ما صورته : قيل علامت قبول
التوبة هجران اخوان السوء و قرناء الشر و مجانبة البقعة التى با شر
فيها الذنوب و الخطاء و ان يبدل بالاخوان اخوانا و بالاءخدان اخدانا و
بالبقعة ثم يكثر الندامة و البكاء على ما سلف منه و الاءسف على ما ضيع
من اءيامه لا يفارقه حسرة ما فرط و اهمل فى البطلات و يرى نفسه مستحقة
لكل عذاب و سخط.(629)
اشعارى چند از بزرگان و دانشمندان
قدر اهل هنر كسى داند |
|
كه هنر نامه ها بسى خواند |
آنكه دانش نباشدش روزى |
|
ننگش آيد ز دانش آموزى |
خرد است آنكه زو رسد يارى |
|
همه دارى اگر خرد دارى |
هر كسى در خرد ندارد ياد |
|
آدمى صورتست و ديو نهاد |
آدمى نه ز پى علف خواريست |
|
از پى زيركى و هشياريست |
اى بسا تيز طبع كاهل كوش |
|
كه شد از كاهلى زغال فروش |
اى بسا كور دل كه از تعليم |
|
گشت اقضى القضاة هفت اقليم |
نيم خورده سگان صيد سكال |
|
جز به تعليم علم نيست حلال |
تا جوانى و تندرستى هست |
|
آيد اسباب هر مراد به دست |
سكه در نقش نيكنامى بند |
|
كز بلندى رسى به چرخ بلند |
كه هر آن چيز در شمار آيد |
|
آن هنرمند را به كار آيد |
قطعه
در هر چه مى كنم نظر از چشم عبرتى |
|
آن هنرمند را به كار آيد |
بگذر تو از دليل و به مدلول راه بر |
|
او را از او شناس نه از بحث و قال و قيل
|
از ((قصايد))
سعدى رحمة الله
ايها الناس جهان جاى تن آسائى نيست |
|
مرد دانا به جهان داشتن ارزانى نيست |
حذر از پيروى نفس كه در راه خدا |
|
مردم افكن تر از اين غول بيابانى نيست |
عابد و زاهد و صوفى همه طفلان رهند |
|
مرد اگر هست به جز عالم ربانى نيست |
با تو ترسم نكند شاهد روحانى روى |
|
كالتماس تو به جز راحت جسمانى نيست |
آخرى نيست تمناى سر و سامان را |
|
سر و سامان به از اين بى سر و سامانى نيست
|
آنكه را خيمه به صحراى قناعت زده اند |
|
گر جهان جمله بلرزد غم ويرانى نيست |
شعر : مثنوى
در دهى مى رفت شبلى بى قرار |
|
ديد كناسى شده مشغول كار |
سوى ديگر چون نظر افكند باز |
|
يك مؤ ذن ديد در بانگ نماز |
گفت نيست اين كار خالى از خلل |
|
هر دو را مى بينم اندر يك عمل |
زانكه هست اين بى خبر چون آن دگر |
|
از براى يك دومن نان كارگر |
بلكه آن كناس در كارست راست |
|
وين مؤ ذن غره روى و رياست |
پس در اين معنا بلا شك اى عزيز |
|
از موذن به بود كناس نيز |
اشعار جناب شيخ بهائى رحمة الله
اءلا يا خائضا بحر الاءمانى |
|
هداك الله ما هذا التوانى ؟ |
اءضعت العمر عصيانا و جهلا |
|
فمهلا اءيها المغرور مهلا |
مضى عمر الشباب و اءنت غافل |
|
و فى ثوب العمى و الغى رافل
(630) |
الى كم كالبهائم اءنت هائم |
|
و فى وقت الغنائم اءنت نائم |
و طرفك لايرى الا طموحا(631)
|
|
و نفسك لم تزل اءبدا جموحا(632)
|
و قلبك لا يفيق عن المعاصى |
|
فويلك يوم يؤ خذ بالنواصى |
