تغزلى
است به عنوان توسل به امام حسين (عليه السلام )
غمت را غير دل سر منزلى نيست |
|
ولى آن هم نصيب هر دلى نيست |
به عشق تو، گل ما را سرشتند |
|
به طينت به از اين آب و گِلى نيست |
به عالم هر كسى را حاصلى هست |
|
ولى ما را به جز تو حاصلى نيست |
سر افكنديم اندر پاى كويت |
|
وليكن اين متاع قابلى نيست |
براى هر گلى فصل خزانى است |
|
به عالم بى خزان هرگز گلى نيست |
به غير از آن گل روى تو اى شاه |
|
كه وجه اللهى و چون تو گلى نيست |
بليلى عشق ليلى ميل ليلى است |
|
به عشاق تو جز تو مايلى نيست |
به هر دل شور و در هر سر هوايى است |
|
به شورانگيزى ما بلبلى نيست |
مكالمه سگ و آهو و دعوى پيغمبرى نمودن در ايام
معتصم
در «زهر الربيع » است كه : گفته شد سگى عقب آهو دويد. آهو به او
گفت : تو به من نمى رسى ؛ زيرا كه من براى خود مى دوم و تو براى غير
خود مى دوى .
شخصى در ايام معتصم دعوى پيغمبرى نمود. همين كه او را حاضر نمودند،
معتصم به آن مرد گفت : تو پيغمبرى ؟ گفت : بلى گفت : به كه مبعوث شدى
گفت : به سوى تو. معتصم گفت : شهادت مى دهم كه تو سفيه و احمقى . جواب
داد: مبعوث مى شود به سوى هر قومى مثل آن قوم ! معتصم خنديد. امر كرد
جائزه به او دادند.
(758)
مكالمه علويه با ابو العينا
و نيز در آن كتاب است كه : يكى از علويات به ابو العينا گفت :
آيا مرا دشمن دارى ؟ نمازت صحيح نيست مگر به صلواة بر من ، در وقتى كه
بگويى اللهم صل على محمد و آله . ابوالعينا گفت : در وقتى كه بگويم
الطيبين الطاهرين خرجت منهم .(759)
مكالمه يكى از عرفا با مرد غنى
و نيز در آن كتاب است كه : يكى از عرفا گفت به مردى غنى : طلب
تو چگونه است دنيا را؟ گفت : شديد است به او گفت : آيا رسيدى به چيزى
از دنيا كه موافق با ميل تو است ؟ جواب داد: نرسيدم . گفت : اين چيزى
است كه عمر خود را در تحصيل آن صرف نمودى و نرسيدى باو؛ پس چگونه خواهد
بود حال تو نسبت به چيزى را كه طلب ننمودى ؟
(760)
كلام هارون با بهلول
و نيز در آن كتاب است كه : يك روز هارون با بهلول گفت : كيست
دوست در نزد تو از بين مردم ؟ گفت : كسى كه سير كند شكم مرا. هارون گفت
: من سير مى كنم تو را آيا الان مرا دوست دارى ؟ گفت : حب نسيه نمى
شود.
(761)
راجع به برداشتن مزيد ظرف خالى از شراب
و نيز در آن كتاب است كه : مزيد با خود، ظرف خالى از شراب داشت
. آمد به مدينه . امير مدينه امر نمود او را زدند. مزيد گفت : چرا مرا
مى زنيد؟ امير گفت : براى اين كه با تو آلت خمر است . گفت : اى امير با
تو آلت زناست .
(762)
مكالمه نصربن سيار
و نيز در آن كتاب نقل شده كه : در خبر است نصربن سيار گفت به
اعرابى : آيا تخمه در گلوى تو پيدا شده ؟ جواب داد: از طعام تو و پدرت
نه . مى نويسد نصر از اين جواب چند روز تب كرد گفت : اى كاش لال مى شدم
و زبانم گويا نمى شد به سوال از اين شيطان .
(763)
حضور قلب در حال نماز
آقايان اَعِزّه عيب در كجاست ؟ وقتى كه حضور يكى از سلاطين
مجازى مى ايستى به شراشر اعضا از سر تا قدم متوجه آن سلطانى
كاءن على راءسك الطيراما در حضور ملك الملوك تعالى ، بدن متوجه
كعبه و دل كه مورد نظر اوست و عرش رحمان است متوجه كعبه حقيقى نيست .
