گنجينه اخلاق «جامع الدرر» (جلد اول)
عارف سالك آيت الله حاج سيد حسين فاطمى (ره )
- ۲۹ -
شرط سوم و چهارم پاكى دل و
ترك معصيت است ؛ چنانچه اگر جسم تو در دعوت بزرگى باشد بدن و لباس خود
را پاكيزه مى كنى و كثافتى كه موجب تنفر طبع ميزبان و سائر مهمانهاست
از خود دور مى كنى و كارهاى زشت كه نزد او پسنديده نباشد نمى كنى .
همچنين در مهمانى دل هم بايد مراعات اين امر را نموده دل خود را پاكيزه
كنى از آنچه موجب تنفر خدا و مقربين درگاه اوست از اخلاق زشت كه سبب
معصيتت است و بدان كه منشاء تمام اخلاق بد و معاصى خداوند، حب دنيا است
كه على المشهور فرموده اند: حب الدنيا راءس كل
خطيئة . اگر حب دنيا نبود كسى بر كسى حسد نمى برد و ظلم نمى
كرد. و چون دنيا معشوقه اوست و او را در آغوش غير مى بيند لابد حسد مى
برد و به هر طريق باشد از دست او مى ربايد كه معنى ظلم است مثلا كسى
نزد يكى از بزرگان دنيا مقرب باشد و يا او صاحب منصبى باشد لابد به جهت
حب دنيا طمع در جاه و مال او مى كند و طمع موجب مى شود كه بر او حسد
برد و با او دشمنى آغاز كند و براى اينكه كرسى او را صاحب شود هزار
افترا به او مى زند و بر او دروغ مى گويد و سخن چينى مى كند و اگر يك
باره يا دوبار با نفس خود مجاهده نمود و ترك اين معاصى را نمود لابد يك
مرتبه نفس بر او غالب خواهد شد. پس با وجود حب دنيا در دل تهذيب اخلاق
و ترك معصيت خيلى مشكل بلكه عادتا قريب به محال است و چنانچه تا خلط
فاسد در بدن است ، صحت جسم محال است ، صحت دل هم با وجود حب دنيا ممكن
نيست اگر چه مطلب خود واضح است ولكن براى زيادت وضوح عرض مى كنم حب
دنيا به منزله چشمه اى است كه از آن آبهاى گل آلود متعفن زهرآگين جارى
است و دل به منزله حوضى است كه از راه هاى متعدد آن آبها داخل آن مى
شود و هر چه سعى كنى و آن آبها را از او به زحمت خارج كنى به مدت يك
ساعت اضعاف آن دوباره داخل حوض مى شود و اگر بر فرض تمام راه ها را سد
كنى آب طغيان نموده و سد را شكسته و يا راه ديگر پيدا نموده وارد حوض
خواهد شد و تا آن چشمه در فوران است حال حوض همين است ؛ پس چقدر دور
است راه كسانى كه در صدد علاج هر يك يك از اخلاق رذيله كه به منزله راه
هاى آن چشمه است بر آمده و بدين واسطه مى خواهند ترك معاصى نمايند غافل
از اينكه تا حب دنيا كه به منزله چشمه اين اخلاق است به گل حكمت مسدود
نكنند خلاصى از اين اخلاق بد و افعال زشت محال است . خواهى گفت : علاج
حب دنيا چيست ؟ در جواب عرض مى كنم : دل مخلوق از براى محبت است .
خالى بودن آن از محبت محال است و تا از محبت خدا مملو نشود از محبت
دنيا خالى نخواهد شد و هر زمانى كه اين محبت وارد قلب شود محبت دنيا
خود خواهد رفت ، ما جعل الله لرجل من قلبين فى
جوفه ، و چون طبع محبت تخلق به اخلاق محبوب است و دوست داشتن
آنچه او دوست مى دارد و دشمن داشتن آنچه او دشمن مى دارد لهذا به اكسير
محبت خدا اخلاق بد به اخلاق خوب بدل مى شود و سيئات به حسنات . چنانچه
فرمود: فاءولئك يبدل الله سيئاتهم حسنات .(827)
مثلا همين كه محب شنيد كه خداوند مى فرمايد:
الله لا يحب كل مختال فخور.(828)
محال است خيلاء و افتخار نمايد يا شنيد: لا يحب
الله الجهر بالسوء.(829)
هرگز نخواهد جهر به سوء نمود.
