3- ديگر از انگيزه هاى كمى
ظرفيت و جهل و نادانى و بى خبرى است . كسانى كه گرفتار اين حالاتند
هرگز راز نگهدار نخواهند بود.
در حديثى از اميرمؤ منان على عليه السّلام مى خوانيم كه اسرار خود را
نزد سه كس نگذاريد، و يكى از سه كس را شخص احمق شمرد.(511)
در حديث ديگرى از همان بزرگوار آمده است : ((لاتسرّ
الى الجاهل شيئا لايطيق كتمانه ؛ سرّ خود را نزد جاهل نگذار كه
توان كتمان آن را ندارد)).(512)
4- اصولا اِفشاء سرّ و به طور كلّى نشر خبرهاى پنهانى و تازه و احيانا
شگفت انگيز براى گروهى از مردم جاذبه دارد، و آمادگى زيادى براى شنيدن
آن دارند، همين معنى بعضى از مردم را وسوسه مى كند كه به اِفشاء سرّ
ديگران بپردازند و نظر شنوندگان منحرف را به خود جلب كنند.
5- لغزش ها و اشتباهات و عدم توجّه به سرّى بودن بعضى از مسائل نيز
عامل مهم ديگرى در اِفشاى اَسراى است ، و به همين دليل هر چه افراد
رازدار بيشتر باشد، احتمال اِفشاى سِر فزونى مى يابد، تا آنجا كه گفته
اند: ((كلّ
سرّ جاوز الاثنان شاع ؛ هر رازى از دو نفر بگذرد فاش مى شود)).
در حديثى مى خوانيم كه امام صادق عليه السّلام از يكى از يارانش به نام
عمار پرسيد آيا آن سرّى را كه به تو گفتم به كسى گفتى ؟ عرض كرد نه به
هيچ كس نگفتم جز به سليمان بن خالد. فرمود: آفرين (و به همين دليل فاش
شده است ) آيا قول شاعر را شنيده اى كه مى گويد:
فلا يعدون سرّى و سرّك ثالثا |
|
اءلا كلّ سرّ جاوز الاثنين شاى |
سرّى كه ميان من و تو است نبايد به شخص سوّمى برسد، چرا كه هر سرّى از
دو نفر تجاوز كند، پخش مى شود.
(513)
دليل آن هم روشن است چرا كه اگر بنا شود هر كس سرّ ديگرى را به يكى از
مَحرم اسرارش بگويد نفر دوّم نيز همين كار را انجام مى دهد، سوّمى و
چهارمى نيز به مَحرم اسرار بگويند در مدّت كوتاهى در سراسر جامعه پخش
مى شود.
* * *
و امّا راه درمان
از بحث هاى پيشين دانستيم كه اگر موضوع اِفشاء اَسرار در مورد
اشخاص انجام شود، آبرو، و حيثيت آنها مى رود، و اعتماد عمومى را كه
سرمايه اصلى است از دست مى دهد تا آنجا كه گاهى به كلّى سقوط مى كند، و
آثار وجودى آنان از جامعه محو مى شود.
و اگر اِفشاى اَسرار مربوط به جامعه و مكتب و مذهب باشد گاه كشورى را
به خطر مى اندازد و پيروان مذهبى را گرفتار مى سازد، خون هاى بى گناهان
ريخته مى شود، و اموال آنها به دست متعصّبان غارتگر بر باد مى رود.
توجّه به عواقب دردناك اِفشاى اَسرار، يكى از عوامل بازدارنده درباره
اين رذيله اخلاقى است ، همان گونه كه دقّت در پيامدهاى هر يك از صفات
رذيله ، عامل بازدارنده اى در برابر آن است .
خشكانيدن ريشه هاى اين رذيله اخلاقى يعنى جهل و حَسد و كينه توزى و
مانند آن راه مهم ديگرى براى درمان است .
افزايش ظرفيت انسان و گنجايش روح او مى تواند كمك به رازدارى و حفظ
اسرار ديگران كند.
انديشه در كيفرهاى سنگين الهى كه اِفشاى اَسرار فرد و جامعه دارد كه در
گذشته به گوشه اى از آن اشاره شد عامل بازدارنده امور ديگرى است .
توجّه به اين نكته كه اگر اِفشاى ديگران سبب ضرر و زيان هايى به آنها
بشود، فاش كننده سرّ به عنوان تسبيب ، در بسيارى از موارد ضامن آن ضرر
و زيان ها است ، نيز عامل بازدارنده ديگرى است .
