گزيده عين الحياة در اخلاق

علامه محمد باقر مجلسى

- ۳ -


و از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه از درستى يقين مرد مسلمان آن است كه راضى نگرداند. مردم را به غضب الهى ، و ملامت نكند مردم را بر چيزى كه خدا به او نداده ، زيرا روزى را حرص حريص نمى كشاند، و نخواستن و كراهيت كسى دور نمى كند، و اگر كسى از روزى خود بگريزد چنان چه از مرگ مى گريزد البته روزى او را دريابد، چنان چه مرگ او را در مى يابد.

(( يا اءباذر المتقون سادة ، و الفقهاء قادة ، و مجالستهم زيادة ، ان المؤمن ليرى ذنبه كاءنه تحت صخرة يخاف اءن تقع عليه ، و ان الكافر ليرى ذنبه كاءنه ذباب مرى على اءنفه .

يا اباذر آن الله تبارك و تعالى اذا اءراد بعيد خيرا جعل الذنوب بين عينيه ممثلة ، و الاثم عليه ثقيلا و بيلا، و اذا اءراد بعيد شرا اءنساه ذنوبه .

يا اءباذر لاتنظر الى صغر الخطيئة ، ولكن انظر الى من عصيت .

يا اءباذر ان نفس المؤمن اءشد ارتكاضا من الخطيئة من العصفور حين يقذف به فى شركه .

يا اءباذر من وافق قوله فعله ، فذلك اللذى اءصاب حظه ، و من خالف قوله فعله فانما يوبخ نفسه .

يا اءباذر الرجل ليحرم رزقه بالذنب يصيبه . )) .

اى ابوذر متقيان و پرهيزگاران بزرگوارانند، و فقها و علما قائد و رهنماى مردمانند، و هم نشينى علما كردن موجب زيادتى علم و كمالات است ، و مؤمن گناه خود را چنان عظيم مى بيند و از آن در حذر است كه گويا در زير سنگى است ، مى ترسد بر سرش فرود آيد، و كافر گناه خود را سهل مى داند كه گويا مگسى بربينى او نشست و گذشت .

اى ابوذر هرگاه حق تعالى خير و سعادت بنده اى را خواهد، گناهان او را پيوسته در ميان دو چشم او ممثل (25) مى كند كه منظور نظر او باشد، و گناهان را بر او گران و دشوار مى نمايد، و اگر سعادت بنده اى را نخواهد و او شقى باشد گناه را از خاطر او فراموش ‍ مى سازد.

اى ابوذر نظر مكن به كوچكى گناه ، وليكن نظر كن به بزرگوارى و عظمت خداوندى كه معصيت او كرده اى .

اى ابوذر نفس مؤمن اضطرابش از گناهان بيش تر است از اضطراب گنجشكى كه در دام افتاده باشد.

اى ابوذر هر كه گفتارش با كردارش موافق باشد، پس او بهره خود را از سعادت يافته است ، و اگر قولش نيكو و كردارش بد باشد، در قيامت خود را سرزنش و ملامت خواهد كرد.

اى ابوذر بسيار كس از روزى خود محروم مى گردد به سبب گناهى كه از او صادر مى شود.

بدان كه تقوا درجه رفيعى است از درجات مقربان ، و مجالست و هم نشينى علماى ربانى كه به شرايط علم عمل كرده باشند، و به آثار آن چه دانسته اند متصف شده باشند، موجب سعادت دنيا و آخرت است .

چنان چه از حضرت امام موسى عليه السلام منقول است كه با عالم صحبت (26) داشتن بر روى مزبله ها بهتر است از سخن گفتن و مصاحبت كردن با جاهل بر روى فرشها و تكيه گاههاى زيبا.

و به سند معتبر منقول است از حضرت رسول (ص) كه حواريان به حضرت عيسى گفتند: با چه جماعت هم نشينى كنيم ؟ فرمود: با كسى بنشينيد كه خدا را به ياد آورد ديدن او، و علم شما را بيفزايد، و سخن گفتن او و ديدن عمل او شما را به آخرت راغب گرداند.

و منقول است كه لقمان به فرزند خود گفت : به ديده بصيرت نظر كن ، و از روى بينايى مجالس را براى خود اختيار كن ، پس اگر بينى جماعتى را كه خدا را ياد مى كنند با ايشان بنشين ، اگر تو عالم باشى علم تو براى تو نفع خواهد كرد در اين مجلس ، و اگر جاهل باشى آن جماعت تو را تعليم خواهند كرد، و گاه باشد رحمتى كه از خدا نازل گردد بر ايشان تو را با ايشان فراگيرد، و اگر جماعتى را بينى كه در ياد خدا نيستند با ايشان منشين ، كه اگر عالم باشى چون با ايشان نشينى علم تو به تو نفع نمى دهد، و اگر جاهل باشى جهل تو را زياده مى كنند. و شايد كه عقوبتى بر ايشان نازل شود و تو را فراگيرد.

بدان كه مفاسد گناهان ، هر چند صغيره باشند، عظيم است ، و موجب جراءت شيطان و سلب توفيق خداوند عالميان مى شود، و باعث قساوت قلب و سياهى دل و دورى از رحمت الهى است ، بلكه مكروهات را سهل نمى بايد شمرد، كه ارتكاب مكروهات موجب دخول در محرمات و گناهان صغيره مى شود، و بر گناهان صغيره كه مصر شدند و توبه نكردند خود كبيره نيز مى شود، و ارتكاب كباير آدمى را به كفر و شرك مى رساند نعوذ بالله منه ، پس بايد گناهان را خرد نشمارند، و نظر به عظمت پروردگار كنند كه معصيت او سهل نمى باشد.

