گنجينه اخلاق «جامع الدرر» (جلد اول)

عارف سالك آيت الله حاج سيد حسين فاطمى (ره )

- ۳۵ -


فيه اءيضا روايت كرده قاضى نور الله از حضرت صادق (عليه السلام ) فرمود: از براى خدا حرمى است و آن مكه است و از براى رسول خدا حرمى است و آن مدينه است و از براى اميرالمومنين (عليه السلام ) حرمى است و آن كوفه است و از براى ائمه حرمى است و آن قم است .
آگاه باش به درستى كه قم ، كوفه صغيره است . آگاه باش از براى بهشت هست در است سه در از آن به قم باز مى شود. قبض مى شود در آن زنى از اولاد من است ، اسم او فاطمه بنت موسى (عليه السلام ) است داخل مى شوند به شفاعت او تمام شيعيان من در بهشت .(969)
فيه ايضا از صادق آل محمد (عليهم السلام ) اهل قم حساب مى شود در قبورشان و از قبورشان به بهشت مى روند، تربت قم مقدسه است و اهل آن از ما مى باشند و ما از ايشانيم اراده سوء جبارى به آنها نمى كند الا عقوبت آن به زودى به او مى رسد مادامى كه با يكديگر خيانت نكنند كه اگر چنين شدند ظالمين بد را به آن ها مسلط مى فرمايد.
كيكاوس ميرزا در زمان سابق حاكم آن ها بود در مجمع آقايان خدام اظهار نموده بود اين كه روايت دارد ظالم به اهل قم اراده بدى نمى كند مگر عقوبت آن به زودى به او مى رسد ((ظالم به دشت قم چُه نمك آب مى شود)) از اشعار بابازكى باغبان آن حضرت و من آب نشده ام . به او گفتند شما نمك تركى هستيد ديرتر آب مى شويد. امروزه سرتا پاى قم خيانت شده خداوند ظالمهاى بد را بر آن ها مسلط فرموده گمان ندارم در تمام اين بلده طيبه ده نفر پيدا شود اگر صاحب ملكى به مستاءجر بگويد من راضى نيستم توقف تو را در ملك من ، تخليه نمايد و فرمان رسول اكرم را مقدم دارد بر حكم خارج از مذهبى . زحمات سابقين را به كلى از بين بردند علمايشان از جمله والد حقير با يكديگر معاهده مى نمودند كاغذ ريش ‍ تراش را مهر ننمايند. حال سرتاسر قم همه ريش تراش ، مجسمه فروشى صداى ساز بلند نه رادعى و نه مانعى ! برادران قمى ! برگرديد به سوى حق والا انتظار بكشيد عذاب و شكنج از منتقم حقيقى را. قم زمين مقدسه مى باشد اگر خود را پاك ننمائيد پاكتان مى كنند منتظر او نباشيد.
خطاب پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) به بنى هاشم در عدم اتكال به انتساب او
فى ((مجموعة الورام )) ابن ابى فراس عن ابى عبيدة عن ابى جعفر (عليه السلام ) قال : قام رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) على الصفا فقال : يا بين يهاشم ، يا بنى عبدالمطلب ! انى رسول الله اليكم و انى شفيق عليكم و ان لى عملى و لكل رجل منكم عمله ، فلا تقولوا ان محمدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) منا و سندخل مدخله لا والله ما اوليائى منكم و لا من غيركم الا المتقون . اءلا فلا اءعرفنكم يوم القيامة تاءتون تحملون الدنيا على ظهوركم و ياءتون الناس يحملون الاخرة . اءلا انى قد اءعذرت لكم فيما بينى و بينكم و فيما بينى و بين الله عزوجل فيكم .(970)
از ابى عبيده از ابى جعفر (عليه السلام ) فرمود: حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) ايستاد بر صفا خطاب فرمود به بنى هاشم و بنى عبدالمطلب : اى بنى هاشم و پسران عبدالمطلب ! من رسول خدايم به سوى شما و بر شما مهربانم ، براى من است عمل من و براى هر مردى از شما عمل اوست ، پس نگوئيد محمد از ما است هر جا او داخل شد ما هم داخل مى شويم نه به خدا قسم دوستان من از شما و از غير شما نيستند مگر متّقون . آگاه باشيد! قسمى نشود روز قيامت شما را ملاقات نمايم در حالى كه شما دنيا را بر دوش كشيده آورده ايد و مردم آخرت را به دوش كشيده آورده اند. آگاه باشيد! به درستى كه من عذر مى خواهم براى شما در چيزى كه بين من و شماست و بين من و خداى عزوجل درباره شما يعنى حجت را تمام كردم كه عذرى براى شما نماند.
