دروغ گناه كبيره است
گناه و فطرت
گناه رفتارى است كه بشر به حسب فطرت از آن بيزار است و مرتكب آن را پليد
وبدكار مىشمارد. قضاوتهاى فطرى بشر، تنها با توجه به موضوع است، يعنى
هميناندازه كه موضوع، مورد توجه قرار گرفت، فطرت حكم مىكند و احتياج به
مطالعهچيزهاى ديگر ندارد.
احكام فطرت به جز احكام عقل است، زيرا قضاوتهاى فطرى در كودك و درديوانه
موجود است، در صورتى كه تشخيص عقلى صحيح كامل در اين دو موجودنمىباشد.
كودك و ديوانه هر دو ظلم را زشت مىشمارند و از آن تنفر دارند. كودك
وقتىببيند كودك ديگر را كتك مىزنند مىگريد و از زننده بيزارى مىجويد.
هماهنگى عقل با فطرت
عقل نيز مانند فطرت، گناه را زشت و ناروا مىشمارد و گناه كار را سزاوار
كيفرمىداند. تفاوتى كه ميان عقل و فطرت موجود است، آن است كه عقل، گاهى به
عللخارجى، گناه كار را مستحق عقاب نمىداند، چنان كه در هنگام اضطرار، بسيارى
ازنارواها را روا مىشمارد.
به طور كلى، عقل براى قضاوتهاى فطرت، حدودى قائل مىشود و آنها راهمان طور
كه هست نمىپذيرد و افرادى را از تحت موضوعات حكم فطرت، خارجمىكند و افرادى
را داخل مىكند.
دين
دين هم با فطرت و عقل موافق است، يعنى گناه را ناروا و گنه كار را مستحق
عقابمىداند. چون بر جامعه انسانيت، شهوت و غضب حكومت مىكند و اين دو
مانعىبسيار بزرگ براى جلوگيرى از قضاوتهاى فطرت و عقل به شمار مىآيند،
زيراتسلط هر يك از شهوت و غضب بر مغز، پردهاى پيش تشخيص صحيح فطرت وعقل
مىكشد، خداى بزرگ، دين را براى سعادت جامعه بشرى فرستاد كه آن را بهسوى فطرت
اصلى و تشخيص عقلى صحيح رهنمايى كند. تسلط شهوت و غضب،هر چه بر جامعه بيشتر
شود، نياز جامعه به دين بيشتر خواهد بود، به ويژه اگربيمارىهاى روحى و نفسانى
در آن فراوان باشد.
دروغ گناه است
فطرت بشرى از دروغ بيزار است و دروغ گو را پست و نابكار مىداند. عقل پاك
ونيالوده، دروغ را زشت مىشمارد و دروغ گو را سزاوار تنبيه و كيفر مىداند.
همهدينها دروغ را حرام و ناروا گفتهاند. چنان كه شيخ انصارى در كتاب مكاسب
تصريحمىكند، دين مقدس اسلام، دروغ گو را فاسق و پردهدر ناميده.
و پيشوايان بزرگ اين دين جهانى، جهانيان را از دروغ بر حذر داشتهاند.
گناه كبيره
در نظر اسلام، گناهان با هم تفاوت دارند. پارهاى از گناهان، زشتتر و
پليدتر ونارواتر هستند; اسلام اينها را كبيره ناميده است.
اسلام كسى را شايسته پيشوايى مىداند كه عادل و درست كار باشد. عادل كسىاست
كه مرتكب گناه كبيره نشود كه شماره آنها را 25 گفتهاند.
گناهانى كه شومى آنها به اندازه گناهان كبيره نباشد، صغيره ناميده شدهاند.
دروغ، گناه كبيره است
پيغمبر اسلام فرمود:
«الا اخبركم باكبر الكبائر: الاشراك بالله، و عقوق الوالدين، و قول الزور;
(1) .
بزرگترين گناهان كبيره را به شما اعلام مىدارم: شرك به خدا، نامهربانى به
پدر و مادر،سخن دروغ.»