چنان چه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: صغيره نمى باشد عمل خيرى كه در روز قيامت نفع دهد، و صغيره نمى باشد چيزى كه در روز قيامت ضرر برساند.

از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه گناهان صغيره راههايند به گناهان كبيره ، و كسى كه در اندك از خدا نترسد در بسيار هم نمى ترسد، و اگر خدا مردم را به بهشت و دوزخ نمى ترسانيد، واجب بود بر مردم كه او را اطاعت كنند و معصيت او نكنند، براى تفضلهايى كه به ايشان فرموده ، و احسانها كه نسبت به ايشان كرده ، و نعمتهايى كه بدون استحقاق بر ايشان فرستاده .

و حضرت رسول (ص) فرمود: حقير مشماريد چيزى از بدى را هر چند خرد نمايد در نظر شما، و اعمال خير خود را بسيار مدانيد هر چند بسيار باشد در نظر شما، كه كبيره باقى نماند با استغفار، و صغيره صغير نيست با اصرار.

و امام محمد باقر عليه السلام فرمود: از جمله گناهانى كه آمرزيده نمى شود، آن است كه كسى بگويد كاشكى مرا مؤ اخذه نمى كردند مگر به همين گناه .

و حضرت اميرالمؤمنين فرمود: هيچ بنده اى نيست مگر اين كه بر او چهل پرده پوشيده است ، تا هنگامى كه چهل گناه كبريه بكند، پس ‍ تمام آن پرده ها از او دريده مى شود، پس ملائكه حافظان اعمال مى گويند: خداوندا اين بنده تو پرده هاى ستر تو همه از او گشوده شد، خدا به ايشان وحى مى فرمايد: او را به بالهاى خود بپوشانيد، پس هيچ قبيحى را نمى گذارد مگر اين كه مرتكب مى شود، و خود را به افعال قبيحه خود در ميان مردم مى ستايد، پس ملائكه مى گويند: خداوندا اين بنده هيچ گناهى را ترك نمى كند، و ما را شرم مى آيد از كارهاى او، پس خدا وحى مى فرمايد كه بالهاى خود را از او برداريد، بعد از آن اظهار عداوت ما اهل بيت مى نمايد، پس ملائكه مى گويند: خداوندا اين بنده تو چنين پرده دريد و رسوا ماند، مى فرمايد: اگر من خيرى در او مى دانستم نمى گفتم شما بال خود را از او برداريد.

ايضامنقول است كه آن حضرت فرمود: ترك گناه كردن آسان تر است از طلب توبه كردن ، و چه بسيار شهوت يك ساعت كه باعث اندوه دور و دراز مى شود، و مرگ دنيا را رسوا كرده است ، و از براى عاقل در دنيا جاى فرح و شادى نگذاشته است .

و حضرت صادق عليه السلام فرمود: اگر خدا خير بنده اى را مى خواهد و او گناهى مى كند، او را به بلايى مبتلا مى كند كه استغفار را ياد آورد و توبه كند، و كسى را كه خير در او نمى بيند، چون گناهى كرد استغفار را از خاطر او محو مى نمايد، و او را در نعمت مى دارد، چنان چه مى فرمايد: ما استدراج و آزمايش مى كنيم ايشان را از جهتى كه نمى دانند، يعنى در هنگام معاصى به ايشان نعمت مى دهيم .

و فرمود: خدا دوست مى دارد بنده اى را كه در گناهان عظيم رو به درگاه او آورد، و از او طلب آمرزش نمايد، و دشمن مى دارد بنده اى را كه اندك گناهى كرده باشد، و آن را حقير و خفيف شمارد.

و ايضا فرمود: بپرهيزيد از گناهان حقير شمرده شده كه آنها آمرزيده نمى شود، پرسيدند كدام گناهان است ؟ فرمود: كسى گناهى كند و گويد: خوشا حال من اگر غير اين گناه نداشته باشم .

و فرمود: حضرت رسول (ص) به صحراى خشك ساده اى رسيدند، به صحابه فرمودند: هيزم جمع كنيد، صحابه گفتند: يا رسول الله در اين زمين هيزم نيست ، فرمود: هر چه به دست آيد بياوريد، پس آوردند تا بسيار جمع شد، حضرت رسول (ص) فرمود: گناهان به اين نحو جمع مى شود، پس فرمود: زينهار سهل مشماريد گناهان را كه هر گناهى را طلب كننده اى هست ، و جميع گناهان را نوشته است و در نامه عمل ثبت كرده است .

و حضرت صادق عليه السلام فرمود: آدمى كه گناهى مى كند، در دل او نشان سياهى پيدا مى شود، اگر توبه كرد برطرف مى شود، و اگر ديگر گناه كرد زياده مى شود تا دلش را تمام فرا مى گيرد، بعد از آن هرگز رستگار نمى شود.

و حضرت باقر عليه السلام فرمود: گاه هست كه بنده اى از خدا سؤ الى (27) مى نمايد، و نزديك مى شود حاجتش بر آورده شود، پس ‍ گناهى مى كند خدا وحى مى فرمايد به ملك كه حاجت او را بر نياوريد كه او متعرض غضب من شد، و مستوجب حرمان گرديد.

و در حديث ديگر فرمود: هيچ سالى باران از سال ديگر كم تر نمى آيد، وليكن خدا هر جا كه خواهد مى فرستد، به درستى كه هرگاه جماعتى معصيتها كردند، آنقدرى از باران كه بر ايشان مقدر شده است حق تعالى از ايشان باز مى گيرد، و در بيابانها و درياها و كوهها مى بارد.

و حضرت صادق عليه السلام فرمود: بسا مى شود شخصى گناهى مى كند و به سبب آن از نماز شب محروم مى گردد، و عمل بد تاءثيرش در صاحبش تندتر است او فرو رفتن كارد در گوشت .