از اول حضور در نماز، دل متوجه به اغيار و فكر در باطل و از حق خالى
است .
در حديث است كه : آن كسى كه دلش از من خالى است و متوجه به غير است در
حال نماز، آيا نمى ترسد روى او را مسخ نمايم و به صورت خر گردانم .
ده بود آن نه دل كه اندر وى |
|
گاو خر باشد و ضياع و عقار... |
كى در آيد فرشته تا نكنى ؟ |
|
سگ ز در دور و صورت از ديوار... |
افسرى كان نه دين نهد بر سر |
|
خواهش افسر شمار و خواه افسار... |
سائق قائد صراط الله |
|
به ز قرآن مدان و از اخبار...(764)
|
چون طالب صراط خدا نيستيم كشاننده به سوى او را هم طالب نيستيم ، دنيا
و آخرت را به باد داده پيروى هواى نفس و تبعيت عادات مردم مى كنيم .
قلوب سلاطين دست خدا است
عيب در اين است كه قدرت و قوه و قهاريّت سلاطين مجازى را به چشم
سر مشاهده مى كنيم و مى بينيم و ايمان به فرموده معصوم نداريم قلب
السطان بيدالله
يا من لا يقلب القلوب الا هو.(765)
فرمايش معصوم در «امالى » صدوق : حق تعالى مى فرمايد: دشنام مدهيد
سلاطين را من آنها را خلق نمودم ، قلب آنها در دست من است مردم كه
اطاعت مرا نمودند قلب آنها را به مردمان مهربان مى نمايم . چنانچه
معصيت نمودند قلب آنها را غضبناك مى كنم .
(766)
الحمدلله الذى يومن الخائفين و ينجى الصالحين و
يرفع المستضعفين و يضع المستكبرين و يهلك ملوكا و يستخلف آخرين و الحمد
لله قاصم الجبارين مبير الظالمين .(767)همه
را مى بينيم و مى خوانيم تاثيرى در ما نمى كند. بى خواست حق سبحانه
آنها منشاء اثر نيستند. آينه را مى بينيم اما روى پيداى در آينه را نمى
بينيم ، لذا در حضور سلطان مجازى حال ما اين است كه مشاهده مى شود و در
حضور حق سبحانه چون ايمانمان به قرب او و معيت او با عبيد خود و قدرت
او و مراقب بودن او ضعيف است و
نحن اقرب اليه من
حبل الوريد(768)را
واهى مى دانيم و عبدك و ابن عبيدك ذليل بين يديك و منك و بك و لك و
اليك در تكبيرات افتتاحيه را قلبا نمى خوانيم . گويا ما ماموريم از
جانب خدا و رسول او به عدم تفكر و تعمق در معانى آنها از توييم به تو
قائميم مملوك توييم مرجع و برگشت ما به سوى تو است ؛ جز لقلقه لسان
چيزى ديگر نيست . ايمان اين است و تقويت ايمان نمى شود مگر به تحسين
اخلاق و پيروى از شرع مقدس نبوى (صلى الله عليه و آله و سلم ) و اوصياى
آن بزرگوار.
اشعار سيد بحرالعلوم در دره
وصل با لخشوع و التخضع |
|
و كن اذا صليت كالمودع |
حضور حق كه ايستاده اى براى نماز با حال خضوع و خشوع باش . نماز كن
نماز كسى كه وداع مى كند؛ يعنى مى ترسد عود نكند و مثل وداع حبيب با
حبيبش عند فراقه .
و استعمل الوقار و السكينة |
|
و استحضر المقاصد المكنونة |
يعنى با وقار و سكينه باش . و مقاصدى كه در نماز مكنون و مستور است در
قلب خود ظاهر كن .
واخذ من الاءكمام لب الثمرة |
|
و اطلب من المعدن اءصل الجوهرة |
طلب كن از نماز لب و حقيقت آن را و از درخت و شكوفه ها لبّ او را مى
خواهى و از معدن جواهرى را كه در اوست طلب مى كنى و مى خواهى .