بالجمله ؛ طاعت خدا را به جا مى آورد با كمال ، ميل به طاعت و ترك
معصيت مى كند به جهت نفرت از آن معصيت صادر از ميل نفس است به حرام و
محب ميل او تابع ميل محبوب است و هرگز نخواهد ميل نمود به آنچه او مايل
به او نيست و اين يكى از اسباب عصمت معصومين شايد بوده باشد و اگر خوف
تطويل نبود دليل آن را با قضاياى منقوله از محبين ذكر مى نمودم ولكن
اين مطلب خود واضح است و محتاج به دليل نيست پس چقدر فرق است بين كسانى
كه ابدا مايل به معاصى نمى باشند و با كمال ميل قلب طاعت مى كند، و بين
آنها كه به تكليف ترك معاصى كنند و يا عبادت نمايند.
دوباره خواهى سوال كرد تحصيل محبت خدا را چگونه بايد نمود؟ در جواب عرض
مى كنم : بايد خدا تو را دوست بدارد تا تو هم او را دوست دارى و تا او
تو را دوست ندارد براى تو دوستى او ممكن نيست و در اين جا البته خواهى
گفت چه كنم كه او مرا دوست دارد؟ جواب آن كه : خود خداوند در قرآن طريق
محبت خود را بيان فرموده : قل ان كنتم تحبون
الله فاتبعونى يحببكم الله .(830)
يعنى : بگو اگر هستيد كه خدا را دوست مى داريد پس متابعت مرا نمائيد تا
خدا شما را دوست دارد. محبت از يك طرف محال است و تا خدا شما را دوست
ندارد محبت شما صورت بى معنى و دعوى شما دروغ ، متابعت پيغمبر مرا
بنمائيد تا من هم شما را دوست دارم . پس به حكم اين آيه شريفه اگر كسى
بخواهد تحصيل محبت خدا بنمايد بايد متابعت اين بزرگوار را نمايد در
تمام اقوال و افعال و حالات و عادات . و هر كه متابعت او زيادتر، راه
او نزديك تر و از اين متابعت هر چه كم گذارد، به همان مقدار راه خود را
دور نموده و زحمت خود را افزوده . كسى كه طالب محبت خدا باشد بايد به
طريقه آن حضرت باشد كه شرع مقدس اسلام است و آنچه در او ثابت شده از
عبادات و طاعات و مجاهدات شرعيه و معارف حقه و طريق معرفت آن ها همان
است كه خود او بيان فرموده كه كتاب خدا و اهل بيت اطهار او باشد چنانچه
به اتفاق سنى و شيعه ، فرمود: انى تارك فيكم
الثقلين كتاب الله و عترتى يا و اهل بيتى . و اهل بيت آن
بزرگوار معارف حقه و طريق سلوك الى الله به راويان و اصحاب خود فرمود و
آن ها يدا بِيدٍ به اصحاب كتب معتبره معروفه رسانيده و آن ها تقصيرى در
جمع آن و تهذيب آن نفرمودند، فجزاهم الله عنا
خير الجزاء و از بركات آن ها به علماء متاءخرين رسيده ابدا
احتياجى به مخترعات غلات متصوفه و بدعتهائى كه عوام به خيالات خود
گذاشته نمانده . پس اگر بر همين جاده كتاب و سنت قدم زدى و متابعت كردى
كسانى را كه براى تو به سند معتبر دستور العمل پيغمبر اكرم و امامان تو
را نقل مى كنند، تابع پيغمبرى و وعده خداوند كه تو را دوست دارد در حق
تو صادق است و به هر مقدار متابعت غير كتاب و سنت نمائى ، به همان
مقدار از جاده دور و اگر به وعده مزبور نرسى ، ملامت مكن جز خودت را.
بالجمله ؛ هر كه تو را از راه قرآن و احاديث معتبره اهل بيت به سوى خدا
بخواند داعى حق است و متابعت او لازم و هر كه به غير اين دعوت كند بدان
كه او غول بيابان و داعيه شيطان است .