َََ
14: حلم و غضب
اشاره :
خشم و غضب از خطرناك ترين حالات انسان است كه اگر جلو آن رها شود، گاه
به شكل يك نوع جنون و ديوانگى و از دست دادن هر نوع كنترل بر اعصاب
خودنمايى مى كند و بسيارى از تصميم هاى خطرناك و جناياتى كه انسان يك
عمر بايد كفاره و جريمه آن را بپردازد، در چنين حالتى انجام مى شود و
اگر مى بينيم قرآن مجيد آن را دوّمين صفت پرهيزكاران بعد از صفت انفاق
(در آيه 134 آل عمران ) شمرده به خاطر همين است .
خشم و غضب همچون آتشى سوزان است كه گاه يك جرقّه آن تدريجا مبدل به
دريايى از آتش مى شود، و خانه ها و شهرهايى را در كام خود فرومى برد.
اگر تاريخ را ورق بزنيم مشكلات عظيمى را كه در جوامع انسانى بر اثر
شعله سوزان غضب و خشم به وجود آمده بررسى كنيم خواهيم ديد كه سرچشمه
بسيارى از ضايعات و ناملائمات و حوادث دردناكى همين خشم و غضب بوده است
و خساراتى كه دامن افراد و خانواده ها و اجتماعات را گرفته از بيشترين
خسارات است .
با اين اشاره به آيات قرآن بازمى گرديم و خطرات اين رذيله و بركات حلم
و بردبارى كه نقطه مقابل آن است را مورد بررسى قرار مى دهيم .
1-
والّذين يجتنبون كبائر الاثم و الفواحش و اذا ما غضبوهم يغفرون
. (شورى - 37)
2-
الّذين ينفقون فى السّرّاء و الضّرّاء و الكاظمين الغيظ و العافين عن
النّاس و اللّه يحبّ المحسنين . (آل عمران - 134)
3-
وذاالنّون اذ ذهب مغاضبا فظنّ اءن لن نقدر عليه فنادى فى الظّلمات اءن
لا اله الّا اءنت سبحانك اءنّى كنت من الظّالمين . (انبياء -
87)
4-
انّ ابراهيم لاءوّاه حليم . (توبه - 114)
5-
انّ ابراهيم لحليم اءوّاه منيب . (هود - 75)
6-
فبشّرناه بغلام حليم . (صافات - 101)
7-
و
اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما. (فرقان - 63)
8-
خذ العفو و اءمر بالعرف و اءعرض عن الجاهلين . (اعراف - 199)
ترجمه :
1- همان كسانى كه از گناهان بزرگ و اعمال زشت اجتناب مى ورزند، و
هنگامى كه خشمگين شوند عفو مى كنند.
2- همانها كه در توانگرى و تنگ دستى انفاق مى كنند و خشم خود را فرومى
برند و از خطاى مردم در مى گذرند و خدا نيكوكاران را دوست دارد.
3- ذالنون (يونس ) را (به يادآور) در آن هنگام كه خشمگين (از ميان قوم
خود) رفت ، و چنين مى پنداشت كه ما بر او تنگ نخواهيم گرفت (امّا موقعى
كه در كام نهنگ فرورفت ) در آن ظلمت ها(ى متراكم ) صدا زد (خداوندا) جز
تو معبودى نيست منزهى تو، من از ستمكاران بودم .
4- به يقين ابراهيم مهربان و بردبار بود.
5- چرا كه ابراهيم بردبار و دلسوز و بازگشت كننده (به سوى خدا) بود.
6- ما او (ابراهيم ) را به نوجوانى بردبار و صبور بشارت داديم .
7- و هنگامى كه جاهلان آن ها را مخاطب سازند (و سخنان نابخردانه گويند)
به آنها سلام مى گويند (و با بى اعتنائى و بزرگوارى مى گذرند).
8- (به هر حال ) با آنها مدارا كن و عذرشان را بپذير و به نيكى ها دعوت
نما و از جاهلان روى بگردان (و با آنان ستيزه مكن ).
تفسير و جمع بندى
در نخستين آيه مورد بحث كه درباره اوصاف گروهى از مؤ منان پاكدل
و مشمول عنايات حق سخن مى گويد، بعد از ذكر ايمان و توكل بر خدا مى
فرمايد:
((آنها كسانى هستند كه از گناهان بزرگ و
اعمال زشت اجتناب مى ورزند، و هنگامى كه خشمگين شوند (خشم خود را فرومى
برند و) عفو مى كنند (
والّذين
يجتنبون كبائر الاثم و الفواحش و اذا ماغضبوهم يغفرون ).
