اين نكته قابل توجّه است كه نهى از تجسّس
در آيه سوره حجرات ، هيچ قيد و شرطى ندارد، و اين نشان مى دهد اصل بر حرمت تجسّس به
عنوان يك قاعده كلّى است ، و اگر در شرايط خاصى به خاطر اهداف مهمترى مجاز شمرده
شود، عنوان استثناء خواهد داشت .
توجّه به اين آيه فوق و حرمت تجسّس در ميان مسلمين به قدرى روشن بوده است كه توده
مردم نيز در مسائل مورد ابتلاء خود به آن استدلال مى كردند. حديثى كه در بعضى از
منابع اهل سنّت (كنزالعّمال ) از (ثور كندى ) نقل شده شاهد اين مدّعا است ، مى گويد
((عمر بن خطاب )) گاهى در شبها براى
مسايل امنيتى در ((مدينه )) گشت مى زد
از درون خانه اى صداى مردى را شنيد كه مشغول آوازخوانى بود، ((عمر))
از ديوار بالا رفت و گفت : اى دشمن خدا آيا گمان كردى تو مشغول گناهى و خداوند تو
را مستور داشته است ؟
آن مرد به ((عمر)) گفت اى خليفه عجله
مكن ! اگر من يك گناه كرده ام تو سه گناه كرده اى ، خداوند مى فرمايد:
((ولاتجسّسوا))
تو تجسّس كردى ، و نيز مى فرمايد: ((و
اءتوا البيوت من اءبوابها؛ از در وارد خانه شويد))(461)
تو از ديوار آمدى ! و خداوند مى فرمايد: ((لاتدخلوا
بيوتا غير بيوتكم حتّى تستاءنسوا و تسلّموا على اءهلها؛ در خانه هايى غير از
خانه هاى خود وارد نشويد تا اجازه بگيريد و بر اهل خانه سلام كنيد)).(462)
تو بدون اجازه وارد شدى .
عمر (در برابر اين استدلال ) واماند (و به او) گفت : اگر تو را مورد عفو قرار دهم
به راه راست خواهى آمد؟ گفت : آرى ، عمر از او صرف نظر كرد و بيرون آمد.(463)
تجسّس در روايات اسلامى
مساءله تجسّس در روايات اسلامى مورد نكوهش شديد واقع شده است به گونه اى كه
هر خواننده اى به اهمّيّت آن كاملا واقف مى شود از جمله :
1- در حديثى از رسول خدا صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم مى خوانيم كه فرمود:
((ايّاكم
و الظّنّ فانّ الظّنّ اءكذب الحديث و لاتحسّسوا و لاتجسّسوا؛ از گمان (بد)
بپرهيزيد زيرا گمان (بد) دروغ ترين سخن است ، و تحسّس و تجسّس نكنيد)).(464)
2- در حديث ديگرى از همان حضرت چنين مى خوانيم : ((لاتحاسدوا
و لاتباغضوا و لاتجسّسوا و لاتحسّسوا و لاتناجشوا وكرنوا عباد اللّه اخوانا؛
نسبت به يكديگر حَسد نورزيد و بغض و كينه نداشته باشيد، و در كار ديگران تحسّس و
تجسّس نكنيد، و مردم را (با كارهاى مختلف خود) از خود نرانيد، و بندگان خدا و
برادران دينى باشيد)).
