از ابن عباس مروى است كسانى
كه بعد از استماع قرآن از نزد پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم )
بيرون مى آمدند مى گفتند: ماذا قال آنفا! قلوب با ايشان نبود يعنى از
آن غافل و غائب بودند در كتب سال فه ! محققان گفته اند كه
((القاى سمع )) به وقت
شنيدن قرآن چنان بايد كه گوئيا از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و
سلم ) مى شنود پس در فهم ترقى نمايد و چنان داند كه از جبرئيل (عليه
السلام ) استماع مى كند بعد از اين فهم را از اين مرتبه بلندتر برد و
چنان پندارد كه خدا مى شنود و لفظ شهيد مويد اين است ؛ زيرا شهيد آن را
گويند كه نزد گوينده حاضر باشد نه مخبر يعنى از گوينده شنود نه از خبر
دهنده .(795)
در ((تفسير ابو الفتوح ))
مى فرمايد: داراى قلب باشد، يعنى عقل داشته باشد. كنايت كرد از عقل به
دل ؛ زيرا كه دل ، محل عقل است و مثله آية لينذر
من كان حيا؛ يعنى بترساند كسى را كه زنده است . مراد آن است كه
او را علمى و فكرى و ذكرى باشد، كسى كه نه چنين باشد مثل آن است كه دل
نداشته باشد. قتاده گفت : يعنى هر كه دلى زنده داشته باشد. شبلى گفت :
دلى كه حاضر فرمانهاى خدا باشد كه يك لحظه از او غافل نباشد و نيز
قتاده گفت : قلب مستقر لاينقلب عن الله فى
السراء و الضراء، يعنى دلى كه نگردد از حق در هيچ حال چه در
تنگى و چه در فراخى نعمت ، چه در سختى و چه در آسايش و اگر چه از صفات
قلب انقلاب و گردش است ولى اين دلى است مستقر كه از خدا بر نگردد.
اءوالقى السمع و هو شهيد يعنى يا بيندازد
گوش و او حاضر باشد يعنى گوش باقر آن كند و در آن حال دلش و ذكر و فكرش
در انديشه آن حاضر باشد و مشغول تدبر به قول
العرب : الق الى سمعك ، اى استمع منى .
در روايت ديگر فرمود: مولى المخالف و الموافق
جعفر بن محمد الصادق (عليه السلام ): ما زلت اءكرر اياك نعبد و اياك
نستعين حتى سمعتها من قائلها. و قال الشيخ العاملى : لسان الصادق فى
هذا المقام لسان شجرة الطور.
اى دعا از تو، اجابت هم ز تو |
|
ايمنى از تو، مهابت هم ز تو |
چون دعامان امر كردى در خطاب |
|
اين دعاى خويش را كن مستجاب
(796) |
چون خدا از خود دعائى كَد كند |
|
او دعاى خويش را چون رد كند(797)
|
قال استادنا الاجل الحاج ميرزا جواد آقا - طاب
الله ثراه - فى كتابه المسمى ب((اسرار الصلوة
)):
قال السيد السند فى ((فلاح السائل
)): فقد روى اءن مولينا جعفر بن محمد الصادق
(عليه السلام ) كان يتلوا لقرآن فى صلوته فغشى عليه فلما اءفاق ساءل ما
الذى اءوجب ما انتهى اليه حالك فقال (عليه السلام ) ما معناه مازلت
اءكرر آيات القرآن حتى بلغت الى حال كاءنى سمعتها مشافهة عمن اءنزلها
على المكاشفة و العيان فلم تقم قوة البشرية بمكاشفة الجلالة الالهية .