بلال الشيب نادى فى المفارق |
|
بحى على الذهاب و اءنت غارق |
ببحر الاثم لا تصغى لواعظ |
|
و لو اءطرى و اءطنب فى المواعظ |
و قلبك هائم ، فى كل و اد |
|
وجهلك كل يوم فى ازدياد |
على تحصيل دنياك الدنية |
|
مجدا فى الصباح و فى العشية |
وجهد المرء فى الدنيا شديد |
|
و ليس ينال منها ما يريد |
و كيف ينال فى الاءخرى مرامه |
|
و لم يجهد لمطلبها قلامة
(633) |
رباعى چند
اى آنكه ربوده عقلت از كف ، مالت |
|
بگذشته به جمع مال ، ماه و سالت |
بر گو كه از اين مال كه گرد آوردى |
|
غير از كفنى چه مى برى دنبالت |
اين مال وبنون نداند آن كو داناست |
|
حق گفته كه زينت حيات دنياست |
باقى عمل خير بود ديگر هيچ |
|
از بهر بهشت عدن كانجاى بقاست |
اندر دل هر بنده راهى به خداست |
|
از شيخ بپرسيد ك آن راه كجاست |
هر دانه تسبيح تو دامى دگر است |
|
از آنكه تمام ذكر و فعلت به رياست |
با علم ، عمل كم ار بود بسيار است |
|
با جهل قبولى عمل دشوارست |
هم علم و عمل به شرط اخلاص نكوست |
|
هشدار كه اين متاع آن بازار است |
طول اَمَلت باعث سوء عمل است |
|
در آرزوى دراز افزون خلل است |
تو حرص زنى و گرد آرى وانكو |
|
جمع تو پراكنده نمايد اجلست |
بسيار جهان كم است زيرا فانى است |
|
هست اندك آخرت فزون چون باقى است |
اين غفلت و مستى از چه ما را بگرفت |
|
يا رب كه بر اين شراب غفلت ساقى است |
هنگام سحور، وقت بيدارى ماست |
|
خيزيد كه گاه گريه و زارى ماست |
درهاى كرم بجملگى باز بود |
|
در ظلمت شب وقت طلبكارى ماست |
ايضا رباعى
خوش باد كسى كه هر سحر بيدارست |
|
و زغير بريده مونس دلدارست |
با يار نموده خلوت و راز كند |
|
آن وقت كه خالى از اغيارست |
اين سفره كه ميزبان او الله است |
|
هم مائده اش تمام بر دلخواه است |
در اوست و ما تشتهيه الانفس |
|
هر كس بود اهل دل از آن آگاه است |
اوقات عبادت به جوانى خوب است |
|
هم كسب و تجارت به جوانى خوب است |
هر كار كه سعى اندر آن خواهى كرد |
|
تا هست قوا و مى توانى خوب است |
مال بى بركت
در
((سفينة البحار
))
آمده در خبر است كسى كه فروتنى كند براى صاحب سلطنتى يا براى كسى كه در
ديانت با هم مخالف باشند به جهت طلب آنچه در دست اوست از دنيا، خداوند
او را گمنام كند و بر او غضب نمايد و او را واگذار به خود فرمايد. و
اگر چيزى از دنياى صاحب مال به او برسد خداوند بركت را از او بردارد و
اجر ندهد او را ولو در امور خيريه مانند حج و غيره صرف نمايد. شيخ
بهائى بعد از ذكر اين حديث شريف مى فرمايد:
قد صدق (عليه السلام ) زيرا كه ما تجربه كرديم و تجربه كردند تجربه
كنندگان قبل از ما متفق الكلمه بر اين كه : اينگونه مالها فانى مى شود.
نسئل الله رزقا حسنا طيبقا حلالا يكفينا.
و حفظ فرمايد دستهاى ما را از كشيدن به سوى اينگونه اشخاص .
