دروغ

آية الله سيد رضا صدر

- ۱۴ -


باز هم دروغ‏هاى گوناگون

سخنى از امام سجاد عليه السلام

«كان علي بن الحسين عليهما السلام يقول لولده: اتقوا الكذب، الصغير منه و الكبير، في كل‏جد و هزل، فان الرجل اذا كذب في الصغير، اجترى على الكبير; (1) .

امام سجادعليه السلام به فرزندانش مى‏فرمود: از دروغ بپرهيزيد، خواه كوچك باشد،خواه بزرگ، چه جدى باشد و چه شوخى، زيرا دروغ كوچك، انسان رادلير مى‏كند كه از دروغ بزرگ نهراسد.»

در آغاز كار، همه از ارتكاب گناه، به‏ويژه گناه بزرگ، بيم دارند. يكى از چيزهايى‏كه گناه كار را وادار به‏گناه بزرگ مى‏كند، ارتكاب گناهان كوچك و بى اهميت‏شمردن‏آن‏هاست. گناهان كوچك، خوف خدا را از دل مى‏برد و به‏جاى آن، جرات بر خدا رامى‏آورد. ترك گناهان كوچك به‏منزله پيشگيرى از گرفتار شدن به گناهان بزرگ‏مى‏باشد.

دروغ بزرگ و كوچك

دروغ بزرگ، گناهى است كه شعاع عملش وسيع است. اين گونه دروغ را پاره‏اى‏از مردم نادان بهتر مى‏پذيرند. شايد منظور هيتلر از اين كه مردم، دروغ بزرگ را ازكوچك، زودتر، باور مى‏كنند نيز همين باشد.

ممكن است كه اين فكر غلط به خاطر كسى برسد كه بيهوده سخن به اين درازى‏نيست، اگر همه آن دروغ باشد، اندى از آن راست‏خواهد بود، دروغ دروغ نمى‏باشد;البته چيزى هست، ولى به اين اندازه كه مى‏گويد نيست، مثلا اگر كسى بگويد: من‏دانشورترين كسم، در صورتى كه نادان صرف باشد، شنونده بى فكر پيش خودمى‏گويد: بر فرض دانشورترين كس نباشد، بى گمان از دانشوران به نام وانگشت‏شمار خواهد بود يا كسى كه پشيزى ندارد، خود را ميلياردر معرفى كند،شنونده بى فكر بگويد: اقلا ده هزار تومانى دارد.

به طور كلى دروغ از پاى بند ويران است و در سخن دروغ گو راه راست و سخن‏درست نمى‏توان يافت. كسى براى روضه خوانى به كراچى رفته بود، در آن جا ادعاكرده بود كه در قم چهل هزار شاگرد دارد، در صورتى كه شايد يك شاگرد در حوزه‏علميه قم براى او نبود. كسى هم از هند به تهران آمده بود و ادعا كرده بود كه سى هزارسنى را شيعه كرده است. وقتى راجع به او از يكى از دانشمندان هند تحقيق كردم، اوگفت: اين برادر اوست; يعنى اين كه از هند به تهران آمده، برادر آن كسى است كه از قم‏به خاك هند رفته است.

دروغ شاخدار و دروغ بى‏شاخ

دروغ شاخدار، دروغى است كه دروغ بودنش آشكار است و هر كسى كه بشنود،بدان پى مى‏برد، چنان كه مى‏گويند: دروغ كه از دور مى‏آيد يك پايش مى‏لنگد. شايدمنظور از اين مثل همان دروغ شاخدار باشد.

يكى گفته بود كه شهر كوفه، وقتى به قدرى بزرگ بود كه بيست و يك هزار احمديك چشم كله پز داشت، در صورتى كه اگر همه جمعيت كنونى روى زمين، مسلمان‏باشند و همگى نام‏هاى اسلامى داشته باشند و دكان كله پزى در همه كشورها معمول‏باشد، نمى‏توان يقين كرد كه در تمام جهان، بيست و يك هزار احمد نام كله پز، افت‏شود. وجود بيست و يك هزار يك چشم در تمام كشورهاى اسلامى، موردترديد است تا برسد به احمد نام، آن هم كله پز.

