بحر المعارف جلد اول

عالم ربانى و عارف صمدانى مولى عبدالصمد همدانى
تحقيق و ترجمه: حسين‌ استادولى

- ۲۳ -


امام صادق عليه السلام فرمود: اگر موقعيتى كه خداوند مرا در آن قرار داده نمى بود، شاد بودم كه بر سر كوهى باشم ، نه من مردم را مى شناختم نه مردم مرا، تا مرگم فرا رسد.

و عن الباقر عليه السلام : يا عبدالواحد! ما يضرك - او ما يضر رجلا - اءِذَا كان على الحق ما قَالَ له النَّاس و لو قَالَوا مجنون ، و لا يضره و لو كان على راءس جبل يعبدالله حتّى يجيئه الموت .(596)

امام باقر عليه السلام فرمود: اى عبدالواحد! براى تو - يا براى هر كس ديگر - هرگاه كه بر حق باشد ضررى ندارد هر چه مردم درباره او بگويند اگر چه او را ديواءِنَّهُ خوانند، و او را ضررى نمى رساند اگر چه بر سر كوهى باشد و به عبادت خدا پردازد تا مرگش فرا رسد.

و عن ابى عبدالله عليه السلام : ما يضر المؤ من اءن يَكوُن منفردا عن النَّاس و لو كان على قلة جبل - فاعدها ثلاث مرات -.(597)

امام صادق عليه السلام فرمود: براى مؤ من ضررى ندارد كه از مردم تنهايى گزيند اگر چه بر سر كوهى باشد - و اين را سه بار تكرار فرمود -.

و فِى كتاب ((التحصين)) عن النبى صلى الله عليه و آله و سلم : احب النَّاس الى رجل يومن بالله و رسوله ، و يقيم الصلاة ، و يوتى الزكاة ، و يعمر مآله ، و يحفظ دينه و يعتزل النَّاس .(598)

در كتاب ((تحصين)) از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم روايت كرده است كه :

محبوبترين مردم نزد من مردى است كه به خدا و رسولش ايمان داشته ، نماز را به پا دارد، زكات پردازد، آخرتش را آباد سازد، دينش را حفظ كند و از مردم كناره گيرى نمايد.

و عن ابى عبدالله عليه السلام : اءنّ مما يحتاج به الله تبارك و تعالى على عبده يَوْم الْقِيَامَةِ اءن يَقوُل : الم اخمل ذكرك ؟(599)

امام صادق عليه السلام فرمود: از جمله چيزهايى كه خداى متعال با آن بر بنده اش روز قيامت احتجاج كند اين است كه مى فرمايد: آيا تو را بى نام و نشان نساختم ؟

و فيه : عن ابى عبدالله عليه السلام (600) اءِنَّهُ قَالَ له معروف الكرخى : اوصنى يابن رسول الله ، قَالَ عليه السلام : اقلل معارفك . قَالَ: زدنى . قَالَ عليه السلام : اءِنَّكَر من عرفت منهم . قَالَ: زدنى . قَالَ: عليه السلام حسبك .(601)

معروف كرخى به امام صادق (امام رضا) عليه السلام عرض كرد: اى فرزند رسول خدا مرا سفارشى فرما.

فرمود: از آشنايان خود بكاه .

گفت : مرا بيفزا.

فرمود: آنان را كه مى شناسى ناديده گير. گفت : بيشتر بفرما.

فرمود: تو را بس است .

و عن ابى عبدالله عليه السلام : ما يضركم اءن يَكوُن على قلة جبل حتّى ينتهى اليه اجله ؛ اتريدون النَّاس ؟ اءنّ من يعمل للناس ‍ كان ثوابه على النَّاس ، و من عمل لله كان ثوابه على الله تعالى ، اءنّ كل رياء شرك .(602)

امام صادق عليه السلام فرمود: هيچ يك از شما را ضررى ندارد كه بر قله كوهى باشد تا اجلش فرا سد، آيا مردم را در نظر مى گيريد؟ هر كس براى مردم عمل كند پاداش او نيز با مردم است ، و هر كس ‍ براى خدا عمل كند پاداش او بر خداست . همانا هر ريايى شرك است .