از اين حديث به خوبى به دست مى آيد كه تجسّس همانند حسد و كينه و نفرت ، سبب دورى
مردم از يكديگر و از هم پاشيدن شيرازه اجتماع است .(465)
مرحوم كلينى در كتاب كافى در حديثى از پيامبر اكرم صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم
چنين نقل مى كند كه فرمودند: ((يا
معشر من اءسلم بلسانه و لم يسلم بقلبه لاتتّبعوا عثرات المسلين ، فانّه من تتبّع
عشرات المسلمين تتبّع اللّه عثرته و من تتبّع عثرته يفضحه ؛ اى گروهى كه با
زبان مسلمان شده ايد امّا دل شما اسلام را نپذيرفته است ، از لغزش هاى مسلمانان
جستجو مكنيد، چرا كه هر كس تجسّس درباره لغزش هاى مسلمين كند، خداوند از لغزش او
جستجو خواهد كرد، و هر كس كه خداوند از لغزش او جستجو كند، رسوايش خواهد نمود)).(466)
3- در حديثى از اميرمؤ منان على عليه السّلام مى خوانيم كه فرمود:
((تتبّع
العيوب من اءقبح العيوب و شرّ السّيّئات ؛ جستجو كردن از عيب ديگران از
زشترين عيوب و بدترين گناهان است )).(467)
4- در حديث ديگرى از همان بزرگوار مى خوانيم : ((من
بحث عن اءسرار غيره اءظهر اللّه اءسراره ؛ كسى كه از اسرار ديگران تفتيش
كند، خداوند اسرار او را برملا مى سازد)).(468)
5- در حديث ديگرى از همان حضرت عليه السّلام آمده است : ((من
تتبّع خفيّات العيوب حرّمه اللّه مودّات القلوب ؛ كسى كه در جستجوى عيوب
پنهانى ديگران باشد خداوند او را از دوستى دل هاى مردم محروم مى سازد)).(469)
6- در حديث ديگرى از امام صادق عليه السّلام چنين مى خوانيم : كه به يكى از يارانش
فرمود: ((لاتفتّش
النّاس عن اءديانهم فتبقى بلاصديق ؛ درباره عقايد مردم تفتيش نكن كه بى دوست
خواهى ماند)).(470)
چرا كه غالب مردم عيوب و اشكالاتى در عقيده (يا در عمل ) دارند كه هرگاه پنهان
بماند و عمل به ظاهر حال بشود دوستى مردم با يكديگر ميسّر است ، در غير اين صورت
انسان بدون دوست و تنها مى ماند.
پيامدهاى سوء تجسّس
جستجوگرى در كار ديگران آثار بسيار منفى در زندگى فردى و اجتماعى دارد زيرا
از يك سو سبب نفرت مردم از جستجوگر كه به حريم زندگى شخصى و اسرار آنها هجوم مى برد
مى شود، هيچ كس تحمل نمى كند كه ديگرى در زندگى خصوصى او دخالت كند و يا در پى كشف
اسرار او باشد، چنين كسى را متجاوز، بى شرم و بى شخصيّت مى دانند، و مردم از او سخت
متنفرند.
حديثى كه در بالا خوانديم و مى فرمود: افراد جستجوگر بر اسرار عيوب مردم بدون دوست
مى مانند ممكن است اشاره به اين مطلب باشد.
از سويى ديگر غالب مردم داراى نقاط ضعف و عيوبى هستند چناچه مستور بماند مى توانند
با هم زندگى كنند، ولى بر ملاشدن عيوب پنهانى سبب بدبينى و بى اعتمادى نسبت به هر
كس خواهد شد، و همين امر شيرازه امور اجتماعى را از هم مى پاشد.
حديث بالا به اين نكته مى تواند اشاره داشته باشد كه تفتيش در حال ديگران سبب
بدبينى به همه و از دست دادن تمام دوست ها مى شود.
از سوى سوّم جستجو و تفتيش درباره عقائد و اسرار و عيوب ديگران سبب كينه توزى و
عداوت در صحنه اجتماع و گاه منجر به درگيرى هاى شديد مى شود.
اگر سلامت جامعه و امنيت و آرامش را طالب باشيم ، بايد از اين امر به شدّت بپرهيزيم
.
