گنجينه اخلاق «جامع الدرر» (جلد دوم)

عارف سالك آيت الله حاج سيد حسين فاطمى (ره )

- ۱۴ -


تعقيب نماز
مولف گويد: از معصوم روايت است كه تعقيب نماز اسرع است در ايصال رزق به بنده از سير در بلاد.(359) بعلاوه ملاحظه فرماييد عمل براى رضاى خدا چه نتيجه در دنيا و آخرت دارد. آقايان محترم ! عرض مى كنم : تجارتى كه از اعمال در اين بازار دنيا نموده ايد بگشاييد تا ببينيد چه مى بريد به عرصه گاه قيامت و در پيشگاه حضرت رب - الْعِزه . اگر چه رد و قبول نيك و بد اعمال را از فرمايشات اهل بيت عصمت و آيات كريمه مى توان فهميد. خداوند مى فرمايد:ان الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنكر(360)اگر اين نمازهاى ما جلوگيرى از معاصى ما كرده كه خود بهتر از همه مى فهميم . راجع به روزه به عيسى (عليه السلام ) وحى فرمود: «جوع ترنى » يعنى گرسنه باش تا مرا ببينى .
فايده گرسنگى و مراقبه
و در حديث ديگر فرمود:جوعوا اءكبادكم لعل قلوبكم ترى الله يعنى گرسنه بداريد خود را شايد دلهاى شما خدا را ببيند. چون خداوند را به ديده دل از حقيقت ايمان توان ديد. ملاحظه كنيد آيا از اين روزه ها نورانيتى در قلوب پيدا شده و يا اقلا تنبهى حاصل كرده ايم ؟ و به فرمايش سيد كه در «اقبال » مى فرمايد: براى مراقبه در آخر شهر رمضان ملاحظه نماييد اين روزه ها و اعمال صادره از شما، اگر توكل و محبت شما را به خدا زياد نموده و رغبت شما را از دنيا كم و به آخرت زياد نموده ، بدانيد روزه گرفته ايد و الا در صدد اصلاح آن بر آييد.
عرض مى كنم اگر امروز بار اعمال خود را نگشايى ، فردا كه در پيشگاه او جل شاءنه گشوده خواهد شد و ديديم عمل در او نيست و يا اگر هست همه مغشوش و معيوب ، چه خواهيم كرد؟ مثلا گر بازرگانى در اصفهان ، بار سر بسته اى را بخرد به عنوان اينكه همه كالا ابريشم است و احتياط نكند و بار را باز نكند و بررسى ننمايد و آنرا حمل كند به شهر ديگرى و در مجمع و حضور بازرگانان و خريداران اظهار كند كه : بار من همه قماش ابريشم است و به اين عنان بفروشد و چون خريداران در حضور جمعيت باز كنند ببينند چيزى كه در بار نيست قماش ابريشم بلكه همه از پشم و پنبه است ، او را چه ملامت مى رسد و چه خجالت و خسارت عايد او مى گردد؟ و همچنين است كسى كه بار اعمال خود را در بازار دنيا نگشايد و نداند كه نيك يا بد است و به گمان و تصور خود همه را نيك داند، هنگامى كه در معرض ‍ قيامت بار سربسته اعمال را مى گشايند و بر بساط «يوم تبلى السرائر»(361) مى گسترانند و به سرمايه داران و صاحبان بضاعت طاعات بنمايند و جز سيئه چيزى در او نبينند، آيا صاحب اين بار را چه شرمندگى و خجالت و خسارت و ملامت عايد مى شود؟ كه مى بيند مصداق كريمه قل هل ننبئكم بالاخسرين اعمالا الذين ضل سعيهم فى الحيوة الدنيا و هم يحسبون انهم يحسنون صنعا(362)اى عزيزان من ! بار پاك به پيشگاه حضرت سبحان ببريد. اگر احتياط و تفتيش ننموديد، ثمره آن هم در قبر و هم در قيامت قرين شما خواهد بود و سبب عذاب مى گردد.
 

