من
كلام فيض كاشانى رحمة الله
التوكل يطلق فى ثلاثه مواضع اءحدها فى
موضع القسمة ؛ و الثانى فى موضع النصرة و هو الاعتماد؛ و الثالث فى
موضع الرزق و الحاجة فان الله متكفل بما يقيم بنيتك لخدمته و تتمكن من
عبادته قال الله تعالى : (و من يتوكل على الله فهو حسبه )(593)
(اى كافيه ) و قال الصادق الامين نبينا لو توكلتم على الله حق توكله
لرزقتم كما يرزق الطيور تغدوا خماصا و تروح بطانا و هذا فرض لازم للعبد
بدليل العقل و السمع جميعا و هذا هو الاءشهر الاءغلب من التوكل و هو
معين جدا للتفرغ للعبادة و تمشية الخيرات كلها فان من لا يتوكل فلا بد
من اشتغاله عن عبادة الله تعالى بطلب الحاجة و الرزق و المصلحة اما
ظاهرا و اما باطنا، اما بطلب و كسب بالبدن كعامة الراغبين و اما بذكر و
ارادة و وسوسة بالقلب كالمجتهدين المتعلقين و العبادة تحتاج الى فراغ
القلب و البدن لتحصيل حقها و الغراغه لا تكون الا للمتوكلين و قد قال
الله عزوجل (خلقكم ثم رزقكم )(594)
تنبيها على اءن الرزق من الله لا من غيره كالخلق ، ثم لم يكتف بالدلالة
حتى وعد فقال (ان الله هو الرزاق )،(595)
ثم لم يكتف بالوعد حتى ضمن فقال (و ما من دابة فى الاءرض الا على الله
رزقها)،(596)
ثم لم يكتف بالضمان حتى اقسم فقال (فورب السماء والاءرض انه لحق مثل
ما اءنكم تنطقون )(597)
ثم لم يكتف بذلك كله حتى امر بالتوكل و انذر و ابلغ فقال (و توكل على
الحى الذى لا يموت )(598)
و قال عزوجل : (و على الله فتوكلوا ان كنتم مؤ منين )(599)
فمن لم يعتبر قوله و لم يلتفت بوعده و لم يطمئن قلبه لضمانه و لم يقنع
بقسمه ثم لم يبال باءمره و وعده و وعيده فانظر ماذا يكون حاله . انتبه
و اى محنة تجى ء من هذا و هذه والله مصيبة شديدة و نحن منها فى غفلة
عظيمة و قدقيل ان الملائكه قالت عند نزول هذه الاية فورب السماء و
الاءرض هلكت بنوا آدم اغضبوا الرب حتى اءقسم لهم على اءرزاقهم .
و عن اويس القرنى رحمة الله : لو عبدت الله عبادة اءهل السماء و الاءرض
لا يقبل الله منك حتى تصدقه . قيل : و كيف تصدقه ؟ قال تكون آمنا بما
تكفل الله به من اءمر رزقك و ترى جسدك الشام ؟ قال : كيف المعيشة فيها؟
قال : اف لهذه ان هذه القلوب لقد خالطها الشك فما تنفعها الموعظه .(600)
ترجمه :
(توكل در سه موضع به كار مى رود: اول در موضع قسمت و دوم در موضع نصرت
كه همان اعتماد داشتن به يارى خداست و سوم در موضع رزق و روزى و حاجت
است . زيرا خداوند خودش عهده دار شده كه آنچه را كه سبب تقويت تو براى
خدمت و عبادت او مى باشد فراهم آورد كه خداوند فرازمند مى فرمايد:
((و هر كه بر خدا توكل كند خدا او را بسنده است
)) و پيامبر راستگو و امين ما فرموده است : اگر
آنچنان كه حق توكل است بر خدا توكل كنيد خداوند همانطور كه پرندگان را
