اخلاق در قرآن جلد سوم

آيت الله مكارم شيرازى
با همكارى جمعى از فضلاء و دانشمندان

- ۳۵ -


هنگامى كه خدمت حضرت آمد، به او چنين فرمود: ((يا عدىّ نفسه ، لقد استهام بك الخبيث ، اءمارحمت اءهلك و ولدك ، اءترى اءنّ اللّه اءحلّ لك الطّيّبات و هو يكره اءن تاخذها؟ اى دشمن جان خود! شيطان در تو راه يافته ، و هدف تيرهاى او قرار گرفته اى (اگر به خود رحم نمى كنى ) آيا به خانواده و فرزندت رحم نمى كنى ؟ تو خيال مى كنى خداوند نعمت هاى پاكيزه را بر تو حلال كرده ، اما دوست ندارد كه تو از آنها استفاده كنى ؟ (آيا چنين تناقضى امكان پذير است ؟))).
سپس هنگامى كه ((عاصم )) به اميرالمؤ منين عرض كرد: ((پس شما چرا يك چنين لباس خشن و غذاى ناگوار دارى ؟)) (بگذاريد من هم به شما اقتدا كنم ؟).
امام فرمود: ((وظيفه من با تو فرق دارد، خداوند به پيشوايان حق و عدالت واجب كرده كه بر خود سخت بگيرند و مانند ضعيف ترين مردم زندگى كنند، تا فقر فقيران آنها را در فشار قرار ندهد (تا سر از فرمان خدا برتابند).))(642)
12- از روايت ديگرى از پيغمبر اكرم صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم كه به عبداللّه بن مسعود فرمود چنين استفاده مى شود كه مساءله ((رهبانيت )) و انزواى اجتماعى ، در ميان بنى اسرائيل (يهوديانى كه به حضرت مسيح عليه السّلام گرايش پيدا كردند) در يك شرايط استثنايى بر آنها تحميل شد و هرگز جزء آيين آنها نبود.
((ابن مسعود)) مى گويد: ((من با رسول خدا صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم بر يك مركب سوار بوديم فرمود: ((مى دانى از كجا بنى اسرائيل رهبانيت را به وجود آوردند؟)) ابن مسعود مى گويد: ((من گفتم خدا و پيامبرش ‍ آگاه ترند)) فرمود: ((ظهرت عليهم الجبابرة بعد عيسى يعملون بمعاصى اللّه فغضب اءهل الايمان فقاتلوهم فهزم اءهل الايمان ثلاث مرّات فلم يبق منهم الّا القليل ، فقالوا ان ظهرنا لهؤ لاء اءفنونا و لم يبق للدّين اءحد يدعوا اليه ، فتعالوا نتفرّق فى الاءرض الى اءن يبعث اللّه النّبىّ الّذى وعدنا به عيسى عليه السّلام يعنون محمدا صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم فتفرّقوا فى غيران الجبال و اءحدثوا رهبانيّة ؛ گروهى از جباران ، بعد از حضرت عيسى عليه السّلام ظهور كردند كه پيوسته مشغول گناه بودند، مؤ منان به مسيح عليه السّلام به آنها خشم گرفتند، و به جنگ با آنها برخاستند و سه بار گرفتار شكست شدند، و از آن مومنان جزء گروه كمى باقى نماند (و بقيه شهيد شدند) آنها با خود گفتند اگر ما در مقابل آنها آشكار شويم همه ما را نابود خواهند كرد، و كسى براى دعوت به دين باقى نمى ماند، بياييد پراكنده شويم تا زمانى كه پيامبرى كه عيسى عليه السّلام به ما وعده داده است ظاهر شود - مقصودشان محمّد صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم بود - آنها به غارهاى كوه ها پناه بردند، و آيين رهبانيّت را به وجود آوردند))(643)
(بنابراين رهبانيت جزء آيين مسيح عليه السّلام نبود روشى بود كه در شرايط خاصّى ، جمعى از پيروان مسيح عليه السّلام براى حفظ خود به وجود آوردند.
احاديث مخالف و معارض !
