درسنامه امام صادق (عليه السّلام)

آية الله العظمى سید صادق حسينى شيرازى

- ۸ -


اطاعت، تنها راه موفقيت

و اعلموا أنّه ليس بين الله و بين أحد من خلقه ملك مقرّب و لا نبيّ مرسل و لا من دون ذلك من خلقه كلّهم إلاّ طاعتهم له، فاجتهدوا في طاعة الله إن سرَّكم ان تكونوا مؤمنين حقّاً حقّاً و لا قوّة إلاّ بالله(1)؛ بدانيد كه ميان خدا و هيچ يك از بندگانش - چه فرشته مقرب باشد، يا نبى مرسل يا بنده اى فروتر - چيزى جز اطاعت نيست. پس اگر به راستى دوست داريد كه مؤمن حقيقىِ حقيقى باشيد، در اطاعت خدا بكوشيد و [بدانيد كه] هيچ نيرويى جز به مدد خدا نيست.
امام صادق (عليه السلام) در اين بخش از فرمايش خود مى فرمايد، بين خداوند و بندگان او يك راه بيشتر وجود ندارد. آن هم طاعت خداوند است و در اين راه بين مَلك و نبى و هيچ آفريده ديگرى، عالم باشد يا جاهل، مرجع تقليد باشد يا واعظ، استادباشد يا كاسب فرقى نيست.
«أحد» در عبارت فوق نكره در سياق نفى است. معناى نفى نيز از كلمه «ليس» استفاده مى شود؛ يعنى استثنايى وجود ندارد، همه و همه براى ارتباط با خدا راهى جز طاعت ندارند. حتّى پيروى و اطاعت از پيامبر و امامان نيز از اين روست كه پيمودن راه آنها اطاعت از خداست. حال كه اطاعت تنها راه است در اين راه تمام تلاش خود را به كار گيريد. مؤمن حقيقى راهى به جز اطاعت از بارى تعالى ندارد. سپس حضرت مى فرمايند: «لا قوّة إلاّ بالله». هيچ قدرت و نيرويى وجود ندارد، مگر آن كه از خداوند سرچشمه گرفته است و كسانى كه در راه اطاعت خداوند كوشش مى كنند نيز تلاش و كوششان با استعانت خداى متعال است و بدون كمك الهى قدرت انجام چنين عملى را ندارند.
انبيا و اوليا با آن همه طاعت و صدقى كه داشتند، از آخرت مى ترسيدند. ترس و بيم امام معصوم ناشى از اين است كه مى داند تنها راه ارتباط با خدا اطاعت است.

طاعت و عبادت

ماه هاى رجب، شعبان و رمضان بر ماه هاى ديگر برترى دارند و در روايات تعابيرى هست كه شوق و رغبت بيشترى براى طاعت و عبادت در اين ماه ها به وجود مى آورد در اين ماه ها مى توان خود را به گونه اى از لحاظ معنوى تقويت كرد كه اثر آن تا نه ماه ديگر سال بر جاى بماند. مى توان در اين سه ماه براى بقيه سال به قدر امكان نيرو ذخيره نمود و كاهلى در اين ماه ها ضربه بزرگى به انسان خواهد زد.
در كافى و بحار روايتى نقل شده كه در آن آمده است: «أَغلق بابك فإنّ الشيطان لا يفتح بابا(2)؛ درِ نفس خود را ببند؛ زيرا شيطان در بسته اى را نمى گشايد». شيطان يك دزد است - البته، دزد ايمان ـ و دزد از درِ بسته وارد نمى شود، اما اگر كسى از بستن در خانه غفلت كرد و در را باز گذاشت دزد وارد مى شود و در صورت ورود دزد به خانه اى كه درِ آن باز است صاحبخانه نبايد كسى به جز خودش را ملامت كند. البته دزد هم بى تقصير نيست، اما صاحبخانه است كه اسباب ورود دزد را فراهم ساخته است. اين سه ماه فرصت مناسبى براى تحقق اين سفارش ارزشمند و ديگر تعاليم ناب اهل بيت (عليهم السلام) است. در اين سه ماه فرصت براى عبادت و خود سازى بيشتر از ايام ديگر سال مهياست. طاعت و عبادت در همه ايام سال ممدوح است و بهوقت خاصى اختصاص ندارد، اما در اين ماه ها بازار عبادت داغ تر است. كاسب در طول سال به كسب و خريد و فروش اشتغال دارد، اما در بعضى از ايام و ماه ها كه بازار خريد و فروش داغ تر است، سود بيشترى مى برد. در زمستان و فصل سرما بازار لباس هاى زمستانى، و در تابستان بازار جنس هاى تابستانى رونق دارد و همين طور اجناس ديگر هر كدام فصلى دارند. سه ماه رجب و شعبان و رمضان نيز فصل عبادت است. در بحار و كتاب هاى ديگر فضيلت ماه رجب و رمضان و اين كه كدام يك از اين ماه ها بر ديگرى فضيلت بيشترى دارد بررسى شده است. در روايتى كه به پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) نسبت داده شده ماه رجب با فضيلت ترين ماه معرفى شده و از طرف ديگر چندين(3) روايت مبنى بر افضل بودن ماه رمضان نسبت به ديگر ماه هاى سال وارد شده است. اصل اين بحث كه كدام يك از اين ماه ها افضل است مهم نيست. مهم غنيمت شمردن فرصت در اين ماه هاست. انسان بايد در اين ماه ها و در اين فرصت طلايى، خود را بيش از پيش آماده اطاعت نمايد و اين كار آسانى نيست.