سرمايه عمر و كار با تو به حشر   بنگر چه متاعى است چه خواهى بردن
سرقفلى
همه ملامت مى كنيم آن شخص را كه به پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) عرض كرد: من تاجر نسيه فروش نيستم . ولى متاءسفانه جز عده قليلى همه مبتلا هستيم . اگر چه به زبان اقرار نكنيم براى مصالح امور دنيايى ولى اعمال و رفتار ما نشان مى دهد كه اگر آخرت را هم قبول داشته باشيم ولى آن را نسيه و دنيا را نقد مى دانيم و مى بينيم و مى گوييم : عاقل نقد را به نسيه نمى دهد؛ از اين رو است كه دكان و يا خانه مردم را كه وقت اجاره اش ‍ منقضى شده و شرعا بايستى به صاحبش تحويل بدهيم و يا مطابق ميل او رفتار كنيم ابدا حاضر نمى شويم ، بلكه پيش خود مى گوييم براى چه خود را ويلان و بى خانه و يا دكان كنيم و در بدر نماييم به جهت قانون محمدى (صلى الله عليه و آله و سلم )، و قانون «مليسپو» را بر قانون او ترجيح مى دهيم براى استفاده نقد. تفاوتى كه هست بعضى كه پا بند به ديانت نيستند از روى عناد و بعضى از راه اشتباه دست به دست هم داده ، براى آن بين بردن قانون محمد بن عبدالله و محو كردن قرآن نازله بر او.
خوب است كه به خود آييم و از خواب غفلت بيدار شويم و پشتيبانى از دشمنان دين و قرآن ننمائيم به اجرا كردن قوانين شوم آنها. اگر بيدار نشويم بيدارمان مى كنند، ولى آن بيدارى سودى ندارد. اين جيفه جمع آورى شده را كه با هزاران ارتكاب خلاف به دست آورديم خواهيم گذاشت و با دست تهى خواهيم رفت ، آنوقت است كه فرياديا ليتنى اتخذت مع الرسول سبيلا(363)ويا حسرتا على ما فرطت فى جنب الله (364 )ولوان لى كرة فاكون من المحسنين (365)بلند است و راه چاره بسته شده . اكنون بايد خطاب به خود كرد و گفت : اى نفس شرير! به كدام قدم مى ايستى در حضور پروردگار؟ به كدام زبان جواب مى دهى ؟ آيا از قومى پذيرند كه بگويى : مركز كسب و معيشت نداشتم ، ملك مردم را غَصبا تصرف نمودم تا امرار معاش ‍ كنم . با اينكه حق تعالى در قرآن كريم فرموده و ما من دابة فى الارض ‍ الاعلى الله رزقها(366)و نيز فرموده نحن قسمنا بينهم معيشتهم فى الحيوة الدنيا.(367)در «مجموعه ورام » از ائمه هدى روايت شده كه : اگر كسى يك وجب از زمين غير را بدون حق بگيرد، خداوند آن قطعه زمين را تا طبقه هفتم طوق مى نمايد و به گردن او مى اندازد. و نيز در همان صفحه مجموعه روايت شده كه : زمانى بر مردم بيايد كه باك نداشته باشد مرد كه بگيرد مال برادر خود را از حلال يا حرام .
در تمام امورات دنيايى شخص عاقل نفع احتمالى را اقبال و دفع ضرر احتمالى را لازم مى داند؛ پس چرا در امر آخرت اين احتياط را پيشه خود نمى كنيم ؟ در اين فرمايش جناب عيسى بن مريم تامل كنيد كه در كشكول شيخ عليه الرحمة ذكر شده كه قال عيسى بن مريم : يا معشر الحواريين ! ارضوا بدنى الدنيا مع سلامة الدين كما رضى اءهل الدنيا بدنى الدين مع سلامة الدنياو معنى آنرا شاعر بنظم آورده .
 