از سوى چهارم بسيارى از مردم در اين گونه موارد مقابله به مِثل مى كنند، يعنى سعى
مى كنند به اسرار زندگى و عيوب پنهانى تفتيش كنندگان پى ببرند و برملا سازند و شايد
حديثى كه مى گويد: ((من
بحث عن اءسرار غيره اءظهر اللّه اءسراره ؛ كسى كه از اسرار ديگران جستجو
كند، خداوند اسرار او را فاش مى كند)).(471)
و حديث ديگرى كه مى گويد: ((من
كشف حجاب اءخيه انكشف عورات بيته ؛ كسى كه پرده از اسرار ديگران بردارد،
اسرار خانه او فاش خواهد شد)).(472)
ممكن است اشاره به همين معنى ، يا اشاره به اثر وضعى و مجازات الهى اين عمل در دنيا
باشد.
در حديث ديگرى از همان امام بزرگوار آمده است : ((من
تطّلع على اءسرار جاره انتهكت اءستاره ؛ كسى كه تفتيش از اسرار همسايه خود
كند، پرده اسرار او پاره مى شود)).(473)
* * *
سرچشمه هاى اين رذيله اخلاقى يعنى تفتيش در احوال و اسرار ديگران نيز بسيار است ،
از جمله :
1- سوءظن و بدبينى غالبا انسان را به سوى تجسّس درباره ديگران مى راند و هرگاه جاى
خود را به حُسن ظن بدهد، به فكر تفتيش پيرامون عيوب ديگران نخواهد افتاد. به همين
دليل - همان گونه كه در سابق نيز اشاره شد - در آيه 12 سوره حجرات ، نهى از تجسّس
به دنبال نهى از سوءظن قرار گرفته است .
2- آلودگى به گناهان و عيوب مختلف يكى ديگر از عوامل جستجوگرى در حال ديگران است ،
چرا كه افراد آلوده و پُرعيب مى خواهند همتايانى پيدا كنند و از اين طريق به خود
آرامش كاذب دهند كه اگر ما آلوده ايم كيست كه آلوده نباشد.
در حديثى از رسول خدا صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم مى خوانيم : ((شرّ
النّاس الظّانّون و شرّ الظّانّين المتجسّسون ...؛ بدترين مردم سوءظن
برندگانند و بدترين سوءظن برندگان ، تفتيش كنندگانند)).(474)
3- حَسد و كينه توزى و عداوت و تكبّر و خودبرتربينى هر كدام مى تواند عاملى براى
جستجوگرى باشد تا مقصود را از درجه اعتبار بيندازد، و زهر عداوت خود را بريزد، و
خودبرتربينى را اشباع كند.
4- ضعف ايمان نيز يكى از عوامل بسيارى از صفات رذيله و از جمله تفتيش در حال ديگران
است ، زيرا انسان ضعيف الايمان احترامى براى ايمان و حيثيت ديگران قائل نيست ، و به
آسانى به حريم زندگى خصوصى آنها تجاوز مى كند و از بين بردن آبروى مسلمانان آبرومند
براى او مساءله مهمى محسوب نمى شود، همان گونه كه در احاديث گذشته در كلام پيغمبر
اكرم صلىّ اللّه عليه و آله و سلّم خوانديم كه اين گونه افراد را به عنوان
((يا
معشر من آمن بلسانه و لم يدخل الايمان فى قلبه ؛ اى گروهى كه به زبان ايمان
آورده ايد، ولى ايمان در دل شما وارد نشده )) خطاب مى
فرمايد.
استثنائات
به دنبال بحث هاى گذشته اين سوال مطرح مى شود كه آيا تجسّس در تمام موارد به
عنوان يك عمل ضد اخلاقى ممنوع و حرام شمرده مى شود و يا موارد و استثنائاتى هم
دارد، همه كشورهاى دنيا اعم از اسلامى و غيراسلامى داراى سازمان هاى وسيع اطلاعاتى
هستند كه گاه تمام زندگى افراد را مورد تجسّس قرار مى دهند، و سعى در كشف اسرار
آنها دارند، موارد ديگرى كه تجسّس و تفتيش از نظر عقلانى جهان نه تنها ممنوع نيست
بلكه لازم شمرده مى شود نيز وجود دارد.