- كه صبح هنگام گرسنه از آشيانه خود بيرون مى روند و شب هنگام سير بر
مى گردند - روزى مى دهد به شما نيز روزى مى داد. و اين بر بنده لازم و
واجب است هم به دليل عقل و هم به دليل نقل . غالب و مشهور از توكل نيز
همين مرحله است . و اگر كسى به اين مرحله نائل آيد بهترين امدادگر براى
او خواهد بود كه با آسودگى خاطر به عبادت پردازد و همه امور خيريه را
عملى سازد؛ زيرا كسى كه توكل ندارد خواه ناخواه در هنگام عبادت حواسش
به غير خدا مشغول خواهد بود و دنبال حاجت و رزق و روزى و مصلحت خود
خواهد بود و اين يا ظاهرى است يا باطنى . و يا تلاش بدنى در راه طلب و
به دست آوردن حاجت مثل عموم مردم كه مشتاق چنين امورى هستند و يا تلاش
درونى كه به ياد دنيا بودن و تصميم براى به دست آوردن آن وسوسه دل را
در بر دارد مانند تلاشگران كه دلبسته چنين امورى هستند. و عبادت نياز
به خاطرى آسوده و بدنى آرام دارد تا حقش كاملا ادا شود و آسودگى دل
تحقق نمى يابد مگر براى اهل توكل . و خداوند عزتمند مى فرمايد:
((شما را بيافريد آنگاه روزيتان داد))
خداوند خواسته كه انسان را متوجه سازد كه روزى از خداست نه غير او
همانطور كه آفرينش شما به دست خدا بوده است و به همين بسنده نكرده است
و تاكيد فرموده كه ((قطعا خداوند روزى دهنده است
)) و به اين وعده نيز بسنده نكرده بلكه خود ضامن
آن شده است چنانكه مى فرمايد: ((و هيچ جنبنده اى
در زمين نيست مگر آنكه رزق و روزى او بر خداست )).
آنگاه به ضامن شدن نيز بسنده نكرده و سوگند ياد نموده است آنجا كه مى
فرمايد: ((سوگند به پروردگار آسمان و زمين كه
اين سخن (كه روزى شما و آنچه وعده داده مى شويد در آسمان است ) راست
است همچنان كه شما سخن مى گوييد)).
به اين هم بسنده نكرده و بندگان را به توكل امر فرمود و در اين خصوص
انذار و ابلاغ فرموده آنجا كه مى فرمايد: ((و بر
آن زنده اى توكل كن كه هرگز او را مرگ نباشد)) و
همچنين مى فرمايد: ((و اگر ايمان داريد پس بر
خدا توكل كنيد و بس )) پس آن كه به فرمايش و
وعده خدا توجه و اعتنا ننمايد و دلش به ضامن بودن او مطمئن نباشد و
سوگند خدا در اين خصوص او را قانع نسازد و به امر و وعده و وعيد الهى
اعتنايى نكند، ببين حالش چگونه خواهد بود؟! به خود آى ! چه مصيبت شديدى
از اين امور براى او مى آيد. به خدا سوگند! مصيبتى سخت به دنبال دارد و
ما از آن سخت غافليم و گفته شده كه هنگام نزول اين آيه شريفه كه مى
فرمايد: ((سوگند به پروردگار آسمان و زمين ...))
(سوره ذاريات 51، آيه 23) فرشتگان گفتند بنى آدم هلاك گشتند زيرا
پروردگار خود را به خشم آوردند تا آنجا كه براى اطمينان آنها درباره
رزق و روزى آنان ، سوگند ياد فرمود.