و عن اميرالمؤ منين عليه السلام : و ذلك زمان لا يسلم فيه الا كل مؤ من نومة ، اءنْ شهد لم يعرف ، و اءنْ غاب لم يتفقد، اولئك مصابيح الهدى و اعلام السرى ؛ يفتح الله عليهم ابواب الرحمة ، و يدفع عنهم ضر النقمة ، ليسوا بالمساييح و لا المذاييع البذر.(603)

و اميرمؤ منان عليه السلام فرمود:... و آن زمانى است كه جز مؤ من گمنام در آن زمان سالم نمى ماند، در صورت حضور شناخته نيست ، و در غياب سراغى از او نگيرند. اينان چراغ هاى هدايت و نشانه هاى شبروى اند، خداوند درهاى رحمت را بر ايشان بگشايد و زيان و گرفتارى نقمت را از ايشان دور سازد، و فتنه گر و افشا كننده و سخن چين نيستند.

بيان : المذايبع من الاشاعة . البذر من البذير: النمام .

و عن النبى صلى الله عليه و آله و سلم : اءنّ احب العباد الى الله تعالى الاتقياء [الاخفياء] اَلَّذِى نَ اءِذَا حضروا لم يعرفوا، و اءِذَا غابوا لم يتفقدوا، و اءِذَا خطبوا لم يزوجوا.(604)

رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: همانا محبوبترين بندگان در نزد خداى متعال پرهيزگاران [گمنام]اند، آنان كه در صورت حضور ناشناخته اند و در غياب سراغشان نگريند، و چون خواستگارى كنند به آنان همسر ندهند.

و فيه عن النبى صلى الله عليه و آله و سلم : الا اخبركم باهل اَلْجَنَّة ؟ قَالَوا: بلى يا رسول الله ، قَالَ: كل اشغث اغبر ذى طمرين لا يؤ به به ، لو اقسم على الله تعالى لابر قسمه .(605)

و رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: آيا شما را از اهل بهشت خبر ندهم .

گفتند: چرا اى رسول خدا.

فرمود: هر ژوليده موى زرد چهره اى كه دو جامه كهنه به تن دارد و به اعتنايى نشود، اگر خدا را سوگند دهد همانا سوگندش را بپذيرد (و حاجتش را روا دارد).

و عنه صلى الله عليه و آله و سلم : انّ الله يحب الابرار الاخفياء الاتقياء.(606)

و نيز فرمود: همانا خداوند نيكان گمنام پرهيزكار را دوست مى دارد.

فان قُلْتُ: فما تقول فِى الاخبار الواردة فِى ذم العزلة منها فِى ((الغوالى)): اءنّ عثمان بن مظعون رضيع النبى صلى الله عليه و آله و سلم اتى جبلا يعبد الله ، فجاء به اهله الى الرسول صلى الله عليه و آله و سلم : فنهاه عن ذلك و قَالَ صلى الله عليه و آله و سلم : اءنّ صبر المسلم فِى بعض مواطن الجهاد يوما واحدا خير له من عبادة اربعين سنة .(607)

اگر گويى : درباره اخبارى كه در نكوهش عزلت رسيده چه گويى ، از جمله اين حديث كه در ((غوالى)) آورده است كه : عثمان بن مظعون برادر رضاعى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به كوهى رفت و به عبادت پرداخت . خانواده اش او را حضور پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آوردند و حضرت او را از اين كار نهى كرد و فرمود: همانا صبر و پايدارى يك روز مسلمان در يكى از جبهه هاى جهاد براى او از عبادت چهل سال بهتر است .

قُلْتُ: الحديث المذكور ورد فِى الرهبانية و هو التخلى للعبادة ، فسيجى ء اءنْ شاء الله تعالى . و اما العزلة عن الخلق فقد ختلفت الاخبار فيها، و الجمع بينها يقتضى اءن الدين اءِذَا كان محفوظا بالعزلة تكون هى الاولى بل ربما كانت واجبة كما دلت عليه الاخبار المتقدمة فِى صدر الكتاب و ههنا، و يشهد لذلك ما فِى ((التحصين)) عن ابن مسعود عن النبى صلى الله عليه و آله و سلم :