در پاسخ اين سوال بايد گفت كه اين اصل كلّى نيز مانند بسيارى از اصول ديگر
استثنائات غيرقابل انكارى دارد از جمله :
1- سازمان هاى اطلاعاتى
هر حكومتى وظيفه دارد كشورش را از شرّ توطئه هاى دشمنان بيرونى و درونى و
جاسوسان دشمن حفظ كند. بى شك اگر مديران جامعه بخواهند در برابر هر پيش آمدى با
حُسن ظن برخورد كنند به زودى گرفتار عواقب دردناك توطئه هاى منافقان داخلى و دشمنان
خارجى خواهند شد، زيرا نقشه هاى آنها بسيار مرموز، و افراد آنها كاملا ظواهر را حفظ
مى كنند، و جز تفتيش و تجسّس دقيق امكان آگاهى بر آن توطئه ها و خنثى كردن آنها
وجود ندارد.
در چنين مواردى بايد حُسن ظن را كنار گذاشت ، و با سوءظن به هر پديده اى نگريست و
براى حفظ اهداف بزرگتر و والاتر يعنى مصالح امّت اسلامى به تجسّس پرداخت و در واقع
فلسفه تشكيل دستگاههاى اطلاعاتى و ضدّ اطلاعات دشمن (ضد جاسوسان بيگانه ) همين است
. و به تعبير ديگر اين استثناء از قانون اَهم و مهم سرچشمه مى گيرد، و اى بسا
افرادى كه مورد سوءظن واقع مى شوند و در اسرار زندگى آنها تفتيش به عمل مى آيد،
افراد سالم و بى گناهى باشند ولى بديهى است براى پيدا كردن گنهكاران واقعى و
مزدوران دشمن چاره اى جز جستجوى وسيع در تمام مواردى كه احتمال آن وجود دارد نمى
باشد.
حتّى گاه لازم مى شود، جاسوسانى در لباس مختلف به ميان دشمنان بفرستند يا در مؤ
سّسات مهم داخلى افرادى در غالب كارمند و كارگر و نظافتچى و مانند آن مبعوث كنند تا
اگر بذر فتنه اى پاشيده شده و توطئه اى در حال شكل گرفتن است ، پيش از آن كه آتش آن
زبانه كِشد و مصالح امّت را در كام خود فروبرد، در نطفه خفه و خاموش كنند.
البتّه مفهوم اين سخن اين نيست كه اين امر بهانه اى شود براى دخالت در زندگى خصوصى
همه افراد و اِفشاى اسرارى كه هيچ گونه ارتباطى با مصالح امّت ندارد، هر چند
متاءسّفانه از اين اصل عقلايى هميشه سوء استفاده هايى شده است ، با توجّه به اين كه
يك حكم استثنايى است بايد دقيقا در مواردى كه فلسفه آن وجود دارد دنبال شود و حتّى
يك قدم فراتر از آن رفتن جايز نيست .
در آيات قرآن و تاريخ زندگى پيامبر صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم و روايات اسلامى
اشارات روشنى به اين مساءله ديده مى شود.
در آيه 47 توبه قرآن تصريح مى كند كه در ميان شما جاسوسان دشمن وجود دارند (و
فيكم سماّعون لهم )، يعنى بايد مراقب آنها باشيد.
داستان تفتيش زنى كه اخبار مدينه را در آستانه جريان فتح مكّه براى ابوسفيان مى
برد، به وسيله على عليه السّلام از طريق تهديد او با شمشير تا آنجا كه مجبور شد
نامه منافقان را كه در لابلاى گيسوى خود پنهان كرده بود بيرون بياورد و تحويل دهد(475)
و ماجراى استخبار حذيفه در جنگ احزاب از وضع دشمن و نفوذ در قلب لشكر آنها و آوردن
اخبار آنها براى رسول اللّه در تاريخ اسلام معروف است .(476)
از آيات قرآن مجيد استفاده مى شود كه اين مساءله در عصر انبياى گذشته نيز وجود
داشته است و گاه به صورت اعجازآميز حتى از پرندگان براى آگاهى از اوضاع مناطق
دوردست مانند آنچه در داستان سليمان و هُدهُد آمده استفاده مى كردند.
