن حقيقت اين مقال نظر در احوال
انبيا و اوصيا و محنتهاى اهل بيت رسول خدا (ص) كافى است ، و به حسب تجربه معلوم است
كه هيچ چيز نفس آدمى را اصلاح نمى كند، و همواره ملايم نمى گرداند، مانند بلاها و
مصائب ، و موجب زهد در دنيا و توجه به جانب اقدس ايزدى مى گردد.
چنان چه از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه حضرت رسول فرمود: بر بلاهاى عظيم
اجر عظيم كرامت مى فرمايند، و چون خدا بنده اى را دوست دارد او را به بلاهاى عظيم
مبتلا مى گرداند، پس اگر راضى باشد او را نزد خدا رضا و خوشنودى خواهد بود، و اگر
به سخط
(45) آيد براى او سخط الهى خواهد بود.
و عبدالله بن بكير از حضرت صادق عليه السلام پرسيد: آيا مؤمن مبتلا مى شود به خوره
و پيسى و مثل اين مرضها؟ فرمود: مقرر نكرده اند بلا را مگر از براى مؤمن .
و در حديث ديگر فرمود: مؤمن از چهار خصلت خالى نمى باشد:
همسايه اى كه او را آزار كند، شيطانى كه در مقام گمراه كردن او باشد،
و منافاتى كه پيروى او نمايد، و مؤمنى كه حسد بر او برد، و اين آخرى از همه بر او
دشوارتر است ، زيرا كه افترا بر او مى بندد و مردم قبول مى كنند.
و به سند معتبر از حضرت رسول (ص) منقول است كه حق تعالى مى فرمايد: اگر نه اين بود
كه عورت خود را به آن بپوشاند،و بنده اى كه ايمانش كامل شد او را مبتلا مى كنم به
ضعف قوت و كمى روزى . پس اگر دلتنگ شد به او بر مى گردانم : و اگر صبر نمود به او
مباهات مى نمايم با ملائكه خود.
و حضرت صادق عليه السلام فرمود: در كتاب حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام نوشته است
كه مبتلاترين مردم به بلاها پيغمبرانند، و بعد از ايشان اوصياى ايشان ، و هر كس كه
بعد از ايشان بهتر باشد مبتلاتر است ، و مبتلا مى شود مؤمن به قدر اعمال نيكوى خود،
پس هر كه ايمانش درست و عملش صحيح است بلايش شديد و صعب است ؛ زيرا حق تعالى دنيا
را ثواب مؤمن قرار نداده است و عقوبت كافر را در دنيا مقرر نفرموده است ، و هر كه
دينش سست و عملش ضعيف است بلايش كم است ، و بلا نزديك تراست به مؤمن پرهيزگار از
باران به زمين هاى پست .
و حضرت عليه السلام فرمود: اگر مؤمن در قله كوهى باشد، البته حق تعالى كسى را به
سوى او بر مى انگيزاند كه او را آزار كند تا ثواب حاصل كند. منقول است كه حضرت امام
حسن عليه السلام با جمعى از خويشان و اصحاب با جامه هاى فاخر بر اسبان سوار شده به
راهى مى رفتند، در عرض راه پير يهودى خاركشى برخورد و گفت : اى فرزند رسول ! جد شما
گفته است : دنيا زندان مؤمن و بهشت كافر است ، پس چرا تو به آن عزت سوارى و من به
اين محنت گرفتارم ؟ حضرت فرمود: اگر جاى مرا در آخرت مشاهده كنى مى دانى اين حال
براى من زندان است ، و اگر جاى خود را ببينى مى دانى كه اين حال كه دارى بهشت توست
.
