ولى نبايد وجود اين گونه استثنائها سبب
سوء استفاده گردد و هر كس به بهانه اينكه عفو و گذشت سبب جرئت و جسارت بدكاران و
خاطيان است به انتقام جويى بپردازد، بلكه بايد از روى خلوص و عدم تعصب موارد
استثناى از اصل عفو و گذشت را با دقت شناخت و طبق آن عمل كرد.
اين نكته نيز شايان توجه است كه عفو و گذشت از اجراى حدود و تعزيرات شرعيه جز در
مواردى كه در روايات منصوص است جايز نيست ، چرا كه اجراى حد و تعزير در جاى خود از
واجبات است .
3- آثار عفو و ثمرات و انگيزه هاى آن
عفو و گذشت با توجه به اشاراتى كه در آيات و روايات گذشته بود، آثار بسيار
مطلوب و جالب و شگفت انگيزى دارد كه به طور خلاصه مى توان چنين گفت :
1- عفو و گذشت گاه دشمنان سرسخت را به دوستان صميمى مبدل مى سازد به خصوص زمانى كه
توام با نيكى و مقابله با ضد (يعنى خوبى در مقابل بدى بوده باشد) كه در آيه 34 سوره
فصلت به آن اشاره شده است .
2- عفو و گذشت سبب بقاء حكومتها و دوام قدرت است چرا كه از دشمنيها و مخالفتها مى
كاهد و بر دوستان و طرفداران مى افزايد. در حديثى از پيامبر اكرم صلىّ اللّه عليه
وآله و سلّم مى خوانيم : ((عفو
الملوك بقاء الملك ؛ عفو پادشاهان سبب بقاء حكومت است )).(612)
3- عفو و گذشت سبب عزت و آبرو مى گردد، چرا كه در نظر مردم نشانه بزرگوارى و شخصيت
و سعه صدر است ، در حالى كه انتقامجويى نشانه كوتاه فكرى و عدم تسلّط بر نفس مى
باشد، در حديثى از پيامبر اكرم صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم آمده است :
((عليكم
بالعفو فانّ العفو لايزيد الّا عزّا؛ بر شما باد به عفو و گذشت ، چرا كه عفو
چيزى جز عزت بر انسان نمى افزايد)).(613)
4- عفو و گذشت جلد تسلسل ناهنجارى ها و كينه ورزى ها و خشونت و جنايت را مى گيرد، و
در واقع نقطه پايانى بر آنها مى گذارد، زيرا انتقام جويى از يك طرف سبب برافروخته
شدن آتش كينه در دل طرف ديگر مى شود، و او را به انتقامى خشن تر وامى دارد، و آن
انتقام خشن تر سبب خشونت بيشترى از طرف ديگر مى شود، و گاه به جنگى تمام عيار در
ميان دو طايفه يا دو قبيله بزرگ منجر مى گردد كه خون هاى زيادى در آن ريخته مى شود،
و اموال و ثروت ها بر باد مى رود.
در حديثى از رسول خدا صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم آمده است : ((تعافوا
تسقط الضغائن بينكم ؛ يكديگر را عفو كنيد كه دشمنى ها و كينه ها را از ميان
مى برد)).(614)
5- عفو سبب سلامت روح و آرامش جان و در نتيجه سبب طول عمر است ، همان گونه كه در
حديث ديگرى از رسول اللّه صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم مى خوانيم كه فرمود:
((من
كثر عفوه مدّ فى عمره ؛ كسى كه عفوش افزون گردد، عمرش طولانى مى شود)).(615)
البته آنچه در بالا گفته شد آثار و بركات اجتماعى عفو و گذشت است ، و اما نتايج
معنوى و پاداش هاى اخروى آن ، بيش از اين ها است ، همين اندازه كافى است كه بدانيم
در حديثى از اميرمؤ منان على عليه السّلام آمده است كه : ((العفو
مع القدرة جنّة من عذاب اللّه سبحانه ؛ عفو و گذشت به هنگام قدرت سپرى است ،
در برابر عذاب الهى )).(616)
و اما انگيزه هاى انتقام جويى نيز فراوان است از جمله تنگ نظرى ، كوته بينى ، عدم
آينده نگرى ، حسد، كينه توزى ، ضعف نفس ، هواپرستى ، و بسيارى از خوهاى زشت ديگر،
كه هر كدام به تنهايى يا به ضميمه ديگرى ، آتش انتقام جويى را در دل انسان ها
برمى افروزد، و مردم را به جان هم مى اندازد، نظام اجتماعى را به هم مى ريزد، و گاه
باعث ضايع شدن اموال و نفوس و از ميان رفتن قدرت جامعه ها و كشورها مى گردد.