دروغ بى شاخ در برابر دروغ شاخدار است و مقصود از اين اصطلاح،دروغى است كه نهانى باشد و كم‏تر به دروغ بودنش پى برده شود; دروغ گو وضع‏مخصوصى به خود بگيرد، سخنش ضمايمى داشته باشد كه شنونده نتواند، دروغش‏را تشخيص دهد، مگر آن كه خيلى زيرك باشد، يكى از واضعان حديث مى‏گويد:حديثى جعل كردم و در مجلس علماى بغداد خواندم، در صورتى كه عددشان به‏چهل مى‏رسيد، همگى تصديق كردند، تنها يك تن آن‏ها به دروغ بودن حديث ومجعول بودنش پى‏برد.

دروغ روزنامه‏اى

ناپسندى دروغ، اختصاص به زبان ندارد. دروغ گناه است‏خواه از زبان بيرون آيد،و خواه از سر خامه تراوش كند و نوشتنى باشد.

دروغ نوشته، از جهتى از دروغ گفته، زشت‏تر مى‏باشد، زيرا دايره عملش ازنظرى وسيع‏تر است. دروغ گفتنى، فقط يك دم است و سپس نابود مى‏شود، ولى‏دروغ نوشتنى مى‏ماند.

دروغ زبان، ويژه همان چند تنى است كه مى‏شنوند، ولى دروغ قلم به همه جامى‏رود و همه كس آن را مى‏خواند، به ويژه اگر در روزنامه‏هاى پر تيراژ باشد.

روزنامه نگار درست گو و درست نويس، بايستى خود را از خطر پخش دروغ ونشر اكاذيب، دور نگه دارد. خبرنگاران، بايستى كوشش كنند كه خبر راست و صحيح‏براى روزنامه خود بفرستند. خبرنگار اگر دروغ گزارش دهد، روزنامه نگار اگر دروغ‏پخش كند، قطع نظر از دروغ نويسى كه خود گناهى است‏بزرگ، پولى كه در برابر آن‏مى‏گيرند پولى پليد خواهد بود و مانند پول دزدى است، آن هم دزدى با نيرنگ.

شايد برخى از ارباب جرايد، نخواسته باشند دروغ بگويند، ولى حقايق را با افكارخود تطبيق مى‏كنند و اوضاع و احوال را به ضميمه حدس خود، در نظر مى‏گيرند يابرنامه‏هاى خصوصى زندگى كسى را كه مورد نظر است، پيش خود با وضع او تطبيق‏مى‏كنند، آن وقت‏به طور قطعى و صريح خبر مى‏دهند. اگر بگويم كه خبرهايى كه‏نگارنده از حقيقت آن‏ها اطلاع داشته‏ام، هشتاد درصد آن‏ها را در مطبوعات، خلاف‏حقيقت‏يافته‏ام شايد چندان مبالغه نباشد.

پاره‏اى از ارباب قلم در لقب‏هايى كه براى اشخاص مى‏گذارند، دوستى و دشمنى‏را در نظر مى‏گيرند، گاهى كاه را كوه مى‏كنند، گاهى كوه را كاه; مدح و ستايشى كه ازكسى مى‏كنند، روى ايمان نمى‏باشد، بلكه روى حسابى است كه با او دارند.

دروغ در كتاب

دروغ‏هاى كتابى، شايد از دروغ روزنامه‏اى زشت‏تر باشد، زيرا مردم در كتاب،كم‏تر احتمال دروغ مى‏دهند، در نتيجه از دروغ كتابى بيش‏تر گمراه مى‏شوند. كتاب،خزانه تحقيق است. روزنامه، خزانه خبر است. پس دروغ در كتاب بيش‏تر گول‏مى‏زند، پس ناپسندتر خواهد بود، به ويژه كتابى كه براى شناساندن مردان تاريخ‏نوشته شده كه اكنون به نام تراجم احوال ناميده مى‏شود.

دروغ گويى جدش را كه اصلا اهل دانش نبوده است، يكى از دانشمندان به نام‏معرفى كرده و براى او تاليفاتى جعل كرده است و براى يكى از محققان بزرگ معاصرفرستاده تا در كتاب پر ارزش خود آن را درج كند. خوش بختانه اين دانشمند عالى‏قدرهر چه در كتابش آورده، مدارك آن را بيان كرده است.

دروغ گوى ديگرى بر طبق مرور زمان، لقب‏هاى پدر خويش را بالا برده تا اخيرابه عالى‏ترين لقبش رسانيده است.

بى لياقتى فرزند و دست‏خالى بودنش، موجب مى‏شود كه در عظيم قرار دادن پدرپس از مرگش بكوشد.