(( يا اءباذر دع مالست منه فى شى ء، ولا تنطق فيما لايعنيك ، و اخزن لسانك كما تخزن ورقك ))

(( يا اءباذر ان الله جل ثناؤ ه ليدخل قوما الجة ، فيعطيهم حتى يملوا، وفوقهم قوم فى الدرجات العلى ، فاذا نظروا اليهم عروفهم ، فيقولون : ربنا اخواننا كنا معهم فى الدنيا، فلم فضلتهم علينا؟ فيقال : هيهات هيهات انهم كانوا يجوعون حين تشبعون ، و يظمئوون حين تروون ، و يقومون حين تنامون ، و يشخصون حين تحفظون . ))

اى ابوذر ترك كن كارى را كه از آن فايده به تو نمى رسد، و سخن مگو در امرى كه از آن منتفع نمى شوى ، و زبان خود را حفظ كن ، چنان چه زر خود را ضبط مى نمايى .

اى ابوذر حق سبحانه و تعالى جمعى را داخل بهشت خواهد كرد، و آنقدر نعمت به ايشان كرامت مى كند كه نزديك شود ايشان را از بسيار نعمت ملال حاصل شود، و بالاتر از ايشان جماعتى باشند در درجات عاليه بهشت ، پس چون ايشان نظر به آن جماعت كنند بشناسند ايشان را، و چون حال ايشان را از حال خود بهتر يابند گويند: پروردگارا ايشان برادر ما بودند، و ما در دنيا با ايشان بوديم ، به چه سبب ايشان را بر ما زيادتى داده اى ؟ جواب رسد: هيهات هيهات ! مرتبه شما كجا و مرتبه ايشان كجا، ايشان گرسنه مى بودند در هنگامى كه شما سير بوديد، و تشنه مى بودند وقتى كه شما سيراب بوديد، و به عبادت ايستاده بودند در اوقاتى كه شما در خواب بوديد. و از خانه ها بيرون مى رفتند از براى خدا در راه هاى خير در هنگامى كه شما در رفاهيت و عيش ساكن بوديد.

بدان كه از زبان به سخن گفتن سعادتها مى توان تحصيل نمود، و ممكن است به يك كلمه شقاوت ابدى براى گوينده حاصل شود، يا به حسب دنيا مفاسد مترتب شود كه اصلاح پذير نباشد، چنان چه اگر رده اى بگويد كافر مى شود، و بر او خلود (28) در جهنم واجب مى شود، و ممكن است كلمه شرى بگويد كه باعث قتل چندين هزار نفس بشود، و ممكن است كلمه خيرى بگويد كه باعث خلاصى چندين هزار كس از كشتن بشود.

پس چون مفاسد سخن گفتن بسيار است ، و غالب اوقات آدمى بى تفكر سخن مى گويد، و مفاسد دنيا و آخرت بسيار بر سخن گفتن مترتب مى شود، لهذا فضيلت خاموشى بسيار وارد شده است ، اما مراد خاموشى از سخنى است كه خيريت آن را نداند، پس اگر زبانش به اذكار و ادعيه و تلاوت قرآن جارى باشد يقين بهتر از خاموشى است ، و مورث سعادت ابدى است ، و اگر سخنان ديگر گويد، بايد اول تفكر نمايد، و رعايت مفاسد آن بكند، و بعد از آن كه بداند كه فايده اخروى يا صلاح دنيوى در آن هست بگويد، والا ساكت باشد كه سلامتى و نجات در اين است . چنان چه از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه حضرت لقمان به فرزند خود وصيت فرمود: اى فرزند اگر گمان كنى كه سخن از نقره است ، پس بدان ساكت بودن از طلاست .

و حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: نجات مرد مسلمان در نگاه داشتن زبان خود است .

و حضرت امام محمد باقر عليه السلام فرمود: ابوذر مى گفت : اين طلب كننده علم ، اين زبان هم كليد خير است و هم كليد شر، پس بر زبان خود مهر بزن ، چنان چه بر طلا و نقره مهر مى زنى .

و روايت كرده اند كه شخصى به خدمت حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم آمد و گفت : يا رسول الله مرا وصيتى بفرما، زبان خود را حفظ كن . باز گفت : مرا وصيتى بفرما، حضرت فرمود: زبان خود را حفظ كن .

و در حديث ديگر فرمود: كسى كه كلام خود را از عملش حساب نكند، گناهان او بسيار و عذابش مهياست .

و حضرت جعفر بن محمد عليه السلام از حضرت رسول (ص) روايت فرمود: خدا زبان را در جهنم عذابى خواهد فرمود كه هيچ عضوى را آنچنان عذاب نكند، پس زبان خواهد گفت : خداوندا چرا مرا زياده از ساير اعضا عذاب كردى ؟ خطاب مى رسد: كلمه اى از تو صادر شد به مشرق و مغرب عالم رسيد، و خونهاى حرام به سبب آن ريخته شد، و مالها به سبب آن به حرام غارت شد، به عزت و جلال خودم قسم تو را عذابى بكنم كه هيچ يك از جوارح را آن عذاب نكنم .

و از حضرت امام زين العابدين عليه السلام پرسيدند از سخن گفتن و خاموشى كه كدام يك بهترند؟ حضرت فرمودند: هر يك را آفتها هست ، پس اگر هر دو از آفت سالم باشند سخن گفتن بهتر از خاموشى است ؛ زيرا خداوند عالميان پيغمبران و اوصياى ايشان را به خاموشى نفرستاد، بلكه به سخن امر فرمود، و مستحق بهشت نمى توان شد به خاموشى ، و مستوجب محبت الهى نمى توان شد به سكوت ، و از آتش جهنم خلاصى نمى توان يافت به سكوت ، جميع اين ها به سخن گفتن مى شود، هرگز من ماه را با آفتاب برابر نمى كنم ، تو فضل خاموشى را به سخن بيان مى كنى ، و فضل سخن را به خاموشى بيان نمى توانى كرد.

