بحر المعارف (جلد دوم )

عالم ربانى و عارف صمدانى مولى عبدالصمد همدانى
تحقيق و ترجمه: حسين‌ استادولى

- ۴۵ -


و كيف يفرض الله على عباده طاعة من يحجب عنه ملكوت السماوات و الارض ؟! و ان الكلمة من آل محمد صلى الله عليه و آله تنصرف الى سبعين وجها؛ و كل ما فى الذكر الحكيم و الكلام القويم من آية تذكر فيها العين و الوجه و اليد و الجنب ، فالمراد منه الولى ، لانه جنب الله و وجه الله - يعنى حق الله - و علم الله و عين الله و يد الله ؛ لان ظاهرهم باطن الصفات الظاهرة ، و باطنهم ظاهر الصفات الباطنة ، فهم ظاهر الباطن ، و باطن الظاهر، و اليه الاشارة بقوله صلى الله عليه و آله : (( ان الله عينا و ايادى ، انت يا على منها )) .

چگونه ممكن است خداوند اطاعت كسى را بر بندگانش واجب كند كه ملكوت آسمانها و زمين را از او پوشيده داشته است ؟ سخن آل محمد صلى الله عليه و آله به هفتاد وجه توجيه مى شود، و آيه اى در ذكر حكيم و كلام استوار (قرآن كريم ) آمده كه در آن نامى از چشم و صورت و دست و پهلو برده شده ، مراد از همه آن ها شخص ولى است ، زيرا او پهلوى خدا و صورت - يعنى حق - خدا و علم خدا و چشم خدا و دست خداست ، زيرا ظاهرشان باطن صفات ظاهر، و باطنشان ظاهر صفات باطن است ، پس ‍ ايشان ظاهر باطن و باطن ظاهرند، و به همين معنى اشاره دارد فرمايش ‍ رسول خدا صلى الله عليه و آله : (( براستى خدا را چشم و دستهايى است ، كه تو اى على يكى از آنهايى )) .

فهم الجنب العلى ، و الوجه الرضى ، و المنهل الروى ، و الصراط السوى ، و الوسيلة الى الله ، و الوصلة الى عفوه و رضاه ، سر الواحد الاحد، فلا يقاس ‍ بهم من الخلق احد. فهم خاصة الله و خالصته ، و سر الديان و كلمته ، و باب الايمان و كعبته ، وحجة الله و محجته ، و اعلام الهدى و رايته ، و فضل الله و رحمته ، و عين اليقين و حقيقته ، و صراط الحق و عصمته ، و مبدا الوجود و غايته ، و قدرة الرب و مشيته ، و ام الكتاب و خاتمته ، و فصل الخطاب و دلالته ، و خزنة الوحى و حفظته ، و امنة الذكر و تراجمته ؛ و معدن التنزيل و نهايته . (1051)

پس ايشان جانب بلند، چهره خشنود، آبشخوار سيراب كننده ، راه راست ، وسيله به سوى خدا، راه دستيابى به عفو و رضاى او و سر واحد احد مى باشند، بنابراين هيچ يك از آفريدگان با آنان قابل قياس نيست ، آنان خاصان خدا و برگزيدگان او، سر خداى جزا دهنده و كلمه او، باب ايمان و كعبه آن ، حجت خدا و راه روشن او، نشانه هاى هدايت و پرچم آن ، فضل خدا و رحمت او، عين يقين و حقيقت آن ، راه حق و عصمت او، مبدا وجود و غايت آن ، قدرت پروردگار و مشيت او، مادر كتاب و خاتم آن ، فصل الخطاب و دلالت آن ، گنجينه داران وحى و حافظان آن ، امينان ذكر (قرآن ) و مفسران آن و معدن تنزيل و نهايت آنند...

فصل 84: خطبه البيان و اصول توجيه آن

و از جمله اخبارى كه دلالت بر اين معنى دارد خطبة البيان است ، و از جهت فهم اين خطبه شريفه ، قطع نظر از آن چه ذكر شد مقدمه اى مقرر مى شود.