طرق درمان انتقام جويى و كسب فضيلت
عفو
بهترين راه براى درمان صفت رذيله انتقام جويى و صعود به اوج فضيلت عفو و
گذشت در درجه اول ، تفكر درباره پيامدهاى هر كدام از اين دو صفت است ، هنگامى كه
انسان ببيند عفو و گذشت چه بركاتى در دنيا و آخرت دارد و چگونه سبب قدرت و آبرو و
عظمت نزد خلق و خالق مى شود، و انسان را از بسيارى از مشكلات زندگى و دردسرهاى
فراوان مى رهاند و به او محبوبيت در نزد مردم و خدا مى دهد در حالى كه انتقام جويى
گاه شيرازه زندگى او را به هم مى ريزد، و جان و مال و آبروى او را با انواع خطرات
مواجه مى كند به يقين عفو و گذشت را بر انتقام جويى ترجيح خواهد داد، و كم كم اين
مساءله به صورت خُلق و خُو و ملكه اخلاقى درمى آيد.
از سوى ديگر هنگامى كه ريشه هاى انتقام جويى را كه در بالا اشاره شد بشناسد و به
درمان يك يك آنها بپردازد، با از ميان رفتن علت ، معلول نيز از ميان خواهد رفت ، و
كينه توزى و انتقام جويى جاى خود را به دوستى و محبت و عفو و گذشت خواهد سپرد.
به اين ترتيب به پايان بحث درباره فضيلت عفو و گذشت و رذيله انتقام جويى مى رسيم هر
چند هنوز مسايل ناگفته در اينجا كم نيست .
َََ
16: غيرت و بى غيرتى
اشاره :
از واژه هايى كه در ورايت اسلامى به عنوان بيان يك فضيلت مهم اخلاقى آمده است غيرت
است كه در اصل به معنى دفاع شديد از عرض و ناموس يا مال و مملكت و دين و آيين است
، مخصوصا اين واژه در مواردى به كار مى رود كه چيزى حق اختصاصى شخص يا گروهى است ،
و ديگران مى خواهند حريم آن را بشكنند، و صاحب آن به دفاع شديد برمى خيزد.
به هر حال اين وصف اگر به صورت معتدل در انسان باشد، فضيلتى بزرگ است .
چه فضيلتى از اين بالاتر كه انسان را اجازه ندهد بيگانه اى به حريم ناموس يا كشور
يا دين و آيين او هجوم برد، بلكه در مقابل او بايستد، و تا سر حد جان دفاع كند.
متاءسفانه در دنياى امروز كه ارزش هاى اخلاقى كمرنگ شده و انحرافات اخلاقى خانواده
هايى را فراگرفته ، مخصوصا در غرب ارتباط زنان و مردان با افراد بيگانه عيب شمرده
نمى شود، اين واژه تدريجا به فراموشى سپرده مى شود و گاه در نظر بعضى ، ضد ارزش و
ناشى از تعصب كور قلمداد مى شود، و اين يك فاجعه عظيم است در حالى كه بدون غيرت ،
حمايت و دفاع قوى از ارزش ها و افتخارات امكان پذير نيست .
با اين اشاره به قرآن مجيد برمى گرديم و از آيات قرآن در اين مساءله مهم الهام مى
گيريم .
1- لّئن لم ينته
المنافقون و الّذين فى قلوبهم مّرض و المرجفون فى المدينة لنغزينّك بهم ثمّ
لايجاورونك فيها الّا قليلا - ملعونين اءينما ثقفوا اخذوا و قتّلوا تقتيلا - سنّة
اللّه فى الّذين خلوا من قبل و لن تجد لسنّة اللّه تبديلا. (احزاب - 60 تا
62)
2- قال ربّ
السّجن اءحبّ الىّ ممّا يدعوننى اليه و الّا تصرف عنّى كيدهنّ اءصب اليهنّ و اءكن
من الجاهلين . (يوسف - 33)
3- ...و لايضربن
باءرجلهنّ ليعلم مايخفين من زينتهنّ. (نور - 31)
ترجمه :
1- اگر منافقان و بيماردلان و آنها كه اخبار دروغ و شايعات بى اساس در مدينه پخش مى
كنند دست از كار خود بر ندارند، تو را بر ضد آنان مى شورانيم ، سپس جز مدّت كوتاهى
نمى توانند در كنار تو در اين شهر بمانند! - و از همه جا طرد مى شوند و هر جا يافت
شوند گرفتار خواهند شد و به سختى به قتل خواهند رسيد! - اين سنت خداوند در اقوام
پيشين است ، و براى سنت الهى هيچ گونه تغيير نخواهى يافت !