رفاقت تا جهنم

در حالات يكى از مراجع نقل شده است كه شخصى از ايشان درخواست غير معقولى داشت. ايشان در پاسخ او فرموده بودند: من تا درِ جهنم با شما رفيق هستم، اما ديگر در داخل جهنم با شما دوست نيستم ! كنايه از اين كه نمى خواهم به واسطه رفاقت با تو به جهنم بروم. تمام تلاش شيطان براى آن است كه انسان را به داخل جهنم هدايت نمايد.گاهى براى انجام ندادن عبادت آن قدر به انسان فشار مى آورد كه انسان العياذ بالله، از عبادت كردن بيزار مى شود و گاهى نيز او را چنان مشغول مستحبات و مكروهات مى كند كه از واجبات باز ماند، و هر دو راه منتهى به جهنم مى شود. در حالات يكى از علما نقل مى كنند كه هر كس هر چه از او مى خواست انجام مى داد و هيچ وقت «نه» نمى گفت، ولى در عين حال هيچ كس نمى توانست او را به انجام دادن كارى كه به آن اعتقاد نداشت مجبور سازد. اين يك الگوست و ديگران نيز بايد سعى كنند اين گونه باشند. بايد مواظب بود تا رياست و آقايى دنيا با بهشت معامله نشود و انسان راهى جهنم نشود؛ چون مالكيت تمام دنيا در مقابل رفتن به جهنم، هيچ ارزشى ندارد.

همت بلند

يكى از اصحاب معصومين (عليهم السلام) روزى خدمت ايشان رسيد و عرض كرد: يابن رسول الله، سال هاى سال است كه در خدمت شما هستم و تا كنون چيزى از شما نخواسته ام. حضرت فرمود عيبى ندارد، از ما حاجتى بخواه. عرض كرد: مى روم تا فكر كنم چه چيزى از شما بخواهم. پس از مدتى خدمت آن حضرت رسيد و عرض كرد: يابن رسول الله، من از شما مى خواهم بهشت را برايم ضمانت كنيد. حضرت مقدارى تأمل كردند و بعد فرمودند: من بهشت را برايت ضمانت مى كنم. سپس فرمودند: اگر حاجت ديگرى دارى بگو. عرض كرد: يابن رسول الله، من در مورد خواسته ام بسيار فكر كردم. ديدم اگر از شما پول بخواهم، سرانجام آن را در اين دنيا بر جاى مى گذارم و مى ميرم. اگر طول عمر بخواهم، سرانجامِ همه مرگ است. بنابراين، تصميم گرفتم كه آخرت را از شما بخواهم.

تأمل در جواب

وقتى علما به روايتى مى رسند كه در آن معصومى براى جواب دادن به سؤال ديگران تأمل به خرج مى دهد، احتمالات زيادى براى اين تأمل بيان مى كنند. شكى نيست كه امام همه چيز را مى داند و بر تمام مسائل احاطه دارد پس اين سكوت و درنگ دليل خاصى داشته است. شخصى از حضرت امير (عليه السلام) پرسيد: چگونه است كه هر چه از شما مى پرسند، بدون درنگ پاسخ مى دهيد؟ حضرت از آن شخص پرسيدند: انگشتان دست من چند تاست؟ فورا جواب داد: پنج تا. حضرت فرمودند: چرا مقدارى براى پاسخ دادن فكر نكردى؟ عرض كرد: يا اميرمؤمنان، پاسخ بسيار واضح است. حضرت فرمودند: همه مسائل براى من درست مانند تعدادِ انگشتانِ دست روشن است.
روزى از رسول اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) سؤالى پرسيدند. ايشان مقدارى تأمل كردند. و سپس به آن سؤال جواب دادند از پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) پرسيدند: يا رسول الله، مگر پاسخ سؤال اين مرد را نمى دانستيد؟ چرا فورا جواب نداديد و تأمل كرديد؟ رسول خدا فرمودند: لازمه حكمت چنين است.

يك سؤال و دوگونه جواب

معصومين (عليهم السلام)، قبل از انسان ها خلق شده اند. تمرينهاى بسيارى ديده اند و فشارهاى فراوانى را تحمل كرده اند تا به اين درجه و مقام رسيده اند. آنها مانند خورشيد و ماه نيستند كه فقط يك تكليف داشته باشند. بلكه تكليف هاى متعدد دارند و با هر كس به فراخور حال خودش رفتار مى كنند.
معاوية بن عمار و اسماعيل بن جابر هر دو از ياران امام صادق (عليه السلام) بودند. روزى معاوية بن عمار از حضرت پرسيد: يابن رسول الله، آيا مى توانم نماز روز را در شب قضا نمايم؟ امام پاسخ دادند: آرى، مى توانى. بعد از مدتى اسماعيل بن جابر خدمت حضرت رسيد و همان سؤال را از حضرت پرسيد. امام پاسخ دادند: نمى توانى. عرض كرد: يابن رسول الله، چرا به معاوية بن عمار پاسخ مثبت و به من جواب منفى داديد؟ حضرت فرمودند: «إنّ ذاك يطيق و أنت لا تطيق(4)؛ او مى تواند، اما تو نمى توانى».