بدانكه آدمى نسخه اى مجموعه و كتابى است جامع ، و جوامع قوابل كليه است . و حق تعالى مشاهده اسماء و صفات خود در انسان كامل مى كند، پس انسان متصف به اين صفات كامله سزاوار مرتبه خلافت حق است ، و اوست مظهر اسم اعظم ، بلكه اوست اسم اعظم ، چنانچه در حديث خيبرى و غيره گذشت . (1052) و انسان كامل موصوف است به صفات كامله اى كه حق تعالى موصوف است به آن صفات غير از وجوب ذاتى و غنا، چنان چه حديث تخلقوا باخلاق الله ، دلالت بر اين معنى دارد. اى عزيز!

هر هنر كاوستا بدو معروف شد   جان شاگردان بدو موصوف شد (1053)

پس جميع اخبار متقدمه و آتيه در اين باب ناخوشى ندارد، و قاصدان بى بصيرت و خفاشان دور از شمس هدايت ، و جاهلان عور از كمال و معرفت كه انكار خطبة البيان و خطبه طتنجيه و ساير اخبار مى نمايند ذرهم ياكلوا و يتمتعوا و يلههم الامل فسوف يعلمون . (1054)

(( هر كسى را بهر كارى ساختند ))

اى عزيز! اين مقام را اهل معرفت مقام توحيد عيانى شهودى كه نهايت قرب و اتصال است مى نامند، و ناخوشى نيز به حسب شريعت مقدسه ندارد، و اخبار وارده در اين باب ان شاء الله در مرتبه سيم و چهارم با توضيح معانى توحيد عيانى خواهد آمد. و قطع نظر از آن چه پيش از اين از (( عين الحياة )) منقول شد، از جهت تاكيد، تحقيقى كه آخوند ملا محمد باقر (ره ) در اصل سيم از اين كتاب ذكر نموده است اين ضعيف در اين مقام ايراد مى نمايد، چه عين مدعاست . و لفظ كتاب مذكور اين است :

(( بدان كه معرفت را مراتب مختلفه است ، و در مرتبه ايمان زياده و نقصان مى باشد، چنانچه خواجه نصيرالدين (ره ) نقل كرده است كه مراتب خدا بلاتشبيه مثل مراتب معرفت آتش است . و اول مرتبه معرفت آتش آن است كه شخصى بشنود كه چيزى مى باشد كه هر چيزى را كه در آن مى افكنى مى سوزد و فانى مى كند، و هر چه در محاذى آن واقع مى شود اثرش در آن ظاهر مى گردد، و هر چند از آن اخذ مى كنند كم نمى گردد، و همچنين موجودى را آتش مى گويند. و نظير اين معرفت در معرفت بارى تعالى معرفت جماعتى است كه دين خدا را به تقليد بدانند، از راه دليلى ندانند.

و بالاتر از اين مرتبه كسى است كه دود آتش به او رسيده است اما آتش را نديده و مى گويد كه البته اين دود از چيزى حاصل شده است و هر اثرى موثرى مى خواهد، پس آتشى هست كه اين دود اثر اوست . و نظير اين مرتبه در معرفت بارى تعالى معرفت اهل نظر و استدلال است كه به دلايل عقليه و براهين قاطعه حكم مى نمايند بر وجود صانع .

و مرتبه بالاتر از اين مرتبه كسى است كه نزديك آتش رفته و حرارت آتش به او مى رسد و نور آتش بر چيزى مى تابد و چيزها را به آن نور مى بيند. و نظير اين مرتبه در معرفت خداى تعالى معرفت مؤمنان خاص است كه دلهاى ايشان به نور الهى اطمينان يافته در جميع اشياء به ديده يقين آثار صفات كماليه الهيه را مشاهده مى نمايند.