در برابر روايات بالا، رواياتى در منابع حديث آمده است كه نشان مى دهد انزواطلبى مطلوب و دقيقا در تضاد با روايات و بحث هاى سابق است ، از جمله :
1- در حديثى از پيغمبر اكرم صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم مى خوانيم : ((اءلعزلة عبادة ؛ گوشه گيرى عبادت است )).(644)
2- در حديث ديگرى از امام اميرالمؤ منين عليه السّلام آمده است : ((من انفرد عن النّاس اءنس باللّه سبحانه ؛ كسى كه از مردم جدا شود، با خدا انس مى گيرد)).(645)
3- در حديث ديگرى از همان حضرت آمده است : ((فى اعتزال اءبناء الدّنيا جماع الصّلاح ؛ در جدايى از مردم دنيا، مجموعه مصلحت ها است )).(646)
4- و نيز در حديث ديگرى از همان حضرت آمده است : ((فى الانفراد لعبادة اللّه كنوز الاءرباح ؛ در جدايى از مردم براى عبادت پروردگار، گنج هاى منفعت ها نهفته است .))(647)
5- در حديثى از امام كاظم عليه السّلام مى خوانيم كه به هشام بن حكم فرمود: ((اءلصّبر على الوحدة علامة على قوّة العقل فمن عقل عن اللّه اعتزل عن الدّنيا و الرّاغبين فيها و رغب فى ما عنداللّه ...؛ صبر بر تنهايى دليل قوت عقل است ، كسى كه عقل الهى داشته باشد، از اهل دنيا و دنياپرستان ، دورى مى گزيند و به آنچه در نزد خداست رغبت مى ورزد)).(648)
اين احاديث گواهى مى دهند كه انزوا و دورى از مردم ، نشانه عقل و دانش و سبب حضور قلب در عبادت و رسيدن به انواع فوائد است .
6- در حديث ديگرى از امام صادق عليه السّلام آمده است : ((ان قدرت اءن لاتخرج من بيتك فافعل ، فانّ عليك فى خروجك اءلّا تغتاب و لاتكذب و لاتحسد و لاترائى و لاتتصنّع و لاتداهن ؛ اگر بتوانى كه از خانه ات بيرون نروى چنين كن ، زيرا هنگامى كه بيرون نروى غيبت نخواهى كرد، و دروغ نخواهى گفت و حسد نمى ورزى و ريا نمى كنى و تصنع و مداهنه نخواهى كرد)).(649)
7- امام اميرالمؤ منين عليه السّلام مى فرمود: ((سلامة الدّين فى اعتزال النّاس ؛ سلامت دين در گوشه گيرى از مردم است .))(650)
8- اين بحث را با حديث ديگرى از امام اميرالمؤ منين على عليه السّلام پايان مى دهيم هر چند حديث در اين زمينه بسيار است : فرمود: ((من اعتزل النّاس سلم من شرّهم ؛ كسى كه از مردم كناره گيرى كند، از شرّ آنها در امان خواهد بود.))(651)
* * *
گاه طرفداران مساءله عُزلت و گوشه گيرى كه در ميان صوفيه و مرتاضان ، هواخواهان بسيارى داشتند به بعضى از آيات قرآن نيز توسل مى جستند، از جمله آيه 16 سوره كهف كه مى فرمايد: ((واذا اعتزلتموهم و مايعبدون الّا اللّه فاءووا الى الكهف ينشر لكم ربّكم من رحمة و يهيّى ء لكم من اءمركم مرفقا؛ هنگامى كه از آنان و آنچه جز خدا مى پرستند، كناره گيرى كرديد، به غار پناه بريد كه پروردگارتان رحمتش را بر شما مى گستراند، و در برابر اين امر (وحشتى كه از كفّار داريد) آرامشى براى شما فراهم مى سازد)).
همچنين به سخن ابراهيم كه در سوره مريم آيه 48 و 49 آمده است تمسك مى جويند، آنجا كه مى گويد: ((و اءعتزلكم و ما تدعون من دون اللّه و اءدعوا ربّى عسى اءلّا اءكون بدعاء ربّى شقيّا - فلمّا اعتزلهم و ما يعبدون من دون اللّه وهبنا له اسحاق و يعقوب و كلاّ جعلنا نبيّا؛ و از شما و آنچه غير خدا مى خوانيد كناره مى كنم و پروردگار را مى خوانم و اميدوارم در خواندن پروردگارم بى پاسخ نمانم - هنگامى كه از آنان و آنچه غير خدا مى پرستيد، كناره گيرى كرد، ما اسحاق و يعقوب را به او بخشيديم ، و هر يك را پيامبرى (بزرگ ) قرار داديم ))(652)
در هر دو آيه ، عُزلت و كناره گيرى از جامعه وسيله جلب رحمت پروردگار و مواهب الهى شمرده شده است و اين نشان مى دهد كه عُزلت و گوشه گيرى امر ناپسند و نكوهيده اى نيست .