دشوارى هاى عصر غيبت

كسانى كه به خدمت ائمه (عليهم السلام) مى رسيدند مسائل برايشان حل مى شد؛ چرا كه آنها راهنمايانى بودند كه بر عالم غيب احاطه داشتند و تكليف مراجعه كننده را به روشنى مشخص مى كردند.
اما در زمان غيبتِ امام (عليه السلام) وضع طور ديگرى است. اگر كسى از مراجع بزرگ تقليد همچون صاحب جواهر، شيخ انصارى و يا سيد بحر العلوم بپرسد كه آيا اين احكامى كه شما گفته ايد حكم خداست؟ پاسخ خواهند داد: نه، ما اين گونه تشخيص داده ايم و معتقديم كه آنچه گفته ايم حكم خداست. اگر شما به اين احكام عمل كرديد و مطابق با واقع در آمد كه بسيار خوب، اما اگر مخالف احكام واقعى بود معذوريد و راهى به جز اين وجود ندارد. فقدان امام در بين امت مصيبت بزرگى است. اين مسئله تقدير الهى است و ما دخالتى در آن نداريم. پس بايد به تكليف عمل كنيم.
مرحوم محقق خراسانى از منبرى هاى خوب بود كه آن وقت ها (چهل سال پيش) به كربلا و عتبات مى آمدند و منبر مى رفتند و من هم گاهى از منبرهاى ايشان بهره مى بردم. شبى در مدرسه صميميه منبر رفتند و فرمودند از اين كه در زمان غيبت هستيد، خيلى تأسف نخوريد، گر چه نعمت بسيار بزرگى را از دست داده ايد. در اين زمان براى حل مشكلات دينى خود نمى توانيد به امام معصوم مراجعه كنيد و بايد از مراجع تقليد بپرسيد. آنها نيز خواهند گفت: ما نمى دانيم احكامى كه استنباط مى كنيم مطابق واقع است يا نه، و فقط وظيفه خود را انجام مى دهيم. اما اگر در زمان معصوم بوديد و در اداى واجبات كوتاهى مى كرديد، كار بسيار مشكل تر مى شد. كسانى كه در زمان معصوم بودند اما استفاده نكردند وضعشان بسيار بدتر است از كسى كه در زمان غيبت زندگى كرده و گناهى مرتكب شده است.

معرفت خدا و نبى و امام (عليهم السلام)

شناخت خدا و نبى و امام از جمله لوازم پيروى از خدا است و بايد آن را هرچند با دعا و زيارت هم كه شده به دست آورد. در مجموعه هاى حديثى آمده است كه لوازم طاعت خداوند سه چيز است: معرفت خدا، معرفت نبى و امام، و نيز إصابة السنّة.
منظور از معرفت و عرفان، عرفانى است كه در روايات واردشده است، نه عرفان اصطلاحى. عرفان اصطلاحى فنى است همانند فن هواپيما سازى، با اين تفاوت كه فن هواپيما سازى كسى را از راه مستقيم دور نكرده و نمى كند و نوعى خدمت به مردم است. خدمت به مردم هيچ وقت انسان را از خداوند دور نمى سازد. اما عرفان اصطلاحى چون از اساس چيزى جدا از اهل بيت (عليهم السلام) بوده بسيارى از مردم را گمراه ساخته است. عرفانى كه در روايات آمده است، همان معرفت و تصحيح اعتقادات خود و ديگران است. اعتقاد درست و عمل از مهم ترين عبادت هاست.
دعاهايى كه در ماه هاى رجب، شعبان و رمضان وارد شده انسان را آماده عمل به فرائض و طاعت مى نمايد: «خاب الوافدون على غيرك و خسر المتعرّضون إلاّ لك(5)؛ كسى كه بر غير تو درآيد ناكام، و آن كه به غير تو رو كند زيان كار است». اين مطالب، انسان را آماده مى سازد تا اعتقادات خود را تصحيح كند. براى تصحيح اعتقاد كمك لازم است و اين دعاها انسان را يارى مى كنند تا اعتقادات خود را بازسازى كند.
انسان نبايد واجبات و فرائض را فداى مستحبات و نوافل كند. حضرت على (عليه السلام) در نهج البلاغه مى فرمايد: «لا قربة بالنوافل إذا أضرّت بالفرائض(6)؛ اگر مستحبات به واجبات زيان رساند، باعث تقرب به خدا نمى شود». در روايت ديگرى آمده است: «إذا أضرّت النوافل بالفرائض فارفضوها(7)؛ اگر مستحبات به واجبات زيان رساند، مستحبات را رها كنيد».
قسمت اعظم اعتقادات، روايات، واجبات و محرمات از طريق شيخ صدوق، شيخ طوسى، و شيخ كلينى به دست ما رسيده است. اگر شيخ طوسى ميليون ها سال نماز شب مى خواند، اين اندازه كه با نوشتن كتاب اجر و ثواب برده، ثواب نمى برد. نمى خواهم ثواب نماز شب را كم بشمارم. در فضيلت نماز شب همين بس كه خداى متعال در قرآن مى فرمايد: «فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّآ أُخْفِىَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعْيُن(8)؛ هيچ كس نمى داند چه پاداش هاى مهمى كه روشنى بخش ديدگان است براى آنان اندوخته شده است». خود همين نماز شب عمده احكام آن از طريق اين سه بزرگوار به دست ما رسيده است.

