دروغ

آية الله سيد رضا صدر

- ۹ -


دروغ كليد گناهان است

كليد

كليد، ابزارى است كه بدان وسيله، بسته‏ها باز مى‏شود و اگر كليد نباشد، بسته‏اى‏گشوده نخواهد شد. كليد را در عربى مفتاح خوانند. مفتاح، ما يفتح به، مى‏باشد، يعنى‏چيزى كه مى‏گشايد. فتح، گشودن است و مفتاح، وسيله آن.

هر كليدى با بسته‏اى سنخيت دارد. بسته‏اى كليد فلزى مى‏خواهد. بسته‏اى به‏كليدهاى چوبى نياز دارد. پاره‏اى از بسته‏ها كليد چرمى مى‏خواهند، چنان كه‏مى‏گويند: كليدهاى گنج‏هاى قارون چرمى بوده است. رمز كليدى مى‏خواهد كه بدان‏وسيله گشوده گردد. هر علمى كليدى دارد. مسائل رياضى، كليد ويژه خود دارند.خردمندان براى گشودن دشوارى‏هاى زندگى، در پى كليد آن‏ها مى‏گردند. زبان هركس، كليد شخصيت علمى و عقلى اوست.

زبان در دهان خردمند چيست كليد در گنج صاحب هنر چو در بسته باشد چه داند كسى كه گوهر فروش است‏يا پيله ور

سخن، كليد پى بردن به ارزش يا بى‏ارزشى سخن گوست.

تا مرد سخن نگفته باشدعيب و هنرش نهفته باشد

به هر حال، هر قفلى را كليدى است، خواه قفل سعادت و خوش بختى باشد،خواه قفل زيان و بدبختى. پس كليد، هم در سعادت و خوش بختى را مى‏گشايد و هم‏درهاى بسته زيان و بدبختى را باز مى‏كند.

در بسته

درى را كه مى‏بندند از دو نظر است:

گاهى بستن در براى محفوظ نگاه داشتن اشياى قيمتى و گران بها مى‏باشد كه‏دزدى نربايد و گاهى موجودات خطرناك را مى‏بندند تا مردم را از خطر آن‏ها محفوظنگاه دارند. پس بستن در براى جلوگيرى از خطر مردم، از خطر بر مردم است وباز شدن در بسته، يكى از دو خطر را داراست.

هر موجودى كه داراى يكى از اين دو خصوصيت نباشد، درى به رويش بسته‏نخواهد شد. تنها موجودى كه سر تا پا سود است و درش به روى همه كس باز است،خداى مهربان مى‏باشد.

كليد گناهان

حضرت امام حسن عسكرى‏عليه السلام امام يازدهم مى‏فرمايد:

«جعلت الخبائث كلها في بيت واحد و جعل مفتاحها الكذب; (1) .

زشتى‏ها را در خانه‏اى گذاشته‏اند و دروغ را كليد آن خانه قرار داده‏اند.»

كسى كه با دروغ سر و كارى نداشته باشد، از خطر گناهان به دور است و به‏نيكو كارى نزديك مى‏باشد، ولى هنگامى كه با دروغ آشنا شد، درهاى گناهان به‏رويش گشوده مى‏شود و در سياه‏چال بدبختى خواهد افتاد و گاه چنان در آن جامسكن خواهد گزيد كه بيرون شدنش بسيار دشوار خواهد بود.

طرز فكر دروغ‏گو

دروغ گو از ارتكاب گناه، چندان ابايى ندارد. او اگر از گناه مى‏هراسيد، دروغ‏نمى‏گفت. دروغ او را بر گناه جرى مى‏كند، تنها هراس دروغ گو از ارتكاب گناه، همانادانستن دگران است. وى اگر اطمينان يابد كه از گناه و بدكارى‏هايش، كسى آگاه‏نخواهد شد، هر گناهى را مرتكب شده و از زشت كارى دريغى نخواهد داشت. دروغ‏اين مشكل را براى وى حل مى‏كند و او را اطمينان مى‏دهد كه نخواهد گذارد كه دگران‏به گناهش پى ببرند.