2- (يوسف ) گفت : پروردگارا! زندان نزد من محبوبتر است از آنچه اينها مرا بسوى آن
مى خوانند! و اگر مكر و نيرنگ آنها را از من باز نگردانى بسوى آنان متمايل خواهم شد
و از جاهلان خواهم بود.
3-...و هنگام راه رفتن پاهاى خود را به زمين نزنند تا زينت پنهانيشان دانسته شود (و
صداى خلخال كه بر پا دارند به گوش رسد).
تفسير و جمع بندى
در نخستين آيه مورد بحث خداوند سه گروه را شديدا مورد تهديد قرار مى دهد
منافقان و بيماردلان (اراذل و اوباش هوسباز) و شايعه پراكنان كه اگر دست از كارهاى
خود يعنى مزاحمت نواميس مردم و تضعيف روحيه مسلمين و نشر شايعات دروغين درباره زنان
پاكدامن برندارند به شديدترين مجازات گرفتار خواهند شد، مى فرمايد:
((اگر منافقان و آنها كه در دلهايشان بيمارى است و آنها كه اخبار دروغ و
شايعات بى اساس در مدينه پخش مى كنند دست از كار خود نكشند تو را بر ضد آنان مى
شورانيم ، سپس نمى توانند جز مدت كوتاهى در اين شهر در كنار تو باشند - و از همه
جا طرد مى شوند - و هر جا يافت شوند دستگير خواهند شد و به قتل مى رسند (لئن
لم ينته المنافقون و الّذين فى قلوبهم مرض و المرجفون فى المدينة لنغرينّك بهم ثمّ
لايجاورونك فيها الّا قليلا - ملعونين اءينما ثقفوا اخذوا و قتلوا تقتيلا).
اين غيرت الهيّه كه سبب دفاع شديد از عرض و نواميس و كيان مسلمين شده است سرمشقى
براى همه در مساءله غيرت دينى و ناموسى است و نشان مى دهد كه در برابر اراذل و
اوباش و منافقان كوردل و بيماردلان نبايد بى تفاوت يا خونسرد باشند.
اين تعبير با آنچه از فعل پيامبر اكرم صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم در تاريخ نقل
شده كه در اين گونه موارد سخت گير بود و با متخلفان برخورد شديد مى كرد، نشان مى
دهد كه اين مساءله به عنوان فضيلت اخلاقى و وظيفه اجتماعى پذيرفته شده است .
تعبيرات سه گانه در آيه بالا (منافقون
، الّذين فى قلوبهم مرض و اءلمرجفون ) ممكن است همه اشاره به گروه معينى
باشد كه با انواع كارهاى خلاف به تضعيف مسلمين مى پرداختند، ولى ظاهر آيه ، و پاره
اى از شاءن نزول ها نشان مى دهد كه اشاره به سه گروه مختلف است : منافقان با پخش
شايعاتى درباره غزوات پيامبر صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم در مدينه سعى داشتند
روحيه مسلمانان را تضعيف كنند، و گروهى از اراذل و اوباش با ايجاد مزاحمت در مورد
زنان مسلمان اسباب ناراحتى آنها را فراهم مى كردند و گروه ديگرى با پخش شايعات
درباره زنان باايمان ، آنها را سخت آزار مى دادند، آيه فوق هر سه گروه را تهديد به
مجازات شديد تبعيد و قتل مى كند.
تعبير به ((الّذين
فى قلوبهم مّرض )) در آيات قرآن در معانى مختلف به
كار رفته ، گاه اشاره به نفاق است ، مانند آنچه در آيه 10 سوره بقره آمده است (فى
قلوبهم مرض فزادهم اللّه مرضا) و گاه در مورد كسانى كه هوس هاى سركش جنسى
دارند به كار رفته ، چنان كه در آيه 32 همين سوره به زنان پيامبر صلىّ اللّه عليه
وآله و سلّم دستور داده شده كه به هنگام صحبت كردن با نامحرمان ، به گونه اى هوس
انگيز سخن نگويند كه بيماردلان در آنها طمع كنند (فلا
تخضعن بالقول فيطمع الّذى فى قلبه مرض ).