نابودى اعمال

در روايات آمده است: روز قيامت بسيارى از اعمالى كه انسان در دنيا انجام داده، در نامه اعمال خويش مشاهده نمى كند؛ مثلا مى بيند خمسى كه پرداخته يا نماز و روزه اى كه به جا آورده در نامه اعمالش ثبت نشده، و اين مطلب را زمانى درمى يابد كه بيشترين احتياج را به اين اعمال دارد. تصور كنيد شخصى تصميم بگيرد در مسافرت فقط پول با خود ببرد؛ چرا كه غذا و ديگر لوازم سفر را مى شود با پول تهيه كرد، اما وقتى به مقصد مى رسد متوجه مى شود پول هايش را نياورده يا گم كرده است؛ از سوى ديگر نه كسى را مى شناسد و نه جايى را بلد است. چنين مسافرى چه حالى پيدا مى كند؟ چه خوب است انسان كمى به عقب برگردد و اعمال و واجبات خود را از نو ياد بگيرد. اگر مقلد است رساله عمليّه را ببيند و اگر مجتهد است ادلّه را باز بينى نمايد. مرحوم شيخ عبدالرحيم قمى مى فرمودند: نكند علم عالِم، علم سينه به سينه ] يعنى بدون پژوهش و بازبينى ادله [ باشد.
اگر دقت و تأمل به خرج دهيم چه بسا معلوم شود كه اشتباهات زيادى در آموخته هايمان وجود دارد. بارها در قرآن كريم آمده است: «أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ(9)؛ آيا انديشه نمى كنند؟» براى مثال بسيارى از ما گمان مى كنيم كه در برابر خطاهاى خانواده و بستگانمان وظيفه اى جز امر به معروف، آن هم به صورت زبانى، نداريم؛ حال آن كه خداى متعال مى فرمايد: «قُوا أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ(10)؛ خودتان و كسانتان را از آتشى كه سوخت آن مردم و سنگهاست حفظ كنيد». در جاهاى گوناگون قرآن آمده است كه بايد امر به معروف كرد، اما آيا صِرف امر به معروف و نهى از منكر كافى است. قرآن درباره كسانى كه تحت تكفل انسان هستند، نگفته امر به معروف و نهى از منكر كنيد، بلكه فرموده: «قوا»؛ كارى كنيد كه اينها خوب شوند. قسمتى از اين هدف با امر به معروف و نهى از منكر به دست مى آيد، اما قسمت ديگر با عمل كردن تأمين مى شود. بايد خود انسان عمل كند و با عمل الگوى كوچك ترها باشد. اگر خود انسان دروغ نگويد اهل خانه نيز راستگويى را از او ياد مى گيرند. شكى نيست كه خداوند در حدّ قدرت انسان از او توقع دارد تا خود را از آتش جهنم دور سازد، اما از آن طرف قدرت كوشش كردن را نيز به انسان عطا كرده است.
مؤمن بايد پشت كار را از كاسب ها ياد بگيرد. اگر صبح، اول وقت از يك كاسب بپرسند: آيا مى دانى كه امروز ضرر مى كنى يا سود مى برى؟ مى گويد: نه نمى دانم. ممكن است ضرر كنم. اگر بپرسند: حال كه احتمال ضرر هست چرا به دنبال كسب مى روى؟ مى گويد: چاره اى جز اين نيست، يك روز ضرر مى كنم و روز ديگر سود مى كنم. بارها كسانى به خود من مراجعه كرده و گفته اند: كاسب هستيم و مثلا هشت سالى سود نبرده بوديم، اما امسال سود خوبى كرده ايم و مى خواهيم خمس بدهيم. ممكن است شخصى با يك بار گفتن و ده بار گفتن اثرى در فرزند خود نبيند، اما بايد به اميد اين كه روزى اين گفتن ها به عمل تبديل شود هم چنان ادامه دهد. در كتاب هاى حوزه تعبير معروفى هست مبنى بر اين كه «ما من عام إلاّ و قد خص؛ هيچ عامى نيست مگر آن كه استثنايى داشته باشد». در كتاب معالم(11) آمده است كه خود اين عام نيز تخصيص خورده است؛ چرا كه عام هايى وجود دارد كه تخصيص نخورده اند؛ مثل: «إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَىْء قَدِيرٌ(12)؛ و خدا بر همه چيز تواناست». اين عامى است كه تخصيص نخورده و قدرت الهى مافوق همه چيز است. خداوند بر همه موجودات قدرت دارد و چيزى نيست كه از دايره قدرت او بيرون باشد. در اين فقره از رساله حضرت مى فرمايند: هيچ كس راهى به جز عبادت و طاعت ندارد، و بعد در ادامه براى تأكيد بيشتر، موجودات والا مرتبه اى همچون نبى و ولى را نيز مشمول اين حكم عام دانسته اند. اين فرمايش امام نيز از آن دسته عموماتى است كه تخصيص نخورده است.

