مقدمه
«المراقبات » مرحوم حاجى ميرزا جواد آقا - طاب الله ثراه -
خوش داشتم مقدمه اى كه خود آن مرحوم براى «المراقبات » نوشته از
نظر خوانندگان بگذرانم :
اقول مخاطبا لنفسى : اعلم اءيها العبد اللئيم
الذميم البطال اءن هذه الاءيام و الاءوقات التى ولدت فيها الى اءن تموت
بمنزلة منازل سفرك الى وطنك الاءصلى الذى خلقت لمجاورته و الخلود فيه و
انما اءخرجك ربك و مالك و ولى اءمرك الى هذا السفر لتحصيل فوائد كثيرة
و كمالات جمة غفيرة لا يحيط بها عقول العقلاء و علوم العلماء و اءوهام
الحكماء من بهاء و نور و سرور و حبور بل وسلطنة و جلال و بهجة و جمال و
ولاية و كمال ، فان عملت بر ضاه و اتبعت هواه و راغبت وصاياه حصل لك من
منافع هذا السفر اءرباح عظيمة و فضائل جسمية التى لايقدر على احصاء
اءنواعها فضلا عن تعداد اءفرادها جميع المحاسبين و لا يقدر قدر عظمتها
اءحد من العالمين بل و لا خطر على قلب بشر ولم يرمنها عين و لم يحك
منها اءثر. فان شئت تقريب هذا المعنى الى فهمك و تصديق هذا المعزى بلبك
من طريق المنقول ففى كتاب الله جل جلاله اءنعم قبول «فلا تعلم نفس ما
اخفى لهم من قرة اعين
(486)» و «ان تعدوا نعمة الله لا تحصوها»(487)
و ما فى الاءخبار المتواترة فى تضاعف نعم الاخرة فى كل جمعة الى ما
لانهاية له بل و فى حديث المعراج : اءنظر اليهم فى كل يوم سبعين نظرة و
اءكلمهم كلما نظرت اليهم اءزيد فى ملكهم سبعين ضعفا(488)
و اءما من طريق المعقول فيكفيك التاءمل فى النعم الدنيوية الجسمانية و
قياسها بالنعم الاءخروية والله تعالى ما نظر الى الاءجسام منذ خلقها و
عالم الاخرة عالم القرب و اللقاء.(489)
ترجمه : اى بنده پست و زبون بيهوده كار! بدان كه اين روزان و شبان و
اوقاتى كه بر تو مى گذرد از ساعتى كه به اين جهان پا نهاده اى تا
هنگامى كه از آن پا دركشى به منزله منزلگاه هاى تو به سوى وطن اصلى تست
كه براى اقامت و مجاورت و زندگانى جاويد در آن ديار آفريده شده اى و
همانا پروردگار و مالك و صاحب اختيارات تو را براى اين بدين سفر رهسپار
فرموده تا فوايد بسيار و كمالات بى شمارى به دست آورى كه عقول عقلا و
علوم علما و اوهام حكما نتواند به روشنائى و نورانيت و سرور و حبور
بلكه به سلطنت و جلال و بهجت و جمال و ولايت و كمال آن فوايد پى برد و
احاطه اى حاصل نمايد؛ پس اگر به رضا و خشنودى آفريدگارت عمل كردى و به
نور هدايت او حركت نمودى و به سفارشها و اموامر او مراقب شدى از منافع
اين سفر تو را سودهاى عظيم و فضايل جسيمى عايد خواهد شد كه تمامى
حسابدانان بر شماره انواع و تعداد آن توانايى نخواهند داشت و هيچ يك از
افراد مهندسين جهان قدر عظمت آنها را اندازه نتوانند گرفت بلكه نه بر
قلب بشرى خطور كرده و نه چشمى آن را ديده و نه اثرى از آن به بيان و
حكايت تواند آمد و اگر خواهان شوى از طريق منقول و از راه روايت و كتاب
اين معنى را به فهم خود نزديك گردانى و اين مغز را از پوست آن جدا سازى
بشنو كه خداى جل جلاله در كتاب خود به بهترين بيانى تو را آگاه ساخته
آنجا كه مى فرمايد:ولا تعلم نفس ما اخفى لهم من
قرة اعين يعنى هيچ كس نداند كه در آخرت چه براى آنها پنهان و
ذخيره شده است از آنچه موجب روشنائى چشم است . و در جاى ديگر فرمايد:و
ان تعدوا نعمة الله لا تحصوهايعنى اگر خواهيد نعمت هاى خداوند
را به شمار آوريد نتوانيد.