و اما آن چه جناب نبوى (ص) فرموده اند: كه وعيد نموده اند مؤمن را كه وارد جهنم
خواهد شد، اشاره است به قول حق تعالى كه مى فرمايد
(( و ان منكم الا واردها كان على ربك حتما مقضيا ثم ننجى
الذين اتقوا و نذر الظالمين فيها جثيا ))
(46) ترجمه اش به قول اكثر مفسران آن است كه نيست از شما آدميان
مگر وارد جهنم مى شويد، و اين ورود مردمان بر جهنم بر پروردگار تو جزم و لازم است ،
و حكم الهى جارى شده است بر آن ، يعنى وعده اى است كه البته واقع خواهد شد، پس نجات
مى دهيم پرهيزگاران را، و مى گذاريم ستم كاران را در آتش ، در حالتى كه به زانو در
آمدگان باشند از شدت و هول جهنم .
و بدان كه خلاف است كه ورود در اين جا به معنى دخول است يا آن كه نزد جهنم حاضر
شوند، يا بر روى آن گذرند.بعضى را اعتقاد اين است كه ورود به معنى دخول است و همه ،
از مؤمن و كافر، داخل جهنم خواهند شد، وليكن بر مؤمنان سرد و سلامت خواهد گرديد، و
ضرر نخواهد رسانيد.
چنان چه مفسران از جابر بن عبدالله روايت كرده اند حضرت رسول صلى الله عليه و آله و
سلم فرمود: ورود به معنى دخول است ، و هيچ نيكوكار و بدكردار نماند مگر آن كه در
دوزخ در آيد، وليكن دوزخ بر مؤمنان سرد و سلامت باشد، چنان چه بر ابراهيم عليه
السلام بود، و بعد از آن مؤمنان را بيرون آورند، و كافران را در آن بگذارند.
و بعضى گفته اند: مراد از ورود آن است كه بر كنار جهنم حاضر شوند، و اين مضمون به
سند معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است ، و حضرت فرمود: نمى شنوى از عرب كه
مى گويد: وارد آبى بنى فلان شديم ، يعنى بركنار آن رسيديم ، نه كه داخل آن شديم .
و بعضى گفته اند: مراد از ورود گذشتن بر صراط است كه روى جهنم است ، و آن چه پيغمبر
صلى الله عليه و آله و سلم فرموده اند كه وعده بيرون رفتن آن را نكرده است ،
بنابراين است كه در اين آيه متقيان را وعده نجات فرموده است ، و هر مؤمنى جزم نمى
تواند كرد كه از جمله متقيان است ، و اكثر مفسران متقى را تفسير كرده اند به متقى
از شرك و كفر، و الله يعلم .
(( يا اءباذر اوتى من العلم ما
لايبكيه ، لحقيق اءن يكون اوتى علم ما لايعمل به و مالا ينفه ؛ لاءن الله عزوجل نعت
العلماء، فقال : ان الذين اوتوا العلم من قلبه اذا يتلى عليهم يخرون للاءذقان سجدا
و يقولون ربنا ان كان وعد ربنا لمفعولا و يخرون للاذقان يبكونه و يزيدهم خشوعا. يا
اءباذر من استطاع اءن يبكى فليبك ، و من لم يستطع فليشعر قلبه الخزن وليتباك ، ان
القلب القاسى بعيد من الله ولكن لايشعرون ))
اى ابوذر هر كه را علمى بدهند كه باعث خوف و گريه او نشود، او علمى يافته باشد كه
از آن منتفع نشود؛ زيرا كه خداى عزوجل وصف نموده است علما را به اين كه فرموده است
: آنان كه علم به ايشان داده بودند، و متصف به علم گرديده بودند پيش از نزول قرآن ،
يعنى ايمان داشتند به كتاب هاى پيغمبران سابق و عالم بودند به آن ها، مانند نجاشى و
اصحاب او و غيره ايشان مثل سلمان و ابوذر، چون خوانده مى شود قرآن برايشان مى افتند
به زنخهاى خود به سجده براى تعظيم امر الهى ، يا به جهت شكر بر انجاز وعده الهى كه
در كتب خود خوانده بودند، از ارسال محمد صلى الله عليه و آله و سلم و انزال قرآن .