احمقى كه به گمانم چنين پنداشته كه دروغ كتبى زودتر باور مى‏شود، در حاشيه‏بعضى از كتاب‏ها نوشته است كه تاكنون چند بار امير المؤمنين‏عليه السلام را با فرق شكافته‏ديده‏ام و خدمت امام زمان رسيده‏ام. دروغ گوى ديگرى در پشت كتاب‏ها به خطخودش تقديم مؤلف كتاب را به خود مى‏نويسد و امضاى مؤلف را مجعولا پاى آن‏مى‏گذارد. كتاب‏هاى خطى را مى‏خرد و در پشت آن‏ها مى‏نويسد كه از كتب خانوادگى‏است كه به طور ارث از نياكانش به وى رسيده است. در پشت كتاب‏هاى چاپى‏مى‏نويسد كه از اول تا به آخر اين كتاب را خوانده‏ام و مطالعه كرده‏ام، سپس به‏كتابفروش مى‏فروشد.

به طور كلى دروغ‏هاى نوشتنى انواع بسيار دارد كه بر طبق اوضاع و احوال‏دروغ‏گو تفاوت مى‏كند.

گزارش دروغ

ديگر از دروغ‏هاى نوشتنى گزارش‏هاى دروغين به ما فوق خود مى‏باشد. گزارش‏مامور بسيار حساس است. نه تنها در سعادت يا بدبختى يكى دو فرد تاثير دارد،گاه ممكن است كه بر اثر گزارش مامور، كشورى نابود شود يا سعادتى نصيب‏مردمى گردد.

بازرس‏ها، كارآگاه‏ها، ماموران انتظامى به‏طور عموم و جاسوسان مى‏توانند باگزارشى كه مى‏دهند خود را رادمردترين فرد بشر قرار دهند و مى‏توانندپست‏فطرت‏ترين مردم باشند.

گزارش دهنده بايد بداند كه اگر گزارش دروغين به زيان كسى بدهد، نخست‏خودرا بدبخت كرده، سپس ما فوق خود را كه به گزارش او ترتيب اثر مى‏دهد سياه روزساخته و هم آن بيچاره بى گناه را كه به خاك سياه نشانيده است.

مامورى كه مى‏خواهد گزارشى تنظيم كند، بايستى خداى بزرگ و دانا و بينا و توانارا در نظر بگيرد و صلاح و سعادت افراد ملت را پيش چشم مجسم سازد، آن گاه به‏تنظيم گزارش بپردازد، گزارشى كه به زيان كسى باشد، اگر راست‏باشد، بسيار شوم‏است، چه برسد به دروغ.

دروغ براى خنده

نادان‏هايى كه خود را خوش‏مزه مى‏نامند، و مى‏خواهند با لودگى و مسخرگى ومتلك گويى، جلب عواطف كنند، به وسائلى چند متشبث مى‏شوند: گاه ضعيفى رامورد حمله شوخى و استهزا قرار مى‏دهند، گاه رفتارهايى خلاف ادب و نزاكت ازخود بروز مى‏دهند، گاه دروغ‏هايى جعل مى‏كنند كه حاضران را بخندانند. اين كارها راهر كدام از ديگرى زشت‏تر و ناپسندتر بايد شمرد. شيخ انصارى در مكاسب مى‏گويد:

از رسول خداصلى الله عليه وآله نقل شده كه در ضمن سفارش‏هايى كه به‏ابوذر كرد چنين فرمود:

واى بر كسى كه هنگام سخن گويى دروغ بگويد تا دگران را بخنداند، واى بر او،واى بر او، واى بر او!

واى در جايى گفته مى‏شود كه بدبختى بزرگ يا مصيبتى ناگوار به كسى دست داده‏باشد. پس به‏چنين دروغ گويى چهار دفعه واى گفتن، نشانه چه سياه بختى بزرگى است.

بدبخت‏تر از بدبخت، كسى است كه گناهى مرتكب شود كه خودش هيچ از آن‏لذتى نبرد; خودش بايد به حال خود بگريد كه خود را بدبخت‏تر از بدبخت كرده ودلقك براى دگران ساخته است.

دروغ براى گريه

در گذشته، دروغ‏هايى در داستان كربلا گفته مى‏شد و هم اكنون از طرف دسته‏مخصوصى گفته مى‏شود، براى آن كه شنوندگان بيش‏تر بگريند. بدبختانه دروغ‏هايى‏نيز در كتاب‏هاى مصيبت نوشته شده است كه اصل و نسب درستى ندارد. سطح علمى‏بعضى از خوانندگان مصيبت هم كوتاه مى‏باشد و اجازه نمى‏دهد كه به مدارك اصلى‏رجوع كنند.

