دروغ مصلحت آميز، بحثى در مفهوم و گستره آن

سيد حسن اسلامى

- ۳۶ -


مثلا: زنى ميل دارد لباسش را بدهد به فلان خياط بدوزد، شوهرش موفق نيست و مى گويد به خياط ديگر بده خانم لباسش را به همان خياط كه خودش ميل دارد مى دهد و از دروغ به شوهرش مى گويد به آن كه شما گفتيد دادم و خودش اين را دروغ مصلحت آميز مى داند، براى آن كه اگر راست بگويد، كار به مجادله و منازعه مى كشد يا پدرى دخترش را نهى مى كند كه سر شب به گردش نرود يا به خانه هم شاگرديش نرود او مى رود و از دروغ مى گويد منزل فلان خويشاوند بودم و به گمان خودش اين دروغى است مصلحت آميز و از راست فتنه انگيز بهتر است . و از همين گونه دروغ كه شبانه روز ميان زنان و شوهران و پدران و فرزندان و مديران و كارمندان و دوستان و آشنايان جارى است و همه گمان مى كنند اينها دروغ هايى است كه مصلحت آميز و جايز. اين اشتباه است . آن دروغ مصلحت آميزى كه استثنا شده است ، از آن گونه است كه مثل زديم ، نه اين قبيل دروغ ها؛ وگرنه بايد دروغ مطلقا جايز باشد؛ زيرا هر كس دروغ مى گويد براى مصلحتى مى گويد، آن هم كه شير داخل آب كرده و داد ميزند (( شير خالص )) اين دروغ در نظرش مصلحت آميز است ؛ آن كه گوشت بز، كار مى كند و به نام گوشت شيشك مى فروشد، به خيال خودش ‍ دروغ مصلحت آميز مى گويد، زيرا اگر راست بگويد، مشترى به دكانش ‍ نمى رود و به دادگاه خوانده مى شود؛ پس مقصود از دروغ مصلحت آميز، اين قبيل دروغ ها كه ما دائما روى هوى و هوس خودمان مى گوييم نيست .
انسان دو وظيفه دارد: يكى وظيفه راست گويى ، ديگر حفظ مقررات مثلا مامور دولت بايد مقررات را رعايت كند و از مردم رشوه نگيرد؛ كاسب بايد مقررات را رعايت كند و جنس را مغشوش و گران تر نفروشد؛ رانندگان ؛ بايد مقررات را رعايت كنند؛ اضافه سوار نكنند و تند نرانند؛ زن بايد مقررات شوهردارى را رعايت كند و برخلاف رضاى شوهر در مواردى كه شوهر حق نظر دارد قدمى برندارد؛ فرزندان بايد مقررات خانه و مدرسه را رعايت كنند و از اطاعت پدر و مادر و آموزگاران سر نپيچند؛ همين طور باقى طبقات و افراد بزرگ و كوچك هر كدام در حد و مقام خودشان بايد مقررات را رعايت كنند و از وظيفه خود تخطى نكنند و نيز همه بايد در همه احوال راست بگويند حال اگر هوى و هوس بر مردم چيره شد و آنها را وادار كرد كه برخلاف مقررات رفتار كردند؛ مثلا مامور دولت رشوه گرفت ؛ كاسب گران فروخت ، راننده اضافه سوار كرد؛ زن و فرزند شوهر و پدر را نافرمانى كردند؛ آيا چون برخلاف وظيفه و مقررات رفتار كرده اند و اگر راست بگويند مسئول مى شوند، در اين صورت جايز است مرتكب يك خلاف ديگر هم بشوند و دروغ بگويند؟ حاشا و كلا! عجب استدلالى
شخص دو وظيفه دارد: يكى راست بگويد، ديگر آن كه مطابق مقررات رفتار كند، چون وظيفه دوم را مخالفت كرده است ؛ پس جايز باشد كه برخلاف وظيفه اول هم رفتار كند اين فتوى در دين شيطان است ، اما در دين خدا و در آيين و اخلاق چنين فتوايى نيست كه شما به واسطه آن كه مى خواهيد مطابق هوى و هوس خود رفتار كرده باشيد، از وظيفه سر بپيچيد و آن گاه براى آن كه اگر راست بگوييد مسئول مى شويد، دروغ بگوييد و چنين پنداريد كه اين دروغ ، مصلحت آميز است و از راست فتنه انگيز بهتر است . دين خدا مى گويد بايد بر خلاف وظيفه رفتار نكرد و دروغ هم نگفت و اگر هوس چيره شد و خلافى كردى ، بايد صريحا اعتراف كنى و خودت براى مجازات حاضر شوى و دوباره چنين خلافى نكنى . دين خدا اين است كه چون بايد راست بگويى پس بايد كارى بكنى كه بتوانى بگويى ، و كار خلاف را چون نمى توانى بگويى پس نبايد بكنى .