پاك كن دو چشم را از موى عيب   تا ببينى باغ و سروستان غيب (1055)
هر كه دارد از هوسها جان پاك   زود بيند حضرت ايوان پاك

و مرتبه بالاتر از اين ، مرتبه كسى است كه در ميان آتش باشد و آثار آتش بر او ظاهر گرديده باشد. و اين در مراتب معرفت الهى ، اعلى درجات معرفت است كه تعبير از اين به فناء فى الله مى كنند، و حصول اين معنى به كثرت عبادت و رياضت مى شود، چنانچه امام جعفر صادق عليه السلام در اين حديث فرمودند كه : قال الله تعالى :

ما تقرب الى عبد بشى ء احب الى مما افترضت عليه ، و انه ليتقرب الى بالنافلة حتى احبه ، فاذا احببته كنت سمعه الذى يسمع به ، و بصره الذى يبصر به ، و لسانه الذى ينطق به ، و يده التى يبطش بها، اذا دعانى اجبته ، و ان سالنى اعطيته )) . (1056)

و آخوند مرحوم بعد از نقل كلام خواجه و ذكر يك معنى از براى اين حديث شريك گفته اند كه : (( يك معنى ديگر ذكر مى كنم و از خدا مى طلبم كه در نظر باطل بينان و احول بصيرتان به معنى باطل مشتبه نشود و مقبول افتد. و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم .

اى عزيز، بدانكه حق سبحانه و تعالى در خلقت انسان قوا و شهوات بسيار مقرر ساخته ، و امر فرموده است كه اينها را در رضاى او صرف نمايند، و وعده فرموده كه آن چه در راه او صرف نمايند عوضى كرامت فرمايد كه مشابهتى به اول نداشته باشد... و خداوند عالميان يك قدر قوتى به هر كس ‍ كرامت فرموده كه به آن قوت قدرى از كارها مى تواند كرد. و جمعى كه اين قوت را خست كردند و در راه او صرف نكردند اندك وقتى اين قوت ناقص ‍ مى شود يا به مرگ زايل مى گردد. و حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام و بزرگوارانى كه او را متابعت نموده اند و در عبادات و طاعات اين قوتها را صرف نموده اند خداى تعالى قوتى به ايشان كرامت فرموده كه فوق قوت بشرى است ، چنان چه فرمودند كه : (( در خيبر را به قوت جسمانى نكندم بلكه به قوت ربانى كندم )) . (1057) در آن وقت دست را هم حركت ندهد و متوجه شود آسمان و زمين را بر هم مى تواند زد، و جميع عالم مطيع اويند.

و اين قوت به مردن برطرف نمى شود و زنده و مرده ايشان يك حكم دارد. بلكه چون غير مراد الهى مرادى ندارند و از مرادات و ارادات خود خالى شده اند و اول امرى را به اراده و به قوت خود آن كار را مى كردند اكنون مقارن اراده او خداى تعالى قدرت خود را در مرادات او به كار مى فرمايد، و چون از براى خدا از سر ارادت خود گذشت خدا اراده خود را در قلب او القا مى نمايد و مدبر او مى شود. و اشاره به اين معنى است آن چه در اين حديث شريف وارد شده است كه : (( دل مؤمنان در ميان دو انگشت است از انگشتان الهى - كه كنايه از قدرت است - كه به هر طرف كه مى خواهد مى گرداند )) .

و موافق حديث معتبر، آيه و ما تشاؤ ن الا ان يشاء الله (1058) كه در سوره هل اتى در شان اهل بيت عليهم السلام نازل شده است به اين معنى تفسير نموده اند، يعنى در اين مرتبه از كمال ، مشيت ايشان متعلق نمى شود مگر به چيزى كه مشيت الهى به آن تعلق گرفته . و همچنين نور ديده خود را كه كهنه كرده در راه دوست ، و پروا نكرده از اين كه بيدارى كه مى كشم چشمم ضعيف مى شود، يا در نظر كردن ها اراده دوست را ملاحظه كرد و از اراده خود درگذشت ، خداى تعالى نورى به ديده و چشم دل او كرامت مى فرمايد كه حقايق معانى و امور غيبيه را به آن نور مى بيند، و آن زوال ندارد، چنانچه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده است : اتقوا فراسة المؤمن فانه ينظر بنور الله ... (1059) و همچنين به مقتضاى ام لهم آذان يسمعون بها، (1060) از آن چه مى شنوند چيزى چند كه ديگران از آن ها كرند، و به مقتضاى فتح الله ينابيع الحكمة من قلبه على لسانه ، (1061) چشمه هاى حكمت از دلشان بر زبانشان جارى مى شود كه خود هم خبر ندارند. و اين چشمه چنانچه بر ديگران مى ريزد بر خودشان هم فايض مى گردد. و همه يك بار مى يابند، و اين حكمت هميشه بر زبان ايشان جارى است ، و چون سرچشمه آبش نامتناهى است نهايت ندارد. و در اين مقام سخن بسيار نازك مى شود و زياده از اين نمى توان گفت .