جالب توجّه اين كه قرآن در ادامه همين آيات (آيه 60 و 61) مى افزايد: اين سنّت
خداوند در اقوام پيشين است (و منحصر به امّت اسلام نيست ) و براى سنّت الهى هيچ
تغييرى نخواهى يافت .
اين تعبير نشان مى دهد كه حكم بالا يك حكم عام در تمام اديان الهى بوده ، و سنّتى
است تغييرناپذير كه بايد در برابر مزاحمين و منافقين و شايعه پراكنان برخورد
قاطعانه كرد (البتّه با حفظ تمام موازين شرعى و منطقى ) و مفهوم غيرت همين است .
* * *
در دوّمين آيه به نمونه غيرت دينى يكى از بزرگترين پيامبران الهى يعنى حضرت يوسف
عليه السّلام برخورد مى كنيم هنگامى كه از سوى زنان هوسباز مصر مخصوصا ذليخا مورد
تهاجم قرار گرفت و از او خواستند تسليم خواسته هاى نامشروع ذليخا يا تسليم خواسته
هاى نامشروع خودشان شود يوسف كه در سن جوانى و در برابر طوفان شهوات قرار داشت به
شدّت مقاومت كرد تا آنجا كه زندان را با همه رنجهايش بر تسليم در برابر خواسته هاى
آنها ترجيح داد و به درگاه پروردگار چنين عرضه داشت ((پروردگار
من ! زندان نزد من محبوبتر است از آنچه اينها مرا به سوى آن مى خوانند و اگر مكر و
نيرنگ آنها را از من برنگردانى قلب من به آنها مايل مى شود و از جاهلان خواهم بود)).
(قال ربّ السّجن
اءحبّ الىّ ممّا يدعوننى اليه و الّا تصرف عنّى كيدهنّ اءصب اليهنّ و اءكن من
الجاهلين )؛ اين تعبير هم از مقام عفت و عصمت يوسف حكايت مى كند و هم از
غيرت و پارسائى او و هنگامى كه اين روحيه پاك را مقايسه با عدم غيرت عزيز مصر
مقايسه مى كنيم كه وقتى ناپاكى همسرش ذليخا بر او ثابت شد تنها به اين جمله قناعت
كرد! ((يوسف
اءعرض عن هذا واستغفرى لذنبك انّك كنت من الخاطئين ؛ يوسف ! از اين موضوع
صرف نظر كن و تو اى زن نيز استغفار كن كه از خطاكاران بودى ))
(يوسف - 29) فرق ميان اين دو روشن مى شود واضح است منظور يوسف اين نبود كه از
خداوند طلب زندان كند بلكه هدف اين بود كه اگر او را در ميان زندان و عمل نامشروع
مخيّر كنند (همان گونه كه ساختند) زندان را ترجيح مى دهد.
* * *
در سوّمين آيه مورد بحث خداوند دستورى به زنان مؤ منه مى دهد كه علاوه بر حفظ حجاب
((هنگام راه رفتن پاهاى خورا به زمين نزنيد تا زينت پنهانش
پيدا شود و صداى خلخالى كه بر پا دارند به گوش نرسد!)) (ولا
يضربن باءرجلهن ليعلم ما يخفين من زينتهن ).
در اين آيه نيز عفت و غيرت به هم آميخته شده تا آنجا كه به زنان اجازه نمى دهند پا
را بر زمين بكوبند و صداى خلخال را ظاهر كنند(617)
و همان گونه كه در بالا اشاره كرديم اسلام به زنان پيامبر (به عنوان الگو و سرمشق )
دستور مى دهد كه هنگام سخن گفتن با بيگانگان سخنان خود را با آهنگى هوس انگيز ادا
نكنند كه سبب تحريك هوى بازان گردد اينها همه دستوراتى است كه هم تاءكيد در رعايت
نهايت عفت را دارد و هم رعايت غيرت .
