گزيده عين الحياة در اخلاق

علامه محمد باقر مجلسى

- ۵ -


چنان چه به سند معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه لقمان فرزند خود را وصيت فرمود: اى فرزند از خدا چنان بترس ‍ كه اگر ثواب جن و انس داشته باشى تو را عذاب خواهد كرد، و از او چنان اميد بدار كه اگر با گناه جن و انس به درگاه او روى آورى تو را رحم خواهد كرد، بعد از آن حضرت فرمود پدرم مى گفت : هيچ مؤمنى نيست مگر آن كه در دل او دو نور هست : يكى نور خوف و ديگر نور رجاء، كه هر يك را با ديگرى بسنجد بر آن زيادتى نمى كند.

و به سند معتبر از اسحاق بن عمار منقول است كه حضرت صادق عليه السلام فرمود: اى اسحاق چنان از خدا بترس كه گويا او را مى بينى ، و اگر تو او را نمى بينى او تو را مى بيند، و اگر گمان مى كنى كه او تو را نمى بيند كافر مى شوى ، و اگر مى دانى در همه حال تو را مى بيند و احوال تو را مى داند و در حضور او معصيت مى كنى ، پس او را از جميع نظر كنندگان سهل تر شمرده اى .

و در حديث ديگر فرمود: هر كه از خدا ترسد، خدا همه چيز را از او مى ترساند، و هر كه از خدا نترسد، خدا او را از همه چيز مى ترساند.

و در حديث ديگر فرمود: هر كه خدا را شناخت از او خائف مى باشد، و هر كه از خدا مى ترسد نفس او به دنيا رغبت نمى كند.

و شخصى به خدمت حضرت صادق عليه السلام عرض نمود كه جمعى از شيعيان شما هستند گناهان مى كنند، و مى گويند: ما اميد به رحمت خدا داريم ، حضرت فرمود: دروغ مى گويند ايشان شيعه ما نيستند، به آرزوهاى نفس خود مايل شده اند، و گمان مى كنند اميد دارند. هركه اميد چيزى مى دارد از براى تحصيل آن كار مى كند، و هر كه از چيزى مى ترسد از آن مى گريزند.

و در حديث ديگر فرمود: مؤمن در ميان دو خوف مى باشد: ترس از گناهان گذشته كه نمى داند خدا آنها را آمرزيده است يا نه ، و ترس ‍ از آينده عمرش كه نمى داند چه گناهان و مهالك كسب خواهد كرد، پس او هيچ روزى صبح نمى كند مگر خائف و ترسان ، و او را به اصلاح نمى آورد مگر خوف حق تعالى .

و در حديث ديگر فرمود: مؤمن به ايمان فائز نمى گردد تا ترسان و اميدوار نمى باشد، تا كار نكند براى آن چه از آن مى ترسد و اميد مى دارد.

مدح مخالفت نفس

بدان كه نفس اماره انسان ضررش زياده از شيطان است ، چنان چه حق تعالى مى فرمايد حضرت يوسف فرمود: به درستى كه نفس ‍ امر كننده است به بدى مگر آن كه را خدا رحم فرمايد. و در جاى ديگر مى فرمايد: هر كه از خداوند عالميان و ايستادن در محاسبه نزد او بترسد و نهر كند نفس را از خواهشهاى او بهشت ماءواى اوست . و در جايى ديگر مى فرمايد: در قيامت شيطان به گمراهان خواهد گفت : مرا بر شما سلطنتى نبود به غير اين كه شما را خواندم و اجابت من كرديد، پس مرا ملامت مكنيد، نفس هاى خود را ملامت كنيد.

بدان كه مجاهده با نفس و شيطان افضل است از جهاد كردن با دشمنان ظاهر، و دشوارتر است از آن . و يك ثمره از ثمرات مجاهده با نفس جهاد با كفار است ، و مجاهده نفس آن است كه به عقل مستقيم با نفس و خواهشهاى او كه مخالف شرع باشد معارضه نمايد، و به استعانت الهى و تذكر آيات و احاديث و مواعظ او را منقاد (48) حق گرداند، و تابع شرع سازد، مانند اسب چموشى كه آن را به تدبير و تعليم رهوار نمايند، و تحمل بارهاى گران بر آن آسان شود.

چنان چه به سند معتبر از حضرت امام موسى كاظم عليه السلام منقول است كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم لشكرى به جهاد فرستادند. چون برگشتند فرمودند: مرحبا به جماعتى كه جهاد كوچك را به جا آوردند، و جهاد بزرگ تر بر ايشان باقى مانده است ، پرسيدند: جهاد بزرگ تر كدام است ؟

فرمود: جهاد با نفس ، پس فرمود: بهترين جهاد، جهاد با نفسى است كه در ميان دو پهلوى آدمى است .

و از حضرت صادق عليه السلام منقول است : حذر نماييد از هواها و خواهشهاى نفس خود، چنان چه حذر مى كنيد از دشمنان خود، و هيچ چيز دشمن تر نيست از براى مردان از متابعت هواهاى خودشان و درو كرده هاى زبانشان .

(( يا اءباذر اءول شى ء يرفع من هذه الامة الاءمانة والخشوع حتى لا يكاد يرى خاشعا ))

اى ابوذر اول چيزى كه از اين امت برداشته مى شود امانت و خشوع است ، تا آن كه از هيچ يك از ايشان خشوع و شكستگى و تضرع نمى تواند ديد.

بدان كه امانت عبارت از عفت ورزيدن در اموال و عرض مردم است ، و خيانت ضد آن است ، و امانت اشرف صفات كمال است ، و خيانت موجب نقص و وبال است .