فرمايش شيخ بهائى رحمة الله در عفو و گذشت
شيخ بهائى در ((كشكول )) مرقوم فرموده اند در يك مجلس عالى و محفل بلندى نام من در روزى از روزها به ميان آمد به من خبر رسيد بعضى از حاضرين مجلس كه با من ادعاى وفاق و اظهار دوستى مى نمودند و باطنا عناد و نفاق مى ورزيدند در ميدان ظلم و تعدى بر آمده زبان خود را رها نموده به غيبت و تهمت بر من و عيوبى نسبت به من داده و فراموش نموده قول خداى تعالى را: اءيحب اءحدكم اءن ياءكل لحم اءخيه ميتا فكرهتموه (971) همين كه آن شخص سابقه پيدا نمود كه من مطلع بر كار او و گفته هاى او شده ام كاغذى پر از ندامت و پشيمانى براى من نوشت از من طلب رضايت و خواهش اغماض كرد. در جواب ، كاغذى به او نوشتم : خداى جزاى خير دهد تو را بر آن چه براى من هديه فرستادى از ثواب و سنگين نمودى كفه حسنات مرا در روز حساب ؛ زيرا روايت به ما رسيده از سيد بشر (صلى الله عليه و آله و سلم ) روز قيامت بنده را مى آورند حسنات او را در كفه اى و سيئات او را در كفه ديگر مى گذارند فزونى پيدا مى كند كفه سيئات بر حسنات . بطاقه اى (972) مى آورند آن را در كفه حسنات او مى گذارند فزونى پيدا مى كند، بنده عرض مى كند: يا رب ! اين بطاقه چيست هيچ عملى در شب و روز ننمودم مگر اين كه كم آمده . خطاب مى رسد اين چيزى است كه درباره تو گفتند و تو از او برى بودى . اين حديث شريف نبوى (صلى الله عليه و آله و سلم ) به منطوقه واجب مى كند بر من اينكه شكر نمايم بر آن چه براى من هديه فرستادى از نعمت خداوند خير تو را زياد و عطاى تو را بزرگ نمايد به اين كه اگر فرض كنم تو مشافهة با من به تهمت و سفاهت در آئى روبرو با من به وقاحت و عدوان معامله نمائى و هميشه بر اين عمل مداومت نمائى در شب و روز بر اين عمل سوء خود مستقيم باشى در نهان و آشكارا من با تو مقابلى نخواهم نمود مگر به گذشت نيكو و صفا و معامله نكنم با تو مگر به دوستى و وفا؛ زيرا كه بهترين عادات و تمام تر سعادات اين است و ديگر اين كه بقيه حيات عزيزتر است از اين كه صرف نمايم در غير تدارك فوت شده از عمرو تتمه اين عمر كوتاه وسعت ندارد مواخذه نمودن احدى را بر تقصير. علاوه اگر بخواهم عنان را رها كنم بر مجازات اهل تعدى و مكافات بخواهم نمايم ، راه دارم به از بين بردن و فانى نمودن آن ها.