خلاصه براى حفظ راست گويى بايد دست از هوى و هوس و خلاف كارى بردارى ، نه براى هوى و هوس و خلاف كارى دست از راست گويى بكشى . در سفينه البحار مى نويسد كه : (( مردى خدمت پيغمبر صلى الله عليه و آله آمد و عرض كرد دستورى به من بده كه خير دنيا و آخرت را داشته باشد آن حضرت به او فرمود: دروغ مگو. )) مرد نام برده مى گويد من داراى بعضى اعمال بودم كه خلاف رضاى خدا بود. پس از اين دستور پيغمبر ناچار شدم همه آنها را ترك كنم ، زيرا اگر كسى مى پرسيد و راست مى گفتم ، رسوا مى شدم و اگر دروغ مى گفتم ، بر خلاف دستور پيغمبر رفتار مى كردم ؛ پس ناچار براى حفظ راست گويى دست از بدى هايى كه داشتم برداشتم ))
غرض اين است كه راست گويى بسيار مهم است و مفسده دروغ خيلى شديد و نتوان به اين آسانى و براى هر ميل و هوس ، دست از راست گويى برداشت و مرتكب دروغ شد بايد كار خلاف نكرد تا محظور پيش نيايد. مردى كه خود را ملزم به صداقت و درستى بداند، البته كار خلاف نخواهد كرد، آن كس كار خلاف مى كند كه بى پروا و لاابالى است و پيه دروغ را بتنش ماليده ، ولى چنين كس بايد بداند كه دروغ گوست و خدا به او كيفر دروغ گويان خواهد داد و با اين بيانات گول زننده نمى تواند عمل زشت و گناه شنيع خود را مشروع و بى عقوبت جلوه دهد.
در اخبار مواردى استثنا شده كه در آن مورد جايز است و غزالى آنها را در احياء العلوم آورده ولى قاعده كلى اش همان است كه گفتم هرگاه موردى پيش آيد كه از گفتن راست ، مفسده اى برخيزد كه از مفسده دروغ مهم تر باشد؛ مثل آن كه خون كسى ريخته شود يا مانند جنگ كه گفتن دروغ باعث فتح و راست باعث شكست شود، البته دروغ در آن مورد به خصوص جايز است ؛ چنان كه از اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) روايت شده كه فرمود: هرگاه از پيغمبر براى شما حديثى نقل كنم هر آينه از آسمان به زمين بيفتم دوست تر دارم تا بر آن حضرت دروغى ببندم و اما در جنگ بايد دانست كه بناى جنگ بر خدعه است .
يكى دو مورد ديگر نيز استثنا شده كه به نظر بنده درست نيست و نبايد مستثنى شود؛ مانند دروغ گفتن براى اصلاح ميان دو نفر و وعده دروغ دادن شوهر به زن براى دل خوشى او. اين دو مورد را هم بعضى جزو موارد استثنايى شمرده اند، ولى عقيده بنده اين است كه در اين گونه موارد نبايد دروغ گفت .