(( يا اءباذر جعل الله جل ثناؤ ه قرة عينى فى الصلاة ، و حبب الى الصلاة كما حبب الى الجائع الطعام ، والى الظمآن الماء. و ان الجائع اذا اءكل شبع ، و ان الظمآن اذا شرب روى ، و اءنا لااءشبع من الصلاة . ))

(( يا اءباذر ان الله عزوجل بعث عيسى بن مريم بالرهبانية ، و بعثت بالحنيفة المسحة ، و حبب الى النساء و الطيب ، و جعل فى الصلاة قرة عينى . ))

يا اءباذر اءيما رجل تطوع فى كل يوم و ليلة اثنتى عشرة ركعة سوى المكتوبة ، كان له حقا واجبا بيت فى الجنة

يا اءباذر انك ما دمت فى الصلاة فانك تقرع باب الملك الجبار، و من يكثر قرع باب الملك يفتح له .

يا اءباذر ما من مؤمن يقوم مصليا الا تناثر عليه البر ما بينه و بين العرش ، و وكل به ملك ينادى يابن آدم لو تعلم مالك فى الصلاة و من تناجى ما انفتلت .

اى ابوذر! حق تعالى روشنى چشم مرا در نماز مقرر فرموده ، و نماز را محبوب من قرار داده ، چنان چه گرسنه را دوست دار طعام ، و تشنه را خواهان آب گردانيده است ، و به درستى كه گرسنه چون طعام مى خورد سير مى شود، و تشنه چون آب مى خورد سيراب مى شود، و من هرگز از نماز سير نمى شوم ، و هميشه خواهان آنم .

اى ابوذر! خدا عيسى بن مريم را به رهبانيت مبعوث گردانيده بود، و در شريعت او بود ترك معاشرت خلق ، و دورى از زنان ، و ترك لذتها، و مرا مبعوث فرموده با دينى پاكيزه ، و مائل از اعوجاج و انحراف به جانب استقامت ، و در نهايت آسانى كه تكليف هاى شاق در آن نيست ، و مرا محبت زنان و بوى خوش داده اند، و ليكن فرح و شادى و روشنى ديده من در نماز است .

اى ابوذر هر كه در شبانه روزى دوازده ركعت نماز، به غير از نمازهاى واجب بگزارد، بر خدا لازم است كه خانه اى در بهشت او را كرامت فرمايد.

اى ابوذر مادام كه در نمازى ، درگاه فيض و فضل و رحمت خداوند جبار را مى كوبى ، و هر كه بسيار درگاه پادشاه را مى كوبد البته براى او مى گشايند.

اى ابوذر هيچ مؤمنى به نماز نمى ايستد مگر آن كه بر او فرو مى ريزد رحمت از ميانه او تا عرش ، و ملكى را بر او موكل مى گردانند كه او را ندا مى كند: اى فرزند آدم اگر بدانى تو را در نماز چه ثوابها و رحمتها هست ، و با چه خداوندى مناجات مى كنى ، هرگز از نماز فارغ نشوى ، و ترك نماز ننمايى .

توضيح اين مضامين قدسيه :

فضيلت صلات

چنان چه از احاديث معتبره ظاهر مى شود بعد از عقايد ايمانى از افعال بدنى ، هيچ فعلى به فضيلت نماز نيست ، و نماز از جميع افعال افضل است ، چنان چه (( حى على خير العمل )) كه در اذان متواتر است بر اين معنى دلالت دارد، و كسى استبعاد نكند كه نماز از عملهاى بسيار دشوار افضل باشد، چنان چه عمر عليه ما عليه به عقل شوم خود انكار اين معنى كرد و نهى كرد مردم را از گفتن حلى على خير العمل در اذان ؛ زيرا كه كمال و نقص عبادات را ما به عقول ناقصه خود نمى توانيم دانست ، و حكيم على الاطلاق مى داند كه كدام عمل براى صلاح حال ما و قرب ما به جانب اقدس او بيش تر دخيل است ، و بسيارى و كمى مشقت را چندان دخلى در فاضل و مفضول بودن عمل نيست .

چه ، ظاهر است كه اگر كسى به كوه بسيار صعبى بالا رود، يا پاهاى خود را ببندد و خود را يك روز بياويزد، از نماز دشوارتر است ، ولى هيچ فضيلت ندارد، و اگر به قصد ثواب كند معاقب خواهد بود، مثل آن كه طبيبى به دوايى كه به فلسى تحصيل توان نمود، بيمارى را معالجه نمايد كه به دوايى كه به صد تومان در مدت ده سال به عمل آورده باشند معالجه نتوان نمود، و تغذيه و تقويتى كه از چند لقمه گوشت و برنج حاصل مى شود، از هيچ معجونى حاصل نمى شود، هر چند مبلغها جوهر در آن به كار رفته باشد.

همچنين حكيم على الاطلاق ، و طبيب نفوس و ارواح و عقول خلايق ، هر عملى را در تكميل عقول و نفوس و تقويت ايمان و يقين تاءثيرى داده ، و از براى هر يك مرتبه اى از فضل بيان فرموده ، كه هيچ يك از ديگرى مغنى (29) نيستند، و هر يك را تاءثيرى خاص ‍ هست كه از ديگرى متصور نيست ، پس كسى گمان نكند چون نماز بهترين اعمال است ، پس كار ديگرى نبايد كرد، از بابت اين است كه كسى گويد: چون گوشت تقويتش بيش تر است ، پس آب نبايد خورد؛ بلكه هر يك مدخليتى در كمال ايمان هست كه ديگرى را نيست ، و همه در كارند، اما نماز فايده اش زياده از ساير اعمال است ، و بيش تر موجب قرب است ، و معراج مؤمن است .