شرك به خدا يعنى در پرستش براى خدا شريك قرار دادن و خداى يگانه رادوگانه
خواندن و موجودى ديگر را مانند خداى عبادت كردن و آفرينندهاى ديگر بهجز ذات
پاك خداوند يكتا براى جهان دانستن.
نامهربانى به پدر و مادر، يعنى حقوق آنها را مراعات نكردن و مراسم اطاعت
وادب را نسبتبه آنها به جاى نياوردن و نافرمان بودن.
سخن دروغ سومين گناه از بزرگترين گناهان بزرگ مىباشد.
قرآن اين دروغگو را رسوا كرد
گفته شد: دين مقدس اسلام، دروغ گو را فاسق و پرده در ناميده; اينك گواه:
رسول خداصلى الله عليه وآله در سال نهم هجرت، وليد را به سوى عشيره مصطلق
بفرستاد تامقدار بدهى دينى آنها را تعيين كند و زكات آنها را بگيرد و بياورد.
مصطلقيان كهآگاه شدند، همگى سوار بر اسب شدند و به استقبال وليد شتافتند. وليد
كه از آنانكينهاى در دل داشت، وقت را غنيمتشمرد و با شتاب به سوى رسول
خداصلى الله عليه وآله بازگشت و گزارشى دروغين داد كه عشيره بنى مصطلق از دين
برگشتهاند، از اين رو ازدادن زكات امتناع ورزيدند و آهنگ كشتن مرا كردند.
مقصود وليد اين بود كه رسول خدا را برانگيزد، تا سپاهى براى
سركوبىبنىمصطلق گسيل دارد، در نتيجه انتقام خود را از آنها كشيده باشد.
پيغمبر اسلام گزارش دروغ وليد پليد را تصديق نفرمود، ولى دستههايى
ازمسلمانان كه ايمانى محكم نداشتند و چندان مطيع پيغمبر نبودند، گزارش وليد را
باوركردند.
اينان به رسول خداصلى الله عليه وآله فشار مىآوردند كه براى كوبيدن عشيره
مصطلق اقدامكند. در اين هنگام، قرآن نازل شد و وليد را فاسق و پردهدر ناميد و
او را مفتضحگردانيد:
«يا ايها الذين آمنوا ان جائكم فاسق بنبا فتبينوا ان تصيبوا قوما بجهالة
فتصبحواعلى ما فعلتم نادمين× واعلموا ان فيكم رسول الله لو يطيعكم فى كثير من
الامرلعنتم; (2) .
اى كسانى كه ايمان آوردهايد، اگر پرده درى به شما خبرى داد، تحقيق كنيد!
مبادا از روىنادانى به مردمى زيان برسانيد! و بدانيد كه رسول خدا در ميان شما
مىباشد. اگر شما را دربسيارى از كارها اطاعت كند به بدبختى خواهيد افتاد.»
(3) .
قرآن، مسلمانان را از باور كردن گزارش وليد باز داشت و وى را فاسق و پرده
درلقب داد و از بى گدار به آب زدن و بدون تحقيق اقدام كردن، بر حذر داشت.
دستور كلى كه از قرآن استفاده مىشود، آن است كه وظيفه مسلمانان در
برابرخبرى كه صحتش مورد ترديد است، تحقيق و جست و جوست; نه بايستى آن رابه زودى
رد كرد و نه بايستى به زودى پذيرفتش.
قرآن به مسلمانان غافل و خود خواه اعلام داشت كه نبايد نظريات خود را بررسول
خدا تحميل كنند. مسلمان بايستى مطيع و منقاد پيغمبر اسلام باشد.
دروغ در دروغ
تاريخ نويسانى كه دوستى وليد را به دل مىپرورانيدهاند، نتوانستهاند اين
نقطهسياه را براى وليد تحمل كنند، از اين رو آنان داستان را دگر گونه كرده و
چنينآوردهاند:
چون وليد از عشيره بنى مصطلق، كينهاى داشت، از استقبال آنها بهراسيد و
گمانبرد كه آنها قصد قتلش را دارند، لذا به زودى برگشت و چنان گزارشى داد.