و از اويس قرنى رحمة الله نقل شده است كه اگر خدا را عبادت كنى به
اندازه عبادت آسمانيان و اهل زمين خدا از تو نپذيرد مگر آنكه او را
تصديق كنى . گفته شد چگونه خدا تصديق مى شود؟ اويس قرنى گفت : اطمينان
داشتن به بر عهده گرفتن خدا رزق و روزى تو را آنگاه خواهى ديد كه بدن
تو براى عبادت آماده و آسوده است . هرم بن حيان به اويس قرنى گفت : مى
فرمايى در كجا اقامت نمايم ؟ اويس با دستش اشاره به شام كرد. هرم گفت :
معيشت و در آمد من چگونه آنجا فراهم آيد؟ اويس گفت : اف بر اين دلها!
همانا شك در اين دلها نفوذ يافته و موعظه بر آنها اثر و فايده اى
ندارد.)
چون كه اين آيه نازل شد: يا عبادى الذين آمنوا
ان اءرضى واسعة فاياى فاعبدون .(601)
(از اشخاصى كه به خدا و رسول ايمان آورده ايد اگر در سرزمينى به آشكارا
نمى توانيد پرستش من نمائيد زمين من وسيع است هجرت نمائيد مرا پرستش
نمائيد) بر وجه اخلاص . كه در حديث نبوى است :
من فر بدينه من اءرض الى اءرض ولو كان شبرا استوجب الجنة و كان رفيق
ابراهيم .
و نيز از امام جعفر صادق مروى است كه : معناه
اذا اءعصى الله فى اءرض اءنت بها فاخرج منها الى غيرها. و نيز
اين آيه فرود آمد والذين آمنوا و عملوا الصالحات
لنبوئنهم من الجنة غرفا تجرى من تحتها الاءنهار خالدين فيها نعم اءجر
العاملين .(602)
و وصف فرمود عاملان و الذين صبروا و على ربهم
يتوكلون .(603)
به هر جهت اين آيه شنيدند عازم هجرت شدند به مدينه در اثناء راه ايشان
را اين دغدغه دست داد كه در سرزمينى كه ما را در آن اسباب معيشت مهيا
نيست چگونه بتوانيم بود. اين آيه نازل شد: كاءين
من دابة لا تحمل رزقها.(604)
بسيارى از جنبندگان كه به هيچ وجه بر نمى دارد روزى خود را يعنى طاقت
ندارد به برداشتن روزى خود به جهت ضعف نتواند آن را برداشت بلكه دهن را
به آن مى رساند و آن را مى خورند آن مقدار كه كفاف او باشد و ذخيره نمى
كند.
الله يرزقها و اياكم .(605)
خدا روزى دهد ايشان و شما را. پس از عدم تهيه اسباب معيشت در بلاد غربت
انديشه ننمائيد چه دواب با ضعف و توكل و شما با قوت و اجتهاد مساوى
يكديگريد در اين كه روزى مى دهد آنها و شما را؛ زيرا كه ارزاق همه به
اسبابى است كه مسبب او سبحانه است نه غير او، چون چنين است پس به جهت
هجرت نترسيد بر معيشت . و هو السميع العليم
و اوست شنوا مر قول شما را كه روزى از كجا خوريم در بلاد هجرت دانا است
بما فى الضمير و يا اينكه روزى از كجا به شما رساند.
عطا از عبدالله عمر روايت كرده كه گفت : روزى از مدينه بيرون رفتم تا
به مكه در حائطى از انصار در آمديم رسول خدا فرمود:
فكيف يابن عمر اذا بقيت مع قوم يجبون .(606)
رزق سنتهم لضعف اليقين ؛ يعنى حال تو
چگونه خواهد بود اگر درك كنى روزگارى را كه اهل آن روزگار روزى يكساله
را پنهان و ذخيره نمايند به جهت ضعف يقين ايشان به خدا! بعد از اين ابن
عمر گفت : والله ! ما برحنا حتى نزل ؛ به خدا سوگند ما از آن حائط
بيرون نرفتيم تا اينكه اين آيه نازل شد: (كاءين من دابة )(607)
الى آخر.