ثم قال : و اياك يا من لاتعرف حقيقة ذلك اءن تستبعدها و تجعل الشيطان
فى تجويز الذى رو يناه عندك شكا، بلكن به مصدقا اءما سمعت الله يقول :
(فلما تجلى ربه للجبل جعله دكا وخر موسى صعقا)(798)
انتهى كلامه . فى ((مصباح الشريعة
)) عن الصادق (عليه السلام ): من قرء القرآن و
لم يخضع له و لم يرق قلبه و لم ينشى حزنا و وجلافى سره فقد استهلان
بعظيم شاءن الله و خسر خسرانا مبينا فقارى ء القرآن يحتاج الى ثلاثة
اشياء: قلب خاشع ، و بدن فارغ ، و موضع خال ؛
ترجمه : مرحوم حاج ميرزا جواد آقا - طاب الله ثراه - در كتاب
((اسرار الصلاة
))اش
فرموده : در كتاب
((فلاح السائل
))، سيد ابن طاوس مى فرمايد: به تحقيق روايت شده كه امام صادق
(عليه السلام ) تلاوت قرآن مى فرمود در نمازش پس غش بر وجود مباركش
عارض شد وقتى به هوش آمد سوال شد از آن حضرت : چه چيز باعث شد كه حال
مبارك منتهى به غش شد؟ حضرت چيزى را فرمود كه معناى او اين بود: پيوسته
تكرار مى كردم آيات قرآن را تا حالتى مرا عارض شد مثل اين كه شنيدم
آيات را از كسى كه نازل فرموده آن را عيان و هويدا. پس استقامت نياورده
قوه بشريت به تحمل ظهور جلالت حق تعالى .
پس سيد در ذيل خبر مى فرمايد: بر تو باد اى كسى كه معرفت ندارى به فهم
حقيقت اين خبرى كه ذكر شد اين كه منكر شوى و بعيد بدانى و شيطان القاء
شك كند در تو از اين خبرى كه ما روايت كرديم بلكه تصديق كن يعنى از روى
حتم و جزم و يقين . چرا؟ براى اين كه : مگر نشنيده اى كه خداوند تبارك
و تعالى مى فرمايد:
فلما تجلى ربه للجبل جعله
دكا وخر موى صعقا(799)
اشاره اى به ترجمه ظاهر آيه : وقتى تجلى فرمود خداى موسى به كوه طور
موسى تاب نياورد و مغشيّا به رو در افتاد. انتهى كلامه .
(800)
ترجمه خبر
((مصباح الشريعة
)):
از امام صادق روايت شده (عليه السلام ) كسى كه قرائت كند قرآن را خاضع
نشود براى او و رقت پيدا نكند قلبش و ايجاد اندوه و ترس در قلب خود
ننمايد بتحقيق اهانت كرد و پست و خوار شمرده بزرگى جلالت حق را. چنين
كس زيان كرده زيان و خسران آشكارا؛ پس بنابراين قارى قرآن محتاج به سه
چيز است : اول قلب خاشع ، دوم بدن فارغ يعنى دست و پا و جوارح قارى به
كارى مشغول نباشد و توجه به چيزى و جايى نداشته باشد، سوم اين كه منزل
خلوتى اختيار نمايد.