و آن حديث مشهور كه بهترين اعمال آن است كه دشوارتر باشد، ممكن است مراد اين باشد كه در هر نوعى از عمل دشوارترين بهتر است ، مثلا نمازى كه در فعل آن مشقت بيش تر است بهتر باشد از نمازى كه آسان تر ميسر شود، و روزه در تابستان گرم ، چون دشوارتر است ، افضل باشد از روزه زمستان كه آسان تر است ، نه از اعمال ديگر،

و به سند صحيح از معاوية بن وهب منقول است كه از حضرت صادق عليه السلام سؤ ال كردم : كدام عمل است كه بيش تر باعث قرب بنده به خدا مى شود و نزد خدا محبوب تر است ؟ فرمود: عملى را بعد معرفت اصول دين بهتر از نماز نمى دانم ، نمى بينى كه بنده صالح عيسى بن مريم گفت : خدا مرا وصيت كرده است به نماز و زكات مادام كه زنده باشم .

و در حديث ديگر فرمود: محبوب ترين عملها نزد حق تعالى نماز است ، و نماز آخر وصيتهاى پيغمبران است .

و حضرت صادق عليه السلام از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم روايت فرموده كه مثل نماز نسبت به ايمان از بابت عمود خيمه است ، اگر عمود برپاست نفع مى كند طنابها و ميخها و پرده خيمه ، و چون عمود شكست آنها هيچ نفع نمى دهد، و اگر نماز نيست عملهاى ديگر چندان فايده نمى بخشد.

و حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: روز قيامت كه بنده را به مقام حساب مى دارند، اول چيزى كه از او سؤ ال مى نمايند نماز است ، پس اگر تمام به جا آورده است نجات مى يابد، والا او را در آتش فرو مى برند.

رهبانيت در اين امت نمى باشد و رهبانيت بدعت است

بدان كه رهبانيت امرى است مركب از ترك زنان ، و عزلت اختيار نمودن از مردمان ، و ترك مطعومات (30) و مشروبات لذيذه و ملبوسات (31) فاخره ، و در امت حضرت عيسى اكثر اين ها ممدوح بوده است ، و خود را خصى (32) مى كرده اند، و ذر غارها و كوهها جا مى گرفته اند، و لباسهاى خشن و گنده مى پوشيدند. و سنت پيغمبر ما بر خلاف اين ها جارى گرديده ، و رهبانيت مذموم است ، و نكاح كردن و زنان داشتن سنت مؤ كد است .

چنان چه اين بابويه در كتاب خصال به سند معتبر از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم روايت كرده است كه در امت من رهبانيت و خاموشى نيست .

و در حديث ديگر فرمود: رهبانيت امت من جهاد در راه خداست ، و خصى كردن امت من روزه داشتن است .

و كلينى به سند معتبر از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده است : كه زن عثمان بن مظعون به خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آمد، و گفت : يا رسول الله ! عثمان (شوهرم) روزها روزه مى دارد، و شبها همه شب عبادت مى كند، حضرت نعلين خود را برداشتند و غضبناك به خانه عثمان بن مظعون آمدند، ديدند او نماز مى كند، چون فارغ شد، حضرت فرمود: اى عثمان ! خدا مرا به رهبانيت نفرستاده است ، و به دين مستقيم آسان فرستاده است ، من روزه مى دارم ، و نماز مى كنم ، و با زنان نزديكى مى كنم ، پس هر كه خواهد بر فطرت اسلام باشد بايد به سنت من عمل نمايد، و از سنتهاى من نكاح زنان است .

و به سند معتبر ديگر از جعفر بن محمد الصادق عليه السلام روايت كرده است كه سه زن به خدمت حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم آمدند، يكى از ايشان گفت : شوهر من گوشت نمى خورد، و ديگرى گفت : شوهر من بوى خوش نمى كند، و ديگرى گفت : شوهرم با زنان نزديكى نمى كند، پس رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از خانه بيرون آمد، و رداى مبارك را از غضب بر زمين مى كشيد، تا آن كه بر منبر رفتند، و بعد از حمد و ثناى الهى فرمودند: چه چيز باعث شده است كه جمعى از اصحاب من گوشت نمى خورند، و بوى خوش نمى بويند، و به نزد زنان خود نمى روند، من گوشت مى خورم و بوى خوش مى بويم ، و به نزد زنان مى روم ، هر كه سنت مرا نخواهد و ترك كند از من نيست .

و حضرت صادق عليه السلام فرمود: از اخلاق پيغمبران است محبت زنان . و فرمود: گمان ندارم كسى را كه در ايمان خير او زياده گردد، مگر آن كه محبت او به زنان بيش تر مى شود.

و ابن بابويه روايت كرده است كه پسرى از عثمان بن مظعون فوت شد، و بسيار محزون و غمگين شد، حتى آن كه در خانه مسجدى براى خود قرار داد تا در آن جا عبادت كند، چون اين خبر به حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم رسيد، او را طلبيد و فرمود: اى عثمان ! خدا بر ما رهبانيت ننوشته است ، و رهبانيت اين امت جهاد در راه خداست .