اما ميان زن و شوهر بايد منتهاى پاكى و يگانگى و صداقت برقرار باشد. زن و شوهر بايد مانند دو آينه قدنما باشند كه هر كدام تمام وجود خود را در ديگرى ببينند و مانند دو نهر آب زلال كه هر كدام از قعر وجود هم آگاه باشند و هيچ كوچك و بزرگى از هم پنهان نكنند؛ بنابراين ميان زن و شوهر دروغ به هيچ وجه روا نيست نه به صورت وعده نه به هيچ صورت ديگر. در زندگى اى كه بنا بر خدعه و فريب باشد، ممكن است دروغ نيز جايز باشد، اما در زندگى مشترك كه هر كدام در خواب و بيدارى و غم و شادى و سود و زيان و غذا خوردن و جامه پوشيدن و حتى نفس كشيدن ديگرى شركت دارند، چگونه ممكن است كوچك ترين دروغى هر چند بر سبيل شوخى روا باشد! نه ، ميان زن و شوهر دروغ به هيچ وجه روا نيست هيچ كدام نبايد از هم چيزى پنهان كنند يا خلاف حقيقت سخنى به هم بگويند.
و اما در مقام اصلاح ميان دو نفر، بايد از هر كدام بدى مى شنويم براى ديگرى خبر نبريم و آتش كينه و دشمنى را دامن نزنيم ، نه آن كه از دروغ آن چه او نگفته از خود بسازيم و براى ديگرى خبر بريم كه آن دو باهم آشتى كنند. هرگز اين مفسده كه ما تن به دروغ گويى دهيم ، برابرى نمى كند با فايده آشتى آن دو نفر. اگر بى آن كه دروغى بسازيم بتوانيم آن دو را باهم آشتى دهيم ، بايد در اصلاح ميان آن كوشش كنيم ؛ از راه نصيحت و موعظه ، اما اين كه ما خودمان را دروغ گو كنيم كه آن ها را با هم صلح دهيم هرگز روا نيست . بلى بسيارى از راست ها را كه باعث فتنه مى شود نبايد گفت نه آنكه دروغى هم گفت ، به عبارت ديگر نگفتن راست ، غير از گفتن دروغ است ؛ مثلا شما از كسى مى شنويد براى ديگرى بد مى گويد اين خبر راست را براى او نبريد و سكوت كنيد نه آن كه از دروغ به او بگوييد كه فلانى از شما تعريف مى كرد. در اين گونه موارد، تكليف سكوت است و نگفتن راست هايى كه باعث فتنه مى شود و اما گفتن دروغ هم روا نيست . گفتن دروغ همان طور كه تكرار كردم فقط در موردى مشروع است كه مصلحتى بسيار مهم داشته باشد كه مصلحت آن ، مفسده دروغ را جبران كند؛ مانند حفظ جان يا ناموس كسى و مانند جنگ .
گفتن يك دروغ خيلى مفسده دارد: اولا خود گوينده را در خطر دروغ گفتن مى اندازد، زيرا همين كه يك بار زبانش به دروغ آشنا شد - چون نفس دزد است - كم كم عادت مى كند كه به آسانى دروغ گويد و آن مهابت از نظرش مى رود؛ ثانيا سرمشقى مى شود براى ديگران و باعث رواج دروغ در جامعه مى شود، اگر مرد محترمى كه عاقل است و متدين ، فرضا دروغى جايز بگويد ديگران كه كوته نظران و سست ايمانند، متوجه نمى شوند كه او به چه مصلحتى اين دروغ را گفته بلكه همين قدر كه ببينيد او دروغ گفت اينان نيز جرى مى شوند و مى گويند: بدين جهت كه گفتن دروغ هر چند جايز باشد اين همه مفسده دارد؛ پس بايد در گفتن آن خيلى احتياط كرد و فقط اكتفا كرد به موردى كه در آن جا مصلحت بسيار مهمى باشد كه جبران اين مفسده ها را بكند. به عبارت ديگر دروغ محظورى است شديد و چنين محظورى را نتوان مرتكب شد؛ جز در موقع ضرورت : و احتياط مقتضى است كه تا ضرورت شديد نباشد مرتكب چنين محضورى نشويم و در مواردى كه نتوانيم درست تشخيص دهيم كه كدام مصلحت مهم تر است ، باز احتياط مقتضى است كه دروغ نگوييم زيرا نجات در راستى است .