دروغ گو با خود مى‏انديشد كه اگر كسى به من بد گمان شد، زود انكار مى‏كنم ومى‏گويم: كه من نكرده‏ام; مى‏گويم: چنين پيش آمدى رخ نداده و اگر بر فرض هم‏رخ داده، من مرتكب آن نبوده‏ام; ادله و براهينى براى برائت‏خود اقامه خواهم كرد وخود را پاك دامن نشان مى‏دهم و قيافه‏اى معصومانه به خود خواهم گرفت، به طورى‏كه همه كس مرا بى گناه بداند. او مى‏گويد: انكار، چه چيز خوبى است، هم انسان به‏خواهش دل رسيده و هم به وسيله انكار، خود را بى تقصير، معرفى مى‏كند.

اين گونه فكر، در گناهان را به روى او باز مى‏كند و هر مانعى را از پيش پايش‏بر مى‏دارد. پس دروغ، كليد ارتكاب همه گناهان مى‏باشد.

راه بدبختى

حضرت باقر امام پنجم‏عليه السلام مى‏فرمايد:

«ان الله جعل للشر اقفالا و جعل مفاتيح تلك الاقفال الشراب. و الكذب شر من‏الشراب; (2) .

خداى بر در بدى‏ها و زشتى‏ها قفل‏هايى زده و شراب را كليد آن قفل‏ها قرار داده، ولى‏دروغ از شراب بدتر است.»

شراب عقل را مى‏برد، شرم و حيا را مى‏برد و شراب خوار را به سوى هر كارزشتى مى‏كشاند. شراب خوار، از ارتكاب گناه مانعى ندارد، مى‏داند شراب خوردن‏گناه است و آن را مى‏نوشد، تنها چيزى كه ممكن است او را جلوگير از گناه باشد، عقل‏و شرم است و شراب هر دو را مى‏برد.

تو از تكبر حسن و من از حيا خاموش كجاست‏باده كه شرم از ميانه بردارد

ايمان كه نباشد، عقل كه نباشد، شرم كه نباشد، ديگر چه چيز از گناه جلوگيرمى‏شود؟

شايد به اين علت امام باقرعليه السلام دروغ را از شراب خطرناك‏تر دانسته، كه‏دروغ گفتن از شراب خوردن آسان‏تر است; دروغ را نزد همه كس و در همه جامى‏توان گفت، ولى شراب را نزد همه كس و در همه جا نمى‏توان خورد. دروغ،خريدن، آماده كردن و پول خرج كردن ندارد. شراب، خريدن، آماده كردن و پول‏خرج كردن دارد. دروغ مستى آشكار ندارد، ولى شراب مستى آشكار دارد. ميگسارى‏كليدى است كه تحت اختيار همه كس نيست، ولى دروغ كليدى است كه در جيب‏همه كس مى‏باشد، از اين رو خطر دروغ از خطر شراب بيش‏تر است.

دروغ‏گو احمق و بى‏شرم است

دروغ گفتن از راست گفتن، بسيار آسان‏تر است. راست گفتن، شجاعت‏مى‏خواهد، اراده مى‏خواهد، نيرو مى‏خواهد، شخصيت مى‏خواهد، ولى دروغ‏هيچ شرطى ندارد و چيزى كه دروغ گو را به دروغ وادار مى‏سازد، نادانى است‏و بس.

دروغ گو، چنين مى‏پندارد كه شنونده به دروغ او پى نمى‏برد ولى دروغ گوهايى‏هستند كه اضافه بر نادانى از بى شرمى و بى حيايى نيز بر خوردارند. آنان‏دروغ‏گوهايى مى‏باشند كه مى‏دانند شنونده از دروغ آن‏ها آگاه است، باز با كمال‏بى شرمى به دروغ گفتن در حضور او ادامه مى‏دهند. آيا اين بى شرمى را دروغ براى‏دروغ گو، ارمغان آورده؟

پيمان با پيغمبر اسلام

مردى به حضور رسول خداصلى الله عليه وآله شرفياب گشت و مسلمان شد، سپس عرض كرد:

يا رسول الله! من به گناهانى آلوده هستم كه نمى‏توانم از آن‏ها دست‏بردارم‏و از حضرتش چاره خواست. رسول خداصلى الله عليه وآله فرمود: آيا با من، پيمان مى‏بندى كه‏دروغ نگويى؟

عرض كرد: آرى و با آن حضرت پيمان بست كه دروغ نگويد و سپس مراجعت‏كرد.