در حديثى از امام على بن موسى الرضا عليه السّلام مى خوانيم : ((كان
رسول اللّه صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم اذا بعث جيشا فاتّهم اءميرا - يا فاءتّهم
اءميرا - بعث معهم من ثقاته من يتجسّس له خبره ؛ پيامبر اكرم صلىّ اللّه
عليه وآله و سلّم هنگامى كه لشكرى را مى فرستاد و اميرى بر آنها مى گماشت (كه ممكن
بود گاهى مورد اتّهام واقع شود) همراه او يكى از افراد مورد اعتماد را مى فرستاد تا
اخبار او را جستجو كرده و به رسول اللّه گزارش دهد)).(477)
در نهج البلاغه در نامه 33 نهج البلاغه مى خوانيم كه امام اميرمؤ منان عليه السّلام
به قُشَمِ بنِ عباس فرماندار مكّه چنين مى نويسد: ((اءمّا
بعد فانّ عينى بالمغرب كتب الىّ يعلمنى انّه وجّه الى الموسم اناس من اهل الشّام ،
العمى القلوب ... الّذين يلبسون الحقّ بالباطل و يطيعون المخلوق فى معصية الخالق
... فاءقم على ما فى يديك قيام الحازم الصّليب ؛ امّا بعد ماءمور اطلاعات من
در مغرب (شام ) برايم نوشته و مرا آگاه ساخته كه گروهى از مردم شام به سوى حج گسيل
داده شده اند، گروهى كوردل ... كه حق را با باطل مى آميزند، و از مخلوق در طريق
نافرمانى خالق اطاعت مى كنند... بنابراين مراقب منطقه خويش باش مراقب شخصى دورانديش
و نيرومند)).
در حديث ديگرى از انس بن مالك نقل شده است كه پيغمبر اكرم صلىّ اللّه عليه وآله و
سلّم ديده شود بَسبُسه
(478) (شخصى از يارانش ) را به عنوان ماءمور اطلاعاتى فرستاد تا
خبرهايى از قافله ابوسفيان براى او بياورد.(479)
در نامه مالك اشتر نيز اشاره روشنى به اين مطلب ديده مى شود كه اميرمؤ منان على
عليه السّلام به او دستور مى دهد كه ماءموران اطلاعاتى خود را براى بررسى حال
كارمندان و كاركنان مخفيانه بفرستد به گونه اى كه آنان احساس كنند كه دائما چشم
هايى از نقطه نامعلوم مراقب كار آنها است مى فرمايد: ((ثمّ
تفقّد اءعمالهم وابعث العيون من اءهل الصّدق والوفاء عليهم ، فانّ تعاهدك فى السّرّ
لامورهم حدوة لهم على استعمال الاءمانة و الرّفق بالرّعيّة ؛ با فرستادن
ماءموران مخفى از افراد راستگو و باوفا، اعمال كارمندان و كاركنانت را زير نظر
بگير، زيرا جستجوى مداوم پنهانى نسبت به كارهاى آنها سبب مى شود كه به امانت دارى و
مدارا كردن نسبت به زيردستان تعقيب شود)).(480)
در حديث معروف امام حسين عليه السّلام در مورد ماندن محمد حنيفه برادر آن حضرت چنين
مى خوانيم : هنگامى كه حضرت آماده حركت از مدينه به مكّه و از آنجا به سوى كربلا
شد، برادرش محمد عليه السّلام از آن حضرت خواست تا همراه وى باشد، امام عليه
السّلام فرمود: ((اءمّا
اءنت فلا، عليك اءن تقيم بالمدينة و تكون لى عينا لاتخف عنّى شيئا من امورهم
؛ امّا تو همراه من نيا، در مدينه بمان و چشم من در آنجا باش تا چيزى از اخبار آنها
(دشمنان ) بر من مخفى نماند)).(481)
2- سازمان هاى بازرسى
امروز در تمام ادارات و مؤ سسات مهم ، سازمان هايى به نام سازمان هاى بازرسى
وجود دارد كه كار آنها نظارت بر اعمال كارمندان و كاركنان و جلوگيرى از حيف و ميل
ها و كنترل حسن انجام وظيفه از سوى آنان مى باشد.