و همچنين اخبار متواتره در فزونى نعم آخرت به حدى روايت گشته است كه
حصرى براى آن نيست و در حديث معراج فرمايد: «در هر روز هفتاد بار به
آنها نظر مى افكنم و در هر نظرى كه به آنها افكنم با آنها سخن گويم و
به دارائى شان هفتاد برابر فزونى دهم » و اما از طريق درايت و راه
معقول همين بس تو را كه در نعمتهاى دنيوى و بدنى درنگ كنى و آنها را با
نعم اخروى بسنجى و موازنه نمايى ؛ چه خداى تعالى از آن آنى كه اجسام را
آفريده بدانها نظرى نكرده و عالم آخرت ، عالم قرب و ديدار است .
آداب مجلس عزادارى
در «كبريت احمر» مرحوم بيرجندى آدابى در خصوص مجالس تعزيه حضرت
سيدالشهداء و ذاكرين نوشته كه از جمله آنها افتتاح كردن ذاكر است به
نام حضرت حق سبحانه كه بسم الله الرحمن الرحيم باشد و آنرا مفصلا ذكر
كرديم اكنون ببعضى از آداب آن اشاره مى كنيم :
غصب نبودن منبر و مجلس عزاء(490)
اول اينكه منبر غصب نباشد و اين حكم در زمين مجلس و فرش ها و
ظروف و لوازم و اسباب آن نيز جارى است . پسر هرگاه از حرام و غصبى باشد
هر يك از مذكورات از اكبر كبائر است ؛ يعنى از بزرگترين گناهان كبيره
است . رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: هر مردى كه به
ظلم بگيرد يك شبر از زمين را، خداوند او را امر فرماى تا زمين هفتم را
حفر كند. آنگاه آن قطعه را طوق كند و در گردنش افكند تا وقتى كه از
حساب روز قيامت فارغ شود. و فرمود: ديدم در جهنم آن كس را كه عصاى حجاج
را مى دزديده كه امعاى او در آتش كشيده مى شد و ديدم در آتش زنى را كه
گربه اى را حبس كرده بود و نگذاشته بود كه از هوام و حشرات زمين بخورد
تا آن كه آن گربه مرد. فرمود:اءلا لا تظلموا
اءلا لايحل مال امرء مسلم الا بطيب نفس منه .
و در «وسائل » از حضرت صاحب الامر (عليه السلام ) روايت است كه
لايحل لاءحد ان يتصرف فى مال غيره بغير اذنه
(491)
و در «نهج البلاغه » از اميرالمومنين (عليه السلام ) روايت است كه سنگ
غصب در خانه سبب خرابى آن خانه است .(492)
و در «كافى » از حضرت صادق (عليه السلام ) روايت است كه : چهار چيز است
كه جائز نيست صرف آنها در چهار مورد: آنچه از خيانت بدست آيد، آنچه از
دزدى غنائم و آنچه از انواع دزديهاى ديگر و آنچه از ربا عايد شود، جايز
نيست صرف آنها در حج و عمره و جهاد و صدقه .(493)
و در «بحارالانوار» از اميرالمومنين (عليه السلام ) روايت شده كه : نظر
كنيد در چه لباس و چه مكان نماز مى گذاريد؛ زيرا كه خداوند قبول نمى
فرمايد نمازى را كه در لباس و مكان غصبى ادا شود.