انه سميع الدعا لطيف لما يشاء.(634)
فرمايش امام صادق (عليه السلام ) در نهى از
شنيدن آواز زنان مغنيه
و فى الخبر عن ابى جعفر الطوسى فى كتاب
((تهذيب الاخبار)): قال
كنت عند اءبى عبدالله (عليه السلام ) قال له رجل : باءبى و اءمى ، انى
اءدخل كنيفا ولى جيران و عندهم جوار يتغنين و يضربن بالعود فربما
اءطلعت الجلوس استماعا منى لهن .
فقال (عليه السلام ): لا تفعل . فقال الرجل : والله ما هو شى ء آتيه
برجلى انما هو سماع اءسمعه باءذنى . فقال (عليه السلام ) له انت اءما
سمعت الله يقول : ((ان السمع و البصر و الفؤ اد
كل اولئك كان عنه مسئولا؟!(635)
قال : بلى والله فكاءنى لم اءسمع هذه الايه قط من كتاب الله من عجمى و
لا عربى انى لا اءعود ان شاء الله و اءنى استغفرالله . فقال (عليه
السلام ) له : قم فاغتسل وصل ما بدا لك فانك كنت مقيما على اءمر عظيم
ما كان اءسواء حالك لومت على ذلك ! احمد لله و سئله التوبة من كل ما
يكره ، انه لايكره الا القبيح ، والقبيح دعه لاءهله فان لكل اهلا.(636)
روايت كرده شيخ ابى جعفر طوسى در كتاب
((تهذيب
)) از امام صادق (عليه السلام ): مردى خدمتش عرض
كرد پدر و مادرم فداى تو! من داخل بيت الخلا مى شوم همسايگانى دارم كه
كنيزان مغنيه دارند كه مى زنند و مى خوانند بسا هست كه من نشستن را طول
مى دهم براى شنيدن آواز آنها. حضرت فرمودند: اين كار را مكن . عرض كرد:
به خدا قسم من به پاى خود طرف اين كار نرفتم فقط شنيدن دو گوش من بوده
. امام (عليه السلام ) فرمود: اين آيه را از قرآن نشنيده اى (ان السمع
والبصر...)؟ عرض كرد: بلى به خدا قسم اين آيه را گويا از عرب و عجم
نشنيده ام يابن رسول الله ديگر برگشت به اين كار نمى كنم و از خداوند
طلب آمرزش مى كنم . حضرت به او فرمودند: برخيز و غسل كن و هر چه مى
خواهى نماز كن ؛ زيرا بر امر بزرگى مشغول بودى . چقدر حال تو بد بود
اگر به اين حال مى مردى ، حمد كن خدا را و برگشت را از هر مكروهى طلب
كن از خدا و خدا را مكروهى نيست مگر قبيح و واگذار قبيح را به اهلش ؛
چه هر چيزى اهلى دارد.
شعر :
من موى ريش خود نه از آن مى كنم سياه |
|
تا آنكه نو جوان شوم و نو كنم گناه |
هر جامه اى به وقت مصيبت سيه كنند |
|
من موى در عزاى جوانى كنم سياه |
((فوائد الرضويه
)): كتاب
هبة الهل موسوى (المجموع الرائق ) كه باب اول آن در فوائد سوره مباركه
حمد مى باشد:
و اما ورد من طب الائمه (عليهم
السلام ).
مرحوم قمى مى فرمايد: از خواص سوره
((الحمد
))
اينكه هرگاه عطسه كردى سوره حمد را در كف دست خود بخوان و مسح كن صورت
را به كف دست ، از درد سر و درد چشم و خون دماغ و كلف
(637) اين خواهى بود.