نيشابورى در تفسير خود از حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت نموده كه مى آورند در روز قيامت قومى را تا به نزديك بهشت مى رسند و بوى آن را استشمام مى كنند آن وقت كه بوى بهشت به مشام ايشان مى رسد و به دماغ ايشان مى خورد و قصور و حور و نعم آن را ديدند خطاب مى رسد: برگردانيد ايشان را كه نصيبى در بهشت ندارند ببريد ايشان را در آتش ، پس بر مى گردانند آن ها را به حسرتى كه مافوق ندارد مى گويند: يا ربنا! لو ادخلتنا النار قبل اءن تريناما اءريتنا من ثوابك و ما اعددت فيها لاءوليائك كان اءهون علينا. پس خطاب مى رسد كه خواستيم حسرت شما زياد شود: اذا خلوتم بى بارزتمونى بالعظائم و اذا لقيتم الناس لقيتموهم مخبتين (973) بوديد رياكار ظاهر شما غير از باطن شما بود، از مردم مى ترسيديد و از من حيا نمى كرديد! اكنت اءهون الناظرين عليكم اليوم اذيقكم اءليم عذابى مع ما حرمتكم من النعيم .
فرموده رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) به ابى ذر غفارى : يا اباذر! اتق الله و لاتر الناس انك تخشى الله فيكرمونك و قلبك فاجر.
و در ((تفسير ملا فتح الله )) است قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ): لايقبل الله قولا الا بعمل و لا يقبل الله قولا و لا عملا الا بنية . و نعم ما قال شاعر:
 

لاترض من رجل حلاوة قوله   حتى يصدق ما يقول فعاله
فاذا وزنت مقاله بفعاله   فتوازنا فاخوك ذاك جماله
و اءيضا قال الشاعر
 
لايكون المقال بفعل   انما القول زينت بفعال
كل قول يكون لا فعل فيه   مثل ماء يصب فى الغربال
در ((تفسير ابو الفتوح )) است كه عبدالله گفت : ابى مسلول مردى بود جسيم و نيكو صورت فصيح زبان چون سخن مى گفت پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) صداى او را مى شنيد مى فرمود: صورتند بلامعنى .
مواعظ اوزاعى به منصور دوانقى
در كتاب ((كبريت احمر)) است كه اوزاعى چون حاضر شد در مجلس ‍ منصور دوانقى براى موعظه كردن او كه او را از ساحل طلب كرده بود قبل از موعظه شرط كرد با او عمل به آن را و گفت منصور را كه اگر به آن عمل نكنى مثل آن است كه جاهل باشى به آن . در آن وقت ربيع حاجب دست به شمشير كرد و هيبت زد بر اوزاعى كه چرا در مجلس خليفه جسارت مى كنى ؟ منصور او را منع كرد و گفت : هذا مجلس مثوبة لا مجلس ‍ عقوبة ؛ اين مجلس ثواب است مجلس عقوبت نيست . پس اوزاعى منبسط شد و گفت : يا اميرالمومنين ! حدثنى مكحول عن عطية بن بشر قال : قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ): اءيما عبد جائته موعظة من الله عزوجل فى دينه فانها نعمة من الله سيقت اليه فان قبلها بشكر و الا كانت حجة من الله عليه ليزداد بها اثما و يزداد الله به سخطا.
ترجمه : پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: هر بنده پند و موعظه آمد او را در امر دين ، اين نعمتى است كه از جانب خدا متوجه او شده اگر قبول نمود به شكر او نمودن و اگر شكر او ننمود حجت بر او تمام شده از جانب حق تا گناه او زيادتر شود و غضب پروردگار بر او افزون تر گردد. و ايضا حديث كرد مرا مكحول از عطية بن بشر كه گفت : رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: هر والى كه غش كند با رعيت خود، خداوند بهشت را بر او حرام گرداند.
يا اميرالمومنين ! كسى كه از حق كراهت داشته باشد از خداوند كراهت دارد؛ زيرا كه اءن الله هو الحق المبين .
يا اميرالمومنين چگونه خواهد بود حال تو زمانى كه فئام فئام عامة رعيت وراء يكديگر صف زنند و هر كدام حقى را از تو مطالبه مى كرده باشند.
خبر داد مكحول از عروة بن رويم كه حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) جريده اى داشت كه به آن مسواك مى كرد و منافقين را به آن چوب ، ردع مى كرد و زجر مى فرمود. جبرئيل نازل شد و عرض كرد: چيست اين چوب يا محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) كه مى شكنى به آن سرهاى امت را و پر مى كنى دلهاى آن ها را از رعب .