اگر داستان اين گونه باشد، پس وليد دروغ گو نبوده، بلكه اشتباهى كرده،
ولىقرآن مىگويد: وليد، فاسق، يعنى دروغ گو بوده است. قرآن دروغ دوستان وليد
را درتاريخ نيز روشن مىكند. چه بسيار داستانهايى كه در تاريخ دگر گونه نقل
شده،و چقدر مجعولات تاريخ فراوان است.
بوى گند دروغ
رسول خداصلى الله عليه وآله فرمود:
«ان المؤمن اذا كذب بغير عذر لعنه سبعون الف ملك و خرج من قلبه نتن حتى
يبلغالعرش; (4) .
مؤمن هرگاه بدون عذر دروغ بگويد، هفتاد هزار ملك، لعنتش مىكنند (يعنى ازخدا
مىخواهند كه از حمتخود دورش سازد، مورد لطفش قرار ندهد) و نيز بر اثردروغ،
بوى گندى از قلبش بيرون مىآيد كه جهان را پر مىكند و مىرود تا به عرش
خداىبرسد.»
توضيح اين سخن آن كه، هر گناهى صورتى در پرده دارد كه در عالم بصيرت وحقايق،
بدان نمايان مىشود; كسى كه شايستگى پس زدن اين پرده و ديدن حقايق راداشته
باشد، شايد بتواند چهره كريه پنهانى گناه را ببيند; چنان كه نيكو كارىها نيز
هركدام صورتى بسيار زيبا در عالم مثال دارند، كه اگر چشم دل به آن عالم گشوده
شود،آن چهرههاى زيبا را خواهد ديد.
دروغ گو نيز در آن عالم، چهرهاى زشت و قيافهاى منفور دارد كه يكى
ازخصوصيات آن، بوى گندى است كه از قلبش خارج مىشود كه آسمانيان و ملكوتيانرا
از او بيزار و متنفر مىسازد.
دروغ گو را مادامى كه دروغ مىگويد در آن عالم قدس راهى نيست. عالم قدس،جهان
آسايش و خوشبختى است. چگونه مىشود كسى را در آن جهان، بار باشد،در صورتى كه
قدسيان از وجودش در عذاب باشند.
دروغ گو، در اين جهان، رسوا و سخنانش نزد همه كس بى ارزش مىباشد.
مىگويند: دروغ كه از دور مىآيد، يك پايش مىلنگد، يعنى همه كس دروغ
راتشخيص مىدهد.
ممكن است كسانى شتر مآبى كنند (اين صفت در ايران خيلى رواج دارد) و
دروغدروغ گو را به رخش نكشند، ولى در دل از او بيزار مىباشند و براى سخنش
اعتبارىقائل نيستند; در پشتسر، دروغ گويى او را به دگران مىگويند و گند
رسوايى او راپراكندهتر مىسازند.
دروغ به زن و فرزند
مرد اگر در خانه به زن و فرزند خود دروغ بگويد، اعتبار و حيثيتش نزد
آنهامىرود و براى سخنانش قيمتى قائل نخواهند شد. كسى كه در خانه خود
احترامىندارد، بسيار بدبخت مىباشد.
هر كس كه در بيرون احترام نداشته باشد، خود را دلخوش مىدارد كه در خانه
نزدزن و فرزند احترام دارد. بيچاره دروغ گو، چقدر بدبخت است، نه پيش
بيگانگاناحترامى دارد و نه پيش زن و فرزندانش.
مرد كه به زن و فرزندش دروغ گفت، آنها نيز از او ياد مىگيرند و دروغ
گومىشوند و بدو دروغ مىگويند، در نتيجه اعتماد در خانواده از ميان مىرود و
اينكانون آسايش، تبديل به كانون ناراحتى و شكنجه مىگردد. آيا زندگى از اين
تلخترمىشود كه مرد به زنش اعتماد نداشته باشد و زن سخن شوهرش را باور نكند،
پدر ازفرزندش دروغ بشنود و فرزند از پدر؟ فرزندان و نونهالان اين خانواده
چگونهخواهند شد؟ فرزندى كه بايستى به راستى و درستى تربيتشود، به جاى آن در
كانوندروغ و ناراستى پرورش مىيابد. شما خود قضاوت كنيد كه اين بچههاى خردسال
كهدر آينده مرد مىشوند، چگونه فردى از جامعه خواهند بود.