و سجده بر زنخ يا سجده ايشان بوده پيش از نزول قرآن ، يا مراد سجده بر روست ، و به
اين عنوان تعبير نمودن براى اين است كه ابتداى زنخ از ساير اعضاى رو به زمين نزديك
تر مى گردد، و مى گويند: منزه است پروردگار ما از آن چه مشركان به او نسبت مى دهند،
يا از خلف وعده اى كه در كتب سابقه كرده است ، يقينا وعده پروردگار ما واقع است و
تخلف نمى دارد، و مى افتند به ذقن هاى خود در سجده و مى گويند در حالت سجود، و زياد
مى كند شنيدن قرآن خشوع و فروتنى و تضرع ايشان را.
اى ابوذر كسى كه قادر بر گريه باشد از خوف الهى بگريد، و كسى كه قادر نباشد حزن و
اندوه را شعار دل خود گرداند، و خود را به جهد به گريه بدارد، زيرا دل سخت و با
قساوت دور است از خدا، وليكن سنگ دلان نمى دانند.
بدان كه از جمله صفات حميده و خصال پسنديده رقت قلب و تضرع و گريه است ، و آن به
كثرت ياد مرگ و عذابهاى اليه و اهوال
(47) قيامت و احتراز نمودن از امورى كه موجب قساوت قلب است حاصل مى
شود، و عمده اسباب قساوت قلب ارتكاب گناهان ، و معاشرت و مصاحبت اهل دنيا و بدان
است . و اقرب راههاى قرب به سوى خداوند عالميان راه تضرع و استغاثه و مناجات است ،
و گريه موجب حصول حاجات و خلاصى از عقوبات است .
چنان چه به سند معتبر از حضرت امام على نقى عليه السلام منقول است كه حضرت موسى
عليه السلام در هنگام مناجات از حق تعالى سؤ ال كرد: الهى چيست جزاى كسى كه چشمان
او از ترس تو گريان شود؟ وحى رسيد: اى موسى روى او را از گرمى آتش نگاه مى دارم ،
و از خوف فزع روز قيامت او را ايمن مى گردانم .
و به سند معتبر منقول است كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: هر كه
چشمان او پراشك شود از خوف الهى ، خدا به ازاى هر قطره اى كه از ديده او مى ريزد
قصرى در بهشت به او كرامت فرمايد كه مزين باشد به مرواريد و جواهر، و در آن قصر از
نعمتهاى الهى باشد آن چه چشم نديده و گوش نشنيده ، و بر خاطر كسى خطور نكرده باشد.
و حضرت صادق عليه السلام فرمود: بسيار است كه ميان آدمى و بهشت زياده از ما بين تحت
الثرى تا عرش دورى هست از بسيارى گناهان ، پس گريه مى كند از ترس الهى ، و از روى
پشيمانى از گناهان ، تا آن كه نزديك تر مى شود به بهشت از پلك چشم به چشم .
و در حديث ديگر فرمود: چه بسيار كسى كه به لهو و لعب خنده او در دنيا بسيار است ، و
روز قيامت گريه او بسيار باشد، و چه بسيار كسى كه در دنيا بر بسيارى گناهان خود
گريد و ترسان باشد، و روز قيامت در بهشت شادى و خنده او بسيار باشد.
و در حديث ديگر فرمود: هيچ چيز نيست مگر آن كه آن را كيلى و وزنى هست ، مگر قطره
اشك كه قطره اى از آن درياهاى آتش را فرو مى نشاند، و چون چشم كسى پر از آب شود بر
روى او هرگز غبار مذلت و خوارى ننشيند، و چون بر روى جارى گردد، خدا آن رو را بر
آتش جهنم حرام كند، و اگر بنده اى در ميان امتى گريه كند، خدا آن امت را بر بركت آن
گرينده رحم نمايد.