فصل چهارم
آداب دخول در مهمانخانه و ايام مهمانى . چون روز آخر شعبان شود
زياده بر سابق ايام ملتفت حال دل خود باش و ملاحظه كن كه مبادا از آنچه
خلاف محبت خداست در او باشد و يا خلقى از اخلاق اهل جهنم را دارا باشد
چه سابقا دانستى كه ماه رمضان بهشت دنيا و راه بهشت آخرت است . خلق
جهنميان داشتن و طمع در بهشت بودن خطا است بخصوص كينه و عداوت برادر
مومن چه در صفت اهل بهشت مى فرمايد: و نزعنا ما
فى صدورهم من غل .(831)
پس ، از خداوند مسئلت نما كه بيرون كند از دل تو كينه برادران دينى تو
را؛ چنانچه در حق اهل بهشت مى فرمايد. و مِن بَعد ملاحظه كن حقوقى كه
بر مال تو يا بدن تو دارند اگر مديون آن ها باشى با تمكن قرض آنها را
ادا كن و يا مهلت بگير و اگر حق قصاص دارند تمكين از قصاص بكن يا خواهش
كن كه تو را عفو كنند و شايد به مجرد اين كه كسى را نكشته يا دست كسى
را قطع نكرده گمان مى كنى كه از اين حق خلاص شده اى غافل از اين كه اگر
به نوكر يا خدمتكار خود يا زوجه يا شاگرد خود يك سيلى به غير حق زده
باشى او از تو حق قصاص دارد و اگر تقاص نكرد يا عفو ننمود در محضر عدل
الهى بايد از تو تقاص كند تا چه رسد به نوكرهاى ظالمين و مستخدمين
ارباب مناصب باطله كه براى ماهى چند قران شهريه بدنهاى مسلمانان را زير
تازيانه و شكنجه انداخته و به خيال خود وظيفه خود را ادا نموده و
بيچاره نمى داند با خود چه كرده و براى آخرت خود چه اندوخته ؟!
شيخ صدوق در كتاب ((من لا يحضره الفقيه
)) روايت نموده :
لو اءن رجلا ضرب رجلا سوطا لضربه الله سوطا من
نار.(832)
يعنى اگر بزند مردى ، مردى را يك تازيانه ، خداوند او را خواهد زد يك
تازيانه از آتش و اگر حق عرضى بر تو داشته باشند، يعنى خدا نكرده
متعرض عرض مسلمى يا مسلمه شده باشند و لو يك نگاه به شهوت خيلى خلاصى
از آن مشكل است چونكه غالبا صاحب حق اطلاع بر اين خيانت ندارد و در
اظهار به او و طلب عفو، اذيت مومن است كه خود حرام ديگر است و شايد به
جهت شدت غيرت عفو نكند و بسا باشد منتهى به فتنه و فساد شود. و چاره
اين كار به موجب آنچه به نظر دارم از مرحوم عالم زاهد و عارف سالك
استاد حقير(833)
آخوند ملا حسينقلى همدانى - طاب ثراه - كه مى فرمود: استغفار براى صاحب
حق است و اگر نمى شناسد يا عدد آنها را نمى داند به طريق عموم براى همه
استغفار كند مثلا بگويد: اللهم اغفر لمن له حق
على . و ظاهرا آن مرحوم در اين مطلب خبر معتبرى ديده باشند و
حقوق سعادت را زياده بر سائرين بايد ملاحظه نمود. مبادا رئيس اين
مهمانخانه يعنى پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) خصم او باشد
و من بعد غسل توبه كند و از جميع گناهان توبه نمايد و بدن و لباس خود
را طاهر سازد و با وضو باشد و اين در اول قدم توست در راه محبت خدا كه
فرمود: ان الله يحب التوابين و يحب المتطهرين .(834)
و چون نزديك غروب شود سعى كند كه تنها باشد و به حال خود مشغول باشد كه
اول باز شدن باب مهمانخانه دل او حاضر باشد شايد نظر رحمتى در آن وقت
بشود از آن محروم نماند و به حال سجده بدن مناسب است كه فرموده اند:
اءقرب ما يكون العبد الى الله اذا كان ساجدا؛(835)
يعنى نزديك تر بودن بنده به خدا در وقتى است كه در حال سجده باشد و شكر
خداوند به جا آورد كه به اين فوز عظيم رسيد و اجل او نرسيد تا حسرت اين
سعادت را به گور ببرد و اگر چشم او قوت دارد استهلال كند كه از عمل
ائمه چنين روايت شده و شايد استحباب آن محل خلاف نباشد و من بعد مشغول
نماز مغرب و نافله آن و نافله خصوص اين ماه كه تفصيل آن ذكر خواهد شد
ان شاء الله تعالى .
