ريشه دروغ
پستى روح
رسول خداصلى الله عليه وآله فرمود: دروغ گويى از پستى روح ريشه مىگيرد
(لايكذب الكاذبالا من مهانة نفسه). (1) .
دروغ گو چنين مىپندارد كه بى ارزش بودن خود را مىتواند به وسيله سخندروغ
جبران كند! دانا احتياج به دروغ گويى ندارد، چون داراى دانش است.شايستگان،
احتياج به دروغ گويى ندارند، چون شايستگى دارند. ثروتمند نيازى بهدروغ گويى
ندارد، چون مال و منال دارد. دارندگان فضيلت، دارندگان قدرت،احتياجى به دروغ
گفتن ندارند، چون فضيلت دارند، قدرت دارند. عطر خودشمىبويد، نيازى به ستودن
عطار نيست، وقتى به ستودن عطار، نيازمند مىباشد كه فاقدبوى خوش باشد.
دروغ گو، چون فاقد دانش است مىخواهد نقص خود را به وسيله ادعاى دروغجبران
كند، چون فاقد شايستگى است; به دروغ مىخواهد خود را شايسته بنماياند،چون فاقد
ثروت است، چون فاقد فضيلت است، چون فاقد قدرت است، مىخواهداين خلا خود را به
وسيله دروغ پر كند. لاف زدن، نشانه دستخالى بودن است.توپ زدن نشانه بى عرضگى
است.
قدرتمندان دروغ گو
اگر ديدهايد كه قدرتمندان، گردن كلفتان، زمامداران، دروغ مىگويند، دروغ
آنهااز آن جهتى است كه فاقدند و چيزى در دست ندارند.
اى برادر گرت خطايى رفت متمسك مشو به عذر دروغ كان دروغتبود خطاى دگر كه
برد بار ديگر از تو فروغ
كسى كه گناهى نكرده، نيازى به دروغ ندارد، ولى گناه كار مىخواهد سياه
رويىگناه را به وسيله دروغ از خويش بشويد و خود را بى گناه و پاكباز معرفى
كند!عجب اشتباهى!
ربا خوارى و دروغ گويى
همان طور كه دروغ گويى از بى عرضگى است. ربا خوارى نيز از بى لياقتىو بى
كارگى است. ربا خوار اگر عرضه داشته باشد، كار مىكند، تجارت مىكند،زراعت
مىكند و در نتيجه ثروتمند مىشود، ولى ربا خوار عرضه اين كارها را
ندارد،نالايق است، كارى از او ساخته نمىشود، فقط مىتواند صدى چند نزول بگيرد
وبخورد و بخواند.
رسول خداصلى الله عليه وآله فرمود:
«اربى الربا الكذب; (2) .
دروغ از ربا بالاتر است.»
ربا خوار، هر چند بى عرضه مىباشد، ولى پشيزى دارد كه آن را در سودا بگذارد
ونزول بخورد، ولى دروغ گو، اين پشيز را هم ندارد، بى ارزش و بى لياقت مىباشد.
نظريه يك زن سياه پوست
زنى زنگى و افريقايى پسرى داشت كه بسيار مورد علاقهاش بود. جهانگردى بروى
گذر كرد و پرسيد: كدام صفت پسرت را بيشتر دوست مىدارى؟ زن زنگىاندكى به فكر
فرو رفته و گفت: محبوبترين خوى اين پسر، نزد من آن است كههيچ وقت دروغ
نمىگويد.
معلوم مىشود فرزند با ارزشى بوده، چون راست گويى نشانه ارزش است،
نشانهدارندگى و عرضه و لياقت است.
راست گويى نشانه درست كارى است و دروغ گويى نشانه بى لياقتى و خيانتكارى.
امير المؤمنين فرمود:
«الصدق امانة و الكذب خيانة; (3) .
راست گويى درستى است و دروغ گويى نادرستى.»
ضمانت رسول خداصلى الله عليه وآله
من خانهاى را در بالاترين درجات بهشت و خانهاى را در وسط بهشت و
خانهاىرا در ميان باغستانهاى بهشت، ضامن هستم، براى كسى كه مجادله را ترك
كند،هر چند حق با وى باشد و براى كسى كه دروغ را ترك كند، هر چند شوخى باشد
وبراى كسى كه خوشخوى باشد.