لياءتين على النَّاس زمان لا يسلم لذى دين دينه الا من فرّ من شاهق الى شاهق و من جحر الى جحر كالثعلب باشباله . قَالَوا: و متى ذلك الزمان ؟ قَالَ: اءِذَا لم تنل المعيشة الا بمعاصى الله تعالى ، فعند ذلك حلت العزوبة . قَالَوا: يا رسول الله [اما] امرتنا بالتزويج ؟ قَالَ: بلى و لكن اءِذَا كان ذلك الزمان فهلاك الرجل على يدى ابويه ، فان لم يكن له ابوان فعلى يدى زوجته و ولده ، فان لم يكن له زوجة و ولد فعلى يدى قرابته و جيرانه . قَالَوا: و كيف ذلك يا رسول الله ؟ قَالَ: يعيرونه بضيق المعشية و يكلفونه ما لا يطيق حتّى يوردونه مور الهلكة .(608)

در پاسخ گويم : اين حديث درباره رهبانيت وارد شده كه تنها به عبادت پرداختن است و بيان آن - به خواست خدا - خواهد آمد، اما درباره عزلت و كناره گيرى از خلق ، اخبار مختلف رسيده است . جمع بين اين دو دسته از اخبار چنين است كه اگر حفظ دين منوط به عزلت است ، عزلت بهتر است بلكه بسا واجب است چنان كه اخبار گذشته در اوائل كتاب و همين باب بر آن دلالت دارد. و نيز شاهد آن است حديثى كه در كتاب ((تحصين)) آورده است از ابن مسعود از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم كه : زمانى بر مردم بيايد كه دين هيچ ديندارى سالم نماند مگر آن كس ‍ كه مانند روباهى كه بچه هاى خود را از دسترس درندگان دور مى سازد قله به قله و لانه به لانه بگريزد.

گفتند: اين چه زمانى است ؟ فرمود: آن گاه كه معيشت جز با نافرمانى خداى متعال فراهم نگردد، و آن گاه است كه عزوبت و مجرد زيستن حلال و جايز مى شود. گفتند: اى پيامبر خدا! مگر مرا را امر به ازدواج ننمودى ؟ فرمود: چرا، ولى چون آن زمان فرا رسد هلاكت مرد به دست پدر و مادر اوست ، و اگر او را پدر و مادر نباشد به دست همسر و فرزندان اوست ، و اگر همسر و فرزندان ندارد به دست خويشان و همسايگان اوست . گفتند: اى پيامبر خدا! اين چگونه است ؟ فرمود: او را به خاطر تنگدستى سرزنش مى كنند و به تهيه آن چه طاقت ندارد وادارش مى سازند تا آن جا كه به پرتگاه هلاكش مى افكنند.

و فِى ((عدة الداعى)): اءنّ الصادق عليه السلام قَالَ لهشام بن الحكم : الصبر على الوحدة علامة قوة العقل ، فمن عقل اعتزل عن اهل الدنيا و الراغبين فيها، و رغب فيما عند الله و كان الله انيسه فِى الوحشة ، و صاحبه فِى الوحدة و معزه من غير عشيرة .

يا هشام ، قليل العمل مع العلم مقبول مضاعف ، و كثير العمل من اهل الجهل مردود.(609)

و در ((عدة الداعى)) آمده است كه امام صادق عليه السلام به هشام بن حكم فرمود: صبر بر تنهايى نشانه نيروى عقل است ، هر كه عاقل باشد از اهل دنيا و دنياپرستان كناره مى گيرد و به آن چه نزد خداست رغبت مى ورزد و خداوند انيس او در وحشت و همنشين او در تنهايى و عزيز كننده او بدون قوم و قبيله مى گردد. عمل اندك از روى دانايى پذيرفته و چند برابر، و عمل بسيار از جاهلان مردود است .

و فِى ((روضة الكافى)) عن ابى عبدالله عليه السلام : اءنْ قدرتم اءن لا تعرفوا فافعلوا، و ما عليك اءنْ يثن النَّاس عليك و ما عليك اءن تكون مذموما عند النَّاس اءِذَا كنت محمودا عند الله تعالى ، اءنّ اميرالمؤ منين عليه السلام كان يَقوُل : لا خير فِى الدنيا الا لاحد رجلين : رجل يزداد كل يوم فيها احسانا، و رجل يتدارك منيته بالتوبة ،[و انى له بالتوبة] فو الله اءن لو سجد حتّى ينقطع عنقه ما قبل الله عز و جل منه عملا الا بولايتنا اهل البيت . الا من عرف حقنا رجا الثواب بنا، و رضى بقوته نصف مد كل يوم ، و ما ستر به عورته و ما كنّ به راءسه ، و هم مع ذلك [والله] خائفون وجلون ، ودوا اءِنَّهُ حظهم من الدنيا، و كذلك وصفهم الله تعالى حيث يَقوُل : ((و اَلَّذِى نَ يوتون ما آتوا و قلوبهم وجله)).(610)