به تعبير ديگر آنها هنگامى كه آتش غضب در درونشان شعله ور مى شود خود
را كنترل مى كنند و دست به انواع گناهان و جنايات آلوده نمى سازند.
ذكر اين صفت بعد از مساءله اجتناب از گناهان بزرگ و اعمال زشت شايد به
اين جهت است كه سرچشمه بسيارى از گناهان ، حالت غضب است كه زمام نفس را
از دست عقل بيرون مى برد و آزادانه به هر سو مى تازد.
جالب اينكه نمى فرمايد: آنها غضب نمى كنند، چرا كه خشم و غضب به هنگام
بروز ناملايمات سخت ، طبيعى هر انسان است ، مهم آن است كه آنها بر غضب
خويش مسلّطند و هرگز زير سلطه غضب قرار نمى گيرند، به خصوص اينكه وجود
غضب در انسان هميشه جنبه منفى و ويرانگرى ندارد، گاه مى شود كه بسيار
سازنده است كه بعدا به طور مشروح به خواست خدا به آن مى پردازيم .
* * *
در دوّمين آيه بعد از آن كه به پرهيزكاران ، وعده بهشت جاويدان مى دهد
كه وسعت آن به وسعت آسمانها و زمين است در بيابان اوصاف آنها نخست
مساءله انفاق را مطرح مى كند و مى گويد:
((اين
پرهيزكاران كسانى هستند كه در وسعت و پريشانى انفاق مى كنند
))
(
الّذين
ينفقون فى السّرّاء و الضّرّاء) سپس مى افزايد:
((خشم خود را فرومى برند
)) (
و
الكاظمين الغيظ) و در نتيجه از
((خطاهاى
مردم مى گذرند
)) (
و
العافين عن النّاس ) و در مجموع آنها افرادى نيكوكارند،
((چرا كه خدا نيكوكاران را دوست دارد
))
(
و
اللّه يحبّ المحسنين ).
جالب اينكه در آيه بعد از آن وعده آمرزش و مغفرت به آنها داده شده كه
اگر لغزشى براى آنها پيدا شود، و گناهى از آنها سرزند به ياد خدا
بيفتند و استغفار كنند، خداوند آنها را مشمول عفو خود قرار مى دهد.
اشاره به اين كه همان گونه كه آنها ديگران را عفو مى كنند و از
خطاهايشان مى گذرند، خداوند آنها را عفو مى كند و از خطاهايشان مى
گذرد.
به هر حال
((كظم
غيظ؛ فروبردن خشم
)) در اين آيه به عنوان
يكى از صفات برجسته پرهيزكاران ، و در رده هاى اول بيان شده است .
(514)
* * *
در سوّمين آيه سخن از خشم و غضب يكى از پيامبران الهى يعنى
((يونس
)) عليه السّلام
نسبت به امّت خويش است . خشمى كه در ظاهر مقدس بود ولى در واقع از عجله
و دستپاچگى نشاءت مى گرفت و به همين دليل خداوند به خاطر اين
((ترك اولى
)) او را در
تنگناى شديدى قرار دارد و سرانجام از اين
((ترك
اولى
)) توبه كرد، مى فرمايد:
((وذاالنّون
)) (يونس ) را (به يادآور) در آن هنگام خشمگين
(از ميان قوم خود) رفت ، و چنين مى پنداشت كه ما بر او تنگ نخواهيم
گرفت (اما هنگامى كه در كام نهنگ فرو رفت ) در آن ظلمت هاى متراكم صدا
زد خداوندا جز تو معبودى نيست ، منزّهى تو، من از ستمكاران بودم (
وذاالنّون
اذ ذهب مغاضبا فظنّ اءن لن نقدر عليه فنادى فى الظّلمات اءن لا اله
الّا اءنت سبحانك اءنّى كنت من الظّالمين ).
سرانجام و بعد از تحمل سختى هاى فراوان خداوند توبه او را پذيرفت و بى
آنكه در شكم نهنگ هضم شود، او را بيرون فرستاد، با تنى بسيار رنجور و
ضعيف و ناتوان .