(638)
در همان كتاب دارد كسى كه سرش درد مى كند اطراف سرش را به قلم بى مداد
بنويسد يا به كاغذى بنويسد به خود بياويزد ان شاء الله درد سرش ساكن
شود آيه مباركه اين است :
ربنا لا تزع قلوبنا بعد اذ هديتنا وهب لنا من
لدنك رحمة انك اءنت الوهاب .(639)(640)
اشعار ابوالحسن خان قاجار ملقب به شيخ الرئيس
هر آنكه گوشه عزلت به خويش ماءوى داد |
|
گزيد راحت و آسوده از تعب واداد |
نه تن به ذلت هر خواهش و تمنا داد |
|
هر آنكه گنج قناعت به گنج دنيا داد |
فروخت يوسف مصرى به كمترين ثمنى
شبان طور شبانى نمود بهر شعيب |
|
كه نور غيب عيان شد كليم را از جيب |
بروز صفحه دل پاك كن كدورت و عيب |
|
بين در آينه جام نقش بندى غيب |
كسى به ياد ندارد چنين عجب فتنى
(641)
همچنين از ايشان است :
شيخنا دل زنده كن شب زنده دارى را چه سود
|
|
گرچه كركس روز بايد مرده خوارى داشتن |
پير، پير عقل باشد نى پس از هفتاد سال |
|
قلب را قيرى نمودن ريش قارى داشتن |
چار عنصر آدميت را بود تركيب روح |
|
عدل و احسان و تواضع خاكسارى داشتن |
گرنه شيطانت شريك نطفه شد مشرك چرا |
|
نخوت و كبر و منى از طبع نارى داشتن
(642) |
روايت نبوى
از كتاب
((تحصين
))
ابن فهد در حاشيه
((مكارم الاخلاق
)):
روى عن النبى (صلى الله عليه و آله و سلم ) انه
قال لا يستكمل العبد حقيقة الايمان حتى يكون اءن لا يعرف اءحب اليه من
اءن يعرف و حتى يكون قلة الشى ء اءحب اليه من كثرته .(643)
ترجمه : فرمود پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) به حقيقت و
كمال ايمان نمى رسد بنده مگر اينكه گمنام بودن را دوست تر داشته باشد
از شهرت داشتن و معروف بودن ميان خلق و متاع كم و چيز كم را دوست تر
داشته باشد از ياد آن .
شعر :
بر باد فنا تا ندهى گرد خودى را |
|
هرگز نتوان ديد جمال احدى را |
با خود نظرى داشت كه بر لوح قلم زد |
|
كلك ازلى ، نقش جمال ابدى را |
جانها فلكى گردد اگر اين تن خاكى |
|
بيرون كند از خود صفت ديو وددى را |
ما از كتب عشق نخوانديم و نديديم |
|
جز درس و خط بى خودى و بى خبرى را |
يا رب به كه اين نكته توان گفت كه ((وحدت
)) |
|
در كوى صنم يافته راه صمدى را(644)
|
مناظره بزرگ مسلمانى با يك نفر طبيعى ملحد
طبيعى گفت : هر چه در عالم موجود مى شود همه از آثار طبيعت است
. مسلمان گفت : نه چنين است ؛ زيرا برگ توت همه يك طعم و يك طبع دارد
ولى اگر آن را كرم پيله خورد ابريشم از آن توليد مى شود و اگر زنبور
عسل خورد از او عسل توليد مى شود از او، اگر آهوى تتار بخورد از نهادش
مشك اذفر خارج مى گردد اگر گوسفندى خورد سر كين مى شود و حال اينكه
كيفيت و خاصيت برگ توت يكى است و در هر بطنى چيز ديگر از او حاصل مى
شود؛ پس همه از تقدير حكيم و مدبر قديم است نه آثار طبيعت . ملحد عاجز
شد از جواب !
ايضا طبيب مسلمانى با ملحدى مناظره نمودند، زنديق گفت : تو مى دانى كه
مدار امر بر طبيعت است و همه از آثار اوست . طبيعت فرمود: دو چيز مرا
به راه راست و طريقه اسلاميه هدايت كرد يكى نيش و نوش و قهر و لطف در
زنبور عسل مجتمع است .
دوم آنكه حليله سرد و خشك است اسهال مى آورد و كتيرا گرم و تر است در
معده قبوضت مى آورد.
انورى راجع به زنبور عسل مى گويد:
آنكه در امعاء زنبورى كمال دانشش |
|
نوش را با نيش داد از روى صحبت داورى |
و طبيعت عمل متضاد نخواهد كرد.