در اهميت نماز
فى ((فلاح السائل ))
لسيد بن طاوس فى تعظيم حال الصلوة فرمود روايت را به حذف اسناد ذكر مى
كنم از سيده نساء فاطمه دختر سيد الانبياء -
صلوات الله عليها و على ابيها و على بعلها و على ابنائها الاوصياء
- سوال كرد از پدرش (صلى الله عليه و آله و سلم ) عرض كرد: يا ابتا،
چيست از براى كسى كه سبك شمارد صلاة را از مردان و زنان ؟ فرمود: يا
فاطمه ، كى كه سبك شمارد نماز خود را از زنان و مردان ، خدا او را به
پانزده خصلت مبتلا مى فرمايد: شش از آن در دار دنيا و سه از آن در وقت
مرگ و سه از آن در قبر و سه از آن در قيامت هر وقت از قبر بيرون مى
آيد.
اما شش خصلت دنيا: پس اولى بركت را از عمر او بر مى دارد و بركت را از
رزق او بر مى دارد و سيماى صالحين را از روى او محو مى فرمايد و هر
عملى كه از او صادر شود اجر به او عطا نفرمايد، دعاى او به آسمان بالا
نرود؛ و خصلت ششم : از دعاى صالحين بهره از براى او نيست .
سه خصلت كه وقت مرگ به او مى رسد: اول آنها ذليل مى ميرد، دوم گرسنه مى
ميرد، سوم تشنه مى ميرد اگر از نهرهاى دنيا آب داده شود عطشش رفع نشود.
سه خصلت كه به او در قبر مى رسد: اولى از آنها ملكى بر او موكل گرداند
او را بى آرام كند و بترساند در قبر؛ دوم از آنها قبر را بر او تنگ
نمايد، سومى قبر او را تاريك گرداند.
اما سه خصلت كه در قيامت مبتلا مى شود: موكل گرداند خداوند بر او ملى
را كه او را بر روى زمين بكشند و خلايق به او نظر نمايند و حساب او سخت
شود و خداوند نظر رحمت به او نياندازد و تزكيه نكند او و از براى اوست
عذاب اليم .(608)
در ((كبريت احمر))
بيرجندى - طاب ثراه - روايت از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم )
وارد نموده : هر كس ترك كند يك نماز را خداوند او را گرفتار فرمايد به
پانزده خصلت . با روايت سيد در ((فلاح السائل
)) اختلاف جزئى دارد.
عوذه درد دندان فى ((خزائن
)) النراقى
و هذه الكيفية قد جر بناها نحن و غيرنا
من العلماء و هى اذا اءتاك السائل فاءقرء البسمله اثنى عشر مرة و اسئله
عن اسم لمه و اقراء البسملة اثنى عشر مرة و اسئله عن وجع الضرس . هل هو
شيصى
(609) او ضربان و اقراء البسمله اثنى عشر مرة و قل كم
سنة تريد اربط لك الضرس الموجوع .
و اقراء البسملة اثنى عشر مرة ثم مرء بان يضع اصبعه على الضرس الموجوع
و كرر هذه العزيمة حتى يسكن الضرس و هى هذه :
بسم الله الرحمن الرحيم اسكن ايها الضرس المضروس فى الحنك المغروس فى
اللحم المحبوس بقدرة الله الملك القدوس الله خلقك و فى اللحم انبتك و
يسئلونك عن الجبال فقل ينسفها ربى نسفا فيذرها قاعا صفصفا لاترى فيها
عوجا و لا امتا او كالذى مر على قرية و هى خاوية على عروشها قال انى
يحيى هذه الله بعد موتها فاماته الله ماءة عام مت عن فلان ابن فلانة
بقدرة من لايموت .(610)
فى ((مجمع البحرين )) فى
حديث الحث على كتابة الحديث انه ياءتى على الناس زمان هرج لا ياءنسون
فيه الا بكتبهم .