و اما آداب مجموع ماه شرح آن به تفصيل موجب تطويل و خروج از وضع رساله
است و عمده آن ترك معصيت است و چنانچه طاعت در اين ماه بهتر و اجر آن
عظيم تر است ، معاصى هم در او قبيح تر و بزرگتر است . چون معصيت در
كعبه كه بحسب مكان ، مكان خدا است و معصيت در آن زياده بر خود معصيت
عنوان هتك احترام را دارد. هم چنين است اين ماه كه بحسب زمان ، ماه
خداست و لهذا حضرت اميرالمومنين (عليه السلام )، نجاشى شاعر را كه در
ماه رمضان شراب خورده بود زياده از حد شراب به او تازيانه زدند عرض
كرد: يا اميرالمومنين ! اين زياده براى چيست ؟ فرمود: براى هتك احترام
ماه رمضان به خصوص اهانت و اذيت مومن و ما بين مومنين را به هم زدن و
فتنه انگيختن و متعرض اعراض زنهاى مومنات شدن ؛ چه اذيت و اهانت مومن
مبارزه با خداوند و جنگ با اوست .
چنانچه كلينى رحمة الله عليه به دو سند روايت نموده از حضرت صادق كه
خداوند مى فرمايد: من اءهان لى وليا فقد اءرصد
لمحاربتى !(836
) يعنى كسى كه اهانت كند وليى از اولياء مرا به درستى
كه مستعد جنگ با من شد. ايضا روايت نمود به سند خود از ثقه جليل القدر
هشام بن سالم كه گفت شنيدم از حضرت صادق (عليه السلام ) كه فرمود:
قال الله تعالى : بحرب منى من اءذى عبدى المومن
،(837)
الحديث .
حاصل معنى آن كه خداوند مى فرمايد كسى كه اذيت كند بنده مومن مرا بداند
كه من با او جنگ دارم و البته واضح است كه مهمانى و جنگ نمودن با
ميزبان با هم جمع نخواهد شد نوكر تو و اگر چه اجير تو مى باشد لكن
برادر مومن تو است به ماهى چند قران يا روزى دو گرده نان از ايمان
بيرون نرفته و اهانت او همان است كه شنيدى و آنچه به او حق دارى همان
حق خدمت متعارف است اگر اجير مطلق تو باشد و اما اگر اجير باشد براى
انجام كار معينى چون جاروب نمدن به غير آن هيچ حقى ندارى . الحال ،
ملاحظه كن چه قدر فرق است ما بين قواعد محكمه دين اسلام و آنچه متعارف
است ما بين اعيان و ارباب ثروت در معامله آنها با نوكر و خدمتكار كه
هيچ دقيقه از اذيت و اهانت و بد گفتن و قذف نمودن فروگذار نمى كنند و
نمى دانند چه مى كنند. در دين اسلام ، آقا و نوكرى و خانم و خدمتكارى
نيست فقط عنوان اجير است كه پول بدهى و كار بخرى و هم چنين است حل زوجه
كه تنها حق استمتاع از او دارى نه حق استخدام تا چه رسد به اين كه اگر
بى چاره به هزار زحمت خدمتى به جا آورد و اندكى خلاف ميل تو باشد از
اهانت و تحقير و اذيت چيزى فروگذار نكنى . اگر چه مطلب به طول انجاميد
لكن براى آن كه ملتفت بشوى كه چه قدر اين وضع متعارف ما بين مردم
خطرناك است اين روايت را هم نقل كنم .