* * *
طريق جمع بين آيات روايات
ولى با دقّت در متون آيات و روايات به خوبى ثابت مى شود كه مساءله عُزلت و گوشه گيرى در يك سلسله شرايط خاص اجتماعى ، و به صورت استثنايى توصيه شده است . در مورد اصحاب كهف مى دانيم كه آنها در يك جامعه كافر و بى بند و بار گرفتار شده بودند و به جرم ايمانشان به خدا، تحت تعقيب بودند، و چاره اى جز فرار از شهر و ديار و پناه بردن به كوه و غار نداشتند.
در مورد ابراهيم عليه السّلام نيز چنين بود، او نهايت تلاش و كوشش خود را در طريق مبارزه با بت پرستى تا پاى جان انجام داد، ولى هنگامى كه مؤ ثّر واقع نشد و جانش در خطر بود، ماءمور به مهاجرت و عُزلت شد.
بديهى است اين شرايط براى هر كس در هر زمان حاصل شود، چاره اى جز هجرت و عُزلت نيست ، امّا اين اصل يك اصل اساسى محسوب نمى شود بلكه يك استثناء مربوط به شرايط خاص است .
در روايات نيز قرائن براى اين جمع فراوان است .
در آنجا كه امام صادق عليه السّلام گوشه گيرى را براى خود انتخاب مى كند، دليل آن را فساد زمان و تغيير اخوان و عدم امكان همكارى با مردم آن عصر مى شمرد.
در حديثى كه از اميرالمؤ منين على عليه السّلام نقل كرديم سلامت دين را در عُزلت مى داند كه مربوط به جايى است كه معاشرت با مردم به راستى دين انسان را به خطر بيفكند.
گاه بعضى از افراد شرايط خاصى دارند، و بسيار آسيب پذير و ضعيف در برابر مظاهر فسادند، ممكن است به اين گونه افراد توصيه شود، كمتر در اجتماعات ظاهر شوند. آنها شبيه افراد بسيار ضعيف المزاجى هستند كه اگر در اجتماعات حاضر شوند به زودى مزاج آنها انواع بيمارى ها را به خود جذب مى كند، ممكن است طبيب به چنين شخصى دستور دهد كمتر در اجتماع ظاهر شود. امروز معمول است هنگامى كه هوا بيش از حد آلوده مى شود، به افراد ضعيف مانند كودكان و پيرمردان و بيماران قلبى و تنفّسى توصيه مى شود در خانه بمانند.
بديهى است هيچ يك از اينها يك اصل كلّى نيست ، بلكه مربوط به شرايط خاص اجتماعى است ، يا شرايط خاص فرد است ، بنابراين نبايد آن را به همگان و در هر زمان و مكان توصيه كرد.
اگر مى بينيم امام صادق عليه السّلام به يكى از يارانش مى فرمايد اگر مى توانى از خانه ات بيرون نروى چنين كن ، چرا كه از غيبت و دروغ و حَسد و ريا و ظاهر سازى و مداهنه نجات خواهى يافت ، حتما يا شرايط جامعه در آن زمان چنين ايجاب مى كرده و يا آن فرد، فرد آسيب پذير و ضعيفى بوده است .
از مجموع آنچه در بالا گفته شد نتيجه مى گيريم :
اين نكته را نيز نمى توان ناديده گرفت كه انسان هاى اجتماعى نيز براى انس ‍ به پروردگار ساعت يا ساعاتى را از روز بايد به خويشتن پردازند، مخصوصا در ساعات آخر شب ، تنها باشند و با خدا اُنس گيرند و راز و نياز كنند، و از اين فراتر اين كه سالكان راه خدا و عاشقان پروردگار و عارفان پاكباخته در همان ساعاتى كه در ميان . جمعند، با خدا هستند، و جز او نمى بينند، و به غير او اُنس نمى گيرند، و همه را براى او مى خواهند.
گاه مى شود كه جدايى و قهركردن از مردمى كه راه فساد را لجوجانه مى پيمايند، يكى از طرق مبارزه منفى با مفاسد است ، چرا كه اين امر سبب مى شود كه آنها تكان بخورند و به خويش آيند. در حالات جمعى از علما ديده مى شود كه وقتى مردم در فساد اصرار مى ورزيدند آنها را ترك مى گفتند و به صورت قهر از ميان آنها بيرون مى رفتند، و چيزى نمى گذشت كه مردم احساس سرشكستگى و كمبود مى نمودند، و به سراغ آن عالم رفته او را به ميان خود بازگردانده و اعمال خويش را اصلاح مى نمودند.
