گنجينه اخلاق «جامع الدرر» (جلد اول)

عارف سالك آيت الله حاج سيد حسين فاطمى (ره )

- ۲۸ -


همه عبادات را ثواب و جزء ده برابر است بلكه هفتصد برابر، بجز صوم كه جزاى آن لقاء پروردگار است . به عيسى خطاب شد گرسنگى بكش تا اين كه مرا ببينى ؛ پس جزاى صوم لقاى حضرت اوست اين است معنى ((اءنا اءجزى به )). فى زماننا هذا اين سخنها كجا روزه كجا؟! رب صائم ليس له من صومه الا الجوع و العطش . فرمايش معصوم ، مصداق او مائيم . جناب ابى جعفر (عليه السلام ) فرمود: اذا صمت فليصم سمعك و بصرك و شعرك و جلدك و غير ذلك . فرمود: نبوده باشد روز صوم تو مثل روز افطار تو بايد تمام اعضاء از ميلهاى خود كه مرضى حق سبحانه نيست باز ايستد، مثل دروغ و غيبت و نمامى و فحش و خصومت و مراء و جدال و مطلق هذيانات باطله و ملتزم شدن سكوت مگر به ذكر حق سبحانه ، اين صوم لسان است و ساير اعضاء همين قسم بايد روزه باشد اگر بخواهد روزه او قبول شود و از ثمره و نتيجه روزه بهره مند شود و اكتفا به سقوط قضا ننمايد. فرق است ما بين سقوط قضا و مابين قبولى آن .
اليوم سيزدهم شهر رجب المرجب 1381 مى باشد مشغول تسطير و رقات مى باشم سه روز است به الهامات و عنايت حضرت پروردگار به خاطرم رسيد كه بيان مرحوم مغفور آقاى آقا رضا فرزند خلد آشيان طوبى مكان آقاى آشيخ محمد حسين اصفهانى - طاب ثراهما و جعل الجنة مثواهما - كه از علماى بزرگ نجف اشرف بوده اند و نزد علما معرف و مشهور بوده اند، در معنى فرمايش مولا حضرت رسالت (صلى الله عليه و آله و سلم ) و ارواحنا فداه - كه در جمعه آخر ماه شعبان المعظم كه در منبر فرمودند خبر از آمدن اين ماه عزيز به مردم دادند و مفصل است . محل حاجت ما اين قطعه از خطبه مى باشد:
شهر دعيتم فيه الى ضيافة الله و جعلتم فيه من اهل كرامة الله . شرحى مرقوم داشته اند الحق چه شرحى لطيف . نديدم جز ايشان كسى در اين مقام برآمده باشد كه همچو شرحى از اين خطبه نموده باشد معلوم مى شود از حال قلبى و عمل ايشان بوده اين تراوشها از آن سرچشمه قلبى بوده . لذا در اين مقام برآمده آن كلمات دُرَر بار را جزء ورقات خود نموده چون طبع شده گويا در اصفهان مسمى به ((مجديه )) ليكن كم نسخه است اميد به ميمنت اين كلمات شريفه مومنى پيدا شود كه آن ها را به طبع رساند(816) و به بركت آن اين مجموعه حقير عاجز مفلس لاشى ء سراپا تقصير ضمن آن طبع شود.
بسم الله الرحمن الرحيم
رساله مجديه در حقيقت مهمانى خداوند و آداب مهمان و كيفيت نوافل و ادعيه غير معروفه شهر رمضان المبارك
الحمدلله ولى الفضل و الانعام و على نبيه محمد و آله اءفضل الصلوة والسلام .