چنان چه به سند معتبر از امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه حق تعالى هيچ پيغمبرى نفرستاده مگر آن كه مردم را امر فرموده به راستى در سخن ، و ادا كردن امانت به نيكوكار و بدكار.

و به اسانيد معتره از آن حضرت منقول است كه نظر نكنيد به طول دادن ركوع و سجود مردم ، اين چيزى است كه عادت به آن كرده اند، و اگر ترك كنند وحشت به هم مى رسانند، وليكن نظر كنيد به راستگويى و ادا كردن امانت مردم به اهلش .

و حضرت امام زين العابدين عليه السلام فرمود: بر شما باد به ادا كردن امانت مردم ، به درستى كه اگر كشنده پدرم مرا امين كند بر شمشيرى كه پدرم را به آن كشته باشد، و آن شمشير را به من بسپارد، البته به او رد مى نمايم .

و حضرت صادق عليه السلام فرمود: هركه را امين كنند بر امانتى و او به صاحبش رد نمايد، هزار عقده از عقده هاى آتش از گردن خود گشوده است ، پس مبادرت نماييد به اداى امانت ، زيرا امانتى كه به كسى مى سپارند ابليس صد شيطان را بر او مى گمارد كه او گمراه كنند، و وسوسه نمايند تا او را هلاك كنند، مگر كسى كه خدا او را نگاه دارد.

و در حديث ديگر فرمود: هر كه حق مؤمنى را حبس نمايد، خدا در قيامت پانصد سال او را بر پا ايستاده بدارد، تا آن كه نهرها از عرق او جارى شود، و منادى از جانب خدا ندا كند اين ظالمى است كه حق خدا را حبس كرده است ، پس چهل روز او را سرزنش كنند، و او را به جهنم برند.

و از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم منقول است : هر كه ظلم كند بر مزدورى و مزدش را ندهد، خدا ثواب او را حبط (49) نمايد، و بوى بهشت را بر او حرام كند، با اين كه بويش از پانصد سال راه شنيده مى شود، و كسى كه از همسايه اش يك شبر (50) از زمين را خيانت كند و داخل خانه خود كند، خدا آن زمين را تا هفتم طبقه زمين طوقى كند به گردن او در قيامت ، و به آن هيئت به مقام حساب آيد.

و فرمود: هر كه خيانت كند امانتى را در دار دنيا و به صاحبش ندهد تا مرگ او را دريابد، بر غير ملت (51) من مرده است ، و چون خدا را ملاقات نمايد بر او خشمناك باشد.

و فرمود: هر كه خيانتى را بخورد و داند كه اين مال خيانت است گناه او مثل گناه كسى است كه آن خيانت را كرده است .

و فرمود: هر كه حق مسلمانى را حبس كند و به صاحبش ندهد، خدا بركت و روزى او را بر او حرام گرداند.

و به سند صحيح از امام جعفر صادق عليه السلام منقول است : هر كه چيزى از مال برادر مؤمنش را به ظلم متصرف شود و به او پس ‍ ندهد، پاره اى از آتش قيامت براى خود كسب كرده است .

و به سند صحيح از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است ، حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: هر كه مال مؤمنى را به غضب متصرف شود، پيوسته حق تعالى از وى روى رحمت خودش را بگرداند، و اعمال او را دشمن دارد، و بر كارهاى خيرش ثواب ندهد تا توبه كند. و مالى كه گرفته است به صاحبش رد نمايد.

و حضرت امام محمد باقر عليه السلام فرمود: هر كه ظلم كند بر كسى البته خدا او را بگيرد يا در جانش يا در مالش ، و ظلمى كه در ميان بنده و خدا باشد و حق مردم نباشد، چون توبه كند، خدا او را مى آمرزد.

و در حديث ديگر فرمود: ظلم بر سه قسم است : ظلمى كه خدا مى آمرزد، و ظلمى كه خدا نمى آمرزد، و ظلمى كه خدا نمى گذرد، اما ظلمى كه نمى آمرزد آن شريك از براى او قرار دادن است ، و اما ظلمى كه مى آمرزد ظلمى است كه آدمى بر نفس خود بكند ميان خود و خدا، و اما ظلمى كه نمى گذرد آن حق الناس است كه مردمان از يكديگر مى طلبند.

يا اءباذر و الذى نفس محمد بيده لو اءن الدنيا كانت تعدل عند الله جناح بعوضة اءو ذباب ما سقى الكافر منها شربة من ماء.

يا اءباذر الدنيا ملعونة ، و ملعون ما فيها، الا ما ابتغى به وجه الله ، و ما من شى ء اءبغض الى الله تعالى من الدنيا، خلقها ثم اءعرض عنها، فلم ينظر اليها و لا ينظر اليها حى تقوم الساعة ، و ما شى ء اءحب الى الله عز و جل من الايمان به ، و ترك ما اءمر اءن يترك .

يا اءباذر ان الله تبارك و تعالى اءوحى الى اءخى عيسى : لا تحب الدنيا فانى لست احبها، و اءحب الآخرة فانما هى دار المعاد.

يا اءباذر ان جبرئيل اءتانى بخزائن الدنيا على بغلة شهباء فقال لى : يا محمد هذه خزائن الدنيا و لا ينقصك من حظلك عند ربك ، فقلت : يا حبيبى جبرئيل لا حاجة لى فيها، اذا شبعت شكرت ربى ، و اذا جعت ساءلته .

يا اءباذر اذا اءراد الله عز و جل بعبد خيرا فقهه فى الدين ، و زهده فى الدنيا، و بصره بعيوب نفسه .

يا اءباذر ما زهد عبد فى الدنيا الا اءثبت الله الحكمة فى قلبه ، و اءنطق بها لسانه ، و بصره عيوب الدنيا داءها و دواءها، و اءخرجه منها سالما الى دارالسلام .