در اين كه مدت توقف يونس عليه السّلام در شكم ماهى چقدر بوده چهل روز
يا يك هفته يا سه روز، يا طبق روايتى كه از على عليه السّلام نقل شده
نُه ساعت ، اختلاف است ، هرچه بود بسيار جانكاه و ناراحت كننده بود حتى
يك لحظه آن .
راستى
((يونس
)) چه
((ترك اولى
)) كرده بود
كه مستحق چنين كيفرى شد؟ با اين كه مى دانيم از انبياء گناه و معصيتى
سرنمى زند، تصور ابتدايى بر اين است كه خشم و غضب در برابر قوم گمراهى
كه دعوت خيرخواهانه پيامبر دلسوزى مانند يونس عليه السّلام را نمى
پذيرند، كاملا طبيعى است ، ولى براى پيامبر بزرگى مانند او، اولى اين
بود كه پس از آگاهى از اين كه به زودى عذاب الهى براى آن قوم فراخواهد
رسيد، باز هم تا آخرين لحظه آنها را ترك نگويد، و از تاءثير سخن ماءيوس
نشود، و اگر يونس عليه السّلام خشمگين نمى شد، شايد در كار خود
تجديدنظر مى كرد، تجربه نيز نشان داد كه آن قوم در آخرين لحظات بيدار
شدند و دست توبه و انابه به درگاه خدا برداشتند و خداوند عذاب را از
آنان برگرفت .
جايى كه چنين خشمى را - كه زياد هم بى دليل نبود - خداوند بر پيامبرانش
نمى بخشد چگونه شعله هاى خشمى را كه از كينه توزى و انتقام و حسد و
خوى هاى رذيله ديگر زبانه مى كشد خواهد بخشيد؟
بديهى است منظور از خشم در اينجا خشم بر قوم گنهكار است ، و منظور از
جمله (
فظنّ
اءن لن نقدر عليه )؛ اين است كه او گمان مى كرد، هجرتش از ميان
آن قوم گنهكار كار بدى نيست كه در خور سرزنش و كيفر باشد، و منظور از
اعتراف يونس عليه السّلام به ظلم و ستم همان ظلم و ستم بر خويشتن است
كه گرفتار مجازات
((ترك اولى
))
شد.
و اما آياتى كه از حلم و بردبارى و ترك غضب ستايش مى كند به شرح زير
است :
در اوّلين و دوّمين آيه از آيات مورد بحث خداوند، حضرت ابراهيم عليه
السّلام را به عنوان
((اوّاه حليم
)) يا
((حليم اوّاه
)) معرفى مى كند، اوّلى به دنبال داستان سرپيچى
آزر (عموى ابراهيم ) از دعوت او به سوى توحيد و بت شكنى و استغفار
ابراهيم عليه السّلام براى او، و دومى به دنبال خبر دادن فرشتگان از
مجازات
((قوم لوط
)) و
تقاضاى ابراهيم عليه السّلام از خداوند در مورد تخفيف مجازات آنان آمده
است .
((اوّاه
)) به معنى كسى
است كه مهربان و رحيم است ، و براى هدايت افراد دل سوزى فراوان مى كند.
(515)
به هر حال توصيف حضرت ابراهيم عليه السّلام به
((اوّاه
حليم
)) يا
((حليم اوّاه
)) كه بيانگر رابطه و نزديكى اين دو وصف با
يكديگر است . نشان مى دهد كه فروبردن غضب و حلم و بردبارى و دلسوزى حتى
درباره مجرمان و تلاش براى نجات آنها از چنگال جرم و گناه و كيفر از
صفات برجسته اى است كه انبياء بزرگ به آن متّصف بودند.
حضرت ابراهيم عليه السّلام نه تنها در برابر عمويش
((آزر
))
كه مردى متعصب و لجوج بود حلم و بردبارى نشان مى دهد بلكه حتى در برابر
((قوم لوط
)) با آن آلودگى
هاى عجيب ، دلسوزى داشت كه اگر ممكن باشد آنها را از اين آلودگى و
گناهان بزرگ رهايى بخشد تا گرفتار عذاب الهى نشوند.
ولى فرمان الهى فرارسيد كه همين اندازه حلم و بردبارى در برابر عمو و
قوم لوط كافى است ، آنها قابل هدايت نيستند. و مخصوصا قوم لوط گرفتار
آن عذاب شديد و كوبنده شدند.