آرى هر يك از اين سه تن، داراى سه خانه در بهشت هستند.
آيا ضامن از اين معتبرتر مىشود؟ آيا ترك دروغ كار بسيار دشوارى است؟
گمان ندارم نزد خرد، معاملهاى از اين پر سودتر و پر منفعتتر باشد.
ابن حنبل و ابن معين
احمد بن حنبل و يحيى بن معين، از بزرگان علماى حديثبرادراناهل سنت
مىباشند. وقتى دو نفرى، در مسجد رصافه بغداد نماز مىخواندند،در آن جا ديدند،
كسى مىگويد: احمد بن حنبل و يحيى بن معين از رسول خدابراى من روايت كردند كه
كسى كه بگويد: «لاالله الاالله» از هر كلمهاش مرغىآفريده مىشود كه منقارى
از زر و پرهايى از مرجان دارد تا آخر داستان كهبسيار مفصل بود. احمد به يحيى
نگاهى كرد و يحيى به احمد نگاهى و هر يك ازديگرى پرسيد: تو براى او چنين حديثى
روايت كردى؟ هر دو گفتند، ما تاكنون چنينحديثى نشنيدهايم.
آن گاه صبر كردند تا آن مرد گفتارش را پايان داد. يحيى به او اشارهاى كرد
كه بيا.آن مرد بيامد به گمان آن كه پولى مىخواهند به وى بدهند. يحيى از او
پرسيد:كه براى تو اين حديث را نقل كرد؟ آن مرد گفت: احمد بن حنبل و يحيى بن
معين!يحيى گفت: من ابن معين و اين احمد حنبل است، ما چنين حديثى را درميان
احاديث رسول خدا نديدهايم، اگر مىخواهى دروغ ببندى به كس ديگر ببندنه به ما.
آن مرد گفت: تو يحيى بن معين هستى؟ گفت: آرى.
آن مرد گفت: من مىشنيدم كه يحيى بن معين احمق است، ولى باور نمىكردم،اكنون
براى من ثابتشد. يحيى پرسيد: چگونه؟
آن مرد گفت: گويا در جهان به جز شما دو تن، احمد حنبل و يحيى بن معيننيست،
من غير از اين شخص،از هفده احمد حنبل روايت مىكنم.
اين مرد اگر دانشى داشت، نيازى به اين دروغ گويىها نداشت. او به
راستىمىتوانست از اين دو استاد، آن قدر حديثبياموزد كه تمام عمرش بتواند
آنها را نقل كند، ولى بى سوادى و بى دانشى او را بدين بدبختى انداخته بود.
كار اهل جهنم
مردى به حضور وجود مقدس رسول خداصلى الله عليه وآله شرفياب شد و از كاراهل
جهنم پرسيد.
پيغمبر فرمود: دروغ گفتن.
اگر اهل جهنم راست گو و با حقيقتبودند به آتش جهنم نمىسوختند. دروغ گوپرده
خود را مىدرد و از حق دور مىشود و به گناهان بسيار، آلوده مىگردد و كسى
كهچنين شد، آتش خشم خداى در انتظار او خواهد بود.
تا ديدهات ز پرتو اخلاص روشن است انوار حق ز چشم تو پنهان نمىشود كشت
دروغ، بار حقيقت نمىدهد اين خشك رود چشمه حيوان نمىشود
نخستين مرحله دروغگويى
امام صادق مىفرمايد:
«كفى بالمرء كذبا ان يحدث بكل ما سمع; (4) .
براى دروغ گو شدن اين بس كه انسان هر چه مىشنود نقل كند.»
خبرهايى كه در زندگانى روزانه به گوش مىخورد، نمىتوان گفت كه همه
راستاست. كسى كه هر چه مىشنود نقل كند، سخنش نزد خردمندان ارزش ندارد.
علماى حديث، دانشمندانى را كه بر ضعفا اعتماد كرده يا از آنان نقل
حديثمىكنند، چندان محترم نمىشمارند.
احمد بن محمد بن عيسى كه از علماى زمان حضرت رضاعليه السلام و حضرتجواد و
حضرت هادىعليه السلام بوده است، برقى را به دليل روايت از ضعفا از شهر
قمبيرون كرد.