يا اءباذر اذا راءيت اءخاك قد زهد فى الدنيا فاستمع منه ، فانه يلقى اليك الحكمة . فقلت : يا رسول الله من اءزهد الناس ؟ قال : من لم ينس ‍ المقابر و البلى ، و ترك فضل زينة الدنيا، و آثر ما يبقى على ما يفنى ، و لم يعد غدا من اءيامه ، وعد نفسه فى الموتى .

اى ابوذر به حق آن خداوندى كه جان محمد به يد قدرت اوست اگر دنيا نزد خدا برابر بود با پر پشه اى يا پر مگسى ، كافر را در دنيا يك شربت آب نمى داد.

اى ابوذر دنيا ملعون است ، و آن چه در دنياست ملعون است ، مگر چيزى كه مطابق رضاى الهى باشد، و هيچ چيز را خدا دشمن نمى دارد مانند دنيا، حق تعالى دنيا را خلق فرمود، و از آن اعراض نمود، و نظر لطف به سوى آن نكرد و نخواهد كرد تا قيام قيامت ، و هيچ چيزى نزد خدا محبوب تر نيست از ايمان به خدا، و ترك كردن آن چه خدا امر فرموده به ترك آنها.

اى ابوذر حق تعالى وحى فرمود به برادرم عيسى عليه السلام كه اى عيسى دوست مدار دنيا را، به درستى كه من آن را دوست نمى دارم ، و دوست دار آخرت را كه بازگشت همه به آن جاست .

اى ابوذر جبرئيل به نزد من آمد و خزينه هاى دنيا را براى من آورد، و بر استر اشهبى سوار بود، پس گفت : اى محمد اين ها خزينه هاى دنياست به تو مى دهم ، و از بهره تو نزد حق تعالى و نعيم آخرت تو چيزى كم نمى شود به سبب متصرف شدن خزاين دنيا، من گفتم : اى حبيب من جبرئيل ! مرا احتياجى به اين خزاين نيست ، هر گاه سير يم شوم پروردگار خود را شكر مى كنم ، و چون گرسنه مى شوم از او سؤ ال مى نمايم .

اى ابوذر چون خدا خير و صلاح بنده اى را خواهد، او را به مسائل دين خود عالم مى گرداند، و رغبت او را از دنيا بر طرف مى گرداند، و او را زاهد مى كند، و به عيبهاى نفس خود بينا مى كند.

اى ابوذر هيچ بنده اى به زهد و ترك دنيا متصف نمى شود، مگر آن كه حق تعالى علوم و حكمتها را در دل او ثابت مى گرداند، و زبان او را به حكمت و معارف گويا مى سازد، و بينا و گويا مى گرداند او را به عيبها و درد و دواى دنيا، و او را سالم از كفر و معاصى از دنيا بيرون مى برد، و به خانه سلامتى كه بهشت پاكيزه سرشت است داخل مى گرداند.

اى ابوذر چون برادر مؤمن خود را بينى كه ترك دنيا كرده است و رغبت به آن ندارد، سخن او را گوش بده كه او حكمت و علوم ربانى را به سوى تو القا مى كند، من گفتم : يا رسول الله كيست كه زهد او در دنيا بيش تر است ؟ فرمود: كسى كه فراموش نكند قبر و پوسيدن و خاك شدن در قبر را، و ترك كند زيادتى زينتهاى دنيا را، و اختيار كند نعمتهاى باقى آخرت را بر لذتهاى فانى دنيا، و فردا را از عمل خود حساب نكند، و خود را از مردگان شمارد.

توضيح اين فصل :

مذمت دنيا

بدان كه هر چند بديها و عيبهاى دنيا از آن ظاهرتر است كه بر احدى مخفى باشد، اما چون شيطان در نظر عالميان او را مزين ساخته است ، غفلت عقل و مشاعر را از ملاحظه قبايح آن منصرف نموده است ، ذكر بعضى از مواعظ و امثال كه از مقربان بارگاه ذوالجلال وارد شده است موجب بيدارى و هشيارى مى شود.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه حق تعالى جميع خيرات را در خانه اى جمع كرده است ، و كليد آن خانه را زهد در دنيا گردانيده است ، و فرمود: حرام است بر دلهاى شما شناختن شيرينى و لذت ايمان تا ترك دنيا نكنيد.

و حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: هيچ خلقى معين و ياور دين نيست مانند ترك دنيا و زهد در آن .

و فرمود: علامت رغبت به ثواب آخرت ترك زينتهاى دنياست ، به درستى كه زهد رد دنيا كم نمى كند از آن چه خدا از براى زاهد قسمت فرموده است ، و حرص حريصان در تحصيل دنيا زياد نمى كند آن چه را خدا براى ايشان قسمت فرموده است ، پس كسى غبن دارد كه بهره آخرت را از براى دنيا ترك نمايد.

و حضرت صادق عليه السلام فرمود: روزى حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم محزون از خانه بيرون آمد، ملكى بر آن حضرت نازل شد و كليدهاى خزائن و گنجهاى زمين را از براى آن حضرت آورد و گفت : اى محمد اين كليد گنجهاى دنياست ، پروردگارت مى فرمايد: بگشا خزينه هاى دنيا را و آن چه خواهى بردار و از مرتبه تو نزد ما چيزى كم نمى شود، حضرت فرمود: دنيا خانه كسى است كه در آخرت خانه نداشته باشد، و از براى دنيا جمع مى كند كسى كه عقلى نداشته باشد، ملك گفت : به حق خداوندى كه تو را به راستى فرستاده است همين سخن را از ملكى شنيدم كه در آسمان چهارم مى گفت ، در وقتى كه كليدها را به من مى دادند.