در رفع هموم و غموم در ((زهرالربيع
))
عن الصادق (عليه السلام ): اذا تكاثرت
عليك الهموم فاكثر من قول ((لا حول و لا قوة الا
بالله العلى العظيم )) فانه يرفعها؛(645)
يعنى اگر هم و غم بر تو هجوم آورد زياد بگو ذكر: لا حول را خداوند رفع
مى فرمايد غم را. اءيضا براى رفع كسادى متاع و شوى پيدا شدن براى دختر:
اءيضا فى ((زهرالربيع
)) (فى الحديث ): اذا كسد متاعك او بقيت ابنتك
من غير راغب منها و نحو ذلك فاقرء عليه قوله تعالى :
يرجون تجارة لن تبور(646)
و قد جر بها كثير من الاصحاب فكان الحال كما ذكركرناه .(647)
از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده : اگر متاعت كساد شد و يا دخترت
بى شوهر ماند بخوان بر او آيه مباركه را، خداوند كسادى از متاعت بر مى
دارد و براى دخترت شوهر پيدا خواهد شد. بسيار از اصحاب اين عمل را
تجربه نمودند.
براى عقرب گزيده و ساير موذيات
در
((تحفه حكيم
))
است براى بهبودى عقرب گزيده همان عقربى كه گزيده نيش او را بزنند و شكم
او را باز كنند به محل نيشى كه زده بگذارند بهبودى حاصل شود. و نيز
براى فرار عقرب خود عقرب را بسوزانند و خاكستر آن را بپاشند به محل
عقرب ، عقرب فرار كند و نيز در همان كتاب است براى كيك ، خار خسك را
بجوشانند و آب آن را بپاشند در محلى كه كيك باشد از آنجا فرار كند و
نيز در همان كتاب است انقوزه كه صمغ درخت گلپر است كه به زبان اهل
اصفهان انجدانش مى گويند بكوبند و در محل مورچه بريزند از آنجا فرار مى
كند و نيز همين انقوزه را در كيسه كنند و بگذارند در مجراى آبرو زراعت
دافع كرم زراعت است و نيز در كتاب
((تحفه حكيم
)) است كه پياز عنصل را كه بيشتر در منطقه رشت
يافت مى شود بسايند و در محل موذيات بپاشند چه مار يا عقرب و غيره براى
كليه موذيات دافع است . و نيز در همان روغن سرخ كنند تا پنج مرتبه
روغنى كه پنج مرتبه در آن سير سرخ كرده هم خوردنش و هم ماليدنش براى
ورمهاى مفاصل و رطوبات معده نافع است .
لوجع الخاصره فى ((سفينة
البحار))
در بسيارى از روايات دارد شخصى خدمت حضرت صادق (عليه السلام )
از درد تهيگاه شكايت كرد آن حضرت فرمود:
عليك
بما يسقط من الخوان فكله ؛ يعنى بر تو باد به خورده ريزهاى نان
كه از سفره بيرون ريخته برچين و بخور.
عنه (عليه
السلام ): قال رسول الله : اشربو الكاثم ؛
فرمود: كاثم يعنى انجدان رومى را بياشاميد جدا براى درد تهيگاه نافع
است .
اشعار شيخ سعدى در موعظه
جوانا ره طاعت امروز گير |
|
كه فردا نيايد جوانى ز پير |
قضا روزگارى من در ربود |
|
كه هر روزش از پى شب قدر بود |
من آن روز را قدر نشناختم |
|
بدانستم اكنون كه در باختم |
به غفلت بدادى ز دست آب پاك |
|
چه چاره كنون جز تيمم به خاك ؟ |
چو شيبت در آمد بروى شباب |
|
شبت روز شد ديده بر كن ز خواب |
كنون كوش كآب از كمر در گذشت |
|
نه وقتى كه سيلابت از سر گذشت |
مكن عمر ضايع به افسوس و حيف |
|
كه فرصت عزيز است والوقت ضيف
(648) |
در اسم گذاردن براى اولاد به اسامى آل محمد
(عليهم السلام )
در ذيل آيه مباركه :
و ما محمد الا رسول
(649) از حضرت رضا (عليه السلام ) روايت است كه
حضرت اميرالمومنين (عليه السلام ) فرمودند: چون فرزند را نام محمد يا
احمد گذاريد تعظيم كنيد او را. و از ابوالحسن (عليه السلام ) منقول است
كه در هيچ خانه فقر داخل نشود كه در آن محمد يا احمد يا على يا حسن يا
حسين يا جعفر يا طالب يا عبدالله يا فاطمه نام باشد.