بايد دانست كه خود تشخيص دادن ، فهم و بصيرت مى خواهد و عقلى كه بتواند ميان مصالح و مفاسد موازنه كند و اين خود يك نوع اجتهاد است . نبايد آن را سرسرى گرفت و به سهولت زبان به دروغ گشود؛ در صورتى كه بيش تر دروغ هاى مردم همان طور كه گفتم براى رعايت تمايلات خودشان و رسيدن به مال و مقام بيش تر و بالاتر است كه فسق و حرام و نزديك به كفر است ، حتى زن اگر در مقام حكايت زندگى خودش لاف بزند و از محبت شوهر نسبت به خودش بيش از آن چه هست بگويد، دروغ است و حرام .
اسماء مى گويد: (( زنى خدمت پيغمبر آمد و گفت من هوو دارم ، اگر پيش ‍ او از محبت شوهر نسبت به خودم بيش از آنچه هست تعريف كنم ، گناه دارد؟ آن حضرت فرمود: كسى كه خودش را سير بنماياند با آن چه نخورده (به اصطلاح ما لاف بزند) روز قيامت مثل آن است كه جامه دروغ بر تن پوشيده باشد. همين طور اگر عالمى مطلبى را كه نديده بگويد ديده ام يا كتابى را كه نخوانده بگويد خوانده ام يا فتوى يا روايتى كه درست نمى داند نقل كند و نگويد نمى دانم براى آن كه اظهار فضلى كرده باشد. عملش دروغ است و حرام و علاوه بر دوزخ ، داخل در خدعه و تدليس است و باعث گمراهى مردم . آن چه نمى دانيد با كمال شجاعت و صراحت بگوييد نمى دانم و آن چه نديده ايد بگوييد نديده و نخوانده ام و مطمئن باشيد كه خود اين صراحت و شجاعت ، فضيلتش بيش تر است از فضيلت موهومى كه از دروغ به عنوان ديدن فلان كتاب يا دانستن فلان مطلب مى خواهيد براى خود اثبات كنيد.
اين نكته را هم در پايان سخن بگويم كه بعضى ساده لوحان خوش نيت هستند كه گمان مى كنند براى وادار كردن مردم به كارهاى خوب يا جلوگيرى از كارهاى بد اگر احاديثى راجع به فضايل آن اعمال يا بدى اين معصيت ها جعل كنند و براى مردم بخوانند، عيب ندارد؛ زيرا مى گويند مقصود صحيح است و جعل حديث براى آن كه مردم را به مقصود صحيحى برساند، جايز است . بايد متوجه بود كه اين شتباه و گناه بزرگى است كه علاوه بر داشتن تمام گناه هاى دروغ باعث فساد و خرابى دين خدا مى شود. آن كه دين را آورده عقلش از ما رساتر بوده و اهل اين فن بوده ، در هرجا كه سكوت كرده ، بايد، ما سكوت كنيم و آنچه را نگفته نبايد بگوييم و هرچه گفته به همان اندازه كه گفته بايد نقل كنيم و كم و زياد نكنيم . ما نبايد دايه دل سوزتر از مادر باشيم و كاسه گرم تر از آش . ما بايد ناقل امين باشيم دين خدا را بى كم و زياد بفهميم و عمل كنيم و به مردم برسانيم ؛ وگرنه براى آن كه ابروبش را درست كنيم ، چشمش را كور خواهيم كرد.