و در حديث ديگر فرمود: حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم گذشتند بر بزغاله مرده گوش بريده اى كه در مزبله ها افتاده بود، پس به اصحاب خود فرمود: اين بزغاله به چند مى ارزد؟ گفتند: اگر زنده بود به يك درهم نمى ارزيد، حضرت فرمود: به حق آن پروردگارى كه جان من در دست اوست دنيا خوارتر است نزد خدا از اين بزغاله نزد صاحبش .

و حضرت صادق عليه السلام فرمود: هر گاه حق تعالى خير بنده اى را خواهد، او را زاهد در دنيا مى گرداند، و به مسائل دين خود او را عالم يم گرداند، و عيبهاى دنيا را به او مى شناساند، و كسى را كه خدا اين كرامت ها به او بفرمايد خير دنيا و آخرت به او داده است .

و فرمود: هيچ كس طلب حق از راهى نكرده است بهتر از راه ترك دنيا، و اين ضد آن چيزى است كه طلب مى كنند دشمنان حق از رغبت در دنيا، پس فرمود: كجاست صبر كننده صاحب كرمى كه در اين چند روز اندك از دنيا بگذرد، به درستى كه مزه ايمان را نمى يابيد شما، و حرام است لذت ايمان بر شما تا زهد در دنيا نورزيد.

و فرمود: مؤمنى كه خود را از محبت دنيا خالى كند بلند مرتبه و رفيع قدر مى شود، چنان است كه گويا ديوانه شده است ، و عقلش ‍ مخلوط شده است ، وليكن نه چنين است ، بلكه شيرينى محبت الهى با دل او مخلوط شده است ، و به اين سبب به غير خدا مشغول نمى شود.

و فرمود: دلى كه از محبت و كدورتها صاف و خالص شد، زمين بر او تنگ مى شود تا ميل به آسمان مى كند و به جانب رفعت پرواز مى نمايد.

و حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: طلب دنيا به آخرت ضرر مى رساند، و طلب آخرت به دنيا ضرر مى رساند، پس ‍ به دنيا ضرر رسانيدن سزاوارتر است تا ضرر رسانيدن به آخرت .

معنى دنيا

بدان كه اكثر مردم عالم مذمت دنيا را مى كنند و خود گرفتار آن هستند، و بسيار است كه امر حقى را دنيا نام مى كنند، و آن را مذمت مى نمايند، و امر باطلى را ترك دنيا نام مى كنند و خود را به آن مى ستايند، پس تحقيق معنى دنيايى كه مذمت آن در شرع وارد شده است بايد نمود تا حق و باطل از يكديگر ممتاز شود.

بدان كه مردم از دنيا چند معنى فهميده اند، و آنها خطاست .

اول : حيات دنيا و زنده بودن در اين نشاءه است ، و نه چنين است كه زندگانى در اين نشاءه بد باشد، يا آن كه اين را دشمن بايد داشت ، بلكه آرزوى مرگ كردن و طلب آن نمودن مذموم است و كفران نعمت الهى است ؛ بلكه آن چه مذموم است اين است كه آدمى زندگانى را براى امور باطل خواهد، يا آن كه اعتماد بسيار بر اين زندگى داشته باشد، و آرزوهاى دور و دراز كند، و مرگ را فراموش ‍ نمايد، و به سبب آن اعمال صالحه را به تاءخير اندازد، و مبادرت به اعمال بد كند به آرزوى اين كه آخر توبه خواهم كرد، و اموال بسيار جمع نمايد و مساكن رفيعه و اسباب بسيار براى خود تحصيل نمايد.

و به سبب اعتمادى كه به تسويلات (52) شيطان بر عمر ناقص خود دارد به اين سبب از امورى كه به كار آخرت مى آيد غافل شود، و پيوسته عمر خود را صرف تحصيل اين امور نمايد براى استمتاع (53) و تمتع دنيا، و از مرگ كراهت داشته باشد به سبب تعلقى كه به اولاد و اموال و اسباب خود دارد، و زندگانى دنيا را براى اين خواهد كه از اين ها متمتع شود، يا از فدا كردن خود در راه خدا براى محبت زندگانى ابا نمايد، و ترك جهاد كند، يا ترك طاعات و عبادات كند براى اين كه مبادا اعضا و جوارح و قوتهاى او ضعيف شود، اين چنين زندگانى را براى اين امور خواستن ، دنياست و بد است و موجب شقاوت است ، اما اصل زندگانى اين نشاءه مايه تحصيل سعادت ابدى است ، و جميع معارف و عبادات و علوم و كمالات و خيرات و سعادات در اين زندگانى به هم مى رسد. و زندگانى را براى تحصيل اين امور خواستن و از خدا طلب نمودن مطلوب است .

لهذا حضرت سيد الساجدين عليه السلام مى فرمايد خداوندا مرا عمر ده مادام كه عمر من صرف طاقت تو شود، و هر گاه عمر من چراگاه شيطان شود و متابعت او نمايم به زودى قبض روح من بكن پيش از آن كه مستحق غضب و عقاب تو شوم . و در دعاها طلب درازى عمر بسيار است .