عذاب دروغگو
از رسول خداصلى الله عليه وآله نقل شده كه فرموده: ديشب مردى را در خواب
ديدم كه نزد منآمد و گفت: برخيز. من برخاستم و دو نفر را ديدم كه يكى ايستاده
و ميلهاى آهنين درگوشه دهان آنكه نشسته است فرو مىكند و آن قدر فشار مىدهد
تا به ميان دو شانهاشبرسد و سپس بيرون آورده و در گوشه ديگر دهانش فرو مىكند
و اين گوشه را نيزمانند آن گوشه پاره مىكند. از كسى كه مرا حركت داده بود،
پرسيدم: چرا اين را عذابمىكنند؟
گفت: اين مرد، دروغ گوست و تا روز قيامت، در قبر، اين گونه
شكنجهاشمىكنند. (5) .
كمتر از حيوان
دروغ گو انسان نيست، بلكه كمتر از حيوان است. انسان نيست چون فضيلتانسان
بر موجودات ديگر، سخن است، سخنى كه اخبار از حقيقتباشد و گرنهياوهسرايى را
سخن نمىتوان ناميد و دروغ گو را از سخن بهرهاى نيست، چون اخباراز حقيقت در
گفتارش پيدا نمىشود; پس سخن دروغ گو با بانگ جانوران يكساناست و جز خسته كردن
گوش اثرى ندارد.
كمتر از حيوان است، چون در بانگ حيوان، خيانت راه ندارد، ولى سخندروغگو،
خيانت مىباشد; بنابر اين ارزش جانوران از دروغ گويى كه خود را
انسانمىپندارد، بيش است.
سوگند دروغ
بسيار سوگند خوردن، كار خوبى نيست و سبك شمردن نام مقدسى است كه بدانسوگند،
خورده مىشود. اگر سوگند، دروغ باشد، زشتتر از زشتخواهد بود، زيراپليدى دروغ
را دارا مىباشد، به اضافه سبك قرار دادن مقام مقدس، كه زشتترينبى ادبى است.
رسول خدا فرمود: كسى كه كالاى خود را به وسيله سوگند دروغ بفروشد، درزمره
كسانى خواهد بود كه خداى تعالى در روز قيامتبا او سخن نگويد و بر وى نظررحمت
نيندازد و عملش را قبول نكند.
كسى كه كارش به دروغ، سوگند خوردن باشد، از بدبختترين مردم در دنيا وآخرت
خواهد بود.
سرانجام سوگند دروغ
دروغ گويى به منصور دوانيقى ديكتاتور عباسى گزارش داد كه امام جعفرصادقعليه
السلام در فكر قيام بر ضد دولت مىباشد و غلامش معلى را به سوى شيعيانفرستاده
تا مال و اسلحه جمع كند.
منصور خشمگين شده و به امير مدينه نوشت كه امام را به بغداد بفرستد.
امام رهسپار عراق شد. هنگامى كه نزد منصور رسيد، پادشاه عباسى در آغاز
بهحضرتش احترام نمود، ولى پس از اندى، عتاب آغاز كرد و سخنانى بر خلاف ادب
ازاو سر زد، سپس گفت:
شنيدهام كه معلى براى تو مال و اسلحه جمع مىكند.
امام تكذيب كرده و فرمود: اين سخن، افترا و دروغ است.
منصور كه حال را چنين ديد، گزارش دهنده را بخواست. آن مرد از حضور امامشرم
نكرد و گفت: هر چه گفتهام واقعيت دارد. امام فرمود: سوگند بخور! آن مرد
كهآماده سوگند شد، صيغه قسم را چنين اجرا كرد: «والله الذي لا اله الا هو
الطالبالغالب الحي القيوم.»
امام فرمود: صبر كن! هر طور كه من گفتم، سوگند بخور! سپس فرمود: بگو! ازحول
و قوه خدا بيرون باشم و در حول و قوه خودم داخل باشم، اگر آنچه گفتهامدروغ
باشد.
دروغ گو صيغه قسم را همان طور اجرا كرد و همان دم افتاد و بمرد. (6)
.