تا نگويى سر سلطان را به كس   تا نريزى قند را پيش مگس
گوش آن كس نوشد اسرار جلال   كو چو سوسن ده زبان افتاد لال (1062)

اگر به لطف الهى فهميدى آن چه مذكور شد از معنى ، اين حديث را مى فهمى كه : (( من بيناى اويم )) ، و (( به من سخن مى گويد )) . و از اينجا معلوم شد كه اين مخصوص مقربان است ، و معنى باطلى كه ايشان مى گويند در خس و خاشاك مى باشد، و اگر خداى تعالى توفيق دهد از آنچه مذكور شد معنى تخلقوا باخلاق الله را مى توان فهميد، و تشبيهى كه بعضى كرده اند بلا تشبيه از بابت آهنى مى شود كه در ميان آتشى سرخ كرده اند و گمان مى كنى كه آن آتش است ، اما آتش نيست ، به رنگ آتش برآمده است .

رنگ آهن محو رنگ آتش است   ز آتشى مى لافد و آتش وش ‍ است
چون به سرخى گشت همچون زركان   پس انا النار است لافش ‍ بى زبان
شد ز رنگ و طبع آتش محتشم   گويد او من آتشم من آتشم
صبغة الله هست خم رنگ هو   پيسه ها يك رنگ گردد اندر او (1063)

و بلاتشبيه ، خدا از صفات (و) كمال خود صفتى چند بر او فايض ساخت كه يك نوع آشنايى به آن صفات بهمرسانيده . هر چند علم تو همه جهل است اما كمالى كه دارى از پرتو علم كيست ، و از كه اين علم به تو رسيده است ؟ ذره اى از علم نامتناهى اوست كه جميع علما را به خروش آورده ، و ذره اى از قدرت اوست كه (به پادهاشان داده كوس (( لمن الملك )) (1064) مى زنند، و قطره اى از بحر كمالات اوست كه ) جميع عالميان به آن دعوى كمال مى كنند، وليكن كمالات انسانى دو جهت دارد: جهت كمال و جهت نقص . جهت كمال از اوست ، و جهت نقص از خود است . زياده از اين در اين مقام گنجايش ندارد )) . (1065)

كه براى موسى از سنگ جوشيد). من آنم كه انگشترى سليمان نزد اوست ، من آنم كه حساب تمام خلايق را به عهده خواهد گرفت . من لوح محفوظم . من جنب (پهلو - جانب ) خدايم . من قلب خدايم . من آنم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: (( اى على ، راه راه توست و موقف (در قيامت ) موقف توست )) . من آنم كه علم كتاب ، آن چه بوده و خواهد بود نزد اوست . من آدم نخستينم ، من نوح نخستينم ، من همان ابراهيم خليلم آن گاه كه در آتش افكنده شد. من موسى مونس مؤمنانم . من گشاينده اسبابم . من پراكنده سازنده ابرهايم . من برگ دهنده درختانم . من بيرون آورنده ميوه هايم . من جارى كننده نهرهايم . من گسترنده زمين هايم . من برافرازنده آسمانهايم . من فصل الخطاب (سخن قاطع در داورى )ام . من قسمت كننده بهشت و دوزخم . من مفسر و بيان دارنده وحى خدايم . من معصوم نزد خدايم . من گنجينه دار علم خدايم . من حجت خدا بر اهل آسمانها و زمين هايم .