و منقول است كه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام شنيد شخصى مذمت دنيا مى كند، فرمود: اى مذمت كننده دنيا كه فريفته آن شده اى و بازى آن را خورده اى ، آيا فريبش را مى خورى و بعد از آن مذمتش مى كنى ؟ به درستى كه دنيا نيكو خانه اى است براى كسى كه پندهاى او را باور كند، و خانه عافيت است براى كسى كه در احوال آن تدبر نمايد و بفهمد، و خانه توانگرى است براى كسى كه توشه آخرت خود را از آن برگيرد، و محل تنبه و آگاهى است براى كسى كه از اوضاع آن پند گيرد. دنيا محل پيغمبران خداست ، و وحيهاى الهى در اين جا نازل شد، و ملائكه حق تعالى در اين خانه عبادت كرده اند، و دوستان خدا در اين نشاءه خدا را پرستيده اند و به رتبه محبت فائز شده اند، و بندگان خالص خدا در دنيا سوداگريها كرده اند، و به اعمال خود رحمت الهى را خريده اند، و بهشت را به سود سوداهاى خود برده اند.

دوم : دينار و درهم و اسباب و اموال است ، و اين ها نيز چنين نيست كه اين ها همه قسمتى از آن دنيا باشد، بلكه آن چه از آن آدمى را از خدا غافل كند و به سبب تحصيل آن مرتكب محرمات گردد، يا محبت بسيار به آن داشته باشد كه به آن سبب در راه خدا صرف ننمايد، و حقوق الهى را از آن ادا نكند، آن دنيا است و بد است ؛ اما براى كسى كه آن را وسيله تحصيل آخرت كند آن بهترين چيزهاست ، چنان كه حق تعالى بسيار جماعتى را در قرآن ستايش فرمود كه مالهاى خود را در راه خدا صرف مى نمايند، و بهشت از آن مى خرند، پس آنها مايه اى است براى تحصيل سعادت آخرت ، و اصل آنها بد نيست ، بلكه محبت اين ها داشتن و به سبب آن ترك آخرت نمودن بد است .

چنان كه از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم منقول است كه فرمود: نيكو ياورى است توانگرى بر تحصيل تقوا و پرهيزگارى .

و در احاديث بسيار از حضرت امام محمد باقر و امام جعفر صادق عليهماالسلام منقول است كه فرمودند: نيكو ياورى است دنيا بر تحصيل آخرت .

و به سند صحيح منقول است كه شخصى به حضرت صادق عليه السلام گفت : ما طلب دنيا مى نماييم ، و دوست مى داريم كه دنيا رو به ما آورد، حضرت فرمود: براى چه مى خواهى آن را؟ گفت : مى خواهم صرف خود و عيال خود نمايم ، و به آن خويشان خود را نوازش ‍ كنم ، و تصدق خود كنم در راه خدا، و به وسيله آن حج و عمره به جا آورم ، فرمود: اين طلب دنيا نيست ، طلب آخرت است .

و در احاديث معتبره وارد شده است كه دنيا دو دنياست : دنيايى هست كه آدمى را به آخرت مى رساند، و دنيايى هست كه ملعون است .

سوم : متمتع شدن از مستلذات دنيا، و معاشرت كردن با مردم ، و خانه ها و اسباب نفيس داشتن ، و جامه هاى فاخر پوشيدن است .

دنيا اين ها نيست كه عوام به عقل ناقص خود دنيا نام مى كنند، و دنيا و آخرت به يكديگر بسيار مشتبه مى باشد؛ زيرا كه پادشاهى حضرت سليمان به حسب ظاهر دنيا مى نمايد و عين آخرت است ، و عبادت كافران و نماز تراويح سنيان و اعمال صاحبان بدعت و عبادت رياكاران آخرت مى نمايد و عين دنياست .

پس بايد اول دنيا و آخرت را معلوم كنى ، و حقيقت هر دو را بدانى ، آن گاه از دنيا رو بگردانى و به آخرت رو كنى ، و اگر به نادانى به راه روى ، گاه باشد كه از آخرت رو به دنيا نياورى و ندانى .

پس بدان كه چنان چه از آيات و اخبار معلوم مى شود دنيا امرى است مركب از جميع امورى كه آدمى را از خدا و محبت او و تحصيل آخرت باز دارد، و دنيا و آخرت در برابر يكديگرند، پس هر چيز كه باعث قرب به خدا و موجب ثواب آخرت مى گردد آخرت است ، اگر چه به حسب ظاهر از كارهاى دنيا باشد، و هر چيز كه بر خلاف اين باشد دنياست ، پس بسا باشد تاجرى تجارتى كند و غرض او تحصيل نفقه واجب ، يا اعانت محتاجين و تحصيل ثوابهاى آخرت باشد، و آن تجارت عين آخرت باشد. و به حسب ظاهر عوام او را طالب دنيا گويند، و بسيار باشد كه شخصى پيوسته عبادت كند و عبادت او بدعت باشد، يا غرض او از آن عبادت تحصيل مال و اعتبار دنيا باشد. عبادت او عين دنياست .

و گاه باشد عابدى به ظاهر ترك دنيا كرده باشد، و در كنارى نشسته باشد، و جامه هاى پشمينه پوشيده باشد، و غرض او مكر و فريب باشد، و خدا منظورش نباشد، و هر تارى از تارهاى خرقه او دام تزويرى باشد براى تسخير دلهاى مردم ، و ريسمان وحدتش كمندى باشد براى جمعيت و كثرت مريدان ، و پيوسته مشغول بدعتى چند باشد كه موجب وزر و وبال او شود، و به مردم نمايد كه من ترك دنيا كرده ام ، و احوال او عين دنيا باشد.

و علم كه اشرف كمالات است بسا باشد عالمى آن را وسيله دنياى خود كند، و از جميع اشقيا كم تر باشد، و بسا باشد فقيرى ، مال ندارد محبت مال را زياده از آن كسى داشته باشد كه مال بسيار دارد، و تعلق به آنها نداشته باشد.