و احذر لدى التخصيص بالعبادة |
|
شركا و كذبا و اتباع العادة |
وقتى تخصيص مى دهى حق سبحانه را به عبادت مى گويى : تو را عبادت مى كنم
و بس از تو طلب يارى مى كنم و بس . حذر نما از شرك و دروغ گفتن و پيروى
عادت مردم .
تلهج فى اياك نستعين |
|
و اءنت غيرالله تستعين |
به زبان مى گويى : از تو استعانت مى جويم و بس ، و حال اين كه از غير
خدا طلب يارى مى كنى .
اياك من قول به تفند |
|
و اءنت عبد لهواك تعبد |
تو بنده هواى خودى و هواى خود را عبادت مى كنى در قول و زبان خلاف
(واقع ) آنست حذر نما از چنين قول و گفتارى
و تب اليه و انب و استغفرى |
|
و اعبده بالقب التقى الطاهر |
در حضور حق جلت عظمته به حال انابه و تضرع و برگشت به سوى او و استغفار
باش . و او را عبادت نما به قلب پاك از شرك و اخلاق رذيله .
و قم قيام المائل الذليل |
|
ما بين اءيدى الملك الجليل |
بايست حضور او، ايستادن بنده ذليل در حضور سلطانت جليل و با عظمت
و اعلم اذا ما قلت ما تقول |
|
و من تناجى و من المسئول
(769) |
در حضور حضرت اقدسش هر چه مى گويى ببين و بدان چه مى گويى ، با كه
مناجات مى كنى و كيست آنكه از او سوال مى كنى .
در «مصباح الشريعه » از جناب صادق (عليه السلام ) روايت شده كه فرمود:
وقتى كه رسيدى به در مسجد، بدانكه قصد نمودى سلطان عظيمى را. بر بساط
او قدم نمى گذارد مگر پاك و اذن داده نمى شود براى مجالست او مگر
صديقون . و واضح است پاكى از احداث و ارجاس و خبائث ظاهرى و باطنى هر
دو مراد است بلكه طهارت باطن اهم است از طهارت ظاهر.
(770)
شايد در جلد اول اين كتاب حقير نوشته باشم اشعار مرحوم بحر العلوم را،
مرحوم حاج ميرزا محمود بروجردى ، طاب ثراه ، شرح فرموده اند. آن مرحوم
در شرح اين فقره از شعر
و انت غير الله تستعين
مى فرمايد: آن كسى را كه از او طلب يارى مى كنى از غير خدا فقر و مسكنت
او را مى دانى . پس چگونه سوال مى كند بنده محتاجى از بنده محتاجى و
بنده معدومى از بنده معدومى ؟ كجا رغبت مى كند بنده معدوم به سوى بنده
معدومى ؟ اما پروردگار تو خالق ، رزاق ، غنى ، قادر، عالم ، روف ، رحيم
، منان . پس چگونه بنده رو مى كند به سوى غير چنين خداى و از غير اين
خدا طلب يارى مى كند؟ و حال آنكه خدا در قرآن مجيدش به توسط رسولش محمد
بن عبدالله (صلى الله عليه و آله و سلم ) كه به سوى بندگانش فرستاده ،
فرموده :
و من يتوكل على الله فهو حسبه ؛(771)يعنى
كسى كه توكل بر خدا نمايد در كارهايش خدا را وكيل خود گرداند، خدا او
را كافى است و نيز فرموده :
اءليس الله بكاف عبده
(772)آيا خدا كافى نيست بنده خود را؟ و نيز
معصوم فرموده اند
لا حول و لا قوة الا بالله
العلى العظيم حول و قوه بندگان خود را به خود نسبت مى دهد و از
آنها نفى مى فرمايد. رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:
كسى كه منقطع به سوى خدا شد و از غير او بريد، خدا مؤ ونه او را كافى
است و روزى او را از جايى كه گمان ندارد، برساند و كسى كه منقطع به
مردم شد، خدا او را به مردم واگذار نمايد.
(تجربه مولف )
مولف : چيزهايى كه در عمر خود ديده و شنيده ام زياد است . يكى
آنكه هر كس متمسك به خلق شد در ارتفاع منزلت دنيويه و براى رياست باطله
هواى به توسط اسباب اهتمام نمود تا به جايى و آقايى برسد، به مقصود
نرسيد. چقدر ديدم كه رساله ها به چاپ رساندند نتيجه نديده و مردند.