اين روايت از پيغمبر صلى الله عليه و آله - به اتفاق تمام مسلمين - نقل شده و متواتر است كه فرمود: من كذب على متعمدا فليتبوء مقعده من النار؛ يعنى هر كه دانسته بر من دروغ ببندد، بايد جاى نشيمن گاه خود را در آتش مهيا ببيند. براى ارشاد و تربيت مردم ، همان سخنان صحيح كافى است ، حاجتى به گفتن سخنان بى اصل نيست . بعضى گمان نكنند كه چون مطالب صحيح مكرر گفته و شنيده شده ، كم اثر گشته و بايد چيز تازه اى گفت كه مردم نشنيده باشند. اين هم اشتباه است ، زيرا آن تازه بى اصل اگر چه موقتا در ظاهر جلب توجه مى كند، ولى معنا اثر ندارد و همان حقيقت با اصل هر چند مكرر بشود، باز موثر است . وانگهى ، چيزى در اين عالم مكرر نمى شود، زيرا زمان و مكان و زبان گوينده و گوش ‍ شنونده و اوضاع و احوال عوض مى شود چه بسا مطلبى از زبانى اثر نمى كند و همان مطلب از زبان ديگر موثر است و در گوشى اثر نمى كند، ولى در گوش ديگر موثر مى شود و در حالى يا زمانى يا مكانى اثر نمى كند، ليكن در حال ديگر يا زمان ديگر يا مكان ديگر تاثير مى كند پس ‍ هميشه همان حقايق را بگوييد و شما ضامن اثرش مباشيد. اثر مربوط به احوالى است كه در دست خداست اين ارديبهشت است كه در سال هاى گذشته گل ها روياند و امسال باز همان گلها را ميروياند و همان ارواح زنده و دل هاى برافروخته را به نشاط و اهتزاز مى آورد. سخن حق نيز چنين است ؛ هرگز مكرر نمى شود.

يك نكته بيش نيست غم عشق و اين عجب   كز هر كسى كه مى شنوم نامكرر است

مرتضى مطهرى (827)
اما (( راستى )) يك حكم مطلق نيست ، بلكه تابع فلسفه خودش است و گاهى (( راستى )) فلسفه خودش را از دست مى دهد. به آقاى كانت اين ايراد را گرفته اند كه تو كه اين قدر تابع حكم مطلق هستى و مثلا مى گويى راستى فرمان مطلق وجدان است و مصلحت سرش نمى شود، فرض كنيم يك ديوانه ظالمى كاردى به دست گرفته و سراغ بيچاره اى را مى گيرد كه شكمش را سفره كند و از تو مى پرسد آيا اطلاع دارى او كجاست ؟ در اين جا تو بايد جوابى بدهى ؛ اگر بخواهى سكوت بكنى ، شكم خودت را سفره مى كند. چه جواب مى دهى ؟ آيا مى گويى اطلاع دارم يا مى گويى اطلاع ندارم ؟ اگر بگويى اطلاع ندارم ، كه دروغ گفته اى ؛ در حالى كه وجدان گفته بايد راست بگويى ؛ و اگر بگويى اطلاع دارم ، از تو مى پرسد كجاست ؟ آيا نشان مى دهى كجاست يا نه ؟ اگر نشان بدهى ، مى رود و به ناحق شكم او را سفره مى كند. آيا واقعا وجدان انسان اين قدر مطلق است و مى گويد تو بايد راست بگويى مطلقا، و به نتيجه كار نداشته باشى ؟
دروغ مصلحت آميز
مسئله دروغ مصلحت آميز است كه سعدى ما هم آورده و در فقه ما آمده است ، آيا دروغ مصلحت آميز، به از راست فتنه انگيز است يا نه ؟ سعدى مى گويد دروغ مصلحت آميز به از راست فتنه انگيز است و آن داستانى هم كه ذكر كرده ، نشان مى دهد كه درك سعدى از اين مسئله درك خوبى بوده است . مى گويد: شخصى را آورده بودند پيش پادشاهى . پادشاه فرمان داد كه بروند گردنش را بزنند. او وقتى مايوس شد از اين كه زنده بماند، شروع كرد به فحش دادن ، ولى پادشاه نمى شنيد؛ پرسيد چه مى گويد؟ وزير گفت : مى گويد: الكاظمين الغيظ و العافين عن الناس (828) يك كسى كه آن جا دنبال اين بود كه نقطه ضعفى در اين وزير پيدا كند و او را معلق نمايد و خودش جاى او وزير بشود، گفت : در حضرت پادشاهان نشايد امثال ما را دروغ گفتن . او دارد به پادشاه فحش مى دهد، تو مى گويى دارد آيه قرآن مى خواند؟ شاه گفت : دروغ او از راست تو بهتر است . (البته اين ها داستان است كه او ساخته براى اين كه حقيقتى را گفته باشد) دروغ مصلحت آميز، به از راست فتنه انگيز است ؛ يعنى او با يك دروغ جانى را نجات داد و تو با يك راست ، جانى را بيش تر به خطر مى اندازى .