اعتزال از خلق

بدان كه چنان چه از احاديث متواتره ظاهر مى شود اعتزال از عامه خلق در اين امت ممدوح نيست ، و احاديث بسيار در فضيلت ديدن برادران مؤمن ، و ملاقات ايشان ، و عيادت بيماران ايشان ، و اعانت محتاجان ايشان ، و حاضر شدن به جنازه مرده هاى ايشان ، و قضاى حوائج ايشان وارد شده است ، و هيچ يك از اين ها با عزلت جمع نمى شود.

و ايضا به اجماع و احاديث متواتره جاهل را تحصيل مسائل ضروريه واجب است ، و بر عالم هدايت خلق و امر به معروف و نهى از منكر واجب است ، و هيچ يك از اين ها با عزلت جمع نمى شود.

چنان چه كلينى به سند معتبر روايت كرده كه شخصى به خدمت حضرت صادق عليه السلام عرض كرد: شخصى هست كه مذهب تشيع را دانسته ، و اعتقاد خود را درست كرده ، و در خانه خود نشسته است و بيرون نمى آيد، و با برادران خود آشنايى نمى كند، حضرت فرمود: اين مرد چگونه مسائل دين خود را ياد مى گيرد.

و به سند معتبر از آن حضرت روايت كرده است كه بر شما باد به نماز در مساجد، و با مردم نيكو مجاورت كردن ، و گواهى براى ايشان دادن ، و به جنازه ايشان حاضر شدن ، به درستى كه ناچار است شما را از معاشرت مردم ، و تا آدمى زنده است از مردم مستغنى نيست ، و مردم همگى به يكديگر محتاجند.

و حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: كسى كه صبح كند، و اهتمام به امور مسلمانان نداشته باشد، او مسلمان نيست ، و كسى كه بشنود كسى استغاثه (33) مى كند، و از مسلمان اعانت مى طلبد، و اجابت او نكند، او مسلمان نيست .

و از آن حضرت پرسيدند كه محبوب ترين مردم نزد خدا كيست ؟ فرمود: كسى كه نفعش به مسلمانان بيش تر برسد.

و به سند معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه مسلمان را بر مسلمان هفت حق واجب هست ، كه هر يك از آنها را كه ترك كند از دوستى خدا و طاعت او به در مى رود، و خدا را در او نصيبى و بهره اى نيست ، بعد از آن فرمود: كم تر حقى كه او را بر تو هست آن است كه از براى برادر مؤمن بخواهى آن چه از براى خود مى خواهى ، و از براى او نخواهى آن چه از براى خود نمى خواهى . و حق دوم آن است كه از آزردگى و خشم او احتراز نمايى ، و پيروى خشنودى او و اطاعت امر او بكنى . حق سوم آن است كه او را اعانت كنى به نفس و مال و زبان و دست و پاى خود. حق چهارم آن است كه چشم او و راهنماى او و آينه او باشى . حق پنجم آن است كه تو سير نباشى و او گرسنه باشد، و تو سيراب نباشى و او تشنه باشد، و تو پوشيده نباشى و او عريان باشد. حق ششم آن كه اگر تو خادمى داشته باشى و او خادم نداشته باشد. خادم خود را بفرستى جامه او را بشويد، و طعام او را مهيا كند، و رختخواب از براى او بگستراند. حق هفتم آن است كه قسمش را قبول كنى ، و دعوتش را اجابت كنى ، و بيمارش را عيادت كنى ، و به جنازه اش حاضر شوى ، و اگر بدانى كه حاجتى دارد پيش از آن كه از تو سؤ ال كند حاجتش را برآورى ، پس اگر اين ها همه را بكنى ولايت و دوستى ايمانى در ميان تو و او استوار خواهد بود.

و در حديث ديگر فرمود: هر كه زيارت برادر مؤمن خود از براى خدا بكند، خداوند عالميان هفتاد هزار ملك را موكل گرداند كه او را ندا كنند: خوشا به حال تو، و گوارا باد بهشت براى تو.

و به سند معتبر از خيثمه روايت كرده است ، كه به خدمت حضرت امام محمد باقر عليه السلام رفتم كه آن حضرت را وداع كنم ، فرمود: اى خيثمه هر كس از شيعيان و دوستان ما را كه ببينى سلام من به ايشان برسان ، و ايشان را از جانب من وصيت كن به پرهيزگارى خداوند عظيم ، و اين كه نفع رسانند اغنياء شيعيان به فقراء ايشان ، و اعانت نمايند اقوياء ايشان ضعفا را، و حاضر شوند زندگان ايشان به جنازه مردگان ، و در خانه ها يكديگر را ملاقات كنند، به درستى كه ملاقات ايشان و صحبت داشتن ايشان باعث احيائ امر تشيع مى شود، خدا رحم كند بنده اى را كه مذهب ما را زنده دارد.

و حضرت صادق عليه السلام فرمود به اصحاب خود كه با يكديگر برادر باشيد، و از براى خدا دوستى و مهربانى كنيد، و بر يكديگر رحم كنيد، و يكديگر را ملاقات نماييد، و در امر دين مذاكره كنيد، و احياء مذهب حق بكنيد.

و در حديث ديگر فرمود: سعى كردن در حاجت برادر مؤمن نزد من بهتر است از اين كه هزار بنده آزاد كنم ، و هزار كس را بر اسبان زين لجام كرده سوار كنم و به جهاد فى سبيل الله فرستم .