اءرى رجالا باءدنى الدين قد قنعوا   ولا اءريهم رضوا فى العيش بالدونى
فاستغن بالدين عن دنيا الملوك كما   استغنى الملوك بدنياكم عن الدين (368)
ترجمه : يعنى مى بينم مردمانى را كه قانعند به كم از دين و نبينم كه راضى و قانع باشند در زندگى دنيا به كم ؛ پس شما راضى و خشنود باشيد به داشتن دين ، از دنياى ملوك كما اينكه آنها راضى هستند به دنياى شما از دين .
خرق عادت
طلب چيزى به طور خارق العاده ، خرق عادت لازم دارد همچنانكه ذى المقدمه مقدمه لازم دارد. اين فرمايش را از استاد بزرگى يادگار دارم كه فرمود: خرق عادت بى خرق عادت نمى شود. در هر كار و هر علم و صنعت و هر خدمت ، شخص اگر بخواهد به خارق عادت نتيجه و ثمر حاصل كند، بايد كار خود را غير عادى كند يعنى در مقدمات آن اقدامات غير عادى لازم است والا امور عادى و كار رسمى جز همان نتايج و ثمرات عاديه نتيجه فوق العاده اى نخواهد داد. مثلا كارگرى كه در عادت ، اجرتش يك ريال باشد بخواهد يك تومان اجرت حاصل كرد، بايد كار خود را اولا از كار فَعَلگى و عادى بالاتر كند تا مستحق اجرت زيادتر شود. خدمتگزار سلطانى كه تمناى قدرت اختيارات فوق العاده دارد، بايد خدمات خود را از خدمات هم قطاران بالاتر نمايد. بنده كه از خداوند تمناى تفضل و تلطف خارق عادات دارد تا در كارش اعجاز ظاهر و كرامات صادر گردد، بايد راه و رسم بندگى و طاعت اولا بالاتر از عادات كند. طالب علمى كه مى خواهد در تحصيل علوم سر آمد باشد و از او علوم خارق عادت بروز كند، تحصيلاتش بايد فوق العاده باشد و الا جز علم رسمى چيزى به دست او نخواهد آمد. چنانكه شيخ بهائى مى فرمايد:
 
علم رسمى سر به سر قيل است و قال   كه نه زان كيفيتى حاصل نه حال
شايد اين فرمايش بهائى عليه الرحمه را كه در كشكول فرموده بنده در جلد اول اين كتاب درج كرده باشم ولى باز هم به مناسبت مقام مى نگارم ، مى فرمايد: چونكه مخصوص فرمود خداوند تعالى انسان را به كرامت خود و بر گزيد او را از بين موجودات بخلاف خود و فرمود:انى جاعل فى الارض خليفة (369)واجب است بر انسان كه متخلق به اخلاق او شود و تشبه به اوصاف او حاصل نمايد؛ زيرا كه حكيم سفيه را خليفه نمى نمايد و عالم جاهل را نيابت نمى دهد. از اين جهت فرمود رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ): «تخلقوا باءخلاق الله » و كى كه كامل ننمود انسانيت خود را و ترقى ننمود از ساير ممكنات به رتبه استحقاق ، حاصل نمى كند كه امر خلافت به او تفويض شود و قرار دهد در دست او تصرف در امر خلافت را. زيرا ممكن نيست كه امر او را امضاء نمايد و انفاذ حكم او كند و اين مرحمت و نعمت عظمى تمام نمى شود، جز به علم و عمل .(370) چنانكه شيخ سعدى عليه الرحمة فرموده :
 