پس معلوم شد دنيا و آخرت خصوصيت به وضعى و عملى و جماعتى ندارد، و قاعده كليش همان است كه بيان كرديم . پس آن چه از شرع ظاهر شود كه خدا از خلق خواسته و موجب خوشنودى اوست ، اگر با شرايط و اخلاص به جا آورند آخرت است ، خواه نماز باشد، و خواه تجارت ، و خواه مجامعت ، و خواه معاشرت مردم باشد. و دنيا آن چيزى است كه غير اين ها باشد، و آن بر چند قسم است :

دنياى حرامى كه آدمى به سبب ارتكاب آن مستحق عقوبت الهى ميگردد، و آن به اين مى شود كه مرتكب يكى از محرمات الهى گردد، خواه در عبادت ، و خواه در معاشرت ، و خواه در جمع اموال و ارتكاب معاصى و غير آن .

و دنياى مكروهى مى باشد كه مرتكب امرى چند شود كه از آنها نهى كراهت فرموده ، و حرام نكرده تحصيل زيادتهاى اموال و مساكن و اسباب از ممر حلال كه آدمى را از كمالات محروم كند، و از تحصيل آخرت باز دارد.

و دنياى مباح مرتكب لذتهاى مباح شدن است ، و غير آن از چيزهائى كه نه خدا به آن امر فرموده و نه نهى كرده بلكه حلال كرده . و اين ها نيز غالب اوقات چون مانع تحصيل كمالات و سعادت اخروى است به تقسيم دوم بر مى گردد. و گاه باشد كسى اين ها را به نيت هاى صحيح خود وسيله عبادتى و سعادتى گرداند، و به قصد قربت واقع سازد و عبادت شود. و اكثر مباحات را به قصد قربت عبادت مى توان كرد، و گاه باشد كه ترك اين مباحات را بلكه مستحبات را به نادانى خود عبادتى داند و آن ترك دنيا نام كند، و به سبب آن معاقب شود كه بدعتى در دين كرده باشد.

چنان چه به سند معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه فرمود: زهد در دنيا آن نيست كه مال را ضايع كنى ، و نه اين كه حلال را بر خود خرام گردانى ، بلكه زهد و ترك دنيا آن است كه اعتماد تو بر آن چه در دست دارى زياده نباشد از اعتماد تو بر خدا.

و از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام منقول است كه فرمود: زهد در دنيا آن است كه طول امل را از خود دورنمايى ، و به نعمتهاى خدا شكر كنى ، و از محرمات الهى بپرهيزى .

و از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام پرسيدند از معنى زهد، فرمود: آن است كه محرمات الهى را ترك نمايى .

يا اءباذر ان الله تبارك و تعالى لم يوح الى اءن اءجمع المال ، ولكن اءوحى الى اءن سبح بحمد ربك وكن من الساجدين ، واعبد ربك حتى ياءتيك اليقين .

يا اءباذر انى اءلبس الغليظ، و اءجلس على الاءرض ، و اءلعق اءصابعى ، و اءركب الحمار بغير سرج ، و اءردف خلفى ، فمن رغب سنتى فليس منى .

يا اءباذر حب المال و الشرف اءذهب لدين الرجل من ذئبين ضاريين فى زرب الغنم ، فاءغارافيها حتى اءصبحا فماذا اءبقيا منها.

اى ابوذر حق تعالى به سوى من وحى نفرستاده كه من جمع مال نمايم ، وليكن به سوى من وحى فرستاد كه تسبيح كن پروردگار خود را، و منزه دان او را، و به پاكى ياد كن از هر چيز كه در ذات و صفات و افعال شايسته او نيست ، و تسبيح را با حمد پروردگار خود به جا آور كه او را بر جميع نعمتها كه به تو كرامت فرموده به زبان و دل و اعضاء و جوارح شكر نمايى ، يا آن كه چون توفيق تسبيح بيابى آن را از جانب خدا بدان ، و او را بر اين نعمت شكر كن ، و از جمله نمازگزاران باش ، يا از جمله سجده كنندگان باش در نماز و غير نماز، و عبادت پروردگار خود بكن بر هر حالى تا وقتى كه در رسد تو را مرگ ، كه متيقن است رسيدن آن به هر زنده اى از مخلوقات ، يعنى تا زنده اى ترك بندگى مكن .

اى ابوذر، من جامه هاى گنده مى پوشم ، و روى خاك مى نشينم ، و انگشتان خود را در هنگام طعام خوردن مى ليسم ، و بر الاغ بى زين و پالان سوار مى شوم ، و ديگرى را با خود رديف مى كنم ، پس هر كه سنت مرا ترك نمايد و از آن كراهت داشته باشد از من نيست .

اى ابوذر محبت مال و شرف و بزرگى دنيا، دين آدمى را بيش تر تلف و ضايع مى كند از تلف كردن دو گرگ گرسنه درنده كه در رمه گوسفندى شب در آيند و تا صبح غارت كنند. اين دو گرگ از آن گوسفندان چه چيز باقى خواهند گذاشت ؟ همچنين اين دو گرگ درنده كه يكى محبت مال است و يكى محبت جاه در اين شب تار غفلت و جهالت ، دين آدمى را چنين به غارت مى برند، و چون پرده هاى غفلت را از ديده بر مى گيرند بعد از مرگ و صبح آگاهى طلوع مى كند، به مقتضاى (( الناس نيام فاذا ماتوا انتبهوا )) از خواب غفلت بيدار مى شوند، معلوم مى شود كه چه ضررها به دين رسانيده اند.