اساسا آيا اين درست است كه دروغ مصلحت آميز، به از راست فتنه انگيز است در اين جا بايد مطلبى را برايتان عرض بكنم و آن اين است كه فرق است ميان دروغ مصلحت آميز و دروغ منفعت خيز. خيلى افراد دروغ منفعت خيز را با دروغ مصلحت آميز اشتباه مى كنند يا مى خواهند اشتباه كنند. دروغ مصلحت آميز، يعنى دروغى كه فلسفه خودش را از دست داده و فلسفه راستى را پيدا كرده است ؛ يعنى دروغى كه با آن ، انسان حقيقتى را نجات مى دهد، ولى دروغ منفعت خيز، يعنى انسان دروغ مى گويد كه خودش سودى برده باشد. مسئله مصلحت با مسئله منفعت نبايد اشتباه بشود مصلحت ، مدار حقيقت است . مصلحت و حقيقت دو برادر هستند كه از يكديگر جدا نمى شوند. مصلحت ، يعنى رعايت حقيقت را كردن ؛ نه رعايت سود خود را كردن ، كه اين منفعت است . افرادى دروغ مى گويند؛ دروغى به منفعت خودشان . مى گوييد چرا دروغ گفتى ؟ مى گويد دروغ مصلحتى گفتم . اين مصلحت نيست ، دروغى است مثل همه دروغ هاى ديگر؛ پس اين مطلب اشتباه نشود: دروغ مصلحت آميز غير از دروغ منفعت خيز است .
مسئله ديگر اين است كه همين طور كه كانت اين سخنش را جورى گفته است كه لازمه اش اين است كه راست را هميشه بايد گفت بدون توجه به نتيجه اش ، و دروغ را هرگز نبايد گفت بدون توجه به نتيجه اش (چون به قول او فرمان وجدان ، مطلق است و آن فرمان عقل است كه مشروط است ؛ فرمان وجدان ، اگر و مگر و مصلحت و از اين حرفها سرش نمى شود) همين طور عده اى و بيش تر زردشتى ها، اين را بر سعدى عيب گرفته اند كه سعدى بدآموزى كرده است . در مقاله اى كه يكى از فضلاى خودمان نوشته بود در هندوستان بعد از آن كه انگلستان آنجا را احتلال كرد و مدارس آنجا زير نظر آن ها اداره مى شد، گفته بودند سعدى را درس ‍ ندهيد، براى اين كه او بدآموزى كرده ، گفته است دروغ مصلحت آميز به از راست فتنه انگيز است و اين ، بچه ها را از حالا در راست گويى سست مى كند. ببينيد چه مردم خوبى هستند! اين قدر دلشان به حال مردم هند سوخته است كه نمى خواهند بچه هايشان آن گونه تربيت بشوند، بلكه مى خواهند راست گو باشند و حتى دروغ مصلحت آميز هم نگويند، ولى رندان زود فهميدند كه اينها جلوى تدريس سعدى را در مدرسه ها گرفتند؛ نه براى اين است ، بلكه براى آن است كه سعدى در ديباچه گلستان مى گويد:

اى كريمى كه از خزانه غيب   گبر و ترسا(829) وظيفه خور دارى
دوستان را كجا كنى محروم   تو كه با دشمنان نظر دارى

على قدوسى : مقايسه دو مكتب اخلاقى در مورد دروغ (830)
(( هيچ كس طعم ايمان را نمى چشد، مگر اين كه دروغ را اعم از شوخى و جدى ترك كند. ))
(( على عليه السلام ))
آثارى كه تعليمات انبيا و مكتب هاى تربيتى آنها در بالا بردن سطح افكار عمومى باقى گذاشته است ، جاى هيچ گونه شك و ترديد نيست . درست است كه يك سلسله از فضايل اخلاقى ، مذهبى و يا (رذيلتى مانند راستى و دروغ ، حتى اگر) از هيچ مربى اخلاقى سخنى درباره بدى دروغ و خوبى راست گويى و نظاير آن نشنيده باشد به طبع خود به بدى و زشتى آن خوبى اين اعتراف خواهد كرد، ولى با اين همه نمى توان سيستم تربيتى مكتب انبيا و اثر عميق و ريشه دارى را كه آنها در ايجاد فضايل اخلاقى در جامعه (گذاشته اند،) اصيل ترين و معروف ترين مكتب اخلاقى (نشمرد.)