[ما] اَلَّذِى اتوا به [اتوا] و الله بالطاعة مع المحبة و الولاية و هم فِى ذلك خائفون اءن لا يقبل منهم ، و ليس - والله - خوفهم خوف الشك فيما هم فيه من اصابته الدين ، و لكنهم خافوا اءن يَكوُن وا مقصرين فِى طاعتنا و محبتنا.

و در ((روضه كافى)) از امام صادق عليه السلام روايت است كه : اگر توانستيد كارى كنيد كه شناخته نشود بكنيد، و از اين كه مردم تو را نستاند يا در نظر مردم نكوهيده باشد ولى نزد خداى متعال ستوده ، زيانى متوجه تو نمى شود.

اميرمؤ منان عليه السلام مى فرمود: كسى را خير دنيا نيست جز دو كس :

مردى كه در هر روزى به احسان و عمل نيك خود بيفزايد، و مردى كه مرگ خود را با توبه تدارك كند.

[و كجا توبه برايش دست دهد] به خدا سوگند اگر كسى آن قدر سجده كند تا گردش قطع شود، خداوند بزرگ هيچ عملى را از او نمى پذيرد جز با داشتن ولايت ما خاندان .

هان هر كس كه حق ما را شناسد اميد ثواب به خاطر ما را دارد. و به نيم چارك طعام در روز، و به لباسى كه عورت و سر خود را بدان بپوشاند راضى است ، چنين كسانى با اين حال هراسان و ترسناكند، دوست دارند كه بهره آنان از دنيا همين اندازه باشد. و خداوند متعال ايشان را چنين وصف كرده آن جا كه گويد: ((آنان كه مى دهند آن چه مى دهند و با اين حال دل هاشان هراسان است)).

آنان چه كرده اند؟ به خدا سوگند آن چه كرده اند همراه محبت و ولايت بوده و در عين حال از اين هراسانند كه از آنان پذيرفته نگردد، به خدا سوگند هراسشان از آن روز نيست كه آيا به دين درست دست يافته اند يا نه ؟ بلكه از اين هراسانند كه مبادا در اطاعت و محبت ما كوتاهى كرده باشند.

ثم قَالَ عليه السلام : اءنْ قدرت اءن لاتخرج من بيتك فافعل ، فان عليك فِى خروجك اءن لا تغتاب و لا تكذب و لا تحسد و لا ترائى و لا تتصنع و لا تداهن . ثم قَالَ: [نعم] صومعة المسلم بيته يكف [فيه] بصره و لسانِهِ و نفسه و فرجه . اءنّ من عرف نعمة الله بقلبه استوجب [المريد] من الله عز و جل اءن يظهر شكرها على لسانه ... ثم قَالَ: يا حفص ، الحب افضل من الخوف . ثم قَالَ: و الله ما احب الله من احب الدنيا و والى غيرنا. و من عرف حقنا و احبنا فقد احب الله تعالى . فبكى رجل ، فقَالَ: اتبكى ، لو اءن اهل السماوات و الارض كلهم اجتمعوا يتضرعون الى الله تعالى اءن ينجيك من اَلْنَّار و يدخلك اَلْجَنَّة لم يشفعوا فيك . ثم قَالَ: يا حفص ، كن ذنبا و لا تكن راسا. يا حفص ، قَالَ رَسول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم : من خف الله كل لسانه . ثم قَالَ: بينا موسى بن عمران يعظ اصحابه اذ قام رجل فشق قميصه ، فاوحى الله اليه : يا موسى قل له : لا تشق قميصك و لكن اشرح لى [عن] قلبك .(611)

سپس فرمود:: اگر توانستى از خانه ات بيرون نشوى بكن ، زيرا در صورت بيرون شدن بر تو لازم است كه از غيبت ، دروغ ، حسد، ريا، تصنع و مداهنه بپرهيزى .