كوشش و مقام طاعت

براى طاعت، جستوجو و كوشش لازم است. آن كه مجتهد نيست بايد رساله عمليه را بخواند. البته، تمام مسائل مورد نياز در رساله هاى عمليه نيامده است. هزاران مسئله مورد ابتلا وجود دارد كه در رساله هاى عمليه نيست بايد اين قبيل مسائل را پرسيد و ياد گرفت؛ زيرا اين مسائل به خودى خود براى انسان كشف نمى شوند. اگر شخص در يادگيرى مسائل مقصر باشد زيان و كيفر اخروى را به جان خريده و اگر قاصر باشد دچار حسرت و پشيمانى خواهد شد.
كسى كه مى خواهد به سفر برود يا معامله اى انجام دهد، چون خودش خبره نيست از اين و آن مى پرسد تا چيزهايى كه نمى داند ياد بگيرد. هدف از اين پرسيدن ها آن است كه مى خواهد متضرر نشود. مسائل شرعى نيز از اين قاعده بيرون نيست و براى جلوگيرى از ضرر اخروى بايد مسائل موردنياز خود را بياموزيم.

احتياط، نشانه ايمان

به امام صادق (عليه السلام) عرض كردند كه فلان شخص انسان بسيار خوب و مؤمنى است و نمازهايش را دو بار در روز مى خواند تا مبادا نمازهايش كاستى هايى داشته باشد. حضرت فرمودند: «هل يشكّ في الزكاة فَيُعطيها مرّتين(13)؛ آيا زكات اموالش را نيز دو مرتبه مى دهد؟»
شخصى در كربلا بود كه خُمس مالش را چند مرتبه مى داد. البته، پولدار نبود و خمسش در نهايت پنجاه يا صد فلس مى شد. يك بار كه خمس مى داد، شك مى كرد كه آيا فلان چيز را حساب كرده است يا نه، و دوباره خمس اموال خود را حساب مى كرد.

دعاى «يا مَن ارجوه»

معروف است كه در ماه رجب دعاى «يا من أرجوه لكلّ خير» بعد از هر نماز خوانده شود. در روايت آمده است اين دعا را در صبح و شام و بعد از نمازها بخوانيد(14). خوب است انسان در شبانه روز يك بار اين دعا را با تأمل بخواند و بينديشد كه اين «من» كه در دعا آمده كيست؟ آيا به راستى اميد ما به خداست يا به استاد و پول و اهل و عيال و ديگران؟
اگر اميدمان به ديگران است، بايد خود را اصلاح كنيم و اميد به خدا را جايگزين اميد به ديگران نماييم. تأمل در اين دعا مقدمه وجود تزكيه، و تزكيه واجب عينى است، هر چند كه خواندن اين دعا در حال عادى مستحب است.

نيرنگ هاى شيطان

قرآن يك كلمه گفته است كه كارى كنيد كه جهنم نرويد، اما به جا آوردن اين كار، مستلزم انجام دادن هزاران كار ديگر است.
اطراف انسان پر از تله هاى شيطانى است؛ قلاب هاى آهنى و زنجيرهاى محكمى كه شيطان برگردن آدمى مى اندازد و او را به طرف جهنم هدايت مى كند. در اطراف هر يك از انسان ها شياطينِ بسيارى وجود دارد. در روايت آمده است كه در قلب انسان 25 شيطان، و در كنار آنها نيز 25 فرشته وجود دارد. اين شياطين بسيار سريع تر از انسان عمل مى كنند. خداى حكيم به انسان نيروى بيشترى عطا فرموده تا توان مقابله با آنها را داشته باشد. آنها خواب و خوراك ندارند و بابت اين كارها وقتى صرف نمى كنند، اما انسان ها گرفتارى هاى متعددى دارند. شياطين در كار خود تخصص دارند ولى انسان در مبارزه با شيطان و شناخت نيرنگ ها محتاج آموزش و يادآورى است. انسان ها چه بسا در طى روز با صدها نفر سر و كار داشته باشند، اما شياطين فقط با يك نفر كار دارند. خلاصى از دست شيطان با اين اوصاف كار بسيار مشكل و طاقت فرسايى است.
در قرآن كريم بارها و بارها آمده است: «أَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ(15)؛ بيشتر آنان نمى انديشند»، «أَكْثَرَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ(16)؛ بيشتر آنان نمى دانند». شيطان وسواس الخناس است، گاهى مطلبى را در دل انسان مى اندازد تا براى او شك و شبهه ايجاد كند.
من با چشم خودم كسى را ديدم كه لب حوض نشسته بود و بيش از هفتاد بار دستش را داخل آب مى برد و بيرون مى آورد. بنده خدا مى خواست دست خود را بشويد، ولى دچار وسواس بود. اين شخص فكر مى كرد چنين كارى دقت در اعمال است، اما در واقع شيطان او را هدايت مى كند و اين همان زنجير جهنمى است كه برگردن انسان ها مى اندازد.
قرآن كريم درباره چنين افرادى كه مى پندارند عبادت مى كنند اما در واقع شيطان بر آنها سوار شده است، مى فرمايد: «وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا(17)؛ و خود مى پندارند كه كار خوب انجام مى دهند». همچنين آنان را «الاَْخْسَرِينَ أَعْمَـلاً(18)؛ زيانكارترين مردم» خوانده است. افعل التفضيل يا با «من» يا با «عن» و يا با الف و لام مى آيد و اگر با الف و لام بيايد عموميت و شمول بيشترى دارد. در اين آيه «اخسرين» با الف و لام آمده است. «اخسرين» در بين همين انسان ها و امثال من و شما هستند. كسى بودند كه بيست و سه سال پاى منبر رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) نشستند و بيست و سه سال پشت سر آن حضرت نماز خواندند، اما سرانجام از خاسرين شدند. شمر در جنگ صفين و جنگ جمل زير پرچم اميرمؤمنان (عليه السلام) مى جنگيد، اما عاقبتش چه شد؟