به فرض اين كه ما نظر طرف داران سيستم تربيتى مكتب انبيا را هم نپذيريم و نگوييم اگر مربيان اخلاقى ، مذهبى در اجتماع بشر پيدا نمى شدند و فضايل اخلاقى را ترويج و صفات ذميمه را تقبيح نمى كردند، شايد براى هميشه همه دوران هاى زندگى جوامع بشرى گرفتار هرج و مرج اخلاقى و بى بند و بارى و انحراف بودند، ولى اين حقيقت را هم ناديده نمى توان گرفت كه مكتب پيامبران آسمانى از آن جهت كه قديمى ترين و اصيل ترين مكتب تربيتى اخلاقى است ، توانسته است قافله بشريت را خيلى زودتر از آن كه اين راه باريك و پراضطراب را با تجربه هاى تلخ و پيمودن دوران هاى آلوده به جرايم اخلاقى طى كند، با بيان ساده و دلنشين خود براى رسيدن به يك مدينه فاضله و يك اجتماع تعديل شده آماده سازد.
و اگر اين فضيلت و خدمت در عالم موجب احترام و ارزش باشد، شك نيست كه كسانى كه زودتر از ديگران به فكر حل مشكلات زندگى انسانى از راه رساندن بشر به عالى ترين مدارج اخلاقى و مظاهر حق و كمال افتاده اند، بيش از ديگران ارزش و حق احترام دارند و مكتب تربيتشان بر ديگران مقدم است .
يك امتياز اساسى ديگر: به علاوه ، مزيت مكتب تربيتى انبيا بر ساير مكتب ها، منحصر به اين جهت نيست كه انبيا قبل از ديگران به فكر تربيت افراد انسانى افتاده و در اين زمينه حق تقدم دارند، بلكه فصل ممتازى كه با روشن ترين جهت امتياز حساب مكتب تربيتى انبيا را از ساير مكاتب جدا و ممتاز مى كند، توجه عميقانه اى است كه انبيا در موضوع تربيت - علاوه بر اجتماع - به فرد دارند، ولى نظر عمده مربيان اخلاقى غير مذهبى تنها اجتماع است .
مربيان اجتماعى اگر از بدى دروغ و ظلم و ستم و خوبى احترام به حقوق ديگران صحبت مى كنند، فقط و فقط به خاطر منافع اجتماعى است ؛ يعنى آنها براى اجتماع ارزش و واقعيت خاصى قائلند و فرد را وسيله اى براى اجتماع و به خاطر مصالح اجتماع تربيت مى كنند.
در مقابل اين مكتب - همان طور كه گفته شد - هدف اصلى مكتب هاى مذهبى ، تربيت فرد است و طبعا اجتماعى كه از افراد صالح تشكيل شود، اجتماعى صالح خواهد بود و در نتيجه بايد گفت مربيان اخلاقى اجتماعى افراد را فداى اجتماع مى كنند، ولى مربيان اخلاق مذهبى ، در درجه اول فرد را به فضايل اخلاقى مجهز مى كنند؛ در نتيجه اجتماع سالم و صلاحى بوجود مى آورند؛ يعنى هم فرد را اصلاح مى كنند و هم اجتماع را. و به خاطر همين اختلاف نظرى كه در اصل لزوم تربيت ميان اين دو مكتب اخلاقى موجود است ، مربيان اخلاقى اجتماعى نمى توانند بعضى از فضايل اخلاقى را آن طور كه شايسته است و با آن دقتى كه مربيان اخلاقى مذهبى مورد بحث و كنجكاوى قرار مى دهند، تحت كنترل شديد درآورده و به اعلا درجه امكان ارتقا دهند؛ در حالى كه مكتب هاى اخلاقى مذهبى در بررسى صفات اخلاقى مورد قبول مكتب خود به اندازه اى دقيق و موشكافند كه به هيچ وجه نمى خواهند براى كليات اخلاقى - جز در موارد بسيار نادر و لازم - تخصيصى قائل شوند.