سپس فرمود: چه خوب ديرى است براى مسلم خانه او كه در آن چشم و زبان و نفس و فرج خود را نگه مى دارد. هر كس نعمت خدا را به دل بشناسد، از سوى خداى بزرگ مستوجب زيادتى نعمت شود پيش از آن كه شكر زبانى آن را به جا آورد. سپس ‍ فرمود: اى حفص احب (دوستى و اميد بخشش خداوند) برتر از خوف است .

سپس فرمود: به خدا سوگند كسى كه دنيا را دوست داشته و به غير ما مهر ورزد خدا را دوست نداشته است . و هر كه حق ما را بشناسد و ما را دوست بدارد تحقيقا خداى متعال را دوست داشته است . مردى گريست ، حضرت فرمود: آيا مى گريى ؟ همانا اگر تمام هل آسمان ها و زمين گرد هم آيند و به پيشگاه خداى متعال زارى كنند كه تو را از آتش نجات بخشد و داخل بهشت كند، شفاعتشان درباره تو پذيرفته نيست . (ظاهرا از منافقين بوده)

سپس فرمود: اى حفص ، دنباله رو باش و رئيس مباش . اى حفص ! رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: هر كه از خدا بترسد زبانش كند شود. سپس فرمود: در آن ميان كه موسى بن عمران عليه السلام ياران خود را موعظه مى كرد مردى برخاست ، پيراهن خود را دريد، خداوند به او وحى فرمود: اى موسى به او بگو: پيراهن خود را مدر بلكه دل خود را برايم چاك كن .(612)

بيان : و اعلم اءن الجمع بين هَذَا الخبر و ما ورد اءنّ من عرف الله طال لسانه ،(613) اءنْ كان من كان فِى مقام الخوف بكل لسانه ، و من كان فِى مقام الانس طال لسانِهِ كما ورد فِى موسى عليه السلام و برخ الاسود،(614) فافهم ذلك .

بيان : بدان كه جمع ميان اين خبر و اين خبر ديگر كه ((هر كس خدا را شناخت زبانش دراز گردد)) اين است كه : هركس در مقام خوف باشد زبانش كند، و هر كس در مقام انس باشد زبانش دراز گردد، چنان كه درباره موسى عليه السلام و برخ اسود وارد است . خوب بفهم .

اى عزيز! گفتگوى ما در شرايط اربعين بود و گفته شد كه اول تنها نشستن در خلوت بود. و بايد روايت كرده است كه روبه قبله بنشيند و مربع و مشغول به ذكر باشد به طريقى كه گذشت در آداب ذكر.

و بايد [در] خلوتخانه را لحد خود داند و از آن جا بيرون نيايد مگر از براى وضو و [قضاى] حاجت . و خانه هر چند تاريك و كوچك باشد بهتر است ، چه سد روشنى مى شود، و هرچند آواز كسى را نشنود بهتر است ، چه حواس از كار باز نمى مانند. چون حواس ‍ مشغول عالم محسوسات نشوند متوجه عالم غيب مى شوند. و ديگر آن كه حجبى كه از روزنه هاى عالم حواس در آمده است چون حواس از ادراك باز مانند و متوجه ذكر و نفِى خواطر گردد آن حجاب ها رفع شوند و روح را انسى به عالم غيب پديد آيد و مضمون و تبتل اليه تبتيلا(615) كه توجه به كلى به حق است تحقق پذيرد. و ذكر شد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به ((حرا)) تشريف مى بردند و فايده حرا رفتن امور مذكور بود. و حكايت حرا رفتن آن جناب در بسيارى مذكور است .

و فِى ((نهج البلاغه)) فِى بيان اختصاصه برَسول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم : و لقد كان صلى الله عليه و آله و سلم يجاور فِى كل سنة بحراء، فاراه و لا يراه غيرى .(616)

و در ((نهج البلاغه)) در بيان اختصاص خود به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرموده : و آن حضرت صلى الله عليه و آله و سلم هر سال در حرا مجاورت داشت ، و تنها من او را مى ديدم و غير من او را نمى ديد.