چرا؟ براى اينكه قصد و نيت خدا نبود.
من كان مع
الله فالله معه
(773)نخواندند حديث شريف : كسى كه عزت مى خواهد
بدون عشيره ، و هيبت در قلوب را مى خواهد، بدون سلطنت و غنا مى خواهد
بدون مال و اطاعت خلق را مى خواهد بدون بذل ، بايد از آنچه مكروه خداست
بگردد به رضاى خداى ، و همه آنچه مقصود اوست به او مى رسد. رضاى خدا در
اين است : بنده جز او را نخواهد و به خلق و اءسباب متمسك نشود، فقط قصد
و نيتش خدا و رضاى او باشد. كافى است اين حديث شريف براى كسى كه به گوش
شنوا عرايض اين جاهل بى قدر را بشنود: خداوند وحى فرمود به دنيا: اى
دنيا! خدمت نما كسى را كه تو را ترك كند و به تعب بينداز كسى را كه تو
را خدمت كند. اين در و آن در مزن ؛ يكى در بزن كارهاى دنيا و آخرت تو
را اصلاح مى كند. فرمودند:
الزام بابا واحدا تفتح
لك الابواب و اخضع لسيد واحد تخضع لك الرقاب مرحوم والد مى
فرمود كه : مرحوم ميرزاى شيرازى ، طاب ثراه ، در درس شيخ انصارى ، طاب
ثراه ، مى آمد و مى نشست پاى منبر ساكت و صامت با كمال خضوع . و ديگران
از فحول اهل علم متعرض شيخ مى شدند و ايراد مى گرفتند و مرحوم ميرزا
ساكت بودند. اگر كسى ايشان را نمى شناخت ، گمان مى كرد اهل علم نيست .
احتمال نمى دادند علم رياست به دوش ميرزا قرار گيرد، با بودن ديگران
مثل حاج سيد حسين ترك . اما بعد از رحلت شيخ گويا در ميان زمين و آسمان
كسى فرياد كرد: ميرزاى شيرازى رئيس مسلمين و نايب ولى عصر، عجل الله
فرجه الشريف ، است . چون خاضع بود براى عبوديت حق ، جل شاءنه ، شرق و
غرب عالم و قلمرو مسلمين ، گردنها براى ايشان خاضع شد. نه حامى و نه
كار كن بود براى او، فقط حامى و كار كن او خدا بود. چشم از خلق پوشيد،
چشمان خلق را خدا به سويش باز گرد. حق اين است و غير اين نيست . بيا
تجربه و امتحان نما.
احوال مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائرى يزدى
خود حقير حالا مرحوم حاجى شيخ عبدالكريم ، طاب ثراه ، را ملاحظه
نمودم . پسر حاجى آقا محسن عراقى ايشان را از بين النهرين به خرج خود
آورد در سلطان آباد عراق
(774) حقير آنجا خدمت ايشان رسيدم ، حال تواضع و بى
اعتنايى ايشان را نسبت به خلق مشاهده نمودم . به ارض اقدس رضوى مشرف
شدند حقير هم مشرف شدم . در آن مقدس هم حال فروتنى ايشان را نسبت به حق
سبحانه مشاهده نمودم . مشرف به ارض اقدس قم شدند، بعد از آنكه در مشهد
يزديها خواستند ايشان را نگاه دارند، ايشان قبول نفرمودند به قم آمدند.