و بعد كمترين بندگان حضرت احديت و اقل خادمان اخبار اهل بيت نبوت خدمت بندگان ايمانى - وفقهم الله لمراضيه - معروض مى دارد كه : مكرر به خاطر مى رسد آن كه كيفيت نوافل شهر رمضان و مقدارى از دعاهاى مختصر اين ماه را كه به سنهاى معتبره از ائمه اطهار (عليهم السلام ) روايت نموده ام و مرحوم علامه مجلسى - اعلى الله مقامه - در كتاب كثير البركات ((زاد المعاد)) آن را نقل نفرموده و بدين سبب اكثر برادران فارسى زبان از فوز به آن محروم مانده در رساله مختصرى جمع نمايم تا از آن ، مومنين بهره برند و شايد به دعاى خيرى از اين گناهكار يادى نمايند ولكن حوادث روزگار مانع وصول به اين مقصود بود تا آن كه در ليله مباركه سيزدهم ماه رجب از سنه 1341 كه على المشهور شب ولادت حضرت اميرالمومنين (عليه السلام ) و اول ليالى البيض بود دفعة واردات قلبيه كه اميدوارم از اشارات غيبيه باشد حقير را وادار به شروع اين رساله نمود. با اين كه نه حال مساعد بود و نه زمان موافق و همان وارد قلبى اشاره فرمود كه اولا مناى مهمانى نمودن خداوند تعالى مر بندگان خود را در اين ماه شريف و آداب و شرائط مهمان را بيان نمايم و آنچه از اسرار و معارف متعلقه به آن كه از كتاب خدا و اخبار اهل بيت (عليهم السلام ) استفاده وان كرد كه غالب افهام بتواند درك نمايد، به بيان واضح مقدمه رساله قرار دهم ، تا آن كه اعمال مومنين از روى علم باشد و از فوائد معنويه اين ماه محروم نمانند؛ چه عمل بدون علم فائده نخواهد داش و ثمره نخواهد داد و من الله التوفيق .
حضرت رسول اكرم و حبيب اعظم (صلى الله عليه و آله و سلم ) در خطبه معروفه آخر جمعه شعبان در وصف ماه رمضان مى فرمايد: شهر دعيتم فيه الى ضيافة الله و جعلتم فيه من اءهل كرامة الله ؛ يعنى ماه رمضان ماهى است كه خوانده شده ايد در آن به مهمانى خداى تعالى و قرار داده شده ايد از اهل كرامت خداوند. پس هر مومنى كه بخواهد از اين سفره گسترده و مرحمت محروم نماند بايد اولا قدر و عظمت اين مهمانى را بداند و حقيقت آن را بفهمد و آداب آن را مراعات كند و به قدر ممكن ميزبان را بشناسد و به صورت روزه اكتفا نكند و بر خوان سفره : و موائد المستطعمين معدة ، با اولياء خدا زانو به زانو بنشيند و از انواع طعامهاى روحانى تناول نمايد و اگر محبوب حقيقى - جلت عظمته - او را قابل مقام محبت خود دانست ذره اى از حلواى محبت خود به او چشانيده آن گاه به زبان حال و مقال عرض نمود: الى من ذا الذى ذاق حلاوة محبتك فرام عنك بدلا؛ يعنى : اى اله من ! كيست كه شيرينى محبت تو را چشيد و از تو بدلى جست و غير تو را خواست ؟!
پس خوشا به حال او كه به غرض اصلى اين مهمانى رسيد و گوى سعادت را ربود والا واى به حال او كه از جمله كسانى است كه فرموده اند:
رب صائم ليس له من صومه الا الجوع و العطش ؛ يعنى : چه بسيار روزه دارى كه از روزه خود هيچ براى او نيست به جز گرسنگى و تشنگى . بيچاره گرسنگى جسم را تحمل نمود و لقمه اى از ماده و موائد المستطعمين معدة نچشيد، تحمل تشنگى را كرد و جرعه اى از شربت : و مناهل الظماء لديك مترعة ، به كام او نرسيد.
كور و كر وارد مهمانخانه شد و به همان حال خارج شد نه چشم دل به جمال ميزبان روشن نمود و نه از خوان انعام و كرم او فائده برد بلكه مصيبت خود را شديدتر و درد خود را بى درمان تر نمود و حكم تبعيد و دور نمودن خود را از اين درب خانه از رئيس مهمانخانه يعنى حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) صادر نمود چنانچه در تاب ((كافى )) شريف روايت نمود كه آن حضرت فرمود: من اءدرك هذا الشهر فلم يغفر له فاءبعده الله ؛ يعنى : هر كه ادراك اين ماه را نمود و آمرزيده نشد خدا او را دور كند. بلكه دفتر شقاوت خود را مسجل نمود به فرمايش ديگر آن حضرت كه فرمود: الشقى من حرم غفران الله فى هذا الشهر؛ يعنى : شقى آن كس است كه از آمرزش خدا محروم بماند در اين ماه .