بار درخت علم ندانم بجز عمل   با علم اگر عمل نكنى شاخ بر برى
اميرالمومنين (عليه السلام ) مى فرمايد: «علم مقرون است به عمل ، علم صدا مى زند عمل را اگر اجابت نمود فبها والا كوچ مى كند».(371) چه كلامى است بزرگ كه در طى آنست مطالب شامخه ! زيرا انسان تا ترك عادت و سيره جامعه را كه در آن فرو رفته اند نكند و سيره و دستور العمل محمد و آل او صلوات الله عليهم را در مقام عمل نگزارد هرگز به جايى نمى رسد.
در حاشيه مكارم الاخلاق ص 223 ابن فهد مى فرمايد؛ ما به ترجمه فرمايش ايشان قناعت مى كنيم ، مى فرمايد: نمى يابد انسان با اين اخلاق رذيله اقبال به حق را در نفس خود، تا چه رسد به اقبال حق بر او. بلكه از وظيفه خدمت ، طبع او متنفر و از قارى و خواننده به حق او را خوش نيايد و سكوت او را طالب باشد؛ چنانكه دردناك از خورشيد وضوء آن متاءثر و بر ذائقه مريض ، آب خوشگوار ناخوش آيد.
جناب عيسى (عليه السلام ) مى فرمايد: به حق مى گويم شما را چنانكه مريض به طعام نظر مى نمايد، از شدت درد لذت از طعام نمى برد همچنين صاحب دنيا لذت از عبادت نمى برد و حلاوت و شيرينى آنرا نمى يابد، با آنكه حلاوت و شيرينى دنيا در كام اوست .(372)
ورع و تقوا
ابى حمزه از حضرت ابى جعفر روايت مى كند كه جناب اميرالمومنين (عليه السلام ) فرمود: «زمانى بر مردم بيايد كه بهترين حالات در آن زمان حال كسى است كه در زاويه خانه خود بنشيند».(373) البته اين رفتار خرق عادت جامعه است و ايمان لازم دارد انزواء از خلق . اگر شنيده باشى كه مرحوم مقدس اردبيلى مسائل مشكله خود را از ذوات مقدسه در مشاهد مشرفه سوال مى نمود و جواب مى شنيد، براى اين بود كه عادت جامعه را از خود دور كرده و متمسك بود به فرمايشات اءهل بيت عصمت نعلا بالنعل . ضمن احوالات آن بزرگوار آمده : در يكى از سفرهاى آن جناب يك نفر از زوارى كه ايشان را نمى شناخت با وى گفت : اين جامه هاى مرا ببر نزديك آب و آنها را بشوى و چرك آنها را بگير. آن بزرگوار قبول فرموده جامه هاى او را برد و شست شوى نمود و آورد كه به او تسليم كند. آن مرد، آن جناب را شناخت و خجل و شرمنده شد و ديگران نيز او را ملامت كردند. فرمود: براى چه او را ملامت مى كنيد؟ مطلبى نشده . حقوق برادرهاى مومن بر يكديگر زياد است .(374) آن بزرگوار اقتداء به مولاى خود على بن موسى الرضا (عليه السلام ) نمود كه در حمام بود، يكى خدمتش ‍ عرض كرد: بيا چرك مرا بگير. آن جناب با كمال رغبت مشغول بود كه يكى وارد شد و آن حضرت را شناخت . آن مرد را سرزنش نمود و گفت : آيا اين بزرگوار را نمى شناسى كه كيست ؟ و آن حضرت را معرفى نمود. آن مرد شرمنده شد، خواست كه برخيزد؛ آن حضرت نگذاشت برخيزد و با اصرار كار او را تمام فرمودند.
باز هم راجع به ورع مقدس اردبيلى رحمة الله در كتاب «هدية الاحباب » محدث قمى نقل شده كه : در يك سفرى از سفرهاى خود، مالى از كاظمين به نجف اشرف كرايه فرمود ولى صاحبش همراه نبود. هنگام حركت يك نفر از اهل بغداد كاغذى به او داد كه به نجف اشرف برساند. اردبيلى كاغذ را از او گرفت اما پياده رفت و سوار بر مركب نشد و فرمود: من از مكارى اجازه حمل رقعه را نداشتم . چون در قضاء حوائج اهتمامى تمام داشت ، هم حاجت آن شخص را بر آورد و هم احتياط فرمود و پياده رفت چون اجازه حمل نامه را نداشت .(375)
و نقل شده كه صفوان بن يحيى در مكه بود. يكى از همسايگان او از اهل كوفه دو دينار به او داد كه برساند به اهلش در كوفه ، فرمود: شتر به من كرايه است ، صبر كن از جمال اجازه بگيرم .(376)
دميرى در حيواة الحيوان نقل مى كند كه عبدالله مبارك در شام قلمى به عاريه گرفته بود. پس سفرى براى او اتفاق افتاد. چون به انطاكيه رسيد، يادش آمد كه قلم عاريه نزد او مانده . پس پياده مراجعت كرد به شام و قلم را به صاحبش رد نمود و برگشت .(377)
و در كشكول نقل شده كه : گوسفندان غارتى مخلوط شد با گوسفندان كوفه . يكى از عباد كوفه كه اهل ورع بود تا هفت سال از خوردن گوشت گوسفند خوددارى نمود، به علت اينكه پرسيد: عمر گوسفند چند سال است ؟ گفتند: هفت سال .(378)
مرحوم محدث قمى مى فرمايد كه شيخ ما در «كلمه طيبه » نقل كرده از جناب سيد بن طاوس كه احتياط مى فرمود از خوردن طعامى كه براى غير خدا ترتيب داده شده بود.(379)
در اينجا مولف مى گويد اگر ايراد نمايى كه : اين سخنها چيست ؟ ما كه اهل اين حرفها نيستيم . اعمال و رفتار ما ابدا با اين سخنان آشنايى ندارد و به قول سعدى عليه الرحمه :
 