روى فِى الصحاح اءِنَّهُ صلى الله عليه و آله و سلم كان يجاور بحراء فِى كل سنة شهرا، و كان يطعم فِى ذلك الشهر كل من جاءه من المساكين ، فاءِذَا قضى جواره و انصرف الى مكة طاف بها سبعة قبل اءن يدخل بيته حتّى جاءت السنة اَلَّتِى اكرمه الله تعالى فيها بالرسالة ، فجاور فِى حراء فِى شهر رمضان و معه اهله خديجة و على عليه السلام و خادم .(617)

در كتب صحاح (يا احاديث صحيحه) روايت است كه : آن حضرت سالى يك ماه در حرا مجاورت داشت ، در آن ماه هر مسكينى را كه نزد او مى رفت طعام مى داد.چون مدت جوار آن سر مى آمد و به مكه باز مى گشت ، پيش از وارد شدن به خانه خود هفت دور كعبه را طواف مى نمود، تا سالى كه خداوند او را در آن سال به پيامبرى كرامت بخشيد، فرا رسيد، در آن سال در ماه مبارك رمضان به مجاورت حراء رفت و همسر وى خديجه و على عليه السلام و يك خادم همراه وى بودند.

و فِى ((نهج البلاغه)): و انى لمن قوم لا تاخذهم فِى الله لومة لائم ، سيماهم سيما الصديقين ، و كلامهم كلام الابرار، عمار الليل و منار النهار، متمسكون بحب الله القرآن ، يحيون سنن الله و سنن رسوله ، لا يستكبرون و لا يعلون و لا يغلون و لا يفسدون ، قلوبهم فِى الجنان ، و اجسادهم فِى العمل .(618)

و در ((نهج البلاغه)) آمده است : و همانا من از گروهى هستم كه در راه خدا سرزنش سرزنش كننده آنان را تحت تاءثير قرار نمى دهد. سيمايشان سيماى صديقين و سخنانشان سخن نيكان است ، عابدان شب و مشعل هاى روزند، به ريسمان خداوند يعنى قرآن چنگ زده اند، سنت هاى خدا و رسولش را زنده مى دارند، نه استكبار دارند و نه بلندپروازى ، نه فريب و خيانت مى ورزند و نه فساد. دلهاشان در بهشت و اجسادشان به عمل مشغول است .

و قَالَ المحقق ابن ميثم فِى شرحه : عمار الليل : روى اءن احدهم اءِذَا كسل عن العمل علق نفسه بحبل حتّى يصبح عقوبة لها.(619) روى ابن عباس عن النبى صلى الله عليه و آله و سلم اءِنَّهُ قَالَ:

الا اخبركم بخير النَّاس منزلة ؟ قَالَوا: بلى يا رسول الله . قَالَ: اءِنَّهُ رجل ممسك بعنان فرسه فِى سبيل الله حتّى يموت او يقتل . اءِذَا اخبركم باَلَّذِى يليه ؟ اقَالَوا: بلى يا رسول الله . قَالَ: رجل فِى جبل يقيم الصلاة و يوتى الزكاة و يعتزل شرور النَّاس . الا اخبركم بشر النَّاس منزلة ؟ قَالَوا: بلى يا رسول الله . قَالَ: اَلَّذِى يسال بالله فلا يعطى به .(620)

ابن ميثم در شرح خود گفت : عمار الليل : روايت است كه هر گاه يكى از آنان از عمل كسل مى شد براى كيفر خود، تا صبح خود را با طنابى مى آويخت .

ابن عباس از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم روايت كرده است كه : آيا شما را از بهترين مردم از لحاظ مقام و منزلت خبر ندهم ؟ گفتند: چرا اى رسول خدا. فرمود: آن مردى است كه عنان اسب خويش را در راه جهاد فِى سبيل الله به دست گرفته تا بميرد يا كشته شود. آيا شما را از كسى كه بعد از او بلندترين مقام را دارد خبر ندهم ؟ گفتند: چرا اى رسول خدا! فرمود: آن مردى است كه در كوهى به سر مى برد، نماز مى خواند، زكات مى دهد، و از شرور مردم كناره گيرى مى كند. آيا شما را از بدترين مردم از لحاظ مقام و منزلت خبر ندهم ؟ گفتند: چرا اى رسول خدا! فرمود: آن كسى است كه از خداوند درخواست مى كند ولى به خاطر خدا چيزى به او داده نشود.(621)