بديهى است كار آنها تجسّس در زندگى شخصى كارمندان و كاركنان نيست بلكه نظارت آنان
بر امور مربوط به انجام وظايف اجتماعى و رعايت مصالح امّت است و اگر چنين سازمان
هايى به كلّى برچيده شود يا افراد ناصالح در آن قرار گيرند، ممكن است فساد، سراسر
اجتماع را بگيرد.
روشن است اين مساءله مخصوص به زمان و مكان خاصى نيست ، بلكه در گذشته در مناطق
مختلف جهان وجود داشته است .
تفاوت سازمان هاى اطلاعاتى با سازمان هاى بازرسى در اين است كه سازمان هاى اطلاعاتى
مخفيانه كار مى كنند، ولى سازمانهاى بازرسى آشكارا و شناخته شده درباره مسائلى كه
مشكوك به نظر مى رسد تجسّس مى نمايند تا اگر خلافى واقع شده كشف شود و خلافكار به
دست عدالت سپرده شود.
3- تجسّس در مسائل شخصى سرنوشت ساز - كسى كه مى خواهد همسرى براى خود انتخاب كند يا
شريكى براى معامله برگزيند يا كارمندى براى يك مؤ سسه حساس بگمارد به يقين بدون
تفحص و تجسّس و تحقيق چنين كارى را نمى كند، و عقل و شرع به او اجازه مى دهد كه حال
آنها را از دوستان و همسايگان و معاشرانش جستجو كند، يا شخصا از دور و نزديك مراقب
او باشد تا اطمينان حاصل كند كه او شخص صالحى است و براى هدفى كه دارد مناسب است .
به يقين اين جستجوگرى از موضوع تجسّس حرام خارج است ، ولى هرگز نبايد اين گونه
مسائل بهانه اى براى ورود در زندگى خصوصى افراد گردد، و در حالى كه فعلا تصميم
چندان بر ازدواج يا انتخاب شريك يا استخدام كارمند ندارد به بهانه اين كه ممكن است
روزى چنين حاجتى حاصل شود پس هم امروز تجسّس و تفحص را شروع كند، اين بهانه هاى
شيطانى هرگز نمى تواند مجوّز براى تعدّى از حدود شرع گردد.
كوتاه سخن اين كه هرگونه افراط و تفريط در اين مساءله سبب انحراف از تعليمات اصيل
اسلام مى شود، و به تعبير ديگر نه مى توان به بهانه حرمت تجسّس از تحقيق و تفحص در
مسايل سرنوشت ساز جامعه اسلامى دور ماند، و مصالح امّت را در برابر توطئه هاى دشمن
، بى دفاع ساخت ، و نه مى توان به بهانه مصالح امّت هجوم به زندگى خصوصى مردم كه
هيچ ارتباطى با آن امور ندارد برد، هر دو اشتباه است و موارد خارج از اسلام .