و حديث كرد مرا مكحول از فلان كه پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) بدون اختيار خدشه اى وارد آورد بر اعرابى ، جبرئيل نازل شد و عرض كرد: يا محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) ان الله لم يبعثك جبارا متكبرا. پس حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) از آن اعرابى قصاص ‍ طلبيد و او عفو كرد. رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) در حق او دعا كرد.
يا اميرالمومنين ! خذمن نفسك لنفسك و خذلها الاءمان من ربك و ارغب فى جنة عرضها السماوات و الاءرض التى يقول فيها رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) لقاب قوس اءحدكم من الجنة خير من الدنيا و ما فيها.(974)
يا اميرالمومنين ! اگر ملك از براى كسى باقى مى ماند به تو نمى رسيد مى دانيد كه از جد تو ابن عباس چه رسيده در تاءويل اين آيه : ما لهذا الكتاب لا يغادر صغيرة و لا كبيرة الا اءحصاها.(975) صغيرة تبسم است و كبيرة ضحك . پس هرگاه خنده و تبسم در نامه عمل ثبت شود چگونه اعمال و اقوال در آن ثبت نباشد.
يا اميرالمومنين ! به من رسيده كه عمر ابن الخطاب مى گفت كه اگر بزغاله اى در كنار فرات ضايع شود هر آينه مى ترسم كه از من سوال شود چون در زمان حكومت من شده فكيف بمن حرم عدلك و هو على بساطك .
يا اميرالمومنين ! آيا مى دانى يكه از جد تو ابن عباس چه رسيده در تاءويل اين آيه شريفه يا داوود انا جعلناك خليفة فى الاءرض فاحكم بين الناس بالحق و لا تتبع الهوى فيضلك عن سبيل الله .(976) مراد به اين آيه شريفه آن است كه هرگاه بنشينند دو خصم پيش تو اگر در قلب تو ببينم ميل به آن را كه حق با آن باشد كه هواى تو با اوست تو را از نبوت خارج مى كنم و خليفه من نخواهى بود و كرامتى براى تو نخواهد بود. اى داود! من رُسُل و پيغمبران خود را راعى و شبان بندگان خود قرار داده ام لعلمهم بالرعاية و رفقهم بالسياسة . از براى آن كه دفع ظلم از بندگان من كنند و هر كس را به حق او برسانند.
يا اميرالمومنين ! تو تكليف شده اى امرى را كه اگر بر آسمان ها و زمين و كوه ها تكليف مى شد جرئت نمى كردند كه آن را قبول كنند.
يا اميرالمومنين حديث كرد مرا زيد بن جابر از عبدالرحمن بن ابى عميره انصارى كه عمر والى قرار داد مردى را از انصار و ديد او را بعد از سه روز كه هنوز در مدينه مقيم است و نرفته عقب كار خود. عمر گفت : چرا نرفته اى مگر نمى دانى كه ثواب تو ثواب كسى است كه در راه خداوند جهاد كند؟ آن مرد گفت به من رسيده كه پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: هيچ كس نيست كه به گردن بگيرد از امور مسلمانان امرى را مگر آن كه روز قيامت وارد محشر مى شود در حالتى كه دست او به گردن او غل باشد پس ‍ او را بر جسر جهنم نگاه دارند و جسر او را تكانى دهد كه هر عضوى از او از مكان خود زائل شود و اعضاى او پراكنده شود پس او را زنده كنند و حساب او را برسند پس اگر به حق و نيكوئى عمل كرده نجات يابد و اگر بدكار و خارج از ميزان كتاب و سنت بوده از جسر بلغزد و هفتاد سال در آتش جهنم فرو رود. عمر گفت : از كه شنيدى اين حديث را؟ گفت : از ابوذر و سلمان . پس عمر فرستاد و آن دو را حاضر كردند و از ايشان سوال كرد. گفتند: نعم سمعناه عن رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ).