غيرت در روايات اسلامى
در روايات اسلامى اهمّيّت بسيار زيادى به مساءله غيرت به عنوان يك فضيلت
داده شده و حتّى از خداوند به عنوان (كسى كه بسيار غيرت دارد) ياد شده است از جمله
:
1- امام صادق عليه السّلام مى فرمايد: ((انّ
اللّه يحبّ كل غيور ولغيرته حرّم الفواحش ظاهرها و باطنها؛ خداوند غيور است
و هر غيورى را دوست دارد و به خاطر غيرتش تمام كارهاى زشت را اعم از آشكار و پنهان
تحريم فرموده است )).
2- در حديث ديگرى از همان بزرگوار مى خوانيم : ((اذا
لم يغر الرّجل فهو منكوس القلب ؛ اگر انسانى غيرت نداشته باشد قلب و فكرش
وارونه است )).(618)
به گفته علّامه مجلسى منظور از قلب وارونه در اينجا اين است كه همانند ظرف وارونه
است كه چيزى در آن جاى نمى گيرد، قلب افراد فاقد غيرت نيز تهى از صفات و اخلاق
برجسته انسانى است .(619)
اين تعبير نشان مى دهد كه صفت غيرت رابطه نزديكى با ساير اوصاف برجسته انسانى دارد.
3- در حديث ديگرى از پيامبر اكرم صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم مى خوانيم كه فرمود:
((كان
ابراهيم اءبى غيورا و اءنا اءغير منه و اءرغم اللّه اءنف من لايغار من المؤ منين
؛ پدرم ابراهيم مرد غيورى بود و من از او غيور ترم . خداوند بينى مؤ منانى را كه
غيرت ندارند به خاك بمالد)).(620)
4- در حديث ديگرى از همان بزرگوار آمده است كه فرمود: ((انّى
لغيور و اللّه عزّوجلّ اءغير منّى و انّ اللّه تعالى يحبّ من عباده الغيور؛
من غيورم و خداوند از من غيورتر است ، و خداوند بندگان غيورش را دوست دارد)).
5- در حديث ديگرى از همان بزرگوار آمده است كه فرمود: ((انّ
الغيرة من الايمان ؛ غيرت از ايمان است )). (چرا كه
ايمان انسان را دعوت به حفظ دين و آيين و كشور و ناموس خود مى كند، و آن كس كه از
اينها دفاع نكند و غيرت نداشته باشد با ايمان نيست ).(621)
6- در حديثى از اميرمؤ منان على عليه السّلام آمده است : ((قدر
الرجل على قدر همّته ...و شجاعته على قدر اءنفته و عفّته على قدر غيرته ؛
ارزش انسان به اندازه همّت او است . و شجاعت او به اندازه عزّت نفس و بى اعتنائيش
(نسبت به ارزشهاى مادى ) است ، و عفت او به اندازه غيرت او است )).(622)
7- در حديث ديگرى از امام باقر عليه السّلام مى خوانيم كه فرمود: گروهى از اسيران
را خدمت پيامبر صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم آوردند (چون اسيران خطرناكى بودند)
حضرت دستور قتل آنها را داد، جز يكى از آنها را كه آزاد فرمود، او از پيامبر صلىّ
اللّه عليه وآله و سلّم سؤ ال كرد چرا مرا آزاد فرمودى ، فرمود جبرئيل به من خبر
داد كه در تو پنج خصلت است كه خدا و پيامبرش تو را دوست دارند ((الغيرة
الشّديدة على حرمك والسّخاء و حُسن الخُلق و صدق اللسان و الشّجاعة ؛ غيرت
شديد نصبت به خانواده ، و سخاوت و حُسن و خُلق و راستگويى و شجاعت ، هنگامى كه آن
مرد آن سخن را شنيد، اسلام آورد و جزء مسلمانان برجسته شد، و در يكى غزوات كه با
پيامبر صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم بود به درجه شهادت نائل گشت )).(623)
8- در حديث ديگرى از اميرمومنان على عليه السّلام آمده است كه ضمن نكوهش از بعضى
مردم عراق كه زنانشان در بيرون منزل به صورت زننده اى با مردان اختلاط داشتند
فرمود: ((لعن
اللّه من لايغار؛ خدا لعنت كند كسى را كه غيرت ندارد)).(624)
تعريف اقسام غيرت
همان گونه كه در بالا آورديم غيرت صفتى است كه انسان را وادار به دفاع شديد
از دين و آيين و ناموس و كشور خود مى كند، و اصولا هر گونه دفاع شديد از ارزشها
نوعى غير تمدّنى است . گرچه اين واژه غالبا درباره غيرت ناموسى به كار مى رود ولى
مفهوم آن وسيع و گسترده است .