حضرت باقر عليه السلام فرمود: هيچ قطره اى محبوب تر نيست نزد حق تعالى از قطره اشكى
كه در تاريكى شب از ترس عذاب الهى بيرون آيد، و غرض از آن غير خدا نباشد..
و به اسانيد معتبره از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه همه چشمها گريان است در
روز قيامت ، مگر سه چشم : ديده اى كه پوشيده شده باشد از آن چه خدا حرام كرده است ،
و ديده اى كه بيدارى كشيده باشد در طاعت الهى ، و ديده اى كه گريسته باشد در دل شب
از ترس حق تعالى .
و حضرت على بن الحسين عليه السلام فرمود: هيچ قطره اى نزد خدا محبوب تر نيست از دو
قطره : قطره خونى كه در راه خدا ريخته شود، و قطره اشكى كه در تاريكى شب براى خدا
جارى گردد.
(( يا اءباذر يقول الله تبارك و تعالى
: لا اءجمع على عبد خوفين ، و لا اءجمع له اءمنين ، فاذا اءمننى فى الدنيا اءخفته
يوم القيامة ، و اذا خافنى فى الدنيا آمنته يوم القيامة .يا اءباذر لو اءن رجلا كان
له كعمل سبعين نبيا حتقره ، و خشى اءن لا ينجو من شر يوم القيامة .
يا اءباذر ان العبد ليعرض عليه ذنوبه يوم القيامة ، فيقول : اما اءنى كنت مشفقا،
فيغفرله .
يا اءباذر ان الرجل ليعمل الحسنة ، فيتكل عليها و يعمل المحقرات حتى ياءتى الله و
هو عليه غضبان ، و ان الرجل ليعمل السيئة ، فيفزع منها، فياءتى الله عزوجل آمنا يوم
القيامة .
يا اءباذر ان العبد ليذنب ، فيدخل به الجنة ، فقلت : و كيف ذلك ، باءبى اءنت و امى
يا رسول الله ؟ قال : يكون ذلك الذنب نصب عينيه تائبا منه فارا الى الله عزوجل حتى
يدخل الجنة .
يا اءباذر الكيس من اءدب نفسه و عمل لما بعد الموت ، و العاجز من اتبع نفسه و
هواها، و تمنى على الله عزوجل الاءمانى . ))
اى ابوذر خداوند عالميان مى فرمايد كه من جمع نمى كنم بر بنده خود دو خوف را، و جمع
نمى كنم براى او دو ايمنى را، پس اگر در دنيا از من ايمن است و خايف نيست ، در روز
قيامت او را مى ترسانم ، و اگر از من ترسان است در دنيا او را در روز قيامت ايمن مى
گردانم .
اى ابوذر اگر كسى مثل عمل هفتاد پيغمبر داشته باشد، مى بايد آن را حقير شمارد، و
ترسان باشد از اين كه مبادا نجات نيابد از شر روز قيامت .
اين ابوذر به درستى كه بنده اى را عرض مى كنند بر او گناهانش را در روز قيامت ، پس
او مى گويد، كه پيوسته ترسان بودم از اين گناهان ، پس به سبب اين خدا او را مى
آمرزد.
اى ابوذر به درستى كه بنده اى حسنه اى مى كند، و اعتماد بر آن مى كند، و گناهان مى
كند و حقير و سهل مى شمارد، تا آن كه چون قيامت به نزد خدا مى آيد بر او خشمناك است
، و به درستى كه شخصى گناهى مى كند، و از آن مى ترسد و در حذر است ، پس در قيامت
ايمن نزد خدا مى آيد و باك ندارد.
اين ابوذر به درستى كه گاه بنده اى گناهى مى كند، و به سبب آن داخل بهشت مى شود،
ابوذر گفت : چگونه چنين مى شود پدر و مادرم فداى تو باد يا رسول الله ؟ فرمود: گناه
پيوسته در برابر چشمان اوست ، و از آن توبه مى كند، و از عذاب آن به خدا مى گريزد و
پناه مى برد، تا به سبب آن داخل بهشت مى شود.