انا قائم بالقسط. انا دابة الارض . انا الراجفة . انا الرادفة . انا الصيحة بالحق يوم الخروج . انا الذى لا يكتم عنه خلق السماوات و الارض . انا الساعة التى لمن كذب بها سعير. انا الم ، ذلك الكتاب الذى لا ريب فيه . انا السماء التى امر الله ان يدعى بها. انا النور الذى اقتبس منه موسى فهدى . انا هادم القصور. انا مخرج المؤمنين من القبور. انا الذى عندى الف كتاب من كتب الانبياء. انا المتكلم بكل لغة فى الدنيا. انا صاحب نوح و منجيه . انا صاحب ايوب المبتلى و شافيه . انا صاحب يونس و منجيه . انا اقمت السماوات السبع بنور ربى و قدرته . انا الغفور الرحيم ، و ان عذابى لهو العذاب الاليم . و انا الذى اسلم ابراهيم الخليل و اءقر بفضلى . انا عصاء الكليم و به (1066) آخذ بناصية الخلق اجمعين . انا الذى نظرت فى الملكوت فلم يغب عنى شى ء و غاب عن غيرى . انا الذى احصى هذا الخلق و ان كثروا حتى اوديهم الى الله . انا الذى لا يبدل القول لدى و ما انا بظلام للعبيد. انا ولى الله فى ارضه ، و المفوض اليه امره ، و الحاكم فى عباده . و انا الذى دعوت الشمس و القمر فاءجابانى . و انا الذى دعوت السبع (1067) السماوات فاجابونى ، و امرتها فينصبونى . (1068)

من قيام كننده به قسط و عدالتم . من همان جنبنده زمينم . منم راجفه (زلزله تكان دهنده زمين ) منم رادفه (زلزله ديگرى در پى اولى ). من همان فرياد حقى هستم كه هنگام خروج از قبرها برآورده مى شود. من همانم كه آفرينش ‍ آسمانها و زمين از او پوشيده نيست . من همان ساعت (قيامت )ام كه بهره آن كه دروغش پندارد آتش سوزان است . من (( الم ، آن كتابى است كه ترديدى در آن نيست )) مى باشم . من همان نامهايى هستم كه خدا فرمان داده او را بدان بخوانند. من همان نورى هستم كه موسى از آن برگرفت و راه يافت . من ويرانگر كاخهايم . من بيرون آورنده مؤمنان از قبرهايم . من همانم كه هزار كتاب از كتابهاى پيامبران نزد اوست . من آنم كه به هر لغتى كه در دنياست سخن مى گويم . من همراه نوح و نجاتبخش اويم . من همراه ايوب گرفتار و شفابخش اويم . من همراه يونس و رهايى بخش اويم . من آسمانهاى هفتگانه را به نور و قدرت پروردگارم بپا داشتم . من همان آمرزنده و مهربانم و عذابم همانا عذاب دردناك است . من آنم كه ابراهيم خليل تسليم او شد و به فضل او اقرار نمود. من عصاى موساى كليم ام و با آن موى پيشانى تمام خلايق (اختيار و زمام آنان ) را بدست دارم . من آنم كه در ملكوت نظر كرد بنابراين چيزى از نظرم پنهان نيست و از ديگران پنهان است . من آنم كه شمار اين خلق را مى دانم هر چند بسيار باشند تا آن ها را به خداوند تحويل دهم . من آنم كه سخن در نزد من تبدل نمى يابد و من هرگز به بندگان ستمكار نمى باشم . من ولى خدا در زمين اويم كه امر خدا به او واگذار شده و در ميان بندگان خدا حكم مى كند. من آنم كه خورشيد و ماه را خواندم و اجابت كردند. من آنم كه آسمانهاى هفتگانه را فرا خواندم پس اجابتم نمودند و فرمانشان دادم و اطاعتم كردند.

انا الذى بعث النبيين و المرسلين . انا فطرت العالمين . انا داحى الارضين ، و العالم بالاقاليم . انا امر الله و الروح كمال قال تعالى : (( يسالونك عن الروح قل الروح من امر ربى )) . (1069) انا الذى قال الله تعالى لنبيه : (( القيا فى جهنم كل كفار

مؤمنان و زكات و حج و جهاد آنهايم . من آن ناقور (شيپور)ام كه خداى متعال فرموده : (( پس آن گاه كه در ناقور دميده شود )) . من صاحب نشر اول (آغاز آفرينش و انتشار خلق ) و نشر آخر (آوردن خلايق به صحنه رستاخيز) مى باشم . من همانم كه خداوند نورم را پيش از هر چيز آفريد. من صاحب كوكب و از بين برنده دولتم . من صاحب زلزله و تكان شديد زمينم .