(650)
و از ابى جعفر امام پنجم (عليه السلام ) روايت است كه هرگاه شيطان
بشنود كه كسى ندا كند يا محمد و يا على گداخته مى شود مانند ارزيز.
قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ): من
سعادة الرجل الولد الصالح ؛ يعنى از سعادت مرد است كه فرزند
صالح داشته باشد.
و قال (صلى الله عليه و آله و سلم ) ايضا: الولد
للوالد ريحانة من الله يشمها بين عباده و ان ريحانتى الحسن و الحسين
(عليهما السلام )؛ يعنى فرزند ريحانه پدر است از جانب خداوند
تعالى ببويد او را بين بندگانش و دور ريحانه من حسن و حسين است .
فى ((عدة الداعى
)) روى الفضل ابن ابى قرة عن ابى عبدالله (عليه
السلام ). قال : رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:
عبور كرد حضرت عيسى (عليه السلام ) به قبرى كه صاحبش معذب بود، سال بعد
كه عبور نمود عذاب نمود عذاب از صاحب آن قبر برداشته شده بود عيسى
(عليه السلام ) عرض كرد: خداوندا! سال گذشته صاحب اين قبر معذب بود و
امسال عذاب از او برداشته شده ؟ وحى رسيد به او كه اين شخص فرزندى
داشت كه عمل صالحى كرد و يتيمى را پناه داد به جهت عمل فرزندش گناه او
را بخشيدم . پس پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: ميراث
خداوند از بنده مومن فرزندى است كه بعد از پدر خدا را عبادت كند
ثم تلا هذه الآية : قال زكريا (فهب لى لدنك وليا # يرثنى ويرث من ءال
يعقوب و اجعله رب رضيا)(651)(652)
و نيز پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: كسى كه خداوند چهار
اولاد به او عطا فرمود، اگر به يكى از آنها اسم مرا نگذارد به من جفا
كرده است .
حضرت رضا (عليه السلام ) فرمود: خانه اى كه در او محمد نام باشد صبح مى
كند اهل آن خانه به خير و شام مى كند به خير.
(653)
حضرت صادق (عليه السلام ) فرمود: خداوند نمى دهد به ما اولادى مگر كه
اسم او را محمد مى گذاريم تا هفت روز اگر خواسته باشم تغيير مى دهم
وگرنه به همان نام باقى مى گذارم .
و قال (عليه
السلام ): استحسنوا اءسمائكم ؛ يعنى اسامى اولادهاى خود را خوب
بگذاريد؛ زيرا روز قيامت به نام مى خوانند اشخاص را اى فلان ابن فلان
برخيز طرف نور خود و اى فلان ابن فلان براى تو نورى نيست . حاصل اينكه
اسماء خوب براى صاحبانش نورانيتى دارد.
در
((سفينة البحار
))
پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمودند: مبارك است خانه اى
كه در آن محمد نام باشد و مجلسى كه در آن محمد نام باشد و رفقائى كه در
آنها محمد باشد.
علامت حمل زن حامله
در
((خزائن
))
نراقى است زنى كه حامله باشد اگر بخواهى بدانى كه آن حمل پسر است يا
دختر، از شير همان زن در ظرفى مى ريزى و قدرى آب هم در آن ظرف مى ريزى
اگر شير بالاى آب آمد پسر است و اگر پايين ماند بدان كه حمل دختر است .