* * *
در ششمين آيه خداوند، يكى از مواهب بزرگ خويش را بر ابراهيم عليه
السّلام مى شمرد، مى فرمايد: (دعاى او را درباره فرزند اجابت كرديم و)
او را به نوجوانى حليم و بردبار و پراستقامت بشارت داديم (
فبشّرناه
بغلام حليم ).
جالب اين كه از ميان تمام صفات برجسته انسان ، در اين آيه تنها روى صفت
حلم و بردبارى تكيه شده است .
راغب در كتاب مفردات مى گويد: حلم به معنى خويشتن دارى به هنگام هيجان
غضب است و از آنجا اين حالت از عقل و خِرد ناشى مى شود كه گاه حلم به
معنى عقل و خِرد نيز به كار رفته است .
اين پيشگويى درباره
((اسماعيل
))
تحقق يافت ، هنگامى كه به صورت جوان نورسى درآمد هوشيارى و عقل و حلم و
بردبارى خود را به هنگام فرمان الهى درباره ذبح او نشان داد و همان
گونه كه در آيه بعد از آن آمده است ،
((به پدرش
عرض كرد:
((يااءبت
افعل ما تؤ مر؛ پدرجان آنچه را دستور دارى انجام ده
)) و در برابر مساءله ذبح تا آخرين مرحله كه
فرمان خوددارى به ابراهيم عليه السّلام داده شد خونسرد و تسليم بود.
))
* * *
در هفتمين آيه كه بيان صفات
((عبادالرّحمن
)) (بندگان خاص خدا) مى كند در ضمن صفات برجسته
داوزده گانه آن ها اين صفت را برمى شمرد،
((هنگامى
كه جاهلان آن ها را خطاب مى كنند (و سخنان ناموزون به آنها نثار مى
كنند) آنها در پاسخ سلام مى گويند (و از كنار آنها با حلم و بزرگوارى
مى گذرند)
)) ((و
اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما)).
گرچه در اين آيه واژه حلم به كار نرفته ، ولى مفهوم مجموع آيه آن است
كه بندگان خاص خدا در برابر ناملايمات مخصوصا سخنان زشت جاهلان خشمگين
نمى شوند و بردبارى نشان مى دهند، و خود را از شر درگيرى با اين گونه
افراد به وسيله حلم و بردبارى رهايى مى بخشند.
در حديثى كه در تفسير آيه آمده است چنين مى خوانيم كه : پيامبر اكرم
صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم روزى فرمود: جمعى از امت من باشند كه من
آنها را دوست دارم و آنها نيز مرا دوست دارند، و آنها هنوز به وجود
نيامده اند، گويا ايشان را مى بينم (سپس پيامبر صلىّ اللّه عليه وآله و
سلّم بخشى از اوصاف برجسته آنها را شمرد تا به اينجا رسيد) و به صفت
صبر و حلم آراسته باشند... و در طريق رفق و مدارا سلوك كنند، كسى عرض
كرد يا رسول اللّه با غلامان خود رفق و مدارا كنند، فرمود: نه ، آنها
غلام ندارند و خودشان خدمت خويش را انجام مى دهند، بلكه با جاهلان و
سفيهان مدارا نمايند سپس اين آيه را تلاوت فرمود: (
و
عبادالرّحمن الّذين يمشون على الاءرض هونا و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا
سلاما).
(516)
منظور از سلام در اينجا اين است با آنها با مسالمت رفتار مى كنند و
پاسخى كه تواءم با مقابله به مثل و لغو و دشنام باشد نمى گويند و به
سخنان زشت آنها بى اعتنا هستند گويى اصلا نشنيده اند.
* * *
در هشتمين و آخرين آيه مورد بحث كه در سوره اعراف آمده است سه دستور
مهم در عبارات كوتاهى به پيامبر اسلام صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم -
به عنوان نماينده همه مؤ منان - داده شده است مى فرمايد: عذرشان را
بپذير و به نيكى ها دعوت نما و از جاهلان روى بگردان (و با آنها ستيزه
مكن ) (
خذالعفو
و امر بالعرف و اءعرض عن الجاهلين ).
طبيعى است روى گردانى از جاهلان به معنى حلم و بردبارى و ترك هرگونه
پرخاشگرى در برابر آنان است . بلكه مى توان گفت : دو جمله قبل هم كه
دستور به مدارا و پذيرش عذر به دعوت نيكى ها مى دهد به نوعى دلالت بر
همين معنى دارد.