اى عزيز! يازده ماه از خداى خود رشته گسستى و به اغيار پيوستى و از عزت و بلندى قناعت نمودى به ذلت و پستى . مزرعه دل را كه بايد از محبت بيگانگان جاروب كنى و بذر محبت خداى خود را در او زرع كنى و به اشك چشم آبيارى نمائى تا الوان گلهاى روحانى در او برويد مملو از خس و خار و علفهاى زهرآگين نمودى و خانه معنوى خدا را طويله گاو و خر و اسب و استر نمودى نمى دانى كه با اين دل بيچاره چه كردى همه از دست دل مى نالند و دل از دست تو. الحال بياور يك ماه ملتفت حال خود و و با خدا باش تا خدا با تو باشد. يازده ماه خودپرستى كردى يك ماه خداپرستى كن . قدر خود را بدان و فصل بعد را بخوان .
فصل اول
شرافت قدر مومن و مقام اين مهمانى اگر به فطرت خود رجوع كنى و اندكى تامل نمائى خواهى دانست كه حكيم بلكه هر كسى كه مرتبه عقل را دارا باشد كارى عبث و بدون جهت نمى كند، پس اگر حكيمى بله عاقلى تو را دعوت نمايد، لابد يا براى جلب نفع و بردن فائده اى است از تو و يا براى محبت توست كه چون تو را دوست داشته بر سفره خود خواسته و اكرام و تعظيم تو نموده و قدر و مرتبه تو را نزد خود ظاهر نموده .
اى عزيز! از اين مهمانى حكيم على الاطلاق چه مى فهمى ، و باعث آن را چه مى دانى ، آيا مى خواهد از تو به او نفعى برسد، فقير است و مى خواهد به او اعانت نمائى ، دشمنى دارد كه از او عاجز مانده و مى خواهد او را يارى كنى ؟! حاشا و كلا! حضرت او غنى مطلق و قادر بالذات است و به هيچ كس ‍ در هيچ چيز محتاج نيست . پس لابد سبب همان لطف و شفقت و غرض ‍ اكرام توست و از اين جهت فرمود: و جعلتم من اءهل كرامة الله . ملاحظه كن اگر پادشاهى يكى از بندگان خود را دعوت نمايد و لو به واسطه يكى از نوكرهاى پست خود چه اندازه تعظيم و شرافت اوست و به چه مقدار باعث افتخار او مى شود تا چه رسد به اينكه براى او دعوت نامه بفرستد و با وزير مقرب خود ارسال نمايد. الحال در اين مهمانى خود تامل كن ميزبان تو حضرت ملك الملوك ، دعوت نامه قرآن كريم ، آورنده محبوب حضرت او و اشراف كل مخلوقات .
اى بنده ذليل ! چه قدر نزد آقاى خود عزيز هستى . اى بى قدر و مرتبه ! چه قدر و مرتبه بلندى داريد تا به چه اندازه تو را مى خواهند و به چه احترامى تو را مى خوانند، به تو راغب مى باشند و محبت تو را طالب . نمى دانم چه بگويم و اين مطلبهاى بلند را به چه زبانى بيان كنم آنچه مى خواهم قلم را نگاه دارم دل عنان او را از دستم گرفته مى كشد هر جا كه خاطر خواه اوست . به صريح قرآن شريف براى حضرت حق مقام ((ويحبهم )) ثابت است ؛ پس چرا تو داراى مقام ((ويحبونه )) نباشى ؟ هل جزاء من يحب الا اءن يحب ؟ آيا جزاى دوستى بجز دوستى است ؟ عجبا با آن جمال مطلق و جلال بى نهايت و كمال معرى از نقص و توانائى مُبرّى از عجز و فقر، مثل تو ذليل ناقص فقير را بخواهند و به بساط قرب خود بخوانند و تو او را نخواهى و از او دورى كنى . ان شاء الله در دعاى افتتاح خواهى خواند: يا رب انك تدعونى فاءولى عنك و تتحبب الى فاءتبغض اليك ؛
يعنى اى خدا، تو مرا مى خوانى به سوى خود و من از تو دورى مى كنم ، اظهار محبت به من مى كنى و من اظهار بغض مى كنم . الحال كه سخن بدينجا كشيد و قلم به اين مقام رسيد اجمالى از دعوت خدا و اظهار محبت او بنويسم كه بدانى داعى كيست و طريقه دعوت او چيست . داعى خود خداوند است كه اول به ذات بى همتائى خود به زبان بى زبانى ، تو را به سوى خود دعوت مى كند و بعد به زبان تمام پيغمبران و تمام كتابهاى آسمانى و بعد از آن به تمام اعضاء و جوارح تو حتى زبان تو و به جميع حالات عارضه بر تو از صحت و مرض و غنى و فقر و غيره و بعد به تمام موجودات از آفتاب و ماه و ستاره هاى آسمان و كوه و دريا و آنچه خلقت فرموده ، بالجمله ؛ در عالم مخلوقى نيست الا اينكه داعى تو است به سوى خدا و خداوند تو را بدان دعوت نموده تا آنكه شايد يكى از آنها دعوتها را گوش دل تو بشنود و جواب لبيك داعى الله بگويد تَحَبّب خدا به تو چيست ؟ به تمام آنچه تو را به او دعوت نموده اظهار محبت خود را هم نموده . و به واسطه محبت تو اجسام آسمانى و زمينى را براى تو مسخر نموده چنانچه فرموده : و سخر لكم الليل والنهار والشمس والقمر والنجوم مسخرات باءمره ؛(817)
يعنى : و مسخر نمود براى شما، شب و روز و آفتاب و ماه و ستارگان مسخر مى باشند به امر او. آيات ديگر بدين مضمون است و به ارتباط اجزاء عالم به هم معلوم مى شود كه تمام عالم و آنچه خلق نموده محبت نامه خداوند است كه به قلم قدرت نوشته تا به چشم دل بخوانى و قدر خود را بدانى بلكه اگر تامل كنى مى دانى كه غير از حق كسى تو را دوست نمى دارد و محبى جز او ندارى . پدر و مادر كه به ظاهر محبت به تو دارند به حسب واقع محبت آنها نيست بلكه سايه شعاعى است از محبت خدا به تو كه به دل آنها افتاده و آنها را مسخر تو نموده . بيچاره پدر شب و روز زحمت مى كشد تحمل زحمت سفر مى كند خود را در مهلكه ها مى اندازد تشنگى و گرسنگى مى خورد تا لقمه نانى تحصيل نموده به تو بخوراند و يا لباسى درست نموده به تو بپوشاند و بيچاره مادر كه شب و روز عمر عزيز خود را صرف تربيت تو نمايد كثافات تو را بدون اظهار نفرت بشويد در آغوش گرفته شير دهد آنگاه در گهواره ناز بخواباند و به خواب نرود و بند گهواره را بجنباند تا تو به خواب روى و تا صداى گريه تو بلند شود به هزار لسان محبت جانم و قربانت شوم پستان به دهان تو گذارد. و هر دو نمى دانند اين محبت چيست و سلسله جنبان آن كيست و قدرت مطلقه چگونه آنها را مسخر نموده و گاه محبت تو را از غير افق دل پدر و مادر ظاهر مى كند. دايه را از مادر مهربان تر بلكه دشمن را به جاى دوست مسخر مى كند چنانچه در قصه حضرت موسى (عليه السلام ) و فرعون ذكر شد. فرمايش خداوند را در سوره مباركه ((طه )) بخوان كه مى فرمايد: و اءلقيت عليك محبة منى .(818) به فرمايش خود او محبت او بود به موسى كه القا فرمود بر دل فرعون و از دشمن كار دوست گرفت اگر چه فرعون مباشر تربيت بود لكن حضرت كليم به چشم بى زوال تربيت مى شد چنانچه بعد از آن مى فرمايد: (ولتصنع على عينى .)(819) يعنى تا پرورش شوى بر ديده من . بلى مربى تو هم خداست و مادر مباشر. در دعاى ابى حمزه خواهى خواند. اءنا الصغير الذى ربيته . چون مطلب به طول انجاميد - شرح فرمايش بعد يعنى ((واتبغض اليك )) بماند براى منبر يا موقع ديگر - رجوع كنيم به سوى بيان قدر اين مهمانى و نكته ديگر. به مثال عاميانه عرض شود: اگر صاحب خانه به عيالات خود از نوكر و خدمتكار كه دائما جيره خوار او مى باشند و از خود هيچ ندارند بگويد فردا مهمان من مى باشيد از مهمانى چه مى فهمند آيا همان نان و خورش هر روزه است ؟ پس مهمانى عبث و اين وعده لغو است و چون صاحب خانه را حكيم و عاقل مى دانند يقين مى كنند كه تشريفات ديگرى براى آنها مهيا و غذاهائى كه سابق در كار نبود در اين مهمانى موجود است به خصوص اگر ملاحظه آثار زيادت اعتنا و عنايت را ملاحظه كنند و بشنوند كه دستور العمل هاى تازه به نوكرهاى مقرب داده شده و ببينند كه دربهاى اطاقهاى مخصوص تشريفات را باز نموده اند و درب اطاقها كه محل وحشت و خوف است بسته اند و سگ ها و جانوران درنده را زنجير نموده اند.