البتّه اين صفت مانند صفات برجسته ديگر اگر به راه افراط كشيده شود مبدّل به ضد مى
شود، و خلق نكوهيده اى است ، و آن در صورتى است كه به شكل دفاع غير منطقى و آميخته
با وسواس درآيد.
در حديثى از پيامبر اكرم صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم مى خوانيم كه پيامبر اكرم
صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم فرمود: ((من
الغيرة ما يحب اللّه و منها ما يكره اللّه فاءماما يحبّ فالغيرة فى الريبة و اءماما
يكره فالغيرة فى غير الرّيبة ؛ نوعى از غيرت است كه خداوند آن را دوست دارد،
و نوعى خدا آن را دوست ندارد، امّا غيرتى كه خدا آن را دوست دارد، غيرتى است كه در
موارد مشكوك (كه قرائنى كه بر آلودگى ها وجود دارد) مى باشد، و امّا آنچه را خدا
نمى پسندد، غيرتى است كه در غير اين موارد باشد (يعنى انسان مثلا همسر خود را با ظن
و گمان بى اساس متهم سازد، و نسبت به پاكدامنى او گرفتار وسواس گردد كه اين صفت
بسيار زشت و خطرناك و سبب تشويق افراد پاكدامن به فساد مى شود))).(625)
در حديث ديگرى از امام اميرالمؤ منين عليه السّلام مى خوانيم در يكى از نامه ها به
فرزند گراميش امام مجتبى عليه السّلام فرمود: ((و
ايّاك و التّغاير فى غير موضع غيرة فانّ ذلك يدعوا الصّحيحة الى السّقم و البريّة
الى الرّيب ؛ از غيرت در غير موردش بپرهيز چرا كه اين گونه غيرت ها (ى
افراطى انحرافى و آميخته با وسواس ) سبب مى شود كه افراد صحيح و درستكار از آنان ،
گرفتار آلودگى و بيمارى شوند و افراد بى گناه در معرض تهمت قرار گيرند.))(626)
حقيقت اين است كه افراط در همه چيز مضموم است به خصوص در امثال غيرت چرا كه افراط
در آن ، سبب مى شود كه انسان نسبت به نزديك ترين محارم خود سوءظن پيدا كند، و آنها
را با كنجكاوى هاى بى مورد و حركات مشكوك و سخنان بى اساس مورد اتهام قرار دهد، و
اى بسا همين امر سبب شود كه آنها را در دامن فساد بيندزد و به هر حال اين گونه غيرت
ها و سوءظن ها در شرع اسلام حرام است و بايد جدا از آن پرهيز كرد. از اخبار مربوط
به جاهليّت چنين برمى آيد كه يكى از علل كُشتن دختران و زنده به گور كردن نوزادان
دختر يا عامل اصلى آن نوعى غيرت انحرافى و بى منطقى بود كه مى گفتند ممكن است اين
ها بزرگ شوند و در جنگ هاى قبيلگى اسير چنگال دشمنان گردند، و نواميس ما به دست
جوانان دشمن بيفتد، چه بهتر كه ما آنها را نابود كنيم ، و نواميس خود را حفظ نماييم
.
آثار غيرت در زندگى انسان ها
غيرت به صورت صحيح و معتدل و مثبت يك نيروى دفاعى عظيم است كه به كمك آن مى
توان بر دشمنان و مخالفان پيروز شد، چرا كه اين نيروى باطنى هنگامى كه جان و مال و
ناموس و دين و ايمان يا استقلال يك كشور در معرض تهديد قرار مى گيرد بسيج مى شوند،
و تمام نيروه هاى ذخيره وجود انسان را به حركت در مى آورد، و گاه يك انسان غيور در
تحت تاءثير عامل غيرت ، نيرويى به اندازه دَه انسان پيدا مى كند و تا حد ايثار و
فداكارى ،
ايستادگى و پايمردى نشان مى دهد، به همين دليل ، غيرت يكى از اسباب عزّت و سربلندى
و اقتدار است .
افراد آلوده و منحرف هنگامى كه خود را در برابر يك انسان غيرتمند ببينند به زودى
مقاومت خود را از دست مى دهند و عقب نشينى مى كنند و اين يكى ديگر از بركات غيرت
است .
غيرت سبب مى شود كه حريم ارزش هاى والاى يك جامعه نشكند و پاك و محفوظ بماند.