حضرت عيسى در گورستان
سيد در «انوار نعمانيه » روايت كرده كه : حضرت عيسى (عليه
السلام ) بر سر قبرى بودند. از خداوند خواست كه صاحب قبر را زنده كند.
چون زنده شد از او سوال فرمود كه : چگونه است حال تو؟ عرض كرد: من
حمالى بودم . هيزم براى كى حمل كردم و خلالى از آن گرفتم و دندان خود
را با او خلال كردم . از آن زمان كه مرده ام عذاب آنرا مى كشم .(494)
و از حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت شده كه : به هر
دانق نقره كه به غصب گرفته شود از غاصب هفتصد نماز قبول شده به صاحبش
مى دهند. و فرمود: اگر يك درهم به خُصَماء رد كند بهتر است از هزار سال
عبادت و آزادى هزار بنده و از هزار حج و عمره و به هر دانقى ثواب
پيغمبرى به او دهند و به هر درهمى شهرى از دره حمراء براى او در بهشت
بنا كنند.(495)
و در «خصال » روايت است كه :
من حبس حق المومن اءقامه الله خمس ماءة عام على
رجليه حتى يسيل من عرقه اودية ثم ينادى مناد من عندالله عزوجل هذا
الظالم الذى حبس عن الله حقه .(496)
ترجمه : كسى كه حبس كند مال مومنى را، پانصد سال بر روى دوپا وا دارند
او را تا آنكه از عرق او رودخانه ها جارى شود. از جانب حق منادى ندا
كند: اين ظالميست كه حبس كرده حق خدا را يعنى حق مومن را. پس فرمود:
چهل سال آن ظالم را سرزنش مى كنند پس امر مى كنند او را به آتش
اندازند.
قطب راوندى در «لب اللباب » روايت كرده كه حضرت رسول (صلى الله عليه و
آله و سلم ) فرمود كه : چهار نفرند كه عذاب آنها زيادتى دارد بر عذاب
اهل آتش يكى از ايشان مرديست كه بميرد و در گردن او اموالى از غير
باشد، او در تابوت جمر جهنم است .(497)
حكايت سه برادر
كمال الدين شافعى روايت كرده كه : سه برادر بودند كه يكى از
ايشان عابد بود و دو برادر ديگر از اعوان ظلمه بودند. چون عابد را اجل
فرا رسيد وصيت كرد كه بر لوح قبر او بنويسند:
و كيف يلذا العيش من هو عالم ! |
|
بان الله الخلق لابد سائله |
فياءخذ منه ظلمه لعباده |
|
و يجزيه بالخير الذى هو فاعله |
يعنى چگونه لذت از زندگى مى برد كى كه مى داند خداوند از او سوال خواهد
كرد؟ پس مى گيرد داد بندگانى را كه به آنها ظلم كرده است و جزا مى دهد
هر خوبى را كه كرده باشد. آن دو برادر هر روز او را زيارت مى كردند. پس
توبه نمودند و املاك و باغات خود را فروختند و رد مظالم دادند.
(498)
شيخ مفيد در امالى از حضرت صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود:
بدانيد هر كس خضوع كند براى صاحب سلطان دنيا و يا كسى كه بر خلاف دين
او باشد به جهت تقاضاى مالى كه در دست اوست از دنيا، خداوند او را ذليل
كند و دشمن دارد و او را به خود واگذارد و اگر چيزى از مال آنها به او
برسد بركت را از او بردارد. و اجرى براى او نيست اگر از آن مال انفاق
كند از حج يا بنده آزاد كردن يا نيكويى هاى ديگر.