در راه با خود مى‏گفت: اين پيغمبر بزرگوار چه چيز آسانى از من‏خواست، چون پيمان بسته بود كه در ميان همه گناهان، تنها از دروغ گفتن‏بپرهيزد.

وقتى خواست دزدى كند، با خود گفت: اگر من دزدى كردم و رسول خداصلى الله عليه وآله ازمن پرسيد، چه جواب بگويم؟ اگر بگويم دزدى كرده‏ام، حضرتش مرا دزد مى‏شناسدو سزاوار كيفر خواهم بود و اگر بگويم نكرده‏ام، آن وقت دروغ گفته‏ام و من پيمان‏بسته‏ام كه دروغ نگويم و براى هميشه به پيمان خود وفادار خواهم ماند، پس بهتر آن‏است كه دزدى نكنم. اين را بگفت و دزدى را ترك كرد. پس از آن به هر گناهى كه‏نزديك مى‏شد، پيمان با رسول به يادش مى‏آمد و از آن خوددارى مى‏كرد. كم كم ازآلودگى به گناهان پاكيزه شد و از نيكان گشت.

بهترين روش در پرورش

رسول خداصلى الله عليه وآله با عالى‏ترين روش عملى در تربيت، كليد گناهان را از اين مردگرفت و او را از آلودگى پاك كرد.

همان طور كه دروغ، كليد زشت كارى‏هاست، تصميم بر نگفتن دروغ، كليد نيكوكارى‏ها مى‏باشد. پيغمبر بزرگ، آن كليد را از او گرفت و اين كليد را بدو عنايت كرد.

مردى كه خود را در برابر خواهش دل، ضعيف و شكست‏خورده مى‏ديد، ولى براثر پيمان با رسول، چنان قوى و توانا گرديد، كه با مشتى آهنين همه خواسته‏هاى دل راكوبيد و چنان شد كه از ملك پران شد و آن چه اندروهم نايد آن گرديد.

اگر مسلمانان امروز

اگر امروز هر مسلمان، پيغمبر بزرگ را در برابر خويش ببيند كه به وى مى‏فرمايد:

با من پيمان ببند كه دروغ نگويى... او هم اين پيمان را با حضرتش ببندد و به عهدخود وفا كند، بى شك از سعادتمندترين افراد خواهد بود.

او كسى است كه كليد گناه را به دور انداخته و كليد سعادت و خوش بختى رابه دست آورده است، چنين كسى سر و كارش با هم پيمان خود رسول مقدس‏خواهد بود.

رسول خداصلى الله عليه وآله و نخستين خليفه آن حضرت و خليفه ششم و يازدهم حضرتش،همگى يك چيز گفته‏اند و هر كدام جورى كليد گناه را نشان داده و از هيچ گونه راهنمايى‏دريغ نكرده‏اند. خواننده عزيز دگر باره سخنان آن‏ها را بنگرد و در آن‏ها بينديشد.

راه پاك شدن از گناه

«قال رجل لرسول الله: يا رسول الله دلني على عمل اتقرب به الى الله تعالى‏فقال‏صلى الله عليه وآله: لا تكذب.

فكان ذلك سببا لاجتنابه كل معصية لله، لانه لم يقصد وجها من وجوه المعاصي الاوجد فيه كذبا، او ما يدعو الى الكذب، فزال عند ذلك من وجوه المعاصي;.

مردى خدمت رسول خداصلى الله عليه وآله عرض كرد: چه كنم تا به خداى نزديك شوم؟ پيغمبرفرمود: دروغ نگوى!