غيرت سبب امنيت جامعه و از ميان رفتن مظاهر فساد و فحشاء است در حالى كه بى غيرتى
هم امنيت را در هم مى شكند، و هم ارزش ها را به باد مى دهد و هم صحنه جامعه را به
صحنه فساد و آلودگى ها مبدّل مى سازد.
هنگامى كه حضرت لوط عليه السّلام صحنه آلوده شهر آن قوم گنهكار را ديد كه حتّى
تصميم دارند مزاحم ميهمانان او شوند (ميهمانان حضرت لوط فرشتگان الهى بودند كه به
صورت جوانانى زيبا بر او وارد شدند، و او كه از وضع آنها خبر نداشت و آلودگى محيط
را مى دانست سخت در وحشت و ناراحتى فرورفت ، و هنگامى كه قوم آلوده و منحرف از وجود
اين مهمانان باخبر شدند به سراغ خانه او آمدند، و لوط عليه السّلام هر قدر آنها را
نصيحت كرد اثر نگذاشت حتّى حاضر شدند دختران خود را به عقد آنان (كه توبه كنند و
ايمان آورند) در آورند، آنها اين ايثار بزرگ را نيز نپذيرفتند و در خواسته هاى
انحرافى خود، پافشارى داشتند، لوط عليه السّلام به آنها گفت : ((فاتّقوا
اللّه و لا تخزون فى ضيفى اءليس منكم رجل رشيد؛ از خدا بترسيد و آبروى مرا
نبريد و با قصد سوء نسبت به ميهمانانم مرا رسوا مسازيد، آيا يك انسان عاقل و شايسته
و با غيرت در ميان شما وجود ندارد (كه شما را از اين اعمال ننگين و بى شرمانه باز
دارد؟))).
ولى هنگامى كه اين سخنان در آنها اثر نكرد، فرشتگان الهى خود را به او معرّفى
كردند، و گفتند نگران نباش ، به زودى عذاب الهى آنها را در هم مى كوبد، و طومار
زندگانيشان را در هم مى پيچد، و چنين شد.
اين سخن را با حديثى از امام صادق عليه السّلام پايان مى دهيم كه فرمود:
((انّ
المرء يحتاج فى منزله و عياله الى ثلاث خلال يتكلّفها و ان لم يكن فى طبعه ذلك ؛
معاشرة جميلة ، و سعة بتقدير، و غيرة بتحصين ؛ انسان در منزل و در برابر
خانواده اش نياز به سه صفت دارد كه اگر در طبيعت او وجود نداشته باشد بايد آن را به
زحمت براى خود فراهم سازد، معاشرت زيبا و توسعه آميخته با اندازه و حساب ، و غيرت
آميخته با حفظ و نگهدارى از آلودگى ها)).(627)
17: اجتماع گرايى و انزواطلبى
اشاره :
علماى اخلاق بحثى تحت عنوان مخالطه و عزّت در كتاب هاى اخلاقى آورده اند، و گاه
اختلاف كرده اند كه آيا مخالطه (اجتماع گرايى ) افضل است ، يا عزّت ؟ (انزواطلبى )
بعضى تمايل به افضل بودن مخلطه داشته اند، و بعضى به انزواطلبى ، و گاهى نيز آن را
تابع شرايط مختلف دانسته اند كه در پاره اى از شرايط اوّلى مطلوب است و در پاره اى
از شرايط دوّمى .
ولى محققان - مخصوصا محققان عصر ما - با الهام گرفتن از كتاب و سنّت و دليل عقل اصل
و زندگى انسان را به اجتماع گرايى مى دانند، و معتقدند انسان موجودى است اجتماعى ،
و تنها در سايه اجتماع مى تواند به اهداف والاى خود دست يابد، مشكلات خود را آسان
تر مرتفع كند، و به سعادت مطلوب سريع تر برسد.
آنها معتقدند گوشه گيرى و انزواطلبى نه با فطرت انسان سازگار است و نه با روح
تعليمات اسلام ، بلكه اجتماع گرايى ، روح تمام تعليمات اسلام است از عبادات به صورت
دسته جمعى انجام مى شود گرفته تا مسائل مربوط به حقوق بشر و حكومت اسلامى ، و امر
به معروف و نهى از منكر و اجراى حدود و احقاق حقوق و تعاون در برّ و تقوا و مانند
آن .