گاهى شاعرى تخيلات خود را به شعر در آورده و سپس اين تخيلات، سندى‏براى نقل دگران شده است و گاه خود گوينده از خويش نيز ضمايمى مى‏افزايد.خوش‏بختانه در اين چند سال اخير، پاره‏اى از گويندگان دينى پيدا شده كه به تحقيق‏پرداخته‏اند و حقايق اصلى را براى مردم مى‏گويند.

راه اصلاح و جلو گيرى از اين دروغ‏ها بالا رفتن سطح فرهنگ مردم است.

دروغ ديگرى كه در نقل بعضى از مصيبت‏خوان‏ها پيدا مى‏شود، معرفى كردن‏قهرمانان داستان‏هاى كربلاست. زينب را زنى معرفى مى‏كنند كه پيوسته كارش گريه وزارى بوده، در صورتى كه تاريخ بشريت تاكنون، زنى رشيدتر از زينب سراغ ندارد.قدرت نمايى‏هايى كه زينب در عرصه كربلا كرده، تو دهنى‏هايى كه در مجلس‏ها به‏ابن زياد و يزيد زده، بهترين گواه سخن ماست. كودكان آنان را قهرمانان التماس‏معرفى مى‏كنند، در صورتى كه مردى را بايستى از اين كودكان ياد گرفت.

نام مقدس سيد الشهدا را با سبكى مى‏برند و آن طور كه شايسته است مراسم ادب‏و احترام را نسبت‏به اين وجود مقدس انجام نمى‏دهند.

نظريه غلط

غزالى در كتاب احياء العلوم مى‏گويد:

سخن وسيله‏اى است‏براى رسيدن به مقصود، اگر با راست گويى بتوان به مقصودرسيد، ولى اگر راه رسيدن به مقصود، منحصر به دروغ گفتن باشد، دروغ روا مى‏شود،بلكه اگر مقصود واجب باشد، دروغى كه وسيله رسيدن به آن باشد واجب مى‏شود. (2) .

آيا اين سخن غزالى، از اين‏جا ريشه گرفته كه هدف مشروع وسيله را مشروع‏مى‏سازد، هر چند خود وسيله نامشروع باشد؟ در اين زمان هم، پاره‏اى از دسته‏هاى‏سياسى اين گونه قدم برمى‏دارند و براى رسيدن به هدف، آماده ارتكاب هر جنايتى‏هستند.

اين فكر از روش اسلام و مسلمانى به‏دور است و كسى كه دانشى داشته باشد،اثرى از آن، نه‏در قرآن و نه در معارف محمد و آل محمد - صلوات‏الله عليهم اجمعين -نخواهد يافت; روش پيغمبر اسلام و اوصياى بزرگوارش، هرگز چنين نبوده است وجز از راه مشروع براى رسيدن به هدف‏هاى خود قدمى بر نداشته‏اند با اين كه درصورت ظاهر، راه نامشروع و نزديك‏ترى براى رسيدن به هدف داشته‏اند. بيان اين‏سخن احتياج به تفصيل دارد.

به هر حال، دروغ ناروا و ناپسنديده هيچ وقت روا و پسنديده نخواهد شد. آرى،موارد استثناى آن، جايى كه مزاحمت‏با محذور اهمى پيدا كند، ان شاء الله در آينده‏توضيح داده خواهد شد.

شايد سخن غزالى نمونه‏اى از طرز فكرى است كه در ميان برادران اهل سنت‏معمول است، چون بعضى از آن‏ها براى تنظيم و ترويج مقاصدى كه به نظر خود،مقدس مى‏دانند، دروغ را روا مى‏شمرند. در فضايل و مناقب اقطاب و مرشدها وصحابه، مطالب بسيارى جعل مى‏كنند. بسيارى از اين جاعلان، مردمان مقدس‏بوده‏اند و به عقيده خود به قصد نيكو كارى اين كار را كرده‏اند و شايد انتظار ثواب هم‏از خداى داشته باشند.