راه و رسم پيامبر اكرم صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم نيز هميشه همين
بوده كه در برابر جاهلان و نابخردان نهايت صبر و حوصله را تحمل و
بردبارى را نشان مى دهد و هرگز به خاطر سخنان ناموزون و كارهاى بى
ادبانه آنها خشم و غضب بر او چيره نمى شد.
آيه بعد از اين آيه كه مى گويد: اگر وسوسه هاى شيطان به تو برسد، به
خدا پناه بر كه او شنونده و دانا است (
و
امّا ينزغنّك من الشّيطان نزغ فاستعذ باللّه انّه سميع عليم )
مى تواند اشاره ديگرى به اين معنى باشد كه آتش خشم و غضب يك انگيزه
شيطانى است كه هر كس در برابر آن بايد به خدا پناه برد.
شاهد اين سخن روايتى است كه در تفسير روح البيان در ذيل اين آيه آمده
است هنگامى كه آيه اوّل نازل شد و دستور بردبارى در برابر جاهلان داد
پيغمبر اكرم صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم عرضه داشت
((كيف
يا ربّ و الغضب ؛ چگونه مى توانم تحمل كنم . در حالى كه خشم و
غضب حاصل مى شود؟
)) آيه بعد نازل شد و حضرت
دستور داد كه در برابر تحريكات شيطانى به خدا پناه ببرد.
(517)
در حديث ديگرى از امام صادق عليه السّلام مى خوانيم كه جامع ترين آيات
قرآن درباره مكارم اخلاق ، همين آيه است .
(518)
راستى هم چنين است زيرا در برابر خطاها، عفو و پذيرش عذر را در پيش
گرفتن ، و همه مردم را دعوت به نيكى نمودن ، و با جاهلان و نابخردان
درگير نشدن ، سه برنامه مهم در رابطه با زندگى اجتماعى و فعاليت هاى
جمعى است كه اگر هر سه با شرايط خاصش پياده شود، اكثر مشكلات اجتماعى
حل خواهد شد.
* * *
از مجموع آيات فوق اهمّيّت فضيلت اخلاقى حلم و بردبارى و خطرات رذيله
خشم و غضب به خوبى آشكار مى شود.
خشم و غضب در روايات
اسلامى
در روايات اسلامى تعبيرات عجيب و تكان دهنده اى درباره خشم و
غضب وارد شده است ، كه از خطرات اين رذيله اخلاقى به خوبى پرده برمى
دارد، دوازده حديث كه ذيلا از نظر شما عزيزان مى گذرد، گلچينى از آنها
است .
1- در حديثى از رسول خدا صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم مى خوانيم كه
فرمود:
((الغضب
جمرة من الشّيطان ؛ غضب ، آتش پاره سوزان و برافروخته اى است از
سوى شيطان
)).
(519)
2- در حديث ديگرى از همان حضرت صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم مى خوانيم
:
((الغضب
يفسد الايمان كما يفسد الصّبر العسل ؛ غضب ايمان را فاسد مى كند
همان گونه كه صبر (داروى بسيار تلخى است كه در تلخى ضرب المثل است )
عسل را خراب مى كند
)).
(520)
3- در حديثى از اميرمؤ منان على عليه السّلام مى خوانيم كه فرمود:
((اءعدى
عدوّ للمرء غضبه و شهوته ، فمن ملكهما علت درجته و بلغ غايته ؛
سخت ترين دشمن انسان غضب و هواى نفس او است ، هر كس بتواند اين دو را
رها كند، درجه او بلند مى شود، و به آخرين مرحله كمال مى رسد
)).
(521)
4- در حديث ديگرى از همان امام همام مى خوانيم :
((الغضب
نار موقدة ، من كظمه اءطفاءها، و من اءطيقه كان اوّل محترق بها؛
غضب آتش برافروخته اى است كه هر كس آن را فروبرد، آن آتش را خاموش
كرده ، و هر كس جلوى آن را رها كند، نخستين كسى است كه به آن آتش مى
سوزد
)).
(522)
5- در عبارت گوياى ديگرى از آن بزرگوار آمده است :
((ليس
لابليس جند اءشدّ من النّساء الغضب ؛ براى شيطان سپاهى قوى تر
از زنان (فاسد) و غضب نيست
)).
(523)
6- در حديث ديگرى از امام صادق عليه السّلام در يك جمله كوتاه و بسيار
پُرمعنى مى خوانيم :
((الغضب
مفتاح كلّ شَرّ؛ خشم و غضب كليد تمام بدى ها است
)).