شعر :
هر لحظه هاتفى به تو آواز مى دهد |
|
كاين دامگه نه جاى امان است الاءمان |
دل ، دستگاه تست به دست جان مده |
|
كين گنج خانه را ندهد كس به رايگان |
منسى شمر ممالك اين سبز كارگاه |
|
صفرى شمر فذلك اين تيره خاكدان |
قطعه
حاشا كه حال خوش دهدت رو كه كار تو |
|
گه فكر مايجى ء گهى فكر ما مضى است |
بگذر ز خود كه پر نشود از هواى هو |
|
هر كس نى اناى دلش خالى از اناست |
مثنوى
هر چه دارى در دل از مكر و رموز |
|
پيش ما پيدا بود مانند روز |
گه بپوشيمش ز بنده پرورى |
|
تو چرا رسوائى از حد مى برى |
لطف حق با تو مداراها كند |
|
چون كه از حد بگذرد رسوا كند |
هر بلاكين قوم را حق داده است |
|
زير آن گنج كرم بنهاده است |
لطف او در حق هر كه افزون شود |
|
بى شك آن كس غرقه اندر خون شود |
دوستان را هر نفس جانى دهد |
|
ليك جان سوزد اگر نانى دهد(611)
|
سعدى
اين دغل دوستان كه مى بينى |
|
مگسانند دور شيرينى |
تا طعامى كه هست مى نوشند |
|
همچو زنبور بر تو مى جوشند |
تا به روزى كه ده خراب شود |
|
كيسه چون كاسه رباب شود |
ترك صحبت كنند و دلدارى |
|
دوستى خود نبود پندارى |
بار ديگر كه بخت باز آيد |
|
كامرانى ز در فراز آيد |
دوغ بانى بپز كه از چپ و راست |
|
در وى افتند چون مگس در ماست |
راستگويم سگان بازارند |
|
كاستخوان از تو دوست تر دارند(612)
|
صعود به عالم ربوبى محتاج است به كناره گيرى از
اغيار
هماى قدسم و از آشيان خود بپريدم |
|
به دين خرابه جغدان گسيخته پر و بالم |
اگر از اين متشابه شريكهاى مخالف |
|
دهد ز لطف عزيزان صفاى وقت مجالم |
درون خانه تنها نشسته بسته به رخ در |
|
به وقت خويش بگريم به حال خويش بنالم |
چه آفتاب عيان شد كه نيست در اين خوان |
|
به غير خون دل و آب ديده رزق حلالم |
اميد مهر ندارم ز دوست يا كه ز دشمن |
|
يكى است تشنه به خونم يكى گرسنه مالم |
ما را خواهى جمله حديث ما كن |
|
خو با ما كن وز ديگرى خو واكن |
ما زيبائيم ياد ما زيبا كن |
|
با ما تو دو دل مباش دل يكتا كن |
در غصب مال مردم
در ((مجموعة ورام
)) عن رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ):
من اقتطع شيئا من مال امرء مسلم بيمينه حرام الله عليه الجنه . قالوا:
يا رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) و ان كان شيئا يسيرا؟ قال
(صلى الله عليه و آله و سلم ): و ان كان قضيبا من اراك !(613)
(در
((مجموعه ورام
)) از
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) نقل كرده كه فرمود: هر كه
چيزى از مال مسلمان به دست خود غصب نمايد خداوند بهشت را بر او حرام
سازد. گفتند: اى پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم )، حتى اگر چيز
اندكى باشد؟ فرمود: اگر چه آن چيز شاخه اى از درخت اراك باشد!)
فيه عن حذيف قال : قال رسول الله (صلى الله عليه
و آله و سلم ): اءوحى الله الى اءن يا اخا المرسلين يا اخا المنذرين
اءنذر قومك لا يدخلوا بيتا من بيوتى و لاحد من عبادى عند احد منهم
مظلمة فانى اءلعنه مادام قائما يصلى بين يدى حتى يرد تلك الظلامة الى
اءهلها.(614)
اءيضا عن اءبى هريره قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ): رحم
الله عبدا كان لاءخيه قبله مظلمة فى عرض اءو مال فاءتاه فيحلله منها
قبل اءن ياءتى يوم ليس معه دينار و لادرهم .