همه اينها استثنائاتى است كه در برابر اصل كلّى اجتماعى بودن انسان قابل قبول است .
انگيزه ها و پيامدهاى اجتماعى گرايى و اِنزواطلبى
انگيزه اصلى توجّه انسان ها به مسائل اجتماعى و جامعه گرايى از طبيعت انسان سرچشمه مى گيرد، و اين جمله كه انسان مدنىُّ بالطَّبع است در ميان همه جامعه شناسان ، يك جمله شناخته شده اى است ، گوشه گيرى و اِنزوا روح انسان را به شدّت آزار مى دهد، و به گفته جامعه شناسان مطالعاتى كه در مورد افراد تارك دنيا به عمل آمده نشان مى دهد كه اِنزوا و گوشه گيرى اثر بدى در روح آنها گذارده و در آنان افسردگى و ياءس و توهّم و در غالب اوقات توليد اختلال روانى مى كند.(653)
و به همين دليل يكى از بدترين شكنجه ها براى انسان زندان هاى انفرادى است كه حتّى در صورت ضرورت نبايد ادامه يابد، زيرا به يقين موجب اختلال روانى مى شود، مگر در كسانى كه روح عرفانى فوق العاده اى قوى داشته باشند و با خدا انس بگيرند، و راز و نياز با او را جانشين همه چيز كنند.
البتّه توجّه انسان به زندگى اجتماعى و گروهى تنها از طبيعت و فطرت انسان سرچشمه نمى گيرد، بلكه منطق و عقل نيز، اين كار را به او توصيه مى كند، چرا كه بدون زندگى اجتماعى ، به هيچ گونه رشد و ترقى نصيب انسان ها نمى شود، و اگر انسان ها از همديگر جدا زندگى مى كردند، امروز هم تقريبا به همان حالت انسان هاى نخستين بودند، زيرا با يك مطالعه ساده مى توان فهميد كه تمام علوم و دانش ها و معارف و صنايع از ضميمه شدن افكار و انديشه ها و تجربيات به يكديگر به وجود آمده است ، و همين امر است كه قطار جامعه انسانى را به پيش مى راند و از پيچ و خم عبور مى دهد، و به قلّه هاى ترقى و تكامل مى رساند.
به طور كلى مى توان گفت كه تنهايى و عُزلت سرچشمه بسيارى از مفاسد و بدبختى ها و ناكامى ها است ، از جمله :
1- بسيارى از انحرافات فكرى و اِعوِجاج سليقه ، و كج انديشى و بدخُّلقى از اِنزوا و گوشه گيرى سرچشمه مى گيرد، به همين دليل افراد منزوى غالبا افراد تُندخو، سخت گير، لجوج ، و خودبزرگ بين هستند (البتّه اين اصل مانند هر اصل ديگرى استثنائاتى دارد).
2- عُجب و خودپسندى يكى ديگر از آثار گوشه گيرى و اِنزوا است زيرا انسان روى غريزه حبّ ذات معمولا به خود و آثارش سخت علاقه مند است ، و هرگاه با ديگران معاشرت نداشته باشد، و فضائل و كمالات آنها را نبيند خويش را با آنها مقايسه نكند، سبب مى شود كه خود را برترين و بالاترين انسان ها تصوّر كند.
به همين دليل بسيار ديده شده كه افراد منزوى و گوشه گير ادعاى بزرگ و گاهى عجيب دارند كه همگى از عُجب و خودبينى فوق العاده و حالت توهّم و خيال پرورى حكايت مى كند.
امّا هنگامى كه انسان با ديگران معاشرت كند، غالبا مى بيند كه افراد فاضل تر و عالم تر، پاك تر و با تقواتر از او وجود دارد، يا لااقل افراد زيادى همانند او هستند. از همين رو از عالم خيال و وهم و پندار فاصله مى گيرند، و از ادعاى بيهوده پرهيز مى كند.