قال السيد ابن طاوس فى كتابه ((الاقبال
)) ما ملخصه : ان الثواب و الاحسان فى تلاوة
سورة القرآن ليس لكل انسان لاءنك تعلم اءن امة محمد (صلى الله عليه و
آله و سلم ) افترقت على ثلاث و سبعين فرقة واحدة منها ناجية فلو كانت
هذه الوعود لكل قائل و قار للكتاب فدخلت الفرق كلها فى ذلك بل هو لمن
تلاه من المتقين المخلصين العالمين العاملين فيحتاج التالى له اءن يكون
عالما باءن منزله اءعظم موجود و ان حرمة كلامه سبحانه على قدر حرمة
المنزل له و ان الرسول الذى حمله الى الخلائق اءشرف مخلوق فى الوجود؛
ترجمه : سيد ابن طاوس در كتاب
((اقبال
))اش چيزى را مى فرمايد كه خلاصه آن اين است به
درستى كه ثواب و احسان در خواندن سوره هاى قرآن نيست از براى هر انسانى
؛ براى اين كه تو خود مى دانى به درستى كه امت محمد (صلى الله عليه و
آله و سلم ) هفتاد و سه فرقه مى باشند و فقط يك فرقه از اين هفتاد و سه
فرقه نجات پيدا مى كنند. پس اگر مى بود اين وعده ها از براى هر گوينده
و خواننده قرآنى پس داخل مى شدند همه فرق اسلامى در اين ثوابها. بلكه
آن احسان و ثواب براى كسى است كه قرائت كند از پرهيزكاران و صاحبان
اخلاص و علمائى كه به علم خود عمل مى كنند. پس محتاج است قارى قرآن به
اين كه نازل كننده آن بزرگتر موجود است . و به درستى كه حرمت كلامش كه
قرآن است به قدر حرمت نازل كننده اوست و نيز عالم باشد به اين كه
پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) كه حمل مى كند قرآن را از
طرف خداوند به سوى خلقش اشرف مخلوقات است در وجود.
كلمات مولا اميرالمومنين (عليه السلام ) در وصف
متقين
و اءما الليل فصافون اءقدامهم ؛
شب مى شود متقين قدمهاى خود را بر مى دارند به تلاوت قرآن و اجزاء آن
با تدبر و تفكر و به تلاوت آن نفسهاى خود را محزون مى نمايند
(801)
فاذا مروا بآية فيها تخويف اصغوا اليها مسامع
قلوبهم كاءن زفير جهنم فى اصول آذانهم .(802)
متقين به آيه اى كه در آن ترس از خداست گوشهاى خود را بر آن مى دارند
گويا صداى جهنم در گوشهاى آن ها است . گوش و ساير جوارح به اختيار خود
نيستند بلكه به امر دل كار كنند. جوارح ، رعيت دل هستند. دل پاك از
محبت دنيا و متذكر حق گوش را وادار به استماع و زبان را به ذكر حق
وادار مى نمايد.
از شبلى نقل شد كسى به موعظه قرآنى متعظ مى شود كه دل او هميشه با ياد
خدا باشد و طرفة العينى از حق غافل نشود گاهى مى شود براى كارهاى
برجسته و مخالف نفس كه از بعضى سر مى زند مورد عنايت حق مى شوند. چون
فرمودند حجابى بين بنده و حق نيست جز نفس و هوى . ظاهرا روايت از جناب
صادق (عليه السلام ) است . چنانچه براى آن دزد راهزن از شنيدن كلام خدا
از اصمعى روى داد سابقا ذكر شد. نوادر را نبايد مقياس گرفت بايد دل را
پاك كرد تا از رعايا كه مامور به امر دل اند كارهاى پاك ظهور نمايد.
دِه بود آن نه دل كه اندروى |
|
گاو و خر باشد و ضياع و عقار |
از دل ناپاك كارهاى ناپاك پيدا شود و از مخالفت نفس و كارهاى برجسته
تفضل مى شود عنايتهاى غير متناهيه .
اللهم
الرزقنا بحق محمد و آله .