اين كلمات شريفه مشتمل است بر بيان سه خصلت :

اول : محبت مال و جمع كردن درهم و دينار از روى حرص ، و اين بدترين صفات ذميمه است ، و موجب ارتكاب محرمات و ظلم و طغيان و فساد مى شود. و چون دل را يك محبوب بيش نمى باشد اين محبت باعث مى شود كه محبت الهى را از دل بيرون كند، و پيوسته در جمع كارها منظور او مال باشد، و همين است معنى مال پرستيدن .

و علاج اين خصلت آن است كه بعد از توسل به جناب مقدس الهى ، در فنا و نيستى دنيا تفكر نمايد، و ملاحظه كند كه آن چه جمع مى كند به كار او نمى آيد، و آن چه در راه خدا صرف مى كند ابد الآباد به كار او خواهد آمد. و در عظمت رتبه علم و عبادت و كمالات و آثارى كه در دنيا و آخرت بر آنها مترتب مى شود فكر كند، تا بر او معلوم شود اين امر سهل باطل را كه به زودى از آدمى جدا مى شود مانع تحصيل آن قسم كمالات ابدى كه هميشه با اين كس خواهد بود نمى توان نمود. و تاءمل نمايد در عقوبتهايى كه خدا براى كسب مال حرام مقرر فرموده ، و در اين كه مال حلال را هم حساب مى بايد داد، و در ثواب صرف كردن در راه خدا يك ده و هفتصد هزار عوض مى دهند در روزى كه دست آدمى از جميع وسيله ها كوتاه شده است .

و بدان كه حق تعالى ضامن رزق است ، و اعتماد بر اوست نه بر مال . و عبرت گير از احوال جمعى كه مالهاى بسيار جمع كردند هيچ به كار ايشان نيامد و وبالش از براى ايشان ماند، و جمعى متوجه عبادت و تحصيل آخرت شدند و روزگار ايشان به احسن وجوه گذشت .

چنان چه حضرت صادق عليه السلام فرمود: كسى كه يقين داند حساب قيامت حق است جمع مال چرا مى كند.

دوم : محبت جاه و اعتبارات باطل دنياست ، و اين ضررش نسبت به خواص زياده از محبت دينار و درهم است ، و در نفس مخفى مى باشد. و بسيار كسى باشد كه گمان كند اين معنى را از نفس خود زائل كرده ، و بعد از مجاهده بسيار بر او ظاهر شود كه در نفس او اين معنى هست ، و از امهات صفات ذميمه است ، و اخلاص در اعمال را باطل مى كند، و آدمى را مردم پرست مى كند. و به مهالك عظيمه مى اندازد، و مرتكب مناصب باطل مى گرداند، و دين حق خدا را در نظر او سهل مى كند، و اعتبارات دنيا را در نفس قوى مى كند، و به تدريج آدمى را به كفر مى رساند.

و علاج اين نيز بعد از توسل به جناب مقدس ايزدى ، آن است كه در بطالت مردم تفكر نمايد، و به تفكر صحيح بيابد كه ايشان مالك ضرر و نفع او نيستند، و در دنيا و آخرت كار او با پروردگار اوست ، و بداند كه اعتبارات دنيا فانى است ، و به زودى زائل مى شود، و عبرت گيرند از احوال جمعى كه دنيا چند روز ايشان را بر مى دارد و به زودى بر خاك مذلت مى اندازد، و بعد از مردن آن اعتبارات وبال ايشان خواهد بود، و اعتبارات واقعى كه از علم و عمل به هم مى رسد هرگز زوال ندارد، و هميشه باقى است ، و در احاديث اهل بيت عليه السلام كه در اين باب وارد شده است تفكر نمايد، و از پندهاى ايشان مستفيض گردد.

چنان چه منقول است كه از حضرت امام زين العابدين عليه السلام پرسيدند كدام عمل نزد حق تعالى افضل است ؟ فرمود: هيچ عملى بعد از معرفت خدا و رسول و ائمه عليه السلام بهتر از دشمنى دنيا نيست ، به درستى كه دنيا را شعبه هاى بسيار هست و گناهان را نيز شعبه هاى بسيار هست ، پس اول معصيتى كه از مخلوق سر زد تكبر بود در هنگامى كه شيطان از سجده آدم ابا نمود و تكبر كرد، و از جمله كافران شد.

ديگر حرص بود كه آدم و حوا را باعث شد به اين كه حق تعالى به ايشان فرمود از هر چه خواهيد از ميوه هاى بهشت بخوريد و نزديك شجره منهيه (54) مرويد كه از جمله ستمكاران بر خود خواهيد بود اگر از آن تناول نماييد. پس با آن كه احتياج به ميوه آن درخت نداشتند خوردند، و اين معنى در ميان ايشان پيدا شد تا روز قيامت . چنان چه مى بينى خطاهايى كه فرزندان آدم مرتكب مى شوند چيزى چند است كه به آنها احتياج ندارند.

ديگر حسد بود كه از قابيل صادر شد، و برادر خود را كشت از روى حسد و رشك . پس از اين ها شعبه ها به هم رسيد از محبت زنان ، و محبت دنيا، و محبت رياست و بزرگى ، و محبت راحت ، و محبت سخن گفتن باطل ، و محبت تفوق بر مردم و محبت بسيارى اموال و اسباب . پس اينها هفت خصلت بدند كه جمع شده اند در محبت دنيا. پس چون پيغمبران و علما اين را دانستند گفتند: محبت دنيا سر همه بديها و گناهان است ، و دنيا دو قسم است : يكى دنيايى كه آدمى را كافى باشد، و زياده بر آن ملعون است .

و به سند معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است : هر كه طلب نمايد رياست و سر كرده بودن را هلاك مى شود.

و در حديث ديگر فرمود: زينهار بپرهيزيد از جماعتى كه رياست مى طلبند و بزرگى را بر خود مى بندند، و الله صداى كفش بر پشت كسى بلند نمى شود به باطل مگر اين كه خودش هلاك مى شود، و ديگران را هلاك مى كند.