مرحوم كلينى روايت نموده از ثقه جليل القدر عبدالله بن سنان از حضرت
صادق (عليه السلام ) كه فرمود كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم
) فرمودند: من نظر الى مومن نظرة ليخيفه بها
اءخافه الله تعالى عزوجل يوم لا ظل الا ظله ؛(838)
يعنى كسى كه نگاه كند به سوى مومنى نگاهى كه او را بترساند خداوند
تعالى او را خواهد ترسانيد روزى كه سايه اى بجز سايه او نيست . كنايه
از اين كه ملجاء و پناهى جز او نيست اى عزيز! اين اثر يك نگاه است كه
به اصطلاح با از اين كه ملجاء و پناهى جز او نيست اى عزيز! اين اثر يك
نگاه است كه به اصطلاح با چشم زهر رفتن به مومن است تا چه رسد به سائر
انواع ترسانيدن ؛ پس بنابراين دائما در حال جنگ با خدا مى باشى و نمى
دانى و توقع دارى كه احترام مهمان داشته باشى و تعجب مى كنى كه چرا
تغيير حال براى تو ظاهر نمى شود و آثار روزه در تو پيدا نيست و البته
مهمانى كه سائر مهمانها را بد بگويد و اذيت كند و ما بين آنها را به هم
بزند البته صاحبخانه به مقتضاى حكمت خود و ملاحظه حال سائر مهمانان او
را بيرون خواهد نمود و اگر متعرض كنيزان و خدمتكاران صاحبخانه شود
البته به غيرت او نخواهد گنجيد و هر خلافى از مهمان اگر تحمل كند تحمل
چنين خيانتى نخواهد نمود و اگر به اين مثال پى بردى بدان كه تمام زنها
كنيزان ميزبان تو مى باشند و معصوم مى فرمايد:
ان الله غيور و يجب الرجل الغيور؛
يعنى خداوند صاحب صفت غيرت است و دوست مى دارد مرد با غيرت را. پس اگر
بر خواهران دينى و اعراض برادران مومن خود غيرت بردى قدم ديگر در راه
محبت خدا برداشته و الا از غيرت حضرت احديت در حذر باش . نكته ديگر اين
كه پيغمبر فرمود: اءنا و على ابوا هذه الامة ؛
يعنى من و على دو پدر اين امت مى باشيم . پس به نظر دقت ملاحظه كن كه
نسبت معنوى آنها به كجا مى رسد و آسان نشمار اين قبيل معصيتها را و
قناعت نما به آن كه صاحبخانه براى تو تجليل نمود و پيغمبر و امام تو به
آن راضى شده اند كه حلال است و در حلال غيرت نيست ؛ چنانچه پيغمبر
فرمود: جدع الحلال اءنف الغيرة . يعنى
جدا كرده است حلال ، بينى غيرت را. كنايه از اين كه در حلال غيرت نيست
. و اما اعمال اين ماه از زيادى به حدى است كه قدرت بر به جا آوردن آن
را ندارى كه همه را به جا بياورى پس اقتصار كن بر آنچه بتوانى با
حضور قلب و خلوص نيت به جا آورى چونكه حضور قلب ، روح عبادت است . در
حق نماز فرمودند: ليس للعبد من صلوته الا ما
اءقبل عليها؛ يعنى مقبول نيست از نماز بنده مگر آنچه مقرون به
اقبال باشد و يك عمل خالص بهتر از هزار عملى است كه مشوب به غرضهاى
ديگر باشد و از اعمال و كيفيتهاى عباداتى كه مردم از پيش خود در آورده
اند و به اين دين مقدس بسته اند در كتاب خدا و سنت اثرى نيست پرهيز كن
كه فرمودند: قيل فى سنة خير من كثير فى بدعة ؛(839)
يعنى عمل كم مطابق سنت پيغمبر بهتر از عمل بسيار است از پيش خود، تلاوت
قرآن كريم - به موجب بسيارى از اخبار صحيح و معتبر - از افضل اعمال اين
ماه است و اين ماه خصوصيتى دارد به قرآن كه سائر ماه ها ندارد و اگر
بخواهم آداب تلاوت قرآن را بنويسم كلام به طول خواهد كشيد.
عالم شهيد سعيد سيد نصرالله حائرى كه خواص علما، ايشان را
((شهيد ثالث )) مى خوانند
و در زمان نادرشاه در اسلامبول آن بزرگوار را شهيد نمودند رساله اى
جداگانه در اين مطلب نوشته اند. به آن رساله يا به كتب ديگر علما رجوع
نمائيد. و اگر در روز تلاوت مى كند قصد نكند كه تمام آنچه مى خواند
كلام خداست بلكه به اين قصد بخواند كه مى خوانم به اميد اينكه مطابق
باشد با قرآن . احتمال دارد غلط بخواند و در اشكال كذب بر خدا واقع شود
و روزه او باطل شود و لهذا ديدم جمعى از مقدسين را در نجف اشرف كه بدين
جهت روز تلاوت قرآن نمى كردند و به نحوى كه عرض شد اشكال مرتفع و به
اجر خواندن قرآن مى رسد اگر چه اصل اشكال به نظر حقير وقعى ندارد و اگر
كسى بدين جهت منع از قرائت قرآن در صوم كند بايد مطلقا منع كند؛ چه كذب
بر خدا حرام است ولو از غير جهت باطل نمودن روزه . و بيان آن مناسب وضع
رساله نيست .