حكايت پورياى ولى
در
((جامع النورين
))
واعظ سبزوارى و بعضى از مجامع ديگر است به نقل مرحوم نهاوندى در كتاب
((گلزار اكبرى
)): پوريا
ولى مردى بود پهلوان . آئينه به زانويش بسته بودند و آن كنايه از آن
است كه اين پهلوان تا به حال از كسى زمين نخورده و الا اين آئينه كه در
سر تُنُكه بسته شكسته مى شد. وقتى به اصفهان آمده بود با تمام پهلوانان
آن جا كشتى گرفته و تمامى آن ها را بر زمين زده و گفت همه پهلوانها
بايد بازوى مرا مهر كنند، چنانچه مرسوم در ميان آن ها است همه بازوى او
را مهر كردند مگر پهلوان پايتخت سلطنتى . گفت : من با او كشتى مى گيرم
اگر زمين خوردم بازويش را مهر مى كنم . پس قرار دادند روز جمعه در
ميدان عتيق اصفهان با يكديگر كشتى بگيرند. از جانب سلطان مردم را اعلام
نمودند براى حضور در آن جا در روز موعود. چون شب جمع رسيد پيره زنى را
ديد ظرفى حلوا در دست دارد و به مردم مى دهد و مى گويد مرا حاجتى است
دعا كنيد حاجت من بر آورده شود. پوريا ولى در يكى از حجرات آن ميدان
منزل داشت چون آن زن به در حجره او رسيد قدرى حلوا به او داد و از او
التماس دعا نمود در انجاح حاجت خود. پوريا ولى دلش به حال آن زن سوخت
پرسيد: چه حاجت دارى ؟ پيره زن گفت : پسرى دارم پهلوان پايتخت است ،
پهلوانى آمده تمام پهلوانها را زمين زده فردا قرار بر آن شده با پسر من
كشتى بگيرند كفالت ما يك دسته عيال با او است . از مواجبى كه از سلطان
مى گيرد معاش ما را متعهد است و چنين قرار شده كه فردا با اين پهلوانى
كه تازه به اين شهر آمده و تمام پهلوانان را زمين زده مُصارَعَه كنند و
كشتى بگيرند و اگر از دست او زمين خورد و مغلوب گردد مواجب او قطع و
نان ماها تماما بريده خواهد شد؛ لذا من اين حلوا را پخته به مردم مى
دهم كه دعا كنند پسر من مغلوب نگردد. چون روز جمعه شد سلطان با تمام
امرا و اركان و سائر مردمان در ميدان عتيق اصفهان براى تماشاى آن
پهلوان جمع شدند پس آن دو پهلوان برهنه شدند. و لباس مصارعه در تن
استوار نمودند و در وسط ميدان آمدند و چون دست به هم دادند چنانچه
مرسوم است كه در اول مصارعه دست به يكديگر مى دهند، پوريا ديد كه آن
پهلوان لقمه اى در دست او بيش نيست و همان طريق كه ايستاده مى تواند
او را زمين زند احتياج نيست كه خود را زجر داده با او هم آغوش گردد در
آن وقت حالت آن پيره زن به خاطرش آمد با خود گفت پوريا تو تمام پهلوان
ها را زمين زده اى اين پهلوان هم كه زمين خورده تو است اگر امروز اين
پهلوان را زمين زدى با آه آن زن پير چه خواهى كرد؟ خدا را خوش نيايد كه
باعث قطع نان جماعتى گردى اگر مردى اين جا خود را به زمين زن . پس شروع
نمود به مصارعه در اين اثناء خود را بر زمين افكند و آن پهلوان پايتخت
به دو زانو روى سينه وى قرار گرفت پس به واسطه اين عمل گويند در آن حال
، حال مكاشفه براى او حاصل گرديد. و از جمله اولياء حق به شمار مى رود.
(803)
رستمى خواهم كه پيشانى نهد بر ديو نفس |
|
گر بر او غالب شوى افراسياب افكنده اى |
اى نفس شرير! حال اين پهلوان را ملاحظه نما چگونه گذشت نمود از حيثيت و
آبروى و شرافت خود در ميان جامعه ، خاصه نزد هم قطاران خود از پهلوانان
و نفس خود را در زير قدمهاى خود پامال نمود و از آه و ناله ضعيفه
بيچاره اى حذر نمود، ضرر كرد؟ نه فانى را داد باقى گرفت ، خلق را داد و
خداى گرفت . نور حق در دلش جلوه نمود چگونه توقع دارى به جائى رسى !؟
ناز را روئى ببايد همچو ورد |
|
چون ندارى گردبد خوئى نگرد |
عيب باشد چشم نابينا و باز |
|
زشت باشد روى نا زيبا و ناز |
انسان هر كاره باشد بايد شرايط آن را مرعى دارد. در تو هيچ يك از اينها
شرطش محرز نيست اگر اهل علمى آثارش كجاست ؟ نشنيدى حديث شريف از حضرت
باقر (عليه السلام ) كسى كه طلب كند علم را براى خدا نمى رسد به بابى
از علم مگر اين كه خود را پست مى بيند، نسبت به خلق خدا متواضع مى شود،
نسبت به حق تعالى خائف مى شود، نسبت به ديانت داراى كوشش مى شود.
پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: كسى كه طلب كند علم
را براى دنيا و طلب مقام نزد مردم ، به بابى از علم نمى رسد مگر خود را
بزرگ مى بيند و بر خلق تكبر مى كند. ايضا فرمودند: كسى كه عالم بالله
شد وقتى نظر به او كردى تو را متذكر آخرت كند و اگر اين قسم نشد نظر به
او فتنه است . آيا ملاحظه حديث شريف را در
((ارشاد
ديلمى
)) ننموده اى ؟ هرگاه عالم بابى از علم
فرا گيرد اگر تواضع او زياد شد علم او از براى خداست و الا از براى
دنياست . كاسبى ، كو تفقهت و كو تدينت ؟ نشنيدى كه فرموده اند: كه
((الفقه ثم المتجر
)).
(804)
اول فرا گرفتن مسائل داد و ستد بعد داد و ستد نمودن . آيا شنيده اى كه
معصوم سلام الله عليه فرموده : كه
التاجر فاجر و
الفاجر فى لنار؛ يعنى تاجر، فاجر است و فاجر در آتش است مگر اين
كه حق بدهد و حق بستاند. شنيدى
((الكاسب حبيب
الله
)) آن ها بار سفر بستند و رفتند آنهائى كه
امروز از كارخانه دنيا بيرون آمده اند مگر عده قليلى اگر دشمن خدا و
رسول نباشند دوست خدا و رسول نيستند. مگر نشنيده اى كه فرمود:
عدو محمد من عصى الله و لو كان سيدا قرشيا، ولى
محمد من اءطاع الله و لو كان عبد حبشيا؛(805)
دشمن پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) كسى است كه خدا را
معصيت كند اگر چه سيد قرشى باشد و دوست محمد (صلى الله عليه و آله و
سلم ) كسى است كه اطاعت كند خدا را و لو غلام حبشى باشد.
فى
((سفينة البحار
))
پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:
حلالى حلال الى يوم القيامة و حرامى حرام الى يوم القيامة ؛(806)
فرمود: حلال من ، حلال است تا روز قيامت و حرام من ، حرام است تا روز
قيامت .
فى ((سفينة
البحار)) عن الرضا (عليه السلام ) عن آبائه قال
: ليس منا من غش مسلما اءو ضره اءو ماكره .(807)
اءيضا فيه فى مناهى النبى (صلى الله عليه و آله و سلم ) انه قال : من
غش مسلما فى شراء اءو بيع فليس منا و يحشر يوم القيامة مع اليهود
لاءنهم اغش الخلق للمسلمين . و قال : من بات و فى قلبه غش لاءخيه
المسلم بات فى سخط الله و اءصبح كذلك حتى يتوب ؛(808)
معنى : حضرت رضا از پدرانش از حضرت رسالت پناه (صلى الله عليه و آله و
سلم ): از ما نيست كسى كه با مسلمانى غش يا مكر كند يا ضرر بزند به او.
ايضا فرمود پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ): كسى كه غش با
مسلمانى نمايد در بيع و شراء، از ما نيست . روز قيامت با يهود محشور مى
شود؛ زيرا كه از همه طوائف نسبت به مسلمين ، يهود غششان زيادتر است .