(654)
در مذمت گفتن لفظ من
در
((زهرالربيع
))
حديثى است كه ترجمه اش اين است كه : مردى درب خانه رسول اكرم (صلى الله
عليه و آله و سلم ) اذن دخول طلبيد حضرت فرمودند: كيست درب خانه . عرض
كرد: منم حضرت غضبناك شد و از تغير؛ فرمود من ، من ! آيا سزاوار است
براى مخلوق بگويد من .
آن مرد وارد شد آثار غضب در صورت مبارك حضرت ديد عرض كرد: پناه به خدا
مى برم از غضب خدا و رسول خدا. سبب غضب حضرت را سوال كرد فرمودند: نمى
دانى لفظ من شايسته مخلوق نيست ندانستى شيطان چون كه گفتم من بهترم از
آدم مرد و دو ملعون شد.
(655)
شاعر گفته
سليمان راجز اين تن اهرمن نيست |
|
كه جان را دشمن جانى چون تن نيست |
بود زندان جان خاكى تن ما |
|
كه زندان مور را غير از لگن نيست |
بگير از خويشتن خود را كه در عشق |
|
حجاب خويشتن جز خويشتن نيست |
بكَن اين گور و بر در اين كفن را |
|
كه اين مرده سزاى اين كفن نيست |
نهان در خاك كن ما و منى را |
|
كه دزد راه حق جز ما و من نيست |
بشوى انديشه ها را از دل خويش |
|
كه اين دلها بجز بيت الحَزَن نيست |
سخن افسرده چون جسمى است بى روح |
|
اگر روح خدائى در سخن نيست |
دهان در خاك نه زيرا كه جز خاك |
|
رفوئى بهر اين چاك دهن نيست |
توئى را با منى در خاك ره ريز |
|
كه ما را جز تو و من ، اهرمن نيست |
فى
((مجموعة ورام
)) عن
النبى (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: قبل از به پا شدن قيامت مى
فرستد خداوند تعالى بادى را كه سر و طيب است به آن باد قبض مى فرمايد
روح هر مومنى و مسلمى را باقى مى ماند روح اشرار،
يتهارجون تهارج الحمير،(656)
(هرج از باب ضرب )، هرج الناس : اءى وقعوا فى فتنة و اختلاط و قتل ؛
يعنى قبل از بر پا شدن قيامت واقع مى شوند مردم در فتنه و كشتن يكديگر
و با هم مخلوط و جمع شدن .
طَبَرانى از پسر عمر نقل مى كند كه ساعت قيامت بر پا نخواهد شد تا
اينكه مردم مانند بهائم در راه ها با يكديگر جفت شوند.
قال الدميرى : قالت العرب : هم يتهارجون تهارج
الحمير: اءى يتسافدون و الهرج كثرة النكاح ؛(657)
حاصل اينكه همچنان كه خرهاى نر و ماده در طرق و شوارع با هم جمع مى
شوند مردمان آن زمان هم بدون مانع و رادع مانند خرها باهم جمع مى شوند
در آن هنگام قيامت بر پا مى شود.
خبر در
((بحار
)) است مردى
از حضرت رضا (عليه السلام ) سوال كرد مى خواهم بدانم من در نزد شما
چگونه ام ؟ فرمود: ملاحظه نما من در نزد شما چگونه هستم !
(658)
و نيز در
((بحار
)) است
كسى كه بخواهد بداند منزلتش در نزد خداوند تعالى چگونه است ، ملاحظه
كند منزلت حق در نزد او چگونه است .
(659
)
در حديث قدسى است :
اءنا عند ظن عبدى .
حاصل اين كه حق تعالى را طورى نيست تا تو چطور باشى مثلا اگر كسى مخير
شود بين امر دنيا و آخرت و دنيا را بر آخرت اختيار كند بداند كه او را
در نزد پروردگار قدر و منزلتى نيست ؛ زيرا كه دنيا مغضوب خداست . كما
ورد فى الحديث . اما كسى كه آخرت را بر دنيا اختيار كند البته خدا او
را دوست دارد و در اين معنى شاعر گفته :