نوافل شهر رمضان را كه بيان آن در قسمت عملى اين رساله خواهد آمد تا
بتواند مواظبت نمايد با ادعيه وارده آن . اى عزيز! اتمام اوقات شب و
روز اين ماه را غنيمت شمار. تا بتوانى نگذار ساعتى از آن به غفلت بگذرد
و دل خود را به حال توجه به خدا نگاه دار شايد وقتى نظر مرحمتى به
مهمانان بفرمايد و دل تو حاضر نباشد. بخصوص وقت سحر كه فضل آن را مى
دانى و ساعت آخر روز كه وقت منتهاى ضعف جسم و قوت روح است و وقت ظهور
عمده اثر روزه است و مباش از كسانى كه خصوص اين وقت شريف را تضييع مى
كند و در كوچه ها و بازارها به غفلت مى گذرانند و اسم او را روز شب
كردن مى گذارند. اى غافل ! خود روز شام مى شود و زحمت شما را لازم
ندارد و لكن شام تار دل تو روز نمى شود الا به مقابله او با انوار
الهيه . وقت افطار سعى كن كه به حلال افطار نمائى چون در اخبار وارد
شده كه افطار به حرام اجر روزه را مى برد و چه قدر قبيح است كه اول
افطار با خداى خود كه مطلع بر همه چيز است دروغ بگوئى . و در دعاى
افطار بخوانى : و على رزقك اءفطرت ؛ يعنى
خدايا به رزق تو افطار كردم و حال آنكه جمعى از علماى علم كلام مى
گويند: حرام ، رزق خدا نيست . ايام مجاورت حقير در عتبه مقدسه نجف شخص
دزد طرارى بود كه مثل او در جيب بريدن كمتر شنيده شده بود و در اين كار
قصه هاى حيرت انگيز داشت و با وجود اين كار زشت روزه مى گرفت و وقت
غروب از يكى از اهل علم و صلاح يك ورقه يا يك قمرى به پول رواج آن وقت
به التماس و خواهش مى گرفت تا افطار به حلال بكند و اجر روزه او ضايع
نشود و گاه مى شد كسى به او نمى داد و تا دو ساعت از شب گرسنه و تشنه
مى ماند.
اى عزيز! در مقام تقيد به شرع و طلب اجر از دزدى كمتر مباش و ملتفت باش
كه اجر خود را ارزان نفروشى . اى عزيز! معنى توبه ، بازگشت به حق است و
لازم توبه ، عزم بر ترك معصيت و تا خدا به تو بازگشت نكند، چگونه تو
بازگشت خواهى نمود؟ و تا مشيت حق تعلق به ترك معصيت تو نگيرد چگونه ترك
معصيت مى كنى ؟ و ما تشاءون الا اءن يشاء الله .(840)
پس اگر توبه حقيقى را خواهانى به درگاه حق تعالى تضرع كن و دعا كن او
بر تو، توبه كند تا بتوانى توبه كنى ؛ ثم تاب
عليهم ليتوبوا.(841)
آنگاه ترك معصيت خواهى نمود؛ الهى تب على حتى لا
اءعصيك (دعاى ابى حمزه )
اى عزيز! دعوت حق عام است هر كه قبول دعوت حق نمود و بر خوان ؟ حضر شد،
مهمان است ولكن قبول دعوت از طرف تو لازم است و اگر قبول نكردى بر خود
ستم كرده اى . خواهى پرسيد: چگونه بدانم قبول دعوت نمودم يا نه ؟ خواهم
گفت : اين سوال را از دل خود كن و مراقب حال او باش ، اگر ديدى در اى
ماه به خداى خود انس دارى و از مناجات با او لذت مى برى و عبادات را
بدون كسالت و با كمال شوق و ميل به جا مى آورى ، پس بدان كه دل قبول
دعوت كرده والا دل در صف مهمانان نيست و لابد مانعى او را باز داشته .