چند روز بعد از ورود ايشان ، حقير به قم آمدم . حال فروتنى و تواضع
ايشان را نسبت به حق - جلت عظمته - مشاهده نمودم . نه حامى بود ايشان
را و نه كاردچاق كن . فقط چون نظر ايشان به خدا بود، پس در ميان زمين و
آسمان گويا منادى خدا ندا در داد: علمدار اسلام حاجى شيخ عبدالكريم است
. شرق و غرب اسلاميان را رياست ايشان فرا گرفت . حقير چون مقلد مرحوم
آسيد محمد كاظم يزدى بودم ، از مكه مراجعت نموده بودم در نجف اشرف به
نماز ايشان حاضر مى شدم . بعد از نماز در خدمت ايشان بودم تا درب منزل
ايشان مساءله از ايشان سوال مى نمود. شبى حقير در طرف راست ايشان مى
رفتم آن مرحوم به حقير فرمودند: من نمى دانم قميين كه در قم هستند به
من محبت دارند؛ چرا قميين كه در نجف اند مرا اذيت مى كنند؟
و به تجربه ثابت شده علم مرجعيت شيعه را خداوند به دوش هر كس لايق داند
خواهد گذارد، بدون تشبث و تسبيب اسباب . و كذا به تجربه رسيده كسانى كه
به وسيله تسبيب اسباب و تشبثات خواستند مقام شامخ رياست اماميه را به
دست آورند بر ايشان ميسر نشد؛ نظير تقاضاى منصب امامت نمودن جعفر بن
العلى الهادى العكسرى از خليفه زمان خود.
گر با همه اى چو بى منى بى همه اى |
|
ور بى همه اى چو با منى با همه اى |
عبدى كن لى اكن لك ؛بنده من براى من باش
من با تو باشم
با من اگر تو همراه باشى |
|
از دل خويش آگاه باشى |
در صف كان لله باشى |
|
من ترايَم اگر تو مرايى |
ايمان به غيب لازم دارد. دست غيبى در كار است . مرحوم حاج شيخ
عبدالكريم چقدر صدمه كشيد؟ جز خالق آن مرحوم ، كسى نمى داند چه كشيد در
حفظ حوزه علميه تا اين عالم را وداع نمود و راحت شد. زمين قم محترم و
مقدس است . تجربه شده در اين زمين بنياد معصيت و طغيان اگر شد.، خداوند
تطهير مى كند كثافت عصيان را، گاهى به گرانى گاهى به مرض هاى خارق عادت
گاهى به سيل و خراب شدن خانه ها؛ به كرات تجربه شده . من جمله در زمان
رياست مرحوم حاج شيخ عبدالكريم ، طاب ثراه ، اهل قم مرتكب معاصى شدند.
من جمله چند خانه بود در بخش دو معروف به شهر نو؛ زنان فاحشه پيدا شدند
و از براز تطهير، سيلى حركت نمود از جانب حق قادر متعال و بسيارى از
خانه ها خراب شد از جمله خانه هاى زنان فاحشه خراب و آواره شدند. تا
كنون كه ماه ذى القعدة الحرام سنه هزار و سيصد و هشتاد و دو هجرى است
از اين زنان پاك است . آب فاصله شد مابين شهر و بعضى از اهالى شهر نو و
مابين مردمى كه خانه هاى آنها را آب برده بود. و مردم متوارى به بيابان
گرسنه و تشنه مانده بودند و سرما هم بود. مرحوم حايرى نگذاشت يك نفر
تلف شود و از سرما و گرسنگى به آنها آسيبى و صدمه اى وارد آيد. و مردم
را وادار نمود به رساندن آذوقه و بالاپوش به آنها و خانه ها بنا نمود
براى آنها كه خانه هاشان را سيل برده بود، تحويل آنها دادند. خود آن
مرحوم شبها با چند نفر يا تنها، به سركشى آنها مى رفت و با آنها
مهربانى مى فرمود و خوش طبعى و مزاح مى نمود. براى همه آنها بالاپوش
تهيه فرمود. چون هر چه داشتند از اءثاثيه خانه و غيره ، سيل برده بود.
جزاه
الله عن الاسلام و اءهله خير جزاء المحسنين بعد از وفات آن
مرحوم ، داغى عظيم بر دل مسلمين زده شد؛ خصوصا بليات بعد از دفن آن
مرحوم كه شرحش زياد است .
شرح حال آية الله حاج شيخ مرتضى حائرى (ره )
بارى خداوند جزاى اعمال خيريه آن مرحوم را به عنايت فرزند
برومندى مانند آية الله آقاى حاجى شيخ مرتضى حائرى ، پاسخ داده است .