و فِى كتاب ((التحصين)) عن ابى عبدالله عليه السلام : لا عليك اءن لا يعرفك النَّاس - فاله ثلاثا - يا عبدالحميد، اءنّ الله تعالى رسلا مستعلنين و رسلا مستخفين ، فاءِذَا سالته بحق المستعلنين فاساله بحق المستخفين . (622)

و در كتاب ((تحصين)) از امام صادق عليه السلام روايت كرده است كه : از اين كه مردم تو را نشناسند زيانى متوجه تو نيست - سه بار تكرار فرمود -

اى عبدالحميد! خداى متعال فرستادگانى آشكار و فرستادگانى مخفِى دارد هرگاه از خداوند به حق فرستادگان آشكار درخواست نمودى ، به حق فرستادگان مخفِى هم درخواست نما.

دوم : طهارت است ، كه : الوضوء سلاح المؤ من .(623) و معلوم است كه در اين وقت دام ابليس پر تلبيس بيشتر است پس ‍ بايد كه سلاح همراه داشته باشد. و فوايد دوم طهارت بسيار و اخبار وارده در آن بى شمار است .

سيم : مداومت بر ذكر است بدون فتور،(624) چه آيه شريفه اَلَّذِى نَ يذكرون الله قياما و قعودا و على جنوبهم (625) اشاره به دوام ذكر است ، و اخبارى كه از معدن ذكر صادر شده است سبقت ذكر يافت .

و قَالَ تعالى شاءنه : و لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذكرنا و اتبع هويه (626) اى تركناه فلم نسمه بسمة اهل التقوى و الطهارة ، و ذلك بسبب سواد قلبه عن الغفلة عن ذكرنا. و الاية الشريفة تدل على اءن شر احوال الانسان اءن يَكوُن قلبه خاليا عن ذكر الحق تعالى ، و ذلك لان ذكر الله تعالى نور و ذكر غيره ظلمة ، لان الوجود نور و العدم ظلمة ، فالحق هو النور و ما سواه منبع الظلمة ، فالقلب اءِذَا اشرق فيه ذكر الله فقد حصل فيه النور و الضوء و الاشراق ، و اءِذَا توجه القلب الى الخلق فقد حصل فيه الظلمة ، و مهما اعرض عن الحق و اقبل الى الخلق فقد حصلت الظلمة الخالصة التامة . فالاعرض عن الحق هو المراد بقَوْله تعالى : اغفلنا قلبه عن ذكرنا و اتبع هويه .

و خداى متعال فرموده : ((و اطاعت مكن از كسى كه دل او را از ياد خودمان غافل ساخته و از هواى نفس خود پيروى نموده است)) يعنى او را رها ساخته و نشان اهل تقوا و طهارت را بر او ننهاده ام . و اين به خاطر آن است كه دلش به جهت غفلت از ياد ما سياه گشته است . و اين آيه شريفه دلالت دارد بر اين كه بدترين احوال انسان آن است كه دلش از ذكر حق متعال خالى باشد، زيرا كه ذكر خداى متعال نور است و ذكر غير او ظلمت ، چه وجود نور است و عدم ظلمت است ، بنابراين حق نور است و غير او منبع ظلمت است . پس قلب هرگاه ذكر خدا در آن بتابد، بى شك نور و روشنايى و تابش در آن حاصل شده ، و چون به خلق متوجه گردد ظلمت در آن حصول يافته است ، و هر زمان از حق روى گرداند و به خلق ور آورد ظلمت خالص كامل در آن وقوع پيوسته است .

پس مراد از قول خداى متعال كه ((دل او را از ياد خودمان غافل ساخته ايم و از هواى نفس خود پيروى نموده است)) اعراض و روگرداندن از حق است .

و فِى (( الاثنا عشرية)) قَالَ النبى صلى الله عليه و آله و سلم : كلام ابن آدم كله عليه لا اله ، الا امر بالمعروف او نهى عن المنكر او ذكر الله تعالى .(627)

در كتاب ((اثناعشريه)) رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرموده است : هر سخنى كه فرزند آدم بگويد بر ضد اوست مگر آن كه امر به معروف و نهى از منكر يا ذكر خداى متعال باشد.

و قَالَ صلى الله عليه و آله و سلم : سيد الاعمال ثلاثة : انصاف النَّاس من نفسك ، و مواساة الاخ فِى الله ، و ذكر الله على كل حال .(628)

و فرمود: سرور همه اعمال سه چيز است :