اى عزيز! مقايسه كن اين مثالها را با آنچه در روايت از معصوم رسيده و البته ترجمه آن را در ((زاد المعاد)) و غيره ديده كه در اين ماه درهاى بهشت كه به منزله اطاقهاى مهمانخانه است باز مى شود. و درهاى جهنم كه موجب وحشت مهمانها است بسته مى شود و شياطين كه به منزله سگ ها و متعرض مهمانها مى شوند مغلول نموده زنجير مى كنند. ملائكه كه به منزله نوكرها مقرب مى باشند مشغول پذيرائى مى شوند. اى عزيز! اگر آنچه مهيا از براى مهمانان اين ماه است همان است كه در ماه هاى ديگر اين سال بوده مهمانى به چه معنى و اين همه تعريفات براى چيست ؟ به اين معنى كدام وقت مهمان نبودى و چه وقت شد كه از غير سفره اين كريم لقمه به دهان رسانيدى ؟ البته به فطرت خود خواهى يافت در اين دعوت غذاهاى بسيار خوب تازه مهيا شده و نعمتهاى ديگرى براى مهمانان موجود نموده اند آيا آن نعمتها چيست ؟ براى جواب اين سوال فصل بعد را بخوان و قدر اين دعوت را بدان .
فصل دوم
نمى دانم به چه لسان شرح اين مقام را عرض كنم و مطالبى كه از عالم لفظ بالاتر است به بيان عاميانه ادا نمايم . از عزيز اجمالا بدان كه اين مهمانى ، مهمانى جسمانى نيست ، يعنى جسم تو در اين ماه دعوت نشده چه خانه اى كه در ماه شعبان مسكن داشتى در ماه رمضان هم در همان خانه خواهى بود و غذاى تو همان نان و خورش سائر ماه هاى سال است كه در روزهاى اين ماه از آن ممنوع شده اى بلكه روح تو دعوت شده به منزل ديگر و غذاهاى ديگر روحانى كه مناسب روح است و از سنخ اوست مهيا شده . دعوت به ماه رمضان دعوت به بهشت است و طعامهاى او از جنس ‍ طعامهاى بهشت است . هر دو مهمانخانه خداست . لكن اسم او اينجا شهر رمضان و آنجا غرفه هاى جنان ، اينجا غيب است و آنجا عيان . اينجا تسبيح و تهليل و آنجا عين سلسبيل ، اينجا نعمتهاى مستور و مخزون و آنجا و فاكهة مما يتخيرون # و لحم طير مما يشتهون .(820) در هر عالمى به لباس ‍ آن عالم ظاهر مى گردد و گاه مى شود كه براى انبيا و معصومين در اين دنيا به صورت آخرين ظاهر مى شود آنچه در اخبار كثيره وارد شده كه حضرت رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) براى صديقه طاهره (عليها السلام ) يا براى حسنين (عليهما السلام ) ميوه بهشتى يا حله هاى بهشتى حاضر فرمود، دليل همين مطلب است . بلكه از بركات آنها براى خواص شيعه هم اتفاق مى افتد به مقدار مرتبه اى كه داشته باشند. از بزرگى ، كه حقير اقرب مردم مى باشم به او به حسب و نسب مكرر، شنيدم كه مى فرمود: روزى از روزهاى ماه رمضان در حرم شريف نجف مشغول خواندن زيارت معروفه به زيارت امين الله بودم . به اين عبارت رسيدم : و موائد المستطعمين معدة و مناهل الظماء لديك مترعة .(821) و در معنى آن فكر مى كردم ناگاه ديدم مائده اى كه بر آن انواع غذاها و شربتهائى كه تا حال تصور آن را نكرده بودم موجود و مشغول خوردن مى باشم و در آن حال فكر مسئله فقهيه را مى كردم كه خيلى عجيب است . حقيقت غذا اين است و مفطر روزه نيست .