(524)
7- خطرات غضب به قدرى است كه امام سجّاد عليه السّلام در يكى از دعاهاى
معروف صحيفه سجّاديه از آن به خدا پناه مى برد و عرضه مى دارد:
((الّلهم
انّى اءعوذبك من هيجان الحرص و سورة الغضب و غلبة الحسد و ضعف الصّبر و
قلّة القناعة ؛ خداوندا من به تو پناه مى برم از هيجان حرص و
شدّت غضب و چيره شدن حَسد و ضعف شكيبائى و كمى قناعت
)).
(525)
8- در حديث ديگرى از اميرمؤ منان على عليه السّلام مى خوانيم :
((ايّاك
و الغضب فاءوّله جنون و آخره ندم ؛ از غضب بپرهيز كه آغازش
ديوانگى و آخرش پشيمانى است
)).
(526)
9- از همان بزرگوار در تعبير گوياى ديگرى در رابطه منفى غضب و عقل مى
خوانيم :
((عند
غلبة الغيظ و الغضب يختبر حلم الحلماء؛ به هنگام غلبه خشم و غضب
عقل عاقلان به آزمون گذارده مى شود
)).
(527)
10- و نيز در گفتار پُرمعناى ديگر درباره عواقب دردناك غضب مى فرمايد:
((عقوبة
الغضوب و الحقود و الحسود تبدء باءنفسهم ؛ كيفر افراد خشمگين و
كينه توز و حَسود، قبل از هر كس دامن خود آنها را مى گيرد
)).
(528)
11- از امام صادق عليه السّلام آمده است :
((من
كفّ غضبه ستر اللّه عورته ؛ كسى كه خشم خود را بازدارد، خداوند
عيوب او را مستور مى دارد
)).
(529)
12- اين بحث را با بحث ناب ديگرى پايان مى دهيم - هر چند احاديث
معصومين عليهم السّلام در اين زمينه بسيار فراوان و پُربار است -
امام صادق عليه السّلام مى فرمايد:
((اءىّ
شى ء اءشدّ من الغضب انّ الرّجل اذا غضب يقتل النّفس و يقذف المحصن
؛ چه چيز بهتر از غضب است ، هنگامى كه انسان خشمگين مى شود، آدم مى
كُشد و افراد پاك را دشنام مى دهد و متهم مى سازد
)).
(530)
* * *
از روايات بالا - كه گلچينى از روايات زيادى بود كه در نكوهش غضب وارد
شده است - ابعاد فاجعه اى كه غضب و خشم در زندگى انسان مى آفريند به
خوبى روشن شد، در حقيقت همان گونه كه در روايات بالا آمد خشم بدترين
دشمن انسان ، آتش سوزان ، خطرناكترين لشكر شيطان ، كليد تمام بدى ها،
آغازش جنون و پايانش پشيمانى است .
اثرات ويرانگر غضب و
پيامدهاى آن
كمتر صفتى از صفات رذيله است كه به اندازه غضب ويرانى به بار مى
آورد و اگر فهرستى از آثار سوء غضب نوشته شود، معلوم مى گردد كه اثرات
سوء آن از بسيارى از اخلاق رذيله بيشتر است ، و از جمله مى توان امور
زير را برشمرد:
1- قبل از هر چيز بايد به اين نكته توجّه داشت كه خشم و غضب دشمن آدمى
است و به هنگام هيجان غضب ، عقل به كلّى از كار مى افتد، و انسان
ديوانه وار حركاتى را انجام مى دهد كه نه تنها مايه تعجّب همه
اطرافيانش مى گردد، بلكه خود او نيز بعد از فرونشستن آتش غضب ، از
كارهايى كه در آن حال انجام داده است در تعجّب و وحشت فرومى برد، در آن
حال گاهى ديوانه وار به هر كس حتّى نزديكترين دوستان خود حمله مى كند،
دست او تا مرفق در خون بى گناهان فرومى رود، مى زند، در هم مى شكند، مى
كوبد و ويران مى كند، درست همانند يك ديوانه خطرناك .
لذا اميرمؤ منان على عليه السّلام در حديثى مى فرمايد:
((الغضب
يفسد الاءلباب و يبعد من الصّواب ؛ غضب عقل آدمى را فاسد مى
كند، و انسان را از كار صحيح دور مى سازد
)).
(531)