فيه قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ): ما منع مال من حقه
الاذهب فى الباطل اءضعافه .
فيه قال بعضهم : مثل قراء هذه الزمان كرجل نصب فخا فوقع عصفور قريبا
منه فقال للفخ : ما غيبك فى التراب ؟ قال : التواضع . قال : فلم تحنيت
؟ قال : لطول العبادة . قال : ما هذا الحب المنصوب ؟ قال : اعددت
للصائمين . قال : نعم الجار اءنت ! فلما غابت الشمس اءخذ العصفور الحبة
فخنقته الفخ فقال ان كان كل العباد يخنقون خنقك فلا خير فى العبادة .
ترجمه : بدان ايدك الله ! فرمود پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ):
خدا وحى فرمود به من كه اى برادر فرستادگان ، اى برادر بيم دهندگان
بترسان قوم خود را كه داخل نشوند در هيچ يك از خانه هاى من و حال آنكه
مظلمه اى از يكى بر گردن حدى از آنان باشد به درستى كه من لعنت مى كنم
او را مادامى كه در نماز است تا اينكه رد كند آن مظلمه را به صاحبش .
فرمود: خدا رحمت كند بنده اى را كه از برادرش مظلمه اى در گردن داشته
باشد رد كند آن را پيش از آنكه روزى برسد كه نباشد با او دينار و درهمى
.
بدان يا اخى ! شكرانه موهبت علم ، عمل است .
لئن
شكرتم لاءزيدنكم
(615) را تجربه كن كسى كه چيزى از علم به او عطا
شد از جانب حق سبحانه اگر عمل بر طبق آن نمود خداوند چيزهايى كه نمى
داند به او عطا مى فرمايد. اخبارى در اين باب وارد است از جمله در جلد
هفدهم
((بحار
)) (چاپ قديم
) از
((اعلام الدين
)) از
امام باقر (عليه السلام ) نقل فرموده : خبر:
من
عمل بما علم ورثه الله علم ما لم يعلم ؛(616)
يعنى كسى كه به علم داده حق عمل نمايد خداوند علمى كه نمى داند به او
عطا مى فرمايد.
نيز در جلد اول
((بحار
))
از
((ثواب الاعمال
))
صدوق از امام صادق (عليه السلام ) مسندا نقل مى فرمايد:
من عمل بما علم كفى ما لم يعلم ؛(617)
يعنى كسى كه به علمش عمل نمود خداوند كفايت علمى كه نمى داند از او مى
كند. مجلسى - رضوان الله عليه - در بيان اين حديث مى فرمايد:
على علمه الله بلاتعب ؛ يعنى بدون زحمت
علم به او عنايت شود.
در جلد هفدهم
((بحار
)) از
خاتم انبياء (صلى الله عليه و آله و سلم ) كه در ضمن حديثى فرمود:
من يرغب فى الدنيا فطال فيها اءمله اءعمى الله
قلبه على قدر رغبته فيها و من زهد فيها فقصر فيها اءمله اءعطاه الله
علما بغير تعلم و هدى بغير هداية و اءذهب عنه العلماء و جعله بصيرا؛(618)
يعنى كسى كه ميل و رغبت به دنيا كند و آرزويش را طولانى نمايد خداوند
قلب او را كور كند به قدر رغبتش به دنيا و كسى كه زهد از دنيا كند و
آرزويش را كوتاه نمايد خداوند بدون زحمت آموختن ، علم به او عطا فرمايد
و بى هدايت هادى ، او را راهنمائى كند و كورى دل را از او ببرد و او را
بينا فرمايد.