غفلت و عبرت

در ميان اخسرين نيز مراتب فرق مى كند و چه بسا برخى وضع بدترى نسبت به ديگران داشته باشند. ما اهل علم نيز بسته به ميزان غفلتمان دچار خسرانيم و بايد به چشم عبرت به پيرامون خود بنگريم. انسان هاى عادى اگر مرده اى ببينند تا چند روز وضعشان متحول مى شود، اما مرده شور عادت كرده و برايش عادى است. البته، به مرده شورها اهانت نشود،چراكه كارواجبى انجام مى دهند و به تكليف عمل مى كنند. انسان ها نيز عادت كرده اند موعظه بگويند و موعظه بشنوند،اما اين گفتن ها و شنيدن ها هيچ تأثيرى ندارد. مانند مرده شورى كه ديدن مرده تأثيرى به حالش ندارد.اساس تزكيه همين دعاها و زيارت هاست، نبايد انسان فقط بخواند و رد شود، بلكه بايد در آنها تأمل كند. در يكى از زيارت هاى سيد الشهدا (عليه السلام) آمده است: «و اجعل سريرتي خيراً من علانيتي(19)؛ خدايا، نهان مرا بهتر از آشكارم قرار ده (كه اگر كسى در ظاهر يك خوبى از من سراغ دارد باطن من بهتر از آن باشد)». به راستى كه چه گوهرهايى در اين زيارت ها آمده است، و چه خوب است انسان در طول عمر حتى يك بار هم كه شده تمام اين دعاها را بخواند؛ چرا كه هر گلى بويى دارد.

تسليم در دين

و اعلموا انّ الاسلام هو التسليم و التسليم هو الاسلام، فَمَن سلّم فقد اَسلم، و مَن لم يسلّم فلا إسلام له(1)؛ و بدانيد كه اسلام يعنى تسليم و تسليم يعنى اسلام. پس كسى كه تسليم شد مسلمان است و آن كه تسليم نشد مسلمان نيست.
از نظر ادبى ظاهر كردن ضمير فصل دلالت بر حصر دارد. اگر گفتند: «زيدٌ هو الشاعر»، «هو» كه ضمير فصل است حصر را مى رساند(2). در اين قسمت از رساله امام (عليه السلام) فرموده اند: «الاسلام هو التسليم». اگر مى فرمودند: «ان الاسلام التسليم» معنا مشخص بود؛ چرا كه اسم و خبر انّ در واقع مبتدا و خبرند. اما با آوردن هو بين اين دو، اسلام منحصر در تسليم شده است؛ يعنى عمل به احكام و تعاليم اسلام بدون داشتن تسليم فايده اى ندارد، و چنين اسلامى، اسلام درست و كامل نيست. در ادامه مى فرمايند: «و التسليم هو الاسلام». اين تكرار براى تأكيد بيشتر است. «فمن سلّم فقد اَسلم» اين قسمت تأكيد پس از تأكيد است. هر كس تسليم احكام تكوينى و تشريعى خدا بود مسلمان است. «و من لم يسلّم فلا اسلام له»، آن كه تسليم نشد مسلمان نيست.
اسلام منحصر در يك عمل نيست، بلكه اجزا و شرايط و موانع بسيارى دارد كه همه آنها با همديگرمجموعه اسلام را مى سازند. نماز در اسلام ركن است، اما همه چيز نيست. همين طور روزه و حج ركنند، اما همه اسلام نيستند. شايد بتوان مجموعه اسلام را به هواپيما تشبيه كرد. هواپيما براى پرواز نياز به شرايط و اجزاى خاصى دارد و با نبود هر يك از اين اجزا و شرايط، قدرت پرواز نخواهد داشت و اگر با آن وضعيت به پرواز در آيد، سرنشينان آن از بين مى روند. كسانى كه روز عاشورا فرزند رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) را به شهادت رسانيدند، اهل نماز و روزه و حج بودند، و آنها كه در جنگ جمل، صفين و نهروان بر على بن ابى طالب (عليه السلام) شوريدند، چه بسا بيش از ديگران به نماز و روزه مى پرداختند.
عياشى ذيل آيه شريفه: «فَلاَ وَرَبِّكَ لاَ يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيَما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لاَ يَجِدُوا فِى أَنفُسِهِمْ حَرَجاً مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيماً(3)؛ چنين نيست، به پروردگارت قسم كه ايمان نمى آورند مگر آن كه تو را در اختلافات خود داور كنند، سپس از حكمى كه كرده اى در دل هايشان احساس ناراحتى نكنند و كاملا سرتسليم فرود آورند». روايتى را از ابى ايوب خزاز نقل كرده است كه چنين است:
«لو أنّ قوماً عبدواالله وحده لا شريك له و أقاموا الصّلاة و آتوا الزكاة و حَجّوا البيت و صاموا شهر رمضان، ثم قالوا لشي صنَعهُ الله أو صنعه رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) ألاّ صنع خلاف الذي صنع أو وجدوا ذلك في قلوبهم لكانوا بذلك مشركين(4)؛ اگر قومى خدا را به يكتايى پرستش كنند و نماز به پا دارند و زكات بپردازند و حج به جا آرند و ماه رمضان را روزه بگيرند ولى نسبت به يكى از كارهايى كه خدا و يا رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) انجام داده اند اعتراض كنند و بگويند: چرا چنين كرده؟ يا در دلشان چنين چيزى باشد به سبب اين اعتراض مشركند».
مشرك فقط به ملحد گفته نمى شود كه احكام فقهى ويژه اى دارد و جزو نجاسات شمرده مى شود، بلكه كفر و الحاد فقط يك مرتبه از شرك است و كسى كه به يگانگى خدا اعتقاد دارد، اما در عمل خدايان ديگرى به نام نفس، پول، زن، فرزند و خانه را مى پرستد و ستايش مى كند، نيز در مرتبه اى از شرك قرار گرفته است. شخصى نزد من آمده بود و مى گفت: خانه اى از فلان كس خريده ام، اما بعد معلوم شد كه اين خانه غصبى است و فروشنده نيز فرار كرده. به او گفتم: مى دانى كه اين فروشنده غاصب بوده؟ گفت: مى دانم. گفتم: پس بايد خانه را به صاحب اصلى برگردانى. مرتب مى گفت: پس پولى كه داده ام چه مى شود؟