بى دل گمان مكن كه نصيحت كند قبول   من گوش استماع ندارم لمن يقول ؟(380)
جواب عرض مى كنم : شايد اءهل دلى پيدا شود رويه و رفتار گذشتگان را بخواند و به خود رجوع كند و خويش را فاقد افعال حسنه و اوصاف مرضيه بيند، افسرده شود و حسرت خورد و دل شكسته گردد و مشمول عنايت حق سبحانه شود كه ان الله عند القلوب المنكسرة .
 
لاجرم فرمود حق با اهل سر   هست جايم در قلوب منكسر
هر دلى كه اشكست اندروى منم   در دل بشكسته تانى جستنم
گر دلت بشكست آن كو در وى است   زين شكستت صد درستى در پى است
اگر دلى شكسته شود و رقتى براى او حاصل گردد، بر حسب روايات ، آنوقت هنگام دعا كردن است و دعا مستجاب مى شود. لعل با پيش آمدن اين حالت ، خود بينى و عجبت ، كم و منيت و نخوت و تكبر از مغز سرت بيرون رود و عظمت و كبريايى حق در نظرت جلوه كند.
شعر :
 
يكى قطره باران ز ابرى چكيد   خجل شد چو پهناى دريا بديد
كه جايى كه درياست من كيستم   گر او هست حقا كه من نيستم
چو خود را به چشم حقارت بديد   صدف در كنارش به جان پروريد
سپهرش به جايى رسانيد كار   كه شد نامور لؤ لؤ شاه وار
بلندى از آن يافت كاو پست شد   در نيستى كوفت تا هست شد
شايد اين معنى را متذكر شويم كه بزرگان ما كه كارهاى خارق العاده و كرامات شامخه از آنها بروز و ظهور مى كرده عبث نبوده . براى اينكه هواى خود را كنار گذارده . كسى كه چهل سال پاى خود را براى خواب دراز نكرده يا بيست سال حتى عمل مباحى از او سر نزده و مى رود در حرم مطهر اميرالمومنين (عليه السلام ) مسائل خود را عرض مى كند و جواب مى شنود و گاهى جواب او را در مسجد سهله حواله مى كند كه در آنجا از فرزندش ‍ ولى عصر عجل الله تعالى فرجه بشنود، آيا كسى كه خود دارى مى كند از خوردن هر طعام كه براى غير خدا ترتيب داده شده ، با من كه در كارهاى خيريه از طعام و غيره جز دنيا منظورى ندارم يكى است ؟
على (عليه السلام ) نامه پر عتاب مى نويسد براى عثمان بن حنيف والى بصره كه چرا اجابت كرده دعوتى را كه اغنيا در آن دعوت شده بودند و به فقراء جفا شده ؟ يا در جواب احمد كوفى كه حضرت را دعوت مى كند به مهمانى خود، بفرمايد: من در چنين مهمانى كه همه مدعوينش غنى هستند نمى آيم .
عزيز من من كان مع الله فالله معه اگر با خدا هستى خدا با توست . اگر با او نشدى تو را بدنيا واگذار مى نمايد.
 