ايشان از جهت علم و عمل و داشتن اخلاق حميده ، از تعريف و توصيف بى
نياز است . معظم له به واسطه داشتن ملكات فاضله و كمالات پسنديده ، سر
آمد اقران خويش مى باشد. فعلا در حوزه علميه قم يكى از مدرسين بزرگ درس
خارج به شمار مى رود كه روزانه دو درس اصول و فقه براى عده اى فضلا
مى فرمايند. ايشان داراى تاليفات گرانبهايى است كه براى نمونه كتاب
«ابتغاء الفضيلة فى شرح الوسيله » را مى توان نام برد كه چند جلد است و
يك جلد آن چاپ شده و در دسترس طلاب واقع شده است وقفه الله لمرضاته .
(775)
مرحوم آية الله العظمى بروجردى
بعد از مرحوم حايرى ، طاب ثراه ، خداوند عَلَم اسلام و حفظ حوزه
قم را در ايران به دوش عده اى قرار داد من جمله مرحوم آية الله صدر،
مرحوم آية الله خونسارى ، مرحوم آية الله حجت ، تا اينكه منتهى شد به
مرحمت و غفران پناه آقاى بروجردى ، طاب ثراه ، و ايشان را خداوند حامل
آن قرار داد. حقير آن مرحوم را در بروجردى ، زيارت كردم . در مشهد رضوى
حين مغضوبيت ايشان و در مريض خانه فيروز آبادى كه براى معالجه آمده
بودند، خدمت شان رسيده آقايان از ايشان درخواست توقف در قم را نمودند.
ايشان هم قبول فرمودند. در تمام اين تشرفات حقير به خدمت آن مرحوم
رسيده و ايشان را عظيم الشاءن متواضع حليم و بردبار و بذال ديدم
«الله اعلم حيث يجعل رسالته »(776)
«النظر الى وجه العالم عبادة »(777)در
جبين ايشان مشاهده نمودم . ماليه دنيا ابدا قدرى در نظر ايشان نداشت
مثل خاك در بى قدرى . خود حقير نسبت به عده اى از ضعفا و بيچارگان
اطراف خط آهن كه بعضى از مومنين از نزديك منظره آن خانه ها و اهالى
آنها را كه دل خراش بود مشاهده نموده بودند به حقير متوسل شدند كه خدمت
آن مرحوم شرفياب شده به عرض شان برسانم . بعد از تشرف بدون درنگ ده
هزار تومان مرحمت فرمودند و چند عدل قماش خدمتشان آورده بودند، آنها
را هم فرستادند مصرف آن بيچارگان شد. هر كس كه مى آيد درخواست مى نمود،
متوجه حاجت او مى شدند مثل خاك برمى داشت و مى داد. بعضى اوقات مى
فرمود: اين عايدى ماست در امروز. از بزرگان علما كه رحلت مى نمود،
عيالات آنها را پدرى مى نمود قروض آنها را مى داد. ملجاء و پناه شيعه
بود چه پناهى . كارهاى برجسته آن مرحوم از ساختن مساجد در بلاد اسلامى
و بلاد كفر و فرستادن اشخاص متدين براى انقاذ غرقى در كفرستان و
ترويج دين سيدالمرسلين مشهور و چقدر مشقات و ناملايمات را تحمل نموده ،
تمام اين جلالت و عظمت شاءن ؛ براى آن بود كه به اسباب ظاهرى از خلق ،
متمسك نبود؛ توجهش به يك طرف بود و بس . افسوس و صد افسوس كه قدر نعمت
الهى را ندانسته از هر طبقه كفران نمودند؛ از خودى و اءطرافى و غيره ،
آيه
لئن شكرتم لاءزيدنكم و لئن كفرتم ان عذابى
لشديد(778)را
در نظر نگرفتند. بعد از كفران و نزول عذاب ، ديگر افسوس و حسرت سودمند
نيست . شبهاى جمعه در خانه كه طلاب حاضر مى شدند و مجلس منعقد مى شد،
در طى عرايضم خدمت آقايان اين بود كه : قدر نعمت وجود اين مرد بزرگ را
بدانيد. از اطراف مسلمين به كديمين و عرق جبين ، وجه نزد اين بزرگوار
مى فرستند، به شما مى دهند. قدر دانى كنيد. خلاف وظيفه ننماييد.