و به سند صحيح منقول است كه نزد امام موسى كاظم عليه السلام شخصى را با نام بردند كه او رياست را دوست مى دارد، فرمودند كه دو گرگ درنده در گله گوسفند بيفتند (و) شبانشان حاضر نباشد ضرر به آن گله نمى رسانند آنقدر كه طلب رياست ضرر به دين مسلمانان مى رساند.

و به سند معتبر منقول است كه حضرت صادق عليه السلام فرمود: هر كه سردارى و رياست مردم كند ملعون است ، و هر كه طلب آن نمايد ملعون است ، و هر كه در خاطر خود آن را داشته باشد و محبتش در دلش باشد ملعون است .

و به سند صحيح از محمد بن مسلم منقول است كه حضرت صادق عليه السلام فرمود: گمان مكنيد من نيكان و بدان شما را نمى شناسم ، و الله بدترين شما كسى است كه دوست دارد مردم از پى او راه روند و سركرده ايشان باشد، به درستى كه چنين كسى يا دروغگوست يا بى عقل است .

و به سند معتبر از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم منقول است كه اول چيزى كه خدا را به آن معصيت كردند شش خصلت بود: محبت دنيا، محبت رياست ، محبت طعام ، محبت زنان ، محبت خواب و محبت راحت .

و از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه به سفيان بن خالد فرمود: زينهار طلب رياست مكن كه هيچ كس آن را طلب نكرد مگر آن كه هلاك شد. او گفت : فداى تو گردم پس ما همه هلاك شده ايم ، زيرا هيچ يك از ما نيست مگر آن كه مى خواهد نامش مذكور شود، و مردم نزد او بيايند، و حديث از او اخذ نمايند. حضرت فرمود: آن مراد نيست كه فهميدى ، آن چه بد است آن است كه شخصى را به غير از امام به حق از براى خود پيشوا قرار دهى ، و آن چه از پيش خود گويد تصديقش نمايى ، و مردم را به متابعت گفته او بخوانى .

سوم : تواضع و فروتنى است نزد خدا و خلق ، و رفع تكبر از خود نمودن ، و اين از بهترين صفات كمال است ؛ زيرا كه ممكن ، ناچيز و فانى و ذليل است ،

و عزت و رفعت و بزرگوارى مخصوص خداوند عالميان است ، و چنان كه آدمى شكستگى بيش تر مى كند خداوند عالم او را بلند مى كند، و قابل كمالات بيش تر مى شود، چنان چه خاك به اعتبار پستى و شكستگى كه دارد معدن صد هزار الوان معادن و نباتات و ميوه ها و گلها و شقايق شده و از خاك ، انسانها به ظهور آمده كه گلستان انواع كمالات و معارف و حقايق است ، و مسجود ملائكه سماوات گرديده ، و اشرف مخلوقات در ميان ايشان به هم رسيد، و آتش كه كارش سركشى و رفعت و نخوت بود، از آن شيطان رجيم خلق شد.

پس آدمى بايد در جميع امور، از پوشيدن و خوردن و آشاميدن و نشستن و برخاستن و با مردم معاشرت كردن ، و بندگى پروردگار خود كردن ، در مقام تواضع و شكستگى باشد، و در امرى رفعت نطلبد، و تفوق در آن امور نجويد.

و به سند معتبر از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه تواضع آن است كه از حق مردم ادا كنى آنقدر كه مى خواهى از حق تو ادا كنند.

و در حديث ديگر منقول است كه از آن حضرت پرسيدند كدام است اندازه تواضع كه بنده هر گاه به آن متصف شود او را متواضع گويند؟ فرمود: تواضع را درجات بسيار هست ، از جمله آنها آن است كه آدمى قدر خود را بلندتر از مرتبه خود قرار ندهد، و دل خود را از كبر و عجب سالم دارد، و نخواهد به كسى برساند مگر چيزى را كه خواهد مردم به او برسانند، و اگر از مردم بيند تدارك آن به نيكى و احسان بكند، و مردم از غضب او ايمن باشند، و از بديهاى مردم عفو كند، و خدا نيكوكاران را دوست مى دارد.

و در حديث معتبر ديگر منقول است كه حضرت صادق عليه السلام نظر فرمود به شخصى از اهل مدينه كه از براى خود چيزى خريده بود و خود برداشته به خانه مى برد، چون آن شخص حضرت را ديد شرم كرد، حضرت فرمود: براى عيال خود خريده اى ، و از براى ايشان برداشته اى كه به خانه برسانى ، والله اگر من از زبان اهل مدينه نمى ترسيدم دوست مى داشتم كه خود چيزى بخرم و از براى ايشان ببرم .

و به سند معتبر از آن حضرت منقول است كه روزى حضرت على بن الحسين عليه السلام بر جماعتى گذشتند كه مبتلا به خوره بودند، و حضرت بر الاغى سوار بودند و ايشان مشغول چاشت خوردن بودند، حضرت را تكليف كردند به طعام خود، حضرت فرمود: اگر من روزه نبودم اجابت شما مى نمودم ، چون به خانه تشريف آوردند، فرمودند: طعام نيكويى براى ايشان مهيا كردند، و ايشان را طلبيدند، و با ايشان طعام تناول فرمودند. و منقول است كه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام حضرت امام حسن عليه السلام را وصيت فرمود به تواضع و فروتنى كه از بهترين عبادات است .

و به اسانيد بسيار از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم منقول است كه هيچ كس تواضع و شكستگى نكرد، مگر اين كه خدا او را بلند مرتبه گردانيد.