گر با همه اى چوبى منى بى همه اى   ور بى همه اى چو با منى با همه اى
امتحان نما عرايض حقير را. با خدا و محمد و آلش ، صلواة الله عليهم اجمعين باش ، تا خداوند كارهاى دنيا و آخرت تو را اصلاح فرمايد.
مى فرمايد:اءفبهذا تريدون اءن تجاوروالله فى دار قدسه ؟ فتكونوا من اءعز اءوليائه عنده ؟ هيهات ان الله لا يخدع عن جنته و لا تنال مرضاته الا بطاعته .
يعنى مى خواهيد با اين حال و دورى از حق در دار قدس همسايه به اولياى خدا شويد پس بوده باشيد از عزيزترين اولياء در نزد حق ، هيهات خداوند گول نمى خورد راجع به بهشت و نمى رسد به خشنودى خدا مگر به طاعت او.
سنايى :
ناز را رويى ببايد همچو ورد   چون ندارى گرد بدخويى مگرد
مولوى :
زشت باشد روى نازيبا و ناز   عيب باشد چشم نابينا و درد
ابراهيم ادهم
در «كبريت احمر» بيرجندى از «مخلات » نقل مى كند احوال ابراهيم ادهم را. مى فرمايد: به ابراهيم ادهم گفتند كه : چرا مصاحبت با مردم نمى كنى ؟ گفت : اگر مصاحبت كنم با پست تر از خودم ، مرا اذيت مى كند به جهل و نادانى خود و اگر با مثل خود مصاحبت كنم ، بر من حسد مى برد و اگر با كسى كه بالاتر از من است مصاحبت كنم ، بر من تكبر مى كند. مشغول شده ام به كسى كه در صحبت با او اندوهى نيست و در انس به او و حشتى نه و در وصل به او انقطاعى نيست . و اين بعد از آن بود كه شبى بر سرير خود خوابيده بود، سقف خانه مضطرب شده كه گويا كسى بر آن راه مى رود. ابراهيم گفت : تو كيستى ؟ گفت : شترى مى جويم . گفت : اى جاهل ! طلب شتر مى كنى روى سقف ؟(381)
بيت :
 
شتر جويى بود اندر بيابان   شتر جويى كنى بر قصر شاهان
گفت اى غافل ! خدا را طلب مى كنى روى تخت با لباس حرير؟
 