* * *
طرق درمان
تا ريشه هاى اين خوى زشت و عادت به جستجوگرى در زندگى خصوصى ديگران از وجود
انسان برچيده نشود، ترك كردن آن غيرممكن است ، بنابراين آنها كه مى خواهند خودسازى
كنند، و اين خوى زشت را از خود دور سازند در درجه اوّل بايد سوءظن را از خود - طبق
برنامه اى كه در بحث گذشته داشتيم - دور نمايند، چرا كه هميشه سوءظن انسان را به
جستجوگرى وامى دارد. حَسد و كينه توزى و عداوت و تكبّر، هر يك مى تواند عاملى براى
تجسّس در زندگى خصوصى ديگران باشد، كه اگر از وجود انسان برچيده شوند نتيجه آن نيز
از بين خواهد رفت .
عقده حقارت و آلودگى به گناه كه انسان را دعوت مى كند افرادى مانند خود پيدا كند تا
به مصداق البلية
اذا عمّت طابت آرامش كاذبى پيدا كنند، اگر از وجود انسان برچيده نشود، تفتيش
در حالات ديگران ادامه خواهد يافت .
از اين ها گذشته هر كس بايد در اين موضوع بينديشد كه آيا راضى هست ديگران در زندگى
خصوصى او تفتيش كنند و به اسرار او دست يابند، اگر راضى نيست چرا خودش تمايل دارد
در زندگى ديگران تفتيش كند، و به اسرار خصوصى آنها دست يابد، اين مقايسه در بسيارى
از خوهاى زشت مى تواند جنبه بازدارنده قوى و نيرومندى داشته باشد.
توجّه به پيامدهاى سوء تجسّس براى فرد و جامعه و كيفرهاى شديد الهى آن در دنيا و
آخرت ، و اينكه هر كس براى فاش كردن اسرار ديگران تلاش كند خدا اسرار و عيوب
پنهانى او را برملا خواهد نمود، و پرده هاى او را در دنيا و آخرت مى درد، نيز مى
توان اثر مهمّى در بازدارندگى از اين خوى زشت داشته باشد.
ولى مهم اين است كه نه تنها در درمان اين خوى زشت بلكه در تمام رذائل اخلاقى بايد
عوامل بازدارنده تكرار شوند، و مكرر در مكرر آنچه را در بالا اشاره كرديم بازنگرى
شوند، تا به خواست خدا، ريشه هاى گنديده رذائل از سرزمين قلب انسان كَنده شود، و
روح در پرتوى انوار فضائل ، نورانيّت و آرامش يابد.
* * *
رازدارى و اِفشاء سرّ
اين مساءله در حقيقت بحث هاى گذشته را تكميل مى كند، يا به تعبير ديگر مى
توان رازدارى و اِفشاء سرّ را به عنوان يك فضيلت و رذيله اخلاقى به طور مستقل مورد
توجّه قرار داد و مى توان آن را از شاخه هاى مساءله تجسّس درباره اسرار ديگران به
حساب آورد.
به هر حال در تعريف رازدارى چنين مى توان گفت ، بسيارى از مردم رازهايى اعم از خوب
و بد دارند كه اگر اِفشا شود زيان مى بينند. مثلا شخص آبرومندى بر اثر وسوسه هاى
شيطان مرتكب گناه بزرگ مخفيانه اى شده ، و فرد يا افراد خاصى به عللى از آن آگاه
شده اند اگر اين راز برملا شود شخصيّت اجتماعى او سقوط مى كند، لذا از آن چند نفر
خواهش مى كند راز او را مستور دارند.
با اين كه كار خيرى از او سرزده كه اگر فاش شود و مردم به مقامات عالى او پى برند
ممكن است بر سرزبان ها بيفتد و از او تعريف و تمجيد كنند و قصد خالص او مشوب شود، و
يا گرفتار عُجب و غرور گردد، لذا فرد يا افرادى كه از آن باخبر شده اند، تقاضا مى
كند راز او را مكتوم دارند.
با اين كه اقدام به يك كار مهم اقتصادى كرده كه اگر رقيبان ؛ باخبر شوند منافع مادى
او به خطر مى افتد، از كسانى كه آگاه شده اند تقاضا مى كند راز او را مكتوم دارند.