و نيز در همين مجلد از اميرالمومنين (عليه السلام ) روايت كرده :
من زهد فى الدنيا و لم يجزع من ذلها و لم ينافس
فى عزها هداه الله بغير هداية من مخلوق و علمه بغير تعليم و اءثبت
الحكمة فى صدره و اجراها على لسانه ؛(619)
يعنى كسى كه زهد بورزد در دنيا و جزع نكند در ذلت دنيا و براى عزت دنيا
سبقت نجويد بر ديگران ، خداوند هدايت فرمايد او را بدون هدايت احدى از
خلق ، و بدون تعلم ، او را عالم كند و در سينه او حكمت قرار دهد و بر
زبانش حكمت را جارى فرمايد.
حديث حارث همدانى
الحارث الهمدانى عن اميرالمومنين (عليه
السلام ) قال : قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ): يا على !
ما من عبد الا و له جوانى و برانى يعنى سيرة و علانية فمن اءصلح جوانيه
اءصلح الله برانيه و من اءفسد جوانيه اءفسدالله برانيه و ما من اءحد
الا و له صيت فى اءهل السماء فاذا حسن صيته وضع له ذلك فى الاءرض و اذا
ساء صيته فى السماء وضع له ذلك فى الاءرض فساءل عن صيته ما هو قال
(عليه السلام ) ذكره (من ((احياء علوم الدين
))؛) يعنى هيچ بنده اى نيست مگر از براى
او ظاهرى و باطنى است ، كسى كه اصلاح نمود باطن خود را خداوند ظاهر او
را اصلاح فرمايد و كسى كه فاسد كرد باطن خود را خدا فاسد مى كند ظاهر
او را و هيچ بنده نيست مگر اين كه از براى اوصيتى
(620) است در آسمان اگر (شهرت ) صيت او خوب شد در آسمان
، در زمين هم گذارده مى شود و اگر صيت او بد شد در آسمان ، در زمين هم
گذارده مى شود سوال كردند از صيت فرمودند ياد او (از
((احياء
العلوم
)).)
محدث قمى در
((منتهى الامال
))
ذكر فرمود شيخ ما در
((مستدرك
))
فرموده كه بعضى از معاصرين ما از اهل سنت در كتاب
خلاصة الكلام فى امراء البلد الحرام اين
دعا را از بعضى عارفين نقل كرده :
اللهم رب
الكعبة و بانيها و فاطمة و ابيها و بعلها و بنيها نور بصرى و بصيرتى و
سرى و سريرتى . به تجربه رسيده هر كس در وقت سرمه كشيدن اين دعا
را بخواند خداوند نورانى كند چشم او را.
(621)
ابيات و اشعار
در گردش افلاك چو كردم نظرى |
|
از مردم و آدمى نديدم اثرى |
هر جا كه سرى بود فرو رفته به خاك |
|
هر جا كه خرى بود برآورده سرى |
اى درين خوابگه بى خبران |
|
بى خبر خفته چه كوران و كران |
سر برآور كه درين پرده سراى |
|
مى رسد بانگ سرود از همه جاى |
بلبل از منبر گل نغمه نواز |
|
قمرى از سر و سهى زمزمه ساز |
بانگ برداشته مرغ سحرى |
|
كرده بر خفته دلان نوحه گرى |
چرخ در گردش از اين بانگ و نوا |
|
كوه در رقص از اين صوت و صدا |
هيچ از جاى نمى خيزى تو |
|
الله الله چه گران خيزى تو |
از حكيم انورى
هست در ديده من خوبتر از روى سفيد |
|
روى حرفى كه به نوك قلمت گشته سياه |
عزم من بنده چنانست كه تا آخر عمر |
|
دارم از بهر شرف خط شريف تو نگاه |
((در خزائن نراقى
))
قرع شيطان باب فرعون ، قال فرعون : من بالباب ؟