قلب او را آزار ندهيد. از شما حركات سوء به ايشان نرسد. متاءلم نشود و
الا كاءنه مى بينم بلياتى و عذابى سخت متوجه ماست . جلوگيرى نماييد به
توبه و برگشت به خدا. اى اهالى محترم قم ! جنب قبر دختر موسى بن جعفر
كجا، ساز و راديو و ساير نغمات و مجسمه فروشى كجا؟ گذشت . عذاب شديد
آمد، جلوگيرى كنيد از عذاب سخت تر.
مقدس بودن سرزمين قم
فراموش نمى كنم در خاطر دارم از مرحوم والد شنيدم دو محل بود در
سابق : يكى در خيابان حضرتى كه مركز فسق و فجور بود طولى نكشيد كه از
رودخانه سوراخى در آن خانه پيدا شد و سيل افتاد خراب شد و يكى فرنگى
بود رئيس تلگراف خانه انگليس ، نوكرى داشت شراب مى ريخت ، به اتابك
اعظم شكايت كردند گفت ؛ بايد از شهر بيرون برود. كنار رودخانه ساختمانى
كرد. سيل عظيمى آمد در منزلش نشسته بود تماشا مى كرد. كم كم آب خانه اش
را گرفت اسبش را سوار شود و فرار كرد. رفت كه رفت كه رفت . خدا زمين قم
را از او پاك كرد. عزيزم ! زمين قم مقدس است . روايت در باب زمين قم و
اهل قم بسيار وارد شده . فرمودند:
ما قصده جبار
بسوء الاقصمه قاصم الجبارين ما لم يخونوا بينهم
(779)يعنى هيچ ظالمى نيت بدى به اهل قم نمى كند
مگر اين كه خدا او را در هم مى شكند، ماداميكه خودشان به يكديگر خيانت
نكنند. نقل كردند كه : حاكمى در قم بد بنام كيكاوس ميرزا. به يكى از
بزرگان سلسله جليله خدام آستانه بى بى (عليهما السلام ) گفته بود: اين
چيست كه مى گويند ظالم به دشت قم چو نمك آب مى شود پس چرا من آب نشدم ؟
جواب داده بود: شما به منزله نمك تركى هستيد؛ تدريجا آب مى شويد.
باز هم از جمله تجربيات حقير دستورى است وارد از خانواده عصمت و طهارت
كه در بحارالانوار است . والد حقير قريب به صد از عمر شريفشان گذشته
بود، هم مى خواند و هم مى نوشت . مى فرمود: اين نور چشم من به جهت
دعايى است كه مرحوم مجلسى ، طاب ثراه ، ذكر كرده اند كه : بعد از اداى
هر يك از فرائض دست خود را به چشمان خود گذارد و بگويد
اءعيذ
نور بصرى نور الله الذى لا يطفاء؛(780)يعنى
سپردم نور چشمان خود را به نور خدا كه خاموش شدنى نيست . بعد از آن آية
الكرسى بخواند و مداومت به تلاوت آن نمايد بعد از هر نماز فريضه .
خداوند چشمان را از درد و نور آن را از تارى محافظت فرمايد.
حقير چون در جوانى مداومت نكردم ، هنگامى كه تحصيل كردم بغتة چشمم
آلودگى پيدا نمود. مرحوم والد مرا برد به طهران نزد اطباء. مشغول به
معالجه شدم . بالاخره اطباء آن زمان مرا از مطالعه منع نمودند، همين
سبب شد كه در بين راه ماندم . يعنى از تحصيل باز مانده بى سواد شدم .
خلاصه خداوند مهربان به بركت مداومت اين حرز مقدس ، چشمان مرا از كورى
محافظت فرمود و نور چشمم مصون و محفوظ ماند، به طورى كه همين جلد دوم
را بيشتر خود، استنساخ نمودم به بركت توسل به جدم اميرالمومنين (عليه
السلام )، و اثر اين حرز شريف . كرامتى است باهره كه با اى چشم عليل و
ضعيف و مطالعه زياد و اين مقدار نوشتن براى حقير. كارى طاقت فرسا بود
معالجه چشم حقير كه به دستور و زحمات مرحوم دكتر رضاى بانگى انجام شد.
حق او را نسبت به حقير خدا مى داند. خداوندا به حق اجداد طاهرين اين
روسياه او را با اجدادم محشور فرما.