دين فروشى سمرة بن جندب

همان طور كه گفته شد، تسليم مراتبى دارد و از هركس به فراخور حال و موقعيتش انتظار مى رود. در بين عوام اصطلاح جالبى وجود دارد كه مى گويند: فلانى دين فروشى كرد. اين اصطلاح حقيقت دارد و بسيارى از مردم دين خود را مى فروشند. قيمتى كه مردم با آن دين خود را مى فروشند، به تناسب حال فروشندگان، مختلف است. سمرة بن جندب دين خود را به چهار صد هزار درهم يا دينار فروخت. اگر درهم باشد معادل 150 كيلوگرم طلا، و اگر دينار باشد معادل يك تُن و نيم طلاى ناب است. اين همه پول را فقط در مقابل يك دروغ گرفت، كه به پيامبر نسبت داد. معاويه اين پول را به او داد و او نيز با آن، خانه و باغ و زمين خريد. اما آيا واقعا ارزش آن را داشت كه دين خود را بفروشد؟ با آن پول ها زندگى خوبى كرد، اما هرچه بود پول ها تمام شد و سمره نيز مرد. از اولين روز مردنِ او تا به امروز كه چندين قرن گذشته گرفتار بوده، و تا قيامت گرفتار خواهد بود.

دشوارى تسليم

تسليم كار ساده اى نيست، اما چاره اى جز آن نيست. كسى كه مى خواهد در آن دنيا هم نشين انبيا و اوليا گردد راهى به جز تسليم ندارد. در روايت آمده است كه امام رضا (عليه السلام) كسى را نصيحت مى كردند. آن شخص در جواب گفت: من دوست پدر شما موسى بن جعفرم و پدر شما مرا رها نمى كند. امام در پاسخ او گفتند: تو خيال مى كنى با اين اعمال روز قيامت هم نشين موسى بن جعفر مى شوى كه آن همه تقوا و ورع و قرب به خدا دارد؟ اگر چنين باشد كه به موسى بن جعفر ظلم شده است. تصور كنيد شخص محترمى خانه بسيار تميز و با شكوهى دارد و در اين خانه با نهايت نظافت و آراستگى زندگى مى كند. شخص ديگرى كه سرتا پا آلودگى است به اين آقا اظهار علاقه مى كند، آيا كسى حاضر مى شود اين ژوليده را نزد آن شخص پاكيزه ببرد؟ اگر بخواهد نزد او برود بايد خودش را تميز كند و لباس مناسب بر تن نمايد.
انسان بايد در مقابل تكوين و تشريع تسليم باشد. آن كه پول ندارد گرفتار تسليم در مقابل خمس و زكات نيست، اما كسى كه پول دارد بايد در مقابل حكم پرداخت خمس و زكات تسليم باشد، و هر قدر پول بيشترى داشته باشد تسليم مشكل تر است. به ثروتمندى گفته بودند: خمس اموالت را پرداخت كن، گفته بود: مى فهمى چه مى گويى؟ من اگر بخواهم خمس بدهم مى دانى چقدر بايد پول بدهم؟ پول زياد اين گونه است و تسليم شدن به هنگام ثروت كار مشكلى است. تسليم عالم و مرجع دينى نيز آن است كه حلال را حرام، و حرام را حلال جلوه ندهد و حاضر نباشد حتى در مقابل تمام ثروت هاى دنيا چنين كند.