اى عزيز! مطلب بسيار دقيق و تفصيل آن به عقول قاصره درست نخواهد آمد. اجمالا مومن در هر دو عالم در بهشت است ان الاءبرابر لفى نعيم .(822 ) انتظار شراب طهور را مكش كه در بهشت بياشامى بلكه همت كن كه در همين دنيا بنوشى كه اگر در اين دنيا نوش كردى لابد در آخرت هم خواهى نوشيد والا محال است يا خيلى مشكل چه : الدنيا مزرعة الاخرة . تخم نكشته درو نخواهد شد. هر عملى در اين عالم از خوب و بد بذر آن عالم است عمل توست كه ان شاء الله قصر و حورى و ميوه يا خدا نكرده دركات جهنم و مار و عقرب و زقوم مى شود.
ادله بر اين مطلب از قرآن و حديث و عقل بسيار و اين مختصر گنجايش آن را ندارد. و اين مطلب همان تجسم اعمالى است كه از مسلمات دين و مذهب است و خيلى كوتاه نظران استبعاد مى كنند و حقير به فضل خداوند بر منبر به بيانات واضحه و به مثلهاى بسيار آن را بيان نموده ام و راهى براى انكار ملحدين نگذاشتم . اين جا همين قدر عرض مى كنم كه شراب طهور در دنيا محبت خداست و بهتر وقت تحصيل آن در همين مهمانى است كه ساقى خود ميزبان است و گمان مبر كه اين تعبير حقير از قبيل خيالات شعراء يا از شطحيات غلات متصوفه است . حاشا كه از لسان كتاب و سنت تجاوز كنم و به جز آنچه خدا و پيغمبر فرموده اعتقاد نمائيم . بلكه مراد همان است كه خدا در سوره ((هل اءتى )) مى فرمايد: و سقاهم ربهم شرابا طهورا.(823) نكته ديگر هم عرض نموده به اين فصل خاتمه دهم البته شنيده كه حضرت كليم الله (عليه السلام ) از مناجات كوه طور كه مراجعت مى فرمودند تا جهل روز به غذاهاى دنيوى ميل نداشتند. گويا قوت آن غذاى روحانى و شنيدن كلام ربانى غذاى جسد هم مى شد و كفايت آن را مى نمود اگر چه شنيدن كلام خدا به آن معنى و مرتبه كه براى آن حضرت بود مختص به مقام نبوت است . و من و تو نبايد در اين طمع كنيم ولكن به بركت محمد و آل او (عليه السلام ) اگر همت نمائيم بالمرة محروم نخواهيم ماند. حضرت سيد العارفين و اميرالمومنين چنانچه در ((نهج البلاغه )) مى فرمايد:
ان لله عباد ناجاهم فى فكرهم و كلمهم فى ذوات عقولهم ؛(824) يعنى خداوند را بندگانى است كه با آنها در فكر آنها مناجات كرده و در عقلهاى آن ها تكلم نموده . اى عزيز! سعى كن كه از اين بندگان خدا باشى و از اين غذاى كليمى در اين مهمانى محروم نمانى .
فصل سوم
شرائط مهمان : اول شرط مهمان معرف ميزبان است لكن چگونه خواهى شناخت . ميزبان تو جسم نيست كه او را به چشم بينى ، با كسى نسبت ندارد كه او را به عنوان پدر فلان يا پسر فلان بشناسى ، به چيزى شباهت ندارد كه او را به شبه قياس كنى . ولكن نمى شود در چاه جهل مطلق ماند و ميزبان را نشناخته به مهمانى رفت .