(499)
مخفى نماند در بعضى حكايات و منامات محفوفه به قرائن ثابت شده است
انتفاع بردن كسانى كه از غصب حقوق احتراز ندارند، به انفاق كردن مال
خود را در راه خدا يا در اقامه مجالس تعزيه دارى حضرت خامس آل عبا و
گريه بر آن سيد جوانان اهل بهشت روحى و ارواح العالمين له الفداء و آن
محمول بر آنست كه در آن مخارج ، مال حلالى بوده چنانكه وارد شده است
انتفاع بعضى از كفار به بعض امور متعلقه به ولايت و محبت ائمه طاهرين
(عليهم السلام )، با آنكه در ظاهر ايمان شرط ثواب است . چنانكه امام
هادى (عليه السلام ) به آن مرد يهود كه از عمال متوكل بود و او را
خواسته بود
(500)
و بيم داشت از او، لذا عهد كرد كه صد اشرفى به ابن الرضا (عليه السلام
) يعنى امام هادى مى دهم اگر بر وفق ميل من متوكل عمل كند و اشرفى ها
را قبلا خدمت حضرت برد. چنانكه در «منتهى الامال » محدث قمى مفصلا بيان
شده . حضرت به آن يهودى فرمود: دروغ مى گويد كسى كه بگويد شما از محبت
به ما انتفاع نمى بريد و به او فرمود تو مسلمان نمى شوى ولى پسرى دارى
كه از شيعيان ما خواهد شد و چون حضور متوكل رفت به وفق دلخواهش با او
رفتار كرد.
(501)
تاثير محبت به اهل بيت (عليهم السلام )
و نيز مرحوم بيرجندى مى گويد: در بلده ما تاجرى بود كه خمس ذريه
طاهره را نمى داد و از حرام و شبهات جمع مى كرد. بعد از مردن او را در
خواب ديد كه مريض و زمين گير و پريشان حال است . چون مرا ديد اشاره كرد
به يك ظرف سفالى كوچكى كه آنجا بود و گفت : در اين ظرف فلان متاع بود
كه به سادات مى دادم . گمانم متاعى كه گفت سنجد بود و گفت : هيچ به
فرياد من نرسيدند. و بعد از مدت مديدى باز در خواب ديدم كه در بالاى
چادرى كه بر حسينيه وقفى او كشيده بودند مجلس است و جمعى كه تصور مى
كردم ائمه طاهرينند آن جا نشسته اند و اين ضعيف محمد باقر در خدمت
ايشان بودم . پس يكى از آن جماعت فرمود: اين حسينيه به فرياد فلانى
رسيد و اسم واقف را ذكر فرمود. و نيز وقتى عالمى را كه از حرام و شبهات
احتراز نداشت ، در خواب ديدم كه آتش به قبرش افتاده و كسى سر قبر او مى
گويد كه : چون مالها را از حرام جمع مى كنند مثل اين باغ و اشاره كرد
به باغى كه آن سيد تاسيس كرده بايد چنين در قبر بسوزند. و چون آن عالم
وقف بر تعزيه خوانى نكرده هنوز خواب خلاصى او را نديده ام . اميدوارم
كه خداوند اذن به اجدادش مرحمت فرمايد براى شفاعت او و كيست كه شفاعت
كند مگر به اذن خدا؛ اميدواريم عفو بفرمايد از ما و جميع برادران دينى
.
(502)
برادرزاده فتحعلى شاه
و از جمله منامات مناسب است حكايتى كه در اكسير العباده نقل شده
كه : برادر زاده فتحعلى شاه ملقب به مريخ شاه ، مردى بود كه عمر خود را
به شرب خمر و بطالت گذرانيده بود وليكن بسيارى از اوقات از مصيبات حضرت
سيدالشهداء (عليه السلام ) ياد مى كرد و آه مى كشيد حتى در حال مستى .
يكى او را در خواب ديد با جامه هاى فاخر در نهايت فرح و سرور. از او
سوال كرد. جواب داد: تاثير شرب خمر ابتلاء به عذاب اليم و احتراق در
جهنم و جحيم است وليكن فراموش كردى كه بسيار از حضرت سيدالشهداء ياد مى
كردم و آه مى كشيدم . چون خواستند مرا در آتش افكنند، آن حضرت مانع
شدند. خداوند به بركت امام حسين (عليه السلام ) اين درجه را به من عطا
فرمود.