سرگذشت على بطائنى

على بن حمزه بطائنى عالم دين و اهل فتوا و وكيل امام صادق و امام كاظم (عليهما السلام) بود. در ايام زندانى شدن امام كاظم (عليه السلام)، سى جاريه(5)، چند هزار درهم و دينار و هم چنين مقدارى گوسفند و شتر در نزد او جمع شد. پس از شهادت امام كاظم (عليه السلام) دلش نيامد اين اموال را تسليم حضرت رضا (عليه السلام) كند. در نتيجه امامت امام رضا (عليه السلام) را رد كرد و براى خود مذهبى به نام واقفيه درست كرد و با اين كارِ او هزاران نفر منحرف شدند. امام رضا (عليه السلام) از واقفيه با عبارت «كلاب ممطورة»(6) ياد كرده، يعنى سگى كه زير باران خيس شده است. باران همه چيز را پاك مى كند، اما سگ را نجس تر مى كند. كسى كه از كنار يك سگ خيس عبور كند با عجله مى گذرد تا مبادا سگ خود را تكان دهد و او را نجس كند. نجاست مادامى كه خشك است اگر به بدن يا لباس برسد نجس نمى كند، اما تا رطوبت به آن برسد نجاستش سرايت مى كند. ابن ابى العزاقر شخصى بود كه مدت بسيارى تسليم حق تعالى بود، اما در يك جا دچار لغزش شد و حضرت ولى عصر ( عجل الله تعالى فرجه الشريف ) او را لعنت كرد. درباره يكى از همين بدعت گذاران آمده است: «احذروا الصوفي المتصنّع(7)؛ برحذر باشيد از صوفيان بدعت گذار».
اسلام در عين سختى بسيار آسان است. مشكل آن جاست كه بعضى مواقع بايد از منافع دست شست و تسليم گرديد. قرآن نمى گويد كه فقط تسليم باش، بلكه مى گويد علاوه بر آن كه تسليم شدى، شكايت هم نكن و راضى باش. نبايد بگويى اسلام دستم را بسته و الا فلان كس را چنين و چنان مى كردم. امام صادق (عليه السلام) سه مرتبه قسم ياد مى كنند كه اگر كسى عمل داشته باشد، اما در نفس خود دچار حرج گردد مشرك است. البته شرك مراتب گوناگونى دارد.

زاهد و ترس از گناه

پيرمردى روزى با خود انديشيد كه من شصت سال است زندگى مى كنم. اين شصت سال حدود بيست هزار روز مى شود. اگر در هر روز فقط يك گناه مرتكب شده باشم مى شود بيست هزار گناه. بابت كدام يك از خدا عذر بخواهم و كدام يك را مى توانم جواب دهم. در اين افكار غوطه ور بود كه ناگهان از شدت ناراحتى سكته كرد و جان به جان آفرين تسليم نمود. در دنيا خيلى ها سكته مى كنند: فلانى در فلان شهر به دنبال پايين و بالا رفتن قيمت ها سكته مى كند و مى ميرد، ديگرى به سبب اختلاف خانوادگى يا تقسيم ارث سكته مى كند. همّام نيز پس از شنيدن صفات متّقين از زبان اميرمؤمنان (عليه السلام) تاب نياورد و جان مشتاقش از كالبد تن خاكى بيرون رفت: «فَصَعِقَ هَمَّامٌ صَعْقَةً كانت نَفسُهُ فِيها(8)؛ همام فريادى كشيد و جان داد».
يكى از دوستان خبر مرگ شخصى را برايم آورد. از او پرسيدم: چه مرضى علت مرگ او شد؟ گفت: هيچ، فقط اين آقا در زمان حيات پدرش مقدارى پول خرج خانه مسكونى او كرده بود. پس از فوت پدر، به وراث ديگر گفت: علاوه بر سهم الارث بايد آن پول هم در سهم من لحاظ شود و سهم بيشترى از ديگران نصيبم شود. اين را كه گفت بين آنها مشاجره شد و چند لحظه بعد در حالى كه روى صندلى نشسته بود ناله اى كرد و مرد.

پاورقى:‌


(1). متن نامه.
(2). كافى ، ج 6 ، ص 532 ; بحارالانوار ، ج 73 ، ص 177.
(3). در اين زمينه نك : وسائل الشيعه ، ج 10 ، ص 313 ; بحارالانوار ، ج 55 ، ص 376 و نيز ج 87 ، ص 362 ; علل الشرايع ، ج 1 ، ص 268.
(4). شيخ طوسى مى فرمايد : اسماعيل بن جابر مى خواست نوافل روز را در شب قضا كند كه با اين كار به فرائضش صدمه مى خورد ، و امام او را از اين كار برحذر داشتند (تهذيب الاحكام ، ج 2 ، ص 16).
(5). بحارالانوار ، ج 95 ، ص 389.
(6). نهج البلاغه ، حكمت 39.
(7). همان ، حكمت 279.
(8). سجده ، آيه 17.
(9). نساء ، آيه 82 ; محمد ، آيه 24.
(10). تحريم ، آيه 6.
(11). يكى از كتاب هاى درسى حوزه هاى علميه كه موضوع آن علم اصول است و طلاب علوم دينى به عنوان اولين كتاب درسى اصول ، آن را مى خوانند.
(12). بقره ، آيات 20 و 106 ; و نيز جاهاى ديگر.
(13). وسائل الشيعه ، ج 8 ، ص 248.
(14). بحارالأنوار ، ج 95 ، ص 390.
(15). مائده ، آيه 103.
(16). انعام ، آيه 37.
(17). كهف ، آيه 104.
(18). همان ، آيه 103.
(19). تهذيب الاحكام ، ج 6 ، ص 69.
(1). متن نامه.
(2). مانند سوره مباركه توحيد : « قل هوالله احد » كه در آن احديّت درالله منحصر شده است.
(3). نساء ، آيه 65.
(4). كافى ، ج 1 ، ص 390.
(5). كنيز.
(6). كمال الدين ، ص 93.
(7). مستدرك الوسائل ، ج 12 ، ص 318.
(8). نهج البلاغه ، خ 193 ( خطبه همام ).