در دعاى ابى حمزه آنجا كه عرض مى كند: سيدى لعلك
عن بابك طردتنى ...، ذكر اين موانع شده ، بيان همه موجب تطويل
است . اجمالا به دقت در هر يك از آنها تامل كن و با حالات و كارهاى خود
بسنج ، درد خود را بفهم و براى او درمان بجوى و به ميزان كتاب و سنت به
معالجه بپرداز و همين مراقبت را در تمام ايام ماه داشته باش ، اگر ديدى
حال لذت مناجات و اقبال به طاعات در زيادتى است بدان كه توجه تو از
غرفه هاى نازل به غرفه هاى بالاتر است . واجعل
منازلنا غرفات واجعل غرفاتنا عاليات . و اگر در نقصان است به
عكس .
اى عزيز! شايد در دعاهاى اين ماه بخوانى : و قد
جعلت لكل ضيف قرى و اءنا ضيفك فاجعل قراى الجنة ؛ يعنى خدايا
براى هر مهمانى چيزى قرار دادى كه او را بدان پذيرائى مى كنند و من
مهمان توام پس قرار بده بهشت را پذيرائى من . بهشت چنانچه دانستى
مهمانخانه خداست در آخرت و البته مقتضاى كرم ميزبان كريم آن است كه
انواع نعمتها بر سفره ضيافت بگذارد تا هر كه هر چه بخواهد موجود باشد؛
چنانچه فرمود: و فيها ما تشتهيه الاءنفس و تلذ
الاءعين
(842) هر چه كه نفسى از نفوس به او ميل كند و
چشم از او لذت برد در آنجا موجود و اگر نفس تو به همان نعمتهاى جسمانى
قناعت دارد خود داند ولكن اولياى خدا و صاحبان همت بلند مراتبى از بهشت
قبل از لذائذ جسمانى دارند كه شايد اشاره به آن مراتب باشد آيه شريفه :
يا اءيتها النفس المطمئنة # ارجعى الى ربك راضية
مرضية # فادخلى فى عبادى # و ادخلى جنتى .(843)
اول مرتبه كه از آن بلندتر تصور ندارد، مرتبه رجوع الى الرب است كه
بازگشت به خداست و من بعد راضيه بودن و بعد از آن مرضيه بودن و بعد
دخول آنها در عداد بندگان حقيقى خدا و به خدمت محمد (صلى الله عليه و
آله و سلم ) و آل محمد (عليهم السلام ) رسيدن و با خواص شيعه آنها
محشور شدن و بعد از همه ، دخول بهشت جسمانى است آن را هم اولياى خدا نه
تنها براى خوبى طعام و شراب مى خواهند بلكه عمده لذت آنها اكرامى است
كه خداوند به آنها نموده و به ضيافت مفتخر فرموده ؛ چنانچه اگر پادشاهى
شخص بلند طبعى را ضيافت كند عمده لذت او به اكرام و اظهار مرتبه و
نشستن با مقربين درگاه پادشاهى است نه خوبى طعام . بخلاف شخص پست فطرت
كه بجز لذت طعام چيزى درك نكند و هيچ فرقى ما بين مهمانى نمودن شاه و
گدا نگذارد؛ چنانچه اولياى خدا از جهنم هم مى ترسند، لكن نه از حرارت
آتش و زهر مار و عقرب فقط بلكه عمده از اهانت وارد بر آنها و خوارى از
نظر خداست چنانچه از مومنين در سوره آل عمران نقل فرموده كه عرض مى
كنند: ربنا انك من تدخل النار فقد اءخزيته ؛(844)
يعنى اى خداى ما، تو هر كه را داخل آتش نمودى پس به درستى كه او را
خوار نموده اى . ملاحظه كن كه اگر پادشاهى بر يكى از مقربان دائم
الحضور خود غضب نمود و او را زندان كرد عمده صدمه و عذاب او محرومى از
خدمت سلطان و مورد غضب و عدم لطف او واقع شدن اوست . نه تنگى زندان و
زنجير گران . اين بود اجمالى از آداب اين ماه كه مقدر بود به قلم اين
ضعيف جارى شود. و از خداوند متعال مسئلت مى نمايم كه موفق بدارد حقير و
سائر مومنين را براى معرفت اسرار دين مبارك اسلام و براى عمل نمودن و
براى آنچه رضايت او در اوست .