اين كار سبب شد كه از هر گناهى دورى كند، چون به هر گناهى كه رو كرد، يا دروغى درآن ديد، يا چيزى كه به دروغ گويى مى‏كشاند. با دورى از دروغ از تمام گناهان پاك شد.»

گناه كار در وضع عادى به گناه خود اعتراف نمى‏كند.

او مى‏داند كه گناه ننگ است، جرم است، خطر است. او پيوسته خود را از گناه مبرامى‏خواند، پس بايستى هميشه دروغ بگويد، نه تنها پس از ارتكاب گناه از دروغ‏كمك مى‏گيرد، بسا مى‏شود كه پيش از ارتكاب نيز بايستى دروغ بگويد. كليد گناه كه به‏دور انداخته شد، قفل همچنان بسته مى‏ماند و انسان از خطر گناه محفوظ خواهد بود.

كليد همه سعادت‏ها

وجود مقدس رسول خداصلى الله عليه وآله و خلفاى دوازده گانه آن حضرت، خود كليدهاى‏سعادت بشر بوده‏اند، ولى بشر نفهم، بشر خود خواه، بشر حريص، آن چنان كه بايسته‏و شايسته بود، نخواست از اين پاكان بهره برگيرد و خود را از چرك هر گناهى پاكيزه‏گرداند.

اين بزرگواران را خداى مهربان كليد بوستان سعادت قرار داده است. هر كه‏پرتوى از اين كليدهاى سعادت در دلش تابيدن گيرد، بى گمان به درون بهشت‏خوش‏بختى راه خواهد يافت.

پروردگارا، روز به روز، مهر محمد و آل محمد را در دل‏هاى ما بيفزاى.پروردگارا، مقدر مگردان كه روزى بيايد كه اين دل، بى مهر على باشد. آرى مهر على،مهر محمد است و مهر محمد، مهر على، و اين دو جدايى‏پذير نيستند. قرآن در آيه‏مباهله، على را جان محمد گفت. محمد هم بارها فرمود: على از من است و من ازعلى.

صعصعه چه گفت؟

هنگامى كه دو پسر على، امام حسن‏عليه السلام و امام حسين‏عليه السلام، جنازه پدر را به خاك‏مى‏سپارند. صعصعه كه از ياران با وفا و سخنور على بود، دستى به روى قلبش‏مى‏گذارد و با دست ديگر از خاك مقدس قبر برمى دارد و بر سر مى‏ريزد و مى‏گويد:

يا امير المؤمنين! پدر و مادرم فداى تو. آن گاه شروع مى‏كند با على سخن گفتن،سخنانى كه در زيبايى و حقيقت گويى كم‏تر نظير داشته، سخنانى كه از قلبى گداخته وروانى سوخته برخاسته بود. صعصعه سخنان خود را بدين جمله پايان مى‏دهد:

به خدا سوگند كه حيات تو، كليد خير و سعادت بود و مرگت كليد شقاوت وبدبختى. امروز كه روز مرگ توست، درهاى شر گشوده شد و درهاى خير بسته‏گشت. اگر مردم سخنان تو را اطاعت مى‏كردند، از زمين و آسمان بر آن‏ها نعمت‏مى‏باريد، ولى مردم، دنيا را بر آخرت مقدم داشتند.

در اين هنگام، احساساتش به جوش مى‏آيد و با شديدترين وضع به گريه مى‏افتدو چند تنى كه جنازه على را تشييع كرده بودند مى‏گريند. آن گاه به طور دسته جمعى به‏پسران دل شكسته على روى مى‏كنند و به امام حسن و به امام حسين و محمد و جعفرو عباس و يحيى و عون و عبد الله تسليت مى‏گويند. (3) .


پى‏نوشتها:

1) جامع الاخبار، ص 418، فصل فى الكذب و الصدق، ح 1162; جامع السعادات، ج 2، ص 318.

2) الكافى، ج 2، ص 339، باب الكذب، ح 3.

3) بحارالانوار، ج 42، ص 295 - 296.