گواه بر اين سخن

ابو عصمت‏يكى از جاعلان احاديث فضايل خواندن سوره‏هاى قرآن است.هنگامى كه از وى پرسيدند: چرا چنين حديثى را جعل كردى و به ابن عباس نسبت‏دادى؟ در جواب گفت: ديدم مردم از خواندن قرآن دست كشيده‏اند، اين را جعل كردم‏تا رغبت مردم به خواندن قرآن افزوده گردد.

در علم دراية الحديث مى‏گويند: جاعلان احاديث‏خود به دسته‏هايى تقسيم‏شده‏اند كه از همه آن‏ها خطرناك‏تر مردمى بودند كه به زهد و تقوا و ترك دنيا شهرت‏داشتند. اينان احاديثى به قصد خير خواهى جعل كردند و مسلمانان بر اثر حسن ظن،مجعولات آن‏ها را پذيرفتند.

دروغ مجانى

سياه بخت‏ترين دروغ گوها، دروغ گويى است كه بدون هدف دروغ بگويد. اوبدون آن كه از دروغ گويى، سودى براى خويش در نظر بگيرد، دروغ مى‏گويد.بسيارى از اوقات، هيچ گونه منظورى از دروغ گفتن ندارد، نه شخصى و نه اجتماعى‏ولى باز هم دروغ مى‏گويد (با دوست دروغ مى‏گويد، با دشمن دروغ مى‏گويد، باخويش دروغ مى‏گويد، با بيگانه دروغ مى‏گويد) گويا براى او، دروغ، طبيعت ثانوى‏شده است. من نمى‏دانم اين گونه مردم چه فكر مى‏كنند. او چگونه فكر مى‏كند. آيادروغ گويى براى آن‏ها شكر شده؟ آيا عادت شده؟ آيا راست گويى براى آن‏ها دشوارگرديده؟ نمى‏دانم. آيا خودشان مى‏دانند؟

تحريف نيز از اقسام دروغ است

دروغ به سخنى كه از ريشه دروغ باشد، منحصر نيست، بلكه تحريف نيز ازمصاديق دروغ است. تحريف، سه جور است:

يكى آن كه سخن كسى را انسان دگرگونه نقل كند;.

ديگر آن كه از خويش بر سخن او بيفزايد;.

سوم آن كه از سخن او كم كند و باقى مانده را منحصرا به او نسبت دهد، نه آن كه‏قسمتى از سخن كسى را نقل كند.

اين گونه دروغ‏هاى تحريفى در نقل احاديث رسول خداصلى الله عليه وآله فراوان است. اگركسى بخواهد از تفصيل آن اطلاع پيدا كند به كتاب عبقات الانوار علامه عالى مقام، سيدحامد حسين نيشابورى هندى رجوع كند. عبقات كتابى است كه گمان ندارم بشر بتوانددر آن موضوع، بهتر از آن بنويسد، چون اين محقق بزرگ، سخن را تمام كرده است.

تكذيب راست نيز دروغ است

اگر كسى سخنى به راستى بگويد و شما او را تكذيب كنيد و سخنش را دروغ‏بشماريد، خود دروغى است كه شما مرتكب شده‏ايد.

پيغمبران خدا در تاريخ دعوت به خدا، بسيار گرفتار اين گونه خسان شده‏اند. قرآن‏به اين تكذيب‏ها اشاره مى‏كند. بايد متوجه باشيد، مبادا سخن كسى را به زودى تكذيب‏كنيد، به ويژه سخنان زير دستان را، چون تكذيب‏ها، بيش‏تر شامل حال آنان مى‏شود،چون اربابان اگر دروغ آشكار هم بگويند، كسى آنان را تكذيب نخواهد كرد، بلكه‏متملقان و چاپلوسان تصديق مى‏كنند و بر صحت كلام آن‏ها تاييداتى نيز مى‏آورند!

انكار حق، از مصاديق دروغ است

اگر كسى از شما طلبى داشته باشد، شما آن را منكر شويد دروغ گفته‏ايد. اگرسخنى گفته‏ايد سپس منكر سخن خود شويد دروغ گفته‏ايد. اگر اقرارى كرده‏ايد،سپس انكار كنيد، دروغ گفته‏ايد و عذابى كه خدا براى گناهكاران، آماده كرده است‏براى خود خريده‏ايد.

بار پروردگارا، خودت ما را به راه راست، هدايت‏بفرما و از اين بدبختى وروسياهى نجاتى عنايت‏بفرما.


پى‏نوشتها:

1) الكافى، ج 2، ص 338، باب الكذب، ح 2.

2) المحجة البيضاء، ج 5، ص 244.