خدا جويى بود اندر بيابان   خدا جويى كجا در قصر شاهان
شيخ بهائى مى فرمايد: از اين كلام آتشى در دل او افتاد و هيبتى در دل او پديدار شد كه تا صبح نشست و نخوابيد.(382)
مولف عرض مى كنم : اين توقع از ما نيست كه چهل سال پاى خود را به جهت خواب دراز نكنيم و بيست سال عمل مباح از ما سر نزند. كاغذ از كسى قبول نكنيم ، بى اجازه صاحب ماشين . طى منازل ننماييم براى رد عاريه كه فراموش كرديم تا بر گرديم و به صاحبش برسانيم . اسلام و شريعت جدم محمد مصطفى (صلى الله عليه و آله و سلم ) و احكام قرآن غريب مانده و همه از احكام شرع منحرف شديم . آخر غيرت و حميت و عصبيت ما چه شد؟ آن دو بزرگوار دو پدر اين امت هستند.(383) چنانكه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: اهل بيت عصمت واسطه فيض كائنات هستند. فردا هم در شفاعت همه به آنها محتاج مى باشيم ، بياييد غيرتا به قدر قوه ؛ از اين دين حمايت فرماييد. اقلا اطفال خود را به اين مدارس شوم نفرستيد. پسران و دختران خود را تسليم اين فرهنگ بى ديانت نفرماييد. بر اين عزيزان خود رحم نماييد. پرده عفت و عصمت آنها را ندريد. ايشان را تسليم ساز و آلات لهو ننماييد. اين پيغمبر محترم فرمود: من مبعوث شدم كه آلات ساز را بر طرف نمايم . اين بى ديانتى كه در جامعه پيدا شده كه از حرام باك نداشته باشيم از هر كجا به دست ما رسد نوش جان كنيم ، نتيجه و ثمره او اين نطفه هاست كه اينگونه فرزندان از آن به وجود مى آيد كه مايل و شايق به اين مدرسه ها و دروس و رفتن به خارجه و مايل بودن به استماع سازها و نغمات لهويه و شهوترانى و مايل به سينماها مى باشند. اگر خوب دقت نماييم همه اين تمايلات غير مشروع كه حتى قبل از بلوغ و رشد پسران و دختران كه از آنها بروز مى كند، همه و همه از عمليات پدران و مادران آنهاست ؛ چه از جهت لقمه ها و نطفه ها و چه از راه تربيت هاى غلط. اى عزيزان ! رحم نماييد بر اين اطفال خود. آنها را در شكنجه و عذاب اءبدى واقع نسازيد. من آنچه وظيفه دارم شرعا در ابلاغ مطالب با شما برادران مسلمان خود مى گويم ، خواهيد بپذيريد يا رد كنيد. ديده را نديده و شنيده را نشنيده بگيريد. آنچه بر عهده اين حقير است به جا مى آورم ، آنچه بر عهده شماست خود دانيد. مخبر صادق به ما خبر داده از احوال اين زمان و اهلش .
اصحاب صُفّه
در «كبريت احمر» به نقل بيرجندى از كتاب «بحار» از «نوادر راوندى » روايت مى كند از امام صادق (عليه السلام ) از پدرانش كه : اصحاب صفه چهارصد نفر بودند كه هجرت كرده بودند از اهل و اموال خود به مدينه . حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) در صفه مسجد جاى داده بود آنها را و هر صبح و شام بر ايشان سلام مى كرد و هر يك را در روز يك مد از خرما مى دادند. روزى به نزد ايشان تشريف آورد. ديد بعضى نعلين و بعضى جامه خود را وصله مى زدند و بعضى شپش هاى خود را مى گيرند. پس مردى از آنها عرض كرد: يا رسول الله ! شكم ما از خرماى تنها كه به ما مى دهيد پوسيد / حضرت فرمودند: اگر قادر بودم كه از طعام هاى لذيذ دنيا به شما بخورانم مى كردم وليكن در آخر الزمان غذاهاى لذيذ مختلف در صبح و شام مى خوردند و خانه هاى خود را مانند كعبه زينت خواهند نمود. آن مرد گفت : يا رسول الله ! من بسيار مشتاقم به آنزمان . آن چه وقت خواهد بود؟ حضرت فرمود: زمان شما بهتر است از آن زمان ؛ زيرا كه شما حلال مى خوريد و آنها در آن زمان حرام مى خورند و شكمها را از حرام پر خواهند نمود. پس سعد بن اشج عرض كرد: خداوند بعد از مرگ با ما چه منظورى دارد؟ حضرت فرمود: بعد از مرگ حساب است و تنگى قبر يا وسعت آن . عرض كرد: آيا يا رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) تو از تنگى قبر و حساب مى ترسى كه غذاى لذيذ تناول نمى فرمايى ؟ فرمودند: نه وليكن حيا مى كنم كه نعمتهاى بسيارى صرف كنم كه از عهده شكر هفت يك آن نتوانم بيرون آمد.(384)
قضيه ذوالنّون مصرى و شاگردان
«تفسير احسن القصص » نقل كرده كه : جوانى بر دست ذوالنون توبه كرد و به رسم هديه دويست دينار زر سرخ بر مريدان شيخ نفقه كرد و مدتى ملازمت شيخ اختيار نمود و از جانب او هيچ التفاتى نمى ديد. روزى بر سبيل شكايت نزد بعضى اين حكايت را اظهار مى كرد. چون شيخ از اين معنى وقوف يافت بر خاطرش بسيار گران آمد، جوان را طلبيد و انگشترى پر قيمت به وى داده ، فرمود: به بازار برو بر مقوّمان عرضه كرده ، قيمت وى معلوم كن و بعد از آن بفروش . جوان انگشترى به نزد بقالان و كفش گران و ارباب صنايع برده زياده از ده درهم قيمت نكردند. پس نزد شيخ آمد و تقرير واقعه نمود. شيخ به او گفت : انگشتر را به كدام طايفه عرضه كردى ؟ گفت به بقالان و بزازان و خبازان و امثال ايشان . شيخ ، خاتم از وى بستاند به مريد ديگرى داد تا به جواهرين برده به دويست دينار زر سرخ بفروخت و بها را بمحضر شيخ حاضر ساخت . شيخ دويست دينار را به آن جوان تسليم كرد و فرمود: زر خود گير و برو كه معرفت تو در شناخت معارف و حقايق چون معرفت توست در بيع خاتم ؛ وقتى قدر و قيمت آن ندانى و به نا اهل نشان دهى ، قدر و قيمت معارف را كجا دانى ؟ و نگاه داشتن آن كى توانى ؟.