فضرط الشيطان و قال هذا بلحية اله لا يعرف من قرع بابه .(622)
شعر : از مثنوى است
زين سفر ناورده جز مشتى گناه |
|
رو سياهى در برت عمر تباه |
عمر من در مستى و غفلت گذشت |
|
زين سفر من را نباشد بازگشت |
شعر :
خو كرده به خلوت دل غم فرسايم |
|
كوتاه شد از صحبت هر كس پايم |
چون تنهايم هر نفسم ياد كسى است |
|
چون هم نفس كسى شوم تنهايم |
اى دل نشايد سر سرى آئين فقر آموختن |
|
بايد كلاه فقر را از ترك دنيا دوختن |
جنبش سنگ آسيا در اضطراب |
|
اشهد آمد بروجرد جوى آب |
رباعى
تا منزل آدمى سراى دنياست |
|
كارش همه جرم و كار حق لطف و عطاست |
خوش باش كه آنسرا چنين خواهد بود |
|
سالى كه نكوست از بهارش پيداست |
رباعى
حاجى به طواف خانه اندر تك و پوست |
|
وز سعى و طواف هر چه كردست نكوست |
تقصير وى اين است كه آرد دگرى |
|
قربان سازد به جاى خود در رده دوست |
فى ((كشكول
)) الشيخ بهائى من كلام بعض الاءعلام
الويل لمن اءفسد آخرته بصلاح دنياه فقارق ما عمر
غير راجع اليه و قدم على ما خرب غير منتقل عنه ؛(623)
واى بر كسى كه آخرت را خراب كند به اصلاح امر دنياى خود پس مفارقت مى
كند از آنچه تعمير نموده و برگشت به آن نخواهد كرد و آنچه را خراب كرده
از او جدا نخواهد شد.
قال اويس القرنى : اءحكم كلمة قالها الحكماء
قولهم : صانع وجها واحدا تكفيك الوجوه كلها؛(624)
يعنى با يك روى بساز (يعنى روى بر خداى داشته باش ) كفايت كند آن روى
تو را از ساير رويها.
فيه اءيضا وجد فى بعض الكتب السماوية : اذا اءحب
العالم الدنيا نزعت لذة مناجاتى من قلبه ؛(625)
يعنى وقتى عالم دوست داشت دنيا را لذت مناجاتم را از قلب او بر مى دارم
.
فى غررالحكم و دررالكلم
صاحب العقلاء و جالس العلماء و اغلب
الهوى ترافق الملاء الاءعلى ؛(626)
مصاحبت نما با عقلا و مجالست نما با علما، بر هواى نفس غالب شو، همنشين
قدسيان شو.
شعر :
رستمى خواهد كه پيشانى نهد بر ديو نفس |
|
گر بر او غالب شوى اسفنديار افكنده اى |
انك لن يتقبل من عملك الا ما اءخلصت فيه و لم
يشينه بالهوى و اءسباب الدنيا؛
يعنى آن قدر از عمل تو قبول مى شود كه خالص براى خدا باشد؛ معيوب مكن
به هواى نفس و اسباب دنيا عملت را.
اشعار ((مثنوى
)) از مولانا جلال الدين رومى است
اوست ديوانه كه ديوانه نشد |
|
اين عسس را ديد و در خانه نشد |
عقل من گنج است و من ويرانه ام |
|
گنج اگر ظاهر كنم ديوانه ام |
كان قندم نيستان شكرم |
|
هم ز من مى رويد و خود مى خورم |
علم گفتارى كه آن بى جان بود |
|
عاشق روى خريداران بود |
علم گفتارى و تقليدى است آن |
|
كز براى مشترى دارد فغان |
مشترى من خداى است و مرا |
|
مى كشد بالا كه الله اشترى |
رو خريداران مفلس را بهل |
|
چه خريدارى كند يك مشت گل ؟(627)
|
فى ((كشكول
)) شيخ بهائى فى ((تفسير
نيشابورى )) عند قوله تعالى : و هو الذى يقبل
التوبة عن عباده .(628)