3- سوءظن به همه افراد حتّى نزديك ترين كسان ، يكى ديگر از آثار منفى اِنزواطلبى و گوشه گيرى است ، و عُجب اينكه سوءظن سبب گوشه گيرى مى شود، و گوشه گيرى سبب سوءظن بيشتر، و اين گونه افراد مردم را نادرست ، آلوده ، حق نشناس ، حسود و كينه توز مى پندارند، ولى هرگاه در اجتماع ظاهر شوند، و دوستان خوبى براى خود برگزينند، به زودى مى فهمند كه همه اين توقعات باطل بوده است .
4- غافل ماندن از عيوب خويش . انسان به خاطر حبّ ذات معمولا عيوب خود را نمى بيند، بلكه گاه خود را، صفات برجسته و نقطه هاى قوّت مى پندارد، چرا كه انسان هميشه بايد عيوب خود را، صفات برجسته و نقطه هاى قوّت مى پندارد، چرا كه انسان هميشه بايد عيوب خود را، صفات برجسته و نقطه هاى قوّت مى پندارد، چرا كه انسان هميشه بايد عيوب خود را در آيينه قضاوت ديگران تماشا كند، و ببينند افراد بى طرف و بى نظر درباره او چه مى گويند و چه انتقاد و ايرادى دارند، حتّى گاهى انسان عيوب خود را در آيينه فكر بدخواهانش بهتر مى تواند ببيند، چرا كه در صدد عيب جويى هستند، و مو به مو شرح مى دهند؛ ولى افراد مُنزوى و گوشه گير از چنين آئينه اى محرومند.
5- دور ماندن و محروم ماندن از تجربيات ديگران - فكر و نيروى هر انسانى محدود است و تنها بخش هاى كوچكى از زندگى را مى توان تجربه كند. ولى اگر با ديگران مخصوصا افراد در تماس باشد، دريايى از علم و دانش و تجربه و آزمون در اختيار قرار مى گيرد، كه مى تواند همه خواسته هاى خود را در آن بيابد، و مشكلات را به كمك اين علوم و تجربه ها حل نمايد.
يكى از اسرار پيشرفت سريع علم در زمان ما، تشكيل كُنگُره ها، انجمن ها، و به اصطلاح همايش ها است كه از مناطق مختلف يك كشور يا از نقاط مختلف دنيا در هر سال ، و گاه در هر ماه جمع مى شوند و در اين گردهمايى ها، فرآورده هاى علمى و تجربيات خود را به يكديگر منتقل مى سازند، و گاه رسانه هاى عمومى جانشين اين گردهمايى ها مى شود.
در يك سخن بركات و آثار و نتايج اجتماع گرايى بيش از آن است كه بتوان در اين مختصر بيان كرد، و آنچه گفتيم گوشه اى از آن بود، و همچنين زيان هاى اِنزواطلبى و گوشه گيرى فراتر از اينها است .
* * *
خدايا! تو را شكر و سپاس مى گوئيم كه به ما توفيق دادى اصول مسائل اخلاقى را - براى نخستين بار - در سايه آيات قرآن مجيدت تفسير كنيم ، و به مقدار توان گفتنى را در اين زمينه بگوئيم ، عوامل و علل ، نتائج و آثار، راه تقويت فضائل و طريق مبارزه با رذائل را تا آنجا كه در فهم ما مى گنجد شرح دهيم .
بارالها! مى دانيم بيان اين فضائل و رذايل مسئوليت سنگينى براى ما ايجاد مى كند كه خود عامل به آن باشيم ، تو آن توان و قدرت را مرحمت فرما كه به اين وظيفه خطير عمل كنيم و ما را در اين طريق يار و ياور باش !
پروردگارا! تو خود مى دانى نفس امّاره ، بسيار سركش است و تا عنايت و امداد تو نباشد در ميدان مبارزه با نفس كارى از ما ساخته نيست ، تو را به خاصان درگاهت ، به نيكان و پاكان راهت سوگند مى دهيم ما را تنها مگذار!
معبودا! در زمانى زندگى مى كنيم كه فضائل اخلاقى از جهان بشرى رخت بربسته ، و طوفان رذايل همه ارزشها و سنتهاى حَسنه ، و راه و رسم انبيا و اوليا را درهم مى كوبد، و زمين مملو از ظلم و جور شده است ، وعده ات را محقق فرما و آن مصلح بزرگ (مهدى آل محمد عليه السّلام ) را برسان ، و ما را در صفوف مقدّم مجاهدان راهش قرار ده (آمين يا رب العالمين ).

پايان جلد سوّم اخلاق در قرآن
آخر ذى القعده 1421 - 6 / 12 / 1379