پس عمر گفت : و اعمراه ! من يتولى بما فيها؛ يعنى واى بر حال عمر كيست كه قبول كند خلافت را با زحمات و عقوباتش به او واگذارم . ابوذر فرمود: من شلت انفه و الصق خده فى الاءرض . يعنى كسى قبول مى كند رياست باطله را كه ذليل ترين خلق باشد در نزد خداوند عزوجل . پس ‍ منصور دستمال به صورت خود گرفت و گريه كرد گريه شديدى و اوزاعى نيز گريه كرد و گفت : يا اميرالمومنين ! جد تو عباس سوال كرد از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) كه امارت و حكومتى بر مكه يا طائف يا يمن به او مرحمت فرمايد و حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) او را از روى شفقت موعظه و نصيحت فرمود و به او فرمود: يا عباس ، يا عم رسول الله ! نفس تنجيها خير من امارة تحصيها؛ يعنى اى عمّ نفس خود را از آتش جهنم نجات دهى بهتر است از حكومت و سلطنت بسيار در دنيا. الالى عملى و لكم عملكم ، يعنى من مغنى نيستم از شما اقاربم عذاب را. براى من است عمل من و براى شماست عمل شما و فرمود حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) كه اُمراء و سلاطين چهار صنف اند يك صنف آن است كه خود و عمال خود را از غير حق نگاه مى دارد و به حق وا مى دارد آن ثواب مجاهد در راه خدا دارد و يك صنف خود را به حق وا مى دارد و ليكن عمال او مى چرند در ميان رعيت به جهت ضعف آن والى و چنين كسى در معرض هلاكت است و مستحق عقوبت است مگر آن كه خداوند بر او رحم فرمايد. و يك صنف عمال خود را از ظلم باز مى دارد و خود را مى چراند و آن هلاك شونده است . و يك صنف خود و عمال خود را مى چراند و آن با عمال او جميعا اهل هلاك اند و به من رسيده كه عمر ابن الخطاب مى گفت : خدايا اگر مى دانى كه وقتى كه دو نفر به مرافعه پيش من بنشينند يك ميل من به او بيشتر است از خويشان من يا بيگانگان ، مرا يك طرفة العين مهلت بده .
يا اميرالمومنين ! از همه امور شديدتر، قيام به حق است و از همه شريفتر، تقوى و اجتناب از گناهان است و كسى كه طلب كند عزت را به طاعت خداوند، خداوند او را بلند و عزيز گرداند و كسى كه طلب كند عزت را به معصيت ، خداوند او را ذليل گرداند و هذه نصيحتى و السلام عليك . پس برخاست . منصور گفت : الى اءين اوزاعى ؟ گفت : الى البلد و الوطن باذن اميرالمومنين ان شاء الله . منصور گفت : تو را اذن دادم و نصيحت تو را قول كردم والله الموفق للخير و المعين عليه و به استعين و عليه اءتوكل و هو حسبى و نعم الوكيل . پس گفت : مرا وانگذارى و مثل اين مواعظ را به من مى نوشته باشى كه نصيحت تو قبول است . اوزاعى گفت : افعل ان شاء الله تعالى . محمد بن مصعب گويد كه منصور حكم كرد كه مالى براى اوزاعى آوردند آن را قبول نكرد و گفت از آن بى نيازم و ما كنت لابيع نصيحتى بعرض الدنيا كلها. حقير گويد: در اين روايت عبرتهاى بسيار و شواهد بى شمار است ؛ پس تدبر كن و مقايسه كن بين ظلمه عصر ما و واعظين و بين جائرين ماضين و علماى معاصرين ايشان . و همچنين خبر داد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) از اين زمان چنان كه در ((مجموعه ورام )) روايت است كه عمر ابن الخطاب به شخصى گفت : اقبل النصيحة و لانعارض بالحمية فانى سمعت رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) يقول : سياءتى على الناس زمان التزكية اءحب اليهم من النصيحة .