و نيز فرمود رسول معظم (صلى الله عليه و آله و سلم ): كسى كه شب به روز
بياورد در قلبش غش به برادر مسلم خود داشته باشم در غضب خدا هست و صبح
مى كند چنين تا توبه كند.
ان شاء الله اينها در تو نيست اميدوارم اگر اطاعت نمى كنيد با او جنگ
نداشته باشيد. قانون لامذهبى را بر قانون متقين او مقدم نداريد. مروج
قانون مذهب او نشديد مخرب مذهب او نباشيد. چه شد غيرتتان ، چه شد حميت
شما، چه شد نمك شناسى شما؟!
همت برجسته سردمدار بازار در زمان حكومت معتمد
الدوله در اصفهان
در كتاب
((گلزار اكبرى
))
نقلا از
((جامع النورين
))
واعظ سبزوارى و مجامع ديگر: در زمان حكومت معتمد الدوله در اصفهان
جوانى ارمنى از ارامنه جلفاى اصفهان پنج حلقه انگشتر كه قيمتهاى گزاف
داشت خريده مى رفت به طرف جلفا.
چون به آن جا رسيد كه منزل او بود ديد انگشترها نيست و آن ها را گم
كرده . پس خدمت معتمد الدوله رسيد كيفيت را به عرض رسانيد مستدعى شد كه
ايشان امر كنند كه جارچى جار بزند كه هر كس آن ها را پيدا كرده به
ارمنى برساند مبلغ يك صد تومان صاحب انگشترى به او خواهد داد. به اين
مضمون جار زده شد تا آن كه روز جمعه در وقت عصر كه معتمد الدوله با
جمعى از علما كه در آن وقت در محضرش حاضر مى شدند براى خواندن دعاى
سِمات چنانچه رسم او بر اين جارى شده بود نشسته بودند، و مشغول خواندن
آن دعاى شريف بودند، در اين اثناء مردى بازار خواب سردمدار كه لباسش
منحصر به يك كليجه نمد و پيراهن بود و چيز ديگرى در تن نداشت حاضر شده
به ملازمان گفت : مى خواهم خدمت خان مشرف شوم . هر چند گفت الحال وقت
تشرف نيست قبول ننمود و گفت : كار لازمى دارم . چون خبر به خان رسيد
فرمود: بيايد. چون وارد آن مجمع شد سلام نمود عرض كرد: انگشترها را من
پيدا نمودم و آورده ام . حاجى معتمد الدوله به او گفت : روزى چه قدر به
تو اجرت مى دهند؟ گفت : دو عباسى . معتمد الدولة به او گفت : بدبخت مى
توانستى انگشترها را در بغداد برده و به قيمت گزاف بفروشى ! آن مرد عرض
كرد: من شما را مردى عارف مى دانستم اگر اين انگشترها را به مرد عيسوى
نمى دادم روز قيامت عيسى به پيغمبر ما مى گفت كه امت تو مال امت مرا در
دنيا صرف نموده آن وقت پيغمبر ما خجالت مى كشيد من نخواستم پيغمبر ما
شرمنده شود. پس انگشترها را به او رد نمود و آن هم به وعده وفا نمود
و مبلغ صد تومان را به من داد.