انا (صاحب ) الذى اعلم المنايا و البلايا و فصل الخطاب . انا صاحب (( ارم ذات العماد، التى لم يخلق مثلها فى البلاد )) (1070) و نازلها. انا المنفق الباذل بما فيها. انا الذى اهلكت الجبارين و الفراعنة المتقدمين بسيفى ذى الفقار. انا الذى حملت نوحا فى السفينة . انا الذى انجيت ابراهيم من نار نمرود، و مونسه . انا مونس يوسف الصديق فى الجب و مخرجه . انا صاحب موسى و الخضر و معلمهما. انا منشى ء الملكوت و الكون . و انا البارى . انا المصور فى الارحام . انا الذى ابرى ء الاكمه و الابرص ، و اعلم ما فى الضماير، انا انبئكم بما تاكلون و ما تدخرون فى بيوتكم . انا البعوضة التى ضرب الله بها المثل . (1071) انا الذى اقامنى الله و الخلق فى الاظلة ، و دعا الى طاعتى ، فلما اظهره انكروا امره ، كما قال الله عزوجل : (( فلما جاءهم ما عرفوا كفروا به )) . (1072) انا الذى كسوت العظام لحما، ثم اءنشاءناه (1073) بقدرته . انا حامل عرش الله مع الابرار من ولدى ، و حامل العلم . انا اعلم بتاويل القرآن و الكتب السالفة . انا الرسوخ (1074) فى العلم . انا وجه الله فى السماوات و الارض ‍ كما قال الله تعالى : (( كل شى ء هالك الا وجهه )) . (1075)

من (همراه ) آن كسى هستم كه علم مرگ و ميرها و بلاها و فصل الخطاب (سخن قاطع در داورى ) به او داده شده است . من صاحب (( شهر ارم داراى ستونها و ساختمانهاى بلند كه مانند آن در بلاد ساخته نشده )) و نازل كننده (آيه ) آنم . من بخشنده همه آن چه در آن است مى باشم . من آنم كه جباران و فرعونهاى گذشته را با شمشير خود ذى الفقار به هلاكت رساندم . من آنم كه نوح را به كشتى سوار كردم . من آنم كه ابراهيم را از آتش نمرود نجات دادم و مونس اويم . من مونس يوسف صديق در چاه و بيرون آورنده او از آنم . من همراه موسى و خضر و معلم آن دو هستم . من ايجاد كننده ملكوت و عالم آفرينشم . من آفريننده ام ، من صورتگر در رحم هايم . من آنم كه كور مادرزاد و پيس را شفا مى دهم و آن چه در دلهاست را مى دانم . من شما را از آن چه مى خوريد و در خانه هايتان ذخيره مى كنيد خبر مى دهم . من آن پشه اى هستم كه خدا بدان مثل زده است 1. من آنم كه خداوند من و خلايق را در اظله (عالم ذر) بپا داشت و آنان را به اطاعت فرا خواند، و چون آن را اظهار داشت فرمان او را انكار نمودند، چنان كه خداى بزرگ فرموده : (( پس چون به نزد آنان آمد آن چه كه مى شناختندش بدان كفر ورزيدند )) . من آنم كه استخوانها را گوشت پوشانيدم سپس با قدرت او آن را آفرينش ديگر دادم . من با نيكان از اولادم حامل عرش خدا و حامل علم (خدا) مى باشيم . من به تاءويل قرآن و كتابهاى گذشته داناترم . من رسوخ (راسخ ) در علمم . من وجه خدا در آسمان ها و زمينم چنانكه خداى متعال فرموده : (( همه چيز تباه شدنى است مگر وجه او )) .