(977) و در ((دعائم الاسلام )) و ((مستدرك الوسائل )) روايت است كه حضرت اميرالمومنين (عليه السلام ) در حال وصيت خود فرمود: كه اگر كسى هست كه ادعا مى كند كه در نزد من مظلمه اى دارد برخيزد تا انصاف دهم او را. مردى شروع به مدح آن حضرت كرد آن سرور فرمود: دوست ندارم كه كسى تكلم كند در اين محضر به غير موعظه و نصيحت . خداوند شاهد است بر كسى كه ببيند از من مكروهى و مرا اعلام نكند و نباشد كسى كه بگويد مى خواستم بگويم و ترسيدم .(978)
و از قبيل شاهد متقدم است آن چه باز در ((مجموعه ورام )) روايت كرده : كه منصور داخل مكه شد و از باب صفا داخل مسجد شد و از مصلاى عبدالعزيز بن روّاد سوال كرد، گفتند در حجر اسماعيل مشغول عبادت مى باشد. پس رفت در پهلوى او ايستاد چون از نماز فارغ شد بر منثور سلام كرد مثل سلام بر ساير مردمان ، صاحب جند گفت : هذا اميرالمومنين قم فسلم ! عبدالعزيز گفت : او را نشناختم مگر آن كه از نرمى كف او فهميدم كه مرد ستمكارى است . صاحب جرس گفت : آيا به اميرالمومنين چنين مى گوئى ؟! پس عبدالعزيز گفت به منصور: اءيها المبتلى احذر هذا و نظرائه على دينك فقل ما يغنون عنك من الله شيئا.(979) و برخاست مشغول نماز شد. صاحب جرس گفت : يا اميرالمومنين ، چنين جسارتى كرد. منصور گفت : سكوت كن كسى كه اطاعت كند خدا را در دنيا بيشتر از اين از او متحمل بايد شد و عبدالعزيز را گذاشت و رفت .
در معنى لقاء و اخلاص
(فمن كان يرجوا لقاء ربه فليعمل عملا صالحا و لا يشرك بعبادة ربه اءحدا) حقيقة الرجاء هو ارتياح القلب و نشاطه لانتظار المحبوب لقاء رب . چنانچه علماى ربانيّين تفسير نموده اند حقيقت لقاء است ليكن نه به چشم سر بلكه به چشم قلب و باطن ، نه آن قسمى كه بعضى خيال فرموده اند مراد مرگ يا لقاء رحمت و ثواب اخروى باشد؛ زيرا كه در ادعيه و اخبار كلماتى است كه ممكن نيست ابدا حمل آن ها به لقاء مرگ يا رسيدن به نعم بهشتى . مثلا در دعا دارد: و لا تحرمنى النظر الى . وجهك الكريم .(980) يا صديقه كبرى فاطمه زهرا (عليها السلام ) عرض نمايد خدمت پدرش : قد شغلنى لذة خدمته عن مساءلته لا حاجة لى غير النظر الى وجهه الكريم . از اين قبيل بسيار است اگر مفصلا بخواهد كسى بفهمد اين معنى را رجوع به سير و سلوك (= كتاب لقاء الله ) مرحوم مغفور حاجى ميرزا جواد آقا - طاب ثراه - نمايد مشروحا بيان فرموده معنى لقا را. به هر جهت معنى ظاهر آيه مباركه چنان است كسى كه از انتظار ملاقات ربش لذت مى برد بايد عمل صالح نمايد و شرك در عبادت ربش نياورد و كسى را شريك نگرداند.
در ((منهج الصادقين )) ذكر مى نمايد: روايت است جندب بن زهير عامرى - رضى الله عنه - خدمت حضرت رسالت عرض كرد: يا رسول اله من عملى براى خدا مى كنم اما چون كى بر آن مطلع شد خوش دل مى شوم . حضرت فرمود: ان الله طيب و لا يقبل الا الطيب و لا يقبل ما شورك فيه ؛ حق تعالى پاكيزه است و قبول نكند جز پاك و پاكيزه را و قبول نفرمايد عملى را كه غير در آن شريك باشد.