من الفضائل الانسانية
و لقد كرمنا بنى آدم و حملناهم فى البر و
البحر.(845)
علما را در تفسير آيه مباركه اقوالى است :
قول اول : مراد از اين كرامت آن است صورت زيبا و پيكر بى همتا به انسان
عطا نموديم . و اين معنى در آيه ديگر فرمود: و
صوركم فاءحسن صوركم .(846)
و در جاى ديگر فرمود: لقد خلقنا الانسان فى
اءحسن تقويم .(847)
و در جاى ديگر فرمود: صبغة الله و من اءحسن من
الله صبغة .(848)
قول دوم : آنكه قدر و قامت او را راست آفريدم . و سر او را كه محل عقل
و فكر بود و نطق و صومعه حواس بود بلندترين همه اعضاء او قرار داد. و
از اين جا معلوم مى شود كه بلندى درجه آدمى و مرتبه او جز به علم نيست
؛ زيرا كه چون محل علم سر آمد، لاجرم از همه اعضاء بلندتر آمد.
قول سوم : آن است كه اگر خواهند بايستد و اگر خواهد بنشيند و اگر خواهد
بخوابد چون اجسام بر چهار قسم اند: يكى بدين ماند كه برپا ايستاده چون
نبات و اشجار، يكى به آن ماند كه در ركوع است چون بهائم ، يكى به آن
ماند كه در سجود است چون حشرات ، يكى به آن ماند كه نشسته چون كوه ها.
آنكه از همه خبر داد كه همه تسبيح و تقديس او مى نمايند،
و ان من شى ء الا يسبح بحمده
(849) و آدمى را چنان آفريده گاه بايستد و گاه
ركوع كند و گاه سجود كند و گاه بنشيند، پس او را در نماز به اين هر
چهار حالت امر فرمود، تا در اداى دو ركعت نماز با جمله مخلوقات برابر
باشد.
قول چهارم : آن است آدمى طعام به دست گيرد و در دهان نهد اما ديگر
حيوانات علف به دهان خورند و در اين معنى دو نوع كرامت حاصل است : نوع
اول آنكه خوردن خدمت شهوت است پس هر بار كه سر فرود آورد براى خوردن سر
او خدمتكار شهوت باشد. و چون سر آدمى محل فكرت و عقل بود لاجرم سر او
را خدا به نحوى قرار داد كه خدمتكار داشته باشد. و آن دست است تا به
دست لقمه بردارد و در دهان نهد تا سر كه محل عقل است مخدوم باشد. و
ديگر اعضاء خدمتكار او باشند و سر غير آدمى چون از عقل و فكر خالى بود
لاجرم سر او را خدمتكار شهوت كرده اند، زيرا كه تا سر فرود نياورد علف
نتوان خوردن .
پس پيداست كه هر كس علم او بيشتر، او به مخدومى اولى تر. و در اين باب
دقيقه ديگر هست و آن اين است : گويا حق تعالى مى فرمايد كه من تو را
چنان آفريدم كه تو را سر فرود نبايد آوردن از براى طعام خوردن و توبه
جهالت سر فرود مى آورد پيش مخلوقات از براى طعام . نوع دوم آن است كه
چون بهيمه علف به دهان گيرد آن علف ملوث مى شود. به قاذورات و آلوده
بود به نجاسات ، اما آدمى طعام خود را به دست خود پاكيزه كند. در اين
باب دقيقه اى است و آن اين است : رحمت الهيه روا نداشت طعام او با
قاذورات آميخته شود. لاجرم او را دست بيافريد كه تا به دست خود طعام
خود را پاكيزه كند. پس مرد عاقل بايد كه غذاى روح كه معرفت و محبت است
از قاذورات شبهه و شهوت پاكيزه نمايد.
قول پنجم : آن است آدمى به عقل مشرف گردد. و دليل بر فضيلت عقل آن است
كه رسول خدا فرمود: اءول ما خلق الله العقل ،
پس گفت : بعزتى و جلالى ما خلقت خلقا اءكرم على
منك .(850)
قول ششم از كرامت : آن است كه هر چه جز آدمى است ، مخلوق است براى آدمى
و آدمى مخلوق است از براى خاص بندگى . و دليل بر آنكه هر چه جز آدمى
است ، مخلوق است براى آدمى و آدمى مخلوق است از براى خاص بندگى . و
دليل بر آنكه هر چه جز آدمى است مخلوق است براى آدمى ، آن است كه هر چه
در زمين است از براى آدمى است : هو الذى خلق لكم
ما فى الاءرض جميعا،(851)
هر چه در آسمانها مى باشد از براى آدمى است :
|