ظاهر است كه عزلت موجب محرومى از اين فضايل است ، و بعضى از اخبار كه در باب عزلت وارد شده است مراد از آنها عزلت از بدان خلق است كه معاشرت ايشان موجب هدايت نشود، و ضرر دينى به اين كس رسانند، و اگر نه معاشرت با نيكان و هدايت گمراهان شيوه پيغمبران است ، و از افضل عبادات است ، بلكه آن عزلتى كه ممدوح است در ميان مردم نيز ميسر است ، و آن معاشرتى كه مذموم است در خلوت نيز مى باشد، زيرا كه مفسده معاشرت خلق ميل به دنيا و تخلق به اخلاق ايشان ، و تضييع عمر به معاشرت اهل باطل و مصاحبت ايشان است . و بسيار است كسى كه معتزل او خلق است ، و شيطان در آن عزلت جميع حواس او را متوجه تحصيل جاه و اعتبار دنيا كرده است ، و هر چند از ايشان دور است اما به حسب قلب با ايشان معاشرت دارد، و اخلاق ايشان را در نفس خود تقويت مى كند، و چه بسيار كسى كه در ميان مجالس اهل دنيا باشد، و از اطوار ايشان مكدر باشد، و آن معاشرت باعث زيادى آگاهى و تنبه او و نفرت او از دنيا شود، و در ضمن آن معاشرت چون غرض او خداست از هدايت ايشان يا غير آن از اغراض ‍ صحيحه ، ثوابهاى عظيم حاصل كند.

چنان چه به سند صحيح از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه خوشا حال بنده خاموش گمنامى كه مردم زمانه خود را شناسد، و با ايشان به بدن مصاحبت كند و با ايشان در اعمال ايشان به دل مصاحبت ننمايد، پس او را به ظاهر شناسند، و او ايشان را در باطن شناسند.

پس آن چه مطلوب است از عزلت آن است كه دل معتزل باشد از اطوار ناشايسته خلق ، و بر ايشان در امور اعتماد نداشته باشد، و پيوسته توكل به خداوند خود داشته باشد، و از فوايد ايشان منتفع گردد، و از مفاسد ايشان در حذر باشد، و اگر نه پنهانى از خلق چاره كار آدمى نمى كرد، بلكه اكثر صفات ذميمه را قوى تر مى كند؛ مانند عجب .

همچنين ريا در نفس آن گوشه گير مخفى است ، و چون كسى را نمى بيند كه عبادت خود را به او بفروشد، گمانش اين است كه عبادتش خالص شده است ، و از خيالهاى مخفى نفس خود خبر ندارد، و از آن رمزها غافل است ،

كه شيطان بر گوش دلش مى خواند در شبهاى تار كه مردم مى دانند تو به اين گوشه آمده اى و ترك خلق كرده اى ، البته عبادت مى كنى ، و خوش شهرتى در آفاق كردى ، و تو را در همه عالم به نيكى ياد مى كنند، و عن قريب خاك پايت را به تبرك برمى دارند. و آن بيچاره كه در ميان معركه است ، چون بسيار از نفس خود اين ها را ديده است پاره اى نفس خود را شناخته است ، و چون در ميان مردم مى باشد بسيار هم عمل او را مدح نمى كنند، بلكه مذمتش مى كنند، و رباكار و سالوسش مى گويند، و از اين جهت از ريا فارغ تر است .

و همچنين در باب توكل و عدم توكل ، معاشرت مردم اين فايده دارد كه به معاشرت مردم و تفكر در احوال ايشان بيچارگى مردم بر او بيش تر ظاهر مى گردد، و ياءس از ايشان بيش تر حاصل مى شود.

و همچنين در جميع صفات اگر كسى تاءمل كند، و به چشم بصيرت نظر كند، مى داند كسى كه در مقام اصلاح نفس باشد و به خدا توسل نمايد به فضل الهى ، در ضمن معاشرت خلق ، نفس او به كمالات بيش تر متصف مى شود. مگر نمى دانى معاشرت نيكان و ديدن اطوار ايشان ، و شنيدن پندهاى پسنديده ايشان ، چه دوايى است براى دردهاى نفس ، قطع نظر از آن كه بنده را با اين ها كار نيست ، و مطيع خداوند خود مى بايد باشد، و آن چه فرموده اند بايد عمل كند، و به تصرف خود كار نداشته باشد.

طلب مال از حلال نمودن و قدر انفاق كردن

چنان چه از احاديث معتبره ظاهر مى شود طلب مال از راه حلال كردن خوب است ، بلكه واجب و لازم است ، اما طلب را مانع عمل به سنتهاى پيغمبر كردن ، يا اعتماد بر طلب خود كردن خوب نيست ، بلكه بايد عمل به فرايض و سنن الهى بكند، و چنان كه فرموده اند قدرى از سعى بكند، و بداند كه با وجود سعى ، معطى (34) خداست ، و از او طلب نمايد، و به سبب اين سعى از ياد او غافل نشود، چنان چه حق تعالى مدح كرده است ايشان را: مردانى كه غافل نمى كند ايشان را تجارت و بيع از ياد خدا و از اقامه صلات و دادن زكات .

و بعد از تحصيل به آن چه به هم رسد، بايد قناعت كرد، و اگر از حلال كم به هم رسد بر خود مشقت مى بايد گذاشت ، و در اين صورت ترك لذتها كردن و جامه هاى درشت و كهنه پوشيدن خوب است ، كه متوجه حرام نشود، و اگر خدا وسعت و فراخى در رزق دهد، بعد از اداى حقوق واجبه الهى توسعه و خود و عيال و مؤمنان و اعانت فقرا و مساكين بايد كرد.

و در همه باب حد وسط را رعايت مى بايد كرد، آنقدر به فقرا ندهد كه خود محتاج شود، و زياده از قدرت ضرورت و احتياج خود هم نگاه ندارد، و آن چه را نگاه دارد هم تعلق به آن نداشته باشد، و روزى خود را منحصر در آن نداند، و آن چه از براى خود صرف كند بر عيال تنگ نگيرد، و طعامهاى لذيذ بخورد و بخوراند به مؤمنان ، و جامه هاى نفيس بپوشد و بپوشاند، اما به قدرى كه به حد اسراف نرسد، اما اگر قدرى از مال داشته باشد كه به آن طعام لذيذ تواند خريد، و فقيرى را محتاج داند و خود به قليلى قناعت كند و زيادتى را به او دهد ايثار كرده است ، و ايثار درجه مقربان است .