(809)
از امام زمانى كه پسر اين پيغمبر معظم است كه انتظار آمدن او را ادعا
مى كنيم فرمود:
لايحل للمرء اءن يتصرف فى ملك
اءومال اءخيه الا بطيب نفسه منه ؛(810)
يعنى به رضاى قلبى نه زبانى . روايت سابقا ذكر شد كه پيغمبر اكرم (صلى
الله عليه و آله و سلم ) فرمود: حلال من حلال و حرام من حرام است تا
روز قيامت . چه او را تغيير داد؟ نفع دنياى ما او را تغيير داد! حساب
ما باشد تا قبر سوال كنند: من نبيك ؟ نتوانى بگوئى و اگر هم بگوئى
بگويند اين بدعت و قانون شوم دست به دست هم داديد او را محكوم نموديد
بر خلاف آنچه من و فرزندان من گفتند. رسول دانستن من عمل به احكام من
است نه زبان راندن به اين كلام و حكم لامذهبى را بر حكم من مقدم داشتن
براى نفع خسيس دنيوى . آن روز را به يادآور جواب تهيه نما. من كه
پيغمبر شمايم چه قدر خود و اهل بيتم براى دين مبين زحمات كشيديم ، براى
تغيير دين از بين برديد و على را خانه نشين نمودند، به كثرت آراء تمسك
جستند، شما هم اقتدا به آن ها نموديد، قرآن را خانه نشين نموديد. از من
ضعيف اين گونه سخنها دور ليكن سخن بزرگان است چه كنم دل پر است از دست
آن ها كه اين شجره منحوسه را آبيارى نمودند و اين كاسه پر زهر را براى
ما گذاردند از ميوه هاى اين شجره مَيشُومَه تقديم قانون لامذهبى است بر
قانون پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ). ايضا حال دزد رهزنى
را در مكتوبى ديده ضبط در اين اوراق نمودم بلكه غيرت و حميت ما نسبت به
اين شرع مقدس زياد شود: دسته اى دزد به قافله اى رسيدند مشغول شدند به
بردن متاع قافله . بزرگ آن ها در بلندى ايستاده تماشا مى نمود ديد
افراد و تبعه او در ضمن متاعها كاغذى بيرون آوردند. صدا زد آن كاغذ را
بياوريد چون آوردند ديد دعائى است نوشته شده هر كس اين دعا را در متاع
خود بگذارد آن متاع از شر دزد ايمن گردد افراد خود را صدا زد گفت : از
اين قافله هر كس چيزى برده به آن ها رد نمايند مبادا چيزى از امتعه آن
ها را نگاه دارند. اجزاء او ايراد نمودند به بزرگ خود: ما زحمت كشيديم
اين مال زياد را چگونه صرف نظر نمائيم ؟ بزرگشان جواب داد: ما دزد
ماليم نه دزد دين ، اين جماعت از روى عقيده اين دعا را در متاع خود
گذارده اند اگر متاع را ما ببريم عقيده آنها به دين شان سلب مى شود،
ماها دزد دين آنها شده ايم .
حال ما مسلمين خاصه مقدسين خاصه اهل علم رعايت اين معنى را به حدى بايد
بنمائيم كه به عمليات ما، متجددين و ساير فرق مردم از دين بيرون نروند
و اگر سست عقيده شوند، چه جواب دهيم فردا نزد پيغمبر محترم بفرمايد اين
است جزاى زحمات من و فرزندان من .
تبعيت دين به هوى و امتحان خلق
فى ((مجموعة ورام
)) قال ابن عباس : عهدت الناس و اءهوائهم تبع
لاءديانهم و ان الناس اليوم اءديانهم تبع لاءهوائهم ؛ ترجمه :
مردمان سابق بودند ميلهاى ايشان تابع دين شان ؛ امروز دين شان تابع
هوايشان مى باشد.