در روضه ((وافى )) است : از جمله مواعظ موسى بن جعفر (عليه السلام ) به هشام : يا هشام اياك و مخالطة الناس و الاءنس بهم الا اءن تجد منهم عاقلا ماءمونا فانس بهم و اهرب من سائرهم ؛ يعنى دور كن خود را از مخالطه مردم و انس با آن ها مگر يافتى عاقل و امين از آن ها با آن ها انس بگير و از غير آن ها فرار كن مثل فراز از شير درنده .
در حديث است : اى پسر آدم ! قرار ده قلبت را موافق با زبان و زبان را موافق با عمل و عمل را خالص از غير من . من غيورم قبول نمى كنم مگر خالص را به درستى كه قلب منافق با زبان مخالف و زبان مخالف با عمل و عمل او براى غير خدا است .
در خلوص عمل
در حديث متواتر بين فريقين خاصه و عامه از حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت است كه فرمودند: انما الاءعمال بالنيات و انما لكل امرء مانوى فمن كان هجرته الى الله و رسوله فهجرته الى الله و رسوله و من كان هجرته الى الدنيا يصيبها اءوامرئة يزوجها فهجرته الى ما هاجر اليها؛ اين است و جز اين نيست عمل با قصد قربت به خدا مقبول است ؛ از براى هر شخص است آن چه نيت كرده ، كسى كه قصدش خدا و رسول باشد جزاى او با خدا و رسول است و كسى كه قصدش دنيا باشد اعم از زن و غيره جز اى او همان است كه نيت كرده . در ((كبريت احمر)) مرحوم بيرجندى روايتى نقل كرده مردم همه در هلاكت اند مگر علما و علما در هلاكت اند مگر علماى عاملين و آن ها هم در هلاكت اند مگر مخلصين و مخلصين در خطر عظيم هستند. و نيز در ((كبريت احمر)) مرحوم بيرجندى مى فرمايد: مراد به عاملون كسانى مى باشند كه تجافى از دار غرور نموده اند و انابه و بازگشت به دار سرور و خلود دارند و عمل را براى بعد از مرگ مى كنند و غير ايشان جاهلند اگر چه به ظاهر عالم نمايند.(981)
در ((مصباح الشريعة )) از حضرت صادق (عليه السلام ) روايت است : ناچار است مر بنده را از نيت خالص در هر حركت و سكونى والا غافل خواهد بود. خداوند فرموده : ان هم الا كالاءنعام بل هم اءضل سبيلا.(982) و فرموده : اءولئك هم الغافلون .(983) نبى اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود به ابوذر غفارى : بايد باشد براى تو در هر كارى نيت حتى در خوردن و آشاميدن يا اباذر! مصاحبت مكن مگر با مومن ، نبايد بخورد طعام تو را مگر پرهيزگار و نخور طعام فاسقين را و طعام خود را بخوران به كسى كه دوست دارى او را براى خدا، بخور طعام كسى كه دوست دارد تو را براى خدا. قضيه عتاب اميرالمومنين (عليه السلام ) به عثمان ابن حنيف در ((نهج البلاغه )) مضبوط است كه چرا مهمانى جماعتى رفتى كه غنى خودشان را دعوت كرده اند و به فقيرشان جفا كردند.
در ((بحار)) از وهب بن منبّه روايت نموده كه مردى از بنى اسرائيل قصرى بسيار نيك ساخت و بعد از اتمام آن طعامى پخت و توانگران را طلبيد و فقرا را نطلبيد و هر فقيرى كه آمد داخل شود منع مى كردند و مى گفتند اين طعام را براى تو و امثال تو ترتيب نداده اند؛ پس حق تعالى دو ملك را فرستاد به سوى ايشان در زى فقرا و به ايشان نيز چنين گفتند پس امر فرمود: آن دو ملك برزىّ اغنيا وارد شوند چون رفتند ايشان را داخل نمودند و اكرام نمودند و در صدر مجلس نشانيدند پس خدا امر فرمود: آن دو ملك را كه آن شهر و آن كسانى كه در آن شهر بودند به زمين فرو برند.(984)