بنابراين مساءله رازدارى تنها مربوط به گناهان و رذائل اخلاقى نيست بلكه گاهى مربوط
به فضائل معنوى يا منافع مهم و مثبت مادى است ، و در يك كلمه رازدارى مربوط به
اسرارى است كه فاش شدن آن سبب ضرر و زيان صاحب آن مى شود.
خواه مربوط به شخص خاصى باشد و يا مربوط به جامعه اسلامى باشد و صاحبان راز در واقع
مردمند.
در آيات قرآن مجيد، چيزى كه صريحا دلالت برلزوم رازدارى و زشتى اِفشاء سرّ باشد
نيافتيم ، البتّه تعبير به سرّ در قرآن مجيد فراوان است ولى هيچ كدام مربوط به بحث
ما نيست بلكه غالبا از آگاهى خداوند به همه اسرار و رازها خبر مى دهد. و به تعبير
ديگر گوياى گسترش علم اللّه است ، و متاءسّفانه بعضى از نويسندگان بدون توجّه به
محتواى اين آيات را در مساءله رازدارى آورده اند.
امّا در آيات قرآن تعبيرات ديگرى ديده مى شود كه (نه به دلالت صريح مطابقى و تضمنى
بلكه به دلالت التزامى ) از فضيلت رازدارى و زشتى اِفشاء سرّ خبر مى دهد، از جمله :
1- در آيه 16 سوره توبه مى خوانيم : ((اءم
حسبتم اءن تتركوا و لمّا يعلم اللّه الّذين جاهدوا منكم و لم يتّخذوا من دون اللّه
و لا رسوله و لا المؤ منين وليجة واللّه خبير بما تعملون ؛ آيا گمان كرديد
كه (به حال خود) رها مى شويد، در حالى كه هنوز آنها از شما جهاد كردند، و غير از
خدا و رسولش را مَحرم اسرار خويش انتخاب ننمودند (از ديگران ) مشخص نشده اند
(بايد آزمون شويد و صفوف از هم جدا شود) و خداوند به آنچه عمل مى كنيد آگاه است
)).
اين آيه مى گويد مسلمانان اَسرار خود را به كسانى بگويند كه مطمئن به حفظ آن باشند
نه به افراد نامطمئنى كه اِفشاء سرّ مى كنند. مفهوم اين سخن آن است كه رازدارى
فضيلت است ، و اِفشاء سرّ از رذائل محسوب مى شود.
2- در آيه 118 آل عمران مى خوانيم : ((يا
اءيّها الّذين آمنوا لاتتّخذوا بطانة من دونكم لاياءلونكم خبالا ؛ اى كساى
كه ايمان آورده ايد مَحرم اَسرارى به غير خودتان انتخاب نكنيد، آنها از هرگونه شرّ
و فسادى درباره شما كوتاهى نمى كنند)).
بطانه تقريبا مفهومى همانند وليجه دارد، و هر دو به معنى مَحرم اسرار است . و اين
كه خداوند همه مؤ منان را مخاطب ساخته و مى گويد غيرمسلمانان (مخلص و مؤ من ) را
مَحرم سرّ خود ندانيد، در واقع اشاره اى به لزوم حفظ اسرار و نكوهش از اِفشاء سرّ
دارد، منتها اين آيه و آيه قبل ناظر به اسرار شخصى نيست بلكه نظر به اسرار جامعه
اسلامى دارد كه اِفشاى آن ضربه اى به مسلمين وارد مى كند.
گاه تصوّر مى شود كه آيه 83 سوره نساء (و
اذا جائهم اءمر من الاءمن اءو الخوف اذا عوابه ) در اين آيه خداوند از
منافقان ، يا بعضى افراد ضعيف الايمان نكوهش مى كند كه آنها هنگامى كه سخنى درباره
پيروزى يا شكست گروهى از مسلمين به آنها مى رسد زود آن را پخش مى كنند.