(503)
و در دارالاسلام است كه حاجى ملا على كنى طهرانى كه از اجلاى علما و
بسيار زاهد بودند. مرحوم فتحعلى شاه را در خواب ديدند كه در حرم مطهر
امام حسين (عليه السلام ) است با همان هياءت سلطنتى كه در دنيا داشت .
(504)
و ايضا در دار الاسلام نقل شده كه : دو برادر بودند يكى ظالم و ديگرى
متقى برادر پرهيزكار قصد زيارت حضرت امام رضا (عليه السلام ) كرد.
برادر ظالمش با او همراه شد ولى در بين راه باز هم به زوار آزار مى
رسانيد. تا اينكه در بين راه آن ظالم وفا كرد. برادرش جنازه او را به
مشهد مقدس حمل كرد و در صحن دفن نمود. همان شب او را در خواب ديدند در
باغى به صورت حسنه . پرسيدند: تو با آن سابقه چگونه در اين باغ آمدى ؟
گفت : همينكه من مردم و جنازه مرا حمل كردند. آتش مرا فرا گرفت . دو
نفر موكل من بودند كه مرا عذاب مى كردند. همين كه مرا وارد حرم كردند
براى طواف ، ديدم حضرت روى ضريح مقدس نشسته . التماس كردم چون خواستند
جنازه مرا بيرون برند. حضرت امام رضا (عليه السلام ) فرمودند: روى
شفاعت براى ما نمى گذارند. و كاغذى نوشته انداختند و ملائكه آنرا
برداشته گفتند: هذا عتيق الرضا (عليه السلام )، يعنى اين آزاد شده امام
رضاست . اين باغ و جاه را از بركات امام هشتم (عليه السلام ) به من
دادند.
(505)
مولف گويد: مخفى نماند كه عاقل زهر كشنده را نمى خورد به اميد اينكه
شايد طبيب حاذقى ترياقى به او برساند. پس عمل به محكمات كتاب خدا و سنت
پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) را نبايد از دست داد و بايد
ما بين خوف و رجا بود تا خداوند كريم با ما چه كند چنانكه انبياء و
اولياء بودند.
(506)
فرمايش حضرت صادق (عليه السلام ) به صفوان جمال
آيا گمان مى كنيد كه صفوان جمال كه از خواص اصحاب امام صادق
(عليه السلام ) بود با آن جلالت و حرمتى كه در نزد امام خود داشت هرگز
به زيارت امام حسين (عليه السلام ) نرفته بود و يا گريه بر آن حضرت
نكرده بود كه به محض آنكه شتر خود را به هارون الرشيد كرايه داده بود
آنهم در راه حج ، حضرت به او فرمود: چگونه خواهد بود حال تو در قيامت
كه تو را در رديف اعوان ظلمه بخوانند و در سرادقى از آتش بنشانند تا
مردم از حساب فارغ شوند؟ و فرمودند: اينست حال كسى كه راضى باشد به
زنده بودن ظالمى تا وقتى كه قرض او را ادا كند.
(507)
فرمايش على (عليه السلام ) به ابن عباس
حضرت امير (عليه السلام ) با آنكه ابن عباس را مدح فرمود: «بانه
ملاء علما» و از خواص شاگردان آن حضرت بود و معاويه مكرر مى خواست به
طمع مال و رياست او را از آن حضرت جدا كند و نتوانست . با وجود اين ،
وقتى از بيت المال چيزى برداشته به مستحق برساند و تاخير كرد در اداى
آن . حضرت به او نوشتند: رد كن به سوى مردم اموال ايشان را كه اگر
نكردى در باره تو از خدا عذر مى خواهم ، چنانچه تمكن داد مرا خداوند
شمشيرى به تو بزنم كه نزده باشم احدى را به آن مگر اينكه داخل در آتش
شود.
(508)
فرمايش نبى اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم )
به كسان بنى نجار
روايت شده كه مردى از طايفه بنى نجار شهيد شد. رسول اكرم (صلى
الله عليه و آله و سلم ) به كسان او فرمود: شهيد شما در گروه سه درهم
از مرد يهوديست او را خلاص كنيد؛ يعنى دينش را ادا كنيد.