و حاصل آن است كه اصل ترك لذتها را فى نفسه كمال دانستن خوب نيست ، كه در مجلسى وارد شوند و به طعام لذيذى ايشان را دعوت نمايند نخورند، كه ما رياضت مى كشيم ، و اين ها را نمى خوريم ، اين مذموم است ، اما اگر براى فقر و بى چيزى يا اعانت مؤمنى بر خود تنگ گيرد خوب است ، و همچنين در مركب و خانه و غير اين ها از مايحتاج خود.

چنان چه كلينى به سند معتبر روايت كرده است كه سفيان ثورى به خدمت حضرت امام جعفر صادق عليه السلام آمد، ديد كه آن حضرت جامه اى در نهايت سفيدى و نزاكت پوشيده اند، مانند پرده اى كه در زير پوست تخم مرغ مى باشد، سفيان گفت : اين جام جامه ى تو نيست كه پوشيده اى و جامه اى به اين نفاست نبايد بپوشى .

حضرت فرمودند: بشنو از من ، و آن چه مى گويم حفظ كن ، كه در دنيا و آخرت براى تو خوب است اگر بر سنت پيغمبر بميرى و ترك بدعتها بكنى . بدان كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم در زمان خشكى بودند كه در ميان مسلمانان تنگى بسيار بود، به آن نحو كه شنيده اى سلوك مى كردند، اما وقتى كه دينار و گندم و فراخى در روزى به هم رسد سزاوارترين مردم به صرف كردن نعمتها ابرار و نيكوكارانند نه فجار و بدان ، و مؤمنانند نه منافقان ، و مسلمانند نه كافران ، پس چرا جامه مرا انكار و مذمت كردى اى ثورى ! والله با اين لباس و اين حال كه از من مى بينى از روزى كه خود را شناخته ام هيچ صبح و شامى بر من نگذشته است كه خدا را در مال من حقى مانده باشد و نداده باشم ، يا به مصرفش صرف نكرده باشم .

و به سند معتبر از معلى بن خنيس مروى است كه حضرت صادق عليه السلام از احوال شخصى سؤ ال فرمود، گفتند: پريشان است ، فرمود: به چه كار مشغول است ؟ گفتند: برادران مؤمنش به او مى رسانند، فرمود: آن هايى كه او را قوت مى دهند عبادتشان بيش تر و بهتر از اوست كه در خانه عبادت مى كند.

تجمل و زينت

كلينى به سند معتبر از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام روايت كرده است كه خداوند عالميان جميل و نيكوست و جمال و زينت را دوست مى دارد، و دوست مى دارد كه اثر نعمت او بر بنده اش ظاهر باشد.

و از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه هر گاه خدا نعمتى كرامت فرمايد به بنده اى ، پس آن نعمت را ظاهر نمايد و خود را به آن بيارايد، ملائكه مى گويند: دوست خداست ، و بيان نعمت خدا كرده است ، و اگر بر خود ظاهر نكند مى گويند دشمن خداست ، تكذيب نعمت خدا كرده است .

و حضرت امام رضا عليه السلام فرمود: حضرت على بن الحسين عليه السلام دو جامه مى پوشيدند در تابستان كه پانصد درهم قيمت آنها بود.

و به سند معتبر از يوسف بن ابراهيم روايت كرده است كه به خدمت حضرت صادق عليه السلام رفتم ، و جبه خزى پوشيده بودم ، و كلاه خزى بر سر داشتم ، گفتم : فداى تو گردم جبه و كلاه من خز است چه مى فرماييد؟ فرمود: قصور ندارد، گفتم : اگر تراش ابريشم باشد چون است ؟ فرمود: قصور ندارد، و فرمود: چون حضرت امام حسين عليه السلام شهيد شد جبه خزى پوشيده بودند.

آن گاه فرمود: چون حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام عبدالله بن عباس را به نزد خوارج فرستادند كه بر ايشان حجت تمام كند، عبدالله بهترين جامه هاى خود را پوشيد، و به بهترين بوهاى خوش خود را خوشبو كرد، و بر بهترين اسبان سوار شد، و رفت در برابر ايشان ايستاد، خارجيان گفتند: يابن عباس تو بهترين ماها بودى ، حالا رخت جباران را پوشيده اى ، و بر اسب ايشان سوار شده اى ، عبدالله بر ايشان اين آيه را خواند (قل من حرم زينة الله التى اخرج لعباده و الطيبات من الرزق) (35) . بگو اى محمد كى حرام كرده است زينت خدا را كه براى بندگان بيرون آورده و خلق فرموده است ، و چيزهاى پاكيزه و حلال از روزى را. پس حضرت فرمود: بپوش و زينت كن كه خدا جميل و نيكو است ، و جمال و زينت را دوست مى دارد، اما بايد از حلال باشد.

و به سند معتبر روايت كرده است كه سفيان ثورى در مسجد الحرام مى گذشت . حضرت امام جعفر صادق عليه السلام را ديد جامه هاى نفيس با قيمت پوشيده اند، گفت : مى روم و او را بر پوشيدن اين جامه ها سرزنش مى كنم ، پس به نزديك حضرت آمد، و گفت : والله يابن رسول الله پيغمبر مثل آن جامه ها نپوشيد، و على به ابى طالب عليه السلام و هيچ يك از پدرانت چنين لباس ‍ نپوشيدند.