انا صاحب الجبت و الطاغوت و محرقهما. انا باب الله الذى قال الله تعالى : (( ان الذين كذبوا باياتنا و استكبروا عنها لا تفتح لهم ابواب السماء و لا يدخلون الجنة حتى يلج الجمل فى سم الخياط و كذلك نجزى المجرمين )) . (1076) انا الذى خدمنى جبرئيل و ميكائيل . انا الذى حمل جبرئيل و ميكائيل الى الماء من الجنة . انا الذى تتقلب الملائكة على فرشى و يعرفنى عباد كل اقليم الدنيا. انا الذى رددت الشمس مرتين . انا الذى خص الله جبرئيل و ميكائيل بالطاعة لى . انا اسم من اسماء الله الحسنى ، و هو اعظم و الاعلى . انا صاحب الطور و الكتاب المسطور. انا البيت المعمور. انا الحرث و النسل . انا الذى فرض الله طاعتى على قلب كل ذى روح متنفس من خلق الله . انا الذى انشر الاولين و الاخرين . انا قاتل الاشقياء بسيفى ذى الفقار، و محرقهم بنارى . انا الذى اظهرنى على الدين ، و انا المنتقم من الظالمين . انا الذى ادى دعوة الامم كلها الى طاعتى ، و من كفرت و اصرت مسخت . (1077)

من صاحب جبت و طاغوت و سوزنده آندوام . من همان باب و در خدايم كه خداى متعال فرموده : (( آنان كه آيات ما را تكذيب نموده و از آن ها استكبار ورزيدند، درهاى آسمان به روى آنان گشوده نگردد و داخل بهشت نشوند تا اين كه شتر (يا طناب ضخيم ) از سوراخ سوزن عبور كند، و اينچنين مجرمان را جزا مى دهيم )) . من آنم كه جبرئيل و ميكائيل خدمت من كرده اند. من آنم كه جبرئيل و ميكائيل برايم از بهشت آب آوردند. من آنم كه فرشتگان بر روى فرشم راه مى روند، و بندگان هر اقليمى از دنيا مرا مى شناسند. من آنم كه خورشيد را دو بار برگرداندم . من آنم كه خداوند جبرئيل و ميكائيل را به اطاعت از من مخصوص گردانيده است . من يكى از نامهاى بهترين (خدا)ام و آن اعظم و اعلى است . من صاحب طور و كتاب مسطور (نوشته شده )ام . من بيت المعمورم . من همان حرث و نسل ام (كه منافقان قصد تباه كردن آن دارند). من آنم كه خدا طاعتم را بر قلب هر جاندار و تنفس كننده اى از آفريدگان خدا واجب نموده است . من آنم كه اولين و آخرين را به صحنه رستاخيز مى آورم . من كشنده شقاوتمندان با شمشير خود ذى الفقار و سوزنده آنان به آتشم مى باشم . من آنم كه (خداوند) مرا بر اديان غلبه داده و من انتقام گيرنده از ستمكارانم . من آنم كه دعوت همه امت ها را به طاعت خود رسانده ام و هر كه كافر شد و بر كفر اصرار ورزيد مسخ گرديد.

انا الذى ارد المنافقين من حوض رسول الله صلى الله عليه و آله . انا باب فتح الله لعباده ، من دخله كان آمنا، و من خرج منه كان كافرا. انا الذى بيدى مفاتيح الجنان ، و مقاليد النيران . انا الذى جهد الجبابرة باطفاء نور الله (1078) و ادحاض حجته ، فابى الله الا ان يتم نوره و ولايته . اعطى الله نبيه نهر الكوثر و اعطانى نهر الحياة . انا مع رسول الله صلى الله عليه و آله فى الارض ، فعرفنى الله ما يشاء، و منعنى ما يشاء. انا قائم فى ظلمة خضر حيث لا روح تتحرك و لا نفس تتنفس غيرى . انا علم صامت ، و محمد علم ناطق . انا القرون الاولى . انا صاحب القرن . انا جاوزت موسى (1079) فى البحر و اغرقت فرعون . انا عذاب يوم الظلة . انا الذى اعلم هماهم البهايم و منطق الطير. انا آيات الله و حجج الله و امين الله . انا احيى و اميت ، و انا اخلق و ارزق . انا السميع العليم . انا البصير. انا الذى اجوز السماوات السبع و الارضين السبع فى طرفة العين . انا الاولى . انا الثانية . انا ذوالقرنين ، كما قال رسول الله صلى الله عليه و آله : (( انك ذوالقرنين هذه الامة )) . (1080)