راجع به سفارش در باب همسايه
در «عقاب الاعمال » صدوق روايت شده كه : خداوند عزوجل مى
فرمايد: ايمان نياورده است به من كسى كه شب را به روز بياورد و حال
آنكه سير باشد و همسايه او گرسنه باشد شاهد باشيد اى ملائكه هرگز نمى
آمرزم او را.
در باب عاق والدين
و نيز راجع به كسى كه عاق والدين باشد، وارد شده كه : هر عمل
خيرى كند هرگز نيامرزم او را.
با اينكه خوابها حجت نيست به طور كلى و متعارض است ، كمال الدين محمد
بن طلحه شافعى در عقدالفريد آورده كه : مردى در زمان حضرت موسى (عليه
السلام ) ظلم كرد به صيادى و ماهى او را گرفت . ماهى دست او را گاز
گرفت . فورا ورم كرد و درد شديدى پيدا كرد تا آنكه به امر اطباء دست
خود را قطع كرد. در خواب ديد به او گفتند: تا خصم خود را راضى نكنى
خلاص نخواهى شد. چون بيدار شد خصم خود را يافت و وجهى به او داد تا
راضى شد آنگاه نجات يافت .
(509)
قضيه گمركچى
در كبريت احمر از اوثق مجاورين نجف اشرف ، المولى عبدالحميد
قزوينى نقل فرموده كه : وقتى عشارى از اهل رشت آوردند و در صحن نجف دفن
كردند، در خواب ديدند كه حضرت اميرالمومنين (عليه السلام ) تشريف
آوردند و امر فرمودند جسد او را در تابوتى گذاشتند و آتش زدند. پرسيدم
غير از عشارى كار ديگرى هم داشت ، چون تجسس كردم نيابت از حاكم هم
گرفته بود و گفته بود: حال كه كليد جهنم را گرفتم ، درست به مقصود خود
مى رسم .
(510)
و نيز نقل نموده اند از قول حاج ملا على فرزند حاجى ميرزا خليل طهرانى
كه از علماء و عباد و صاحب كرامت بودند در عصر ما كه قبلا شرح حال اين
پدر و پسر را داديم ، ايشان حكايت مى كند از يكى از ثقات تلامذه آقاى
بهبهانى كه گفت : روزى مردى حلل و زيور و طلاى زيادى آورد خدمت آقا.
داد كه در راه خير صرف كنند و نقل كرد كه خود را نصرانى معرفى كرده
بوده و از نصارا دختر گرفته بود. لذا پنهانى بر حضرت سيدالشهداء گريه
مى كرد عيالش . بر حال او مطلع شد او نيز اسلام آورد. چون آن دختر وفات
كرد، اقوامش به رسم نصارا او را با زينت دفن كردند. شوهرش گفت : شب
رفتم و قبر او را نبش كردم كه جنازه اش را مخفيانه به كربلاى معلا نقل
كنم ، ديدم در قبرش مرد سبيل درازى مى باشد. حيران شده و تعجب كردم .
پس در خواب ديدم كه به من گفتند كه : اين مرد فلان عشار است كه او را
از كربلا بالاى سر حضرت منتقل به اينجا كرديم و عيال تو را آنجا برديم
. گفت : حال آمدم و زينت دختر را از سرداب بالاى سر باز كردم و آوردم
خدمت شما. آقا گرفتند و بر فقرا قسمت فرمودند.
(511)
وحشى بافقى
غرض ميل است با هر ذره رقاص |
|
كشد هر ذره را تا مقصد خاص |
رساند گلشنى را تا به گلشن |
|
دواند گلخنى را تا به گلخن .(512)
|
دفن وزير در مشهد موسى بن جعفر (عليهما السلام )
صاحب «كشف الغمه » على بن عيسى حكايت فرموده كه : سلطان بغداد
وزيرى را در مشهد مقدس موسى بن جعفر (عليه السلام ) دفن نمود. متولى آن
آستانه در خواب ديد كه دودى بلند شد و حرام را پر كرد. حضرت امام موسى
(عليه السلام ) فرمودند: بيرون بريد اين خبيث را كه مرا اذيت مى كند.