اى ابوذر زيرك آن كسى است كه نفس خود را به تعب دارد، و كار كند از براى اهوال بعد
از مرگ ، و عاجز آن كسى است كه متابعت نفس و خواهشهاى آن كند و بر خدا آرزوها كند،
و با متابعت هوا آرزوهاى بهشت و مراتب عاليه داشته باشد.
از اين كلمات قدسيه كه از شجره طيبه رسالت صادر گرديده چند ثمر عارفان را حاصل مى
شود.
خوف و رجا
بدان كه مؤمن را از اتصاف به اين دو خصلت چاره اى نيست ، و مى بايد كه در دل
مؤمن خوف و رجا هر دو بر وجه كمال بوده باشد، و هر يك مساوى ديگرى باشد، و نااميد
بودن از رحمت الهى و ايمن بودن از عذاب اليه از جمله گناهان كبيره است ، و بايد فرق
كرد ميان رجا و مغرور شدن و خوف و ماءيوس بودن .
بدان كه رجا عبارت است از اميد داشتن به رحمت الهى ، و طالب آن بودن ، و آثار صدق
رجا در اعمال ظاهر مى شود، پس كسى كه دعواى رجا كند، و ترك اعمال خير نمايد، او
كاذب است در آن دعوا، بلكه اين غره است ، و از بدترين صفات ذميمه است ، مثل آن كه
زارعى شخم نكند و تخم نپاشد، و گويد: من اميد دارم كه اين زراعت را ضرور است به عمل
آورد و تخم بپاشد و آب بدهد، و هر روز بر سر زراعت خود برود و گويد: اميد دارم كه
حق تعالى كرامت فرمايد، اميد او به جاست ، و در دعواى خود صادق است .
و همچنين در زراعتهاى معنوى ، كسى كه اعمال صالحه را با شرايط به جا آورد، و بر عمل
خود اعتماد نكند، و به فضل الهى اميدوار باشد، او صاحب رجاست . و همچنين در خوف اگر
خوف او باعث ياءس از خدا شود، و ترك عمل كند، اين نااميد از رحمت الهى است ، و در
مرتبه شرك است . و اگر خوف او را باعث شود كه ترك محرمات كند، و در عبادات اهتمام
نمايد، اين خوف صادق است ؛ زيرا هر كه از چيزى خائف و ترسان است ، البته از آن
گريزان است .
و آن شق اول به مثل از بابت آن است كه شخصى نزد شيرى ايستاده باشد، و دست در دهان
آن كند، و بگويد: من از تو مى ترسم . پس كسى كه راست گويد كه از عذاب الهى مى ترسد
چرا مرتكب امرى چند مى شود كه موجب عذاب است .
و كسى توهم نكند كه نهايت خوف با نهايت رجا منافات دارد؛ زيرا كه محل خوف و رجا يك
چيز نيست كه به زيادتى هر يك ديگر كم شود، بلكه محل رجا جناب ايزدى است ، و او محض
فضل و رحمت است ، و از او هيچ گونه خوف نمى باشد، و محل خوف نفس آدمى و شهوات و
خواهشها و گناهان و بديهاى اوست ، پس آدمى از خود مى ترسد، و از خداوند خود اميد مى
دارد. و چندان كه در بديها و عيوب خود تفكر مى نمايد خوفش زياده مى شود، و چندان كه
در فضل الهى و نعمتهاى او تفكر مى كند اميدش زياده مى گردد. و چنان چه حضرت
سيدالساجدين عليه السلام در دعاها در بسيار جايى اشاره به اين معنى فرموده اند كه
اى مولاى من هرگاه گناهان خود را مى بينم ترسان مى شوم ، و چون در عفو تو مى نگرم
اميدوار مى شوم . و بر اين مضامين احاديث و آيات بسيار وارد شده است .