دوست عزيز
اگر دروغ نگفتهاى خوشا به حالت، ولى اگر گاهى دروغى مىگويى، بيا ازهمينجا
باهم تصميمى بگيريم و ستبه دستيكدگر بدهيم و پيمانى ببنديم كهديگر دروغ
نگوييم و اين بى ارجى در اين جهان و بوى گند در عالم حقايق را از خوددور كنيم
تا خدا و رسول او را از خود راضى كنيم، تا سماواتيان و قدسيان، ما را بهجايگاه
خود راه دهند، تا در نظر مردم، ارجمند گرديم، تا رسوايى و بى آبرويى تبديلبه
عزت گردد، تبديل به شرف گردد، تبديل به آبرو شود، تا در دنيا و آخرت عزيز
ومحترم باشيم، تا نزد خدا و خلق سر بلند باشيم، تا در آتش جهنم نسوزيم، تا در
بهشتجاويد، جاى داشته باشيم.
دوست عزيز از دروغ بپرهيز و از دروغ، نزد فرزندان و پيروان خود،
بيشتربپرهيز، زيرا در اين صورت، دروغ تو تصاعد عددى و هندسى پيدا مىكند و
يكدروغ تو مساوى با چندين دروغ مىشود. هنگامى كه خاموش هستى، دروغى كه
آنانمىگويند، در آن شركت دارى و همچنين در هنگام خواب و پس از مرگ.
چقدر بدبخت است، مردهاى كه در گور باشد و پيوسته در نامه عملش
گناهىبنويسند!
دروغ پدر و مادر
دروغ پدر و مادر، از دروغهاى ديگر، زشتتر و ناپسندتر است. دروغ آنان از
دونظر زشت است:
يكى از نظر زشتى خود دروغ، ديگر از نظر تعليم دروغ گويى به فرزند و
پرورشفردى نادرست و تقديم آن به جامعه.
پدر و مادر نبايستى مؤسس مكتب دروغ گويى در دودمان خود باشند و هر چند
گاهفردى دروغ گو پرورش دهند، تا هم خود را گناه كار كرده و هم نور ديده خود را
بدبختسازند و هم دريچه فساد را به روى جامعه گشوده و فسادى بر فساد آن
بيفزايند.
پدر و مادر دروغ گو، دوست فرزند خود نيستند و بر خلاف فطرت مهر به فرزند،قدم
برمى دارند; آنان دشمن فرزند خود هستند، زيرا نه تنها راه سعادت را بر
اومىبندند، بلكه كودك بى گناه خويش را در سراشيبى ذلت و خوارى سرازير مىكنند
ودر منجلاب گناه كارىاش غوطه ور مىسازند.
از همين نظر است كه معلمان بايستى شديدا از دروغ احتراز كنند تا براى
شاگردان،راهنماى سعادت و خوشبختى باشند، نه سرازير كننده آنها در چاه شقاوت و
بدبختى.
و به طور كلى هر فردى كه داراى موقعيتى است كه رفتارش سرمشق يك يا دو ياچند
تن مىباشد، نبايد با دروغ سر و كار داشته باشد تا مبادا رهبر بدبختى و
معلممكتب دروغ گويى گردد. تربيتيافتگان مكتب او، هر چه دروغ بگويند و به
وسيلهدروغ به سوى هر گناهى قدم بردارند، بلكه هر چه زيان و بيچارگى از اين راه
نصيبآنها بشود، گناه كار و جنايت كار اصلى او خواهد بود و زيان از ناحيه او
به آنهارسيده و عامل بيچارگى و بدبختى آنها در دنيا و آخرت او مىباشد و بس.