پس متولى ، خواب خود را به سلطان بغداد نوشت و او آمد و با متولى ، شب
مخفيانه قبر او را شكافتند، غير از خاكستر چيزى در قبر نديدند.
(513)
بيت :
اى دل اندر راه جانان خسته و كاهل مباش |
|
چست و چابك باش و چالاكى كن و عاطل مباش
|
عمر خود را صرف كن در معرفت از راه شرع |
|
رند و عارف باش و هرگز عامى جاهل مباش |
خلوتى بگزين و مشنو قيل و قال عمر و زيد
|
|
كاين محافل غفلت آرد خيزد و در محفل مباش
|
چون حديث از يار باشد پس سراپا گوش شو |
|
خوش دل از افسانه بى اصل لاطائل مباش |
علم درياى شگرف است و معارف همچو موج |
|
كشتى آل عبا چو خفته در ساحل مباش
(514) |
اموات را ملائكه به مكانهاى خوب منتقل مى كنند
مخفى نماند آنچه
(515) را به جوار آنها صلوة الله عليهم از اخبار بسيارى
استفاده مى شود. و در مجلد دوم جوامع الكلم بعضى از علماء روايت كرده
كه : از براى خداوند تبارك و تعالى هفتاد هزار ملك نقاله است و در
دارالاسلام از غوالى اللئالى شيخ ابن ابى جمهور احسائى روايت است از
كميل ابن زياد كه گفت : شنيدم از اميرالمومنين (عليه السلام ) كه
فرمود:
ادفنوا موتاكم اءنى شئتم فلو كانوا صلحاء
اءبرارا لنقلهم الملائكة الى جوار بيت الله المحرم و مدينة رسول المعظم
و لو كانوا فسقاء اءشرارا لنقلهم الملئكة الى حيث يجدونه اءهلا(516)
ترجمه : دفن كنيد مرده هاى خود را هر كجا كه مى خواهيد، پس اگر صالح و
خوب باشند هر آينه نقل مى كنند ملائكه آنها را در جوار خانه خدا يا در
مدينه رسول معظم و اگر فاسق و اشرار باشند انتقال مى دهند آنها را
ملائكه بهر جا كه اهليت دارند.
شيخ مفيد در كتاب مقالات نقل فرموده كه : نسبت به فقهاء اماميه داده
اند اين مذهب را كه مومنين بعد از دفن به اجسامهم و ارواحهم نقل مى
شوند بجنة الله تعالى - و شيخ جعفر نجفى در رساله حق المبين فى تصويب
راءى المجتهدين ، ثبوت ملائكه نقاله را به مشهور بين الاماميه نسبت
داده و ثقه اى نقل كرد كه اراده مجاورت در كاظمين داشت ، رفقاى او مى
خواستند او را ببرند. حضرت امام محمد تقى را در خواب ديد. به او
فرمودند: دلتنگ مشو از رفتن با رفقايت و سخت نباشد بر تو مفارقت از
جوار ما،
فان شيعتنا عندنا اءين ما كانوا فى اءى
مقام و بلد توقفوايعنى شيعيان ما در نزد ما هستند هر كجا باشند
و در هر مقام و شهر توقف داشته باشند.
و روايت نقل كردن شيخين را به وادى دور كه در فتن جلد هشتم بحار است
نيز مويد است . و حكايات بسيار بر تاييد آن در كتاب حق المبين و غيره
ثبت است . در عصر ما نيز حكايات بر ثبوت انتقال هست . از آن جمله جنازه
ظالمى را به مشهد مقدس رضوى از هرات آورده و دفن كرده بودند و فقير
درويش دل ريشى در هرات دفن شده بود. احتياج به نبش قبر آن فقير افتاده
بود، ديده بودند كه نقل مكان شده .
(517)