عبد الاعلى مولى آل سام قال : سمعت ابا عبدالله
(عليه السلام ) يقول : يوتى بالمراءة الحسناء يوم القيامة التى افتتنت
(811) فى حسنها فتقول : يا رب ! حسنت خلقى حتى لقيت ما
لقيت فيجاء بمريم (عليها السلام ) فيقال : اءنت اءحسن اءم هذه ؟ قد
حسناها فلم تفتتن و يجاء الرجل الحسن الذى قد افتتن فى حسنه فيقول : يا
رب ! قد حسنت خلقى حتى لقيت من الناس ما لقيت فيجاء بيوسف (عليه السلام
) فيقال له : انت احسن ام هذا؟ فقد حسناه فلم يفتتن و يجاء بصاحب
البلاء الذى قد اصابته الفتنة فى بلائه فيقول يا رب ! شدد على البلاء
حتى افتتنت فيؤ تى باءيوب (عليه السلام ) فيقال اءبليتك اءشد اءم بلية
هذا قد ابتلى فلم يفتتن ؟!(812)
عبدالاعلى مولى آل سام گفت : شنيدم از حضرت صادق (عليه السلام ) فرمود:
مى آورند روز قيامت زن خوشرو را به واسطه حسنش در فتنه افتاده جواب مى
دهد: يا رب ! حسن را تو به من دادى به من رسيد آنچه رسيد! امر مى شود
مريم (عليها السلام ) را مى آورند به آن مى گويند: تو خوشروترى يا مريم
؟ حُسن به او دادم خود را حفظ نمود در فتنه واقع نشد، مرد خوشرو را مى
آورند كه بواسطه حسن در فتنه افتاده . عرض مى كند: تو مرا خوشرو خلق
نمودى به من رسيد آنچه رسيد. يوسف (عليه السلام ) را مى آورند خطاب مى
رسد تو خوشروترى يا يوسف (عليه السلام )؟ او را خوشرو نمودم خود را حفظ
نمود در فتنه نيافتاد. امر مى شود صاحب بلا در فتنه افتاد عرض مى كند:
يا رب ! بلا را بر من سخت نمودى به واسطه بلا در فتنه افتادم . جناب
ايوب (عليه السلام ) را امر مى شود مى آورند خطاب مى رسد: بلاى ايوب
سخت تر بود يا بلاى تو؟ به واسطة بلا در فتنه نيافتاد و خود را حفظ
نمود.
در باب روزه و آداب و شرايط و احترامات آن
قال الصادق (عليه السلام ): قال رسول
الله (صلى الله عليه و آله و سلم ): الصوم جنة ؛ اءى ستر من آفات
الدنيا و حجاب عن عذاب الاخرة .(813)
جناب صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: رسول خدا فرمود: روزه مستور مى
دارد بنده را از آفات دنيا و محجوب مى سازد از عذاب آخرت .
خداوند به سبب وفور لطف و رحمت خود بر عباد امر فرمود ايشان را به روزه
كه يكى از اركان فروع خمسه دين است و موجب صحت بدن است . فرمودند:
صوموا تصحوا. و سبب قطع طريق شيطان است كه فرمودند:
ان الشيطان ليجرى من بنى آدم مجرى الدم فضيقوا
مجاريه بالجوع والعطش ؛(814)
يعنى شيطان جريان دارد در بنى آدم چون جريان خود در بدن پس تنگ نمائيد
جريان او را بر گرسنگى و تشنگى . و هرگاه شكم ممنوع شد از شهوات ، سائر
شهوات ضعيف مى شود و صفات ذميمه نفسانى زائل مى شود. و قلب از قساوت و
غلظت و فساد باز مى ماند، و عقل ايمانى قوت مى يابد، و كياست و فطانت و
ذكاوت زياد مى شود، و قلب صفا مى يابد، و بجهت روح ، عروج روحانى حاصل
مى شود. از اين جهت است جوع را
((طعام الهى
)) ناميدند.
الجوع طعام
الله و الجوع طعام الصديقين . حديث وارد است
((يا
عيسى جوع ترنى
)). در جاى ديگر ديده ام :
جو عوا اكبادكم لعل قلوبكم ترى الله .
نراقى در
((جامع السعادات
))
مى نويسد: روح روزه و سر آن و غرض اصلى از آن ، تخلق به اخلاق الله
يعنى صمدية و اقتداء به ملائكه در كف از شهوات انتهى كلام . زيرا كه حق
سبحانه صمد است يعنى غير مجوف صوم از خصايص و اخلاق او است كه مى
فرمايد:
الصوم لى و اءنا اءجزى به .(815)
يعنى چون صمد است صوم از او و خصايص او است و جزاى او خود اوست .