در اين مقاله اگر بخواهيم تمام يا اغلب مسائل اخلاقى را از نظر هر دو مكتب مقايسه كنيم ، كلامى طولانى و خسته كننده خواهد شد، لذا براى نمونه به يكى از مسائل اخلاقى اكتفا نموده بحث را در همان جا خاتمه مى دهيم .
فضيلت در خدمت اجتماع : خوبى راست گويى در قبال بدى و زشتى دروغ گويى ، يكى از مصادق واضح فضايل اخلاقى از نظر هر دو مكتب است ، ولى مربى اخلاقى اجتماعى از آنجا كه دروغ را از نظر مفاسد اجتماعى عيب مى شمارد، قهرا تا آن حد براى راست گويى ارزش قائل شده و از دروغ گويى مذمت مى كند كه كارى از كارهاى اجتماع را فلج سازد. اگر مامور رسيدگى به يكى از ماشين هاى كارخانه بدون رسيدگى بگويد ماشين سالم است ؛ اگر متصدى بهدارى بدون معاينه گواهى صحت مزاج به يكى از كارمندان بدهد؛ اگر مهندس ساختمانى به استحكام بنايى كه با خشت بالا رفته و سست پايه است راى بدهد؛ و در تمام اين موارد و نظاير آن ، دروغ از نظر مربى اخلاقى اجتماعى ناپسند و شخص دروغ گو مردود و مذموم است ، ولى اگر همين شخص دروغ گو شغل سابق را رها كرده و در ميدان سياست قدم بگذارد و در يكى از نطق هاى سياسى دروغ هايى بگويد كه در مشى سياسى وقت اثر جالبى داشته باشد نه تنها از دروغ گويى او مذمت مى شود (نمى شود)، بلكه هر اندازه در اين نطق بيش تر بلوف زده باشد، مورد تمجيد و تحسين بيش ترى خواهد بود و يا اگر در اعلان هاى تجارتى هزارها توصيف بى اصل از يك جنس تجارتى بكند، ابدا از نظر مربى اخلاقى اجتماعى مذموم نيست .
فراموش نمى كنم جمله اى را كه در يكى از اعلان هاى تبليغاتى بود: (( شيرين تر از شيرين زيباتر از زيبا! )) اين شخص با اين آب و تاب مى خواست يكى از انواع اغذيه كودك را تعريف كند. ملاحظه مى فرماييد چگونه عنوان تبليغ ، ماهيت مطلب را عوض كرده . شايد شما خواننده عزيز هم تا به حال اين گوينده را جزء دروغ گويان عالم حساب نكرده ايد و يا اگر در يكى از مجالس انس دوستانه به عنوان شوخى ، هزارها دروغ گفته شود و مفسده اى براى اجتماع ايجاد نكند، مكتب اخلاقى اجتماعى گوينده اين دروغ را گناه كار نمى داند و خلاصه آن كه ارزش فضيلت در اين مكتب به خاطر منافع اجتماعى است ، نه به خاطر فرد و فضيلت .
با اين حساب توقع تربيت يك فرد در اين مكتب اصولا توقعى بى جا و بى مورد است ، زيرا براى كسب ملكات فاضله و متخلق شدن به اخلاق حسنه ، تنها شناختن خوب از بد و تمييز نيكو از نكوهيده كفايت نمى كند، بلكه احتياج به تمرين و تكرار و بالاخره عادت و كردار و گذشت زمان دارد و اگر بنا باشد موقعيت هاى مختلف و مشاغل متنوع در حسن و قبح صفات - چنان كه لازمه مكتب هاى اخلاقى اجتماعى است - دخالت داشته باشد، اين مكتب هرگز قادر نخواهد بود فرد شاخص را تربيت كند كه داراى عادات فاضله و ملكاتى باشد كه به صورت خلق و صفت در شخص هويدا و براى هميشه حافظ و جلوگير او از انحرافات اخلاقى گردد.