اول راه معرفت تو، معرفت حق است به خلق ، يعنى از اثر پى به موثر بردن و از صنعت ، علم به وجود صانع پيدا نمود. و به عبارت ديگر شناختن خداست به عنوان صفت خالقيت و حكمت و قدرت و اين طريق بسيار سهل و آسان است به اندك تاملى در انتظام كارخانه اى به اين عظمت و ارتباط اجزاء آن به يكديگر از آسمان و زمين و تناسب اعظاء حيوانات و اختلاف انواع نباتات و حكمتهاى موجوده در خلق انسان بديهى و معلوم هر ذى شعورى خواهد شد كه اين عالم را صنعى است حكيم . و اين طريق اگر چه براى ارباب استدلال خيلى نزديك است لكن براى اهل محبت بسيار دور است چنانچه پادشاه اقليم محبت حضرت سيد الشهداء - ارواحنا فداه - در دعاى عرفه به روايت سيد ابن طاوس در ((اقبال )) عرضه مى كند: الهى ترددى فى الآثار يوجب بعد المزار؛ يعنى تردد من در آثار صنعت تو باعث دورى از زيارت تو خواهد شد. آرى محبت موثر مى جويد نه اثر، عيان مى خواهد نه خبر.
طريق ديگر، معرفت حق است به حق ؛ و روايت : اعرفوا الله بالله ؛(825) يعنى خدا را به خدا بشناسيد كه در ((كافى )) شريف از حضرت اميرالمومنين (عليه السلام ) نقل نموده اشاره به اين طريق است . و صاحب اين مقام از صاحب مقام اول تعجب مى نمايد چنانچه آن بزرگوار در همين دعا عرض ‍ مى كند: كيف يستدل عليك بما هو فى وجوده مفتقر اليك اءيكون لغيرك من الظهور ما ليس لك حتى يكون هو المظهر لك عميت عين لا تراك !
يعنى چگونه استدلال مى توان نمود بر تو، به آنچه در وجود خود محتاج است به تو، آيا از براى غير تو از ظهور چيزى هست كه براى تو نباشد كور باد چشمى كه تو را نبيند. و پسر بزرگوار آن حضرت در دعاى سحر اين ماه عرض مى كند: بك عرفتك و اءنت دللتنى عليك و دعوتنى اليك ولولا اءنت لم اءدر ما اءنت . لكن رفتن اين راه بجز دعوت حق تو را ممكن نيست .
لهذا عرض مى كند تو مرا دلالت نمودى و به سوى خود خواندى و اگر تو نبودى نمى دانستم تو كيستى . چه كند انسان بيچاره را اول دور و اين راه به غير دعوت حق غير مقدور. بلى همين بيچارگى چاره تو است اگر بدانى لابد به درب همين مهمانخانه به لسان قال و مقال با كمال تضرع و ابتهال و الحاح در سوال عرض خواهى نمود: الهى عرفنى نفسك ، و چون صاحبخانه كريم است البته به قدر قابليت تو افاضه به تو خواهد فرمود و حمد خداوند نموده خواهى گفت : الحمدلله الذى هدانا لهذا و ما كنا لنهتدى لولا اءن هدانا الله .(826 )
شرط دوم شناختن مقربان درگاه ميزبان و تقرب جستن و جلب رضايت آنها را نمودن است ؛ چنانچه اين امر را در رفتن به مهمانى اكابر يا خانه سلاطين ملاحظه مى كنى در اينجا هم بايد غافل از آن نباشى و شك نيست در اينكه مقرب ترين خلايق نزد خدا وجود مبارك خاتم انبياء است .
اول مطلبى كه بايد به وسيله آن تقرب به آن حضرت جست تعظيم شعار شريعت و اعلام كلمه دين آن بزرگوار است كه به قدر قوه خود به قول و فعل ترويج دين مقدس اسلام را بنمائى و مواظبت بر حفظ آن كنى و نگذارى زحمات آن حضرت در ترويج اين دين به هدر رود و دشمنان بخصوص آنها كه در لباس دوست هستند احكام آن را منسوخ نمايند و اخلاق و عادات و اعتقادات دشمنان او را ما بين مسلمانان دائر كنند (بفهم چه مى گويم .)
دوم احسان به اولاد آن بزرگوار است .
سوم صلوات فرستادن براى حضرت است كه در خصوص اين ماه فرمود: و اءكثروا من الصلوة على . و اين دو مطلب شرح مفصلى دارد كه اين رساله گنجايش آن را ندارد.